صفحه مناسب براي چاپگر


دیدار «سینمای ما»یی‌ها با سازندگان و پشت صحنه فیلم درباره الی - 3
مشاهدات و مکاشفات یکی از نویسندگان و کاربران سایت از جلسه نقد و نمایش امشب «درباره الی...»:


سینمای ما - سیدآریا قریشی: سرانجام جلسه ی نمایش فیلم درباره ی الی و پرسش و پاسخ با حضور عوامل آن برای کاربران سایت سینمای ما برگزار شد. جلسه ی بسیار خوب و پرباری بود. هر کس نیامد از دستش رفت. تماشای دوباره ی درباره ی الی به خودی خود امری است مغتنم و لذت بخش. حالا این که می دانستم در کنار کسانی نشسته ام که همگی بالاخره واقعاً به سینما علاقه مندند و همچنین این که برخی از عوامل ساخت فیلم هم چند ردیف جلوتر نشسته بودند، بیش از پیش تماشای فیلم را جذاب تر می کرد. بعد از تماشای دوباره ی فیلم مطمئن شدم که به شدت به این فیلم علاقه مندم. هر طور شده این فیلم را ببینید. هر چند بار که شده. این از توصیه ی برادرانه ی من! و اما چون این نوشته هم درباره ی جلسه است و هم درباره ی خود فیلم و هر کار کردم نتوانستم این دو بخش را به هم مرتبط کنم، بنابراین این نوشته به دو قسمت تبدیل شده است. قسمت اول درباره ی جلسه و قسمت دوم درباره ی درباره ی الی! الف) جلسه: 1) قبل از آغاز نمایش فیلم: فرصت مغتنمی برایم پیش آمده بود تا تعدادی از دوست های نادیده ام را بشناسم. دوست هایی که به وسیله ی سایت سینمای ما با آن ها ارتباط دارم و نظرات و نوشته هایشان را می خوانم، اما هیچ گاه از نزدیک با آن ها ملاقات نکرده بودم. با عده ای از آن ها به بحث مشغول شدم و لحظات بسیار دلپذیری را سپری کردم. جلسه با نیم ساعت تأخیر آغاز شد. ولی سعی کردم از همان نیم ساعت هم استفاده کنم و کردم! 2) هنگام نمایش فیلم و پشت صحنه: عجب فیلمی است این درباره ی الی. حتماً باید بیش از یک بار آن را تماشا کرد. در مرتبه ی دوم تازه خیلی از المان ها و اتفاقات فیلم برایمان معنی دار می شود. حالا که می دانستم این نیم ساعت سرخوشانه ی اول به چه فاجعه ای منجر خواهد شد، در تمام این مدت قلبم به شدت می تپید و آرزو می کردم هر چه دیرتر به آن لحظات بحرانی برسیم. وقتی سکانس والیبال بازی کردن بلافاصله بعد از آرامش ناشی از صحنه ی پانتومیم آغاز شد، پیش خودم گفتم: "چرا این قدر زود"؟!! صحنه ای که علیرضا از سپیده درباره ی الی می پرسد و الی کاملاً مردد است که چه جوابی به او بدهد، بی اغراق اشک در چشمم حلقه زده بود و تمام باری که در آن لحظه بر دوش سپیده بود را احساس می کردم. نمونه ی کلاسیک یک تعلیق قوی را می شد در آن صحنه دید. حالا همه ی اتفاقات فیلم معنای دیگری پیش چشمم یافته اند. و اما پشت صحنه ی درباره ی الی هم از نظر جذابیت کم از خود فیلم نداشت. هر چند از نظر تدوین گیرهایی داشت که بعداً معلوم شد نسخه ی کامل پشت صحنه اصلاً آماده نشده و این تکه ها را اختصاصی برای این جلسه تهیه کرده بودند (در آن لحظه واقعاً احساس اهمیت کردم)! بازیگران فیلم در این فیلم پشت صحنه درباره ی الی حرف می زنند و این قطعه فیلم 25 دقیقه ای با آرزوی فرهادی برای این که این فیلم به بهترین فیلم در کارنامه ی همه ی آن ها تبدیل شود و بریدن کیک تولدش (که مراسمش در پشت صحنه ی فیلم داشت برگزار می شد) پایان یافت. آرزویی که فکر می کنم برای خیلی از عوامل فیلم برآورده شود! وقتی درباره ی الی تمام شد، می خواستم به احترام این همه زیبایی و حقیقت مستتر در این فیلم از جایم بلند شوم. ولی وقتی دیدم کسی این کار را نکرد، من هم ترسیدم و نشسته برای این فیلم دست زدم. اما بعد از تمام شدن فیلم پشت صحنه از جایم بلند شدم و ایستاده این فیلم را تشویق کردم. مگر درباره ی الی همین را نشان نمی داد که هر کس تصمیمی گرفت باید مسئولیتش را قبول کرده و پایش بایستد؟! 