سينماي ما- محمد محمديان: وقتی بخشهایی از شام ایرانی را میدیدم تصمیمی به تماشای تمام قسمتهایش نداشتم.در پایان همین قسمت که شب سروش صحت بود حرکتی ارزشمند با دیالوگهایی تاثیرگذار از رامبد جوان چنان حالم را خوب کرد که از فردایش افتادم به یافتن دیگر قسمتها! رامبد گفت همهی امتیاز را به سروش میدهد نه به دلیل آشپزیش بلکه به خاطر پسرش که دوست داشت پدرش را در قامت یک قهرمان ببیند و آن را تقدیم به سورنا کرد که همهی شب دلواپس پدر بود. و چه زیبا رامبد به ما نشان داد که باید به فکر نسل آینده و روزهای خوش آنها بود.
اگرچه سروش به اعتراف خود آشپز خوبی نبود و رو به پسرش گفت که در رقابت با رستوران اشکان خطیبی و این طرف و آن طرف پریدنهای رامبد حرفی برای گفتن ندارد، اما حرف پایانی را رامبد زد که همهی زندگی را در ماهی شکم پر و تهیه سالاد مخصوص ندید! و بسیار حرفهای شام ایرانی و تهیه غذا و رقابت و پول در قلکها انداختن تنها بهانهای شد برای بیان سخن عشق و از زندگی و تجربهها گفتن و کنار هم جمع شدن و رفاقت کردن.
شام ایرانی باز هم تاییدی است بر این نکته که وقتی برنامهای از یک ایده تکراری اما با ساختار خوب و جذاب و بحثهای اساسی و نظرهای ناب هنرمندان شرکت کنندهاش بهره ببرد، میتواند از نمونه مشابهاش هم جلوتر رود. در نظر نخست شاید به نظر میرسید بهتر بود بیژن بیرنگ در کنار رامبد جوان و سروش صحت از دو بازیگر با توانایی اجراهای طنز استفاده میکرد اما ترکیب اشکان خطیبی و مهدی پاکدل در کنار آن دو توازن خاصی را در این مجموعه بهوجود آورد.به قول صحت با آن لهجه شیرین اصفهانیاش: " نه بچهها حالا یک کم جدی باشیم!" بیرنگ توانست آن چهره جدی پاکدل و خطیبی در مجموعههای تلویزیونی را تلطیف تا بازی متفاوتی از ایشان ببینیم. بله بازی... هر چهار بازیگر هنگام آشپزی و سرمیز شام بازیهای خوبی از خود به نمایش گذاشتند تا تماشاگر در هر بار تماشای برنامه درگیر حرکتها و گفتارشان شود.
بازی بینقص جوان در کنار دیالوگهای درخشان صحت شام ایرانی را به اثر طنز ارزشمندی تبدیل کرد. هر یک در جاهایی با بداههگوییهای تروتمیز بازی را جلو برده و ارزشی فراتر از یک دور هم جمع شدن جهت صرف شام به مجموعه بخشیدند. بدهبستان رامبد و سروش اوج حرکت برنامه بود.جایی در خانه رامبد، حتی سروش از او میخواست ساکت ننشیند! خاطره صحت از دوران دانشجوییاش که در رستورانی از بیپولی مجبور شده غذاهای دیگران را بخورد و سپس سفارشش را پس بگیرد و برود! از لحظههای تلخ مجموعه بود که بیرنگ بهخوبی نیز از آن استفاده کرد. حضور این خاطره در مجموعه شام ایرانی با آن تجملات از این جهت اهمیت مییابد تا یادی کرده باشد از کسانی که چنین سفرههای رنگینی ندارند و هدف این مجموعه هم در اساس پهن کردن چنین سفرههایی نبوده. در بسیاری از بخشها به نظر میرسید سروش صحت با جملاتی از پیش فکر شده سر سفره نشسته که روشن بود برخی متعلق به خودش و برخی متعلق به کارگردان بود.
صحبتهای سروش دربارهی امتیازی که به رقیبانش نخواهد داد و نظرهای شنیدنیاش درمورد فهرست غذاهای دیگران و دسر عجیب و ناشناخته پاناکوتای رامبد جوان را یادتان هست؟ یا نظر رامبد دربارهی توانایی بازیگرهای دیگر که در اوج شوخی، صحبتهای بسیار جدی و تخصصی داشت. بیرنگ برای قسمتهای آینده شام ایرانی باید از چنین هنرمندان خوش ذوق و دست به قلمی بهره ببرد تا بتواند همچنان تماشاگر را همراه کند. البته اشاره به همه این موارد چیزی هم از ارزشهای بیرنگ نمیکاهد. او که با سریالهای تلویزیونی در کنار زنده یاد مسعود رسام و مجموعه گفتوگوهای جذابش با چهرههای مطرح فرهنگی و ادبی و علمی و ... نشان داده کارگردان توانایی است اینجا هم ذوق خود را به قضاوت و تحسین گذاشته است.خود او نیز به اندازه کافی ذهن طنازی دارد و البته اشکهایش را نیز لابهلای یکی از همان گفتوگوها هنوز فراموش نکردهام. ب
ازی گرفتن از سورنا در کنار پدرش که جذاب درآمده، استفاده از رستوران خطیبی، حضور لیلی رشیدی در بخش سوم و یا بازی با دیالوگهای متن نمایشی مهدی پاکدل در شب آخر بخش کوچکی از ذوق او بوده است. حتی وی با کمک تدوینگرش و با دقت نظر خاصی جلوی زیادهروی برخی شوخی را هم گرفته. تیم او در تصویربرداری موفق و موسیقی و ترانه برنامه دلنشین است.
در پایان تیتراژ برنامه در تشکری ویژه از مهران رسام بیننده بیشک به یاد مسعود رسام میافتد که به یقین نوعی ادای دین بودهاست. شام ایرانی بیشتر از هرچیز سرشار از یادآوری این رفاقتها است... به قول مهدی پاکدل: "در این مدت کوتاه تازه میفهمیم که چهقدر دوستیهایمان عمق دارد." چند تا پیشنهاد هم داشتم برای بیرنگ و برنامهاش که نمیگویم... خودش این کاره است!
کاش اینم میگفتید که منظور از شام ایرانی همان بفرمایید شام خودمون حتی اینجا اگه طغرل ندارد بیزن بیرنگ دارد یا بهتر بگیم بیزن زرنگ ؟؟؟ ولی با این حال همه خسته نباشید . . .