گفتوگو با ترانه علیدوستی درباره وضعیت سینما، بازیگری و همکاری با اصغر فرهادی: «جدایی نادر از سیمین» که اسکار گرفت انگار فیلم من بود
معمولا سر فیلمی میروم تا بتوانم یکی از سازندگانش باشم/ به «درباره الی» افتخار میکنیم اما نمیتوانیم بگوییم به ما خوش گذشت/ بازی در تلویزیون یک خیانت فرهنگی است
سینمای ما- ترانه علیدوستی از جمله بازیگرانی است که این روزها با حضور در فیلمهایی چون «آسمان زرد کم عمق» توانسته ثابت کند که همچنان میتواند ستاره سینما باشد. علیدوستی که با فیلم «دختری با کفشهای کتانی» به سینما آمد، با حضور در فیلم «درباره الی» جایگاه خود را در میان بازیگران ثابت کرد تا این روزها علاوه بر بازیگری، در کنار کارگردان قرار بگیرد و او را همراهی کند.درباره «ترانه علیدوستی » می گویند کسی است که کمترین اشتباه را در انتخابهایش دارد . آنچه در ادامه میخوانید خلاصهای از گفتوگوی «بهار» با ستاره 30 ساله ایران است.
ترانه علیدوستی انگار قرار نیست فقط در قالب بازیگر فیلمها باقی بماند، خودش تاکید میکند که دوست دارد در فیلمها نقشی تاثیرگذارتر داشته باشد، این سوال را میتوان پرسید که چرا به سمت کارگردان شدن نمیرود؟
این سوال را خیلی از فیلمسازان هم از من پرسیدهاند، وقتی همکاری میکنیم و میزان مشارکتی که در لحظه، سر صحنه و... میبینند با تعارفاتی مثل اینکه چه هوش خوبی داری، چه فکر بازی داری همراه میشود و این سوال را میپرسند که چرا کارگردانی نمیکنی؟ نمیدانم! شاید یک روز هم این کار را بکنم. اگر الان واقعا هوس یا التزامی احساس نکردم شاید به این دلیل باشد که برای من برخلاف بسیاری از همکارانم هنوز بازیگری یک کار خلاقانه و مولفانه است. به هیچوجه بازیگری را اجرای ایده فرد دیگری نمیبینم.
بازیگری را این طوری نمیبینید یا نمیگذارید این طوری بشود؟
من معمولا سر فیلمی میروم که آنقدر ارتباط برقرار کنم تا بتوانم یکی از سازندگانش باشم. معمولا فیلمهای ناموفقتر من آنهایی هستند که تصمیم گرفتم فقط بازی کنم. آنها فیلمهایی هستند که یا مردم دوست نداشتند یا نقش درنیامده یا به دل خودم نچسبیده است. تقصیری هم نداشتم، فاصله زیادی با جهان داستانی فیلم و فیلمساز داشتم. میفهمم بازیگرانی که فکر دارند و بلندپرواز هستند سراغ فیلمسازی میروند شاید به این خاطر که پتانسیلهای بازیگری را به شکل کامل کشف نکردند و استفاده نمیکنند. این مسئله را من تجربه کردم، میدانم نقش باید پیشنهاد بشود. من نمیتوانم ایجادش کنم. اما همان نقش فقط چند جمله روی کاغذ است، یک آدرس خشک و خالی است، هیچ چیزی نیست. حتما نویسنده و کارگردان منظوری دارند و نطفه شخصیت روی کاغذ قرار دارد اما بدون بازیگر آن نقش اصلا به وجود نمیآید. بازیگر قدرت بالایی در ساختن شخصیت فیلم دارد. همسو شدن با کارگردان خیلی مهم است تا بتوان شخصیت را در جهت فیلم درآورد؛ اینکه فکر کنید شمای بازیگر هم این فیلم را میسازید.
اما مرز باریکی وجود دارد بین اینکه راهنمایی و نکتهها در جهت فیلم باشد یا دخالت و زیادهخواهی.
همه اعضای فیلم باید با هم موافق باشند، وقتی کسی و فیلمش را بتوانم درک و ارتباط برقرار کنم، آنقدر ایده سر صحنه میبرم که خودشان مرا در این پروسه شریک میکنند، چون نمیترسند که در کار اخلالی پیش بیاید یا از مسیر خارج شود. فکر میکنند حرفی که میزنم در جهت فیلم است نه خودم به عنوان بازیگر. خوشبختانه تا الان که این طور بوده است!
