یادداشت امير پوريا درباره بازیگری ابوالفضل پورعرب و بازیگری دمده در سینمای ایران
ابوالفضل پورعرب، فيلم صباغزاده و فيلهاي رضويان
سینمای ما- جمعه شب، در حالي كه تكنقش قهرمانانه مشهور و معاصر فريبرز عربنيا يعني مختار بن ابوعبيد ثقفي در مجموعه «مختارنامه» داود ميرباقري او را در نظرخواهي همچنان بيدقت طراحيشده برنامه «هفت»، در جايگاهي فراتر از فرامرز قريبيان و ابوالفضل پورعرب قرار داد، و در حالي كه همين نكته نشان ميداد تداوم «دوران» فعاليت با كيفيت بازيگري چون عربنيا چگونه در ذهن و نظر مردم بيش از محبوبيت عام و مقطعي بها دارد، مهمان اصلي برنامه پورعرب بود كه آخرين حضور او را بر پرده سينما با نقش يكي از آن ساواكيهاي كليشهاي با خندههاي رذيلانه ممتد در فيلم سياه و سفيد «سربلند» با تربچههاي قرمز و با بازي سعيد تهراني در نقش مرحوم فردين به ياد ميآورم.
منهاي همه دست و پا زدنهاي مشهود در برنامه براي بازيابي دلايل افول پورعرب و منهاي دلايل مرئي و غيرشفاهي كه در رخسار خود او اظهر من الشمس بود، يك نكته ظاهراً كوچك در همين برنامه نشان ميداد كه چرا و چگونه نه تنها دوران او، بلكه اساساً دوران آن نوع تلقي از بازيگري سينما كه پهلو به پهلوي ژستهاي «رو»ي بازيگران سينماي هند ميزند، به سر رسيده است: اينكه خود بازيگر در انتخابي آزادانه به عنوان بهترين يا دستكم يكي از محبوبترين سكانسهاي بازياش در فيلمها، فصلي از فيلم «مهاجران» (مهدي صباغزاده، 1371) را برگزيده بود كه در آن، به نقش جواني روستايي به نام كرامت، به دنبال همسرش طلعت (فاطمه گودرزي) و ماشين و ماموري كه به زور او را ميبرد، ميدويد و نام طلعت را فرياد ميزد و ميناليد و باز ميدويد تا او را از يارش جدا نكنند. تنها ويژگي قابل اعتناي صحنه، حفظ فوكوس تصوير با وجود حركت سريع دوربين پشت ماشين و تكانهاي شديد آن با استفاده از لنز تله بود كه به فيلمبردار بزرگ و فقيد فيلم، نعمت حقيقي برميگشت. اما بازي پورعرب و نماهاي بسيار قابل پيشبيني از صورت زوج در حال دور افتادن، از فرط تكرار در نمونههاي مختلف و به دليل احساساتگرايي آشكار، كمترين رمقي براي اثرگذاري بر بيننده نداشت. فريادهاي او و پرداخت دم دستي موقعيت و موسيقي سانتي مانتال و آن تمهيد سوپرتكراري افتادن و زمين خوردن عاشقي كه دارند يار و همسرش را ميبرند در انتهاي دويدن طولاني و كشدار و حوصله سربرش، باعث ميشد بيننده داراي حافظه و خاطرهاي از تماشاي اين فيلم در آن يكي دو سال اوليه شروع كار پورعرب، به خاطره خود شك و از خود تعجب كند؛ و ايضاً سبب ميشد بيننده جوانتر كه تنها همين يك سكانس را در اين برنامه ديده، از اينكه چطور ممكن است سطح بازيگري اين سينما در همين دو دهه پيش تا اين حد دور و پرت باشد، به حيرت دچار شود. سكانس اعلا و دل ريشكن وداع مونس (فريماه فرجامي) و دانيال (امين تارخ) از روي اسكله و عرشه كشتي در انزلي فيلم «سرب» (مسعود كيميايي، 1367) با والس غمبار زندهياد گيتي پاشايي كه حكم تعبير «بلاتشبيه» را دارد، حتي عكسي كه اخيراً با كشف خلاقانه اميرشهاب رضويان دوست فيلمسازم ديدهام، بسي تكاندهندهتر از اين صحنه مينمود: عكسي از دو فيل كه بر پشت دو كاميون، در بزرگراهي از يك شهر آسياي جنوب شرقي، دارند از هم دور و جدا ميشوند اما خرطومهايشان را در آخرين لحظه پيش از فاصله گرفتن دو كاميون در مسير حركت، به هم گره زدهاند و دارند به هم نگاه ميكنند.
اما انتخاب پورعرب و اينكه كسي چنين سطح توقع پاييني از خودش و هنرش داشته باشد، شايد به روشني نشان ميداد كه چرا او چنين دست تطاول به خود گشاده است.