3) پس از نمایش فیلم: از قبل هم حدس می زدم که جلسه ی پرسش و پاسخ برای من به اندازه ی نمایش خود فیلم و پشت صحنه اش جذابیت نخواهد داشت. چرا که همان طور که قابل پیش بینی بود، سؤال ها به دو دسته تقسیم می شد. دسته ی اول سؤال های مربوط به محتوای فیلم بود. این دسته سؤال ها اکثراً به نظرم بی ارزش خواهند بود. چون علی القاعده به سؤال هایی ختم می شوند از جمله این که چرا پایان فیلم با ابهام تمام شد؟! چرا الی را کشتید؟! و یا سؤالاتی که بیشتر مناسب مجلات زرد و بنفش و سرخابی است! از جمله این که چرا ترانه علیدوستی و مانی حقیقی در مصاحبه ها شرکت ندارند و مطلبی درباره ی فیلم نمی نگارند؟!! و از این قبیل سؤالات. اصولاً به نظر من زیبایی هنر به این است که هر کس می تواند برداشت خاصی از آن داشته باشد. یکی درباره ی الی را دارای معانی ماورایی می داند و دیگری بحثی درباره ی فردگرایی و یکی دیگر هم بررسی بحران قضاوت و اخلاقیات. یکی ممکن است الی را قهرمان خود در نظر بگیرد، یکی سپیده، دیگری احمد و چه بسا یک نفر اصلاً قهرمانی در فیلم نبیند. همین است که باعث جذابیت فیلم می شود. حالا اگر کسی در مورد علت مرگ الی از کارگردان بپرسد، عملاً نظر کارگردان بر او و دیگران غالب می شود و ممکن است خیلی ایده ها و حالت منشوروار فیلم پنهان بماند. دسته ی دوم هم سؤال هایی درباره ی مسائل فنی و ساختاری فیلم است که بیشتر آن ها هم در مصاحبه ی کامل سعید قطبی زاده با اصغر فرهادی در شماره ی تیر ماه مجله ی فیلم بررسی شده اند. (از جمله این که چرا همه ی المان های فیلم دو بار تکرار می شوند). در میان سؤالات پرسیده شده تنها یکی برایم جذاب بود و آن هم سؤالی بود که از احمد مهرانفر پرسیده شد و مضمونش این بود که با توجه به سابقه ی تئاتری شما و همچنین آقای فرهادی، آیا ایشان با روش های تئاتری سعی در نزدیک کردن شما به نقش داشتند یا روشی مشابه بازیگران دیگر در پیش گرفتید؟ با پایان جلسه حسابی گیج بودم. فضای جلسه و فیلم مرا به شدت گرفته بود و انگار من خودم نبودم. بیرون سالن آقای قادری رادیدم و با همان حالت گیجی فقط یک خسته نباشد به او گفتم و رفتم!! و اما تعدادی از جملات جالب رد و بدل شده در طول پرسش و پاسخ (همگی نقل به مضمون): 1) اصغر فرهادی: "اتفاق خوبی در همه ی ابعاد در نسل جوان افتاده و آن هم از بین رفتن رودربایستی های مرسوم است. یکی از خصوصیات مثبت سایت سینمای ما این است که رودربایستی در آن وجود ندارد." آفرین آقای فرهادی. خیلی خوشحالم که بالاخره یکی از خودمان پیدا شد که این تغییر روحیه و از بین رفتن تعارفات بی جا و بیخود را این قدر ساده و خوب درک کرد و آن را ناشی از نابودی ادب و فرهنگ در نسل امروز ندانست!! نکته ی بسیار بسیار مهم برای من این جا بود که بلافاصله امیر قادری در تأیید این جمله شروع به دست زدن کرد و همه به دنبال او این حرف را تشویق کردند. من هم با تمام قدرتی که داشتم، دست می زدم! آفرین آقای قادری! واقعاً آفرین! این حرکتتان فوق العاده بود. 2) اصغر فرهادی (در جواب