سينمای ما - پرونده حلقه سبز/ و باز هم عشق اما سرد!
يکشنبه 28 مهر 1387 - 23:8

اخبار:      • گفت و گو با مجمید مجیدی؛ / شاید خواسته‌اند زیادی هدایت‌مان کنند      • یک خبر خوب از توافق "خانه سینما" و "شرکت سهامی بیمه ایران" / سینماگران تحت پوشش بیمه درمان تکمیلی قرار می گیرند      • گزارش سینما حقیقت-5: منافقین و ماجرای گروگان‌گیری؛ / حاضران اجازه مخالفت نمی‌دادند      • تحلیل رجانیوز از فیلم تازه حاتمی‌کیا؛ / حاتمی‌کیا اشتباه ده‌نمکی را تکرار کرد      • نامه یک مادر به گل‌شیفته فراهانی؛ / می‌دانی هالیوود کجاست؟      










نظر سنجی

شما کدام سریال ماه مبارک رمضان را بیشتر پسندید؟




سينماي جهان
براد پیت «ادیسه» می‌شود
فرش سبز جشنواره توکیو در برابر «وال-ای» پهن شد
بری لوینسون رییس هیئت داوران مراکش شد
وین ونگ فیلمش را روی یوتیوب گذاشت
منبع الهام «گلادیاتور» پیدا شد
تایلر هکفورد «تاجر شانگهای» را می‌سازد
فرانک دارابونت «مطیع قانون» نشد
لیام نیسن و کریستینا ریچی در «زندگی پس از مرگ»
... و چه سنگدلی غیر قابل تحملی! (یادداشت تادمک کارتی -ورایتی- بر فیلم «پس از خواندن بسوزان» ترجمه پیمان جوادی)
تارانتینو شروع کرد
جیمز باند تازه در مسکو به نمایش درآمد
«آیرون من 2» دان چیدل را دارد


دعوت


  (402 رأي)

کارگردان:
ابراهیم حاتمی کیا
-------------------------------------
آواز گنجشک ها


  (154 رأي)

کارگردان:
مجید مجیدی
-------------------------------------
کنعان


  (321 رأي)

کارگردان:
مانی حقیقی
-------------------------------------
نسکافه داغ داغ


  (71 رأي)

کارگردان:
علی قوی تن
-------------------------------------
سه زن


  (160 رأي)

کارگردان:
منیژه حکمت
-------------------------------------


پربیننده ترین اخبار هفته
 نامه یک مادر به گل‌شیفته فراهانی؛ / می‌دانی هالیوود کجاست؟...
 ابراهیم حاتمی‌‌کیا بار دیگر جواب منتقدان‌اش را داد؛ از امیر قادری تا حسین معززی‌نیا؛ / «بعضی‌ها نسبت به من کینه دارند»...
 یادداشت امیر قادری درباره ابراهیم حاتمی‌کیا و «دعوت» اش؛ / ‏«دعوت» ایستگاه ما نیست، بگذارید حاتمی‌کیا کارش را بکند ...
 حكايت جمع‌آوري بيلبوردهاي «سه‌زن» به روايت منيژه حكمت و مسئول مربوطه ...
 یادداشت اختصاصی سایت «سینمای ما» برای « کنعان»؛ / نامه‌ای به مانی حقیقی: از زمستان تا حالا...
 اظهار نظر رييس كانون كارگردانان سينماي ايران درباره حضور بازيگران در آثار خارجي: / با ديدن تيزر فيلم متوجه شدم اصلا به لحاظ بازيگري اتفاق خاصي رخ نداده است...
 معرفی یک چهره جدید؛ / شهره قمر و آرزوی خرید اتوموبیل...
 رقابت در گيشه‌هاي پاييزي سينماها داغ شده است / آمار فروش «دعوت»، «كنعان»، «سه‌زن» و «آواز گنجشك‌ها» اعلام شد...
 گفت‌و‌گو با ماني حقيقي؛ كارگردان فيلم «كنعان» / « من و ترانه عليدوستي و محمدرضا فروتن به اتفاق هم موفق شديم كارهاي عجيب و غريبي در زمينه بازيگري انجام بدهيم»...
 محمد مطیع و اولین حضورش در برنامه‌ای از صدا و سیما...
 تحلیل رجانیوز از فیلم تازه حاتمی‌کیا؛ / حاتمی‌کیا اشتباه ده‌نمکی را تکرار کرد...
 نگاهي به «سه زن» ساخته منيژه حكمت: / فراموشی تاریخی و بی‌ریشگی يك نسل ...
 امكان ساخت «شريك» هنوز منتفي نشده است / «تبعيد سايه‌ها» نام تازه‌ترين فيلمي است كه مسعود كيميايي قصد دارد بسازد...
 تنها نماينده سينماي قرن 21 قاره آسيا در بين صد فيلم برتر جهان از ايران است / «سفر قندهار» يكي از صد فيلم برتر تاريخ سينماي جهان به انتخاب هفته‌نامه‌ي «تايم» شد...



