- كمال تبريزي، كارگردان مطرح سينماي ايران ازجمله دانشجويان شركتكننده در ماجراي اشغال سفارت آمريكا در ايران است. يكي، دو سال پيش بود كه عكس جالبي از حضور تبريزي در ماجراي اشغال سفارت در سايتهاي خبري منتشر شد. تازه آن موقع بود كه بسياري متوجه شدند كارگردان فيلمهاي جنجالي چون «ليلي با من است» و «مارمولك» ازجمله دانشجويان شركتكننده در ماجراي اشغال لانه جاسوسي بوده است. تبريزي در گفت وگویی که با گلاویژنادر ومحمد تاجیک درماهنامه مهرنامه کرده ميگويد «آرگو» فيلم معمولي است که نميتوان آن را فيلم مهمي درباره تسخير سفارت آمريكا به حساب آورد. اين كارگردان مطرح سينما حرفهاي جالبي نيز درباره يك طرفه رفتن و يكسويه نگاه كردن به اتفاقات آن روزها ميزندو او معتقد است اگر قرار بود فيلمسازي مثل شورجه درباره تسخير سفارت آمريكا فيلم بسازد چيزي شبيه «آرگو» ميشد منتها برعكس آن!
* به نظر شما «آرگو» فيلم مهمي درباره واقعه تسخير سفارت آمريكا توسط دانشجويان خط امام است؟
به نظرم «آرگو» فيلمي است كه خيلي سردستي و بدون تحقيقات لازم ساخته شده است. مثل كارهايي است كه براساس يك حادثه تاريخي ساخته ميشود اما هيچ ربطي به آن حادثه تاريخي ندارد. در «آرگو» فيلمساز داستان گروگانگيري را به عنوان بستر در نظر گرفته و بعد داستان خودش را نقل كرده است يعني يك چيز تخيلي و كاملاً غيرواقعي كه به ماجراي اصلي ربطي پيدا نميكند. به نظرم اشتباه است كه بگوييم «آرگو» اولين فيلم درباره اشغال سفارت آمريكاست چون هيچ ربطي به اشغال سفارت آمريكا در ايران ندارد فقط در آن تاريخ و مقطع رخ ميدهد وگرنه موضوعش اصلاً ربطي به اين واقعه ندارد و يك موضوع معمولي هاليوودي است. به نظرم به خاطر اينكه تحقيق درست و عميقي براي فيلم انجام نشده، ساختار فيلم سبك و ابتدايي از كار درآمده و تأثيرگذار نيست. در حقيقت «آرگو» يك فيلم كليشهاي هاليوودي است كه سعي كرده به دليل مسائل حاد سياسي اخير از اين موضوع استفاده كند، روي موج آن سوار شود و بتواند جذابيت ايجاد كند.
* اما به هرحال اين فيلم با توجه به يک واقعه تاريخي ساخته شده و حداقل ميتوان گفت بخشي از واقعيت را مطرح کرده است.
فيلم «آرگو» ربطي به حقيقت ماجراي گروگانگيري ندارد بلكه تحليل خود را ميدهد و داستان خودش را ارائه ميكند. محور اصلي فيلم راجع به گروگانهايي است كه توانستهاند از سفارت خارج بشوند و حالا ديگر گروگان نيستند و تيمي از سازمان سيا ميآيد كه آنها را نجات دهد. اين ديگر يك فيلم معمايي و پليسي ميشود. فيلم «آرگو» هم دانشجوها را بد و هم غيرواقعي نشان ميدهد. چون هيچ كدام از حوادثي كه در فيلم رخ ميدهد صحت ندارد مثلاً صحنهاي كه گروگانها را دست بسته و چشمبسته ميبرند و يك صحنه اعدام نمايشي برايشان ترتيب ميدهند، كاملاً غيرواقعي است و اصلاً چنين اتفاقي وجود نداشته است. نگاهش به جامعه ايران، يك نگاه توريستي است. در فيلم روحيه آمريكايي با روحيه خشن ايراني تركيب و تبديل شده به شخصيتهاي غيرقابل باور، مثلاً صحنهاي كه از بازار عكس گرفته ميشود اصلاً واقعيت ندارد.
