|
|
|
صداها
|
|
|
(93 رأي)
گارگردان : فرزاد موتمن |
دو خواهر
|
|
|
(1343 رأي)
گارگردان : محمد بانکی |
|
|
|
|
|
|
داستان عاشقانهي آقاي ابر و خانوم آفتاب ... (نگاهي به فيلم تنها دوبار زندگي مي كنيم) | |
سينماي ما – پويان عسگري: 1 )تنها دو بار زندگي ميكنيم نه تنها بهترين فيلم جشنواره بلكه يكي از بهترين فيلمهاي اين چند سال سينماي ايران است.با انبوهي از جزئيات قابل توجه و ملموس.در اهميت فيلم همان بس كه زندگي پشت آن خوابيده.كه معلوم است كارگردانش، صاحب اين دنيا، خوب زندگي كرده و دنيا را درست ديده است.ايده ابر و آفتاب تنها يكي از چند معني پنهان و جذاب فيلم است.فيلمي كه براي دوست داشتنش، زندگي كردن لازم است. 2)تنها دو بار زندگي ميكنيم درباره ابر و آفتاب است.تقابل ابر و آفتاب، پوشيده شدن آفتاب زير ابر و سر بر آوردنش.درباره نمايندگان ابر و آفتاب روي زمين است.نمايندگاني كه براي متعادل بودن و زندگي كردن به هم احتياج دارند.نماينده ابر خوابگردي است كه حوصله ماندن در ميان جمع را ندارد.مردي كه براي هيچ زنده است و ميخواهد تا چند روز ديگر به زندگياش پايان دهد.نماينده آفتاب يك شيداي رويا پرداز است.دختري كه انگار براي دوست داشتن بقيه زنده است.اين آفتاب و ابر نشانههايي هستند كه بهنام بهزادي به وفور از آنها در فيلم استفاده كرده.كل فيلم در يك فضاي ابري و گرفته اتفاق ميافتد.فضايي كه در آن از نور خبري نيست و آفتاب عالم تاب خودش را پشت ابر پنهان كرده است.دور آدمها، ماشينها و شهر در فيلم هالهاي از ابر است .يك نوع گرفتگي كه در شخصيت تمام آدمهاي فيلم وجود دارد و آن ها را بدبين و كدر كرده است.اما يك نفر ميخواهد كه در برابر كدري مقاومت كند و آن هم شخصيت شهرزاد است.شخصيتي كه تنها سكانس پر نور فيلم را رقم ميزند.جايي كه با گويهايش به درون ميني بوس برميگردد و آنها را به مرد ميدهد.حضور دختر ابرهاي دور و بر سيامك را از بين برده و نور جايگزين آن كرده است.اما خب ابر در برابر آفتاب مقاومت مي كند.آن هم موقعي كه قرار ساعت چهار مرد و دختر ميتواند همه چيز را عوض كند.ترديد مرد كه نميخواهد انزواي خود خواستهاش را رها كند، خود ابر است.نماي نقطه نظر مرد موقع ترديدهايش نشان ميدهد كه ابرها دارند روي آفتابي كه تازه درآمده را ميپوشانند.تابلوي چوبي دختر هم نشانه ديگري است در داستان ابر وآفتاب.تابلويي كه مرد شب قبل از مهمترين سكانس فيلم آن را درست ميكند و به تصوير آفتابي ميرسد كه از ميان كلي ابر بيرون آمده.در نبود دختر مقدمات از بين رفتن ابر اتفاق ميافتد و غلبه نهايي ديالوگي است كه شهرزاد به سيامك ميگويد.ديالوگي كه از فرط به جا بودن يكي از بهترينهاي اين چند سال است؛ دوستت دارم..نورها از پشت ابر پديدار ميشوند و مرد را به دنبال دختر و چيزي ميكشانند كه در دل آن برف محو، حكم يك آفتاب عالم تاب را دارد.گم شدن در يك مه غليظ به اميد يك آفتاب پر نور. 3)"آرامش انساني...اسمش همين بود ديگه دكتر..؟ آرامش انساني"* *يكي از ديالوگهاي فيلم
منبع خبر : سينماي ما | شنبه,20 بهمن 1386 - 15:52:14
| آرشيو | | اخبار مرتبط: |
نظرات
سمانه
يکشنبه 21 بهمن 1386 - 2:43
5 |
|
|
|
از ویرگول استفاده می کردی بد نبود؟! نمیشه درست و بدون سکته خوندش!
|
hastifarhang
پنجشنبه 3 دي 1388 - 15:43
5 |
|
|
|
این فیلم،فیلم خوبی نبود مقایسه آن با نفس عمیق بی انصافی است نگار جواهریان مصنوعی و نچسب بود
|
اضافه کردن نظر جدید
|
|
|