Print

بدآموزي داشت!

سينماي ما - «رسول توکلي» را خيلي ها هنوز با دو نقش به يادماندني اش مي شناسند. نقش عکاس جوان فيلم «تاراج» ايرج قادري که با کاراکتر «زينال بندري» با بازي جمشيد هاشم پور در يادها مانده است و نقش ديگري که نام رسول توکلي را بر سر زبان ها انداخت، مامور مبارزه با مواد مخدر در سريال «آيينه عبرت» بود. «صادق» در آن سريال چهره ديگري به کاراکتر مامور و پليس هاي پس از انقلاب بخشيد که سعي داشت «آتقي» و «علي» با بازي جواد گلپايگاني و محمود ديني را با روش هايي غير از دستگيري و زندان به زندگي عادي بازگرداند. رسول توکلي، مدت ها است نه بر پرده سينما ظاهر شده و نه در صفحه تلويزيون بازي اش ديده شده است. او اين روزها بيشتر وقتش را در شرکت تجاري اش واقع در خيابان شهيد مطهري مي گذراند. اما هنوز هم وقتي مردم او را مي بينند از «آتقي» و «علي» سوال مي کنند. مامور خوش چهره آن زمان هنوز هم چهره اش براي مردم آشناست، حتي اگر به قول خودش ديگر يک موي مشکي بر سرش باقي نمانده است. او در خاطره مردم هنوز با نقشش در «آيينه عبرت» زنده است. هرچند در کارنامه هنري اش نقش هاي مختلف و به يادماندني ديگري داشته باشد.

---

-چه مدت است مقابل دوربين بازي نکرده ايد؟

حدود چهار سال کار نکردم. دليلش هم پروژه يي به عنوان «وکيل مدافع» بود که به سفارش قوه قضائيه در دست تهيه بود. با تغيير مکرر مديران روابط عمومي قوه قضائيه، طرح وکيل مدافع هم دستخوش تغيير و اعمال سليقه مي شد. تا اينکه سال گذشته «اولين پرونده» را کار کردم که بعد از «چشمان سياه» ايرج قادري جديدترين نقش آفريني من بود. در تابستان امسال هم دو کار 90 دقيقه يي داشتم. سوژه يکي پليسي بود و ديگري در مورد جانبازان تهيه شد.

-چگونه در اولين بازي تان در تاراج، مقابل دوربين ايرج قادري قرار گرفتيد. آن هم براي نقشي که طول و عرض مناسبي داشت و به چند سکانس کوتاه محدود نبود؟

نقش عکاس فيلم تاراج اولين بازي من نبود اما اولين کاري بود که به نمايش درآمد. آن زمان کار کردن با ايرج قادري، بازيگر را سوژه مطبوعات و مردم قرار مي داد. راستش پيش از تاراج، من با ايرج قادري «پنجمين سوار سرنوشت» را کار کردم که هيچ وقت به نمايش در نيامد. در پنجمين سوار سرنوشت، هم بازي مي کردم و هم همراه با آقاي مطلبي، فيلمنامه نويسان کار بوديم و ايرج قادري آن را کارگرداني کرد. آشنايي من و آقاي قادري به آن فيلم برمي گشت که در سال 1360 و يکي دو سال پيش از تاراج تهيه شده بود. وقتي فيلم تاراج کليد خورد، قادري از من براي بازي در فيلمش دعوت کرد. فيلمي که در زمان خودش خيلي مورد توجه قرار گرفت.

-بعد از تاراج شما با آيينه عبرت در ميان مردم شناخته شديد و به عنوان يک بازيگر موقعيت خودتان را تثبيت کرديد؟

آن زمان اصلاً رسم نبود، کسي از سينما برود و براي تلويزيون بازي کند ولي من اين کار را کردم.

-درست است که سريال سازي تلويزيون در سال هاي ابتدايي پس از انقلاب بسيار ضعيف بود، اما «آيينه عبرت» اتفاق ويژه يي بود و با استقبال خيلي خوب مردم مواجه شد.

من نگفتم آيينه عبرت کار ضعيفي بود. آن زمان و برخلاف الان، کمتر بازيگر و کارگرداني حاضر مي شد در تلويزيون کار کند. اما من به دو علت آن نقش را پذيرفتم. يکي نگاهي بود که مرحوم فردين داشت و خودش را دست بالا نمي گرفت و مردم را ملاک قرار مي داد و ديگر اينکه آن زمان بچه هاي کميته انقلاب اسلامي، خيلي مظلوم واقع مي شدند و من که در حادثه يي از نزديک شاهد اين مظلوميت بودم تصميم گرفتم روزي اگر توانستم احقاق حق کنم.

-اصلاً چگونه شد نقش «صادق» را در آيينه عبرت بازي کرديد؟

روزي در دفتر جهانگير جهانگيري بودم که کارگردان جواني آمد و از من خواست نقش مامور کميته را در سريالش بازي کنم. من هم به دلايلي که گفتم نقش را پذيرفتم و هنگامي هم که پخش شد با استقبال مردم روبه رو شد.

