درباره سريال «در چشم باد» ساخته مسعود جعفري جوزاني
روايت تاريخ با چاشني عـشـق
سینمای ما- پا به پاي مسعود جعفريجوزاني كارگردان سريال «در چشم باد» و به موازات همان روزهايي كه اين كارگردان، يك به يك روزهاي زندگي خود را پاي سريال 8 ساله «در چشم باد» ميريخت تا قصهاي 60 ساله از تاريخ ايران را در قالب سريالي تلويزيوني روايت كند، خبرنگار ما نيز قصه ساخت سريال را دنبال كرد.
پيش از آنكه در 27 مهرماه سال 1382 در منطقهاي حد فاصل ماسوله و فومن اين سريال تلويزيوني در شمال كشور مقابل دوربين برود، روي تابلوي وايت بردي كه در اتاق مدير گروه حماسه و دفاع شبكه يك سيما نصب است، عبارت « درچشم باد» از سالها قبل در ميان ساير توليدات برجستگي خاصي داشت تا روند توليد اين پروژه با دقت و حساسيت زياد دنبال شود. در همه اين سالها روزي نبوده كه در اتاقهاي ساختمان 13 طبقهاي كه مركزيت توليد فيلم و سريال سازمان صدا و سيما را با خود دارد، كسي سراغي از مراحل مختلف توليد اين پروژه نگيرد. در شهرك سينمايي، كاخ سعدآباد، پادگان قلعهمرغي، دوشانتپه و شمال كشور هميشه تلفنهايي زنگ ميخورده تا خبرهاي جديدي از اين پروژه به خبرنگار ما ارائه شود. در برخي شبهاي سرد و گرم نيز خبرنگار جامجم بر سر صحنه اين سريال حاضر بوده تا از نزديك در قالب گزارش پشت صحنه بخشهايي از توليد اين سريال را ثبت و ضبط كند. اين رفت و آمدها آنقدر ادامه داشت كه داستان زندگي حسن ايراني و خانواده ماجراجويش در ذهن من نيز با همه جزئيات آن ثبت شد. اينكه «ماجراهاي اين سريال در حد فاصل سالهاي 1290 تا 1361 هجري شمسي رخ ميدهد»، اينكه «اين سريال قرار است زندگي يك خانواده ايراني و يك خانواده تاجيك را به طور همزمان روايت كند»، اينكه «بعد از شكست قيام جنگل، نيروهاي سردار سپه خانه جنگليها را آتش ميزنند، ميرزاحسن به همراه خانواده به تهران كوچ ميكند، سالها بعد يكي از فرزندان او خلباني است در فرودگاه قلعهمرغي تهران كه همراه خلباني ديگر با به پرواز در آوردن هواپيماهايشان به خطوط متفقين حمله ميكنند» و در نهايت اينكه «هواپيماي بيژن در شمال كشور سقوط ميكند» و... همه و همه تصاويري است كه با تماشاي اين سريال تلويزيوني در هفتههاي گذشته در برابر چشمهايم زنده شده است.
جوزاني در اين سريال براي نسلي كه تمايل چنداني به مطالعه ندارد، به شيوهاي ساده تاريخ 60سال گذشته را در 3 مقطع ورق زده است. تاريخي كه با انقراض سلسله قاجار، روي كار آمدن حكومت رضاخان و در نهايت پيروزي انقلاب اسلامي همراه بوده و با وقايعي همچون جنگهاي جهاني اول و دوم، جنگ ايران و عراق، قيام ميرزا كوچك خان، اشغال ايران از سوي متفقين، حكومت پهلوي اول و دوم، وقايع ملي شدن صنعت نفت، 15 خرداد 42،انقلاب اسلامي، جنگ تحميلي، فتح خرمشهر و بسياري از وقايع ريز و درشت ديگر همزمان بوده است. در گزارشي كه ميخوانيد، به بهانه پخش اين سريال تلويزيوني در سال گذشته برخي خاطرات پراكنده و جزئيات اين اثر مرور شده است.