آیا فقط همراهی و نزدیکی با نقش و گروه سبب میشود که امکان تاثیرگذاری بیشتر باشد یا باید ملزومات دیگری هم داشته باشد.
شراکت بازیگر به عنوان فیلمبردار، طراح صحنه و... خیلی خوب است، انرژی گذاشتن بیش از اندازه هم خیلی خوب است. اما شراکت کار سختی است، آنقدر دقت، فکر و علم میخواهد تا بتوان یک پیشنهاد داد. یک روند حسابشدهای باید داشته باشد.
با مرور کارنامه شما به نظر میرسد مجموعه این اتفاقات به قبل از دوران آغاز فیلمبرداری منتقل شده است. یعنی در همان دوران پیشتولید انگار تمام مسائل حل شده است.
خواه ناخواه این اتفاق میافتد. ما در مرحله پیشتولید همراه گروه میشویم. خیلی از بحثها و تبادل نظرها در روزهای دورخوانی مطرح میشود. من دیدهام بازیگران در همان روزها نکتهها را میگویند. جلسات پیشتولید، گاه جلسات طولانی و خستهکنندهای میشود اما داستان سر این است که از پیشتولید نهایت استفاده را بکنم تا بفهمم این فیلم قرار است چه فیلمی شود و چه پتانسیلهایی دارد و چه نکتههایی میشود به آن افزود. راستش معمولا اعتماد را در همان زمانها میخرم که مثلا وقتی در جلسه 23 میگویم بیایید این کار را بکنید پیشنهادم با بیاعتنایی روبهرو نمیشود.
یک فیلم دارید که از هرنظر وحشتناک است.
«هرچی خدا بخواهد»؛ همه فکر میکنند چقدر هم پول گرفتم، ولی حتی این هم نبود. اصلا نمیدانم چه شد آن اتفاق افتاد. هنوز برایم این سوال هست که چطور قضیه فیلم را اشتباه گرفتم. از خودم اصلا انتظار این کمهوشی را در پذیرفتن آن نداشتم. حتی قبل از اینکه فیلم را ببینم اصلا باورم نمیشد که این قدر بد است. میگفتم حالا درنیامده است، اتفاقی است که افتاده، گاهی هم آدم میبازد چرا این قدر بد برخورد میکنید. وقتی فیلم را دیدم فقط توانستم بگویم متاسفم. هرکسی این فیلم را به خاطر من دیده معذرت میخواهم. هنوز برایم عجیب است که چطور این اتفاق افتاد. آدم سعی خودش را میکند، یک جاهایی رودست هم میخورد، چارهای هم نیست.
چقدر از جایی که قرار دارید راضی هستید؟ هم ترجمه میکنید، هم تئاتر بازی میکنید.
از جایی که هستم خیلی خوشحالم. احساس رکود نمیکنم. اصلا بازیگری به آدم چنین اجازهای را نمیدهد. سر هرکاری میروم اتفاق جدیدی است. ضمن اینکه بازیگری برای من یک سویههای دیگری هم دارد که بحث اجتماعی است. حالا شاید عدهای بخواهند بگویند تا انتهایش را رفتیم حالا برویم جای دیگر.
فرانسه، هالیوود.
حالا به ترتیب همین ترکیه! ولی اینها بلندپروازیهای شخصی آدمهاست که خیلی هم محترم است. برای من یک مقدار شخصیتر هستند. نقشم در جامعهام برایم خیلی مهم است حتی مهمتر از فیلمها و نقشهایم است. فرض کنید من هم رفتم و خیلی از کشورهای دنیا هم منتظر من بودند که البته بعید است! اما اینجا چه میشود؟
دلت برای اینجا میسوزد؟
خیلی! ما اینجا سینمای لاغری داریم. اگر بخواهم بشمرم که امیدم برای انجام کار فرهنگی به چه کسانی است شاید به تعداد انگشتان دو دست هم نباشد. امیدوارم جوانان در این ماراتن وحشتناک بتوانند موفق بشوند و از راه برسند. خیلی عجیب است. من سال دیگر 30ساله میشوم و هنوز نقش دخترهای 18-17 ساله را به من پیشنهاد میکنند. بعد از ما دیگر زیاد ورودی نداشته است. چه حسنی دارد اگر بگذاریم و برویم؟ چه لطفی دارد فضای فرهنگی کشورت را بگذاری بخشکد و بپوسد؟ برای من اصلا لذتبخش نیست. حتی اگر تا 10 سال دیگر هم کیفیت فیلمهای ما بالاتر نرود، دوست دارم بمانم و کمک کنم که کیفیت فیلمها بهتر شود. در عین حال به نوشتن و ترجمه هم خیلی علاقه دارم. رویکردم به آنها هم همین است. چه خوب اگر بتوانم کتاب ترجمه کنم.
