سينماي ما- گفت‌وگوي مفصل و پر چالش با ليلا حاتمي به بهانه اكران عمومي «نارنجي‌پوش» و موفقيت‌هاي جهاني او و حضور بين‌المللي‌اش براي ماهنامه سينمايي "فيلم"  انجام شد و حالا در روزهايي كه يك جايزه بازيگري به فهرست افتخاراتش اضافه شده، بار ديگر در دو قسمت در سايت "سينماي ما" منتشر مي‌شود.

......

نيما حسني‌نسب: متن گفت‌وگو را كه خواند، اولين حرفش اين بود كه بعضي جاهايش شبيه حرف‌زدن خودش نيست. ‌گفت من فلان كلمه را استفاده نمي‌كنم و خيلي دقيق يادش بود كدام كلمه‌هاست كه موقع پياده‌كردن از واژه‌هاي معادل استفاده شده؛ مي‌گفت مكث‌ها را بگذار باشد، تپق‌هايم را دوست دارم و اگر چيزي يادم رفته خب رفته! خلاصه اين‌كه خيلي اصرار داشت كاملاً شبيه خودش باشد؛ خودِ خودش. ابايي هم نداشت كه بگويد از ايني كه هست خيلي راضي‌ست و از خودش همين‌طور كه هست خوشش مي‌آيد نه آن طور كه بقيه به تصوير مي‌كشند يا رسانه‌ها و گاهي فيلم‌ها تحريف مي‌كنند. در روزگاري كه همه دل‌شان مي‌خواهد يكي ديگر باشند و شرايطي كه اغلب‌مان اصرار داريم آن‌طور كه واقعاً هستيم ديده نشويم، اين همه پافشاري براي حفظ و عرضة آن‌چه واقعاً هست، ويژگي يگانه و كم‌ياب يكي از بهترين و موفق‌ترين و محبوب‌ترين بازيگران زن سينماي ايران است.
در كنار اين صداقت دل‌پذير، جريان گفت‌وگو با ليلا حاتمي - از لحظة تماس براي پيشنهاد مصاحبه تا كنترل دقيق و چندبارة متن آمادة انتشار – نشان از دقت و وسواسي به‌شدت احترام‌برانگيز داشت؛ احترامي كه قبل از هر چيز از خودش شروع مي‌شود و چنان با دقت تداوم پيدا مي‌كند كه ديگران چاره‌اي جز اداي آن ندارند. هوش و حساسيت بالا، تركيب استثنايي سر به هوايي و حواس‌جمعي و پارادوكس عميقِ شيطنت و اندوه، تصوير و روحيه‌اي خاص را شكل داده كه همزمان هم شبيه شخصيت‌هاي روي پرده است و هم ارتباط چنداني با آن‌ها ندارد؛ سيماي زني در دوردست اما خيلي نزديك و آشنا و صميمي. فقط شرطش اين است كه به «آن‌چه هست» به‌دقت توجه كنيم، به‌شدت احترام بگذاريم و حرمتِ حريمي را كه براي خودش و حرفه‌اي كه عاشقانه دوستش دارد ساخته خدشه‌دار نكنيم.
به بهانة اكران نارنجي‌پوش،تداوم موفقيت‌هاي جدايي نادر از سيمين و اوج‌گيري حضورهاي موفق بين‌المللي پاي حرف‌هايش نشستم تا رمز و راز اين موفقيت همه جانبه را از زبان خودش بشنوم. خيلي طول نكشيد كه احساس كنم شايد رمز و رازي در ميان نيست و بعد كمي طول كشيد تا مطمئن شوم حتماً راز و رمزي در كار است؛ اما نه آن‌طور كه فكر مي‌كردم و نه آن شكلي كه دنبالش بودم. دنياي بازيگري او در تمام اين سال‌ها، وارياسيون‌هايي‌ست روي يك تِم واحد؛ او هميشه در هر فيلمي مي‌كوشد بخشي از وجود خودش را جان ببخشد و تجسم بدهد و تداعي كند. از جايي به بعد فهميدم جاي كوشش بيهوده براي رازگشايي و كشف رمز، بهتر است چشم به بازيِ تماشايي بازيگر ممتاز سينماي ايران بدوزم كه دارد نقشي پيچيده و پر رمز و راز را به زيباييِ هر چه تمام‌تر ايفا مي‌كند: نقش بازيگر درجه‌يكي به اسم ليلا حاتمي.

......................................