افرادی که از او و دیگران، نظر و در واقع قضاوتشان را درباره ی الی پرسیدند: "من این فیلم را ساختم تا همچین کاری را انجام ندهیم!" باز هم آفرین آقای فرهادی. حرف اصلی فیلم به نظرم همین است. که این قدر راحت در مورد دیگران قضاوت نکنیم. آن وقت ما باز از عوامل فیلم می خواهیم درباره ی الی قضاوت کنند! 3) مریلا زارعی: "من وقتی از همیشه طبیعی تر بازی می کنم، مصنوعی تر به نظر می آیم!" ظاهراً آقای فرهادی نقطه ی ضعف خانم زارعی را به خوبی فهمیده بودند. احتمالاً در طول فیلم برداری آقای فرهادی دائماً از خانم زارعی خواهش می کرده که فقط مصنوعی بازی کند. چون حاصل کار خانم زارعی در این فیلم، به طرز شگفت انگیزی طبیعی از آب درآمده است! 4) امیر قادری: "درباره ی الی از پشت صحنه اش مستندتر بود". آقای قادری گویا متخصص ادای تک جملاتی است که یک دنیا در خود حرف دارند. واقعاً درباره ی الی یک مستند است درباره ی ما. حتی بیش از پشت صحنه اش. واقعاً بهتر از این جمله ی آقای قادری می شد این مفهوم را بیان کرد؟ در نهایت باید بگویم یکی از به یاد ماندنی ترین تجربه های زندگیم این شب بود. امیدوارم این تجربه به زودی باز هم تکرار شود. مرسی سینمای ما!! ب) الی: بعد از تماشای دوباره ی درباره ی الی با قاطعیت بیشتری می گویم این فیلم یکی از محبوب ترین فیلم های زندگیم است. درباره ی الی فیلمی است که به راحتی می توان معدود اشتباهات آن (مثل ماشینی که شب رو به دریا است و فردا صبح پشت به آن) را نادیده گرفت و از تماشای آن دچار احساسات متناقضی شد! وقتی فیلم به پایان رسید، پیش خودم گفتم دیگر این فیلم را نخواهم دید. بس که تأثیر ویران کننده ای بر من گذاشته بود. اما 15 دقیقه ی بعد که پشت صحنه ی فیلم در حال نمایش بود، به شدت گریه می کردم و همه آرزویم این بود که بتوانم دوباره این فیلم را ببینم! به هر حال، حالا می توانم با خیال راحت تری دلایلی که این فیلم را به خاطر آن ها دوست دارم، اعلام کنم. البته دلایل دوست داشتن فیلم که خیلی زیادند. ولی این ها مهم ترین دلایلند: 1) قبل از این که به آقای فرهادی و دست اندرکاران فیلم بابت این شاهکار تبریک بگویم، باید به خودمان تبریک بگویم. چون حالا یک فیلم داریم که می توانیم سرمان را بالا بگیریم و بگوییم این فیلم است که در کشور ما ساخته شده است. این یک فیلم ایرانی است. درباره ی الی فیلمی است که می توانیم به آن افتخار کنیم. اما یک تبریک ویژه هم باید به خودم و نسل جوان بگویم. چرا که حالا علاوه بر نفس عمیق فیلم دیگری هم داریم که شناسنامه ی نسل ماست. این فیلم البته بی ربط به نفس عمیق هم نیست. اگر در آنجا کاراکترهای جوان فیلم در برزخ بی تفاوتی و بی مسئولیتی خود و نسل قبل دست و پا می زدند، حالا می بینیم که تحولاتی در حال رخ دادن است. حالا هستند کسانی که اشتباه می کنند و پای اشتباهشان می ایستند. حتی اگر در این جامعه له شوند. همین نشان دهنده ی این است که تغییرات آغاز شده است. خیلی خوشحال شدم که صابر ابر در جلسه ی پرسش و پاسخ به این مسأله اشاره کرد که شخصیت مورد علاقه اش در فیلم سپیده است! 2) دیدگاه فیلم دیدگاهی است که خیلی کم در فیلم های ایرانی دیده شده است. حتماً بسیاری از شما فیلم مورد عجیب بنجامین باتن (دیوید فینچر) را دیده اید. جمله ی مهمی در آن فیلم وجود دارد که کوئینی به بنجامین باتن می گوید به این مضمون که: "هدف همه ی ما یکی