* احتمالا به دليل نگاهي که آن زمان نسبت به آمريكايي هاوجود داشته اين صحنه را به تصوير درآورده اند.
خب من هم واقعاً در آن فضا و جو بودم، واقعاً اينجور نبود كه در فيلم به تصوير كشيده شده است. اتفاقاً ميخواهم بگويم كه آن موقع اصلاً از اين دست اتفاقات نداشتيم. يادم ميآيد اوايل جنگ انقدر كنترل ضعيف بود كه وقتي با ماشين به يك منطقه جنگي رفته بوديم همينجوري از دژباني و... جاهاي ديگر رد ميشديم تا به عراقيها ميرسيديم و كسي كاري به كار ما نداشت. اتفاقاً اگر يك عكاس ايراني يا خارجي ميآمد از بازار عكس ميگرفت تحويلش هم ميگرفتند. هيچ استدلالي پشت اين صحنهها وجود ندارد مگر اينكه بخواهند يك شخصيت كليشهاي بسازند تا بتوانند قصه خود را پيش ببرند.
* با تماشاي فيلم چه خاطراتي براي شما تكرار شد؟
به خاطر فضاي شروع فيلم كه به درگيريها و به موضوع اشغال سفارت ميپردازد، بعضي خاطرات برايم تكرار شد اما نكتهاي كه حتماً بايد به آن اشاره كنم اين است که شما اگر گروههاي گروگانگير همه جاي دنيا را در نظر بگيريد مثلاً اتفاقي كه در المپيك مونيخ رخ داد يا گروه بريگاد سرخ، در همه اينها يك سري گروگانگيري وجود دارد كه همه منجر به خونريزي و كشتار شده است. اين نوع گروگانگيريها جنس و كليشه خودشان را دارند. اين فيلمساز هم آمده همين كار را كرده، يعني هيچ تفاوتي بين اين گروگانگيريها و گروگانگيري سفارت آمريكا قائل نشده است و كلاً همه را آورده زير يك چتر و گفته كار منفي است و آدمهايي كه اين كار را ميكنند از يك ويژگي تيپيكال شخصيتي ثابتي برخوردارند. در حالي كه واقعاً اينجوري نبوده است. به عنوان كسي كه درآن زمان كار خبري و عكاسي ميكرده اين را ميگويم. اگر خودم را جاي فيلمساز ميگذاشتم يا اگر ميخواستم درباره گروگانگيري سفارت فيلم بسازم. اولين سوالي كه برايم مطرح ميشد اين بود که چطور ميشود يك گروگانگيري در آن مقطع تاريخي صورت گيرد و هيچ كدام از گروگانها خون از دماغشان بيرون نيايد؟ ممكن است در صحنه گرفتن گروگانها مقداري خشونت صورت گرفته باشد اما شما اگر اين گروگانگيري را با مواردي مشابه مقايسه كنيد، ميبينيد كه همهشان به خونريزي ختم شدهاند ولي در اينجا تمام گروگانها سالم بودند. چگونه پس از مدتي، اول زنها را آزاد ميكنند مرحله بعدي سياهپوستها را آزاد ميكنند و بعد هم همه افرادي كه باقي مانده اند. رفتارشان و نوع تبادل انسانيشان طوري است كه به هيچ كدام آسيبي نميرسد. مثلاً صحنه اعدام نمايشي، يك دروغ محض است چون تمام اتفاقاتي كه در سفارت آمريكا انجام شد، فيلمبرداري شده است. درست است فردي كه مدت زمان زيادي دور از خانوادهاش بوده طبعاً از نظر كلي شرايط پسنديدهاي نداشته است. اما ما بايد اين شرايط را تحليل كنيم كه چه موقعيتي به وجود آمده كه يك تعداد دانشجو كه جز نوابغ جامعه محسوب ميشوند و تحصيل كرده هستند دست به اين كار زدند، آن وقت است كه موفق خواهيم بود اما وقتي همه اتفاقات يك جانبه و يكسويه ديده ميشود چيزي مثل فيلم «آرگو» از كار درميآيد. من معتقدم اگر فيلمسازي از فيلمسازان ايران مثل آقاي شورجه ميخواست درباره اين واقعه فيلم بسازد تقريباً چيزي شبيه «آرگو» ميساخت منتهي برعكس آن! يعني فيلمي ضعيف و بدون تحقيق، با آدمهايي كه يا سياه سياه هستند يا سفيد سفيد! يعني دقيقا مخالف آن چيزي كه بايد يك سينماي واقعي داشته باشد و روي بيننده تأثير مطلوب بگذارد. من با ديدن «آرگو» يك لحظه به ذهنم خطور كرد كه شورجه هاليوود اين فيلم را ساخته است.
