
| |
سينماي ما- محدثه واعظيپور: این روزها در سینما و تئاتر دو اتفاق قابل توجه افتاده، در این روزهای راکد خستهکننده که کمتر فیلم خوبی بیسر و صدا و جنجال روانه اکران میشود، یا نمایشی بدون حاشیه روی صحنه میرود، تماشای «بغض» اولین ساخته رضا درمیشیان و دیدن نمایش «روایت ناتمام یک فصل معلق» به کارگردانی هومن سیدی انرژی بخش و امیدوار کننده است.
وجه مشترک هر دو اثر حضور نسل تازهای است که گویی میتواند این فضای پرتنش و عصبی کننده را پشت سر بگذارد، چهره مغموم و بیرمق این روزهای زندگیمان را نمایش دهد و بیکم و کاست تلخیهای سرنوشت یک نسل را به تصویر بکشد. این گونه است که تماشای «بغض» با همه بازیگوشیهای فرمیاش، داستان غافلگیر کننده و پایان نفسگیرش، در این روزهای پاییزی حال تماشاگر را خوب میکند. همان طور که دیدن «روایت ناتمام یک فصل معلق» با آن برشهای روایتی و طنز تلخ پنهان در بطن نمایش و بازیهای خوبش تجربهای ویژه است.
رضا درمیشیان سازنده «بغض» سالها است در سینما فعالیت میکند، با آنکه جوان است سابقه طولانی حضور در بطن سینمای حرفهای دارد و البته بخشی از کارنامهاش به فعالیت در حوزه مطبوعات برمی گردد، «بغض» اولین تجربه کارگردانی او در سینما، یک اثر کاملا حرفهای است، از خامدستیها، شتابزدگی و ذوق زدگی یک فیلم اول در آن خبری نیست.
«بغض» قصه مهاجرت و آوارگی بخشی از جوانان را در قالب سرنوشت تلخ دو شخصیت اصلیاش روایت میکند، فرم بصری، شکل پراکنده روایت و استفاده درست از فلاش بک برای انتقال اطلاعات به تماشاگر فیلم را تبدیل به اثری تاثیرگذار و خوش ساخت کرده که بیآنکه شعاری و گل درشت از کار درآید، تابلویی است از اضمحلال یک نسل که قربانی دشواریهایی است که به او تحمیل شده است. «بغض» یک فیلم خیابانی است که فراتر از تجربههای سینمای ایران در دهه ۵۰ و سینمای باشکوه آن دوران، حرکت میکند و دستاوردهای تازهای برای سینمای ایران دارد.
باران کوثری یکی دیگر از وجوه مشترک «بغض» و «روایت ناتمام یک فصل معلق» است که این روزها میتوان دو بازی خوبش را دید؛ تلاش کوثری برای کسب هویت مستقل حرفهای دور از نام خانوادگی و اعتبار والدینش در سینما، کم کم دارد به نتایج قابل قبولی میرسد. کوثری در «روایت ناتمام یک فصل معلق» در نقش دختری جوان و شهرستانی به همان اندازه همدلی برانگیز است که در «بغض»، با آن جنون و عصبیت که از خود نشان میدهد و سیمای بخشی از همنسلانش را روی پرده سینما ثبت میکند، برای این نسل مرز خوشی و اندوه اندک است، سایه سنگین ناملایمات روزگار هر دو شخصیت را قربانی میکند. تفاوت میان دو شخصیتی که کوثری در دو اثر ارائه میدهد، نشان دهنده توانایی او در ارائه دو جنس بازی کاملا متفاوت است. هر چند که شخصیت دختر در «روایت ناتمام...» به تیپ نزدیکتر است و شخصیتی که در «بغض» بازی کرده خاصتر و دشوارتر.
«روایت ناتمام یک فصل معلق» ترکیبی مطبوع میان سینما و تئاتر است، این تنها به سوابق بازیگران و کارنامه کارگردان محدود نمیشود، که اغلب در هر دو حوزه فعالیت میکنند. سیدی در «روایت ناتمام...» مرزهای تئاتر را برمی دارد تا در شکلی منسجمتر، کارامدتر و جذاب قصهاش را تعریف کند. موسیقی آغازین نمایش مانند تیتراژ یک فیلم سینمایی است، در سالنی تاریک که تماشاگر به پرده چشم دوخته تا فیلم شروع شود، برشهایی که میان روایتها وجود دارد، کاتهایی است که قصه را پراکنده ببینیم و ربط شش شخصیت را با هم کشف کنیم.
«روایت ناتمام...» قصه شش شخصیت از موقعیتها و طبقههای مختلف اجتماعی است که در دایرهای بسته قدم میزنند، هر یک بیآنکه بداند بر سرنوشت دیگری تاثیر دارد و محدوده زندگی دیگری را تنگتر میکند، «روایت ناتمام...» مانند «بغض» تصویر تراژیک نسلی است که میکوشد در دنیای بیرحم سهم خود را از زندگی بگیرد، همان قدر که آیدا (آزاده صمدی) در «روایت ناتمام...» ناتوان است از تغییر مسیر و عوض کردن شرایط، رویاها و آرزوهای دختر در «بغض» به کابوس تبدیل میشود.
به نظر میرسد سالها بعد میتوان مشخصههای یک دوران را از میان تصاویر و یادبودهایی کشف کرد که دهه شصتیها برایمان باقی گذاشتهاند، مانند میراثی که از جوانهای دهه ۵۰ برایمان باقی مانده و هنوز بسیاری از آنها، زنده و تاثیرگذارند. قصه تنهایی، عشق و مرگ این دو نسل با همه فراز و فرودش در یادماندنی است.
|