آسيبشناسي برنامه 90 از نگاه هوشنگ گلمكاني:
سايه يک شک
سينماي ما- اين مطلب را برای شماره اول مجله «ايراندخت» به درخواست گردانندگان اين نشريه نوشتم ، اما متأسفانه در چاپ آن بخشهای قابلتوجهی از مطلب را بدون اطلاع من و بدون دليل موجه حذف كرده بودند. آنچه میخوانيد متن كامل آن مطلب است.
هوشنگ گلمكاني
مقدمات، بديهيات، واقعيات
1- عادل فردوسیپور در كار خودش شگفتانگيز است. آدمیست آگاه، بهروز، باهوش، دارای ذهنی جوان و حضور ذهن قوی، آیكيوی بالا، كلام دلنشين، حضور گرم، سلامت نفس و صداقت. البته بهتر است كمی مدل موهايش را عوض كند! (اين قضيه جدی است. بعدأ توضيح میدهم).
2- برنامه 90 يكی از زندهترين، گرمترين، جذابترين و تأثيرگذارترين برنامههای زنده تاريخ تلويزيون ايران است. گويا آمار رسمی تماشاگرانش هم آن را در مقام اول نشان میدهد. از حيث تعداد تماشاگران، شايد 90 رقيبان ديگری (از جمله سريالهای مهران مديری) هم داشته باشد اما زنده بودن برنامه 90 و تداوم آن تا مرز ده سالگی يک تفاوت اساسی است كه آن را از ساير برنامههای پربيننده جدا میكند و از هر حيث در صدر مینشاند
تبصره – شخصأ روزهای دوشنبه صبحم را با انتظار برنامه 90 شروع میكنم و شب، هر جا كه باشم خودم را پای تلويزيون میرسانم. هيچ برنامه تلويزيونی ديگری تا كنون چنين شوق پايدار و مداومی را در نگارنده برنينگيخته است.
نقد و فيلم و 90
تحريم برنامه 90 توسط برخی مقامها و نهادها برايم يادآور يك تجربه شخصی/ حرفهای است؛ زمانی كه تشكل صنفی تهيهكنندگان سينمای ايران ماهنامه «فيلم» را تحريم كرد. دليل آن تحريم هم درست مانند تحريم 90، موضوع «نقد» و انتقادناپذيری موجود در جامعه بود. آنهايی كه صاحب قدرت نيستند معمولأ در برابر نقد فرافكنی میكنند يا دست به تحقير منتقد میزنند و صاحبان قدرت (آن دسته كه نقدناپذيرند و فقط خود را محق میدانند) از حربه زور و ارعاب و تحريم استفاده میكنند. تحريم ماهنامه «فيلم» دو بار اتفاق افتاد؛ يک بار در سال 1367 كه تهيهكنندگان با هم متحد بودند و بار دوم در اوايل دهه 1370 كه خودشان هم بر سر مسائل و منافع گوناگون تشتت و تفرقه داشتند و كسی اين حركت نيمبند را جدی نگرفت. بار اول كه موضوع جدیتر بود، تحريم ماهنامه «فيلم» نخستين حركت جدی صنف تهيهكنندگان پس از ايجاد تشكلشان (نخستين تشكل صنفی سينماگران ايران در سالهای پس از انقلاب، حتی پيش از تأسيس خانه سينما) بود. گويی مقابله با رويكرد انتقادی ماهنامه «فيلم» جدیترين و اصلیترين هدف ايجاد اين تشكل بود. تهيهكنندگان كه به نظر میرسيد سخنگويان صنعت سينمای ايران و فعالانش بودند اعتقاد داشتند نقدهای ماهنامه «فيلم» (كه در آن زمان تنها نشريه سينمايی كشور بود و مثل حالا مقوله نقد را مهمترين وظيفه و هدفش میشمرد)، غيرمنصفانه، از سر بیاطلاعی، كمسوادی و بیشعوری است و باعث تضعيف سينمای ايران میشود. میبينيد كه استدلالها چهقدر آشنا و مشابهاند. آن حركت البته در اين رويكرد انتقادی تغييری نداد اما باعث تغييراتی تاكتيكی در اجرايش شد.
درباره جذابيتها، اهميت و ارزش برنامه 90 در هفتههای اخير آن قدر گفته و نوشته شده كه نمیخواهم آنها را تكرار كنم. از اين فرصت استفاده میكنم برای آسيبشناسی اين برنامه تا شايد با توجه به آنها، برنامهای پالودهتر و باوقارتر شود و از اين جهت هم ضريب مقاومتش بالاتر برود. نكته اين است كه موضوع برنامه 90 فقط مقامهای نهادهای ورزشی مربوط به فوتبال نيستند بلكه همه اهل فوتبالاند. نيش و كنايههای افراطی و گاه ناحق برنامه به برخی از آنها میتواند اين عده را به جمع دشمنان بالقوه يا بالفعل اين برنامه تبديل كند يا در صورت نياز، آنها را از فهرست مدافعان احتمالی برنامه حذف كند. البته اگر با نقد احتمال چنين اتفاقي وجود داشته باشد، هيچ ايرادي ندارد، اما جذب تماشاگر بیشتر بها حاشیهسازی و حاشیهپردازی و نيش و كنايه و مضمون كوک كردنهای آزاردهنده (و البته جذاب و پرتماشاگر!) ارزش چنين حاصلی را ندارد.
