سخنرانی جودی فاستر در مراسم گلدن گلوب و واکنش ستارگان حاضر در مراسم را در «سینمای ما» ببینید:
پیش به سوی پنجاه سال بعدی/ هنوز اینجام، میخوام دیده بشم، عمیقاً درک بشم و خیلی هم تنها نباشم
سینمای ما-یاس قانعی: در شب مراسم گلدن گلوب و اهدای جایزه سیسیل. ب. دمیل به پاس یک عمر تلاش هنری، جودی فاستر سخنرانی طولاني و جذابي کرد که در تاریخ جوایز گلدن گلوب ثبت میشود. در حقیقت ایراد خطابههای شخصی در چنین مراسمهایی اتفاق جدیدی نیست. پنج سال پیش وارن بیتی روی سن و هنگام دریافت جایزه سیسل ب. دمیل چنین سخنرانی کرد اما احساس میشود حرفهای جودی فاستر بسیارمنحصر بفرد بوده كه اينهمه خبرساز شده است، شاید بررسی مسیری که حرفهایش پیش گرفت، کمی سخت باشد. جودی فاستر سخنرانی را کمی جنون آمیز شروع کرد و با شوخی اما رفته رفته به نظر رسید کلمات شخصی شدند و به سن و سال، نگاهش به اینده (او از بازیگری اشباع شده اما از کارگردانی نه) و پیامی پر مهر به مادرش که به بیماری زوال عقل مبتلاست، رسید. زمانی که از رابطه دوستی با مل گیبسن سخن میگفت، سخنرانی او چنان پر مهر بود که شاید خیلیها داشتن چنین همکار و دوستی را در دل ارزو کردند. سخنرانی سرزنده و صریح جودی فاستر مهمانان سالن هتل بورلی هیلتن را تحت تاثیر قرار دارد. چناچه در تصاویر چهره مهمانان مراسم خواهید دید. تمام این اوج وفرود احساسی ظرف ده دقیقه اتفاق افتاد.
«متشکرم. خوش به حال همهٔ طرفدارای پروپاقرصم ، من پنجاه سالمه!... امشب میخواستم با واکر بیام روی سن اما دیدم به تیپم نمیاد. رابرت (داونی جونیر)، میخوام بخاطر همه چی ازت تشکر کنم. بخاطر معرفی شیرین، و اون فکرای عجیبی که به ذهنت میرسه. تو و سوزان رو دوس دارم. ازت خیلی ممنوم که همیشه جلوم رو میگرفتی وقتی میگفتم از بازیگری خسته شدم. من از بازیگری خسته شدم واقعا خسته شدم... باور کنین ۴۷ سال تو صنعت سینما بودن راه طولانیه. خوب بیایین از دست اندر کارای گلدن گلوب بپرسین. چون همیشه اینجان. ازتون ممنوم برای تجلیل۰. گلدن گلوب یکی از باحالترین جشنهای ساله و امشب من احساس ملکهٔ زیبایی رو دارم.
وقتی به همه کلیپها نگاه میکنم، میدونین اون مدل موها و صحنه نمایشهای عجیب و غریب شبیه کابوس یه فیلم خونگیه که تمومی نداره. همه کسایی که اینجا دور این میزا نشستن یه جورایی فامیلم هستن. راستش بیشتر مثل پدرم هستن-مدیرای اجرایی –تهیه کنندها، کارگردانها، همکارای بازیگرم اونجا نشستن. سرصحنههای عاشقانه هر هر خندیديم، به هم مشت زدیم، گریه کردیم، عصبی شدیم، از هم متنفر شدیم، از کوره درفتیم-و همه اونا همکارایي هستن که دوستشون دارم. اما راستش بیشتر از هر آدم دیگه ای خاطرات خاصم رو با گروه تولید تقسیم میکنم. رفاقتهای عمیق ،خواهرا و برادرا. ما با هم فيلم ساختیم. از این صمیمیتر نمیشه شد
...
