1. " برای آدمهای بیچاره دو راه خوب برای مردن هست، یا در اثر بی اعتنایی مطلق همنوعان در زمان صلح، یا در زمان شوق آدمکشی همین همنوعان در زمان جنگ. اگر دیگران به فکرت افتادند ، بدان که بلافاصله فقط و فقط به فکر شکنجه ات افتاده اند. به هیچ درد این نامردها نمی خوری ، مگر وقتی که غرق خون باشی!"
2. "به خودم می گفتم :(( بعد از اینکه تو را به این صورت به تاریکی مطلق انداختند ، بالاخره به جایی خواهی رسید.)) خودم را دلداری می دادم و برای اینکه بتوانم به راهم ادامه بدهم مدام به خودم می گفتم:(( فکرش را نکن، فردینان، وقتی که همه درها به رویت بسته شد ،حتما بامبولی را که همه این اراذل را می ترساند و لابد جایی در انتهای شب مخفی شده ،پیدا می کنی. شاید به همین دلیل باشد که خودشان به آخر شب نمی روند!))
سفر به انتهای شب(فردینان سلین)
شما هم بنويسيد (4)...