آسيبشناسی
واقعيت تلخ اين است كه فوتبال حرفهای در دنيای امروز، كه پولهای كلان حرف اول را میزنند، يک عرصه فرهنگی نيست؛ حتی ضد فرهنگ است. همه شعارها و خطابههايی كه بابت فرهنگسازی فوتبال (يا فرهنگسازی در فوتبال) هم مطرح میشود برای بزک كردن موضوعیست كه میبينيم يا (تا حدودی) میدانيم كه توی زمينها و حاشيهاش و روی سكوها و در راه رفتوبرگشت به ورزشگاهها و توی باشگاهها و رسانههای فوتبالی (كه اين آخری تازه سالمترينشان است) چه میگذرد. خيلی از ما فوتبال را دوست داريم اما بجز زيبايیها و هيجانهای كوتاه و مقطعی (اعم از باشگاهی و ملی) تنها حُسن آن گويی همين است كه وسيلهای میشود برای تخليه انرژیهای نهفته، بهخصوص در جوانها. بقيهاش همه حاشيه است و جنجال و كلک و دروغ و غيره بر سر پول. در چنين اوضاعی، برنامه 90 تبديل شده به وسيلهای برای - به قول آقای امير حاجرضايی – فرهنگسازی، يا دست كم برای شفافسازی و زير ذرهبين بردن جنبههای ناهنجار و ضدفرهنگی فوتبال حرفهای. ذرهبين به دست گرفتن و نور افكندن بر پلشتیها هم هميشه واكنش تدافعی برمیانگيزد. اعتراف به اشتباه و عذرخواهی هم در سرزمين ما جزو اتفاقهای نادر است. در طول اين نزديک به ده سال چند بار به ياد داريد كه كسی (از مقام مسئول و مدير باشگاه و مربی و بازيكن) اعتراف به اشتباهی كرده باشد؟ شايد نزديک به انگشتان دو دست. عمده آنها هم داور بودهاند (مظلومترين و قدرناديدهترين آدمهای عرصه فوتبال) كه عذرخواهی هم كردهاند. بقيه هرچه بوده تكذيب بوده و مقاومت و فرافكنی و انداختن تقصير به گردن ديگران. علتش پول و قدرت است. سخت است دل كندن از اين دو. بنابراين آنكه ذرهبين يا نورافكن به دست دارد در معرض خطر است. در چنين شرايطی احتياط و رعايت قاعده بازی خطرناک، شرط عقل است كه فردوسیپور گاهی آن را ناديده میگيرد. حالا حتمأ عدهای میگويند اين بابا (يعنی بنده) میخواهد بنا به ذات محتاط و محافظهكارش به فردوسیپور احتياط و محافظهكاری توصيه كند. بنده البته با اينكه آدم جسوری نيستم، جسارت و صراحت فردوسیپور را ستايش میكنم، اما حيف است كه اين آدم يگانه و بیبديل به خاطر چيزهايی كه ارزشش را ندارد از دور حذف شود يا برنامهاش به تاريخ بپيوندد. آنچه توصيه میكنم، رعايت قواعدی است كه در شرايط حساس (اوضاع فوتبال هم هميشه حساس است!) لازم است. در همان تحريم اول تهيهكنندگان سينمای ايران، تصميمی كه گرفتيم اين بود كه برخلاف گذشته كه همه فيلمهای روی پرده را نقد میكرديم، از فيلمهای ضعيف و نقدناشدني (كه تعدادشان بيشتر از فيلمهای ديگر است) صرف نظر كنيم. ظاهر اين قضيه نوعی عقبنشينی است اما خوانندگان مجله بهتدريج دريافتند كه از نظر مجله مورد علاقهشان، فيلمهايی كه فقط مشخصات و خلاصه داستانشان در بخش «گزارش اكران» چاپ میشود در چه موقعيت كيفی و هنری قرار دارند. از سوی ديگر با اين تصميم مقدار زيادی از صفحههای مجله و نيروی نويسندگان صرفهجويی میشد كه میتوانست صرف كارها و مطالب مفيدتری شود. از آن مهمتر نقدها و مطالب ديگر مجله به كار سليقهسازی خوانندگان میآمد كه آن وقت تكليفشان را در برابر فيلمهای كه ناديده میگرفتيم میدانستند. به عادل فردوسیپور توصيه نمیكنم بعضی از رويدادهای فوتبال ايران را ناديده بگيرد، اما لحن و رويكردش میتواند تصحيح و تعديل شود.
يرقان
در تيزری كه به مناسبت بزرگداشت ماهنامه «فيلم» در دهمين جشن سينمای ايران (شهريور 1385) برگزار شد (ببخشيد كه باز پای ماهنامه «فيلم» را پيش كشيدم. علتش اين است كه با اين موضوع هم مناسبت دارد) عادل فردوسیپور كه يكی از اظهارنظركنندگان بود گفت: «حس نوستالژيک من نسبت به سينما به مجلهای گره خورده كه سالهای سال آن را میخواندم... و احساس میكردم در اين 25 سالی كه فعاليت میكند سعی كرده، و قبلأ خيلی بيشتر سعی میكرد كه به سمت زرد شدن نرود.» اينكه مصداقهای فردوسیپور از زردی در رسانه چيست، بحث ديگریست اما گفتهاش نشان میدهد كه به زرد شدن رسانه حساسيت دارد كه حساسيت خوبی هم هست. اما به نظرم – برخلاف حساسيتی كه فردوسیپور نشان داده - بخشهايی از برنامه 90 مصداق بارز زردی است كه اين امر، هم از شأن و وقار برنامه میكاهد و هم بر ميزان آسيبپذيری آن میافزايد.
يكی از مصداقهای زردی در رسانه، حاشيهسازی يا دستكم پرداختن به حاشيههاست كه 90 گاهی اين كار را میكند. مثلأ دو فوتباليست در ميدان درگير شدهاند و شايد مقداری خشونت يا درگيری لفظی هم چاشنیاش بوده و قضيه تمام شده؛ كه اين از اتفاقهای معمول فوتبال حرفهای است. بعد گزارشگر برنامه به سراغ هر دو بازيكن میرود و در مورد اين درگيری از آنها پرسوجو میكند. هر دو طرف میگويند كه چيز مهمي نبوده و اين ماجرا در فوتبال زياد اتفاق میافتد. ولی گزارشگر اصرار میكند كه نه، يک خبری بوده. خوراک جنجالی میخواهد. از گزارشگر اصرار و از بازيكن انكار. طرف پيله میكند تا اعتراف بگيرد؛ و حرفهايی كموبيش با اين مضمون ردوبدل میشود:
+ توی اون صحنه با هم درگير هم شديد. چی بود ماجرا؟
- چيزی نبود. از همين درگيریهای معمول فوتبال بود.
+ ولی وقتی داشتيد میافتاديد شيطنت كرديد و لگدی هم بهش زديد.
- نه اين جوری نبود، يک درگيری معمولي بود. پام خورد بهش...
+ ولی همكاران ما كه آن نزديك بودند چيزهای ديگری میگفتند.
- نه، چيزی نبود. دوباره شروع كرديم به بازی.
+ اما موقع بلند شدن داشتيد چيزی هم میگفتيد.
- چيز مهمی نگفتم.
+ همكاران ما تصويرش را گرفتهاند و با لبخوانی میشود فهميد خيلی عصبانی بوديد و چيزهايی گفتيد كه...
- خب البته گاهی در بازی پيش میآيد كه آدم عصبانی میشود. حساسيت بازی هم هست...
+ خب چی بهش گفتيد؟
- چيزی نبود، اعتراض كردم كه چرا اين جوری تكل میزنی...
+ ولی همكاران ما كه آن نزديک بودند میگفتند...
- نه يک درگيری معمولي فوتبال بود. آخرش هم روی همديگر را ماچ كرديم.
+ پس يعنی هيچی نبود؟
- نه ما با هم رفيقيم...
+ ولی همكاران ما...