يكي از نكات كارنامه داريوش مهرجويي، دسته‌بندي فيلم‌هايش براساس اشتراكات تماتيك و فرمي‌ست. شما از بازيگراني هستيد كه در فيلم‌هاي دو دورة كاري متفاوت مهرجويي نقش اول را بازي كرده و به‌همين دليل مي‌توانيد به بخشي از سوالات و ابهام‌هاي موجود در زمينة نقد آثار مهرجويي پاسخ دهيد. يكي از نكات اين دسته‌بندي‌ها، بحث مقايسه و كنار هم قرار دادن آثار دوره‌هاي مختلف است. از نگاه بازيگر زن نقش اول فيلم‌ها، آيا بين داريوش مهرجويي كارگردان فيلم ليلا و داريوش مهرجويي پشت دوربين نارنجي‌پوش تفاوتي وجود داشت؟

به نظرم ... نمي‌دانم ... يعني ... اين سوال را شما موقعي مي‌توانيد بكنيد كه داريد آثار آدمي را در يك مقطع زماني بررسي مي‌كنيد و مي‌گوييد اين آدم در يك دورة مثلاً سه ساله از ساخت آن‌گونه فيلم‌ها به ساخت اين‌گونه فيلم‌ها رسيده و حالا مي‌خواهيد اين را تحليل كنيد. چيزي كه الان داريد مي‌پرسيد را نمي‌شود با اين سوال مقايسه كرد، چون داريد كارهاي يك آدم را با همان فكر و انديشه مقايسه مي‌كنيد، از بيست سال پيش، ده سال پيش تا الان. به نظر من مقايسة غلطي‌ست، چون وقتي مي‌توانيد اين مقايسه را بكنيد كه اين آدم موقعي يك جور فيلم مي‌ساخته و حالا مثلاً فيلم‌هايش ‌شكل ديگري شده؛ آن وقت بپرسيد به نظر شما چه اتفاقي براي او افتاده؟!

ممنون كه به صراحت گفتيد اين جور طرحِ پرسش اشتباه است. اين سرفصلِ يك بحث جدي دربارة فيلم‌هاي داريوش مهرجويي‌ست. نمايندگان اين تفكر معتقدند با دو آدم كاملاً متفاوت مواجهيم كه تغييرات بنيادي در فرم اجرايي و انديشه‌اش اتفاق افتاده است. انگار دو فيلم‌ساز هم‌نام داريم كه يكي هامون و سارا و ليلا و درخت گلابي مي‌ساخته و يكي مهمان مامان و آسمان محبوب و نارنجي‌پوش مي‌سازد. حالا شما به عنوان يك همكار نزديك و ناظر بيروني مي‌گوييد چنين تغييري وجود ندارد.

نمي‌شود گفت اصلاً وجود ندارد. تغيير هميشه وجود دارد و دربارة آدم‌ها همه‌چيز ثابت نمي‌ماند.

طبعاً تغيير در اين حد منظورم نيست؛ حرف از يك تفاوت بنيادي و ريشه‌اي در فكر و اجراي آثار هنري‌ست.

نه، فكر نمي‌كنم آن‌قدر چيز بزرگ و ملموسي باشد. يعني اگر قرار باشد دربارة آقاي مهرجويي حرف بزنم، اين تفاوت‌ها اولين چيزي نيست كه به ذهن من بيايد. فكر مي‌كنم آدم‌هايي كه نمي‌دانند چه بايد بگويند يا از خودشان تحليلي ندارند – البته منظورم قطعاً شما نيستيد – [مي‌خندد] فوراً مي‌گويند خُب، همين را شنيده‌ايم و همه دارند مي‌گويند، حالا ما هم همين را بگوييم خيلي خوب است و مي‌توانيم به خودمان mogheiyati بدهيم! به نظر من كه اصلاً نكتة برجسته‌اي نمي‌آيد. من اصولاً نمي‌آيم به اين فكر كنم كه فيلم‌ساز از آن موقع تا الان چه فرق‌هايي كرده؛ خب معلوم است كه فرق كرده... شما بياييد ويژگي‌هاي هركدام از اين موقعيت‌ها را بررسي كنيد. حتي اگر مي‌خواهيد مقايسه كنيد، اين قياس هدفمند باشد و به اين‌جا بينجامد كه ويژگي‌ها بررسي بشود. ولي اصلاً اين نيست. فقط دوست داريم بگوييم فلاني فرق كرده؛ خب اصلاً فرق كرده! خب كه چي؟!

هدف از مقايسه‌در اصل بايد همين باشد. مشكل از جايي شروع مي‌شود كه بعضي قياس‌ها به قصد ارزش‌گذاري انجام مي‌شود و نفس تغيير از همان ابتدا امتياز منفي مي‌گيرد يا بعضي‌ وقت‌ها مقايسه را ملاك ارزش‌گذاري مي‌كنيم، نه تحليل.

