سينماي ما- فرناز خزاعي: این که هر سال در همین ماه فیلمی کمدی با حضور رضا عطاران روانه اکران شود، اتفاق خوبی است که کاش به یک عادت هر ساله تبدیل شود. سال گذشته در همین ماه «ورود آقایان ممنوع» بر پرده بود و امسال «خوابم میآد» نخستین تجربه سینمایی رضا عطاران در جایگاه کارگردان.
«خوابم میآد» در میان فیلمهایی که به اسم کمدی ساخته میشوند، كار متفاوتی است و اگر چه هنوز ردپای آثار تلویزیونی رضا عطاران در آن دیده میشود، اما در نبود کمدیهايي که هم مخاطب عام را راضی نگه دارد و هم بدون ودگی و شوخیهای تاریخ مصرف گذشته، به آن چه که هدفش بوده میرسد و انتظار مخاطب خاص را هم برآورده میکند.
نسخهٔ اولیهٔ «خوابم میآد» که در جشنواره سیام به نمایش درآمد، خوب شروع میشد و ادامه پیدا میکرد، اما در انتها همه چیز به هم میریخت و فیلم از خط داستانی خودش جدا میشد، طوري كه انتها و ابتدای فیلم را نمیشد در کنار هم دید و از تماشایش لذت برد. خندهها و گاهي قهقههها کم کم فروکش میکرد و حتی پس از پايان فیلم حسي دوگانه و متناقض نسبت به كليت اثر وجود داشت.
چرخش ناگهانی داستان فیلم در نسخه جشنواره با بقیه ماجرا جور در نمیآمد، از شوخیهای کلامی و طنزهای موقعیت فکر شده و بهجاي اوليه تا رسیدن به موقعيت آدمربایی (که البته باز هم یک آدمربایی معمولی نیست) در يك سوم انتهايي هیچ مقدمه و فاصلهای نبود و فضای فیلم ناگهاني و بدون زمينهچيني لازم و مناسب تغییر لحن میداد. دغدغهٔ شیرین (مریلا زارعی) تهیه پول برای عمل کلیه خواهرش است و رضا هم که بعد از سالها بالاخره توانسته با زني ارتباط برقرار کند، در این راه همراهش میشود. فیلم از شروع تلاش آنها برای بهدست آوردن پول دچار افت میشد و در نهایت با ورود فریبا (ویشکا آسایش) دو پاره میشد. در نسخهای که این روزها بر پرده سینماست، مخاطب با تماشاي سکانس افتتاحیه انتظار حادثهای خارج از روال معمول زندگی رضا را دارد. در شکل فعلی، اتفاقات انتهای فیلم مقدمهای برای شنیدن داستان از زبان رضاست؛ فلاشبکی که در انتها به سکانس افتتاحیه فیلم میرسد.
این که چطور شخصیت ترسو و محتاطی مثل رضا در چنین ماجرایی درگیر شده و دیگران را تهدید هم میکند، مخاطب را بیشتر جذب داستان میکند و ارتباطش با فیلم تا پايان حفظ میشود. برخلاف نسخه قبلی که این ارتباط یکباره و با شروع بیست دقیقه پایانی فیلم دچار اختلال و انقطاع میشد و مخاطب موقع ترک سالن به جای یادآوری لحظات لذتبخش فیلم، درگیر اين تغییر بیمقدمهٔ فیلم بود.
***
رضا امیدوار معلم 39 سالهای که هنوز با پدر و مادرش زندگی میکند و از ارتباط با زنها فراری است، ناگهان عاشق میشود، آنهم از نوع عشق دریک نگاه. همان چیزی که از چنین شخصیتی با این زندگی انتظار میرود. داستان زندگی ساده و عاشقشدنش از دريچه ذهن خلاق رضا عطاران شکل متفاوتی پیدا میکند. این که آرزوهای رضا با چنین شکلی نشان داده میشود، برخلاف اینکه ناراحتکننده یا تاثیرگذار باشد، بیشتر خندهدار است. براي مثال تصویر رضا را که نوازنده شده به یاد بیاورید؛ دوربین از صورت رضا به دستهایش میرسد که برخلاف انتظار به جای نواختن پیانو در حال گردگیری کلاویههاست؛ تضاد میان افسوس رضا از نرسیدن به آرزوهایش و تصویری که از او نشان داده میشود، موقعیتی ایجاد میکند که ترجیح میدهید به آن بخندید تا در حسرتخوردنهایش با او همراه شوید؛ ایجاد موقعیت طنز در فضایی حسی و عاطفی کاریست که ایرج طهماسب و حمید جبلی پیش از این در فیلمهایشان و خود عطاران در سریالهایش انجام داده بودند.
بازی اکبر عبدی در نقش مادر رضا بعد از «آدم برفی» دومین حضور وی در نقش یک زن است كه البته این بار کاملا جدی است! او با استفاده از میمیک و شيوه بازی با چشمها و زبان، حرکت دستها و جزییات اشتباهات کلامی که معمولا نادیده گرفته میشود، این پيرزن ساده را به یکی از جذابترین شخصیتهای فیلم تبدیل کرده است. مجموعه بازیهای فیلم خوب و یکدست از کار درآمدهاند؛ از خود عطاران با جویدهجویده حرف زدنش تا ناصر گیتیجاه که بعد از سالها در نقشی متناسب تواناییهایش قرار دارد.
«خوابم میآد» داستان ساده و جمع و جوری دارد که با اضافه شدن فلاشبکهای کودکی تا جوانی رضا و فلاشبکهایی که رضا در مواجهه با هر موقعیتی به یکی از آنها اشاره میکند، استفاده از سکانسهای فیلمهایی مثل «کازبلانکا» و «بربادرفته» که رضا سعی میکند از دیالوگهای آنها برای رو به رو شدن با شیرین استفاده کند، سکانس تصادف ماشین که نشان میدهد در چنین موقعیتی حتی ماجرایی مثل آدمربایی هم میتواند به داستانی خنده دار تبدیل میشود، ماجرای تلفنزدن رضا به عنوان آدمربا موقعيتهاي جذابي خلق ميكند كه تعدادشان در فیلم کم نیست، به فیلمی تبدیل شده که میتوان با خیال راحت به تماشایش نشست و از خلاقیتهای همیشگی عطاران که بخشي را از سریالهایش به سینما آورده، لذت برد.