باور كنيد كه چاشنی طنز و اغراق اين گفتوگوی خيالی در برابر برخی از مصاحبههای مشابه برنامه 90 (و بيشتر از آن در برنامه دوربين خبرساز و پارازيت در شبكه خبر) خيلی ناچيز است. گاهی گفتوگوهای واقعی از اين هم غليظتر است. خب انتظار داريد طرفهای مصاحبه چه بگويند؟ اعتراف كنند كه لگد عمدی زدهاند؟ فحش خواهر و مادر دادهاند؟ اعتراف كنند كه دعوایشان جدی بوده و بعدأ بيرون ورزشگاه يا توی بازی بعدی میزنند پای طرف را قلم میكنند؟
اين را میدانيم كه برای عامه مردم حاشيهها بيش از متن اهميت و جذابيت دارد، و به همين دليل هم اگر حاشيهای وجود نداشته باشد، رسانهها سعی میكنند آنها را بسازند. اما چنين انتظاری از 90 و عادل فردوسیپور نداريم. نهايت رويكرد برنامهای با شأن 90 و آدمی در حد فردوسیپور اشارهای گذرا به اين حاشيههاست و نه ساختن و دامن زدن به آنها. اما گاهی به نظرم میرسد كه او از اينكه در فلان ورزشگاه و در جريان (يا پس از) بازی درگيریها و حاشيههايی – به قول خودش «عجيبوغريب» - رخ داده، چندان ناراضی نيست (هرچند که هر بار اظهار امیدواری میکند دیگر از این اتفاقها نیفتد)، زيرا اين اتفاقها و پخش تصويرهايش و پرداختن به آنها جذابيت برنامه را برای عامه مردم و بهخصوص اكثريت فوتبالدوستها افزايش میدهد و آمار بينندگان را بالا میبرد كه يكی از صريحترين شاخصها در نشان دادن ميزان موفقيت يک برنامه برای مجری و تهيهكننده (كه در اينجا يک نفرند) و اصلأ مديران رسانه است.
مصداق ديگر زردی بر هم زندان گندابهای كوچک و بزرگ است. حادثهای يا يك درگيری مدتها پيش بين دو اهل فوتبال رخ داده و چند سال بعد گزارشگر برنامه يا خود فردوسیپور در گفتوگو با يكی از آنها به همان درگيری اشاره میكند. طرف میگويد كه آن قضيه تمام شده ولي اصرار میشود كه موضوع را تازه كنند. مصداق ديگرش مضمون ساختنهای گاه طنزآميز برای اهل فوتبال است و پيله كردن به آنها. مثلأ قضيه تهديد اكبر ميثاقيان و برج ميلاد كه بعد گزارشگر برنامه از آقای میثاقیان میپرسد آيا در اهواز هم برج مشابه و مناسبی برای سقوط از بالايش هست يا نه. يا پيله كردن به همين آقا بابت ظاهر شدن در كنار زمين با پيراهن آستين كوتاه در هوای سرد (مگر منع قانونی يا اشكال عرفی و اخلاقی در اين زمينه وجود دارد؟). یا گیر دادنهای مکرر به مربیان بابت صحبت کردن موبایلی با دستیار یا مشاورشان از روی نیمکت یا از روی سکوها. گمان نمیکنم این هم در قوانین فوتبال ممنوع باشد. هدف از این پیله کردنها به رخ کشیدن ضعف مربی است که گویا دارد از کسی کمک میگیرد و خب این امر روح و احساس آدمها را جریحهدار میکند. نهايت پرداختن برنامه 90 به اين مضمونها در حد طنزی ظريف و گذراست، نه پيله كردن به آنها. البته در اين مورد يک استثنا وجود دارد و آن آقای فيروز كريمی است، چون خود او به قول جوانها «پايه» است و طنزی ناب در كلام و اجرايش هست كه او را از همه متمايز میكند. شخصاً طنز كلام آقای كريمی (و بهخصوص اجرای او) را بسيار میپسندم و اميدوارم هميشه در فوتبال بماند و فضای عبوس پيرامون ما را تعديل كند. اما يكی از عجيبترين (و بدترين) مضمونهايی كه همين امسال ديدم و برای بازيكنی در برنامه 90 كوک شده بود اتفاقأ و متأسفانه – در كمال تعجب - كار خود فردوسیپور بود. در يكی از تکههای بخش ابتدای برنامه كه خودش آن را «معرفی برنامه» مینامد و حاكی از نگاه نكتهبين و طنزپرداز اوست، بازيكنی را كه اسمش را به ياد ندارم ابتدا در زمين نشان داد كه در گلزنی ناموفق بوده و بعد روي نيمكت ذخيرهها نشان داد كه انگشت توی دماغش كرده؛ با جملهای با اين مضمون كه «فلانی كه چارچوب دروازه را نمیشناسد چارچوب جاهای ديگر را خوب میشناسد!». باورم نمیشد كه چنين شوخی نامطبوعی را از فردوسیپور و در برنامه 90 میشنوم. همه ما در زندگی روزمرهمان ممكن است در موقعيتهای ناخوشايندی قرار بگيريم. آيا راضی هستيم كسی همان موقعيت را شكار كند و به ميليونها نفر نشان بدهد؟
يكی از نكتههای دیگر برنامه 90 و اجرای فردوسیپور پيله كردن به آدمها برای اقرار گرفتن از آنها و اعتراف به اشتباه است. چون در فرهنگ و روحيه مردم سرزمين ما اعتراف به اشتباه امری بعيد است، اين كلنجارها و پيله كردنها تبديل به روندی فرساينده میشود، آدمها را آزرده یا جریحهدار و از فهرست مدافعان برنامه خارج میكند. در چنين مواردی حداكثر دو و در نهايت سه بار اشاره و تكرار يك موضوع كافی است و آخرش فردوسیپور میتواند با همان جملهها و ميميکهای معروف و بامعنیاش (كه خيلی خوب آنها را به كار میبرد) قضاوت را به عهده مردم بگذارد و به كلنجار پايان بدهد. نهايتش میتواند پس از قطع مكالمه، باز هم حرف خودش را بزند اما نه در كلنجاری كه شبيه اقرار گرفتن است. از طرفی قطع مداوم كلام مخاطب – با اين شدت و كثرت – كار درستی نيست و فردوسیپور مدام تكرارش میكند؛ بهخصوص كه خود او به اندازه كافی برای گفتن حرفهايش وقت دارد اما وقت ديگران بسيار محدود است. البته میدانم كه وقت برنامه هم اجازه نمیدهد كه همه مخاطبان فرصتی نامحدود داشته باشند، اما میشود راه حلی پيدا كرد (مثلأ تعيين وقتی معين برای آن طرف گفتوگو) و به اين روند نامناسب قطع مكرر جملههای گوينده پايان داد.
