سینمای ما- سعید نیکورزم: بارها پیش آمده که وقتی از سالن سینما بیرون میآییم، افسوس میخوریم که چرا همه چیز آن طور که باید پیش نرفت یا چرا ایدهٔ خوب و جذاب فیلم با سطحی نمایی یکباره از هم پاشید و در گرداب کلیشه و ایدههای گل درشت غرق شد. این سوالاتی است که بینندهٔ سینما ممکن است پس از تماشای «انتهای خیابان هشتم» با خود یا همراهانش در میان بگذارد.
وقتی با یک ایدهٔ خوب و گیرا رو به رو میشویم، انتظار داریم بیشترین تلاش را برای خلق صحنههایی ببینیم که به واسطهٔ آن بیشترین بار حسی و عاطفی به ما منتقل میشود. این جاست که به زبان خودمانی میگوییم «میتوانست فیلم خوبی باشد اما در نیامده بود» (!) معمولاً این اتفاق وقتی رخ میدهد که صحنههای گل درشت فیلم توی ذوق میزند و به جای اینکه از شدت بارعاطفی فیلم دچار تاثر شویم، ناگهان به خنده میافتیم. این جاست که اگر بخواهیم نظرمان را با کارگردان در میان بگذاریم، باید بگوییم «ببخشید آقای امینی! آن صحنهای که شخصیت نیلوفر با بازی ترانه علیدوستی در خانهٔ انتهای خیابان هشتم خود را برای تن فروشی آماده میکرد برای من غیر قابل باور بود» یا بگوییم «صحنهٔ پایانی فیلم و حرکت انتحاری بهرام با بازی صابر ابر مرا دچار بهت کرد» و یا مثلاً «صحنهٔ مبارزهٔ بهرام با بازی حامد بهداد در رینگ یا صحنهٔ قماربازی فیلم خیلی اغراق آمیز و گل درشت بود.»
... اما اینها یک سوی ماجرا است و سوی دیگرش حفرههایی است که در ساختار فیلمنامه وجود دارد. عدم پرداخت منطقی شخصیتها و مشکلاتی که در شیوهٔ قصه گویی وجود دارد، از همان ابتدا ساز و کار روایت را با مشکل رو به رو کرده است. کارگردان تلاش میکند با پرداخت نشانههای تصویری و شکستن خط زمانی در فیلم حفرههای موجود در طرح داستانی را پر کند، اما لحنی که برای پرداخت صحنههای فیلم به کار میگیرد نه تنها چیزی را حل میکند بلکه چون انگیزهٔ منطقی برای رفتار شخصیتها وجود ندارد، غیر قابل باور مینماید. این جاست که آماجی از پرسشها بر سر منطق داستانی فیلمنامه فرود میآید: ارتباط بهرام با موسی چیست و انگیزه او برای آن همه جانفشانی چیست؟ شخصیت پدر نیلوفر از چه رنج میبرد و گرفتار چه مسئله رازآمیزی است؟ دوست نیلوفر در خانهٔ آنها چه میکند و هدف از حضور او در فیلم چیست؟ دوستی که برای کمک به نیلوفر قمار میکند، چه انگیزه ای برای این همه رادمردی دارد؟ شخصیت ÷ردازی از نقاط ضعف بزرگ فیلم است؛ شخصیتی که میخواهد به نیلوفر دست درازی کند، از شدت سطحی نگری در ÷رداخت و اجرا و تصویرسازی ما را یاد شخصیتهای چشم ناپاک فیلمفارسی میاندازد، شخصیت مرد خیر و رابطهٔ او با نیلوفر و بهرام نامعلوم است، شخصیت بهرام و پرشهای عاطفی او غیر قابل توجیه است و تمام اینها یک طرف، شخصیت پنهان و مرموز سعید یک طرف که معلوم نیست چرا تمام شخصیتهای فیلم میخواهند جانشان را فدای او کنند!
به نظر میرسد که انگیزهٔ کارگردان از طرح این همه اتفاق، برجسته نمایی پس زمینه اجتماعی فیلم است که البته خالی از دیدگاه انتقادی هم نبوده، اما متاسفانه تکلیف فیلم با خودش چندان مشخص نیست. این قدر ابهام و آشفتگی در ساختار فیلمنامه و فرم فیلم هست که قضاوت را در مورد این نگاه انتقادی مشکل میسازد و حتی پایان باز فیلم کار را از پیش سختتر میکند و به ابهام طرح فیلمنامه دامن میزند. به نظر میرسد محتوا و طرح اولیهٔ فیلم میتوانست نوید بخش یک فیلمنامهٔ خوب و سپس فیلم خوبی باشد، اما متاسفانه این ایده در ساختار منطقی و درستی قرار نگرفته و کارگردان دچار سطحی نگری در روایت فیلمنامه و فرم شده است. چیزی که سبب شده انگیزهٔ شخصیتها مبهم، رفتارهای آنها غیر منطقی و در مرحله بعد، موقعیت ها و اجرای صحنههای فیلم پُر اغراق و غیر منطقی و طبعاً ناکارآمد از آب در بیاید و ما به عنوان بیننده وقتی از سالن سینما بیرون میآییم، افسوس میخوریم که...
تمام اون سوالاتی که پرسیدی جوابش مشخصه; اگه دقت می کردی...
مثلا سوال اولت: موسی دوست صمیمی سعیده و به خاطر سعید اون کارو میکنه...
