امید.ع
جمعه 10 تير 1390 - 9:34
2 |
|
|
|
محشری برپاست از نامردی و نامرادی...هر سو که بنگری پر است از دشنه و زخم خیانت...و هیچ قهرمانی نیست که به آن دست بیاویزی و به او تکیه کنی.تا اینکه بر پرده عشق که اتفاقا برنگ نقره ایست قهرمانت را میبینی با شمایل واقعی یک قهرمان که مدتهاست ندیده ای... او که خنجر بر خیانت و ریا میکشد و گلوله اش را بر نارفیقی شلیک میکند...و صدایش و شمایل درد کشیده اش و گلوله اش را چقدر دوست دارم...رضا سرچشمه شروع انتقام از پلیدیهای روزگار من است و تشریح کالبد متعفن خیانت بر پرده سینما...انگار برای اولین بار است که برق چاقو و صدای شلیک گلوله آزارم نمیدهد...کاش رضا سرچشمه ناغافل وارد روزهایمان میشد و رنگ بیروح دورویی را پاک میکرد...این همان قهرمانیست که بدنبالش بودم.
|