* نگفتيد كه چه چيزهايي با ديدن «آرگو» برايتان تداعي شد؟
آن فضاي روزهاي اول بيشتر براي من تداعي شد. چون بخش زيادي از فيلم هم مربوط به روزهاي اولي است كه دانشجويان وارد سفارت شدند. صحنههايي مثل ساختماني كه در آنجا بود، گاز اشكآوري زيادي كه در آن زمان زده شد و بردن گروگانها به يك منطقه خاص. من يادم هست كه ما به قسمتي رفتيم كه آرشيو فيلم در آنجا وجود داشت، فيلمهاي آرشيوي كه احتمالاً آن موقع نگاه ميكردند. يادم ميآيد كه آن موقع يك لابراتور عكاسي پيشرفته هم داشتند. چون من آن موقع عكاسي ميكردم با جنس كاغذهاي عكس آشنا بودم. ما در عكاسي هم كاغذ سافت داشتيم و هم كاغذ هارد. بسته اينكه نگاتيو ما از چه كنتراستي برخوردار بود از اين كاغذها استفاده ميكرديم. وقتي براي اولين بار به انبار رفتيم، ديديم انبار پر از كاغذ «پلي كنتراست» بود. كاغذي با فيلترهاي مختلف خوب که جنس كاغذهايش ابريشمي بود. بيشتر عكسها از گروگانها را آقاي ايرج تقيپور (تهيهكننده فعلي سينما) ميگرفت. كساني كه كارهاي هنري ميكردند من بودم آقاي تقيپور، آقاي حاجيميري و آقاي مسچي. خيلي از عكسهايي كه در مجلات معروف آن زمان مثل مجله تايم چاپ ميشد را بچهها ميگرفتند. عكسها با كيفيت خوبي در لابراتوار چاپ ميشد و به مجلات معروف آن زمان داده ميشد. تمام موقعيتهاي مختلف گروگانگيري فيلمبرداري شد با همه گروگانها و اغلب دانشجوها مصاحبه شد و همه اينها در آرشيو صدا و سيما موجود است. فكر كنم اگر در تلويزيون گم نشده باشد اين آرشيو در شبكه دوم سيما هست.
* در آن زمان اين فيلمها نمايش داده نشد؟
نه، اين فيلمها فقط بهعنوان مستندات تاريخي گرفته ميشد و آن زمان اصلاً نمايش داده نشد. حالا نميدانم چقدر اين فيلمها را اسكن و بازسازي كردند، بخش فيلمبرداري را من و آقاي حاجي ميري انجام ميداديم و آقاي تقيپور و آقاي مسچي بيشتر عكاسي را انجام ميدادند.
* زماني كه شما از آنها فيلمبرداري ميكرديد چه واكنشي داشتند؟
واكنش آنها خوب بود. گروگانها اصلاً با همه بچهها دوست و رفيق شده بودند.
