صفحه مناسب براي چاپگر


به استاد هوشنگ گلمكاني درباره حامد بهداد
متفاوت بودنتان چقدر چسبيد!


سیامک رحمانی: آقاي گلمكاني عزيز. راستش اين ماجراي جدل همكارمان مصطفي جلالي‌فخر با حامد بهداد بهانه شد، اگرنه، خيلي وقت بود كه مي‌خواستم درباره مجله فيلم، يعني مجله محبوب دوران جواني‌ام خطاب به شما چيزي بنويسم و نمي‌شد. اما حمله تند قلمي آقاي جلالي‌فخر به بهداد كه به تاييد شما هم مزين شده بود، هيجان‌زده‌ام كرد تا كمي حرف‌هايم را بگويم. تنها كمي. به نظرم دوئلي كه اين همكار مطبوعاتي حامد بهداد را به آن دعوت كرده، فارغ از دلايل و نتايج‌اش، يك اتفاق خجسته است. اين‌كه شما دست به قلم برده‌ايد و نقد عجيب و بي‌محاباي آقاي جلالي‌فخر را مهر تاييد زده‌ايد هم، آن را از شكل يك مطلب معمولي خارج و تبديل به سوژه‌اي مهم مي‌كند؛ نقد جسورانه يكي از شاخص‌ترين بازيگران سينماي ايران كه پس از پاسخ احساسي او، به نقد شخصيت و روحيات او منجر مي‌شود و تا جايي پيش مي‌رود كه اين بازيگر سينماي روان نژند و لمپن و اينها لقب مي‌گيرد و همه اينها درحالي است كه نام مجله فخيمه فيلم پشت ماجراست. به‌نظرتان موضوع هيجان‌انگيز نيست. ديگران حق ندارند به وجد بيايند و بخواهند شما را به‌خاطر سياست تازه‌اي كه در پيش گرفته‌ايد تحسين كنند؟!

گفتم اين اتفاقي مهم است به‌خاطر اين‌كه رويه مجله فيلم، در تمام چند دهه‌اي كه منتشر شده، با اين تندروي‌ها ميانه‌اي نداشته. خوانندگان قديمي حتي كمتر به‌خاطر مي‌آورند كه صاحب‌فكران و نويسندگان اين مجله از دايره محافظه‌كاري خارج شوند و به كسي يا جرياني بتازند. اين‌كه امروز حامد بهداد باعث شده تا همكاران مجله و سردبير محترم‌اش محافظه‌كاري را كنار بگذارند و بي‌پروايي به خرج دهند را بايد به فال نيك گرفت.

مثلا همين يادداشتي كه شما بر پيشاني مطلب آقاي جلالي‌فخر نوشته بوديد. اين‌كه گفته‌ايد پيگير بازي‌هاي حامد بهداد بوده‌ايد و برخلاف تعاريفي كه شنيده‌ايد، نكته مثبتي در آن نيافته‌ايد. باور كنيد نوشتن اينها براي ما كه سال‌هاست مطالب شما را مي‌خوانيم شگفت‌انگيز و درعين‌حال سخت دلگرم‌كننده است. كاري به اين نداريم كه بازي‌هاي اين بازيگر جوان، حداقل در فيلم‌هايي چون «بوتيك»، «روز سوم» و«دايره زنگي» چقدر ستايش شده و با همان جرقه‌هايي كه در بازيگري زده چطور مورد تحسين بسياري قرار گرفته. من دارم در مورد شيوه مرضيه‌اي حرف مي‌زنم كه مجله فيلم در تمام اين سال‌ها از آن پيروي مي‌كرده و حالا ناگهان تغييرش داده‌ايد. فوق‌العاده است. نمي‌دانم تا حالا چند نفر به شما گفته‌اند، اما اگر هيچكس هم نگفته باشد خودتان آنقدر باهوش هستيد كه بدانيد محافظه‌كاري و تعارفي كه با سينماي ايران و عواملش داشته‌ايد، جدا از اين‌كه دوام مجله و حاشيه امن شما را تضمين كرده است چقدر در پيشرفت يا پسرفت اين سينما موثر بوده. حمايت‌هاي حيرت‌انگيز و بي‌پايان‌تان از كارگردان‌هايي كه هر سال داشتند پايين‌ و پايين‌تر مي‌رفتند و نگفتن از گل نازك‌تر به«هنرپيشگاني» كه حاصل كارشان را ديده‌ايم و ديده‌ايد. اين‌كه حالا داريد رفتار متفاوتي را در پيش مي‌گيرد، من يكي را كه حسابي سرشوق آورده است. اما باز هم اين مسير را ادامه مي‌دهيد؟ يعني قرار است از اين پس، بزرگ و كوچك را، بي‌هيچ ترحم و هيچ توجهي به مراودات و مناسبات‌تان به زير تازيانه نقد بگيريد؟ يا اين ماجرا به بهداد خلاصه مي‌شود؟ نكند صراحت او و راحت بودن‌اش و كارهاي غيرقابل پيش‌بيني‌اش كه گاه حتي به خودزني مي‌رسد، شما را به اين صرافت انداخته كه چنين معركه‌ هيجان‌انگيزي تدارك ببينيد. اگرنه، همه ما چشم به‌ راهيم كه اين نقدهاي شجاعانه، كه بي‌شك شائبه غرضي هم بر آن وارد نيست، شامل حال همه بشود. همه كارگردانان بزرگي كه فيلم‌هايشان گاه به‌شدت محقر و حسرت‌برانگيز از كار درمي‌آيد و شما كه ريش سفيد مطبوعات سينمايي هستيد، همه چيز را با اغماض و بلندنظري از سر مي‌گذرانيد. دلمان مي‌خواهد اين آغاز راهي باشد كه در آن نقد ديگر بازيگران را هم، از استاد و تازه‌كار بخوانيم. همان‌هايي، كه اغلب با رفتار پرطمطراق‌شان و با احترامي كه در ظاهر براي ديگران قائل مي‌شوند، راه را بر نقد و تحليل منصفانه مي‌بندند.

