یادداشت نیما حسنی‌نسب درباره سیدرضا میرکریمی و شاهکارش «یه حبه قند»
جذابیت بی‌حکایت زندگی ایرانی

سینمای ما- نیما حسنی‌نسب:  «یه حبه قند» - قالی پر نقش و نگار و ریز بافت و زربفت  سیدرضا میرکریمی -  تصویر مثال زدنی و هوشمندانه ای از یک دیده بان خلاق دیگر از نسل سینمای امروز به گنجینه سینمای ایران اضافه کرد. در خطرناک‌ترین و دشوارترین وضعیت سینمایی ممکن، در حذف عامدانه و هوشمندانه‌ی آن چه بخشی از ادبیات سینمایی و نقد فیلم ما به اشتباه اسمش را داستان و روایت گذاشته، در گشت و گذار امپرسیونیستی دوربین لابه‌لای زندگی عادی و به‌ظاهر ساده و بی حکایت ایرانی، میرکریمی و گروه فنی توانا و جمع بازیگران فوق العاده‌اش موفق می شوند ظرافت جزئی‌نگری را روی پرده زنده کنند. بجز چند فیلم داریوش مهرجویی مثل «اجاره‌نشینها» و «مهمان مامان» و فصل باغ دماوند «درخت گلابی»، هیچ فیلمی در سینمای ایران تا پیش از «یه حبه قند» تصاویری تا این حد دقیق و پروپیمان از جمع خانواده‌های ایرانی کنار هم را ثبت و ضبط نکرده است.

استخراج و نمایش غم و حسرت جاری در شادی‌ها و عروسی در کنار کشف خنده و طنز پراکنده در عزا و ماتم ایرانی از مهم‌ترین دستاوردهای فیلم است که می‌تواند ترجمه سینمایی ضرب‌المثل "هیچ عروسی‌ای بی گریه و هیچ عزایی بی ‌خنده نیست" باشد.
ما به عنوان تماشاگر، همراه حرکت سیال دوربین استثنایی حمید خضوعی ابیانه، وارد یک جمع پر تعداد می‌شویم و رفته‌رفته سر از ماجراها و روابط و پنهان‌‌پسله آدم‌ها و مناسبات‌شان درمی‌آوریم. «یه حبه قند» واقع‌گراترین تصویر زیبایی‌شناسانه از گذران روزمره مردمی می‌شود که بد و خوب‌شان لحظه به لحظه شکل عوض می‌کند و از دل هم بیرون می‌آید. به استناد این دلایل، «یه حبه قند» شایسته‌ترین مثال و نمونه برای عنوان مبهم اما کلیدی سینمای ملی ایران خواهد بود.

پی گیری طبقه و خاستگاه میرکریمی و ردگیری نشانه‌های تکامل‌یافته فیلم کوتاه او در مجموعه "فرش ایرانی"، به دقت مسیر و مقصد «یه حبه قند» را نشان می‌دهد. آدرسی که دست‌اندازها و جاده خاکی ‌های «به همین سادگی» را هم ندارد. فیلم خالص و بدون اضافات متناقضی‌ست که بعضی از کارهایش را دچار اختلال مفهوم و استتیک کرده بود. «یه حبه قند» تا امروز به نظرم خالص‌ترین و دقیق‌ترین خروجی قابل انتظار از کارگردانی با خاستگاه و طرز فکر سیدرضا میرکریمی است.


منبع : ماهنامه فیلم

به روز شده در : پنجشنبه 19 آبان 1390 - 4:14

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب | Bookmark and Share

اخبار مرتبط

نظرات

مهراب
پنجشنبه 19 آبان 1390 - 13:31
30
موافقم مخالفم
 

آقای حسنی نسب در این که فیلم کارگردانی فوق العاده ای دارد تردیدی نیست اما این نوشته شما بیش از حد اغراق آمیز است . فیلمنامه و کارگردانی با وجود همه ی قوت ها در انتقال آن حس ِویژه به تماشاچی عادی تا حد زیادی ناکام می ماند برخلاف به همین سادگی .