* تصور نميکردند که داريد از آنها اعتراف ميگيريد؟
نه اصلاً، انقدر رابطه صميمانهاي حكمفرما بود كه كنار همه غذا ميخوردند و زندگي ميكردند. به عنوان مثال جان ليمبرت كه آن موقع در دانشگاه شيراز درس ميداد ولي وابسته به سفارت آمريكا بود با بچهها درباره موضوعات مختلف بحث ميكرد. يك بار كه من حضور داشتم راجع به عقايد دكتر شريعتي و كتابهايش و بحثهايي كه نقد كرده، كلي با بچهها و دانشجويان گفتوگو و بحث ميكرد. او به زبان فارسي آشنايي داشت و فكر كنم همسرش هم ايراني بود و بسيار با دقت هم بحث ميكرد. او متعادلترين آدمي بود كه درباره اشغال سفارت صحبت ميكرد. البته آن اوايل خيلي ملايمتر بود و اين اواخر خيلي تندتر شده است!
* حتما رفتارش بستگي به موقعيتهاي سياسي کشورش با ايران دارد؟
بله، همينطور است. مثلاً اوايل خيلي خوب تجزيه و تحليل ميكرد يادم ميآيد آن موقع به ما و بچهها ميگفت شما آن چيزي كه درباره شريعتي ميگوييد اشتباه است براي اينكه شريعتي جملهاي دارد در كتاب «فاطمه فاطمه است» دارد، در فلان صفحه و در فلان سطر، برويد آن را بخوانيد و ببينيد چه چيز گفته. اين چيزي كه الان ميگوييد اشتباه است. خيلي آدم بادقتي بود. اين رابطه قهرآميز كه يك گروگان وجود دارد و يك گروگانگير، اصلاً وجود نداشت.اي كاش شرايطي پيش بيايد كه بتوان فيلمي در اين باره ساخت. به نظرم اتفاقاتي در ماجراي اشغال سفارت رخ داده كه ميتوان انواع و اقسام فيلمها را از زواياي مختلف ساخت. حيف شد كه شروع ساخت اينگونه فيلمها، با فيلمي از هاليوود بود آن هم خيلي ضعيف و بيربط با اين اتفاقات.
* به نظر شما آيا «آرگو» ميتواند كاركرد تبليغاتي خود را داشته باشد؟
از نظر تبليغاتي كاركرد خودش را دارد. اما مثلاً صحنه آخر فيلم خيلي هندي است. آنها هيجان كاذب را در آخر فيلم ايجاد كردند تا به هدف خود برسند. فيلم «آرگو» از جنس فيلمهاي كليشهاي است كه تأثير نميگذارد. از جنس فيلمهايي است كه آقاي فراستي موقع تجزيه و تحليل خيلي دوست دارد و ميگويد اين بحران و اين گره... يعني فيلمهاي مدلهاي فسيل شده قديمي... اما الان لحن، بيان و تأثير سينما عوض شده، درست است كه دستورالعملي وجود داشته ولي اين براي دهههاي گذشته بوده. الان مردم با اين فيلمها ارتباط چنداني برقرار نميكنند و اهالي آمريكا و اروپا ميدانند اين جنس از فيلمها داراي ساختماني است كه صرفاً براي ايجاد هيجان در ميان مردم و تحت تأثير قرار دادن آنها ساخته ميشود. به نظرم يك چنين واقعهاي، در قد و قوارهاش نيست كه فيلمي مثل «آرگو» درباره آن ساخته شود. ماجراي اشغال سفارت يك موضوع كاملاً جدي و تأثيرگذار در رابطه بين دو ملت است كه نبايد سادهانگارانه به آن نگاه ميشد. مثل اينكه بخواهيد راجع به واقعه مهمي مانند هلوكاست يك فيلم كليشهاي و سادهانگارانه بسازيد. چنين فيلمي فوري از ذهن تماشاگر پاك ميشود.
