صفحه مناسب براي چاپگر


نگاهی به فیلم "یکی از ما دو نفر"‌ساخته تهمینه میلانی
بی‌مهری فیلمساز به خودش، سینما و زنان


سینمای ما- سحر عصرآزاد: «یکی از ما دو نفر» فیلمی است که در آن از هوشمندی‌های تهمینه میلانی در کارگردانی هم خبری نیست و شعارهای تکراری آن تأثیری حتی برای واکنش برانگیزی ایجاد نمی‌کند. وقتی تهمینه میلانی این حرکت افراطی و یکسویه در مسیر به تصویر کشیدن ظلم رفته از مردان بر زنان را در فیلم‌هایش آغاز کرد، به نظر می‌آمد در طول زمان با دریافت بازتاب‌ها و دیدگاه‌های مختلف، عمیق شدن دغدغه‌ها و علایقش و به خصوص تأثیر گرفتن از جامعه و مردان نرمال‌تری که احتمالاً در اطرافش هستند بتواند به نگاه متعادل‌تری برسد.

به همین دلیل بود که می‌شد با لحظات خاصی از «دو زن» همذات‌پنداری کرد، به مهارت‌های کارگردانی او در فیلم جاده‌ای «واکنش پنجم» با تحسین نگاه کرد و نگاه یکسویه و سیاه او به مردان جامعه را در «تسویه حساب» با تکیه بر تعدد شخصیت‌ها و رویکرد دراماتیک به شخصیت‌ها و انگیزه‌هایشان با همه کاستی‌ها تحمل کرد.

تحمل کرد و منتظر ماند تا بلکه این فیلمساز که دچار بی‌مهری به خود و مهارت‌هایش شده، بخش خفته خود را که یک کارگردان زن هوشمند بود بیدار کند و کمی خودآگاه عمل کند، حرکت کند و فیلم بسازد.

فیلمسازی که کافیست نگاهی به کارنامه سینمایی خود بیاندازد و با تحلیل، جمع‌بندی دیدگاه‌های موافق و مخالف و میزان موفقیت فیلم‌هایش در میان مخاطبان خاص و عام متوجه شود که اگر نمی‌تواند نیمه شعارزده خود را به راه بیاورد، بهترین انتخاب برای او ساخت فیلم کمدی است.

کمدی که «آتش‌بس» نمونه‌ای از آن است و هم به دغدغه‌های فمینیستی میلانی وفادار است و هم یک بستر دراماتیک مناسب برای طرح این دغدغه‌ها در دل داستان دارد. مهمتر از همه اینکه «آتش‌بس» نشان داد هرچقدر دیدگاه‌های شعاری این فیلمساز در یک فیلم جدی اجتماعی ناکارآمد و توی ذوق‌زننده است، قالب کمدی می‌تواند این اغراق را متعادل کرده و به آن منطقی در محدوده یک فیلم ببخشد.

کمدی «دیگه چه خبر؟» هم می‌تواند مؤید این نگاه باشد، اما به نظر می‌آید این تحلیل و ارزیابی‌ها به کار کارگردان نیامده که همچنان به حرکت در مسیر سنگلاخی که انتخاب کرده ادامه می‌دهد و هر چه بیشتر از مسیر ساخت یک فیلم خوش‌ساخت و روان و جذاب فاصله می‌گیرد.

«یکی از ما دو نفر» آخرین فیلم میلانی است که در آن دیگر از یک کارگردانی حساب‌شده، لحظات خاص و جذاب و مهمتر از همه روایت روان یک قصه دراماتیک خبری نیست. چراکه اصلاً قصه‌ای وجود ندارد و همه چیز در زاویه بسته‌ای از این خلاصه یک خطی باقیمانده است: دختر و پسر جوانی که قدرت‌طلبی و قطب‌بندی آنها بر عشق‌شان -اگر بتوان نشانه‌های آن را کشف کرد- غلبه می‌کند و این رابطه مخرب به بن‌بست می‌رسد.

در فیلم تلاش نشده این خلاصه به شدت غیر دراماتیک، بستری برای قصه‌پردازی پیدا کند چرا که همه چیز از قبل، خیلی قبل، در واقع سالیان دراز است که در ذهن این نویسنده و فیلمساز این گونه نقش بسته و قرار هم نیست این این دیدگاه تعدیل شود.

نه ساختار روایی و نه دیالوگ‌نویسی فیلم حرفی برای گفتن باقی نمی‌گذارند به خصوص که فلاش‌بک در کهنه‌ترین شکل خود استفاده شده بدون آنکه کارکردی پیدا کند. حداقل تأثیر فلاش‌بک می‌تواند این باشد که وقتی دو کاراکتر را ابتدای فیلم می‌بینیم که شناختی از آنها نداریم، در طول فلاش‌بک با کیفیت رابطه گذشته آنها آشنا شویم و در پایان وقتی به زمان حال بازمی‌گردیم حداقل تأثیر این فلاش بک احساس نزدیکی ما به شخصیت‌ها باشد.

اما آیا واقعاً در پایان فیلم «یکی از ما دو نفر» می‌توانیم ذره‌ای احساس نزدیکی به این آدم‌ها داشته باشیم؟ پس در طول این یک ساعت و نیم شاهد چه چیزی بوده‌ایم؟!

در یادداشت جشنواره‌ای «یکی از ما دو نفر» نوشتم: فیلم تبدیل شده به تک‌گویی‌های شعارگون آدم‌هایی که بی‌جهت -واقعاً بی‌جهت- با هم خوب یا بد هستند و به هیچ وجه قصه و فیلم نمی‌تواند به چرایی آن پاسخ دهد. جز این است؟