| |
سينماي ما- نيما حسنينسب: غروب پنجشنبه 26 مرداد 1391 مقابل تابلوي ديجيتال سر در بالاي گيشهي سينما آزادي ايستاده بودم و حسي دوگانه و متناقض در دل و جانم ميلوليد؛ حسي كه يك وَرَش غرور و افتخار بود از شاءن و منزلت هنرمندان والامقام سينماي ايران نزد مردمي كه با چند ساعت حضورشان جلوي سينما توانستند كمكهاي نقدي زلزله اذربايجان را به رقم چشمگيري حدود نيم ميليارد ريال برسانند و وَرِ ديگرش حس نازيباي شكست بود در گفتوگو و بنبستِ تفاهم ميان مديران و متوليان سينماي ايران كه جدلهاي زرگريشان بر سر لحاف جناب نصرالدين باعث شده بود تا مهمترين و سودآورترين سالن سينماي پايتخت هنوز نام و نشان فيلمهاي اكران عيد فطر را به خود نبيند.
بهجاي سه فيلمِ «كلاه قرمزي و بچه ننه»، «بيخداحافظي» و «ضد گلوله» كه خيليها براي نجات موقت از بنبست ركود به فروششان اميد بستهاند، هنوز چند فيلم بيرونق و كممخاطب - آنهم پس از چند هفته اكران سوت و كور - بر تابلوي سينما آزادي خودنمايي ميكرد و ناديده پيدا بود كه تفاوت شلوغي و ازدحامِ دلپسند جلوي سينما با سكوت و ركودِ ناپسندِ داخل سالنهايش حكايت از چه تضاد و شكاف عميق و خطرناكي دارد. شكافي درهمانند ميان علاقه و دلبستگي مردم به سينما و اهالي آن با دلزدگي و بيعلاقگيشان به محصولاتي كه براي لذت و سرگرمي آنها ساخته نشده است.
پنجشنبه 26 مرداد – و شك ندارم كه جمعه 27 مرداد – 1391 آشكارا نشان ميدهد كه مردم از سينماي ايران دل نبريدهاند و با آن قهر نكردهاند، همانطور كه به استقبال و اجابت دعوت سينماگرها به طرف سينما شتافتند. يقين بدانيد اگر اين فراخوانها از دل فيلمها هم بلند شود، هنوز ميشود روي فروشهاي چند ميلياردي سينماها حساب كرد... به شرط آنكه دوستان از لجبازيهاي بيمزه دست بردارند و سرِ سينماي ايران را پاي اختلافهاي حيدري – نعمتي خودشان گوش تا گوش نبُرند!
|