* فكر ميكنيد با چه هدفي اين فيلم ساخته شد؟ با توجه به اينكه کسي مثل جرج كلوني پشت فيلم است؟
براي اينكه آدم سياسي نيستم خيلي سردرنميآورم كه چرا در چنين مقطعي بايد چنين فيلمي ساخته شود. ولي اين را ميدانم که فيلم تأثير آنچناني نداشته، فروش آنچناني نكرده، در جدول فروش فيلمها جاي مهمي نداشته و قطعاً فيلم مطرحي نبوده است.
نميدانم با چه تجزيه و تحليلي به اين نتيجه ميرسند كه بايد روي چنين فيلمي سرمايهگذاري كنند. وقتي فيلم نمايش داده ميشود ميتوان فهميد كه فيلمي نيست كه تأثيرگذار باشد و بتواند توجهها را به خود جلب كند. يعني اينطور نيست كه حالا كه رابطه ايران و آمريكا به مرحله بحراني رسيده اين فيلم بتواند به عنوان يك سند، تعيينكننده باشد. نميدانم چرا بايد چنين فيلمي ساخته شود با اين همه تبليغات... به نظرم بايد در اينجور مسائل يك مقدار دقيقتر و عميقتر فكر كرد. واقعاً از آدمي مثل جرج كلوني يا بازيگري مثل بن افلك چنين فيلمي دور از انتظار است. به نظرم از دست آنها در رفته يا از آن اشتباهاتي است كه بالاخره فيلمسازان خوب يكي دو بار در طول عمر فيلمسازيشان انجام ميدهند. سال هااست در هاليوود و سينماي آمريكا فيلمهايي را ميبينيم كه با تحليل و تأمل ساخته ميشود و واقعاً تأثيرگذار است. مثلاً همين فيلم اخير آقاي جرج كلوني «فرزندان» در سينماي آمريكا ترسيم تازهاي از نهاد خانواده نشان ميدهد. وقتي در سينماي آمريكا چنين فيلمهاي عميقي ساخته ميشود چرا بايد راجع به موضوع ملتهبي فيلمي ساخته شود كه تأثيرش خيلي ضعيف است. مثل فيلمهايي كه ما در اينجا با هزينههاي گزاف ميسازيم و هيچ تأثيري ندارد. فيلمهايي كه به اسم فيلم فاخر ساخته ميشود كه نه در داخل و نه در خارج از آن استقبال نميشود. من با ديدن اين فيلم به اين نتيجه رسيدهام وقتي كه روي كره زمين و در ناحيهاي آدمها عقلشان را از دست ميدهند و به كارهايي كه هيچ جوري منطقي در آن وجود ندارد دست ميزنند اين موضوع به ديگران در جاهاي ديگر دنيا هم سرايت ميكند. واقعاً برخي از اتفاقاتي که در آن دورانديشي، درايت و تعقل وجود ندارد در كشور ما روي ميدهد روي جاهاي ديگر دنيا هم تأثير ميگذارد!