چگونه جوزاني درگير «در چشم باد» شد؟
مسعود جعفريجوزاني، كارگردان ملايريالاصل سينماي ايران تحصيلكرده آمريكاست. او سازنده فيلمهاي به يادماندني مختلفي همچون جادههاي سرد، شير سنگي، در مسير تندباد، يك مرد يك خرس، دل و دشنه و بلوغ بوده و با تاسيس جوزانفيلم به يكي از تهيهكنندگان سينماي ايران تبديل شد و فيلمهاي دل و دشنه، ناصر الدين شاه آكتور سينما، سايه خيال و چشمهايش را به بخش تهيهكنندگي كارنامه كاري خود اضافه كرد.
قصه در چشم باد اوايل سال 81 نوشته شد. رضا انصاريان، تهيهكننده اول سريال و برادر او فتحالله جعفريجوزاني به عنوان محقق حضور داشتند. براي نگارش فيلمنامه، جوزاني تاريخ را خوانده و ادبيات دورههاي مختلف را مطالعه كرده بود. بههمين دليل تاريخ ملكه ذهنش شده بود و ادبيات دورههاي مختلف از زمان قاجار تا دوره معاصر به او كمك كرد به شيوههاي مختلف ديالوگنويسي مسلط شود. او از تاريخ وقايع را استخراج كرد و از ادبيات، زبان و ديالوگهاي هر دوره را.
جوزاني در مصاحبهاي درباره كارگرداني اين سريال ميگويد: «من پيشتر هم فيلمهاي «شير سنگي» و «در مسير تند باد» را ساخته بودم اما به علت آزارهايي كه در جهت ساخت آنها ديده بودم، ديگر نميخواستم دست به چنين عملي بزنم تا اينكه آقاي رضا انصاريان يك روز به جوزان فيلم آمدند. روز خوبي بود، گپي زديم و استكاني چاي خورديم. از من خواستند همكاري كنيم و كاري درباره تاريخ معاصر ايران بسازيم. من بشدت جذب شيريني برخورد و كلام او شدم و انگيزه ساخت به وجود آمد. به هر حال اين ايجاد انگيزه عمل مهمي بود كه توسط آقاي رضا انصاريان به وجود آمد و خود وي هم يكي از پژوهشگران بود. من بابت اين عمل هميشه قدردان وي هستم.»
جوزاني: «در چشم باد» قصد دارد حافظه تاريخي بيدار شده ملت ايران را بيدارتر و به آنها يادآوري كند كه
به لحاظ جغرافيايي در چشم باد ايستادهايم
جوزاني در همين مصاحبه ميگويد: در چشم باد قصد دارد حافظه تاريخي بيدار شده ملت شريف ايران را بيدارتر و به آنها يادآوري كند كه به لحاظ جغرافيايي در چشم باد ايستادهايم و همواره بايد بيدار و هوشيار به منافع ملي و اعتقادي خود پايبند باشيم تا عزت و شرف خود را حفظ كنيم و آيينه بهتري براي نسل آينده به جا بگذاريم و به دولتمردان بگويد تا وقتي به پشتوانه اين ملت و در كنار آنها باشند، آسيب ناپذيرند.
براي يادآوري ماجرا به گذشته ميروم. «در شبي باراني در اواخر بهمن سال 1384، مسير تهران تا شهرك سينمايي غزالي را با حسين طاهري، مجري طرح سريال طي ميكنيم. ذهنم سرشار از جزئياتي است كه مجالي براي طرح ميخواهد. قطرات باران روي شيشهها و سقف ماشين ضرب گرفته است. طاهري در حين رانندگي درباره توليد اين سريال ميگويد: وجه بارز و مشخص در چشم باد كه حالا ديگر در ميان دستاندركاران سينما و تلويزيون زبانزد شده، داستان اين سريال است. قصه اوايل سال 81 نوشته شد. رضا انصاريان تهيهكننده اول سريال و فتحالله جعفريجوزاني برادر كارگردان به عنوان محقق در نگارش اين قصه حضور داشتند».