گزارش
 گزارش نویسنده سایت سینمای ما از دو روز نخست جشنواره سینما حقیقت - 2 / یا ما مستند نمی‌بینیم؛ یا این‌ها مستندهای خوبی هستند...
 ابراهیم حاتمی‌‌کیا بار دیگر جواب منتقدان‌اش را داد؛ از امیر قادری تا حسین معززی‌نیا؛ / «بعضی‌ها نسبت به من کینه دارند»...
 با انتخاب بهترين‌هاي كمدي سال سينماي ايران: / دومین جشنواره فیلم کمدی گل‌آقا سی‌ام مهر برگزار خواهد شد...
 یادداشت امیر قادری درباره ابراهیم حاتمی‌کیا و «دعوت» اش؛ / ‏«دعوت» ایستگاه ما نیست، بگذارید حاتمی‌کیا کارش را بکند ...
 یادداشت نویسنده سایت «سینمای ما» درباره مقاله قادری و جوابیه خیابانی و «دعوت» حاتمی‌کیا؛ / فعلا فقط حاشیه‌ها...
 میزگردی با سازندگان مجموعه «مثل هیچ کس»؛ / «اتفاقا خیلی هم خوب بود»!...
 گزارش جلسه نقد و بررسی «آقای کیمیایی»؛ / امیر قادری: کیمیایی شان‌اش بالاتر از این است که بخواهد فقط یک روشنفکر باشد...
 گفتگویی با مهناز افشار بازیگر فیلم «دعوت»؛ / مادرم بعد تماشای فیلم گفت خوب بازی کردی؛ ولی تا آخر فیلم نبودی!...
 تازه‌ترین گفتگوی استاد به همین بهانه در سایت «سینمای ما»؛ / یک فیلمساز اسکاتلندی: انتظامی، شون کانری سینمای ایران است ...

آرشيو...



پرونده حلقه سبز/ و باز هم عشق اما سرد!