نمونه ی بسیار خوبی را مثال زدید؛ مهمان مامان ، که چند روز پیش از یکی از شبکه ها پخش شد تقریباً همین الگو روایی را دارد اما تماشاچی با اشتیاق تا انتها آن را دنبال می کند اما یه حبه قند حتی برای امثال من به فیلم های خاص علاقمندیم کسالت بار بود(برخلاف به همین سادگی)

شما منتقد خوبی هستید تصور می کنم ، متأثر از شرایط موجود ... به اعتبار حرفه ای خود لطمه نزنید با این غلوها ؛ حمایت اجتماعی از فیلم ضروری است ولی این با نقد زیباشناختی تفاوت دارد.

مونا
پنجشنبه 19 آبان 1390 - 21:33
16
موافقم مخالفم
 

من هم با مهراب موافقم. فیلم زیادی یکنواخت و کسالت بار بود. به نظرم بیشتر مناسب مدیوم تلویزیون بود تا سینما

محسن منوچهری
جمعه 20 آبان 1390 - 12:39
20
موافقم مخالفم
 
همین یک حبه قندم ارزوست

همین یک حبه قندم ارزوست هیس!!....... کمی ساکت تر...بگذارید در ارامش و با ولع این فیلم خاطره انگیز را ببینم.به هم ریختن تمرکزم جشن و سور ساتم را عزا میکند.اری من همین یه حبه را میخواهم نه بیشتر.به والله همین یک حبه قندم ارزوست.اگر روزی انتظار و توقع بالاتری را طلب کردم چنان گوش مالیم دهید تا مزه قند از دهانم بپرد.در سالن سینما تنها به این تک دغدغه ام فکر میکردم که این چه سر و صداییست در سالن ..چرا همه پچ پچ می کنند..چرا با این تابلو فرش ایرانی سلوک را تجربه نمی کنند؟ این هم که شد همانند فیلمهای دیگر که زنگ خور موبایلت را به رخ میکشی!! دیگر چه جشنی بهتر از یک افتر پارتی ایرانی؟ نفهمیدم خالق در هم تنیدن این تار و پود یک تابلو فرش یک ایرانی بود یا دست خدا؟! یا شاید هم کوروساوا؟! بی ربط است؟؟ احسن و بارک الله به بهروز افخمی که با تمام اشکالات ریز و درشتش و البته نبوغی که در کارگردانی دارد زد به هدف.......جان فورد سایه اش بر یک حبه قند افتاده!!! به خدا قسم اگر در دست من بود میگفتم کاپولا و توپولا و دیگر دوستان هم در پارتی ما سهیمند. اصلا باعث افتخار است که تنها یک حبه ما را به یاد این بزرگان می اندازد.بهتر است یاد فورد فقید بیفتم تا یاد اینکه به دنبال راهکار منطقی برای دروغ نگفتنم بگردم!! تا اینکه بر سر ان دلیل منطقی سر از نا کجا اباد در بیاورم!!! و بارک الله به سید نازنین میرکریمی.راستی سید جان رنگ فیلمت چه رنگی بود؟! تمام رنگی؟! حتم دارم که سیاه و سفید نبود!! هر کسی یک نظری می دهد و به قول دوستم رنگ چوب بود!!! و دیگری می گوید جشن رنگها.تازه من میگویم رنگین کمان ایرانی بود!!! وای خدای من چقدر شیرین شد کام من.حبه قندی دیگر ارزانی دوستان دیگر.می توانند با بودجه اش فیلمهای وطن پرستانه بسازند!! همین یکی ما را بس است. این حبه قند انقدر واجب و حیاتی است که وقتی از فیلمی به حد انزجار رسیدی و حالت تهوع بهت دست داد کام تلخت را شیرین میکند و داروی کار امدیست. این سینما همان قدر به فرهادی و کیارستمی...حاتمی کیا و کیمیایی نیاز دارد که به شیرین کننده ای برای زخمهای التیام نیافته نیاز دارد! وای که چقدر همه چی اروم شد!! و من چقدر خوشحالم!! ودر اخر خوشحالم که کارگردانان درجه یک ایران دارند دو رقمی می شوند...فکر کن؟!!....همان قدر افتخار می کنم که هم وطن فرهادی دانشمندم که برای میرکریمی این خوشحالی را دارم و برای کیارستمی و مهرجویی.خدارو شکر وضع سینمای ما خیلی خوب است... خوووب

