سينماي ما- از ابتدای شهريور که پوسترهای سنتوری همه جا را پُر کرده، شده است مثل آينه دق. لبخند بازيگری که يکی از بهترين بازیهايش را در اين فيلم کرد و ديده نشد. لبخند بازيگری آواره. تصوير پنهان تهيهکنندهای که دق کرد و همزمان با پخش فيلمش توی سوپرمارکتها و بقالیها نفسهای آخرش را کشيد. و تداعی چهره کارگردان بزرگی که با وجود تلاش برای حفظ ظاهر و فرافکنی و تبديل هر مصيبتی به طنز، میگويد پس از توقيف هر فيلمش دچار افسردگی میشود و گيج میشود و قيقاج میرود. چه کسی میتواند تأثير چنين تصميمهايی را بر هنرمندان و فضای فرهنگی اندازه بگيرد؟ با کدام متر و ترازو میشود ميزان افسردگی و انحراف مسير هنرمندی را پس از چنين اتفاقی اندازه بگيرد؟ کدام آزمايشگاه و چه نوع کالبدشکافی میتواند ميزان تأثير توقيف و جنجال سنتوری بر مرگ فرامرز فرازمند را تعيين و اثبات کند؟... و تازه پس از آن همه هياهو و چنان توصيفهايی از يک فيلم که تجربه نشان داده هيچ تأثيری از آن نوع که برخی خوفش را دارند نمیگذارد، سر هر کوی و برزن با مجوز رسمی فروخته میشود و تازه همزمان اجازه نمیدهند توی دو تا سينما روی پرده برود! اتفاقی که میتوانست چهار سال پيش به شکل طبيعی بيفتد و اگر منشأ خيری نمیشد لااقل ضايعهای هم - از هر نوع - به بار نياورد حالا با اين پخش وسيع، برای نگارنده تبديل شده به توزيع ماتم.
منبع :
وبلاگ فيلمنوشته ها
به روز شده در :
چهارشنبه 3 آذر 1389 - 17:29
| |
نظرات
امیرحسین
پنجشنبه 4 آذر 1389 - 20:8
-13
درود بر استاد مسعود کیمیایی که یگانه مرد عرصه سینماست و امثال مهرجویی که با نام بازیگران خود بزرگ می شود هیچگاه به پای کیمیایی که همیشه نام بزرگش بربازیگرانش سنگینی میکندنخواهد رسید