مهدي
جمعه 29 ارديبهشت 1391 - 10:51
0
اينجوريام كه شما ميگيد نبود
علي
جمعه 29 ارديبهشت 1391 - 20:21
40
دقيقا سوالاي منم بعد از ديدن فيلم همينا بود!!!. بهرحال به نظر من حامد بهداد عالي بود مخصوصا لحظه خداحافظيش با دخترش .
سوال
شنبه 30 ارديبهشت 1391 - 17:18
-7
اقای سیامک / من دقت کردم در فیلم ولی جواب سوالای این مطلب و کلی سوال دیگه رو پیدا نکردم. اگه شما جوابش رو میدونین ما رو هم با خبر کنید/ همین سوالهای نویسنده را جواب بدین ممنون میشوم. بعد من هم سوالام رو میپرسم ازتون/
مریم
شنبه 30 ارديبهشت 1391 - 17:20
-5
در برنامه هفت خیلی از این ابهام ها رو مسعود فراستی گفت. شما انگار از روی حرفهای ایشان نقد نوشتید و جرف خودتان کمتر مطرح شده است. تازه کارگردان در همون برنامه جواب فراستی را داد ولی انگار گوش ندادید, مثل فراستی که گوش نمیده! شوخی بود البته
علی
يکشنبه 31 ارديبهشت 1391 - 20:10
9
کلا متاسفانه چیزی به نام لو ندادن پایان فیلم (یا حداقل اخطار در خصوص لو رفتن داستان: Spoiler Alert) در ادبیات نقد ایران وجود نداره.
سجاد
دوشنبه 1 خرداد 1391 - 10:0
2
بهتره بگیم میتونست یک فیلم استثنایی و تاریخی بشه ولی متاسفانه فیلم نسبتا خوبی شد.خیلی از ابهاماتی که مطرح شده ناشی از اینه که در فیلم های ایرانی معمولا تمام اطلاعات به بیننده داده میشه و ازشون خواسته نمیشه یه ذره خودشونو با فیلم درگیر کنند و فکر کنند،بطوریکه در اکثر فیلم ها شما اگه از دقیقه 70 شروع کنی به دیدن فیلم متوجه تمام قضایا میشی ولی به نظرم این فیلم از این لحاظ به بیننده احترام میذاره.یکی از ابهامات ،شخصیت پدر نیلوفره خب مشخصه که این فرد سیاسیه و برای همین کمک لغو شد.در مورد نشون ندادن برادر نیلوفر هم کارگردان و نویسنده بسیار هوشمندانه عمل کردند چون نشون دادن اون میتونست ناخودآگاه یا باعث قضاوت بشه و یا صحنه اشک آور اغراق آمیز به فیلم اضافه بشه.بر خلاف نظر منتقد معتقدم صحنه قمار مهدی ماهانی خیلی هم جذاب دراومده و همچنین حامد بهداد که نخواستند دوباره بی دلیل محبوبش کنند و تو مسابقه کتک میخوره.در مورد جان فشانی ها خب یه نفر داره اعدام میشه و اون نفر از نزدیکان اون هاست یا حداقل یک شخصیت عزیز برای نیلوفره خیلی طبیعیه که رفیق برای رفیق جان فشانی کنه حداقل در فیلم(گرچه رفاقت امروزه خیلی کمرنگ شده ولی نمرده).صابر ابر هم فوق العاده هستش.ولی در این که این فیلم با پایانش بسیاری از این ایده های ناب رو خراب کرد بسیار موافقم.تماشاگر در طول فیلم به شدت با فیلم همراه میشه ولی در پایان فیلم واقعا این احساس به یکباره از بین میره و این احساس تاسف بهش دست میده که چرا این ایده ها این گونه هدر شد. ولی همین که حداقل به چند موضوع مهم این روزهای اجتماع میپردازه قابل تحسینه.قسمتی از نواقصش رو هم بذارید به پای ممیزی.چه ممیزی های دولتی چه خودسانسوری سازنده ها به منظور جلوگیری از اکران نشدن فیلم.
رضا ک
سهشنبه 2 خرداد 1391 - 10:7
7
متاسفم برای این همه عدم درک زیبایی شناختی موقعیتهای گنگ و نامفهوم وپیچیده "انتهای خیابان هشتم"..انگار تمام این دوستان و از جمله استاد بزرگ آقای فراستی متوجه نیستند که این موقعیتها تماما بدلیل ضرباهنگ تند فیلمنامه و تقطیع هنرمندانه تدوین گر این فیلم اجرای تعجیل (performance) در عدم اجرای حکم اعدام برادر نیلوفر است.... و اصلا چه لزومی به شخصیت پردازی مضحک فیلمهای کلاسیکی است که در یک روایت خطی مانند قطار با n عدد واگن که پر از شخصیتهاست جور واجور است . تنها گل درشت این فیلم خود زنی یا به اصطلاح حرکت انتحاری بهرام با بازی صابر ابر بود که در انتهای فیلم کمی فیلم را در یک سکانس غیر موجه می کرد. ولی من با جرات می توانم بگویم که این فیلم معضلات اجتماعی ما را بهتر و هنرمندانه تر از فیلم "جدائی نادر از سیمین" به تصویر کشید و لذت بیشتری حتی از این فیلم اسکار گرفته به من داد. شکوهمندی سکانس های چالش های ذهنی حامد بهداد برای جدائی از دخترش و ترانه علیدوستی برای تن دادن به تن فروشی بینظیر بود. به علیرضا امینی عزیز تبریک می گم