صفحه مناسب براي چاپگر


يادداشت نيما حسني‌نسب درباره شرايط سينماي ايران پس از دريافت گلدن گلوب براي«جدايي نادر از سيمين»
«زيره» را اگر مرغوب باشد، به «كرمان» هم مي‌شود بُرد!


سينماي ما- نيما حسني‌نسب:  دارم سعي مي‌كنم در حالي كه هنوز سه ساعتي بيش‌تر از اين اتفاق نگذشته، بر احساسات و هيجانم غلبه كنم و چند جمله‌اي درباره‌ي اهميت اين جايزه بنويسم. لحظه‌اي كه كلمه «ايران» فضاي سالن هتل بورلي هيلتن در بورلي هيلز كاليفرنيا را پُر كرد، از مهم‌ترين لحظه‌هاي تاريخ سينما و فرهنگ اين دوران كشور بود و اصغر فرهادي سرانجام پس از ناكاميِ بي‌دليل «درباره الي ...» كه بيش‌تر از بي‌تجربگي در پخش و شرايط ناشي مي‌شد،سينماي ايران را به يكي ديگر از افتخارات بزرگش رساند و كلكسيون پر و پيمان افتخارات جهاني ما را با يك حجم طلايي ديگر كامل‌تر كرد. اهميت اين جايزه را از چند زاويه مي‌شود بررسي كرد؛

اول اين‌كه اين نخستين بار است كه نام ايران در مراسمي به عنوان فيلم برگزيده‌ي جهاني اعلام مي‌شود كه بزرگان حال حاضرِ هنر هفتم همگي با گوش‌هاي تيز شده و هوش و حواس جمع‌تر از هميشه آن را مي‌شنوند؛ اين‌جا ديگر يك محفل سينمايي كوچك، يك محيط جشنواره‌اي محدود و يا صرفاً يك جمع روشنفكرانه نيست. اصغر فرهادي براي دريافت جايزه از كنار صندلي‌هايي عبور كرد كه مارتين اسكورسيزي، ديويد فينچر، پدرو المادوار، برادران داردن، الكساندر پاين، (جاي وودي آلن خالي)، جرج كلوني، مريل استريپ، براد پيت، نيكول كيدمن، هلن ميرن، مورگان فريمن، جاني دپ، داستين هافمن – باز هم بنويسم؟ فهرست خيلي طولاني‌تر از اين‌هاست – روي آن نشسته بودند. اين جمع پرشمار و پر مقدار، از مهم‌ترين سرمايه‌ها و از موثرترين بازگردانان صحنه‌ي هنر و سرگرمي در سراسر جهان امروزند كه از شمالي‌ترين نقطه‌ي كره زمين تا جنوبي‌ترين جايش خيلي‌ها گوش به زنگ كارها و فعاليت‌هاي آن‌ها هستند. جمعيتي كه فرهادي در كنارشان براي خودش جايي و جايگاهي ايجاد كرده، بزرگ‌ترين تاثيرات فرهنگي سياسي اجتماعي را روي فكر و ذهن و سليقه‌ي چند ميليارد شهروند دهكده‌ي جهاني دارند و اين از هر منظر جايگاه كم و كوچكي نيست.

از سوي ديگر، حالا داريم فضاهايي را تجربه مي‌كنيم و سر از محافل و محيط‌هايي درمي‌آوريم كه تا پيش از اين آن‌قدر ازمان دور بود كه اصلاً به همراهي‌اش فكر هم نمي‌كرديم. سال‌ها بود ديگر داشتيم مطمئن مي‌شديم «بچه‌هاي آسمان» و حضور مجيد مجيدي در مراسم اسكار در جمع 5 منتخب آكادمي يك اتفاق نه چندان ساده اما بي‌تكرار خواهد بود؛ داشتيم باور مي‌كرديم كه سينمايي بومي و كوچك و محلي داريم كه بايد به همان قناعت كنيم و نه از حال و هواي جهاني سهمي بخواهيم و نه از اقتصاد پر رونق و آمار و ارقام عجيب و غريب گردش مالي آن. «بازارهاي جهاني» شده بود يك عبارت قشنگ و آن بالا بالاها كه فقط به درد اين مي‌خورد كه در نوشته‌ها و گفته‌هاي‌مان از دور بودنش بگوييم و واژه‌ي آزاردهنده‌ي «قناعت» را زير لب زمزمه‌ كنيم و بنشينيم و دنباله‌ي كار خويش گيريم. حالا اما ديگر ارقامي شبيه ميليون‌ها دلار را تيتر مي‌كنيم و اسم فيلمي از كشورمان را در ليست‌هايي مي‌بينيم كه تا پيش از اين گمان مي‌كرديم «قاعده بازي» ديگري دارند و ما را به بازي نمي‌گيرند. حالا وقتي مي‌بينيم اصغر فرهادي يك دو سه پله از آلمادوار و وودي آلن، از اسكورسيزي و ترنس ماليك، از داردن‌ها و ژانگ ييمو و لارس فون تريه و ديويد فينچر پايين‌تر نشسته، يك‌جورهايي احساس طلبكاري داريم و فكرمان مي‌ررود به اين سمت كه نكند حق‌كشي شده و پارتي‌بازي و رفيق‌نوازي كرده‌اند! حالا ديگر ما هم براي خودمان كلي ادعا داريم و به كم‌تر از رتبه‌ي اول و گلدن گلوب و (چه باك) اسكار هم رضايت نمي‌دهيم. حالا ديگر مي‌دانيم كه ما مي‌توانيم بازيگر اين ميدان جذاب و وسيع باشيم، نه تماشاگر منفعل و نچ‌نچ‌گوي آن.

