| |
سینمای ما – قرن هفدهم قرن جنگها، کلاهگیسها و محاکمۀ جادوگران و محارب بود، سوژههایی که جان میدهند برای فیلمسازی. به مناسبت نمایش فیلم تازۀ بن ویتلی «مزرعهای در انگلستان» که دربارۀ جنگهای داخلی این کشور در قرن هفدهم میلادی است، ساموئل ویگلی ده فیلم بزرگی که داستانشان در قرن هفدهم رخ میدهد را انتخاب کرده است.
قرن هفدهم با وجود جهشی عظیم در هنر و علم هنوز به نوعی تحت سیطرۀ آموزههای قرون وسطایی بود که خرافات و بیرحمیاش در سرکوب مخالفان را در قالبی تازه از سرگرفته بود. این همان قرنی است که ایزاک نیوتن نیروی جاذبۀ زمین را کشف کرد؛ تلسکوپ کشف شد؛ میکروسکوپ و ماشین حساب مکانیکی اختراع شدند؛ بستنی اختراع شد؛ گالیله ماههای تازهای را دور سیاره مشتری پیدا کرد؛ رامبراند به سوی نوعی عینیت تازه در نقاشی گام برداشت و رنه دکارت اندیشید، بدین سان «بود».
اما در انگلستان شرایط کمی متفاوت بود، چرا که طاعونی فراگیر و مرگبار و به دنبال آن یک آتشسوزی عظیم در لندن کشور را به قعر کشاند. در همین بحبوبه بود که تب جادو و جنبل و شیطانپرستی بالا گرفت و گروههای ویژۀ پیدا کردن جادوگران و نابود کردن آنها تشکیل شد.
فیلم تازۀ بن ویتلی، «مزرعهای در انگلستان»، به روزهای بعد از جنگ داخلی میپردازد و داستان گروهی از سربازان فراری را دنبال میکند. به بهانۀ نمایش این فیلم (که از فردا، جمعه، آغاز میشود) دست به انتخاب بهترین فیلمهایی زدهایم که داستانش در قرن هفدهم میلادی میگذرد:
Rembrandt رامبراند (الکساندر کوردا، ۱۹۳۶) ساختۀ یکی از مهمترین کارگردانان و تهیهکنندگان سینمای انگلستان در دهه ۱۹۳۰ که در اصل مهاجری مجارستانی بود و مجموعهای از فیلمهای تاریخی بسیار موفق (بینشان «زندگی خصوصی هنری هشتم») را در این دهه ساخت که البته در آن مجموعه فیلم «رامبراند» از نظر تجاری شکست خورد.
در نگاه امروز، «رامبراند» نه تنها فیلمی دربارۀ نقاش والامرتبه است، بلکه سبک او و رویکرد او به نور را در نورپردازی و صحنهآرایی فیلم تکرار میکند.
Day of Wrath روز خشم (کارل تئودور درایر، ۱۹۴۳) داستان در دانمارک زیبا و مناظر دلنشین روستایی اتفاق میافتد و به نقاشیهای رامبراند میماند، اما تاریکی و وحشت بر فراز این دنیای بهشتی سایه انداخته است. فیلم دربارۀ محاکمه و سوزاندن جادوگران است و زنی خانهدار که متهم به مشارکت در علوم شیطانی شده است. بسیاری فیلم را به عنوان استعارهای از اشغال دانمارک توسط نازیها دانستهاند.
Mother Joan of the Angels مادر جوان فرشته (یرژی کاوالروویچ، ۱۹۶۱) این فیلمِ ترسْ به جانْ اندازندۀ لهستاني بیشتر از اینها استحقاق شناخته شدن و دیده شدن را دارد. فیلم داستان کشیشی است که به اتهام ارتباط با شیطان سوزانده میشود و بعد روحش یا چیزی شیطانی به سراغ راهبههای آن دِیر میآید. فیلم از همان داستانی اقتباس شده که کن راسل در ۱۹۷۱ فیلم «شیاطین» را بر اساسش ساخت. میتوان این فیلم را با «مهر هفتم» اینگمار برگمان مقایسه کرد، چرا که هر دو فیلم به نوعی دربارۀ شک معنوی در دورۀ رواج خرافهپرستیاند.
Harakiri هاراکیری (ماساکی کوبایاشی، ۱۹۶۲) در ژاپن سال ۱۶۳۰ یک سامورایی سرگردان (تاتسو ناکادایی) به اراضی یک ارباب فئودال وارد میشود و از او اجازه میخواهد که در زمینهایش خودکشی کند. استفاده کوبایاشی از پردۀ عریض خیرهکننده است، و در عین حال او موفق شده اتمسفری از خشونت قریبالوقوع را در نقد رفتارهای اجتماعی تنگنظرانۀ ژاپن آن دوران ترسیم کند.
Witchfinder General ژنرال شكارچي جادوگر (مایکل ریوز، ۱۹۶۸) یکی از فراموش نشدنیترین روایتهای سینمای بریتانیا از ناآرامی و هیستری جنگهای داخلی که به عنوان سرمشقی مهم برای «مزرعهای در انگلستان» معرفی شده است. در این فیلم وینسنت پرایس نقش متیو هاپکینز را بازی میکند، مردی اهریمنی که شکار جادوگران را بهانهای برای قدرتطلبی و گسترش حلقۀ وحشتش در شرق انگلستان قرار داده بود. ریوز در زمان ساخت این فیلم، که دومین کار بلندش بود، فقط ۲۳ سال داشت و چند ماه بعد از نمایش آن به خاطر اوردوز (overdose) در مصرف توامان الکل و مواد مخدر درگذشت.
نوشتۀ ساموئل ویگلی. ترجمۀ "سینمای ما". بخش دوم این مقاله را فردا در "سینمای ما" بخوانید.
|