داستان در چشم باد از آن جنس قصههايي است كه سرنوشت قهرمانهاي خود را از كودكي مرور ميكند. كودكي مقطع سرنوشتسازي در شخصيت هر فردي است و در سالهاي گذشته نيز سريالهاي مختلفي مانند: شيخ بهايي، نردبام آسمان، يوسف پيامبر و روزگار قريب با تكيه بر همين الگوي نگارشي مقابل دوربين رفتند. البته در سريال در چشم باد مقطع كودكي شخصيتها چندان جذاب نبود و به همين دليل داستان به سراغ رويدادهاي تاريخي همچون: نهضت جنگل رفت. اين سريال داستان زندگي دو خانواده يك خانواده ايراني كه نقش پدر آنها، ميرزاحسن را سعيد نيكپور ايفا ميكند و ديگري خانوادهاي تاجيكي الاصل را روايت ميكند. ميرزا حسن با دو پسر به نامهاي بيژن و نادر، همسر و دخترش فاطمه يك محور داستان است و خانواده تاجيكيالاصل كه در كنار ميرزاحسن پا به پاي ميرزاكوچكخان مبارزه كرده محور ديگر داستان هستند. عبدالرزاق، يكي از هنرمندان سابق اتحاد جماهير شوروي در نقش پدر اين خانواده تاجيكي ايفاي نقش ميكند. او زن و دختري به نام ليلي دارد. بعد از شكست قيام جنگل، نيروهاي سردارسپه خانه جنگليها را آتش ميزنند. ميرزاحسن به همراه خانواده به تهران كوچ ميكند. سال 1300 است و پدر در چاپخانهاي مشغول به كار شده است. او در همانجا روزنامه جنگل را چاپ ميكند. سالها بعد در شهريور 1320، بيژن خلباني است در فرودگاه قلعهمرغي تهران. او به همراه خلباني ديگر با بهپرواز در آوردن هواپيماهايشان به خطوط متفقين حمله ميكنند. هواپيماي بيژن در شمال كشور سقوط ميكند. او اسير ميشود و حالا ليلي كه يك بلشويك شده؛ در ارتش روسها به عنوان بازجو به سراغ او ميآيد. آنها در نهايت عشق دوران كودكي را ترجيح ميدهند و با هم فرار ميكنند.
در چشم باد ساختاري رمان گونه را براي روايت داستان خود انتخاب كرده است. در اين ساختار از طرفي قصهاي عاشقانه دستمايه كار قرار گرفته و از طرف ديگر بر ماجراهاي سياسي تاكيد شده است. هرچند ريتم اين سريال در بخشهاي ابتدايي آن كند بود اما به مرور ريتم سريال در قسمتهاي مياني جذابتر شد و به مرور فضاي بهتري در داستان ايجاد شد.
توليدي پيچيده و پر دردسر
«ماه دوم تابستان رو به اتمام است. مراجعه قبلي به پشت صحنه به نتيجه كاملي نرسيد و حالا دوباره به سمت شهرك سينمايي ميروم تا گزارشم را كامل كنم. سرما جاي خود را به گرما داده است. هميشه چيزي وجود دارد كه شرايط كار را سخت كند اما هيچ چيز نميتواند شرايط كار را غيرقابل تحمل كند.
حالا ديگر در خيابان لالهزار اثري از حلبهايي كه سوختن چوب در آنها گرما ايجاد ميكند، نيست. البته چيزي هم كه سرما توليد كند نيست و تحمل گرما براي همه يك توفيق اجباري است. ديگر اثري از آن كلاه خاص احمد رمضان زاده كه شبيه موي بافته شده بود نيست و ياسمن كفايتي منشي صحنه هم ديگر لازم نيست براي خشك كردن برگههاي منشي صحنه كه زير باران خيس شده بودند كنار بخاري بنشيند. چهرههاي تازهاي در ميان عوامل ميبينم. به جاي آرش برومند دستيار صدا، شخص ديگري سر صحنه حاضر است. آرش در ورامين در حال صدابرداري يك فيلم نود دقيقهاي است و به جاي مهدي حيدري هم كوروش پيرو صحنههاي سريال را با دوربين عكاسي ثبت و ضبط ميكند.
