با بخش تازه سایت "سینمای ما" همراه و همکلام شوید
سینمای ما- از این هفته بخش تازهای به سایت "سینمای ما" اضافه شده است. «نگاه هفته» عنوان سلسله یادداشتها و مطالب نویسندگان جوان و همکاران تازهی سایت است که قرار دارند نوشتهها و نظرات شان را درباره موضوعهای داغ و مهم سینما و تلویزیون ایران در قالب یادداشتهای هفتگی منتشر کنند و شما کاربران سایت در بحثهای مطرحشده شرکت کنید. قطعاً سهم مهمی از رونق و جذابیت و خواندنی شدن این بخش تازه به کامنتها و نکتههایی برمیگردد که کاربران و همراهان سایت "سینمای ما" دربارهی نظرات نویسندگان این نوشتهةای هفتگی اعلام میکنند. این فرصتیست برای دخالت در متنهای ژورنالیستی که تا پیش از این در دنیای نشریات چاپی کاغذی ممکن نبود و امروز خیلی آسان شده است. این فرصت را از سایت و گروه نویسندههای تازهآمدهاش نگیرید...
..........................
فردیت در آکادمی
ایمان زینعلی
یک
از اسپانسر و استودیو های معتبر تا نگرش سیاسی و درونمایههای محبوبِ اسکار، کم نیستند محرکهای بیرونی که در قضاوت داوران آکادمی تاثیر گذارند و سرنوشت فیلمها و سازندگانشان را رقم میزنند. آن قدر که بعضی وقت ها آثار مطرحی چون جزیره شاتر (مارتین اسکورسیزی) و تلقین (کریستوفر نولان) از رقابت جا میمانند یا شبکه اجتماعی(دیوید فینچر) جایش را برای بهترین فیلم سال به نطق پادشاهِ (تام هوپر) می دهد. این وسط اما هر فیلمی که در گود رقابت باشد، برنده است. سیزده سال پیش هم وقتی بچه های آسمان(مجید مجیدی) در رقابت با فیلمِ روبرتو بنینی در یک قدمی اسکار شکست خورد، برنده بود.
حالا بعد از مدت ها، جدایی نادر از سیمین فرصت تمام عیار سینمای ایران برای خود نمایی در صحنه جهانی است. چه بسا بیشتر از یک خودنمایی ساده و دارای شانس بالایی برای دریافت مجسمه بهترین فیلمهای غیر انگلیسیزبان. مهم تر آن که از اسپانسر مطرحش (سونی کلاسیک) تا اقبال جهانی در فروش و ساختار درست و درمانش، همه جور پشتوانه محکمی برای رقابت با غولهای سینمای دنیا دارد. حتی در پرداخت به درونمایه محبوب این روزهای سینمای جهان: تصویر معضل انسان ها در جوامع توسعه یافته و یا در حال توسعه که هر کدام به نحوی در گذار از شرایط موجود به مرحله اجتماعیِ تازهتری قرار دارند.
این درونمایه را می شود در تک تک فیلم های روز دنیا و اقبالشان در فستیوال های درجه یک لمس کرد؛ چه در فیلمِ تام هوپرِ انگلیسی و چه در فیلم سوزان به یر دانمارکی، تناقض در هویت بیرونی، فردیت و جدال با ارزش ها از روایت ریشه می گیرند و بخش مهمی از درونمایه را می سازند.