* جالب اينجاست که در فيلم شخصيتها و مقامات سياسي را نميبينيم. بيشتر مردم، رفتارها و برخوردهاي آنها را ميبينيم. به نظر شما به چه دليل فيلم روي مردم ايران تکيه کرده و کارهاي اهالي سياست و تصميماتشان کمتر ديده ميشود؟
براي اينكه احتياجي به نمايش دادن اين شخصيتها ندارد براي اينكه اينطور هدفگذاري كرده و براساس آن به لايههاي عميقتر و دقيقتر نيازي ندارد. بنابراين از همان انعكاس بيروني، انقلاب را به عنوان يك اتفاقي كه در يك مقطع تاريخي افتاده، نشان ميدهد. از نظر فيلمساز آدمها در فيلم بيخودي هيجانزدهاند و رفتاري سرزنشآميز دارند. بدون اينكه هيچ تحليل درستي درباره اين موضوع داشته باشد فقط به عنوان يك بستر براي شخصيت اصليشان كه آمده گرههايي را حل باز کند و يا يك گرههايي را به وجود آورد از آن استفاده ميکنند. در واقع در فيلم «آرگو»، همه مردم ايران مثل يك شخصيت هستند كه اين شخصيت هم آدم عصبي، تندخو و خشن است و هم عقلش كار نميكند. براي اينكه شخصيتپردازي خود را پيش ببريم از چنين شخصيتهايي در همه جا ميشود استفاده كرد. خب وقتي همه مبنايتان تخيل ميشود طبيعي است كه مردم به عنصري كه همهشان يك جور و يک شكل اند، تبديل ميشوند. وقتي فيلم «آرگو» را ميبينيد همه مردم شكل هم هستند و همه آنها يك جور رفتار ميکنند. به نظرم «آرگو» وارد شخصيتهاي سياسي نشده است براي اينكه در آن حد نبوده است. آقاي جرج كلوني به خاطر فيلمهايي كه بازي كرده و فيلمهايي كه كارگرداني كرده بالاخره از يك فهم سياسي برخوردار است. اما به نظرم در فيلم «آرگو» فقط از اسم جرج كلوني استفاده شده است. با قاطعيت ميتوان گفت كه هيچ ربطي به عقايد و كار هنري كلوني ندارد. در واقع يك جوري از برند و اسم جرج كلوني استفاده شده تا فيلم را از سطح نازل به بالاتر بياورد كه اين اتفاق هم نيفتاده است.
* به نظر شما صحنههاي بازسازي شده فيلم، کيفيت خوبي داشت؟
به نظرم از نظر بازسازي موقعيت بد نبود. طراحي صحنه و لباس، چهرهها، موقعيت، فضاسازي، كارگرداني و مديريت هنري تا حدي قابل قبول بود. يعني براي من ايراني تا حدي قابل قبول بود و طبيعي است که اين را از فيلمها و عكسهايي كه وجود داشته گرفتند و سعي كردند كه از همه مستندها استفاده كنند تا به فضاي آن زمان نزديك شوندو تا حدي هم موفق بودهاند. چون هم موقعيت سفارت را داشتهاند كه چه شكلي است هم اطلاعات آن را داشتهاند و هم افراد كاركشتهاي دارند كه بتوانند به چنين چيزي دست پيدا كنند. اگر همين كاري كه در رابطه با طراحي صحنهها انجام شده بود درباره موضوع فيلم هم اتفاق ميافتاد، آن وقت به نظرم ميتوانست فيلم تأثيرگذارتري باشد. زماني كه شنيدم دارند فيلم «آرگو» را ميسازند خيلي افسوس خوردم. به خودم گفتم آنقدر ما دست روي دست گذاشتيم و هيچ كاري راجع به اشغال سفارت نكرديم كه آنها راجع به اين واقعه فيلم ساختند. خيلي ناراحت شدم چون معتقد بودم اولين فيلم را بايد ما به عنوان ايراني ميساختيم و بعد آنها يك فيلم جوابيهاي ميساختند و در آن نقطهنظر خود را ميگفتند. ولي وقتي «آرگو» را ديدم خوشحال شدم چون ميتوانيم بگوييم در پرونده اشغال سفارت آمريكا اين فيلم هيچ جايگاهي ندارد و ميتواند به راحتي كنار گذاشته شود. كتابهاي زيادي درباره اين موضوع نوشته شده