وقتي آدم از تحليل ناتوان است و مي‌خواهد از مقايسة تفاوت‌ها به تحليلي برسد.

حرف درستي‌ست، چون هميشه مقايسه دو پديده آسان‌تر از بررسي مستقل هركدام يا تحليل تفاوت‌هاي آن‌هاست؛ يعني ابزار و مواد خام تحليل‌‌ را به‌جاي اصل موضوع جا مي‌زنيم. به دليل همين خلط مبحث، هنوز در ابتداي مسير تحليل فيلم‌ها ايستاده‌ايم. از طرف ديگر، يك‌سري ادعاها به دليل تكرار مكررات قطعي و محرز فرض شده؛ انگار همه بي‌جهت پذيرفته‌اند مهرجويي فعلي فيلم‌هايي مي‌سازد كه نسبت به كارهاي قبلي ضعيف‌تر است. تيترهاي تكراري هم عمدتاً دو عنصر تكرارشونده دارد؛ يك: فيلم‌هاي اخير شلخته‌اند؛ دو: فيلم‌ساز بي‌حوصله، بي‌انگيزه و كم‌حواس شده. اين‌جاست كه حرف‌ها و توضيح شما مهم و تعيين‌كننده مي‌شود، چون به عنوان بازيگر در مرحله اجرايي با مهرجويي همراه بوده‌ايد.

نكته‌اي كه فيلم‌هاي مهرجويي را ويژه مي‌كند و ج توجه‌ ما به عنوان بيننده جلب مي‌كند، طرز فكر و شادابي شخص آقاي مهرجويي است كه همين روحيه را هم به فيلم‌ها و آثارش مي‌دمد. از نظر من، اين ويژگي او در اين سال‌ها فرقي نكرده؛ جواب من به شما اين است.

اين وجه فكري و محتوايي ماجراست. بخش ديگرش اجرا و حضور پشت صحنه است. طبعاً از كسي‌كه با او كار كرديد، يك تصوير مشخص به ذهن و حافظه‌تان سپرده‌ايد و حالا در همكاري‌هاي بعدي با آن ذهنيت قبلي وارد كار مي‌شويد و انتظارات آشنايي از اين شرايط داريد. در اين مورد هم تفاوت آشكاري وجود نداشت؟

تفاوتي كه من را غافلگير كند خير. نمي‌توانم بگويم آقاي مهرجويي مثلاً بر اثر پيدا كردن موقعيت جاافتاده و اعتبار، فرضاً سهل‌انگار يا آسان‌گير شده؛ نه، اين‌طور نيست. اگر تفاوتي حس مي‌شود، به اين دلايل نيست. به اين فكر كنيد كه ممكن است تفاوتي كه ازش اسم مي‌بريد، حالا هر چه مي‌خواهد باشد، مال اين است كه آقاي مهرجويي اعتقادش را نسبت به موضوعي از دست داده يا عقيده‌اش عوض شده؛ نه اين‌كه از تنبلي باشد. من اين را مي‌گويم.

يكي از فرق‌هاي اساسي و آشكار، ورود ابزار و ادوات ديجيتال است كه با خودش شرايطي مي‌آورد و طبيعتاً بخشي از كارها را ساده‌تر و سريع‌تر مي‌كند و مهرجويي هم جزو كساني‌ست كه زود با اين تكنولوژي همراه شد. حرف مخالفان فيلم‌هاي اخير اين است كه تفاوت محصول دورة اخير صرفاً در ابزار و تكنولوژي نيست.

من اصلاً از اين بحث خوشم نمي‌آيد! مقايسة بين دو محصول را هم قبول ندارم. وقتي مي‌گوييد «محصول» ياد بيسكوييت مي‌افتم؛ انگار داريم فلان محصول كارخانة مينو را با محصول سه سال پيشش مقايسه مي‌كنيم! بحث ما دربارة اثر هنري‌ست. با من اين بحث را نكنيد، چون دوست ندارم. اعتقادي هم به بررسي كيفيت محصولات ندارم، چون فكر نمي‌كنم فيلم يك محصول يا كالاست.

هر فيلمي در نهايت يك محصول فرهنگي و هنري‌ست كه توليد و عرضه مي‌شود.

خير! فيلم يك اثر هنري‌ست. اگر بخواهيم درباره‌اش اين‌جوري حرف بزنيم كه فلان سال تردتر بود يا الان كِرِم‌هايش بيش‌تر شده، لابد بعدش بايد برسيم به اين‌كه اشكال خط توليد از كدام دستگاه است يا چه كسي شير را كم و زياد كرده! من اين‌طوري نگاه نمي‌كنم؛ هر اثر هنري، حتي مال يك آدم بي‌استعداد را...