همین رویکرد، فرسخ ها دورتر از شبه جزیره ی ژوتلند(دانمارک) در جنوب غربی آسیا، لا به لای مفاهیم فیلمِ اصغر فرهادی هم به چشم می آید و درست به همین خاطر است که تلاش ها برای وصل کردن آدمهایی از جنس راضیه به ورِ سنتی جامعه و یا نادر به ورِ مدرنش جز سر درگمی چیزی عایدمان نمیکند. میل غریب به مرزبندی جغرافیایی- اقتصادی آن هم وقتی دنیا با پدیدهایی مثل شبکه اجتماعی از این جور تقابل ها گذشته و به شکل وحدت یافتهتری از جامعه جهانی رسیده است. بی تردید این طور مخاطب ها در مواجهِ با فیلم های آخر اسکورسیزی و ایناریتو هم به همین بن بست میرسند. عاجز از درکِ آدمهای معلقی که در جامعهای بی ثبات و در حال حرکت، طی یک بحران، هویت شان را محک می زنند و بر سر دو راهی ارزش ها و عواطف انسانی در میمانند. نادر در «جدایی نادر از سیمین»، بین پدر و صداقت در اعتراف و الیاس در فیلم در دنیایی بهتر(سوزان به یر) میان حس انتقام و آموزههای اخلاقی باید یکی را انتخاب کنند. هر دو درگیر بحران فردیت میشوند، در خود به تضاد میرسند و ارزش هایشان را قربانی عواطف انسانی میکنند. الیاس خودش را به کشتن میدهد و نادر جایگاهش را پیشِ دخترش از دست میدهد:«بابا، مگه نگفتم نیا جلوی مدرسه؟»... در هر دوی این فیلمها و حتی فراتر از آن ، کاراکترها به شکلی از عدم قطعیت و بی ایمانی نسبت به ارزشها میرسند، می لغزند و فرو می روند.
دو
در دنیای واقعی هم تراژدی معروف سرکوب ارزش ها به خاطرِ لجام گسیختگی عواطف انسانی تکرار می شود. همین تضاد و تناقض در سطح وسیع تری برای انقلاب مصر _زمان محاکمه ی حُسنی مبارک_ اتفاق می افتد: مردمانی که میان نگاه صلح طلبانه و حس خشم و نفرت دست و پا می زنند، اولین خروجی انقلابشان تحقیر رهبران سابق در قفس بزرگ هنگام محاکمه علنی است: نمونه ی حاضر برای ردِّ نظریه مایکل هِرد(روانشناس) درباره ی فردیت و جمع گرایی. اینکه فردیت بر جمع گرایی ارجحیت دارد و عمیق تر است، که جمع گرایی بهانه ایست برای فرار آدم ها از تفکر و چالش های ذهنی. بی توجه به اینکه به موازات نیاز فرد به بحران برای محکخوردن، جمعگرایی کمک می کند تا ارزش های شخصیتی اش را بیازماید. در همه این فیلم های مطرحشده خانواده به عنوان شکلی از جمع، عنصری کارکردی برای بُروز چند گانگی کاراکترهای اصلی به حساب می آید. کنش و واکنش ها در مواجههِ با اعضای دیگر خانواده، سیرِ تحولات و چاله چوله های شخصیتی کاراکتر را جوری سینمایی آشکار میکنند. اختلاف و برخوردهای نادر و سیمین یا الیاس و مادرش، نمایه ای بی پرده از رفتاری است که ریشه در درون دارد و بیرون خانواده نمایان می شود. خانواده از هم می پاشد: سیمین تقاضای طلاق می دهد تا مهاجرت کند، پدر و مادر الیاس به خاطر عدم تفاهم از هم جدا می شوند و هر دو خانواده با بیثباتی فردیتها نابود میشوند. حالا وقتی نخ تسبیح پوسیده باشد دیگر چه فرقی میکند دانههایش چطور از هم جدا شوند؟
به همان اندازه که تعریف مایکل هِرد از فردیت _همراه با نفی جمع گرایی_ مبتذل است، حمایت سرخوشانه از حرکت گروهی صِرف، سطحینگری می آورد. از همه بدتر وقتی قرار است پای ثابت جهانبینیمان قرار گیرد، معیار شود و برای توجیه جَو زدگیمان علَمش کنیم. مثل تفکر مایکل هِرد البته این بار بر عکسش. وقتی فردیت ها به دست انداز می افتند، جمع لنگ در هوا می ماند. انگیزه اش هر چه هست، باشد، محورش آدم هایی هستند که پیش از این باید پخته شوند. چطور می شود اندر خم اول به گردنه دوم فکر کرد؟ مگر اینکه خواسته باشیم ناکامی در ساخت فردیت را لاپوشانی کنیم. جدایی نادر از سیمین، عاقبتِ خانواده ایست که ستون اصلیاش به لرزه میافتد و فرو میریزد. خانواده ی الیاس هم اگر از نو جور شد، به خاطر ترمیم درونی شخصیتهایش بود.
این را مکانیزم سینمای جهان و آکادمی اسکار خیلی زودتر از ما فهمید و به آن بها داد.