امروز يكي از روزهاي سخت و شلوغ كاري در چشم باد است. لاله زار در صبح روزي در شهريور سال 1332 كه قرار است متفقين بر سر مردم تهران اعلاميهاي را عليه هيتلر بريزند، پر از جنب و جوش است. جزئيات برگه آفيش (A3) كه روي تابلوي اعلانات نصب شده، بسختي به ياد ميماند. بخش بازيگران تا رديف 15 با نام بازيگران مختلف پر شده است. محمد ولايتي، فرهاد بشارتي، هاشم روحاني، جهانگير الماسي، كامبيز ديرباز، پارسا پيروزفر، رضا شفيعي جم، اكبر عبدي، رضا نيلي، بيژن حجازي، فرجالله گلسفيدي، كريمان، بابك بهشاد، عليرضا عباسي، هما آذرپور و... بازيگران اين سكانس هستند. مجموعا 410 هنرور در مقاطع سني مختلف در اين صحنه حضور خواهند يافت. آنها از ساعت 6 صبح به شهرك آمدهاند تا لباس بپوشند و آماده كار شوند. حالا كه ساعت
30/8 است، لحظات آخر پيش از حضور آنها مقابل دوربين است. چند راس اسب و 3 الاغ و چند ماشين سواري و كالسكه هم در اين صحنهها حضور دارند و در نهايت يك هواپيماي يك ملخه كه قرار است بر فراز شهر اعلاميهها را بريزد. همه اين تداركها براي سكانس 215 از قسمت 17 فيلمنامه است. ماه قبل يك هواپيما آمد و اعلاميهها را بر سر شهر ريخت و بعد هم رفت و حالا امروز دومين روزي است كه هواپيما ميآيد».
در چشم باد به همان اندازه كه در مقابل دوربين قصهاي پر فراز و نشيب را روايت ميكند، در پشت صحنه نيز فضاي پر تلاطم و سخت داشته است. مهم ترين نكته درخصوص اين سريال «حضور سه تهيهكننده» در ساخت اين اثر بوده است.در طول سالهاي گذشته رضا انصاريان اولين فردي بود كه تهيهكنندگي اين اثر را به عهده گرفت. پس از آن حبيبالله كاسهساز تهيهكننده اين سريال شد. در دوره اين تهيهكننده بود كه تعداد قسمتهاي سريال به 40 قسمت افزايش يافت و فيلمبرداري بخش كودكي و نوجواني نيز به پايان رسيد و گروه وارد بخش مربوط به «جواني» شدند. اما بعد از گذشت بيش از 40 ماه از آغاز توليد سريال تلويزيوني، حبيبالله كاسهساز به علت تشديد عارضه قلبي خود از ادامه همكاري با پروژه در چشم باد انصراف داد و از ابتداي سال 87 مسعود جعفري جوزاني كارگردان اين مجموعه تهيهكنندگي آن را در كنار عباس اكبري مدير گروه حماسه و دفاع شبكه يك سيما پذيرفت.
با رشد توليد سريالهاي تاريخي بيش از هر زمان ديگري نياز به حضور تهيهكنندههاي حرفهاي در سيما احساس شد. محمدمهدي دادگو، محمود فلاح، محمد بيكزاده، سيدغلامرضا موسوي، پروانه پرتو، حسن بشكوفه، محسن علياكبري، بهروز خوشرزم و منوچهر محمدي نام برخي از تهيهكنندگاني است كه در طول سالهاي گذشته پروژههاي «الف» سازمان صدا و سيما را از مرحله فيلمنامه به پخش رساندند. توليد اين سريالها با پيچيدگيهاي ذاتي خود، تبديل به يك فعاليت پيچيده شده است. تقريبا تمامي اين سريالها در تمامي مراحل مختلف طعم تلخ مشكلات مالي و تعطيلي را چشيدهاند. در اين ميان مشكلات مربوط به تهيهكننده همواره مهمترين دليل براي توقف كار بوده است. فيلمنامه سريال كلاه پهلوي، محصول ديگر شبكه يك سيما هم به دليل همين مشكل مشابه، از دفتر تهيهكنندهاي به دفتر تهيهكننده ديگر رفت و در نهايت محمدرضا تختكشيان مسووليت تهيه آن را پذيرفت. البته تجربه نشان داده كه در اغلب موارد تلويزيون در مقابل كارگردان انعطاف بيشتري نشان ميدهد. براساس نمونههاي موجود، ظاهرا ميتوان تهيهكننده، فيلمبردار و مديرتوليدي را جايگزين ديگري كرد؛ اما جز 2 سريال كوچك جنگلي و تنهاترين سردار كه كارگردان «عوض» كردند؛ نمونه مشخص ديگري درباره تعويض كارگردان وجود ندارد. با در نظر گرفتن سريال حضرت يوسف(ع)، در چشم باد دومين سريالي بود كه 3 مسووليت كليدي: نگارش فيلمنامه، كارگرداني و تهيهكنندگي در آن از سوي يك شخص انجام ميشد.