تازه اين هم همه‌ي ماجرا نيست. حالا ديگر سراسر دنيا از ايران فيلمي ديده كه شبيه قبلي‌ها نيست و ديگر فكر نمي‌كنيم براي دست نوازشِ بزرگ‌ترها و تشويق بازيگردان‌هاي اصلي بايد مثل كودكان استثنايي كاردستي‌هاي نائيف بسازيم و مدام اين تئوريِ غلط را تكرار كنيم كه آن‌ها خودشان تكنيك دارند، داستان‌گويي دارند، تعليق و هيجان و درام دارند، از ما چيز ديگري مي‌خواهند. «جدايي نادر از سيمين» مي‌گويد جنسِ خوب هميشه و همه جا مشتري دارد و «زيره» را اگر مرغوب باشد، به «كرمان» هم مي‌شود بُرد. ديگر فقط يك جور سينما (سينما؟!) نيست كه از ما قبول مي‌كنند و فقط كارگردانان اسم و رسم‌دار و آشناي بين‌المللي نيستند كه فيلم‌شان طالب جهاني دارد؛ حالا مي‌توانيم از جنبه‌هاي فني و تكنيكي هم سري توي سرها درآوريم و محمود كلاري ميان آن‌ همه اسم معتبر و بزرگ فيلم‌برداريِ دنيا جايزه‌اي به ايران مي‌آورد. حالا ديگر بهانه‌ي «امكانات» نمي‌تواند نابلدي و كم‌كاري و بي‌كيفيتيِ فيلم ايراني را توجيه كند.

اصغر فرهادي در شرايطي دارد به سينماگري جهاني تبديل مي‌شود كه هنوز در آستانه‌ي چهل سالگي‌ست. هنوز در سن تجربه است و حالا حالاها راه در پيش دارد. اين عدد تقويمي خودش مايه‌ي كلي اعتماد به نفس است و سينماي نوين ايران و سينماگران نسل تازه را به صِرافت مي‌اندازد كه ركورد شناسنامه‌اي فرهادي را بشكنند. فيلم‌هاي كارگردانان تازه‌آمده و پير نشده (!) را كه مي‌بينيم، خيلي آسان مي‌توانيم نتيجه بگيريم كه تداوم مسير «جدايي نادر از سيمين» آن‌قدرها هم دشوار نيست. الان ديگر اين موفقيت‌ها را به حساب بخت و اتفاق نمي‌گذاريم و به آن به چشم يك راهِ پيشِ رو نگاه مي‌كنيم. اصغر فرهادي امروز فقط يك «نمونه» است نه يك «استثنا».

... و اما در شرايطي كه سينماي ايران، سينماي امروز ايران، بار ديگر دارد به سفير اول فرهنگيِ كشور ما تبديل مي‌شود و جايگاه از ياد رفته‌اش در ده پانزده سال گذشته مي‌تواند به آن برگردانده شود، در آستانه‌ي جشن بزرگي مثل جشنواره‌ي فجر كه از «دونده» و «خانه دوست كجاست؟» و «بادكنك سفيد» تا «درباره الي...» و «يه حبه قند» و همين «جدايي نادر از سيمين» درش رونمايي شد، فكر كردن و اقدام به تعطيلي و قفل و زنجير كردن خانه‌ و مركز اين سفيرِ فرهنگيِ موفق فقط ناشي از كم‌تدبيري و لجاجت و تعصب است. اگر شيرينيِ جايزه‌ي «جدايي نادر از سيمين» بتواند تلخيِ فضاي فعلي را در ذائقه‌ي طرفين اختلاف تغيير دهد و اين‌بار به‌جاي «يك جدايي» بتواند باعث و بانيِ يك آشتي و همراهي بشود، نامش را براي هميشه در تاريخ سينماي ايران يگانه كرده است.
صبحِ امروز – دوشنبه 26 دي‌ماه 1390 – را با اين اميد شروع مي‌كنيم  چون  از همين فيلم‌ها و سينما ياد گرفته‌ايم كه به حقارتِ واقعيت تن نسپريم؛ اتفاق‌هاي به‌ظاهر غير محتمل و دور از ذهن، گاهي در يك قدمي ماست؛ مثل برنده شدنِ جايزه گلدن گلوب «جدايي نادر از سيمين» ساخته‌ي اصغر فرهادي ... از ايران.