نويسنده:علي تهراني
و باز هم عشق اما سرد!
انتها را ابتدا می نویسم تا بشود معادل همان حرف آخری که اول از همه می زنند. پس کنترل به دست، تعویض کانال می کنیم به قصد تماشای سریال های تلویزیونی از شبکه های رنگارنگ صدا و سیمای خودی. نتیجه اینکه در میان پندآموزی های بی ظرافت/ تاریخ نگاری های سفارشی با چاشنی قهرمان سازی و قهرمان پروری که هم لازم است و به جا و هم متأسفانه آلوده به دیدگاه و سلیقۀ سازندگان شان/ و هم چنین سریال هایی که خط و مرزو فاصله ای مابین بیان تصویری و بیان داستانی مشخص نکرده اند و لهذا دیالوگ ها و منولوگ های تخت شان هنری جز گوش خراشی ندارند، « حلقۀ سبز » تک معجزه ای بود که آمد و رفت؛ خیلی ها هم خواب بودند.
جماعت کثیری از اهل فن با دیدن قسمت های نخستین سریال، روند کند و فاقد رویداد مجموعه را به شخصیت های ناشناخته و تیپ گونۀ آن وصله زدند و خلاصه کردند در اینکه حاتمی کیا سریال ساز نیست. البته تا حدودی هم حق داشتند؛ چون با همان عینک های نزدیک بین همیشگی و فرمول های منقرض شدۀ قرن پیش، مشغول واکاوی اثر شدند. سریال معادلات از پیش تعیین شده را حل نمی کرد و معادلات و روابط ما هم که علی القاعده مویی لای درزشان نمی رود، پس آنچه در این بین می شلد و راه می رود، محصول و سازنده می شود نه ما و معادلاتمان. خب در این صورت باید دست های مان را به نشانۀ تسلیم بالا بگیریم و عرض سلامی بکنیم و التماس دعایی بگوییم و خلاص.
تخیل زیبا و جسارت مثال زدنی حاتمی کیا این امکان را برایش فراهم کرد تا از موضوع بد ترکیب و بد قلقی چون پیوند اعضاء، بودن یا نبودن را نه در چارچوب قصص سادۀ پیش پا ریخته شده که در قالبی دور از ذهن و دست نیافتنی معنا کند. اینجا سایۀ مرگی که بر لحظه لحظه و صحنه صحنۀ سریال افتاده، چیز ترسناک و وحشتناکی از کاردر نیامده؛ چنانچه القابی چون خنثی و بی تفاوت هم نمی توان به آن داد. انگار سایه ای سراسر مهربانی است که بر سر زندگی تجلی می کند.
حسن گلاب این شخصیت نا چیز سریال که نه کس و کار حسابی دارد، نه ریخت و قیافۀ به درد بخوری و نه عقل و شعور متکاملی، یک تیک تاک منظم دارد که چشم و دل خیلی ها را برده. حالا این هنر کارگردان است که بی تکیه بر آن نداشته ها و یک شخصیت و یک دانه قلب، داستان اش را به پیش ببرد. ما هم اینجا خط سیری را دنبال می کنیم که ببینیم ماحصل دانه کاری آقای نویسنده و کارگردان چه گیاه سرسبزی از کار درآمده!
روح حسن با بازی خوب حمید فرخ نژاد، با یک لباس خاکستری که تنها نشانۀ بیرونی شخصیت شناسی او محسوب می شود، هنوز پایش جایی به روی زمین گیر کرده و دلبستگی هایش قطع نشده. انگار که تازه به یاد زندگی افتاده. بخشی از تصاویر اسلوموشنی که در طول سریال موج می زند، می خواهد حالتی شبیه < پاگیر بودن > را جا بیندازد. اینکه حسن می خواهد در طول یک هفته کل زندگی ای را تجربه کند که پیش از این در دسترس اش نبوده. از چرخ و فلک و تاب سواری کودکانه تا سفر و گشت و گذار و سیاحت و عروسی. و در پاره ای از صحنه ها آنقدر غلظت این شیفتگی و دلبستگی زیاد می شود که اصلاً وضعیت خودش را بالکل فراموش می کند. مثل صحنه ای که به سینما می رود تا فیلم مورد علاقه اش « مادر » را نگاه کند و غرق دنیای فیلم می شود و از آن طرف لوله ها و مجاری تنفسی باز می شوند تا انگار به او فهمانده شود که بودن و ماندن او به جای محکمی بند نیست. آن دیالوگ دل نشین و جفت و جور با فضا و لحن صحنه که حسن رو به گل بهار از قیمت دستگاه بالای تخت اش سؤال می کند، گویی انگشت اشاره ای است که قلۀ این تعلق خاطر را به بیننده نشان می دهد. تمهید کارگردان برای سنجش ومنتقل کردن چیزی به اسم < میزان وابستگی > به تماشاگر هم در نوع خودش جالب توجه است. اینجا تغییرات متناوب چهره، مبین و نشانگر دگرگونی درونی خواهد بود. در همین راستا کارکرد مکرر صدای اذان به عنوان اصلی ترین عامل تغییرات را می توان به یک بانگ رحیل شاعرانه تشبیه کرد. عکس العمل حسن در برابر صوتی که حالا برای او معنایی جز کوچ و رحلت و هجرت نمی دهد، حدود تأثیرپذیری اش را برای تماشاگر مشخص می کند. حدودی که در مقابل نیروی عشق محجوب حسن به گل بهار، ابتدا به ساکن تسلیم و عاقبت الامر محکوم به عقب گرد شد؛ چنانچه در انتهای اثر دیگر صدای اذان کارگر نیفتاد مگر به ناله و التماس. گوشۀ ضریح نشست و معجزه خواست. حسن پیر و فرتوت انتها، همان حسن دل بریده و دل گسسته بود.