«در چشم باد» در طول سالهاي توليد خود چند مرحله تعطيلي را پشت سر گذاشت. حضور بازيگران تاجيك، پراكندگي لوكيشن، مقاطع مختلف تاريخي و... برخي ويژگيهايي است كه سبب پيچيدگي امر توليد در اين سريال تلويزيوني شد. در مقطعي كه كار براي مدت زماني حدود يكسال تعطيل شد، بازيگران تاجيك آن به كشور خود بازگشتند. يكي از همين بازيگران زن در كشور تاجيكستان به درخواست خواستگارش پاسخ مثبت داد و زماني كه فيلمبرداري كار دوباره آغاز شد و از طرف پروژه با او تماس گرفتند، با خبر جالبي مواجه شدند: اين بازيگر باردار شده بود و ديگر امكان رفتن مقابل دوربين با فيزيك قبلي را نداشت! به خاطر همين تعطيلي بود كه بازيگران كودك كار ناگهان بزرگ شدند و اين رشد باعث شد تا محدوديتهايي براي سازنده اثر در ادامه فيلمبرداري پيش بيايد.
البته در تمامي مقاطعي كه اين سريال تعطيل شد، مديران آن تلاش كردند تا با انجام برخي تغييرها، توليد سريال را با آهنگ بهتري پيش ببرند. مثلا در مقطعي از جابهجاييها كه كاسهساز از آن به عنوان «ترميم» ياد كرد، حسن روحپروري به جمع همكاران گروه صحنه و لباس اضافه شد.
در توليد سريالهاي تاريخي براي سهولت در كار توليد، برنامه ساختشان به چند مرحله مختلف تقسيم ميشود. مقطع اول در اين سريال دوره كودكي بود كه 6 قسمت از اين سريال را شامل ميشد كه در فاصله سال 1290 تا 1300 هجري شمسي روايت ميشد. مرحله دوم شامل دوران جواني شخصيتهاي داستان بود. در مرحله سوم دوران ميانسالي شخصيتها به تصوير كشيده ميشود و سريال با فتح خرمشهر پايان مييافت.
سريال در چشم باد بجز جابهجايي در تهيهكنندگان خود، تغيير ساير عوامل را نيز تجربه كرده است. سريال با حضور عليرضا زريندست در مقام فيلمبردار آغاز شد. پس از مدتي حسن پويا جايگزين او شد و در ادامه نيز امير كريمي فيلمبردار فيلم دوئل و يكي از استعدادهاي عرصه فيلمبرداري، ادامه فيلمبرداري كار را تا پايان به عهده گرفت. مهين نويدي نيز يكي از گريمورهاي اين سريال بود و پس از او چهرههاي مختلفي مانند: محمد رحماني آشتياني، حسن نجاريان، علي غفاري، علي قائممقامي، جواد كاسهساز و... در بخشهاي مختلف توليد و برنامهريزي اين سريال حضور داشتند. در اين خصوص، جوزاني در مصاحبهاي با خبرگزاري ايسنا گفت: عليرضا زريندست 185 دقيقه از سريال ما را به بهترين شكل فيلمبرداري و كاري زيبا ارائه كرد. ما با هم هيچ مشكلي نداشتيم. مشكل او با تهيهكننده و خوابيدن كار در آن مقطع بود. در كارهايي از اين دست، اين اتفاقات طبيعي است. آدمها ميآيند و ميروند، اما كار بايد ادامه پيدا كند. امير كريمي براي ادامه كار بهترين گزينه بود.