خُب؟!
خب ندارد ديگر، تمام شد [مي‌خندد] برويم سر بحث بعدي!

يعني ترجيح مي‌دهيد با نارنجي‌پوش به عنوان يك متن هنري مستقل روبه‌رو شويم و بفهيم در چه وضعيتي است و به قبل و بعدش كاري نداشته باشيم؟

دقيقاً! چه نارنجي‌پوش يا هر فيلم ديگري. خيلي زشت است كه شما دو اثر يك آدم را با هم مقايسه مي‌كنيد. اصلاٌ اين كار يعني چه؟ بياييد هر محصول را اگر علاقه داريد توي خودش تحليلش كنيد.

بررسي تطبيقي، نگاه تاريخي و قياس بين آثار هنري مختلف يا بين كارهاي يك نفر از شيوه‌هاي رايج و جدي حوزة نقد و تحليل هنري است. من دوست دارم همين بحث را ادامه بدهم، با اين‌كه مي‌گوييد دوست ندارم و تمام شد! مي‌خواهم همين مسير را ادامه بدهم و طبعاً شما هم حق داريد به سوال‌هايم جواب ندهيد. اگر بپذيريم كه هر فيلم يك اثر هنري مستقل است كه بايد در خودش بررسي و تحليل شود و به گذشته و آينده‌اش كاري نداشته باشيم، آن‌وقت تكليف موضوع مهمي مثل كارنامة هنري و مجموعه آثار يك فيلمساز به عنوان مولف چه مي‌شود؟

چون زشت است، زشت! مقايسه اصلاً به نظر من كار درستي نيست و هر چيز را بايد مستقل و با خودش بررسي كنيد. هر چيزي شرايط ويژة خودش را دارد... نمي‌دانم چرا، اما يك جور طرز فكر است ديگر. من مدلم اين‌جوري نيست كه مثلاً... مثلاً ندارد؛ مثالش هماني بود كه زدم... واضح گفتم و دليلي نمي‌بينم براي توضيح دادنش مثال جديدي بزنم.

پس نَفس مقايسه براي رسيدن به تحليل يا استخراج نكات تازه اشكالي ندارد.

هر كس دوست دارد، خُب مقايسه كند، اما اين‌كه بعدش بپرسند چرا، ايراد دارد. چرايش را بايد از كساني بپرسيد كه مقايسه‌ مي‌كنند. من كه مقايسه نكردم كه حالا بخواهم به شما بگويم چرا؟ شما مي‌توانيد از من بپرسيد آقاي مهرجويي سرصحنه فيلم تازه همان آدم سابق بود يا فرق داشت؟ همان كه اول گفت‌وگو سوال كرديد.
خُب من هم به همين دليل از اين سوال شروع كردم! به اين نتيجه رسيديم كه مقايسه به قصد تحليل ايرادي ندارد. اشكال از آن‌جا شروع مي‌شود كه اغلب اين قياس‌ها به اهداف موذيانه و به قصد اين صورت مي‌گيرد كه امتياز و كيفيت را بدهند به آن طرف و فيلم‌هاي اخير را كم‌ارزش‌تر يا پايين‌تر بگذارند و بر يك دوران باشكوه و تمام‌شده افسوس بخورند...

حالا وارد بحث مستقل نارنجي‌پوش بشويم؛ موقع خواندن فيلم‌نامه و حرف‌زدن با كارگردان دربارة نقش زن قصه، اين شخصيت را آنتاگونيست و نقطه مقابل قهرمان مرد فيلم ديده بوديد؟

بله، مشخص است كه اين‌جوري‌ بود.

اين تحليل مشخص را با كارگردان هم مطرح كرديد و در اين مورد اشتراك نظر داشتيد؟

با كارگردان در اين مورد حرفي نزدم، چون معلوم بود كه همين است و نيازي نبود.

به هر حال شما نقش را با اين تحليل اجرا كرديد و كارگردان هم چيز متفاوتي ازتان نخواست. هيچ‌وقت اين سوال در ذهن‌تان پيش نيامد كه چه‌طور داريوش مهرجويي به عنوان يك روشنفكر و فيلم‌ساز نخبة جامعه، يك پروفسور برجستة رياضيات و نابغه علمي افتخارآفرين را كه براي تداوم موفقيت و پيشرفت مي‌خواهد از كشورش به جايي با امكان بهتر مهاجرت كند، به عنوان قطب منفي و بازدارندة داستان انتخاب كرده است؟