همیشه خودم را عمله فرهنگ احساس میکنم تا یک هنرمند.
برقرار کردن ارتباط برایتان در جشنوارههای خارجی راحتتر شده است؟
یادگیری زبان کاری ندارد ولی مزایایی که از این توانایی به دست میآورید خیلی بیشتر است؛ اینکه شما دیگر یک شهروند جهانی هستید و باعث میشود به واسطه حرف زدن و تبادل ارتباط حتی به صورت خیلی ابتدایی از بیگانگی فرهنگ دور شوید.
پیشنهادهای حضور در فیلمهای کشورهای دیگر هم به شما شده است؟
پیشنهاد به صورت رسمی نه! اما بارها شده است فیلمسازی و کارگردانی در این زمینه نظرم را پرسیدهاند. هربارهم جوابم این بود که من از پیشرفت کردن خودم بدم نمیآید اما در شرایطی حاضرم در فیلمی بازی کنم که اینجا جایگاهم را - جایگاهی که خدمت کنم- از دست ندهم.
اگر بخواهیم گذشته را مرور کنیم، بعد از «من ترانه 15 سال دارم» با تردید کارهای دیگر را انتخاب کردید. خیلی ترسیده بودید؟
خیلی! سنم هم پایین بود، میفهمیدم باید با احتیاط تصمیم بگیرم و در عین حال بینش قطعی هم نداشتم، برای همین حتی به انفعال رسیده بودم. خوشبختانه چیز خاصی را هم از دست ندادم.
با فیلم آقای فرهادی – شهرزیبا- برگشتید؟
من بودم، مدام فیلمنامه میآمد، میخواندم، میرفتم میآمدم، اما آنقدر از فیلم بعدی ترسیده بودم، هربار که نمیشد، نفس راحتی میکشیدم. من و آقای فرهادی هردو فیلم دوممان بود. حتی برایم سخت بود که دوباره مادر یک نوزاد باشم البته فیلمها به هم هیچ ربطی نداشت ولی از همین چیزها هم میترسیدم.
کار با آقای اصغر فرهادی خیلی سخت بود که بعد از «درباره الی...» قطع شد؟
نه! «درباره الی...» خیلی سخت بود. همکاری ما بیشیله پیله بود، سالهای معصومیت بود. همکاریمان همیشه روی غلتک بود. همان قدر که فیلم «درباره الی...» خیلی فیلم خاصی بود، پشت صحنهاش هم خاص بود. فیلم عالی شد، به آن افتخار میکنیم اما نمیتوانیم بگوییم به ما خوش گذشت. دلیل خاصی ندارد که دیگر همکاری نکردیم، شاید بعدا دوباره این کار را انجام دهیم چون دوستان خیلی خوبی هستیم. شاید باید یک نفسی میکشیدیم. این حرفی است که زدهام و واقعا بهش اعتقاد دارم. فیلم «جدایی...» که اسکار گرفت انگار فیلم من بود. آنقدر من به جهان داستانی این آدمها نزدیکم که انگار خودم در فیلم بازی میکردم. درحالی که حتی یکبار هم پشت صحنهاش نرفتم.
کارنامه بازیگری شما چند جای خالی دارد. فرمانآرا، مهرجویی و...