جز رفت و آمد عوامل مختلف، بحث «هزينهها» نيز درباره سريال در چشم باد با حواشي فراواني همراه بود. البته اين مساله در چند سال اخير، مبتلا به بسياري از سريالهاي تلويزيوني و فيلمهاي پر هزينه سينماي ايران بوده و اعداد و ارقام مختلفي درخصوص هزينههاي اين آثار اعلام شده است. جوزاني خود در اين مصاحبه ميگويد: چند بار شنيدم كه ميگفتند «در چشم باد»، پرخرجترين سريال بوده است؛ من به شما ميگويم چنين چيزي صحت ندارد. اگر پول همه بخشها را از فيلمنامه تا پايان تدوين پرداخت كنند، اين سريال حدود 12ميليارد تومان هزينه داشته كه رقم ناچيزي است. حداقل بودجه اين سريال براي كارهايي كه انجام گرفت، ميبايست 50 ميليارد تومان باشد؛ اما ما در اين 6 سال و تا پايان كار حدود 12 ميليارد تومان خرج كرديم كه بسيار اندك است. اين معجزه فقط در ايران ميتواند اتفاق بيفتد.
كارگردان «در چشم باد» سپس به اين نكته اشاره ميكند كه اغلب عوامل اين سريال، دستمزد واقعي خود را نگرفتند. او تغيير و اصلاح برآورد پروژهاي را كه 6 سال به طول بينجامد طبيعي خواند و گفت: «در هيچ كجاي دنيا شما با اين مساله مواجه نميشويد كه از ابتدا تا انتها هزينهها دقيق و ثابت بماند؛ حتي در كشورهايي كه نرخ تورم ثابت و معقول است. برآورد بودجه در كشور ما كه نرخ تورم غير قابل پيشبيني است در حقيقت تخمين زدن بودجهاي خيالي است.»
سعيد نيكپور هم در اين باره گفت: من بعدها 5 برابر دستمزدي را كه در سريال «در چشم باد» دريافت كردم را گرفتم.
توليد بخشهايي از سريال در آمريكا
طبق شنيدهها، داستان سريال «در چشم باد» از سال 1361 هجري شمسي و از كشور آمريكا آغاز ميشود. بيژن و برادرش نادر در آمريكا هستند. بيژن، استاد دانشگاه و جراح مغز و اعصاب است و نادر تاجري موفق. نامهاي به دست بيژن ميرسد. به او خبر ميدهند برخلاف تصورش كه فكر ميكرده خانوادهاي در ايران ندارد، خانواده او در ايران زنده هستند، همسرش ليلي تيرباران نشده و حالا پسرش در جبهه جنگ خرمشهر در حال نبرد است.
نكته جالب توجه اينكه بخشهاي ابتدايي سريال در چشم باد قرار بود از آمريكا آغاز شود. گروه براي فيلمبرداري اين صحنهها عازم آمريكا ميشوند اما به آنها خبر داده ميشود كه كار در نوبت پخش قرار گرفته است و آنها ميتوانند پس از فيلمبرداري بخشهايي كه در آمريكا رخ ميدهد، از اين بخشها در نسخه سينمايي كار استفاده كنند. البته براي توليد نسخه سينمايي اين فيلم، تقاضاي پروانه ساخت نيز ارائه شد اما بعدها ديگر خبري در اين مورد به گوش نرسيد.
بازيگراني كه نقطه قوت كار شدند
يكي از مهمترين ويژگيهاي سريال تلويزيوني «در چشم باد» تركيب بازيگران آن است. اغلب چهرههاي حاضر در اين فيلم جزو بازيگران شاخص سينما و تلويزيون هستند و انتخاب آنها نيز بدرستي و با ظرافت خاصي صورت گرفته است. حضور پارسا پيروزفر در كنار كامبيز ديرباز به عنوان 2 شخصيت محوري سريال، از نكاتي است كه گزينههاي مختلفي پيش از ساخت سريال براي آن مطرح بود كه يكي از جديترين آنها محمدرضا فروتن و حسين ياري بود كه در همان مرحله پيشتوليد اوليه سريال منتفي شد. انتخاب سعيد راد براي نقش رضا شاه نيز از گزينههاي جالب توجه اين كار بود.
