نامه دوم : دایره اعتماد!
راستش سوژه روزنوشت دوم ام از اول چیز دیگری بود اما همان طور که فکر می کردم در فاصله این دو روزنوشت فکرم مشغول موضوعی شد که تصمیم گرفتم اول درباره آن با هم صحبت کنیم. حرف های امروز بیشتر درباره جستجوی زیبایی است تا مثال و شاهدی بر آن!
چند روزی بود که داشتم مجله فیلم های قدیمی ام را ورق می زدم و جدول فروش فیلم های این یکی دو سال اخیر را نگاه می کردم. به فروش بالای فیلم ها در این چند سال اخیر(و نه فقط امسال) فکر کردم. و بحث هایی که سر فروش بعضی فیلم ها به وجود می آید. برخی از فروش چند میلیونی و حتی میلیاردی برخی فیلم ها(چه کمدی و چه جدی) ناراحت می شوند و مدام در پی توجیه و تفسیر این ارقام هستند که مثلا چه طور شده فلان فیلم ضعیف انقدر با اقبال عمومی مواجه شده و برخی هم از این اتفاق استقبال می کنند و معتقدند همین فروش هاست که می تواند ضامن چرخیدن چرخ سینمای ایران باشد یا حتی معتقدند که اگر فیلمی پرفروش شده پس حتما صداقتی پشت آن فیلم وجود داشته که مردم آن را فهمیده اند و به سراغش رفته اند. نظر هر دو گروه البته محترم است هرچند من بالشخصه با گروه اول بیشتر موافقم. اما داشتم فکر می کردم که دلایل ام را چه طور توضیح بدهم که دست روزگار به دادم رسید و همین روزها کتابی خواندم که حرف دل من را زده بود. جوزف هوفمان نوازنده بسیار مشهور پیانو و از شاگردان روبنشتاین یکی از غول های نوازندگی و آهنگسازی بوده است. او کتابی نوشته به نام«نوازندگی پیانو» که به همت رضا معالجی و نشر پیک فرهنگ به فارسی هم منتشر شده. هوفمان در این کتاب راهکارهای ساده، کاربردی و اصولی برای نوازندگان موسیقی کلاسیک ارائه می کند. یکی از مواردی که هوفمان به آن اشاره کرده بود که به نظرم به بحث ما هم مربوط می شود این بود:
«هرگز به کنسرت های ضعیف نروید. همان طور که نمی توان از یک اجرای بد، درست اجرا کردن را فرا گرفت، عادت کردن گوش به یک اجرای ضعیف بسیار خطرناک است. اگر پدری فرزند خود را وارد جمعی از اوباش کند تا به او بیاموزد که چگونه رفتار کند در مورد او چه فکر خواهید کرد؟ این تجربیات بسیار خطرساز هستند. شما با رفتن به کنسرت های ضعیف در واقع آن فرد کلاهبردار را تشویق می کنید تا به جنایت خود علیه طبع نیک و روح موسیقی ادامه دهد و شما تبدیل به همدست او می شوید. به علاوه شما کمک کرده اید که سطح استاندارد درک موسیقی در جامعه شما پایین بیاید، تا جایی که حتی ممکن است کنسرت های خوب دیگر با اقبال چندانی رو به رو نشوند. اگر شما خواهان آن هستید که در شهر شما کنسرت های خوبی اجرا شود، حداقل کاری که می توانید انجام دهید آن است که کنسرت های ضعیف را مساعدت نکنید... »