از سوي ديگر، چه در مصاحبههای گزارشگران برنامه و چه در گفتوگوهای خود فردوسیپور با مديران ورزشی و مسئولان باشگاهها يا مربيان و بازيكنان، گاهی بهشدت اصرار میكنند كه طرف گفتوگو اصرار درونسازمانیشان را فاش كند. مثلأ در مورد مبلغ قراردادها میپرسند كه رقمهای بالا را معمولأ كسی به طور دقيق نمیگويد و كار به حدس و گمان میرسد و گاهی شبيه يک مسابقه بيست سؤالی میشود. يا در مورد تغيير مربیها و اينكه در فلان جلسه چه اتفاقی افتاد و چه تصميمهايی گرفته شد. خب طبيعی است كه در هر تشكيلاتی اتفاقهايی میافتد و تصميمهايی گرفته میشود كه جزو اسرار درونسازمانی است و شايد با اسرار نظامی قابل مقايسه نباشد و جنبه امنيتی هم نداشته باشد، ولی حفظ آنها برای خود آن تشكيلات اهميت دارد. چون با توجه به فضای خالهزنكی و حاشيهساز ورزش (مثل سينما و خيلی از عرصههای ديگر)، عنوان كردن برخی از جزييات معمولأ پيامدهايی دارد كه مخل روند درست امور میشود و گاهی كه هنوز در زمينهای تصميم قطعی گرفته نشده، اعلام جزييات روند آن موضوع خاص، حاشيههايی میسازد كه نتيجه كار را از هدف اوليه دور میكند (البته كاری به اين نداريم كه آن تصميمها و آن سياستگذاریها و روندشان چهقدر صحيح است). اغلب هم اصرار میشود كه اين باشگاهها متعلق به مردم است و پولها از بيتالمال خرج میشود و مردم حق دارند از جزييات امور باخبر شوند. بديهی است كه روحيه عمومی به اين جزييات و حاشيهها علاقهمند است اما اگر چنين استدلالی درست باشد، همين استدلال را میشود با قطعيت بيشتری در مورد تلويزيون هم پيش كشيد كه متعلق به مردم و بودجهاش از بيتالمال است. آيا خود فردوسیپور حاضر است مبلغ قراردادش با تلويزيون را فاش كند؟ (كه هرچه بيشتر بهتر. نوش جان و گوارای وجودش باد. حقش است). آيا حاضر است بگويد كه پس از پيامدهای فلان برنامه در جلسهای كه با مدير شبكه يا مدير سازمان داشته چه گفته شد و چه تصميمهايی گرفته شد؟ گاهی بهتر است خودمان را در موقعيتی مشابه مخاطبمان فرض كنيم تا لحن و رويكردمان متعادل و منصفانه بشود.
اين حرفها همه به آن معنا نيست كه در حال دفاع از يک مشت آدمهای مظلوم و ستمديده هستم كه دارند وظيفهشان را درست انجام میدهند و حالا يک آدم ناتو دارد در كارشان اخلال میكند. بحث بر سر چارچوب درست برنامهای است كه انسانی فهيم و آگاه و باشعور سالم و صادق در رأس آن است و آدم دوست دارد هرچه بیعيبتر و كاملتر باشد. اينها ايرادهای كوچكی است در برابر نقدهای درست و آگاهانه و امتيازها و حسنهای بزرگ 90 كه با رفع آنها میتواند تبديل به برنامهای كامل و بینقص شود. صرف نظر کردن از این حاشیهها قطعأ بخشی از عامه بینندگان حاشیهپسند برنامه را از آن دور میکند، اما به قول کیانوش عیاری «دو تماشاگر از یک تماشاگر بهتر است، از سه تماشاگر هم بهتر است.»
عادل فردوسیپور فوقالعاده و شگفتانگیز است. بهترين گزارشگر فوتبال و مجری برنامههای ورزشی در تاريخ تلويزيون ايران. و 90 هم...
...و اما آن اشاره
پس از اين همه سال حضور در برابر چشمان مردم، از باب تنوع هم كه شده بهتر است فردوسیپور تغييری در ظاهرش بدهد. ظاهر اين پيشنهاد و طرح چنين موضوعی كمی (يا بيش از كمی) زرد به نظر میرسد، اما این واقعیت دارد که ظاهر مطلوب در مورد مجريان يک رسانه تصويری امری اساسی و مهم است و ربطی به مفهوم رنگ زرد يا هر رنگ ديگری ندارد. مجری تلويزيونی بايد آراسته باشد (كه فردوسیپور معمولأ هست) و پس از مدتی بايد تنوعی در ظاهرش ايجاد كند كه او هيچ وقت چنين نكرده است. مهمترين تغيير لازم، ايجاد تفاوتی در مدل مو است. همان كاری كه مهران مديری (او البته بازيگر است و اين تغيير براي او بديهیتر مینمود) پس از سالها مقاومت، از شبهای برره به بعد، سرانجام تن به آن داد. فردوسیپور كه اتفاقأ مدل مويش شبيه مديری سابق است، به خاطر جنس زبر موهايش فقط میتواند آنها را كوتاه كند، چون نوع بلند اين جور موها تبديل به توده عظيمی روی سر میشود و جلوه خوبی ندارد؛ از سیسیوپنج سال بالاتر زيبنده هم نيست؛ بهخصوص در جامعه ما و بهخصوصتر در «رسانه ملی» و برای آدمی با جايگاه و شأن عادل فردوسیپور.
حالا كه بحث به اينجا كشيد، از فرصت استفاده میكنم تا توضيحی بدهم درباره نكتهای كه به همين موضوع مربوط است. آقای جواد خيايانی در مصاحبهای با هفتهنامه «چلچراغ» در اعتراض به نگارنده گفته بود كه فلانی (يعنی بنده) در مطلبی نوشته كه چون جواد خيابانی چاق است نبايد فوتبال گزارش كند. سطرهای مورد نظر آقای خيابانی در آن مطلب (ماهنامه «فيلم»، شماره 209، مهر 1376 ) چنين است: «...ظاهر شدن جلوی دوربين تلويزيون، در همه جای دنيا آداب و ترتيبی دارد... راديو با صدا سروكار دارد و تلويزيون با تصوير و صدا. برای فرستادن كسی جلوی دوربين تلويزيون به عنوان گوينده و مجری و گزارشگر، بايد به ظاهر او هم توجه داشت... در اينجا كيلوهای اضافی گزارشگران جلوی دوربين – كه وقتی دو نفری میشوند منظره جالب و مفرحی میسازند – هيچ اهميت ندارد. [در حالی كه] در دنيا، گويندگان و گزارشگران تلويزيونی بايد رژيم غذايی هم بگيرند... رنگ و مدل لباس و شكل و شمايل گوينده و مجری و گزارشگر، بخشی از زيبايیشناسی تصويرهای تلويزيونی دنياست...»
گرچه مصداق «كيلوهای اضافی» در اين سطرها آقای خيابانی است اما از كجای اين نوشته میشود اين طور نتيجهگيری كرد كه «چون خيابانی چاق است نبايد فوتبال گزارش كند»؟ اتفاقأ به نظرم آقای خيابانی صدای بسيار گرمی دارد. موقع گزارشهای تلويزيونی فوتبال هم كه خود گزارشگر ديده نمیشود تا چاقی يا لاغری گزارشگر، عيب يا حُسن او باشد. ايراد گزارشهای آقای خيابانی چاق بودن نيست؛ چیزهای ديگریست. با رفع آن ايرادها، او با صدای گرمش، هم میتواند در راديو گزارش فوتبال كند هم در تلويزيون. ايراد بصری هنگام ظاهر شدن او جلوی دوربين به عنوان مجری است و اين ربطی به «گزارش فوتبال» ندارد که گزارشگر فوتبال معمولأ خودش دیده نمیشود. درست مثل اين است كه بنده با اين كله كچل، سگرمههای درهم و قيافه عنق بخواهم مجری مداوم يک برنامه تلويزيونی شوم. اين هم البته غيرممكن نيست، به شرط اينكه چنان سخنور زبردستی باشم و كلام و بدايع دلچسب و حضور گرمی بر اثر يک موهبت خداداد داشته باشم كه آن ضعفها را تحت تأثير قرار بدهند (مثل استاد الهی قمشهای) كه متأسفانه اين را هم ندارم. روشن شد؟
1- عادل فردوسیپور در كار خودش شگفتانگيز است. آدمیست آگاه، بهروز، باهوش، دارای ذهنی جوان و حضور ذهن قوی، آیكيوی بالا، كلام دلنشين، حضور گرم، سلامت نفس و صداقت. البته بهتر است كمی مدل موهايش را عوض كند! (اين قضيه جدی است. بعدأ توضيح میدهم).
