سينمای ما - یادداشتی از امیر قادری: این فیلم آرام را در شب‌های وحشتناک بمباران غزه ببینید؛ / مهمان
چهارشنبه 14 بهمن 1388 - 5:55

I نظرسنجی I

بهترین فیلم جشنواره 28 را انتخاب کنید




سينماي جهان
من تسلیم شده‌ام
همه چیز با فیلمنامه آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد
جورج كلوني این بار واقعا روانه بيمارستان شد
مریل استریپ امسال هم گزینه اصلی اسکار است
جیم شرایدن برای فیلم تازه‌اش دنیل کریگ را انتخاب کرد
سایت‌اند ساند 50 فیلمساز نامتعارف سینما را معرفی كرد
معرفی کامل فیلم «جی آی جو: ظهور کبرا» - حامد مظفری
سال‌هایِ از دست رفته (یادداشت گِئورگ ویلیامسون بر فیلم «تابستان» ترجمه پیمان جوادی)
گفتگویی با استاد ژاپنی انیمیشن جهان به بهانه نمایش فیلم تازه‌اش
قسمت‌های پنجم و ششم «اسپایدرمن» را نویسنده «زودیاک» می‌نویسد
فرار بزرگ (یادداشت برایان لوری –ورایتی- بر مجموعه تلویزیونی «فرار از زندان: فصل اول» ترجمه پیمان جوادی)
معرفی کامل «آدم‌های بامزه» - حامد مظفری


استشهادي براي خدا


  (34 رأي)

گارگردان :
علیرضا امینی
ماجراهای اینترنتی


  (20 رأي)

گارگردان :
حسین قناعت
تنها دوبار زندگی می‌کنیم


  (132 رأي)

گارگردان :
بهنام بهزادی
صداها


  (91 رأي)

گارگردان :
فرزاد موتمن
محاكمه در خيابان


  (317 رأي)

گارگردان :
مسعود کیمیایی
آقای هفت رنگ


  (67 رأي)

گارگردان :
شهرام شاه حسینی
نیش و زنبور


  (96 رأي)

گارگردان :
حميدرضا صلاحمند
کتاب قانون


  (342 رأي)

گارگردان :
مازیار میری
دو خواهر


  (1334 رأي)

گارگردان :
محمد بانکی



یادداشتی از امیر قادری: این فیلم آرام را در شب‌های وحشتناک بمباران غزه ببینید؛
مهمان
مهمان