اين شخصيت مهاجرت نكرده است. «مهاجرت» يعني شما مكان زندگي‌تان را عوض مي‌كنيد و يك زندگي تازه را در كشوري ديگر شكل‌ بدهيد. خُب؟ اين‌جا به نظرم با موردِ مهاجرت مواجه نيستيم كه بعدش به‌سرعت بحث جدايي نادر از سيمين پيش مي‌آيد [مي‌خندد] آدم‌ها فوري بعضي چيزها را با هم مقايسه مي‌كنند! اين‌جا شخصيت زن قصه كارش جاي ديگري‌ست و بايد براي مدتي زندگي‌اش را منتقل كند به آن‌جا. اين‌ها دو پديدة متفاوتند از نظر من. مهاجرت مال كسي‌ست كه اول اَپلاي مي‌كند، بعد مي‌رود آن‌جا دنبال كار مي‌گردد. يعني مكان زندگي را عوض مي‌كند. اين‌جا مثل اين‌ است كه شما ماموريت بگيريد براي شيراز و مدتي آن‌جا انجام وظيفه كنيد. از نظر من اين كار اسمش مهاجرت نيست و انگيزه‌ها اين جا تفاوت مي‌كند.

هر تعريف و اسمي كه براي اين كار و نيت و خواستة زن قائل باشيم، باز هم به‌خاطر اقدام به آن و تلاش براي رسيدن بهش تبديل به آنتاگونيست و قطب منفي داستان مي‌شود؟

زن در نارنجي‌پوش آنتاگونيست است، چون داستان ما نياز به يك نيروي مقاوم در مقابل شخصيت اصلي دارد تا درام شكل بگيرد. بازدارندگي اين شخصيت به دليل طرز فكر اين خانم نيست.

ما با فيلم‌ساز و بعد با بازيگري طرفيم كه با وسواس به جزئيات فيلم دقت و اشراف دارند و براي هر كار كوچكي بايد تحليل مشخصي داشته باشند. اين‌كه نيروي نخبه و كيفي جامعه را آنتاگونيست و عامل بازدارندة مسير قهرمان انتخاب كنند، در خودش يك جور پارادوكس و تناقض دارد. مي‌شد اين قطب منفي، شغل يا انگيزة ديگري داشته باشد و اين سوال را ايجاد نكند كه چرا چنين آدم ممتازي بايد مقابل قهرمان داستان باشد.

به نظر من در عصر حاضر سينما و ادبيات پيشرفت كرده و با هزار سال قبلش فرق دارد. قبلاًها شخصيت خوب داشتيم و شخصيت بد و اين آدم بد و شخصيت منفي داستان‌ يا يك هيولا بود يا يك خر بود! ببخشيد كه اين‌جوري مي‌گويم، چون حرصم را درآورديد! [مي‌خندد] خلاصه يك آدم غيرمنطقي بود كه تو باهاش همراه نمي‌شدي. در فيلم‌هاي آقاي مهرجويي به بخش مقاوم ماجرا هم هميشه حق مي‌دهيم؛ مثل مادرشوهر در فيلم ليلا... بدمن‌هاي آقاي مهرجويي هيولا نيستند. الان ديگر در سريال‌هاي پيش‌پاافتادة تلويزيون هم شخصيت‌هاي منفي شبيه هيولا نداريم... همين!

ظاهراً در اين گفت‌وگو دارم ميزان تحمل و بردباري شما را هم محك مي‌زنم!

[خندة طولاني]

... و مي‌توانم حدس بزنم خيلي مخاطب جدي و پي‌گير رسانه‌ها يا فضاهاي مجازي نيستيد.

بله راست مي‌گوييد، نيستم‌؛ به هيچ عنوان هم نيستم!

به همين دليل است كه تصوري نداريد از ميزان حرصي كه اغلب از ديدن و خواندن انبوه تحليل‌ها و تعبيرهاي مشابه چيزهايي كه الان بخش اندكي از آن را شنيديد و بي‌طاقت شده‌ايد!

من هم الان دارم از موقعيت شما استفاده مي‌كنم و با خيال راحت به خاطر اطمينان از زبان مشتركي كه با هم داريم، با بقيه حرف مي‌زنم.

من در اين‌جا نمايندة يك گروه هستم كه شما نظرهاي‌شان را نمي‌خوانيد و نمي‌بينيد!

كاملاً متوجه شدم چه قصدي داريد، منتها به نظرم آن گروهي كه شما نقش‌شان را به عهده گرفتيد، مخاطب گفت‌وگوي ما نيستند و چيزهاي ديگري مي‌خوانند. [مي‌خندد] فكر مي‌كنم نكند بي‌خود داريم وقت و اعصاب‌مان را هدر مي‌دهيم!