2- برنامه 90 يكی از زندهترين، گرمترين، جذابترين و تأثيرگذارترين برنامههای زنده تاريخ تلويزيون ايران است. گويا آمار رسمی تماشاگرانش هم آن را در مقام اول نشان میدهد. از حيث تعداد تماشاگران، شايد 90 رقيبان ديگری (از جمله سريالهای مهران مديری) هم داشته باشد اما زنده بودن برنامه 90 و تداوم آن تا مرز ده سالگی يک تفاوت اساسی است كه آن را از ساير برنامههای پربيننده جدا میكند و از هر حيث در صدر مینشاند
تبصره – شخصأ روزهای دوشنبه صبحم را با انتظار برنامه 90 شروع میكنم و شب، هر جا كه باشم خودم را پای تلويزيون میرسانم. هيچ برنامه تلويزيونی ديگری تا كنون چنين شوق پايدار و مداومی را در نگارنده برنينگيخته است.
نقد و فيلم و 90
تحريم برنامه 90 توسط برخی مقامها و نهادها برايم يادآور يك تجربه شخصی/ حرفهای است؛ زمانی كه تشكل صنفی تهيهكنندگان سينمای ايران ماهنامه «فيلم» را تحريم كرد. دليل آن تحريم هم درست مانند تحريم 90، موضوع «نقد» و انتقادناپذيری موجود در جامعه بود. آنهايی كه صاحب قدرت نيستند معمولأ در برابر نقد فرافكنی میكنند يا دست به تحقير منتقد میزنند و صاحبان قدرت (آن دسته كه نقدناپذيرند و فقط خود را محق میدانند) از حربه زور و ارعاب و تحريم استفاده میكنند. تحريم ماهنامه «فيلم» دو بار اتفاق افتاد؛ يک بار در سال 1367 كه تهيهكنندگان با هم متحد بودند و بار دوم در اوايل دهه 1370 كه خودشان هم بر سر مسائل و منافع گوناگون تشتت و تفرقه داشتند و كسی اين حركت نيمبند را جدی نگرفت. بار اول كه موضوع جدیتر بود، تحريم ماهنامه «فيلم» نخستين حركت جدی صنف تهيهكنندگان پس از ايجاد تشكلشان (نخستين تشكل صنفی سينماگران ايران در سالهای پس از انقلاب، حتی پيش از تأسيس خانه سينما) بود. گويی مقابله با رويكرد انتقادی ماهنامه «فيلم» جدیترين و اصلیترين هدف ايجاد اين تشكل بود. تهيهكنندگان كه به نظر میرسيد سخنگويان صنعت سينمای ايران و فعالانش بودند اعتقاد داشتند نقدهای ماهنامه «فيلم» (كه در آن زمان تنها نشريه سينمايی كشور بود و مثل حالا مقوله نقد را مهمترين وظيفه و هدفش میشمرد)، غيرمنصفانه، از سر بیاطلاعی، كمسوادی و بیشعوری است و باعث تضعيف سينمای ايران میشود. میبينيد كه استدلالها چهقدر آشنا و مشابهاند. آن حركت البته در اين رويكرد انتقادی تغييری نداد اما باعث تغييراتی تاكتيكی در اجرايش شد.
درباره جذابيتها، اهميت و ارزش برنامه 90 در هفتههای اخير آن قدر گفته و نوشته شده كه نمیخواهم آنها را تكرار كنم. از اين فرصت استفاده میكنم برای آسيبشناسی اين برنامه تا شايد با توجه به آنها، برنامهای پالودهتر و باوقارتر شود و از اين جهت هم ضريب مقاومتش بالاتر برود. نكته اين است كه موضوع برنامه 90 فقط مقامهای نهادهای ورزشی مربوط به فوتبال نيستند بلكه همه اهل فوتبالاند. نيش و كنايههای افراطی و گاه ناحق برنامه به برخی از آنها میتواند اين عده را به جمع دشمنان بالقوه يا بالفعل اين برنامه تبديل كند يا در صورت نياز، آنها را از فهرست مدافعان احتمالی برنامه حذف كند. البته اگر با نقد احتمال چنين اتفاقي وجود داشته باشد، هيچ ايرادي ندارد، اما جذب تماشاگر بیشتر بها حاشیهسازی و حاشیهپردازی و نيش و كنايه و مضمون كوک كردنهای آزاردهنده (و البته جذاب و پرتماشاگر!) ارزش چنين حاصلی را ندارد.
