| |
سینمای ما - اهميت «يك حبه قند» را از چند وجهه مي توان توضيح داد: در نگاه اول فيلم شبيه يك تابلو نقاشي است؛ يك پرده عظيم رنگارنگ مثل مينياتور كه گوشه گوشه آن رنگ گذاري و به دقت پرداخت و قلم گيري شده است . درست شبيه يك پرده نقالي كه راوي و نقال كنار آن مي ايستد و داستان مفصلش را با وسواس و شور و حال تعريف مي كند.همانقدر زيبا كه يك مينياتور ايراني ميتواند زيبا باشد؛ پر از رنگ و پر از نقش و گوشههاي جذاب .همين ويژگي «يه حبه قند» آن رابه يكي از هنرهاي اصيل ايراني يعني نگارگري پيوند ميزند و موضوع با اهميت ديگر فيلم دقيقا از همين شيوه روايتگري مي آيد كه در نوع نقاشي و پرده هاي نقالي هنر نگارگري ايران ريشه و سابقه دارد.
شما در يك پرده عظيم رستم و سهراب را در يك پرده رزمي مي بينيد يا مجلسي از خسرو شيرين را در يك پرده بزمي شاهديد. انگار يك رمان گسترده يا يك حماسه عظيم را با دقت بر پرده كشيده اند و هر گوشه آن تكه هايي از قصه روايت ميشود و نقال يا روايتگر با چوب بلندي با شور و احساس و ان گونه كه دوست دارد پرده را براي مخاطبانش نقل ميكند.
ميركريمي در «يه حبه قند» انگار بخشهايي گزيده از يك رمان بلند درباره يك خانواده ايرانيِ در حال گسست از ارزشهاي در شرف فراموشي را روي يك پرده بزرگ و رنگين كشيده و به شكلي كه دوست دارد جا در جا ميايستد و تكههايي از پرده اين نقل عظيم را براي ما روايت مي كند.خيلي در بند اين نيست كه قصه خطي باشد و با منطق روايي قصه آن را روايت كند.هر طور كه دوست دارد قصه را تعريف مي كند و ما را به سمت هاي مختلف مي برد. تكه تكه هايي از آدم ها را از مسير قصهاي كه نميخواهد خطي باشد و مسير مشخصي را از نقطه الف به ب برود براي ما تعريف كند. جا در جا همانند يك قصه افسانه اي و عاميانه ايراني تكهاي را كنار ميگذارد و به سراغ تكه اي ديگر ميرود.
روايت فيلم درست شبيه قصهگويي ايراني است؛ تصوري از روايت قصه ايراني روي يك مينياتور يا پرده عظيم بزمي. اين جدايي و عدم توجه به روايت خطي با توجه به تعريفي ما از روايت در درام داريم، يكي از ويژگيهاي قصهگويي در كشوريست كه مخاطبانش به طور طبيعي روايتهاي خطي باسرانجام را دوست دارند و معمولا مسيرهاي ديگر در قصهگفتن را چندان نميپسندند.
فرم روايي كه ميركريمي انتخاب كرده ريشه در درون مايه اثر دارد؛ تعريف و توصيف نقاشوار يك خانواده سنتگرا و ارزشگراي ايراني كه ميبيند ارزشهاي ملي و عرفي و تاريخياش دارد از دست مي رود و يك نوع تجدد ناخواسته كه نمي تواند خود را با آن هماهنگ كند جايش را ميگيرد. انتخاب قالب متلگويي و افسانهگويي ايراني در يه حبه قند حرف تازه اي است در سينماي ايران.
|