| |
سينمای ما -
گاوین اسمیت: فستیوال به وسطش رسیده. پنج روز پشت سر، پنج روز پیشِ رو. دربارهٔ کن ۲۰۱۳ تا این مقطع چه نظری دارید؟
ایمی تابین: دو سه تا فیلم فوقالعاده بوده، سه چهار تا فیلم خیلی خوب و بعد تعداد زیادی فیلمهای خیلی بد. هوا هم افتضاح بوده.
مارکو گروسولی: همیشه نیمه اول فستیوال ضعیفتر است. چند تا فیلم خوب تا به حال داشتهایم.
گاوین اسمیت: کارهای شاخص به نظرتان کدامها بودهاند؟
ایمی تابین: نشانی از گناهِ جیا ژانگکه، جیمی پیِ آرنو دپلیشان، غریبهٔ کنار دریاچهٔ آلن گرادی و فیلمی که امروز دیدم، عمرِ هانی ابوسعید و آخرین بیانصاف کلود لانزمان.
گاوین اسمیت: دربارهٔ جیا ژانگکه و گرادی و فیلم عمر کاملاً با تو موافقم که جز آثار بهتر هستند. چیزی که من رو آزار میده اینه که تعداد زیادی از فیلمهای بخش مسابقه کیفیت لازم برای حضور در این بخش را ندارن. حیرانم که منطق گذاشتن آنها در بخش مسابقه چیه؟ آیا نباید فیلمهای بخش مسابقه کارهایی باشند که بلاخره شانسی برای بردن جایزه در یک مورد مشخص رو دارن؟
ایمی تابین: قضیه اینه که اونها رییس هیأت داوران را قبل از هرچیز انتخاب میکنن، حتی قبل از انتخاب فیلمها و متاسفانه کاملاً محسوسه که امسال با خودشون فکر کردن بعضی فیلمها رو نمیتونن به استیون اسپیلبرگ نشون بدن، مثل غریبهٔ کنار دریاچه و حتی فکر میکنم سر نشون دادن عمر به او هم شک داشتن. نمیدونم دارم اغراق میکنم یا واقعاً...
گاوین اسمیت: خیلی جالب بود که عمر و فیلم لانزمان [یکی مسلمان و یکی یهودی] در یک سینما و به فاصله یک شب نمایش داده شدن، انگار که دو فیلم به نوعی با هم مناظره میکردن.
کنت جونز: وقتی فیلم لانزمان شروع شد من شوکه شدم. من از قبل راجع به موضع فیلم میدونستم و میدونستم که قراره فیلم بزرگتری از سوبیبار و ملاقاتکنندهٔ زنده یا گزارش کارسکی باشه. ولی با دیدن عکسها شوکه شدم، که لانزمان عمرش رو برای گردآوری آنها گذاشته، و همین طور از فیلمی که نازیها ساختن و در فیلم لانزمان ازش استفاده شده، فیلم اردوگاه تریزیناشتات. همینطوری که آخرین بیانصاف پیش رفت مسلم شد که فیلم متفاوتی است. فیلم است که توسط مرد مسنی ساخته شده. همینطور فیلمی است دربارۀ خود لانزمان؛ سلف پرترهٔ او. من تازگی دوباره Shoah را دیدم و متوجه ایندکس کردن زمان در فیلم شدم، زمانی که دیگر وجود ندارد، چون همه مصاحبهشوندگان در فیلم حالا مردهاند. خاطره این آدمها دارد کمکم محو میشود.
گاوین اسمیت: بیاید کمی دربارهٔ جیمی پی حرف بزنیم که کنت جونز یکی از نویسندگان فیلمنامهاش است.
مارکو گروسولی: باید بگویم که من از فیلمهای آرنو دپلیشان خیلی خوشم نمیآید. سلیقه شخصیست. از جیمی پی هم خوشم نیامد.
ایمی تابین: من با زمینهای بسیار قوی به تماشای فیلم رفتم: اول اینکه از روانکاوری خوشم می آید و این فیلمی است در دفاع از روانکاوی و نه مدل قرص و داروییاش، بلکه روانکاویِ یک انسان در مقابل یک انسان دیگر. از همه اینها مهمتر، من در دوران دانشجویی، به پیشنهاد مشاور پایان نامهام کتاب ژرژ دِوِرو را خواندهام که فیلم از روی آن اقتباس شده. این کتاب خیلی خیلی جنجالی بوده است، به این خاطر که روانکاوی فرویدی به چه درد سرخپوستان دشتنشین یا سرخپوستان بلکفوت میآید؟ بازیهای ماتیو آمالریک و بنسیو دل تورو فوقالعادهاند. اگر به بدهبستانهای بین این دو بازیگر دقت کنید تمام فیلم نگهتان میدارد. اگرچه فیلم حول آن دو به خوبی پرداخته شده، به خصوص در حال و هوای دهه سینمای دهه چهلیاش و آثاری که خودشان ادای دین به روانکاوی و سوررئالیسم بودند. در این راستا میشود به طلسم شدهٔ [هیچکاک] فکر کرد، و اشارات واضحی به سرگیجه، اما جوری که این اشارات در فیلم مدرنی که در گذشته اتفاق میافتد جا دادشده، آن لایهبندی زمان، واقعاً جالب توجه است.