آسيبشناسی
واقعيت تلخ اين است كه فوتبال حرفهای در دنيای امروز، كه پولهای كلان حرف اول را میزنند، يک عرصه فرهنگی نيست؛ حتی ضد فرهنگ است. همه شعارها و خطابههايی كه بابت فرهنگسازی فوتبال (يا فرهنگسازی در فوتبال) هم مطرح میشود برای بزک كردن موضوعیست كه میبينيم يا (تا حدودی) میدانيم كه توی زمينها و حاشيهاش و روی سكوها و در راه رفتوبرگشت به ورزشگاهها و توی باشگاهها و رسانههای فوتبالی (كه اين آخری تازه سالمترينشان است) چه میگذرد. خيلی از ما فوتبال را دوست داريم اما بجز زيبايیها و هيجانهای كوتاه و مقطعی (اعم از باشگاهی و ملی) تنها حُسن آن گويی همين است كه وسيلهای میشود برای تخليه انرژیهای نهفته، بهخصوص در جوانها. بقيهاش همه حاشيه است و جنجال و كلک و دروغ و غيره بر سر پول. در چنين اوضاعی، برنامه 90 تبديل شده به وسيلهای برای - به قول آقای امير حاجرضايی – فرهنگسازی، يا دست كم برای شفافسازی و زير ذرهبين بردن جنبههای ناهنجار و ضدفرهنگی فوتبال حرفهای. ذرهبين به دست گرفتن و نور افكندن بر پلشتیها هم هميشه واكنش تدافعی برمیانگيزد. اعتراف به اشتباه و عذرخواهی هم در سرزمين ما جزو اتفاقهای نادر است. در طول اين نزديک به ده سال چند بار به ياد داريد كه كسی (از مقام مسئول و مدير باشگاه و مربی و بازيكن) اعتراف به اشتباهی كرده باشد؟ شايد نزديک به انگشتان دو دست. عمده آنها هم داور بودهاند (مظلومترين و قدرناديدهترين آدمهای عرصه فوتبال) كه عذرخواهی هم كردهاند. بقيه هرچه بوده تكذيب بوده و مقاومت و فرافكنی و انداختن تقصير به گردن ديگران. علتش پول و قدرت است. سخت است دل كندن از اين دو. بنابراين آنكه ذرهبين يا نورافكن به دست دارد در معرض خطر است. در چنين شرايطی احتياط و رعايت قاعده بازی خطرناک، شرط عقل است كه فردوسیپور گاهی آن را ناديده میگيرد. حالا حتمأ عدهای میگويند اين بابا (يعنی بنده) میخواهد بنا به ذات محتاط و محافظهكارش به فردوسیپور احتياط و محافظهكاری توصيه كند. بنده البته با اينكه آدم جسوری نيستم، جسارت و صراحت فردوسیپور را ستايش میكنم، اما حيف است كه اين آدم يگانه و بیبديل به خاطر چيزهايی كه ارزشش را ندارد از دور حذف شود يا برنامهاش به تاريخ بپيوندد. آنچه توصيه میكنم، رعايت قواعدی است كه در شرايط حساس (اوضاع فوتبال هم هميشه حساس است!) لازم است. در همان تحريم اول تهيهكنندگان سينمای ايران، تصميمی كه گرفتيم اين بود كه برخلاف گذشته كه همه فيلمهای روی پرده را نقد میكرديم، از فيلمهای ضعيف و نقدناشدني (كه تعدادشان بيشتر از فيلمهای ديگر است) صرف نظر كنيم. ظاهر اين قضيه نوعی عقبنشينی است اما خوانندگان مجله بهتدريج دريافتند كه از نظر مجله مورد علاقهشان، فيلمهايی كه فقط مشخصات و خلاصه داستانشان در بخش «گزارش اكران» چاپ میشود در چه موقعيت كيفی و هنری قرار دارند. از سوی ديگر با اين تصميم مقدار زيادی از صفحههای مجله و نيروی نويسندگان صرفهجويی میشد كه میتوانست صرف كارها و مطالب مفيدتری شود. از آن مهمتر نقدها و مطالب ديگر مجله به كار سليقهسازی خوانندگان میآمد كه آن وقت تكليفشان را در برابر فيلمهای كه ناديده میگرفتيم میدانستند. به عادل فردوسیپور توصيه نمیكنم بعضی از رويدادهای فوتبال ايران را ناديده بگيرد، اما لحن و رويكردش میتواند تصحيح و تعديل شود.
يرقان
در تيزری كه به مناسبت بزرگداشت ماهنامه «فيلم» در دهمين جشن سينمای ايران (شهريور 1385) برگزار شد (ببخشيد كه باز پای ماهنامه «فيلم» را پيش كشيدم. علتش اين است كه با اين موضوع هم مناسبت دارد) عادل فردوسیپور كه يكی از اظهارنظركنندگان بود گفت: «حس نوستالژيک من نسبت به سينما به مجلهای گره خورده كه سالهای سال آن را میخواندم... و احساس میكردم در اين 25 سالی كه فعاليت میكند سعی كرده، و قبلأ خيلی بيشتر سعی میكرد كه به سمت زرد شدن نرود.» اينكه مصداقهای فردوسیپور از زردی در رسانه چيست، بحث ديگریست اما گفتهاش نشان میدهد كه به زرد شدن رسانه حساسيت دارد كه حساسيت خوبی هم هست. اما به نظرم – برخلاف حساسيتی كه فردوسیپور نشان داده - بخشهايی از برنامه 90 مصداق بارز زردی است كه اين امر، هم از شأن و وقار برنامه میكاهد و هم بر ميزان آسيبپذيری آن میافزايد.
يكی از مصداقهای زردی در رسانه، حاشيهسازی يا دستكم پرداختن به حاشيههاست كه 90 گاهی اين كار را میكند. مثلأ دو فوتباليست در ميدان درگير شدهاند و شايد مقداری خشونت يا درگيری لفظی هم چاشنیاش بوده و قضيه تمام شده؛ كه اين از اتفاقهای معمول فوتبال حرفهای است. بعد گزارشگر برنامه به سراغ هر دو بازيكن میرود و در مورد اين درگيری از آنها پرسوجو میكند. هر دو طرف میگويند كه چيز مهمي نبوده و اين ماجرا در فوتبال زياد اتفاق میافتد. ولی گزارشگر اصرار میكند كه نه، يک خبری بوده. خوراک جنجالی میخواهد. از گزارشگر اصرار و از بازيكن انكار. طرف پيله میكند تا اعتراف بگيرد؛ و حرفهايی كموبيش با اين مضمون ردوبدل میشود:
+ توی اون صحنه با هم درگير هم شديد. چی بود ماجرا؟
- چيزی نبود. از همين درگيریهای معمول فوتبال بود.
+ ولی وقتی داشتيد میافتاديد شيطنت كرديد و لگدی هم بهش زديد.
- نه اين جوری نبود، يک درگيری معمولي بود. پام خورد بهش...
+ ولی همكاران ما كه آن نزديك بودند چيزهای ديگری میگفتند.
- نه، چيزی نبود. دوباره شروع كرديم به بازی.
+ اما موقع بلند شدن داشتيد چيزی هم میگفتيد.
- چيز مهمی نگفتم.
+ همكاران ما تصويرش را گرفتهاند و با لبخوانی میشود فهميد خيلی عصبانی بوديد و چيزهايی گفتيد كه...
- خب البته گاهی در بازی پيش میآيد كه آدم عصبانی میشود. حساسيت بازی هم هست...
+ خب چی بهش گفتيد؟
- چيزی نبود، اعتراض كردم كه چرا اين جوری تكل میزنی...
+ ولی همكاران ما كه آن نزديک بودند میگفتند...
- نه يک درگيری معمولي فوتبال بود. آخرش هم روی همديگر را ماچ كرديم.
+ پس يعنی هيچی نبود؟
- نه ما با هم رفيقيم...
+ ولی همكاران ما...
باور كنيد كه چاشنی طنز و اغراق اين گفتوگوی خيالی در برابر برخی از مصاحبههای مشابه برنامه 90 (و بيشتر از آن در برنامه دوربين خبرساز و پارازيت در شبكه خبر) خيلی ناچيز است. گاهی گفتوگوهای واقعی از اين هم غليظتر است. خب انتظار داريد طرفهای مصاحبه چه بگويند؟ اعتراف كنند كه لگد عمدی زدهاند؟ فحش خواهر و مادر دادهاند؟ اعتراف كنند كه دعوایشان جدی بوده و بعدأ بيرون ورزشگاه يا توی بازی بعدی میزنند پای طرف را قلم میكنند؟
اين را میدانيم كه برای عامه مردم حاشيهها بيش از متن اهميت و جذابيت دارد، و به همين دليل هم اگر حاشيهای وجود نداشته باشد، رسانهها سعی میكنند آنها را بسازند. اما چنين انتظاری از 90 و عادل فردوسیپور نداريم. نهايت رويكرد برنامهای با شأن 90 و آدمی در حد فردوسیپور اشارهای گذرا به اين حاشيههاست و نه ساختن و دامن زدن به آنها. اما گاهی به نظرم میرسد كه او از اينكه در فلان ورزشگاه و در جريان (يا پس از) بازی درگيریها و حاشيههايی – به قول خودش «عجيبوغريب» - رخ داده، چندان ناراضی نيست (هرچند که هر بار اظهار امیدواری میکند دیگر از این اتفاقها نیفتد)، زيرا اين اتفاقها و پخش تصويرهايش و پرداختن به آنها جذابيت برنامه را برای عامه مردم و بهخصوص اكثريت فوتبالدوستها افزايش میدهد و آمار بينندگان را بالا میبرد كه يكی از صريحترين شاخصها در نشان دادن ميزان موفقيت يک برنامه برای مجری و تهيهكننده (كه در اينجا يک نفرند) و اصلأ مديران رسانه است.