محسن منوچهری
جمعه 20 آبان 1390 - 12:41
-6
موافقم مخالفم
 

همین یک حبه قندم ارزوست هیس!!....... کمی ساکت تر...بگذارید در ارامش و با ولع این فیلم خاطره انگیز را ببینم.به هم ریختن تمرکزم جشن و سور ساتم را عزا میکند.اری من همین یه حبه را میخواهم نه بیشتر.به والله همین یک حبه قندم ارزوست.اگر روزی انتظار و توقع بالاتری را طلب کردم چنان گوش مالیم دهید تا مزه قند از دهانم بپرد.در سالن سینما تنها به این تک دغدغه ام فکر میکردم که این چه سر و صداییست در سالن ..چرا همه پچ پچ می کنند..چرا با این تابلو فرش ایرانی سلوک را تجربه نمی کنند؟ این هم که شد همانند فیلمهای دیگر که زنگ خور موبایلت را به رخ میکشی!! دیگر چه جشنی بهتر از یک افتر پارتی ایرانی؟ نفهمیدم خالق در هم تنیدن این تار و پود یک تابلو فرش یک ایرانی بود یا دست خدا؟! یا شاید هم کوروساوا؟! بی ربط است؟؟ احسن و بارک الله به بهروز افخمی که با تمام اشکالات ریز و درشتش و البته نبوغی که در کارگردانی دارد زد به هدف.......جان فورد سایه اش بر یک حبه قند افتاده!!! به خدا قسم اگر در دست من بود میگفتم کاپولا و توپولا و دیگر دوستان هم در پارتی ما سهیمند. اصلا باعث افتخار است که تنها یک حبه ما را به یاد این بزرگان می اندازد.بهتر است یاد فورد فقید بیفتم تا یاد اینکه به دنبال راهکار منطقی برای دروغ نگفتنم بگردم!! تا اینکه بر سر ان دلیل منطقی سر از نا کجا اباد در بیاورم!!! و بارک الله به سید نازنین میرکریمی.راستی سید جان رنگ فیلمت چه رنگی بود؟! تمام رنگی؟! حتم دارم که سیاه و سفید نبود!! هر کسی یک نظری می دهد و به قول دوستم رنگ چوب بود!!! و دیگری می گوید جشن رنگها.تازه من میگویم رنگین کمان ایرانی بود!!! وای خدای من چقدر شیرین شد کام من.حبه قندی دیگر ارزانی دوستان دیگر.می توانند با بودجه اش فیلمهای وطن پرستانه بسازند!! همین یکی ما را بس است. این حبه قند انقدر واجب و حیاتی است که وقتی از فیلمی به حد انزجار رسیدی و حالت تهوع بهت دست داد کام تلخت را شیرین میکند و داروی کار امدیست. این سینما همان قدر به فرهادی و کیارستمی...حاتمی کیا و کیمیایی نیاز دارد که به شیرین کننده ای برای زخمهای التیام نیافته نیاز دارد! وای که چقدر همه چی اروم شد!! و من چقدر خوشحالم!! ودر اخر خوشحالم که کارگردانان درجه یک ایران دارند دو رقمی می شوند...فکر کن؟!!....همان قدر افتخار می کنم که هم وطن فرهادی دانشمندم که برای میرکریمی این خوشحالی را دارم و برای کیارستمی و مهرجویی.خدارو شکر وضع سینمای ما خیلی خوب است... خوووب

مرجان
جمعه 20 آبان 1390 - 18:29
-18
موافقم مخالفم
 

نام اقای منوچهری که این یادداشت را دادند برایم اشناست!!فکر کنم نویسنده یک سایت سینمایی باشند!!! ولی اغراق زیادی کردند.اما قشنگ بود.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���