صفحه مناسب براي چاپگر


نگاهی به فیلم «طهران، تهران» ساخته داریوش مهرجویی و مهدی کرم‌پور
تعامل نگاه دو نسل به تهران


سینمای ما- سحر عصرآزاد: با فوت مرحوم سیف الله داد ساخت سومین اپیزود این فیلم متوقف و در نهایت «طهران تهران» با محوریت شهر تهران در دو اپیزود به کارگردانی داریوش مهرجوئی و مهدی کرم‌پور به مرحله ساخت و نمایش در جشنواره بیست و هشتم فجر رسید. اپیزود مهرجوئی با نام «تهران: روزهای آشنائی» قصه ای ساده و روان دارد که می تواند یادآور «میهمان مامان» باشد، اما مهمتر از آن اینکه حسی نوستالژیک نسبت به این جنس رابطه های فراموش شده بخصوص در این زمان ایجاد می کند.

فیلم داستان خانواده ای است که دقایقی مانده به تحویل سال سقف خانه شان فرو می ریزد و از آنجا که سر پناهی ندارند و نمی توانند خانه را تنها بگذارند، تصمیم می گیرند روز اول عید را با تور تهران‌گردی به شب برسانند.

در این سفر یک روزه آنچه اهمیت پیدا می کند رنگ‌آمیزی شخصیت های مختلف با تضادها و تعامل هایشان است که بر بستری از دیدنی های تهران قدیم ترسیم شده است. فیلم بدون آنکه گره یا نقطه اوجی عجیب و غریب داشته باشد بیشتر از هر چیز بر جنس روابط برای نزدیک شدن به آدمها متمرکز می شود.

در چنین فضائی می توان اتفاقی مثل گم شدن کوتاه مدت بچه ها یا آشتی زوج مسن را نقاط اوج و فرود داستان در نظر گرفت، اما آنچه از درون روایت چنین قصه ساده و به زعم برخی ساده انگارانه می تواند به مخاطب تلنگر بزند، درک فاصله بین جنس روابط امروز و آن چیزی است که در فیلم به تصویر درمی آید. آنچه می تواند باشد و آنچه هست. درک این فاصله خود مرهمی بر زخم های بی درمان زندگی امروز است.

اپیزود کرم‌پور هم با نام «تهران: سیم آخر» به قصه یک گروه موسیقی در تهران امروز می پردازد. در واقع اگر تلاش کنیم نخ تسبیحی ورای شهر تهران در این دو اپیزود پیدا کنیم، می توان به دو روی سکه ای رسید که از نوع نگاه و زندگی نسل جوان و نسل قدیم به این کلان شهر می آید.

نسل جوان این اپیزود که در قالب یک گروه موسیقی ناکام به تصویر درآمده خشم و اعتراضی نسبت به وضعیت و شرایط خود دارند که در هر موقعیتی آن را ابراز می کنند. همین وجه وقتی در قالب قصه ای دراماتیزه برجسته شده فضای کلی فیلم را به سمت شعارهای مستقیم و بزرگنمائی شده برده که هر چند می توان لحن و جنس فیلم باشد، اما از ظرافت پرداخت بی بهره است.

فیلم از وجه فرم روائی نسبت به آثار قبلی کرم‌پور یعنی «جائی دیگر» و «چه کسی امیر را کشت؟» متعارف تر است و چند ساعت از زندگی هر یک از اعضای گروه را پس از لغو کنسرت در چند خط قصه مجزا دنبال می کند که باورپذیرترین شخصیت و خط قصه مربوط به پسر جازیست است که در شرط بندی یک مسابقه اتومبیل رانی می میرد.

این باورپذیری می تواند به این دلیل باشد که این شخصیت مثل بقیه نه پرگوئی می کند نه محملی می شود برای اعتراض شفاهی یک نسل، اما نفس واکنش او به شرایط که در مسابقه غیرقانونی نمود پیدا کرده، تأثیرگذارترین اعتراض را در این جمع به نام خود ثبت می کند.

مسلماً حضور نگاه مرحوم سیف‌الله داد در اپیزود «تهران: از ماوراء» که قرار بود به زندگی یک شهید بپردازد می توانست تعامل نگاه فیلمسازان نسل های مختلف را به شهر تهران تکمیل کند، اما در نسخه حاضر نگاه نسل قدیم و نسل جوان دو سویه افراط و تفریط را با جذابیت های نگاه هر یک ادغام و در معرض دید مخاطب قرار می دهد.