در سریال به استثناء حسن شخصیت کامل دیگری به چشم نمی خورد. حتی گل بهار با بازی بسیار خوب سیما تیرانداز هم نقاط تاریکی دارد که تا به انتها روشن شدنی نیست. فولکس واگن قورباغه ای اشاره ای است به گذشته های دور. اینکه جایی از زندگی چیزی جا مانده. ای کاش کارگردان آن اشاره های انتهایی را هم فراموش می کرد تا تصورمان از گل بهارمحدود به همان چیزهایی می شد که چشمان حسن برای مان رصد کرده بود. شخصیت های دیگر مثل غلام، سید، سارا و دکتر بدمن سریال هم جایی برای تفکر در ذهن تماشاگر باز نمی کردند. این ها بیشتر حکم اقمار و سیاراتی را داشتند که مدار حرکت شان به دور شخصیتی بود که در برزخ مرگ و زندگی مدام فوران و غلیان می کرد. وظیفه ای هم که برای آنها تعریف شده بود چیزی نبود جز ایجاد موقعیت های تازه برای نگهداشتن مخاطب گریزپا به پای رسانه ای به اسم تلویزیون. چیزهایی مثل اثبات وجود رابطه ای متافیزیکی مابین حسن و گل بهار به اطرافیان به واسطۀ مواردی چون روشن و خاموش شدن لامپ ها یا نقاشی چهره و ملاقات روح غلام با حسن، ماجرای فرار غلام و جمع کردن امضاء و تعقیب و گریزها را حقیقتاً نمی توان در امتداد هدف غایی سریال پذیرفت. خلاصه آنکه کارگردان نیمۀ اول داستان اش را با گره های ساده و کوچک پی ریزی کرد و بالطبع مخاطب عام اش را به مقدار زیادی از دست داد. مخاطبی که برایش فرقی نمی کند که پای یک اثر امضاء حاتمی کیا باشد یا یک جوان گمنام تازه کار. با این وجود سریال به کمک بازی طنزگونۀ حمید فرخ نژاد و تکه کلام های غلام و سید زنده ماند تا سازندۀ آن با حفظ ریتم مورد علاقه اش به حیات مجموعه امیدوار باشد.
اما نخ تسبیح و رگ حیات دومین کار تلویزینی کارگردان مشهور سینمای جنگ، تصاویر کلیپ گونه ای است که به شکل صحیح و بی نهایت زیبایی اجرا و پرداخت شده اند. در همان نیمۀ اول کار، اگر نبود ماجراهای قلب کوچک فاطمه و رویارویی گل بهار با حسن در فضای لخت بیمارستان با پیش فرض مرگ او و ماجرای سینما رفتن و چرخ و فلک و تیغ براق جراحی و کله پاچه خوردن و از این دست موارد، عملاً داستانک های فرعی الصاقی جاذبه ای برای مخاطب خاص نداشت. با آغاز سفر حسن و گل بهار و آشنایی تدریجی آنان با اسامی لیست گیرندگان درحال انتظار، سریال درست مثل درختی که هرچه بالا و بالاتر می رود شاخه هایش را کوتاه و کوتاه تر می کند، به قواره و هیکل اش سر و سامانی داد و قصص جنبی اش را به تدریج کمرنگ و نیست کرد تا آنچه در انتها برایش باقی می ماند چیزی نباشد جز همان تک قصۀ عشق.
حاتمی کیا در به تصویر کشیدن مفهوم عشق مثل دو شاهکار بزرگ فیلم سازی اش یعنی « خاکستر سبز » و « روبان قرمز »، با نگهداشتن حرمت کلمات و الفاظ و اصالت دادن به تصویر، عشق این متعالی ترین و برجسته ترین مفهوم حیات را به ماندگارترین شکل ممکن بر صفحۀ اذهان سینما دوستانش حک می کند. این می شود که بهترین سکانس های « حلقۀ سبز » را در حلقۀ عشق می جوییم. نمونۀ عاشقانه ای نظیر آنجا که حسن گلاب از سمت چپ به پایین و از پایین به سمت راست می نشیند و بلافاصله تصویر حلقۀ یکدست و سفیدی که سنگ سیاه قبری را به میان گرفته است. عشق به مادر را مگر زیباتر از این می توان تصویر کرد؟ قاصدکی که از دستان حسن به دستان گل بهار می لغزد یا قاصدکان رقصان انتهایی اثر، خبر از حاتمی کیای دل خسته ای می دهند که این بار بر خلاف فضای گرم اغلب فیلم هایش، یک سردی محض را به عشق می قبولاند. سرما را بی خیال شوید. چه خوب شد که این نوشته با عشق تمام شد. چه خوب شد که حاتمی کیا همچنان حاتمی کیاست.