من يكي، درمورد آنچه كه دوستمان مصطفي جلالي‌فخر از اغراق در بازي بهداد نوشته و از انرژي بيش ازحدي كه در ايفاي نقش صرف مي‌كند گفته، بسيار با ايشان موافقم. اين نكات را خيلي‌ها به حامد بهداد گفته‌اند و او در آينده خواهد ديد كه نشان دادن استعدادش، تنها با بازي‌هاي كنترل شده ممكن خواهد بود. آنجا هم كه همكار سينمايي نويس‌مان سراغ خانواده و زمينه‌هاي تربيتي و شخصيتي بهداد رفته بود، معتقدم بيرون از دايره انصاف و حرفه‌اي‌گري بود كه اين را مي‌توان به بهداد و پاسخ‌اش هم تعميم داد. اما اگر حامد بهداد و رفتار نامتعارف‌اش همين يك نتيجه را داشته باشد كه مجله فيلم، پيله محافظه‌كاري را بشكافد و به‌جاي اين همه سال حركت دست به عصا در فضاي گل و بلبل، كمي از واقعيات كج و معوج سينماي ايران بگويد، خودش سجده دارد. اگر بهداد اين انگيزه را به فيلمي‌ها بدهد كه كمي متفاوت باشند و كمي روابط و بده‌بستان‌هاي خود با عوامل سينما را نديده بگيرند و كمي راست و صريح بنويسند، خودش يك دنياست.

اگر نه، شما هم مي‌دانيد كه شكايت و شكايت‌كشي در اين حيطه شوخي است و آنچه در عالم واقع و زندگي شخصي اتفاق مي‌افتد هم دخلي به حاصل كار هنرمند ندارد. اگر قرار بود اينگونه باشد، براندو با حركتي كه سر صحنه عروسي در فيلم پدرخوانده كرد، با كتك زدن پاپاراتزي فضول پشت ديوار خانه‌اش و با پس‌گردني كه به سوفيا لورن پشت صحنه فيلم كنتسي از هنگ‌كنگ زد، بايد تا حالا به زباله‌داني تاريخ مي‌پيوست كه نپيوسته است. يا مارادونا با همه حواشي زندگي‌اش كه ... بماند. حتي اگر اينها قياس مع‌الفارق باشد.

اينجا، در ميدان كوچك زندگي ما كه پر از ريا و دروغ و مدح و ثنا و لبخندهاي مزورانه است، من يكي، شما را به‌خاطر آنچه به تازگي در پيش گرفته‌ايد ستايش مي‌كنم. البته حامد بهداد را هم؛ به‌خاطر همان متفاوت بودن و خاص بودن، كه با اجازه شما، گمان نمي‌كنم ربطي به لمپنيسم و ديگر تعبيرات آقاي جلالي‌فخر داشته باشد.