سینمای ما - امیر قادری: تماشای دو فیلم مهم امسال یادم انداخت که چطور ما و مردم سراسر جهان همه دنبال ارتباط‌ایم و شادی که انگار، تنها وقتی حاصل می‌شود که چنین ارتباط‌هایی برقرار شود و به نتیجه برسد. چه فیلم «بی‌غم» مایک لی و چه «مهمان» تامس مک‌کارتی، داستان‌ انسان هایی هستند، تنها، گیرم که در ظاهر مثل پاپی فیلم «بی‌غم» کلی آدم دور و برشان باشد؛ که می‌کوشند کیفیت والاتری به زندگی‌شان ببخشند. «بی‌غم» هر چند فیلم تحسین‌شده‌تری است؛ اما دوست‌اش نداشتم، به خصوص به این دلیل که تلقی‌اش از شکل زندگی شخصیت اصلی‌اش پادرهوا و معمولی بود. داستان یک جور دلقک معصوم «جلسومینا»وار که زور می‌زند آدم‌های اطراف‌اش را خوشحال کند و با بی‌اعتنایی یا حتی خشونت و بد‌فهمی‌شان مواجه می‌شود و در مواردی مثل برخورد با آن مرد ولگرد که اصلا به نتیجه نمی‌رسد. اما او به کارش برای خوشحال کردن مردم ادامه می‌دهد. کارگردان مایک لی نمی‌تواند به ارتباط درستی میان این شخصیت و اجتماع اطراف‌اش شکل دهد و شخصیت اصلی فیلم نمی‌تواند در اجرا آن شور و شادمانی را که قرار است به بقیه شخصیت‌های داستان ببخشد، به تماشاگر فیلم هم منتقل کند. چهار تا خلاء ریز داستانی و ابهام و از این جور چیزها هم داشت که بیش‌تر به نظر ادا می‌رسید و برای جور شدن جنس.
«مهمان»(The Visitor) اما از آن دست فیلم‌هایی است که با تماشای یک سکانس‌شان می‌شود به عنوان یک محصول روشنفکرانه مستقل سینمای آمریکا طبقه‌بندی‌اش کرد. و البته تماشای‌ آن را توصیه می‌کنم. فیلم آرامی است پر از نشانه‌های حساب شده و فیلمنامه به دقت پرداخت شده درباره استاد دانشگاهی که زندگی عاطل و باطلی دارد و ناگهان کارش به یک خانواده مهاجر گیر می‌کند. پسر عرب می‌خواهد به او طبل زدن بیاموزد و رنگی به زندگی پیرمرد می‌دهد، اما دستگیرش می‌کنند و به اردوگاه مهاجران غیر قانونی می‌اندازندش. بعد مادر پسر وارد ماجرا می‌شود و همه چیز به مسیر تازه‌ای می افتد. انگ وقایع امروز جهان است و بیگانه ستیزی که سیاستمدارهای آمریکا راه انداخته‌اند و نفرتی که این سوی جهان از ماجراجویی‌های آمریکا، روز به روز دارد بیش‌تر و بیش‌تر در قلب‌ها لانه می‌کند. شعار تبلیغاتی «مهمان» اما هست: «ارتباط همه چیز است»، و شخصیت‌هایش از عرب و آمریکایی، آدم‌های تنهایی هستند که می‌کوشند بر سیاست‌های دنیا غلبه کنند، بلکه بتوانند بیش‌تر همدیگر را ببینند. تماشای «مهمان» به خصوص این روزها که بمباران وحشتناک و دیوانه‌وار غزه ادامه دارد، بیش‌تر معنی پیدا می‌کند. فیلم البته آن قدر جزئیات در اجرا دارد که آدم را به صرافت نوشتن یک نقد مفصل درباره‌اش بیندازد. اما آن قدرها هم برانگیزاننده نیست که آدم کار و زندگی‌اش را بگذارد و درباره فیلم بنویسد. فعلا همین قدر بگویم که تماشای آن به خصوص به این درد می‌خورد که یک بار دیگر بفهمیم آرزوی همه ادم‌های دنیا در وهله اول یکی است و فرقی ندارد. اوج فیلم سکانسی است که استاد آمریکایی و زن عرب، در شرایطی که زندانی شدن فرزند زن از سوی دولت آمریکا فراهم کرده، برای چند لحظه فرصتی به دست می‌آورند تا آرامش پیدا کنند، قرار بگذارند، تئاتری بروند و غذایی بزنند. آدم وقتی می‌فهمد آرمان‌شهر اغلب مردها و زن‌های دنیا، حتی اگر خودشان ندانند!، یکی است: نشستن پشت یک میز شام، در شرایطی که بتوانند در کمال صداقت به چشم های هم نگاه کنند و حرفی برای گفتن داشته باشند، کمی خیال‌اش راحت می‌شود. کاش فقط آن‌هایی که چنین فرصتی را از باقی آدم‌ها می‌گیرند، یک بار به زور هم که شده، بتوانند چنین لحظه‌ای را تجربه کنند. آن وقت خودشان و کارشان را می‌گذارند و می‌روند دنبال...


منبع خبر : فرهنگ آشتی
پنجشنبه,12 دی 1387 - 16:11:24

اين مطلب را براي يک دوست بفرستيد صفحه مناسب براي چاپگر
آرشيو
اخبار مرتبط:

نظرات


پنجشنبه 12 دي 1387 - 19:55
2
موافقم مخالفم
 
مهمان

boro baba delet khosheh

موحد
پنجشنبه 12 دي 1387 - 20:42
10
موافقم مخالفم
 
مهمان

امیر جون یادداشت هایت خیلی افت کرده .مشکلی برات پیش اومده؟

visitor
جمعه 13 دي 1387 - 20:38
-3
موافقم مخالفم
 
مهمان

یادداشت شما هم به قول خودتان آن قدرها هم برانگیزاننده نیست که آدم کار و زندگی‌اش را بگذارد و درباره ان نظر بنویسه! قدیما هروقت یادداشت مینوشتی کمتر از 20 تا نظر نداشت ولی حالا این دوسه تا نظر هم که دادن بهت بدوبیراه گفتن!یه فکری به حال خودت بکن تا فکری به حالت نکردند!

شقایق کسرایی
دوشنبه 16 دي 1387 - 13:51
7
موافقم مخالفم
 
مهمان

...خواندمش!ممنون!!

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       





             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2009, cinemaema.com
Page created in 0.812764883041 seconds.