است كه آنها بررسي تحليل دقيقتري دارند مثل كتاب «مهمانان آيتالله». گرچه موضع آنها، موضع ضديت با اين موضوع است چون طبيعي است كه يك آمريكايي از ديد خودش به اين ماجرا نگاه ميكند. اما آن كتاب دقيقتر به موضوع نگاه كرده است. «آرگو» آنقدر ضعيف است كه ميتوانيم آن را به حساب نياوريم. صحنه احمقانه ديگري هم در فيلم وجود دارد که بيخودي يك ماشين در كنار خيابان دارد ميسوزد. اگر ماشيني در تهران در حال سوختن باشد، طبيعتاً بايد مردم بيايند و ماشين را خاموش كنند. اينكه ماشين در گوشهاي افتاده و دارد براي خودش ميسوزد يك چيز غيرواقعي است. در آن زمان تظاهرات و تجمعات بود ولي نه به شكل خشونتآميزي كه در فيلم وجود دارد. چون از دور دستي بر آتش داشتند سعي كردند يكسري از اتفاقات را به عنوان فضاسازي كنار هم قرار دهند. ميتوانم بگويم حتي از نظر طراحي صحنه و مديريت هنري هم دچار اشتباهاتي شدند و طبيعي است كه اين را فقط ما متوجه ميشويم. اگر از ديد يك بيننده آمريكايي نگاه كنيم ممكن است او باور كند و از ديد يك آمريكايي باورپذير باشد. اما در همان آمريكا اين فيلم در ميان مردمي كه صاحب تفكر هستند جايگاهي ندارد و فيلم پيش پاافتاده و معمولي به حساب ميآيد. يكي از ضعيفترين نكاتي كه در فيلم وجود دارد اين است كه در آن زمان در بيشتر تجمعات و تظاهرات حتي تظاهراتي كه در جلوي سفارت انجام ميشد پلاكاردهايي بيشتر به چشم ميخورد كه آمريكا بايد شاه را به ايران برگرداند و يا آمريكا بايد داراييهاي ايران را پس بدهد. اينها هيچ كدام در فيلم نبود و معلوم است كه خيلي گزينشي عمل شده و از شعارهايي استفاده شده كه به درد اتفاقات فيلم خودشان ميخورد.
* يا مثلا بچههاي کوچکي که مشغول به هم چسباندن کاغذهاي خرد شده هستند.
(ميخندد). بله اينها هم اصلا واقعي نبود. براي ما چون خاطرات آن زمان يادمان است چنين وقايعي در فيلم مضحك است.
* مسوولان سينمايي كه دائم از ساخت فيلم سياسي صحبت ميکنند چرا نميگذارند فيلمسازي مثل شما درباره اشغال سفارت بسازيد؟
ماجراي اشغال سفارت آمريكا، موضوع بسيار حساسي است واقعا ميزان حساسيت سياسي آن بسيار بالاست. كوچكترين نكته فيلم و موضوعاتي كه به آن پرداخته شود به عنوان موضع رسمي دولت ايران تلقي ميشود. حتي اگر فيلم در بخش خصوصي ساخته شود، ميگويند اين موضع رسمي نظام جمهوري اسلامي است و طبيعي است كه دولت و نظام نسبت به ساخت اين فيلم حساس ميشود و ترجيح ميدهد كه به آن نزديك نشود. بعلاوه افرادي كه در ماجراي اشغال سفارت دخيل بودهاند و يا طراح بودند حالا از نظر سياسي آدمهاي معترضي هستند. بهخصوص يكسري از آنها حالا در زندان هستند و تعدادي هم كه ماندهاند به راحتي نميتوانند تجزيه و تحليل خود را نسبت به موضوع علني كنند. پس طبيعي است كه اين حساسيت وجود داشته باشد. اينكه ما نتوانستهايم و يا نخواستهايم درباره اشغال سفارت آمريكا فيلم بسازيم به خاطر اين است كه اين واقعه داراي حقايق غيرقابل انكاري است كه فعلاً نظام جمهوري اسلامي نميخواهد آن حقايق را فاش كند. حالا يا به دلايل سياسي و فرامرزي و يا به دلايل عقيدتي. به هر حال اين واقعه داراي حقيقتي است جرياني که پشت مسأله به نام دانشجويان خط امام وجود داشت حالا با سياستهاي موجود همخواني ندارد.