مصداق ديگر زردی بر هم زندان گندابهای كوچک و بزرگ است. حادثهای يا يك درگيری مدتها پيش بين دو اهل فوتبال رخ داده و چند سال بعد گزارشگر برنامه يا خود فردوسیپور در گفتوگو با يكی از آنها به همان درگيری اشاره میكند. طرف میگويد كه آن قضيه تمام شده ولي اصرار میشود كه موضوع را تازه كنند. مصداق ديگرش مضمون ساختنهای گاه طنزآميز برای اهل فوتبال است و پيله كردن به آنها. مثلأ قضيه تهديد اكبر ميثاقيان و برج ميلاد كه بعد گزارشگر برنامه از آقای میثاقیان میپرسد آيا در اهواز هم برج مشابه و مناسبی برای سقوط از بالايش هست يا نه. يا پيله كردن به همين آقا بابت ظاهر شدن در كنار زمين با پيراهن آستين كوتاه در هوای سرد (مگر منع قانونی يا اشكال عرفی و اخلاقی در اين زمينه وجود دارد؟). یا گیر دادنهای مکرر به مربیان بابت صحبت کردن موبایلی با دستیار یا مشاورشان از روی نیمکت یا از روی سکوها. گمان نمیکنم این هم در قوانین فوتبال ممنوع باشد. هدف از این پیله کردنها به رخ کشیدن ضعف مربی است که گویا دارد از کسی کمک میگیرد و خب این امر روح و احساس آدمها را جریحهدار میکند. نهايت پرداختن برنامه 90 به اين مضمونها در حد طنزی ظريف و گذراست، نه پيله كردن به آنها. البته در اين مورد يک استثنا وجود دارد و آن آقای فيروز كريمی است، چون خود او به قول جوانها «پايه» است و طنزی ناب در كلام و اجرايش هست كه او را از همه متمايز میكند. شخصاً طنز كلام آقای كريمی (و بهخصوص اجرای او) را بسيار میپسندم و اميدوارم هميشه در فوتبال بماند و فضای عبوس پيرامون ما را تعديل كند. اما يكی از عجيبترين (و بدترين) مضمونهايی كه همين امسال ديدم و برای بازيكنی در برنامه 90 كوک شده بود اتفاقأ و متأسفانه – در كمال تعجب - كار خود فردوسیپور بود. در يكی از تکههای بخش ابتدای برنامه كه خودش آن را «معرفی برنامه» مینامد و حاكی از نگاه نكتهبين و طنزپرداز اوست، بازيكنی را كه اسمش را به ياد ندارم ابتدا در زمين نشان داد كه در گلزنی ناموفق بوده و بعد روي نيمكت ذخيرهها نشان داد كه انگشت توی دماغش كرده؛ با جملهای با اين مضمون كه «فلانی كه چارچوب دروازه را نمیشناسد چارچوب جاهای ديگر را خوب میشناسد!». باورم نمیشد كه چنين شوخی نامطبوعی را از فردوسیپور و در برنامه 90 میشنوم. همه ما در زندگی روزمرهمان ممكن است در موقعيتهای ناخوشايندی قرار بگيريم. آيا راضی هستيم كسی همان موقعيت را شكار كند و به ميليونها نفر نشان بدهد؟
يكی از نكتههای دیگر برنامه 90 و اجرای فردوسیپور پيله كردن به آدمها برای اقرار گرفتن از آنها و اعتراف به اشتباه است. چون در فرهنگ و روحيه مردم سرزمين ما اعتراف به اشتباه امری بعيد است، اين كلنجارها و پيله كردنها تبديل به روندی فرساينده میشود، آدمها را آزرده یا جریحهدار و از فهرست مدافعان برنامه خارج میكند. در چنين مواردی حداكثر دو و در نهايت سه بار اشاره و تكرار يك موضوع كافی است و آخرش فردوسیپور میتواند با همان جملهها و ميميکهای معروف و بامعنیاش (كه خيلی خوب آنها را به كار میبرد) قضاوت را به عهده مردم بگذارد و به كلنجار پايان بدهد. نهايتش میتواند پس از قطع مكالمه، باز هم حرف خودش را بزند اما نه در كلنجاری كه شبيه اقرار گرفتن است. از طرفی قطع مداوم كلام مخاطب – با اين شدت و كثرت – كار درستی نيست و فردوسیپور مدام تكرارش میكند؛ بهخصوص كه خود او به اندازه كافی برای گفتن حرفهايش وقت دارد اما وقت ديگران بسيار محدود است. البته میدانم كه وقت برنامه هم اجازه نمیدهد كه همه مخاطبان فرصتی نامحدود داشته باشند، اما میشود راه حلی پيدا كرد (مثلأ تعيين وقتی معين برای آن طرف گفتوگو) و به اين روند نامناسب قطع مكرر جملههای گوينده پايان داد.
