واکنش صنم حقیقی به یادداشت توهینآمیز بهمن فرمانآرا درباره عکاسان و روزنامهنگاران
یادداشتی برای عکاسان و خبرنگاران مراسم خاکسپاری پدرم، نعمت حقیقی
سینمای ما- روز پس از خاکشپاری زندهیاد نعمت حقیقی و بازتابهای رسانهای آن در مطبوعات و سایتهای مختلف، بهمن فرمانآرا - کارگردان سینمای ایران - در یادداشتی کوتاه و توهینآمیز از حضور عکاسان و تصویربرداران در مراسم خاکسپاری و یادبود نعمت حقیقی ابراز نارضایتی کرد. فرمانآرا در کمال تعجب این گروه از همکاران خوب رسانهای را "کرکسهای رسانهای" نامید و مطلبی پر از توهین و هتک حرمت به این صنف و وظیفه و کار ژورنالیستیشان از او در روزنامه شرق منتشر شد. در شرایطی که تصور میشد جامعه مطبوعات و رسانهها و خصوصاً همکاران عکاس و تصویربردار به این توهینها واکنش نشان دهند، صنم حقیقی (دختر هنرمند فقید نعمت حقیقی) در دفاع از این صنف هنرمند یادداشتی خواندنی و شفاف برای روزنامه شرق نوشت. متن این یادداشت را اینجا میخوانید:
صنم حقیقی: فروردین سال ۱۳۸۲ کاوه گلستان، دایی ام را، به خاک سپردیم. خواسته بود او را در افجه به خاک بسپارند. وقتی با اعضای خانواده ام به سمت افجه می رفتیم، از تعداد بیشمار شرکت کنندگان در مراسم کاوه حیرت کرده بودم. عکاسان و فیلم برداران همه جا بودند، بین جمیعت، روی دیوارها، بالای درختها. حس من آمیخته بود با عصبانیت، حیرت، و تاسف. فکر می کردم مراسم خاکسپاری باید نوع دیگری باشد، باید بتوانی با عزیزت خلوت کنی، باید بتوانی برای آخرین بار لمسش کنی، بتوانی در سکوت با او خداحافظی کنی.
آن روز پدرم در کنارم بود. با هم پیاده به طرف قبرستان افجه می رفتیم. عکاسان تنه می زدند، هل می دادند، داد می زدند، روسری ام را می کشیدند، آرامشم را بر هم می زدند. زیر لب غر زدم، بد و بیراه گفتم. پدرم بازویم را گرفت و گفت "اینها هم حرفه کاوه هستند. کاوه به اینها می بالد. کاوه هم مثل اینها بود. این مراسم، مراسم خصوصی نیست. مراسم آنهاست. احترامشان را باید نگه داشت". دیرتر دیدم پدرم شانه خود را پایه دوربین یکی از همان عکاسان کرده.
یکشنبه ۱۲ اردیبهشت امسال، پدرم را به خاک سپردیم. خود را آماده کرده بودم برای همان نوع مراسم. در کنار گور پدرم ایستاده بودم که از من خواستند کنار بروم و جای خود را به عکاسان و فیلمبرداران بدهم. کنار رفتم. مراسم فقط مختص من نبود. آگاه شدن از هر لحظه حق آنها بود.
در ویژه نامه روزنامه شرق روز ۵ شنبه ۱۶ اردیبهشت، یادداشت های زیبایی از دوستان و همکاران پدرم چاپ شده بود. اما از خواندن یک یادداشت به شدت متاثر شدم. بهمن فرمان آرا عکاسان و فیلم برداران مراسم خاکسپاری پدرم را "کرکس های رسانه ای" خوانده بود. نوشته بود "این کرکس های رسانه ای رحم و مروتی ندارند… "کرکس های سینما برای شکار آمده بودند و دست خالی هم بر نمیگشتند". یادداشت پر بود از نامیدن این چنین آنها. (و شاید هم ملتفت نبود که به طور ضمنی، سوژه عکسها و فیلمها را "مردار" خوانده بوده). با خود گفتم چرا هنوز بعضی محبوس تنگنای روزگار خود مانده اند؟ خواه از حرص خود نمایی و خود بزرگ بینی، خواه از سر توی سرها در آوردن، خواه از هیچ نداشتن برای گفتن. تا کی پراکنده گویی پریشان؟ با خود گفتم ای کاش پدرم در زمان همان یکبارهمکاری با فرمان آرا به او هم نصیحت میکرد که به حق و اختیار این افراد احترام باید گذاشت و بودن شان را ارج باید نهاد. آنوقت شاید او درست می دید، فکر دیگر می کرد، و جور دیگر می نوشت.