گاوین اسمیت: تا به حال در فیلمهایی که ما میدیدیم بستری شدن در آسایشگاه روانی تأثیری منفی داشت. جیمی پی بر خلاف این جربان حرکت میکند و محیط آسایشگاه و بیمارستان روانی را در مجموع جایی که به بیماران توجه میشود و باعث بهبود مسائل میشود نشان میدهد.
کنت جونز: بیشتر وقتها در سینما، جایی که روانکاوی روی پرده نشان داده میشود در واقع ما شاهد هجویههای روانکاوی هستیم، مثل فیلمهای پل مازورسکی و حتی در شاید شیطان برسون. بعد آن طرف قضیه فیلمهایی را داریم مثل آدمهای عادی [رابرت ردفورد] که در آن روانکاوی نقش ماشینی دراماتیک را دارد که در جایی آخر فیلم همه گرهها باز شده و همه راضی به خانههایشان برمیگردند. حتی روانکاو شما را بغل هم میکند و بهتان میگوید «ببین من دوست توام. همیشه میتوانی روی من حساب کنی.» چیزی که آرنو را به ماجرا جذب کرد و من را هم تکان داد این واقعیت است که منینگر کلینیکی راه میاندازد برای درمان سربازانی که از جنگ برگشته و آسیبهای جسمی و روحی دیدهاند. بعد برمیخوردند به جیمی پی که شک ندارند باید او را در بخش بیماران خطرناک به غل و زنجیر بکشند. بعد با خودشان میگویند یک دقیقه صبر کن، بذار نظر یک متخصص دیگر را هم جویا شویم. اینجاست که سراغ این آدم بدنامی می روند که منینگر از زمان کار در نیویورک میشناخته است. این آدم که در هندوچین بوده و در کار نشر بوده اجازه کار ندارد، بنابراین فقط با همین یک بیمار، جیمی پی، سروکله میزند. معمولاً در فیلمها بیماران از طبقه متوسط رو به بالا هستند. ولی اینجا یک آدمی از طبقهٔ کارگر درمان میشود و به زندگی عادی برمیگردد.
مارکو گروسولی: مثلِ استاد [پل تامس اندرسن]
کنت جونز: اما آن تفاوت دارد. در استاد آنها نمیتوانند بیمار را کمک کنند چون به چرخیدن در سیکلی بسته ادامه میدهند و لنکستر دادز دنبال این است که برای خودش فرقهای کالت درست کند و فقط تا حد مشخصی میتواند [به واکین فینیکس] کمک کند.
مارکو: این درست است که او دنبال درست کردن یک فرقه است، اما تا حدود هشتاد درصد هم روانکاو باقی میماند.
ایمی تابین: نه، نه، نه، نه.
مارکو گروسولی: هیچی از روانکاوی در فیلم نیست؟
کنت جونز: اون یک چیزایی از فروید گرفت ولی خیلی چیزها هم از جاهای دیگه قاطیش کرد.
ایمی تابین: او سوءاستفادهگرانهترین بخشهای روانکاوی را بلند کرده است.
مارکو گروسولی: داستان مربوط به زمانی است که که روانکاوی این فرصت را پیدا کرد که به یک جور مذهب تبدیل شود. دوره، دورهٔ [ژاک] لاکان بود و در فیلم اشاره مستقیمی به لاکان هست. حرکت دادز «دلیل» (The Cause) نامیده شده و مکتب لاکان هم la chose نام داشت.
ایمی تابین: اگر به استاد نگاه کنید میگوید روانکاوی همچین علمی هم نیست. ميگويد بیاید از شرش خلاص شویم. خطرناک است و از این دست حرفها. اما در جیمی پی واقعاً کار میکند. دورو راهش را پیدا میکند. او روانکاوی برانداز است، اما در عین حال خیلی کلاسیک هم هست. شاید نباید با یک آدمی که از زمینه اجتماعی کاملاً متفاوتی آمده کلاسیک باشد. خیلی تماشایش کیف دارد.
کنت جونز: دکتر به جیمی میگوید «عود کردن بیماری هیچ عیبی ندارد. زندگی برای تو ادامه دارد.» دلیلی اینکه مردم روانکاوی را مسخره از کار درمیآورند این است که فکر میکنند روانکاوی منجر به پایان قطعی و تر و تمیز میشود، مثل آدمهای عادی.