من برعكس شما فكر مي‌كنم مي‌خوانند و تاثيرش را خواهد گذاشت. به من اطمينان كنيد و آرامش و صبوري‌تان را از دست ندهيد! محض يادآوري به همين دوستان، خلاصة بحث قبلي‌تان را اين‌طوري جمع‌بندي و تكرار مي‌كنم كه پيچيدگي دنيا و مناسبات انساني و اجتماعي امروز و پيچيدگي درام در اين سال‌ها باعث شده كه تقابل و مواجهة شخصيت‌ها گاهي به قطب منفي و مثبت با تعريف‌هاي كلاسيك نيازي نداشته باشد و اصلاً تعريف درام و وضعيت تراژيك اين است كه دو طرف ماجرا به سهم خودشان محق و حتي بي‌تقصير باشند. نارنجي‌پوش خوشبختانه لحن و بياني را انتخاب كرده كه به سمت اين تلخي و موقعيت تراژيك نمي‌رود و جايش را فانتزي سرخوشانه مي‌گيرد. نگاه مهرجويي در اين دوران اين‌شكلي‌ست و شايد همين مضمون را اگر سال‌هاي قبل مي‌ساخت، اين تقابل دراماتيك را حسابي پيچيده و بغرنج مي‌كرد؛ چيزي كه نمونة شاخص و درجه يكش شده جدايي نادر از سيمين. حالا كه بحث اين فيلم شد، برسيم به «مقايسه»‌ي اين دو فيلم و دو شخصيتي كه شما بازي كرديد! عده‌اي مي‌گويند اين زن‌ها دو طيف مخالف يك جريان هستند و نارنجي‌پوش اصلاً جوابية آن فيلم است، گروهي هم معتقدند نقش و جنس بازي شما در اين دو فيلم خيلي شبيه هم است و يك شخصيت را دو بار تكرار كرديد!

مثل اين‌كه برگشتيد به قالب شخصيت قبلي‌تان!

البته پاي اين مقايسة بامزه را خودتان قبل از من وسط كشيديد! به هر حال متهم رديف اول شماييد، چون براي ذهن‌هاي تنبل ولي علاقمند كشف و تفسير، حضور مشترك ليلا حاتمي در اين دو فيلم مهم‌ترين عامل و دليل اين قياس مع‌الفارق است. اين‌شكلي سوال مي‌كنم كه احتمال اين مقايسه يا شباهت احتمالي موقع خواندن فيلم‌نامه نارنجي‌پوش به ذهن‌تان خطور كرد؟

اينها دو فيلم كاملاً مختلفند كه فضاهاي‌شان اصلاً يكي نيست؛ به هيچ عنوان!

پس چرا طيف گسترده‌ و متنوعي از مخاطب به اين نتيجه رسيده كه مي‌شود اين قياس و همجواري را بين اين دو فيلم ايجاد كرد؟

فكر مي‌كنم متاسفانه اكثر مخاطبان ما در فضايي كه فيلم بهشان ارائه مي‌دهد قرار نمي‌گيرند. يك‌سري مخاطب داريم كه به سينما نمي‌رود كه با فيلم و فضاي پيشنهادي آن طرف شود و خودش را در فضاي آن قرار بدهد. انگار بيش‌تر مي‌روند كه فضولي كنند.

تعبير جالبي‌ست و بخشي از فضاي فيلم‌ديدن در سينماي ايران را توضيح مي‌دهد؛ سينما به عنوان فضا و موقعيتي براي يك جور خاله‌زنكيِ بي‌دردسر و غيرواقعي!

مثل اين است كه شما ... ببخشيد هي مثال مي‌زنم؛ مي‌گويند آدم‌هايي كه بلد نيستند استدلال كنند، مرتب مثال مي‌زنند؛ مثل اين است كه شما دو غذاي مختلف مي‌خوريد با دو طعم مختلف. خودتان را رها كنيد و اجازه بدهيد اين غذاها زبان شما را نوازش كند و طعم و تركيب ويژه‌اش بهتان عرضه شود. مواد اولية غذاها يكسان است، ولي يك‌ذره ادويه يا چاشني خاص باعث مي‌شود دو غذاي مختلف با طعم متفاوت داشته باشيم. خلاصه اين‌كه طعم و تاثير غذا را با مواد اولية پخت آن نمي‌سنجند. اصلاً منظورم منتقدان نيستند و به نظرم مردم ما اين‌جوري‌ند. آن‌قدر كه گاهي از دست آدم‌ها حرص مي‌خورم، از حرف و نوشتة منتقدها نخوردم.