من فیلمسازهای همکارم را خیلی دوست دارم، برایم به خانواده میمانند، اما این دستهبندی را ندارم که فلان اسم، این استاد یا آن استاد، حتما درکارنامهام باشد. آن وقت کارنامهام فقط کلکسیونی از اسمها میشود. اگر این همکاری انجام شود باعث افتخار است، اما کمبودش را احساس نمیکنم، چون فکر میکنم اگر دو آدم در کنارهم جا بگیرند، باهم همکاری میکنند، حتما نشده که بازی نکردند.
به نظر شما هم بزرگترین مشکل سینمای ما فیلمنامه است؟
فیلمنامه یکی از بزرگترین مشکلات ما است اما به نظرم مشکل عدیده سینمای ما سهلانگاری است. این همه آسان گرفتن برایم دردناک است. اتلاف سرمایه و انرژی است.
حالا با این وضعیت دعوای پیشآمده به نظر میرسد انگیزه هم کمتر شده است، انگار همه چیز درحال ازبین رفتن است.
ازبین نمیرود! فکر کنم کشور ما سالهای بحرانیتری هم داشته است، هیچ وقت فرهنگ و هنر نخوابیده و از بین نرفته است، بالاخره از جایی دوباره برگشته است. فرهنگ روند پویا و زندهای است اما ازبین رفتن آن دوراز ذهن است.
تعداد فیلمهای خوبی که ساخته میشود کمتر شده است.
فهرست فیلمهای خوبی که کنجکاویبرانگیز است در همین جشنواره امسال بیشتر از هفت، هشت تا است، اینها محصول کسانی است که در این بحران مشغول کار هستند. من خیلی امیدوارم.
این بحران به نظرتان چقدر بر روند خلاقیت تاثیر میگذارد.
من صبحها لپتاپم را باز میکنم، دانه دانه اسم فیلمهایم را جستوجو میکنم تا ببینم کدامشان توهینآمیز است، چه کسی ناراحت شده یا چه موضوع بدی در آن کشف شده است. یک مقدارهم وضعیت خندهآور است. شاید این روزها که در آنها هستیم کارکردن سخت باشد. مثلا آدم دوست دارد جشنواره برود، فیلمش را معرفی کند، کارنامهاش را مرور کند و بعد هی نمیشود. فکر میکنم شاید اگر چند سال دیگر یک مقدار با فاصله زمانی به این مسائل و دعواها نگاه کنیم، به شکل دیگری آن را ببینیم. شاید همین دعواها زمینهساز تفاهمهای خیلی بزرگتری شود که در آینده نتیجه میگیرد. من واقعا امیدوارم. مثل ضربالمثل جنگ اول به از صلح آخر. فیلمها و کارهای خوب میمانند و حتما دیده میشوند.
ببینید من در تلویزیون بازی نمیکنم، 12 سال هم هست که بازی نمیکنم چون معتقدم بازی در تلوزیون یک خیانت فرهنگی است. قبلا هم گفتهام. انتخاب کردهام. حتی سریالهای سطح بالاتر ما نهایتا دستخوش یک جهتگیری بیموردی در پخش میشوند. من کسانی را که در تلویزیون کار میکنند قضاوت نمیکنم، ولی مردم حق دارند قضاوت کنند. ما در این جایگاه قرار داریم که قضاوت شویم.
اما وقتی به سخنانی شبیه آنچه که درباره زنان سینمای ایران گفته میشود واکنش نشان میدهید و بیتفاوت نمیمانید. ناامید نمیشوید؟
این صحبتها ناامیدم میکند، هرچقدر هم تعداد اینگونه افراد کم باشد و در اقلیت باشند این تبعیض جنسیتی، این خیانتی که به دختران و زنانشان میکنند سم فرهنگی است. این حرفها در زندگی شخصی من هیچ تاثیری ندارد، چون پدرم، برادرم و همسرم من را شکل دیگری قضاوت میکنند، هم ارزشها و هم خطاهایم را، اما مسلما اطرافیان آن آدم یا کسانی که با حرفهای چنین آدمی دختر بزرگ میکنند، جنایت بشری را انجام میدهند. از این نظر خیلی ناراحت میشوم و همین باعث میشود هرچند وقت یکبار جوابی بدهم. واقعا این حرفها در زندگی من پشیزی ارزش ندارد اما نمیفهمم کجای دنیا این ممکن است که بتوان دستگاهی را روشن کرد و هرچه خواست با چشم بسته اتهام زد.