دوشنبه,20 اسفند 1386 - 15:17:0

اين مطلب را براي يک دوست بفرستيد صفحه مناسب براي چاپگر
آرشيو
اخبار مرتبط:

نظرات

فرهاد ترابی
دوشنبه 20 اسفند 1386 - 20:24

سلام.حلقه سبز دچار قضاوتهای زود هنگام شد.نقدت پر خون و جاندار آغاز شد ولی در میانه راه برید.


دوشنبه 20 اسفند 1386 - 20:32

نویسنده ی این مطلب علی طهرانی صفا است ، لطفا تصحیح فرمایید

مهدی پورامین
چهارشنبه 22 اسفند 1386 - 10:29

نمیدونم چرا این اشتباه صورت گرفته... ولی می توانید پیگیری کنید.اسم نویسنده این مطلب اشتباه درج شده...

نویسنده ی این مطلب علی طهرانی صفا است ، لطفا تصحیح فرمایید

مصطفي انصافي
چهارشنبه 22 اسفند 1386 - 12:26

نه آقا تصحيح نفرماييد. آقاي طهراني صفا فرمودند كه مصطفي جان نقد من مال تو! فحشش را هم تو بخور. گفتم به ديده ي منت! گفت پس آن يادداشت با عنوان حلقه پاييزي مال كيست؟ گفتم مال راجر ايبرت!

بیتا
دوشنبه 23 ارديبهشت 1387 - 14:24

شما کاملا در اشتباه هستین. این سریال خییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی جذاب بود ولی چون از سطح درک مردم ما خییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی بالاتر بود شما به خودتون اجازه دادین که اینقدددددددددددددددددددددددددددددددر بد درباره ی این سریال قضاوت بکنین.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  



module-htmlpages-display-pid-97.html




             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : تهران ما ، مشهد ما ،  سينماي ما ، تئاترما ، خانواده ما ، دانش ما