به نظر شما چه اتفاقي افتاده كه فيلم‌ديدن به اين شكل درآمده و از اصلش دور افتاده است؟

البته شايد هم نشود به مردم ايراد گرفت كه چرا اين‌شكلي فكر مي‌كنند، ولي من اين‌طوري نيستم. سرِ جدايي نادر از سيمين چقدر آدم به من كه مي‌رسيدند سوال مي‌كردند بالاخره ترمه با پدرش مي‌ماند يا با مادرش مي‌رود؟! انگار نتوانستند خودشان را رها كنند و با حس و حال دختر همراه شوند. بابا، به بعدش چه كار داري؟ كِيف آن لحظه را ببر! ... البته نمي‌دانم، شايد كيف‌شان را هم مي‌برند و بعد مي‌روند سراغ اين چيزهاي حاشيه‌اي و مي‌خواهند ببينند بعدش چي مي‌شود! نبايد از مردم ايراد گرفت. شايد از خودم بايد ايراد بگيرم كه آن شكلي نگاه نمي‌كنم و مي‌خواهم بقيه هم اين‌طوري باشند!

يكي از دلايل مقايسة اين دو فيلم، جنس بازيگري شماست. با همة تفاوت‌هاي آشكار دو شخصيت زن اين دو فيلم و جزئيات ظريفي كه براي اجراي هر كدام رعايت كرديد، باز هم در نگاه مخاطب عادي شبيه هم و بدون تفاوت قضاوت مي‌شود. شما جزو بازيگراني هستيد كه در هر نقش و موقعيتي، جلوه و نشانه‌هايي از خودشان را روي پرده و مقابل دوربين حفظ مي‌كنند. انگ تكراري‌بودن و شباهت نقش‌ها هميشه مال اين‌جور بازيگرهاست.

راستش برايم مهم نيست. چون براساس مدل مقايسه فكر نمي‌كنم، اهميتي نمي‌دهم كه دو نقشم حتي شبيه هم بشود. سعي اين بوده كه از خودم فاصله بگيرم و دو مدل آدم مختلف را نشان بدهم، ولي در هر حال منم كه دارم آن‌ها را اجرا مي‌كنم فيزيكم را نمي‌توانم عوض كنم. ضمن اين‌كه جنس بازي من با ژست نيست و دو كاراكتري كه بازي مي‌كنم - هر چه‌قدر با هم فرق كنند - اين تفاوت‌ها خيلي در حركات بدن و ميميك من منعكس نمي‌شود.

يعني حواس بيننده را با ابزارهايي مثل بدن و ميميك از ليلا حاتمي‌بودن منحرف نمي‌كنيد.

بله، درست است؛ مثلاً فرض كنيد نقش دو كاراكتر را بازي مي‌كنم كه يكي محتاط‌تر است و يكي بي‌پرواتر؛ از نظر من شباهت‌شان اشكالي ندارد، چون طرفدار «مقايسه» نيستم و برايم مهم است كه هر كدام در جاي خودشان درست باشد. به عنوان مثال، چه مي‌دانم، فرض كنيد كه يك نقاش نمايشگاهي مي‌گذارد با تِمِ فلان؛ مسلماً اين‌ تابلوها شبيه هم است، چون هم تم و هم نقاش‌شان يكي‌ست. مي‌توانيد فكر كنيد دارد خودش را تكرار مي‌كند، ولي وقتي هر پردة اين آدم به طور مستقل درست است، ديگر نمي‌شود بهش ايرادي گرفت. پس اگر به من بگويند فلان نقش‌هايت شبيه هم بود، ناراحت نمي‌شوم، اما اگر بشنوم يكي از اين كارهايم بد درآمده، ناراحت مي‌شوم و احساس مي‌كنم كارم را درست انجام ندادم.

فكر كرديد چرا مخاطب بيش‌تر اوقات به بازي‌هاي با اغراق بيش‌تر و برون‌گرا و با تحرك زياد توجه و علاقه نشان مي‌دهد و حتي در سطح جهان هم امتيازها و جوايز مهم مال اين‌ مدل بازيگري‌ست؟ در مقابل گروهي كه كم‌اداتر، پرده‌پوش‌تر و كمينه‌گرا هستند و بازي‌شان ظواهر چشم‌گيري ندارد. مثلاً اجراي نقص فيزيكي يا رواني، تغييرات زياد سن، موقعيت و لهجه بازي خوب‌تري به نظر مي‌آيد تا آن‌ها كه رفتار طبيعي و شخصيت‌هاي به‌ظاهر سالم و بي‌چم و خم را روي پرده به خوبي و درست اجرا مي‌كنند. شما به عنوان يك بازيگر كدام از اين دو مدل بازي را سخت‌تر مي‌دانيد؟