گاوین اسمیت: نظرتان دربارهٔ هلی، ساختهٔ آمات اسکالانته چیست؟ فیلم خشنیه که نمایی توش هست که من یکی در عمرم ندیدم. نمایی از سوزاندن بخشهای خصوصی یک مرد که بیست ثانیهای روی پرده میماند. موضوع فیلم موضوعی است که دلمشغولیِ خیلی از فیلمهای مکزیکی شده، مسئله قاچاق مواد مخدر و جنگهای خونبار بین گروههای مختلف. اسکالانته، آرنو دِپالیه و الکس ون وارمردام تنها اسمهای تازه ترکیب بخش مسابقهاند. کسی بورگمان، فیلم ون وارمردام را دیده؟
مارکو گروسولی: محدودیتهای خودش رو داره. یک جورایی بازسازی بازیهای مضحک [هانکه] است، اما در عین حال تمثیلی که برای اروپا امروز و شکل تازهٔ پوپولیزم در اروپا به کار برده کاملاً قابل قبوله.
گاوین اسمیت: بیشتر شبیه یک بازسازی روزِ تئورمای پازولینی به نظر میرسه.
مارکو گروسولی: درسته. بازیهای مضحک از خیلی جهات یادآور تئورما بود، حتی با این وجود که هانکه اعلام کرد بیشتر تحت تأثیر سالو بوده.
گاوین اسمیت: یکی از فیلمهای مهمی که هنوز راجع بهش حرف نزدیم نشانی از گناهِ جیا ژانگکه است.
کنت جونز: این یکی آشکارا برای اسپیلبرگ ساخته شده. [میخندد] نه منظورم اینه که یرای او ساخته نشده. این یکی دیگر از فیلمهایی بود که من را غافلگیر کرد. اولین بار که خشونتی رخ میدهد مثل خشونت فیلمهای تاکشی کیتانو به نظر میرسد. فیلم در همکاری با کمپانی فیلمسازی کیتانو ساخته شده. اولش به یاد کیتانو و وسترن اسپاگتی افتادم ولی همینطور که فیلم جلو رفت دیدم که استفادهاش از خشونت بیشتر و بیشتر توجیه میشود و جا میافتد.
ایمی تابین: به نظر من کنفرانس مطبوعاتی فیلم به اندازه خود فیلم جالب بود. معلوم بود کارگردان مدتهای مدید به سوالهای احتمالی خبرنگاران فکر کرده که بیشترشان دربارهٔ نمایش فیلم در چین و سانسور بود. او به خودسانسوری جواب رد داد، اما در عین حال گفت که میخواهد فیلمش در چین و توسط هموطنانش دیده شود. چون مساله خشونت که در فیلم طرح شده موضوعی است که چینیها به واسطه اینترنت هر روز با آن سروکار دارند.
گاوین اسمیت: یکی از چیزهایی که فیلم جیا ژانگکه را از گذشتهٔ اصغر فرهادی متمایز میکند این است که فیلم فرهادی همش دربارهٔ افشاگری، آشکارشدن و توضیح انگیزههای آدمهای فیلم است برای هر کاری که در محدودهٔ طلاق و ازدواج انجام میدهند. درست مثل یک رمان کارآگاهی است: کشف تدریجی حقیقت و اعتراف هر شخصیت به چیزی. در پایان معما قشنگ حل شده و فقط مختصری ابهام با جا مانده. در صورتی که نشانی از گناه ناشناختنیها و ابعاد غیرمنطقی روان آدمی رو به رسمیت میشناسه. گذشته به شدت وابسته است به منطق احساسات که درهای بسته رو یکی یکی بازمیکنند. در صورتیکه نشانی از گناه دربارهٔ آدمهاییست که تقریباً نمیدانند چرا کارهایی را که میکنند مرتکب شدهاند. بنابراین شاید این فستیوال روانکاویها باشد؟
کنت جونز: این مضمون امسال است؟
گاوین اسمیت: فکر میکنم مضمون امسال آوردن هرچه بیشتر ژانر به مرکز مسائله باشد. کن دارد فیلمهای ژانری سرراست نشان میدهد و همینطور فیلمهایی که نشانی از معما و جنایت دارند. نصف فیلمهای بخش مسابقه نوعی عمل جنایتکارانه در داستان دارند.
مارکو گروسولی: هیچکس نمیخواهد دربارهٔ مثل پدر، مثل پسرِ هیروکازو کُرهاِدا حرف بزند؟ این بهترین فیلمی است که در این فستیوال دیدهام. نشان میدهد کُرهاِدا راهش را پیدا کرده، آن سبک و حس کمیکی که لازم است را گرفته. او همیشه با تفاوتهای جزیی بین فیلمهایش بازی میکرد، مثل تفاوت بین زندگی و مرگ در چند فیلم اولش و حالا سراغ یکی از کلیشههای تکراری کمدی میرود که عوض شدن اشتباهی نوزادها در زایشگاه است.
گاوین اسمیت: من خوشم آمد. جمعبندی چند فیلم آخرش بود که به خانواده پرداخته بودند. این یکی بیشتر به کمدی میزد.
مارکو گروسولی: درک کُرهاِدا از زمان خارقالعاده است و او این قضیه را در نحوه ساخته شدن خود فیلم هم منعکس میکند. عوض بسط دادن روایت او عمداً آن را مختل میکند و پخش و پلا میکند که نشود جمعش کرد.
ترجمه از «سينماي ما»
|