یادی از خسرو شکیبایی، بازیگر بزرگ و دوست داشتنی ما - بخش سوم
نگاه از صدای تو ایمن می شود


تقدیم به روح پاک مردی که آسمان ما بود : خسرو شکیبایی


سینمای ما - ایمان زینعلی:
حکایتِ عشق به خسرو شکیبایی چیزی فراتر از اسارت در کاریزمایی پیش پا افتاده است که بعد از مرگ به مراتب کم رنگ تر می شود و در نهایت از بین می رود. مثل بقیه ی ستاره های بزرگ. اما جناب بازیگر همچنان در قلم منتقدان زندگی می کند، هر سال فقدانش در سینمای ایران یاد آوری می شود و درباره ی جنس بازی اش بحث های تئوریک در می گیرد. به راستی مردی است برای تمام فصول حتی پس از مرگ. این را مدیون هامون است. شکل جدیدی از قهرمان در دهه ی شصت سینمای ایران که ژورنالیست ها برای حضورش فرش قرمز پهن کردند و بازیگرش را پر و بال دادند. شد یک کالت درست و حسابی که تا امروز به حیاتش ادامه می دهد. هامون اگر نبود، پدیده ی شکیبایی تا ابد در گوشه ای از صحنه ی تئاتر خاک می خورد و هدر می رفت. تا پیش از هامون هم شکیبایی بازی در سینما را جلوی دوربین کیمیایی در خط قرمز تجربه کرد که هیچ وقت دیده نشد. اما هامون همان تک خالی است که هر هنرمندی برای ستاره شدن، به آن نیاز دارد. مثلِ ترانه ای که یک خواننده ی موسیقی را به عرش می برد یا تکه شعری که شاعری را اعتبار می بخشد. برگ برنده. همان چیزی است که شکیبایی را به ستاره ی بی بدیل دهه ی شصت سینمای ایران تبدیل کرد. ستاره ای متواضع که دیگر هیچ گاه تکرار نشد. در هامون و با هامون بود که صدای اعجاب انگیزش شنیده شد، بازی نگاهش دیده شد و او را جدی گرفتند.

جایی شنیدم که گفته بود: «سالها و در فیلم های متعدد، حمید هامون رهایم نکرد.» یعنی شکیبایی بزرگ هم مانند برخی از نویسنده ها و شاعران گرفتار سندروم تکرار شده بود؟ تکرار خود و ترس از باختن آن چه با هامون برایش ساختند؟ پس آن ستاره ی متواضعی که جمشید مشایخی وصفش کرد، کجا می رود؟ پرویز پرستویی درباره ی ارتباط شکیبایی با کاراکتر هایی که ایفایشان می کرد، می گوید: «خسرو بازیگری بود که طی شبانه‌روز ارتباطش با همه جهان قطع می‌شد تا طی یک سیرو سلوک، شخصیت جدیدی را خلق کند.» و شاید از معدود هنرپیشه هایی بود که در همه ی فیلم هایش به سیستمِ بازیگری استانیسلاوسکی وفادار ماند. استفاده ی بالقوه از استعداد خدا دادی صدایش و بازی شگفت انگیز نگاهش که در هامون به قله ی درخشش رسید. در حقیقت هامون، نه تنها اتفاق بزرگی در کارنامه ی بازیگری شکیبایی به حساب می آید بلکه نقطه ی عطفی در شکل گیری فردیتش است. استحاله در دیگری. حمید هامون ماندگاری اش را از بازی خیره کننده ی شکیبایی و فرایند استحاله ی بازیگر در شخصیت دارد. بعد از قیصر، حمید هامون تنها شخصیتی است که در سینمای ایران جاودانه ماند و در کالبد رضا صباحیِ خانه ی سبز، عمو رحیمِ اتوبوس شب و .. رشد کرد.

جایی از سریال خانه سبز جد بزرگ (رامبد جوان) به رضا صباحی (خسرو شکیبایی) می گوید: «رضا، اگر بمیری،دنیا فیلسوف بزرگی رو از دست میده.» در حقیقت هم، همین است. شکیبایی طبع شاعرانه و رفتارِ فیلسوف منشانه ای داشت که از هامون به یادگار برده بود و فیلمسازان برای جلوه دادن به شخصیت فیلمنامه هایشان از آن بهره می بردند. حتی وقتی که آن شخصیت، یک بد من تمام عیار بود. مثل کاراکتر حد میثاق در حکم. این طور، پلید ترین شخصیت ها هم با بازی شکیبایی، دلنشین بودند. همین، از خسرو شکیبایی بازیگری مولف ساخت. به تعبیر سیروس الوند «او با شیوه های متفاوت ولی با یک هویت ثابت شخصیت را اجرا می کرد. شخصیتی که گویاتر، کامل تر و دلنشین تر بود را انتخاب می کرد و آن را مقابل دوربین می آورد». بیژن بیرنگ تاثیر بازی مولف شکیبایی در خانه سبز را اینطور روایت می کند: «رضا صباحی در خانه سبز، همه ی سبزی های یک خانه بود».

بعد از شکیبایی، حامد بهداد تنها بازیگر - شخصیت سینمای ایران است که کاراکترهایش آمیزه ای از روح خود و روان شخصیت است با این تفاوت که شکیبایی برای بیرونی ترین کاراکترها هم بازی درونی ارائه می داد. چه برای جهانگیرِ فیلم کاغذ بی خط که قرار است مرموز ترین و دست نیافتنی ترین شخصیت فیلم باشد و محافظه کاری اش اجازه ندهد تا کسی به عمق شخصیت اش پی ببرد، چه محمود در یک بار برای همیشه که نقاش ساده ی ساختمان است و با همه ی دنیا سرِ جنگ دارد. شخصیتی که در تمام مدت شلنگ تخته می اندازد و زندگی اش سراسر کنش و واکنش های بیرونی است اما شکیبایی در اجرا، رنج محمود را بُعد درونی می بخشد. مثل هامون که در سراسر فیلم در تناقض درون خود با حقیقت بیرون گرفتار است.روایت دانای کل در هر دو فیلم هم، بیشتر پرداخت رمان گونه به شخصیت های اصلی آن ها می دهد تا پرداختی سینمایی.

در واقع آنچه خسرو شکیبایی را در سینمای ایران یگانه می کند و بعد از چهار سال از درگذشتش، انبوه حسرت ها پشت نامش می آورد، همین شخصیت شاعرانه ای است که از هامون شروع می شود، در دیگر کاراکتر هایش ادامه می یابد و با مرگش پایان می گیرد.شخصیت خارق العاده ای که در نگاه، صدا، بیان و تک تک ذرات وجودش نهفته است.



* تیتر این نوشته،  تکه ای از شعری سروده احمد شاملو است










  • منبع : سینمای ما

    به روز شده در : شنبه 1 مرداد 1390 - 0:46

    چاپ این مطلب |ارسال این مطلب | Bookmark and Share

    اخبار مرتبط

    نظرات

    نسترن
    شنبه 1 مرداد 1390 - 10:48
    -4
    موافقم مخالفم
     

    عمو خسرو جات خیلی خالیه...

    مرضیه ج
    چهارشنبه 12 مرداد 1390 - 15:26
    -6
    موافقم مخالفم
     

    می بینی عمو خسرو حتی بعد از چهار سال هنوز کسی رفتنتو باور نکرده........کاش میشد برگردی

    اضافه کردن نظر جدید
    :             
    :        
    :  
    :       




    mobile view
    ...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���