نمي‌توانم به طور مطلق چيزي بگويم و هر كدام در جاي خودش مي‌تواند سخت يا آسان باشد .من به اين‌ها به عنوان دو مدل مختلف و تفكيك‌شده نگاه نمي‌كنم كه بخواهم بين‌شان انتخاب كنم... اما اين چيزي كه مي‌گوييد، تا حد زيادي غير قابل اجتناب است. فقط هم دربارة بازيگري نيست و خودِ فيلم هم همين‌طوري‌ست. آدم رفته فيلم ببيند و وقتي احساساتش تحريك ‌شود، آن را فيلم بهتري مي‌داند. فيلمي كه بيش‌تر منقلب مي‌كند، فكر مي‌كنيد فيلم بهتري‌ست و وقتي نقش يا اجرايي احساسات شما را تحريك ‌كند، بازيگرش هم بيش‌تر به چشم مي‌آيد. اگر مخاطب احساساتش عميق‌تر شود يا سليقه‌اش متفاوت و متمايز از ديگران باشد، شايد جور ديگري نگاه كند و اجرايي مستقل و متفاوت از نقش يك‌هو به دلش بنشيند، برايش لذت و لطف ويژه‌اي داشته باشد و باهاش رابطه برقرار كند.

شما در كار بازيگري دنبال اين جنس از مخاطب هستيد؟ هر مدل از بازيگري بين يك گروه موثرتر و مقبول‌تر است. مخاطب شما موقع اجراي نقش كيست؟

من براي كسي بازي نمي‌كنم؛ موقع بازيگري فقط سعي مي‌كند نقشم را اجرا كنم و بهش زندگي بدهم ... جان بدهم... نقش آدمي را كه روي كاغذ نوشته شده بخوانم و جلوي دوربين بازسازي كنم.

پس لذتي كه از كار بازيگري مي‌بريد، موقع اجرا اتفاق مي‌افتد؟

قطعاً به شرطي كه مقبول بيفد؛ وقتي چيز افتضاحي از كار دربيايد كه نه! ولي موقعي كه دارم كار مي‌كنم، به نتيجة كارم فكر نمي‌كنم...

اما واكنش و پسند مخاطب جزو ملاك‌هاي شما هست و روي كارتان تاثير مي‌گذارد؟ بعضي بازيگرها مي‌گويند ما كارمان را موقع اجرا كرديم و لذت خودمان را برديم و ديگر به بقيه‌اش كاري ندارند!

براي من تاثير دارد. البته اگر خودم فكر كنم كارم درست بوده نه ‌ها! يعني فقط مخاطب ملاك نيست؛ تركيبي‌ست از من به اضافة بقيه. موقع نمايش كارهايم آن‌ها را بررسي مي‌كنم تا ببينم آدم‌هاي ديگر در قضاوت‌شان حق داشتند يا نه؛ پيش مي‌آيد كه نظرم با حرف بقيه فرق كند ... البته پيش نيامده تا به حال! ولي نظر خودم را به شكل جدي دارم و تا به حال خوشبختانه با نظر تماشاگران همخوان بوده و اختلاف جدي پيدا نشده است. در مورد فيلم‌ها شايد اين اختلاف نظرها پيش آمده باشد، ولي خودم در بيان احساساتم موفق بوده‌ام.

ادامه دارد


به روز شده در : پنجشنبه 22 تير 1391 - 1:25

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب | Bookmark and Share

اخبار مرتبط

نظرات

بهروز
سه‌شنبه 27 تير 1391 - 5:13
2
موافقم مخالفم
 
مصاحبه خانم ليلا حاتمي

سلام

به هرحال هر سخني و گفتگويي قابل نقد است . اما اينكه خانم حاتمي بخواهد مثلا در موردي روشن و بديهي مثل بكار گيري اصطلاح محصول براي فيلم ها اعتراض كند ، كمي عجيب است .

در همه جاي دنيا صرف نظر از اينكه فيلم يك محصول فرهنگي باشد ، در مورد آن آن از واژه prouction ويا prouduct استفاده مي شود ، چرا كه اين محصول از دل يك صنعتي بهنام صنعت سينما برآمده است .

براي بازيگر هميشه استثنايي سينماي ايران آرزوي موفقيت مي كنم .

یوسف
يکشنبه 1 مرداد 1391 - 6:53
9
موافقم مخالفم
 

عالی بود

مریم48
شنبه 14 مرداد 1391 - 9:58
-1
موافقم مخالفم
 

لیلا حاتمی تو فیلماش آرامش خاصی داره ولی از این مصاحبه اینجوری استنباط میشه که خود واقعیش متاسفانه آدمی عصبی مزاج و کم حوصله هستش .

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���