امیدوارم شماها امید نداشتين که یه سخنرانی اعترافی عالی امشب بشنوین. چون من قبلا هزار سال پیش تو دوره عصر حجر اینکار رو کردم. تو اون روزای خیلی قشنگ یه زمانی یه دختر جوون و شکننده میتونست حرف دلش رو به دوستای قابل اعتماد، خانواده وهمکاراش و رفته رفته به همه کسایی که میشناختنش به همه کسایی که اشنا شده بگه. بِهم گفتن که از هر ادم مشهوری توقع دارن جزیات زندگی شخصیاش رو تو یه کنفرانس مطبوعاتی ،عرضه یک عطر، نمایش نخست یه رئالیتی شو برملا کنه. شماها شاید غافلگیر بشين اما من «هانی بو بو چایلد» نیستم. (بو بو چایلد اسم من دراوردی یکی از کاراکترهای رئالیتی شوهای امریکا). متاسفم من نیستم فقط من نبودم... لطفا گریه نکنین چون رئالیتی شوی من خیلی کسل کننده است... باید به داد ماریون کوتیار برسم و یه ضربه هم به دنیل کریگ بزنم تا بتونم سخنرانی رو ادامه بدم.... بد نیست اگه بتونین تا ته سخنرانی تحمل کنین.
ولی خارج از شوخی اگه از دوران بچگی یه چهره اجتماعی باشی، برای داشتن زندگی که حس میشه واقعی، روراست وعادیه مقابل همه موانع باید بجنگی. اونوقت تو هم شاید ارزش حریم خصوصی رو بیشتر از هر چیزی بدونی. حریم خصوصی، یه روزی در اینده مردم به گذشته نگاه میکنن و یادشون میاد داشتن حریم خصوصی چقدر زیبا بود. من از وقتی سه ساله بودم از همه چی گذشتم. فكر نميكنين این رئالیتی شو دیگه بسه، فکر نمیکنین؟ رازهایی وجود داره که روح و روانم را در طول این کارنامه بلند، دست نخورده حفظ کرده. اول: مردم رو دوست داشته باش و کنارشون بمون. میزی که اونجاس شماره .۲۲۲دورترها تو آیداهاو، پاریس، استکلهم، اون میز نزدیک دستشویی با کلی چهرههای ناشناس-همگی چهرهای ثابت تموم این سالها-کارگزار بازیگریم «جو فونیچلو». جو باورت میشه سی و هشت ساله داریم باهم کار میکنیم؟ با اینکه هشت سال اول رو هیچ وقت حساب نکردی.... والبته مل گیبسن تو زندگیمو نجات دادی..... پسرانم چارلی و کیث دلیل زنده بودنم که روح و خونم رو تکامل میدین.. پسرا در این مورد هیچ وقت نمیدونستین، این ترانه(سخنرانی)، مثل این (جایزه)، مال شماست. این جایزه من رو به یاد موثرترین فرد زندگیم مادر بینظيرم اولاین میندازه. مامان میدونم هنوز توی اون چشمای آبی یه جایی هستی. و خیلی چیزهاست که امشب نمیفهمی. ولی مهمترین جمله ای رو که باید بفهمی اینه: دوستت دارم، دوستت دارم. دوستت دارم. امیدوارم وقتی سه بار اینو میگم، به طور معجزه وار و کامل وارد روحت بشه و تو رو پر ازمحبت ولذت کنه که تو این زندگی کارت رو خوب انجام دادی. تو مادر بینظیری هستی. لطفا این رو بخاطر بسپر وقتی بالاخره مارو ترک میکنی.
می بینین چارلی وکیت، یه روزی مامانتون رو از دست میدین. کاری از دستم برنمیاد جزاینکه رویایی بمونم. این احساس شبیه تموم شدن یه دوره و شروع چیز دیگه است، ترسناکه و هیجان انگیزه و حالا چی؟ خوب من هرگز دیگه روی این صحنه نخواهم بود، و روی هر صحنه دیگه ای به همون دلیل. تغییر چیزیه که دوستش خواهید داشت. من به داستانگویی ادامه میدم مردم رو با تحت تاثیر قرار گرفتن خودم، تحت تاثیر قرار میدم. از این به بعد شروع میشه شاید روش متفاوت دیگه ای واسه حرف زدن انتخاب کنم. شاید خیلی درخشان نباشه و تو سه هزار سالن سینما به نمایش درنیاد. شاید خیلی بیسروصدا باشه و حس قوی داشته باشه که فقط سگها صدای سوتش رو بشنون! اما نوشته من روی دیواره: جودی فاستر اینجاس. هنوز اینجام میخوام دیده شم، عمیقا درک بشم و خیلی هم تنها نباشم. متشکرم از همه برای همراهی تون. پیش به سوی پنجاه سال بعدی.»