است. مسیرها فرق می کند". حالا درباره ی الی دارد چنین چیزی را به ما نشان می دهد. نقش تقدیر در حد همان هدف است و مسیرها را خود افراد مشخص می کنند. همه ی شخصیت های فیلم خودشان قضاوت می کنند، خودشان انتخاب می کنند، خودشان روابطشان با دیگران را تنظیم می کندد و خلاصه خودشان زندگی شان را پیش می برند. هر چند اشتباهات مرگباری را هم مرتکب می شوند، ولی به هر حال سکان دست خودشان است. در این جامعه ی تقدیرگرا که این تقدیرگرایی گاه به خرافه گرایی می زند، درباره ی الی می گوید نسل امروز دارد تغییر می کند. هر چند هنوز شخصیت هایی چون نازی و منوچهر داریم که بخش تقدیرگرایانه ی فیلم در وجود آن ها متجلی است، ولی از آن سو سپیده ای را هم داریم که تصمیمی گرفته و حالا تا آخر پایش ایستاده است. وقتی گلشیفته فراهانی در پشت صحنه ی فیلم اشاره کرد که سپیده قطعاً روزی واقعیت را به علیرضا گفته و از امیر جدا خواهد شد، نفس راحتی کشیدم. همین است! از شخصیتی چون سپیده جز این هم انتظار نمی رود. الی هم کسی است که از همان ابتدا تصمیم می گیرد "برود" و سرانجام می رود. حالا این رفتن می خواهد به مرگ تعبیر شود و یا حتی عروجی فرشته گونه، فرقی نمی کند. او هم پای تصمیمش ایستاد. 3) فیلم تعادل بی نظیری دارد. هیچ کدام از شخصیت ها به حال خود رها نشده اند. هر کاراکتر فیلم حداقل یک سکانس دارد که در آن مرکز توجهات باشد. سکانسی که تماشاگر خود را جای "آن" کاراکتر بگذارد. مثلاً الی در سکانس بادبادک بازی، احمد در سکانس حرف زدن با الی در ماشین، امیر در صحنه ای که هنگام رأی گیری او را به حساب نمی آورند، علیرضا در سکانس شناسایی جسد، منوچهر و نازی در سکانسی که در اوج هیاهو با ماشن بیرون می روند و...در نهایت همه ی کاراکترهای فیلم در سکانس معرکه ی پانتومیم. 4) این فیلم واکنش فرد در مقابل محیط را مقدم بر کنش محیط می داند و این برای فیلمی که می خواهد به زندگی واقعی نزدیک شود، به نظرم یک حسن بزرگ است. من همیشه به این مسأله اعتقاد داشتم (حتی قبل از تماشای این فیلم) که زندگی فردی هر شخص را قبل از این که حوادث زندگی اش بسازند، واکنش های او در مقابل این حوادث خواهند ساخت. در این فیلم هم به نظرم بیش از آن که توجهات به زندگی جمعی گروه جلب شود، به زندگی فردی تک تک افراد جلب می شود. کاراکترهای فیلم حتی در اوج همگرایی شان هم فردگرایی شان را حفظ می کنند و مستقل از جمع مورد توجه قرار می گیرند. پس با توجه به چنین هدفی، چنین سبکی ایده آل است. به طوری که در انتها حتی به طور واضح جسد را در سردخانه نمی بینیم و از روی "واکنش" علیرضا نتیجه گیری می کنیم. 5) آقای فرهادی یک بار در یک مصاحبه اشاره کردند که دریا در این فیلم نقش استعاره ای ندارد. ولی به هر حال، تصادفی یا غیرتصادفی، خواسته یا ناخواسته، چه خود دریا و چه اصلاً اتفاقات فیلم، کاملاً زندگی ما را به یاد می آورند. مرز بین راست و دروغ، بین اخلاق و بی اخلاقی،بین دوستی و نفرت و بین مرگ و زندگی به اندازه ی یک تار موست. این جاست که خطوط موازی به هم می رسند و چیزهای متضاد، نه تنها به هم خیلی نزدیک می شوند، بلکه گاهی اصلاً با هم یکی می شوند. همان طور که مثلاً تلاش برای حفظ آبروی یک عده، منجر به رفتن آبروی یک فرد می شود. درباره ی الی خود زندگی ماست! بازتاب آن نیست. خود آن است. واقعاً مگر ما از سینما چه می خواهیم؟ همین را نمی خواهیم؟!