حضور پارسا پيروزفر در كنار كامبيز ديرباز به عنوان 2 شخصيت محوري سريال از نكاتي است كه گزينههاي مختلفي پيش از ساخت سريال براي آن مطرح بود كه يكي از جديترين آنها محمدرضا فروتن و حسين ياري بود كه در همان مرحله پيش توليد اوليه سريال منتفي شد
محمدرضا هدايتي و رضا شفيعيجم دو بازيگري هستند كه اغلب در كارهاي طنز شبانه ديده شدهاند، اما در اين سريال قابليتهاي جديدي را از خود بروز ميدهند. سعيد نيكپور، ماهچهره خليلي، لاله اسكندري، محمدرضا هدايتي، فريبا متخصص، سحر جعفريجوزاني، گلاره عباسي، اكبر عبدي، جهانگير الماسي، سام درخشاني، زهير ياري، محمود پاكنيت و سيما تيرانداز هم جزو انتخابهاي بينقص اين سريال در زمينه بازيگري هستند.
البته اين سريال تلويزيوني از بازيگر خارجي نيز به شكل گسترده استفاده كرده است. جالب اينكه در همه سالهايي كه اين سريال در حال فيلمبرداري بود، آثار ديگري هم با اين بازيگران ساخته و عرضه شد.
ستاره سفرآو، وطن سفراوف، بابا جان حسن، الگا تينيفيآ و... برخي بازيگران خارجي اين پروژه هستند. طبق خبرهايي كه زمان توليد اين سريال منتشر شد، قرار بود يك آهنگساز تاجيكي براي اين سريال موسيقي بسازد.
نام اين آهنگساز طالب خان شهيدي بود كه حتي شنيده شد براي ساخت موسيقي سريال قرارداد نيز امضا كرده است، اما در نهايت اين كار از سوي حسين عليزاده انجام شد.
فرم و زبان سينمايي
يكي از مهمترين ويژگيهاي سريال تلويزيوني «در چشم باد» تلاش كارگردان براي دستيابي به يك فرم و زبان سينمايي است. نوع قاببنديها، طراحي صحنه و لباس، گريم بازيگران و... در مواردي يادآور سريالهايي از نوع «ارتش سري» است و در بخشهاي زيادي نيز كارگردان كه شيفته سينماي وسترن است به اينگونه سينمايي اداي دين كرده است. داستان در بخش كودكي ريتمي كند دارد. در جواني ريتم داستان تند ميشود و در پيري به جامپ كات پرش تصويري ميرسد. بخش عمدهاي از اين فضا در مرحله تدوين و با حضور مهدي حسينيوند، تدوينگر اين سريال شكل گرفت.
از طرفي فضاي كاري سريال نيز فضايي تكراري بود و همين شهرك سينمايي بارها در فيلمهاي مختلف ديده شده بود اما دكورهايي مانند لاله زار در نگاه هر كارگرداني بسته به نوع ميزانسن او بافت جديدي پيدا ميكند. جوزاني در ميزانسنهاي خود هميشه فضا را پر و پيمان ميگيرد و همين مساله باعث ميشود كه كار كردن او در لاله زار تكرار مكررات نباشد.
او با استفاده از هنرور و بازيگر صحنه را پر ميكند و بازيگر را در حد فاصل فورگراند و بك گراند ميگذارد و به صحنه پرسپكتيو و عمق ميدان ميدهد و اكشني هم كه به كار ميدهد باعث ميشود تماشاچي خيلي روي دكورها متمركز نشود.
دكور، صحنه و لباس
مهمترين موضوع در سريالهاي تاريخي پساز مساله توليد بحث طراحي صحنه، لباس و دكور است. اين اتفاق در سريال تلويزيوني «در چشم باد» توسط مجيد ميرفخرايي رخ داد. ميرفخرايي به عنوان طراح صحنه چند ويژگي مهم دارد. اولين ويژگي روحيه شاد اوست كه وي را به عنوان اولين گزينه براي فيلمها و سريالهاي سخت و طولاني تبديل ميكند.
ويژگي دوم، تيم همراه اوست كه با حضور چهرههاي جوان در كنار چهرههاي پيشكسوت شكل ميگيرد. بخش اول اين تيم به روز است و بخش دوم پرتجربه.
