| |
سینمای ما- مرسده مقیمی: تهمینه میلانی ظاهراً پرچمدار سینمای زنانه یا به اصطلاح فمینیستی ایران است، اما تلاشهای او برای ایجاد چالش و نشاندادن ظلمی که نسبت به زنان روا میشود در همهی موارد موفق نبوده و در برخی موارد هم دیگر دورهاش گذشته است. شاید یکی از عللی که میلانی نتوانسته آنطور که میخواهد فریادش را به گوش جامعه برساند ـ خصوصاً در چند فیلم اخیر ـ همین اصرار به فریاد و نتیجهگیری باشد. میلانی همیشه دوست داشته ستمی را که در حق زنان میشود فریاد بزند و مردان را تحقیر کند. این اتفاق در تمامی فیلمهای او - حتی فیلمهای تحسینشدهاش نظیر «دو زن» - میافتد. مردهای سینمای میلانی عمدتاً هیولاصفت هستند و دامنهی ستمشان تمام زنان اطراف خود را فرا گرفته است. این نگاه اغراقآمیز نمیتواند بحث ایجاد کند و اگر هم بکند بحثی است که از پیش پاسخ داده شده است. اما حالا با اولین فیلم یک فیلمساز مَرد، اتفاقی مهم برای سینمای زنانهی ایران افتاده است؛ پیمان معادی در «برف روی کاجها» سراغ قصهای رفته که درد سالیانِ زنان این جامعه است: درد قضاوتشدن و محکومشدن. اولین اثر معادی در مقام کارگردان با روایتی کاملا زنانه روی پرسشهای بیپاسخ دست گذاشته است. مدتهاست سینمای ایران از قهرمانمحوری فاصله گرفته و در کمتر فیلمی همه ماجراها روی یک شخصیت و کنش و واکنشهای او بنا شده است.
«برف روی کاجها» بر خلاف اکثر آثار فعلی سینمای ایران قهرمان دارد و دوربین فقط جایی میرود که قهرمانش حضور دارد. اگر رویا نباشد، اصلا حضور باقی آدمهای قصه اهمیتی ندارد. رویا که خودش در زندگی سیاه و سفیدی گیر افتاده، حضور دیگران را رنگ میبخشد. مریم، نریمان، علی، نسیم و ... همگی در کنار او معنا مییابند، حتی پیانو. وقتی زندگی رویا دچار سکته شده، کوک پیانو ناکوک میشود و هنگامی که رویا تصمیم میگیرد به جای غمبرک زدن به زندگی بازگردد، دوباره کوک میشود تا کمک رویا باشد برای شروع زندگی مستقل. پیمان معادی اصراری ندارد که پیش از تیتراژ پایانی به پرسشهایی که مطرح میکند پاسخ بدهد. شاید همین طرح پرسشِ بیقضاوت سبب شده تا «برف روی کاجها» به هدفش در سطح جامعه برسد. برخورد برخی مسئولان و متولیان فرهنگی با فیلم و درک نادرست فیلم نشان میدهد فیلمساز توانسته پرسش خود را مطرح کند؛ اینکه برخی مخاطبان فیلم اصرار بر تبرئه علی و خیانت رویا دارند، خودش نوعی قضاوت ناروا درباره زنان و دفاع ناخواسته از مردان است.
فیلمبرداری سیاه و سفید، انتخاب فصل زمستان برای وقوع قصه، انتخاب موسیقی و حتی حضور مهناز افشار به نقش شخصیت رویا - که شاید کمتر کسی تصور میکرد از پس چنین نقش دشواری برآید - «برف روی کاجها» را صاحب تشخص سینمایی کرده است. رویا دوستداشتنی است، چون با تصویری که از زنان به ما نشان داده شده تفاوت دارد. وقتی با خیانت مواجه میشود، مثل هر زنی احساس شکست میکند. با تکرارِ شنیدن پیغامِ همسرش سعی میکند باور کند پس از چهارده سال زندگی مشترک طرد شده است. رویا با اغلب زنانِ سینما و تلویزیون تفاوت دارد، اما به زنانی که میشناسیم نزدیک است. مثل اغلب فیلمها و قصهها داد و بیداد نمیکند، فحش نمیدهد، اتفاقا به عکس آنچه تظاهر میکند منطقی هم برخورد نمیکند. ابتدا میشکند - مشابه اغلب همتایانش - و اشک میریزد، بیخیال پیادهروی، رسیدگی به گلها و اصلا بیخیال زندگی میشود. اما بعد لیوان رقیب را دور میاندازد، عکسهای همسرش را از سراسر خانه جمع میکند، با وسواس دکمههای پیانو را از اثر انگشتان کسی که حالا جایش را گرفته پاک میکند و ... رویا مثل یک زن واقعی گرچه درونگراست اما همان واکنشهای آشنا را بروز میدهد.
فیلم علاوه بر داستان اصلی، در خرده داستانها و شخصیتهای فرعی هم به زنان و مشکلاتشان میپردازد. مثل زندگی مریم که سختگیریهای همسرش کارشان را به جدایی رسانده، اما همین مرد برای دوستش سختگیری ندارد و کلید خانهاش را در اختیار خیانت او قرار میدهد. معادی حتی در سکانسی که مریم در حال تست بازیگری است، به نحوی آشکار به سلطه مردانه، استفاده بیجا از قدرت و قضاوت غلط زنان اشاره میکند.
با این حال، فیلم ضمن اشاره به ظلمهایی که خواسته یا ناخواسته در حق زنان روا میشود، آنان را قدرتمند نشان میدهد. رویا با اینکه باری سنگین را به دوش میکشد، اما زندگی را ادامه میدهد و نمیگذارد کسی شکستنش را ببیند. درست همچون کاج همیشه سر پا و سبز میماند، حتی اگر تمام این سرسبزی را دانههای اندوهبار برف بپوشاند. رویا همچون کاج سنگینی دانههای اندوه را تحمل میکند و میداند روزی آفتاب برمیآید؛ روزی که برف آب خواهد شد و کاج دوباره سرسبزیاش را به رخ خواهد کشید.
|