-دليل موفقيت آيينه عبرت و کاراکترهايش در چه بود. به شکلي که الان پس از بيست و چند سال از پخش آن ديالوگ هايش از ياد مردم نرفته است؟

يکي از مهم ترين دلايلش مطرح کردن مفاهيم و سوژه هايي بود که در جامعه روي مي داد اما تا پيش از آيينه عبرت به آن پرداخته نشده بود. آن زمان اعتياد جرم سنگيني بود و مثل الان نبود که معتاد را به عنوان بيمار تلقي کنند. اما در آن مجموعه به اين سوژه ها پرداخته شد. فضايي که ماموران حرف کسي که هروئين در ماشينش پيدا شده را باور مي کردند و دنبال قاچاقچي اصلي مي گشتند. به نظرم در آن مقطع زماني اين سوژه و پرداخت به آن براي مردم جذابيت بسياري داشت.

-اما در جايي گفته بوديد آيينه عبرت بدآموزي دارد و در دنباله هاي بعدي آن بازي نکرديد.

راستش با اينکه مردم از اصطلاحات و کاراکترهاي آن استقبال کردند، اما من مشکل داشتم. جواد گلپايگاني(آتقي) بازيگر توانايي بود اما وقتي بچه ها تو کوچه و خيابان اداي او را درمي آوردند من زجر مي کشيدم. وقتي احساس کردم کار با همه امتيازاتش بدآموزي دارد به کارگردان و بقيه تذکر دادم. اما کسي توجهي نکرد. من هم مصاحبه يي کردم گفتم اين کار خوبي نيست. حرف هاي من در آن مصاحبه سر و صداي زيادي به پا کرد.

-اما مردم «آتقي» را به عنوان معتادي که ضربه خورده و ترحم برانگيز بود دوست داشتند نه اينکه بخواهند مثل او معتاد شوند.

درست است. اما براي بچه ها و نوجواناني که پاي تلويزيون مي نشستند قضيه فرق مي کرد. اين نظر شخصي من بود که ديگر آن کار را ادامه ندهم. چون قبح اعتياد را در جامعه مي شکست و اين کار خوبي نبود.

-به هر صورت خيلي ها هنوز نام واقعي شما را نمي دانند و شما را به عنوان «صادق» آيينه عبرت مي شناسند. اين قضيه براي خودتان هم پيش آمده است؟

فراوان. چه آن زمان و چه در حال حاضر با اينکه ظاهرم حداقل رنگ موهايم عوض شده است مردم ابراز لطف مي کنند و از من به عنوان صادق سراغ آتقي و علي(جواد گلپايگاني و محمود ديني) را مي گيرند.

يادم هست وقتي من از آيينه عبرت کنار کشيدم، مردم براي صادق به صورت فانتزي اعلاميه ترحيم درست کردند. اما من عقيده دارم هنرمند وظايف مهمي در قبال مردمش دارد.

-حالا از جواد گلپايگاني و محمود ديني خبري داريد؟

کم و بيش. سال گذشته جواد گلپايگاني به دفترم آمد و حال مزاجي اش خوب نبود و بيمار است. محمود ديني هم شرکت تعاوني تشکيل داده که قرار است براي بازيگران مسکن بسازد. او را هم سال گذشته ديدم.

-شما نقش هاي ديگري پس از آيينه عبرت بازي کرديد، اما چطور شد که ماندگاري صادق را نداشتند؟

وقتي شما يک پلان از فيلم يا سريال را تماشا مي کنيد، حدود 330 هنر مختلف بايد در کنار هم قرار بگيرد تا کار جور دربيايد. اگر يکي لنگ بزند، دلنشيني کل کار زير سوال مي رود. در دهه 70 «50 روز التهاب» و سريال «بيا تا گل برافشانيم» را بازي کردم. اما به قول شما ماندگار نشدند. شايد متريال و مواد اوليه آنها از آيينه عبرت بهتر بوده باشد، اما فضاي اجتماعي که آيينه عبرت در آن عرضه شد براي کار جذابيت هاي ويژه يي به همراه آورد. بله، پس از بيست و خرده يي سال مردم مرا به عنوان صادق صدا مي زنند. خودم اينها را مي دانم و جوابي که از اين برخوردها مي گيرم آن است که هنوز ردپاي «آيينه عبرت» در ذهن مردم مانده است.

-مي خواهم بدانم زندگي هنرمند به خصوص بازيگري که زماني در اوج بود و ديگر نيست، چقدر تغيير مي کند؟

همه کساني که روزي مرا مي شناختند و آنهايي که هنوز هم مرا مي شناسند برايم عزيز و دوست داشتني هستند. تغيير در روبنا است وگرنه اصل و پي شخصيت بايد قوي باشد. يادم هست از محل کار تا خانه چند ساعت در خيابان مي ماندم. مردم لطف داشتند، يکي امضا مي گرفت و ديگري مي خواست عکس بيندازد. به نظرم مهم ترين داشته يک هنرمند لبخندهاي محبت آميز مردم است. شايد بازيگران جوان البته آن عده کمي که نمي دانند لازم است بدانند با چهار فيلم و سريالي که بازي کردند هيچ اتفاق خارق العاده يي در جهان نيفتاده است. بايد ريشه هايشان را در زمين محکم کنند تا با توفان هاي زودگذر آسيب نبينند.


Print
منبع خبر : آخر هفته اعتماد
پنجشنبه,28 شهریور 1387 - 11:32:12