| |
سینمای ما- فرزانه طاهری مترجم مشهور ایرانی و همسر هو شنگ گلشیری در یادداشتی به تمجید از فیلم یه حبه قند ساخته رضا میرکریمی پرداخته است . فرزانه طاهری مدیر بنیاد گلشیری در یادداشت خود با عنوان: "یک تراژدی شرقی" نوشته است :
من راستش درباره فیلم و سینما صاحب نظر نیستم ،اصلا بدون تواضع های کج که معمولا پشتش من گنده ای خوابیده است . واقعا می گویم .فیلمهای خوب را باید دست کم دوبار ببینم اما لذت دیدن یکباره این فیلم هم همچنان با من است .
زیبایی تصاویر نیمه اول فیلم وفیلمبرداری عالی و بازی های درخشان که البته همه لابد تا حد زیادی مرهون کار گردانی درخشان این فیلم است واقعا نفس گیر بود .کمی البته طول کشید به لهجه وصدا عادت کردم و توانستم بهتر بفهمم اما بیشتر از هرچیز حسی که با من بود وماند ،همان حس کهن ما شرقی ها بود که در اوج شادی و زیبایی دلهره ای مدام با ما هست که قرار نیست این طوفان رنگ وشادی دیری بپاید .همان شعر سهراب سپهری که :" من چه سبزم امروز و...نکند اندوهی سر رسد از پس کوه ..."یاد بچهگی هم افتادم که سوار آن چرخ چرخ عباسی می شدیم ، نمی دانم اسمش همین هست یا نه، چرخ وفلک نیست به هرحال همان که افقی است و گرد.
این چرخش بی امان رنگ ها و درختها وآدمها اما با چاشنی ترس ودلهره .رنگ وشادی و امید شنگولی که در میانه ی آن هم نمی شد این گواهی بد دادن دل را به کناری راند و بعد هم شد آنچه دیدیم .اینها حس های اولیه اند . یعنی همان واکنش مقدم برنقد و بعد آن همه شخصیت باور پذیر و زنده و متنوع و شخصیت مرکزی که انگار کهن الگوی زن بود برای ما. که به رغم جوانی اش، به رغم افتادنش در سر نوشتی که شاید دلش چندان با آن نبود و به رغم اینکه پا بر دلش گذاشته بود به حکم همان سنت ،سنگ صبور همه بود و به نیازهای همه پاسخ می داد ،سرنوشتی که انگار جز با تراژدی به واسطه ای این همه کوچک ،یه حبه قند ،نمی توانست موقتا - موقتا ؟ - متوقف شود .گفتم که دوباره باید ببینمش. بازهم ببخشید که نمیتوانم یادداشت قابل اعتنایی روی این فیلم بنویسم گفتم که، اصلا صلاحیتش را ندارم .
|