سينماي ما- نيما حسنينسب: موضوع جدي، شوخيبردار نيست (عجب كشف حكيمانهاي!) و بايد دربارهاش درست و اصولي، از روي حساب و كتاب و براساس منطق و معيار و ملاكهاي همان موضوع حرف زد، بحث و جدل كرد و تصميم گرفت. موضوع جدي آدمهاي جدي هم ميخواهد؛ آدمهايي كه صراحت و صداقت و شرافت را با دانش و تسلط و آگاهي به آن موضوع تركيب كنند تا در نهايت محصولي كه از دل اين شرايط بيرون ميآيد، كيفيت و قدرت اثرگذاري داشته باشد و همه جا مشتري برايش سر و دست بشكند. حالا از اين افاضات بهظاهر بديهي ميخواهم چه نتيجهاي بگيرم؟
در تب و تاب مراسم داغ و جذاب گلدن گلاب و شور و حال و طعم خوش پيروزي و برندهشدنش و در آستانه اعلام كانديداهاي دريافت اسكار و هيجان و لذت اين رقابت پر مخاطب و پر زرق و برق و رقابت تنگاتنگ بر سرِ كيفيت و آمار فروش محصولات سالانه سينمايي ، عدهاي هم يك گوشه مشغول "آن كار ديگر" هستند؛ كانديدا كردن نامهايي براي نامزدي و دريافت تمشك طلايي بدترينهاي سينمايي سال! تا اينجاي قضيه را كه هر سال در همين روزها داشتهايم و چيز تازهاي نيست. نكتهاي كه به قول قديميها پندآموز و باعث عبرت است، حضور نامِ نامي و پر شكوهي مثل آل پاچينو ميان كانديداهاي بدترين بازيگر سال سينماي آمريكاست، آنها با دو فيلم كه ركوردي تكرارنشدني به نظر ميرسد. گمان كنم حالا يواشيواش ميتوانيم به جمله ظاهراً بديهي اول ماجرا بگرديم كه "موضوع جدي، شوخيبردار نيست" و سينما هم براي دنيايي كه درش زندگي ميكنيم و براي آدمهايي كه قصد دارند در مناسبات آن دخالت و تاثير داشته باشند، يكي از جديترين موضوعهاست.
موقع اعلام نامزدهاي تمشك طلايي، با ديدن اسم آل پاچينو به رسم و عادت مالوفِ اينجاييِ خودم شك كردم كه اشتباه گرفتهام يا دارم فهرست ديگري را ميخوانم. آخر مگر ممكن است اسم آلِ بزرگ كه روي سنگ بگذاري آب ميشود، دوبار در بدترينهاي بازيگري يك سال بيايد؟ نكند داوران و برگزاركنندگان تمشك طلايي شوخيشان گرفته ؟! اما نه، موضوع كاملاً جدي و در عين حال خيلي هم ساده و طبيعي است. در يك مكانيسم درست و اصولي ميشود نام يكي از ركورداران كانديداتوري اسكار و - به اعتقاد خيليها – بزرگترين بازيگر زنده تاريخ سينما كانديداي دو تمشك طلايي بشود، چون بزرگي و كيفيت را مثل مدرك يا نشان و سردوشي به كسي الصاق نميكنند كه ديگر نشود ازش پس گرفت. حتي اگر پاچينو هم باشي، تا وقتي حضور داري، بايد كار خودت را درست انجام بدهي، وگرنه ممكن است يك روز قبل از مراسم اسكار (روز هميشگي برگزاري مراسم تمشك طلايي) حتي برنده (؟!)ي اين جايزه هم بشوي. منتها فرقش اين است كه فرداي آن روز، اگر اسم آل پاچينو را براي اهداي يك اسكار روي صحنه صدا كنند، تمام حاضران سالن كداك تياتر به حرمت بزرگياش از جا بلندميشوند ... و اين يعني همان سيستم درست و اصولي كه محصولاتش ميلياردها نفر را در سراسر دنيا به خودش جذب ميكند.
