بلندی جهان به کوتاهی عمرماست
سریال بی گناهان هم تموم شد سریالی که من رو خیلی درگیر خودش کرد. سریالی که پر از شخصیت و پر از ارتباط بود. پر از دنیای متفاوت-پر از قضاوت شخصیت جلال (با بازی داریوش فرهنگ) به قول خود فرهنگ یک شخصیت تصویری جدید رو خلق کرد-هر چند در ابعاد کوچک ولی قوی و تاثیر گذار فرار جلال- بازگشتش - رودر رویی با دخترش، با مادرش وهمسرش و با دوست یا رفیق قدیمیش و دوباره تصمیم به فرار- بعد تسلیم و اعتراف- بعد تقاضای بخشیده نشدن از همسرش- بعد به نحوی بخشیدن اصف ، کسی که بزرگترین خیانت و جنایت رو در حقش کرده بود. اینها همه و البته با جزئیات زیادشون باعث شکل گیری شخصیتی شد که در هر قسمتس و هر موقعیتی قضاوتی متفاوت رو برمی انگیخت. و فقط کافیه خودتو بذاری جای این ادم تا درک کنی حس و حالش رو- درک کنی اینکه دخترت جلوت نشسته باشه و ندونه که تو پدرشی – درک کنی که مادرت رو بعد از سال ها و برای اخرین بار میبینی و اون برای اخرین کلمه به تو میگه قاتل – درک کنی که همسرت از تو متنفر باشه – خودت از خودت بدت بیاد- درک کنی که بی گناه اون کسایی بودند که هیچ نقشی در گذشته نداشته و حالا دارن تاوان هیچ رو پس میدن- و خیانت صمیمی ترین دوستت رو درک کنی و دلت به حالش بسوزه. بدونی که چرا میگی نمیخوای بخشیده بشی ولی در عین حال تلاش کنی که زنده بمونی- حال جلال رو بفهمی وقتی دخترش صداش میکنه و اون با دستبند ودر کنار پلیس و به عنوان مجرم مجبوره وجودشو به دخترش اثبات کنه درمورد حس و حال این ادم و این ادما صحبت زیاد میشه کرد. هر کدوم از شخصیت های این قصه دنیاین برای خودشون مثلا شخصیت پلیس با بازی امیر اقایی پلیسی که دچار عذاب وجدانه- به خاطر اینکه کسی رو نکشته – به خاطر اینکه الفبای انسانیت رو به نمایش گذاشته و حالا خودش رو مقصر نبودن کودکی میدونه یا تلاشش برای بخشیده شدن جلال- پلیسی که هم کارش رو دوست نداره و هم دوست داره تنهاست و فقط در اطراف او صدای مادری نگران رو میشنویم – والبته بعد از مدتی چند نگاه نسبتا عاطفی به دختر مقتول نمایش زیبای سرگردانی با بازی عالی امیراقایی یا شخصیت های بسیار دیگه از اصف قاتل با اون دلسوزی های غریبانش گرفته تا دخترجلال –پسر اصف و زن اصف اینکه چرا اصف زنش رو میکشه ولی راضی میشه که پسرش اون رو تحویل پلیس بده- درد و دل اصف هنگام خفه کردن همسرش رو هیچوقت فراموش نمیکنم . ودر اخر صحنه خود کشیش- این ادم چی میخواست- چرا از دیوار بسته و در قفل شده ونرده های پنجره انقدر حراس داشت،که به خاطرش در ابتدا همسرش رو میکشه و بعد از افشا شدن حقیقت خودش رو. اصلا به همین خاطره که میگم این سریال ،مجموعه ای بود با شخصیت های متفاوت که هر کدام دنیای غربی داشتند و ارتباط این شخصیت ها با هم که خودش دنیای جداییست. که مطمئنا بیان همه حس ها غیر ممکنه فیلمبرداری زیبا با قاب بندی ها و کادر های عالی- نور پردازی گرم و مناسب وحتی شاعرانه- گریم های مناسب – موسیقی دلنشین و تیتراژ جالب – بازی های خوب و واقعی و البته با کمی اشکال طبیعی-حس خوب جاری در سریال و از همه مهمتر کارگردانی بسیار حرفه ای و ... همه و همه باعث این شد که شاهد یکی از بهترین مجموعه های چند سال اخیر تلویزیون باشیم. و من که به شخصه بعد از اتمام هر قسمت سریال حس خاصی رو داشتم-شاید یه جور احساس خلاء و تعلیق یا شاید... البته مطمئنا سریال اشکالاتی رو هم داشت که شاید در اثر گذاری بیشتر تاثیر گذار هم بود. ولی در کل من این سریال رو دوست داشتم و با تک تک شخصیت هاش ارتباط برقرار کردم. بی گناهان نامی متناسب با کلیت داستان وشخصیت ها بود- حتی اصف که نقش قاتلی جدید رو به نمایش میگذاشت- قاتلی بود که یه جاهایی دلم براش میسوخت و فکر کنم او هم جزو بی گاهان بود. ودر اخر تقدیر از کارگردان و نویسنده این اثر که به خاطر مثلا جلب نظر مخاطب دست به هر کاری نزد و بعد از خودکشی اصف کار رو به پایان رسوند.در حالی که پسر اصف (مهدی پاکدل)در کما بود- تکلیف پلیس و جلال و خیلی های دیگه هم به طور مثبتی مشخص نشد و هیچ کس با هیچکس ازدواج نکرد . نوشته شده در تاریخ12/2/88 توسط من
|