از سوي ديگر، چه در مصاحبههای گزارشگران برنامه و چه در گفتوگوهای خود فردوسیپور با مديران ورزشی و مسئولان باشگاهها يا مربيان و بازيكنان، گاهی بهشدت اصرار میكنند كه طرف گفتوگو اصرار درونسازمانیشان را فاش كند. مثلأ در مورد مبلغ قراردادها میپرسند كه رقمهای بالا را معمولأ كسی به طور دقيق نمیگويد و كار به حدس و گمان میرسد و گاهی شبيه يک مسابقه بيست سؤالی میشود. يا در مورد تغيير مربیها و اينكه در فلان جلسه چه اتفاقی افتاد و چه تصميمهايی گرفته شد. خب طبيعی است كه در هر تشكيلاتی اتفاقهايی میافتد و تصميمهايی گرفته میشود كه جزو اسرار درونسازمانی است و شايد با اسرار نظامی قابل مقايسه نباشد و جنبه امنيتی هم نداشته باشد، ولی حفظ آنها برای خود آن تشكيلات اهميت دارد. چون با توجه به فضای خالهزنكی و حاشيهساز ورزش (مثل سينما و خيلی از عرصههای ديگر)، عنوان كردن برخی از جزييات معمولأ پيامدهايی دارد كه مخل روند درست امور میشود و گاهی كه هنوز در زمينهای تصميم قطعی گرفته نشده، اعلام جزييات روند آن موضوع خاص، حاشيههايی میسازد كه نتيجه كار را از هدف اوليه دور میكند (البته كاری به اين نداريم كه آن تصميمها و آن سياستگذاریها و روندشان چهقدر صحيح است). اغلب هم اصرار میشود كه اين باشگاهها متعلق به مردم است و پولها از بيتالمال خرج میشود و مردم حق دارند از جزييات امور باخبر شوند. بديهی است كه روحيه عمومی به اين جزييات و حاشيهها علاقهمند است اما اگر چنين استدلالی درست باشد، همين استدلال را میشود با قطعيت بيشتری در مورد تلويزيون هم پيش كشيد كه متعلق به مردم و بودجهاش از بيتالمال است. آيا خود فردوسیپور حاضر است مبلغ قراردادش با تلويزيون را فاش كند؟ (كه هرچه بيشتر بهتر. نوش جان و گوارای وجودش باد. حقش است). آيا حاضر است بگويد كه پس از پيامدهای فلان برنامه در جلسهای كه با مدير شبكه يا مدير سازمان داشته چه گفته شد و چه تصميمهايی گرفته شد؟ گاهی بهتر است خودمان را در موقعيتی مشابه مخاطبمان فرض كنيم تا لحن و رويكردمان متعادل و منصفانه بشود.
اين حرفها همه به آن معنا نيست كه در حال دفاع از يک مشت آدمهای مظلوم و ستمديده هستم كه دارند وظيفهشان را درست انجام میدهند و حالا يک آدم ناتو دارد در كارشان اخلال میكند. بحث بر سر چارچوب درست برنامهای است كه انسانی فهيم و آگاه و باشعور سالم و صادق در رأس آن است و آدم دوست دارد هرچه بیعيبتر و كاملتر باشد. اينها ايرادهای كوچكی است در برابر نقدهای درست و آگاهانه و امتيازها و حسنهای بزرگ 90 كه با رفع آنها میتواند تبديل به برنامهای كامل و بینقص شود. صرف نظر کردن از این حاشیهها قطعأ بخشی از عامه بینندگان حاشیهپسند برنامه را از آن دور میکند، اما به قول کیانوش عیاری «دو تماشاگر از یک تماشاگر بهتر است، از سه تماشاگر هم بهتر است.»
عادل فردوسیپور فوقالعاده و شگفتانگیز است. بهترين گزارشگر فوتبال و مجری برنامههای ورزشی در تاريخ تلويزيون ايران. و 90 هم...
...و اما آن اشاره
پس از اين همه سال حضور در برابر چشمان مردم، از باب تنوع هم كه شده بهتر است فردوسیپور تغييری در ظاهرش بدهد. ظاهر اين پيشنهاد و طرح چنين موضوعی كمی (يا بيش از كمی) زرد به نظر میرسد، اما این واقعیت دارد که ظاهر مطلوب در مورد مجريان يک رسانه تصويری امری اساسی و مهم است و ربطی به مفهوم رنگ زرد يا هر رنگ ديگری ندارد. مجری تلويزيونی بايد آراسته باشد (كه فردوسیپور معمولأ هست) و پس از مدتی بايد تنوعی در ظاهرش ايجاد كند كه او هيچ وقت چنين نكرده است. مهمترين تغيير لازم، ايجاد تفاوتی در مدل مو است. همان كاری كه مهران مديری (او البته بازيگر است و اين تغيير براي او بديهیتر مینمود) پس از سالها مقاومت، از شبهای برره به بعد، سرانجام تن به آن داد. فردوسیپور كه اتفاقأ مدل مويش شبيه مديری سابق است، به خاطر جنس زبر موهايش فقط میتواند آنها را كوتاه كند، چون نوع بلند اين جور موها تبديل به توده عظيمی روی سر میشود و جلوه خوبی ندارد؛ از سیسیوپنج سال بالاتر زيبنده هم نيست؛ بهخصوص در جامعه ما و بهخصوصتر در «رسانه ملی» و برای آدمی با جايگاه و شأن عادل فردوسیپور.
حالا كه بحث به اينجا كشيد، از فرصت استفاده میكنم تا توضيحی بدهم درباره نكتهای كه به همين موضوع مربوط است. آقای جواد خيايانی در مصاحبهای با هفتهنامه «چلچراغ» در اعتراض به نگارنده گفته بود كه فلانی (يعنی بنده) در مطلبی نوشته كه چون جواد خيابانی چاق است نبايد فوتبال گزارش كند. سطرهای مورد نظر آقای خيابانی در آن مطلب (ماهنامه «فيلم»، شماره 209، مهر 1376 ) چنين است: «...ظاهر شدن جلوی دوربين تلويزيون، در همه جای دنيا آداب و ترتيبی دارد... راديو با صدا سروكار دارد و تلويزيون با تصوير و صدا. برای فرستادن كسی جلوی دوربين تلويزيون به عنوان گوينده و مجری و گزارشگر، بايد به ظاهر او هم توجه داشت... در اينجا كيلوهای اضافی گزارشگران جلوی دوربين – كه وقتی دو نفری میشوند منظره جالب و مفرحی میسازند – هيچ اهميت ندارد. [در حالی كه] در دنيا، گويندگان و گزارشگران تلويزيونی بايد رژيم غذايی هم بگيرند... رنگ و مدل لباس و شكل و شمايل گوينده و مجری و گزارشگر، بخشی از زيبايیشناسی تصويرهای تلويزيونی دنياست...»
گرچه مصداق «كيلوهای اضافی» در اين سطرها آقای خيابانی است اما از كجای اين نوشته میشود اين طور نتيجهگيری كرد كه «چون خيابانی چاق است نبايد فوتبال گزارش كند»؟ اتفاقأ به نظرم آقای خيابانی صدای بسيار گرمی دارد. موقع گزارشهای تلويزيونی فوتبال هم كه خود گزارشگر ديده نمیشود تا چاقی يا لاغری گزارشگر، عيب يا حُسن او باشد. ايراد گزارشهای آقای خيابانی چاق بودن نيست؛ چیزهای ديگریست. با رفع آن ايرادها، او با صدای گرمش، هم میتواند در راديو گزارش فوتبال كند هم در تلويزيون. ايراد بصری هنگام ظاهر شدن او جلوی دوربين به عنوان مجری است و اين ربطی به «گزارش فوتبال» ندارد که گزارشگر فوتبال معمولأ خودش دیده نمیشود. درست مثل اين است كه بنده با اين كله كچل، سگرمههای درهم و قيافه عنق بخواهم مجری مداوم يک برنامه تلويزيونی شوم. اين هم البته غيرممكن نيست، به شرط اينكه چنان سخنور زبردستی باشم و كلام و بدايع دلچسب و حضور گرمی بر اثر يک موهبت خداداد داشته باشم كه آن ضعفها را تحت تأثير قرار بدهند (مثل استاد الهی قمشهای) كه متأسفانه اين را هم ندارم. روشن شد؟