درست که فکر کنیم می بینیم که استدلال هوفمان درباره همه هنرها از جمله سینما صدق می کند به شرط این که درست متوجه عمق کلمات بشویم. سطحی و ظاهری با آن برخورد نکنیم. نمی خواهیم فیلم ها را برحسب دسته بندی های عجیب و غریب ببینیم. فیلم ضعیف به هیچ عنوان زیر مجموعه کمدی یا سینمای بدنه یا تجاری یا چه می دانم هر تقسیم بندی دیگری نیست. این فیلم ضعیف می تواند جزو فیلم های جشنواره ای باشد. می تواند فیلم یک کارگردان نام آشنا یا اولین کار یک کارگردان جوان باشد. منظور فقط فیلم خوب و بد است. بعد حمایت از این فیلم های بد باعث می شود که نه تنها سازندگان همان فیلم که نیروهای جوان و تازه نفسی که وارد کار می شوند هم به دنبال ساخت فیلم های ضعیفی بروند که از هیچ کدام از اصول فیلمسازی، زیباشناسی و حتی اخلاقی پیروی نمی کنند. بدیهی است تماشای فیلمی که فکر و اندیشه ای برای ساختش هزینه نشده(هرچند از نظر مادی و تولید فیلم گران یا ارزانی باشد)، برای تماشاگرش هم نفعی در بر ندارد. مثالی هم برایتان دارم. چند سال پیش فیلم «عروس خوشقدم» اکران شد که اگر بخواهیم حالا و با فیلم های ضعیفی که این یکی دو ساله دیده ایم مقایسه کنیم، احتمالا دیگر چندان هم ضعیف و وحشتناک به نظر نمی رسد. خلاصه «عروس خوشقدم» فروش فوق العاده ای در زمان خودش داشت. اما فیلم به جز بهره گیری از چهره و سیمای بازیگرانش هیچ نکته جذاب دیگری نداشت. هر که از سالن بیرون می آمد داشت غر می زد که چه فیلم بی مزه ای! با این حال فروخت. همین اتفاق اخیرا در مورد فیلم«چهارچنگولی» هم افتاد که همه می گفتند شوخی های مستهجنی دارد و ما رویمان نمی شود که با بزرگترمان یا بچه هایمان به دیدن فیلم برویم. اما این فیلم هم فروخت و خوب هم فروخت!
پس این وسط یک نکته هم باقی می ماند. هوفمان در ادامه نکته ذکر شده، می نویسد:
«چنان چه در مورد شایستگی یک کنسرت شک دارید، می توانید به راحتی از معلم موسیقی تان نظر خواهی کنید. او مسلما از اطمینان شما استقبال می کند...»
این جاست که به نظرم باید مثلث فیلمساز-منتقد-تماشاگر شکل بگیرد. این منتقد یا استاد آشنا به سینماست که باید فیلم را معرفی کند. از طرفی منتقد باید در کارش انقدر صادقانه و به دور از تعارفات و ملاحظات رفتار کند که تماشاگر به او اعتماد داشته باشد. فیلمساز هم باید سعه صدر داشته باشد تا منتقد بدون نگرانی از واکنش ها عقیده اش را ابراز کند.
آخرین مورد هم این که منظورم اصلا این نیست که منتقدان مرجع فیلم دیدن مردم بشوند. چون آن چه هوفمان گفته درباره موسیقی کلاسیک بوده که به نسبت سینما حیطه خاص تری است و به اندازه سینما هم عمومیت ندارد. اما به نظرم اعتماد تماشاگر به منتقد یا حتی فیلم بین های حرفه ای باعث می شود جدول فروش فیلم ها متعادل شود که درنهایت به نفع کل جریان سینما خواهد بود. این طوری دیگر یک فیلم ضعیف فروش سرسام آوری نمی کند و فیلم های قوی هم در حد شایستگی و برتری شان نسبت به باقی فیلم ها قدر می بینند. این طوری منتقدان برای صادق تر بودن تلاش می کنند، فیلمسازان برای بهتر بودن و تماشاگران برای زیباتر بودن. و دایره ما کامل می شود.
خب این ها نظر من بود که از قضا این بار کمی طولانی شد. دوست دارم نظر شما را هم درباره رابطه منتقدان و مردم، استدلال هوفمان و این که چقدر برای سینما هم می تواند مصداق داشته باشد بدانم.
شما هم بنويسيد (9)...