هماكنون كتابهايي منتشر شده كه ميخواهد اين حركت دانشجويان را خدشه دار كند، يا بگويند اشتباه كردند، يا کار آنها برخلاف نظر امام بوده، يا سياست غلطي بوده كه مملكت را به قهقرا برده و دچار مشكلات عجيب و غريبي كرده، تحليلهايي اين چنيني واقعاً وجود دارد. همين جريانها و نوع نگاه باعث ميشود كه شما نتوانيد وارد اين عرصه شويد. حتي هيچ سازمان و ارگاني اعلام آمادگي نكرده كه درباره اين واقعه فيلمي ساخته شود. به خاطر هزينههايي كه به شكل طبيعي چنين فيلمهايي ايجاد ميكند و سخت بودن گرفتن پروانه ساخت بخش خصوصي هم تمايل چنداني براي اين کار ندارد. مجموعه اينها دست به دست هم داده كه تاكنون چنين فيلمي با موضوع اشغال سفارت آمريكا ساخته نشود و فكر كنم به اين زوديها هم چنين شرايطي به وجود نيايد. البته بايد بگويم ما در دورهاي در سيما فيلم، با همكاري دكتر معصومه ابتكار، تعدادي از دانشجويان شركتكننده در ماجراي اشغال سفارت آمريكا را جمع كرديم تا بتوانيم كاري در اين باره انجام دهيم و از موضع خودمان دليل اين كار را نشان دهيم كه چرا دانشجويان تصميم گرفتند چنين كاري كنند. جلسات متعددي هم برگزار و از افراد متعددي هم دعوت كرديم تا بيايند صحبت كنند تا به طرح اوليه برسيم. حتي درباره ايده اوليه آن از مقامات عاليرتبه نظام هم نظرسنجي كرده بوديم و ابراز تمايل مثبت هم وجود داشت و حتي به نامه ما «پينوشت» شد كه آقاي مسوول صدا و سيما با اين دوستان همكاري كنيد كه چنين فيلمي بسازند. البته از يك جايي به بعد ارتباط ما قطع شد و ما قيچي شديم بدون اينكه در جريان باشيم. اما الان ميدانم پروندهاي در سيما فيلم درباره ماجراي اشغال سفارت آمريكا موجود است. حتي ميدانم نويسنده فيلمنامه و كسي كه قرار است كار تحقيق را انجام دهد آقاي فرهاد توحيدي است منتها الان با اين شرايطي كه براي سيما فيلم با فيلم «يك خانواده محترم» به وجود آمده، فكر كنم اين پرونده را هم ميبندند و ميگويند تا اطلاع ثانوي بماند...
* اين روزها به خيلي از فيلمها لقب ضد ايراني داده ميشود حالا «آرگو» فيلمي خارجي است که به قصد ضديت با ايران هم ساخته شده اما اين لقب به بسياري از فيلمهاي ايراني هم داده ميشود مثل همين «يک خانواده محترم» که يکي از روزنامهها از آن به عنوان ضدايراني ترين فيلم سينماي ايران نام برد. نظر شما درباره فضايي که اين روزها بر سينماي ما حاکم شده چيست؟
«آرگو» مقداري انعكاسات ضدايراني دارد. مثل صحنه بازار، صحنه بچهها، صحنه آتشسوزي و اعدامها. مردم ايران در فيلم متأسفانه و به شكل غيرمنصفانهاي، خشن نشان داده ميشود. شما اگر درباره يك سياستمدار چنين كاري را ميكرديد اشكالي نداشت. مثلاً من يادم هست يك آدم سياسي در آن زمان وجود داشت كه خيلي تند و خشن برخورد ميكرد و الان هم است. حتي نوع برخوردش طوري بود كه بچهها با او برخورد ميكردند و ميگفتند اين برخورد انساني نيست. به نظرم فيلمسازان تا اطلاع ثانوي نبايد فيلم انتقادي بسازند بايد اين کار را تعطيل كنند تا اينكه خود آقايان به اين نتيجه برسند و بگويند تو رو به خدا فيلم انتقادي بسازيد. مثل فيلم «من مادر هستم» اصلاً اين فيلم چه دارد كه ميگويند نبايد اكران شود؟!