ميرفخرايي در اين سريال 3 فضاسازي متفاوت در دورانهاي مختلف را طراحي و اجرا كرده است. فضاي اول به سال 1299 تا جنگ جهاني دوم مربوط ميشود. فضاي دوم زمان حال و فضاي سوم هم قسمت آمريكا.
در بخشي از سريال حسن روحپروري نيز به عنوان طراح صحنه حضور يافت و ميرفخرايي مسووليت مديريت هنري را به عهده گرفت كه در سينما و تلويزيون مسووليتي نظارتي تعريف ميشود. به عبارت ديگر روحپروري به عنوان طراح صحنه در اين تركيب قرار گرفت تا در كنار مجيد ميرفخرايي كار ساخت و سازها را سرعت ببخشد. از اين فرمول سريالهاي ديگر هم تاكنون استفاده كردهاند. به اين صورت كه با حضور شخصي به عنوان طراح صحنه، مدير هنري بيشتر در زمينه نظارتي مسووليت خود را انجام ميدهد و بخش اجرايي به طراح صحنه سپرده ميشود.
مدير هنري كار را كلانتر ميبيند و به صورت كلي ذهنيت و اتود نهايي را با كارگردان ميبيند و پس از توافق نهايي آن را به طراح صحنه ميدهد تا اجرايي شود.
براي فيلمبرداري بخشهاي مختلف اين سريال خيابان سرچشمه، ميدان بهارستان، اداره پست و ميدان توپخانه، كوچههاي قديمي، بازارچه و...ساخته شد و براي ساخت ميدان توپخانه يك نشانه كه همان مجسمه رضاشاه باشد بر فراز ميدان نصب شد. خيابان سرچشمه در كنار چند دكور ديگر مانند كافه لقانطه نيز از ديگر بناهايي بود كه در سريال در چشم باد ساخته شده و در مجموعه دكورهاي شهرك ثبت شده است. البته قرار بود مسجد خرمشهر بعد از زدن كلنگ آن توسط كاسهساز در شهرك سينمايي دفاع مقدس با مصالح واقعي ساخته شود.
براي اين كار كلنگ ساخت مسجد هم زده شد، اما هيچگاه اين دكور به نتيجه قابل قبولي نرسيد و در آخرين ماههاي فيلمبرداري اين سريال تلويزيوني، مسجد جامع خرمشهر به حال و هواي 25 سال قبل خود بازگشت تا براي فيلمبرداري صحنههاي واقعي اين سريال آماده شود.
استفاده از مسجد جامع خرمشهر نيز با تغيير فضا همراه بود و اين مساله سبب شد تا مسجد به حالت اوليه خود در زمان جنگ بازگردد.
در آن مقطع شنيده شد مسوولان خرمشهر از اين تغيير شكل استقبال زيادي كردند و خواستار حفظ اين وضعيت پس از پايان فيلمبرداري اين بخش از سريال شدند اما مشاهدههاي من از مسجد خرمشهر در خرداد 1388 با اين مساله متفاوت بود و مسجد خرمشهر همچنان همان وضعيت بازسازي شده و مدرن خود را داشت.
در سريالهاي تاريخي بخش سخت ديگر كار ساخت آكساسوار و وسايل صحنه است. هميشه بخشي از آكساسوار بايد ساخته شود كه اين موضوع اجتنابناپذير است. مثلا ماشين سال 1320 بندرت پيدا ميشود كه توان حركت هم داشته باشد. به همين دليل به يكي از اين ماشينها موتور پيكان خورانده شد تا راه برود. مشكل ديگر در سريال در چشم باد مسائل نظامي بود كه متاسفانه منبع موثقي وجود نداشت.
در آن دوره تاريخي خاص هر چند سال يك بار آرم لباسهاي نظامي تغيير ميكرد. مثلا واكسيلها گاهي روي جيب بود و گاهي روي دوش. رفتن به سراغ خاطرات افراد و مشاهده فيلمهاي قديمي، برخي شيوههاي به كار گرفته شده براي سازگار كردن فضاي سريال با وقايع تاريخي بود.
حبيب حداد