خاطرم نيست كه اين جمله را از چه كسي شنيدم، ولي درود بر او كه گفت «هنر ، ورزش نيست كه پيشكسوت داشته باشد.» ما سالهاي سال است كه داريم درست برخلاف اين نظريه رفتار ميكنيم و نتيجهاش را هم كه با چشم غير مسلح و نمره عينك بالا هم ميشود به روشنيِ آقتاب ديد. در چنين شرايطي است كه نوشتههايمان پر شده از حرفها و جدلهايي كه مبنايي جز عدد و رقم تقويمي و شناسنامهاي ندارد. اينشكليست كه طرح زرشك بلورين انجمن منتقدان ايران فقط يك سال عمر ميكند . فيلم فلاني را نميشود به صراحت و صداقت به نقد تند و تيز كشيد، چون مويي سفيد كرده كه البته ميتواند حاصل گچ و آرد باشد و تازه با مقادير اندكي رنگِ موي ناقابل هم قابل تغيير و ترميم است. در اين شرايط نابهسامان است كه هنوز خاك صحنه به سر و روي ساييدن نشانه فضيلت است و هر كس مهرههاي كمر انعطافپذيرتري داشته باشد، هنرمند محترمتر و بزرگتريست!
ماجرايي كه همين چند هفته در مطبوعات پيش آمده و به جدال قلمي و كلميِ مختلفي كشيده، دقيقاً از همين روحيه و تربيت و فونداسيونِ غلط ناشي ميشود. مثلاً ميگويند چون فلان استادِ گرانمايه درباره تاريخ هنر نقاشي و نگارگري در قرن چهار و پنج هجري اطلاعات عمومي خوبي اندوخته، پس فيلمساز قابل احترام و تواناييست و فيلمش را با هر كيفيت نازل و مغشوشي بايد ستود و مخالفانش را به ناداني متهم كرد! بزرگوار ديگري كه به گردن تئاتر ايران حق استادي دارد و تاريخ نمايش شرق دور را مثل كف دست ميشناسد، همه فيلمهايش هم مشمول اين قاعده كيفي ميشود وجوانترهاا (خصوصاً آنها كه گاهي عمل شنيع كافيشاپرفتن را هم مرتكب ميشوند)، حق ندارند درباره كيفيتِ فيلمِ تازهي فلان هنرمندي كه ساختارهاي نمايش سنتي تعزيه و تختحوضي ايران را مثل جدول ضرب از بر است، حرف بزنند و يادداشت بنويسند و ارزشگذارياش كنند...
اين قصه سر دراز دارد و اين ستون متاسفانه سر و ته كوتاهي دارد، پس به مبناي سنت «العاقل الاشاره» كوتاهش كنم و از ته دل آرزو كنم يك تمشك طلايي هم به فهرست افتخارات بلندبالاي آل پاچينوي كبير اضافه شود، چون در چنين شرايطي و در چنين سيستمي حتي تمشك طلايي هم ميتواند طعم شيرين جايزهبردن داشته باشد. هالي بري بود گويا كه به فاصلهي يك سال بعد از گرفتن اسكار بازيگر نقش اول زن، تمشك طلا نصيبش شد و در حركتي شجاعانه روي صحنه رفت و تمشك را گرفت و از بابت يادآوري نمادين همكاران و همصنفانش نسبت به كيفيت كارش تشكر هم كرد.
***
در يكي از دو فيلمي كه پاچينو براي بازي در آن كانديداي تمشك بدترين بازي سال شده، دومين رو در رويياو و رابرت دنيرو بازي است. دو غول يك نسل بازيگري كه نَفْسِ كنار هم بودنشان اين پروژه را خبرساز كرد، اما محصول كارشان ضعيف و نازل از كار درآمد و كسي هم نبود كه جلوي خطاي اين بزرگان سينه سپپر كند تا سينمادوستهاي واقعي به حرمت يك پلان از شاهكاري مثل «مخمصه» (مايكل مان) از اين يكي چشم بپوشند. قضيه به همين سادگيست؛ فقط و فقط كسي ميتواند سكانس كافهنشيني دزد و پليسِ فيلم «مخمصه» را به يك يادگاري ابدي از قابليتهاي والاي هنر بازيگري تبديل كند كه موقع بازي در فيلمهايي مانند «88 دقيقه» يا «قتل موجه»، ظرفيت و دركِ كانديداتوري تمشك طلايي را هم داشته باشد. آن وقت ديگر لازم نيست مصاحبههايي ترتيب بدهد و در آن بگويد انتخابكنندگان نامزدهاي تمشك طلايي هر كدام N دلار پول ميخواستند و ...
اَه كه اين ستونهاي روزنامهها هميشه درست در جاي حساس ماجرا پر ميشوند ... و حكايت همچنان باقي ميماند.