نقدي بر برنامه يكشنبه «ماه عسل» و پاسخ دست‌اندركاران برنامه: برانگیختن احساسات به چه قیمت؟!
ببخشید اگر دیده شدیم/ امیدوارم روز به روز بیشتر دیده شوید

سينماي ما- یکشنبه شب در برنامه «ماه عسل» برای اولین‌بار در تلویزیون کودکی هشت ساله‌ توانست صاحب پدر و مادر شود. این اتفاق در حالی افتاد که خانواده ابراهیمی پس از 20 سال سرپرستی از میلاد، فرزندخوانده معلولشان، او را از دست دادند و حالا بعد از فوت او دیگر بهزیستی به خاطر شرایطشان راضی به واگذاری فرزندی به این دونفر نبود، اما در‌‌نهایت شاهین از طریق برنامه‌ «ماه عسل» به این دو نفر رسید.

محمد پیوندی یکی از اعضای تیم‌ کارگردانی «ماه‌ عسل» درباره این اتفاق می‌گوید: «برای این مسئله چند روز و چند شب درگیر بودیم. احسان علیخانی و خانم نوابی‌نژاد شنبه شب تا ساعت 12 شب با آقای هاشمی رئیس سازمان بهزیستی کل کشور جلسه داشتند تا ایشان راضی شود و شاهین جلوی دوربین بیاید و خانواده پیدا کند.کسانی که از سخت‌گیری‌های بهزیستی که اتفاقاً به جا و به حق است خبر دارند می‌دانند چه اندازه حساسیت وجود دارد تا رضایت مدیران برای سرپرستی یک بچه جلب شود.»

پس از پخش اين برنامه و واكنش‌هاي رسانه‌اي نسبت به اين اتفاق از جمله يادداشت منتقدانه پيام فروتن نسبت به اين برنامه، مریم نوابی‌نژاد، کارشناس سوژه «ماه عسل» در يادداشتي نسبت به حرف و حديث‌ها و حواشي رسانه‌اي برنامه يكشنبه‌شب «ماه عسل» كه پسر هشت ساله‌اي را جلوي دوربين صاحب پدر و مادر كرد يادداشتي نوشت و اين يادداشت هم با واكنش پيام فروتن در قالب يادداشتي ديگر مواجه شد.

همه اين اتفاقات بيش از هر چيز نشان از تاثيرگذاري و تاثيرات اجتماعي فرهنگي يك برنامه متفاوت دارد. متن كامل هر سه يادداشت را اينجا بخوانيد:

برانگیختن احساسات به چه قیمت؟! / نگاهی به برنامه ماه عسل یکشنبه شب
پیام فروتن

کودکان همواره موجودات محبوبی برای تبلیغات و پروپاگاندا بوده اند. موجوداتی برای رسیدن به اهداف متعدد و مختلف. از برانگیختن احساسات توده ها تا اندوختن هرچه بیشتر سرمایه. از سکانس معروف بچه خوابیده در کالسکه فیلم رزمناو پاتمکین تا ساخت صابونی که از یک جنین کودک شبیه سازی شده است؛ همه چیز باید دست به دست هم بدهند تا در جهان امروز سرمایه، احساسات و عواطف عوام را تحریک کند و آن ها را به سمت اهداف از پیش تعیین شده بکشاند.

برنامه یکشنبه شب ماه عسل نیز از این قاعده مستثنی نبود. زن و مردی که سال ها قبل کودکی را به فرزندی پذیرفته بودند در حالی مهمان این برنامه شدند که آن کودک دیروز و جوان یکی دو سال قبل را به واسطه بیماری از دست داده بودند. حالا عوامل برنامه ماه عسل دست به دست یکدیگر داده و در انتهای برنامه، کودکی دیگر را در آغوش این مادر و پدر دلسوخته قرار دادند. در حالی که پسرک به شدت هاج و واج به نظر می رسید، مادر اشک می ریخت و پدر ظاهرا چندان راضی به نظر نمی رسید!

برای این سناریو دو حالت عمده می توان در نظر گرفت. یا کل ماجرا پیشاپیش هماهنگ شده بود و پدر و مادر و فرزند در جریان امور قرار داشتند و یا تمامی داستان، سورپرایزی بود که عوامل برنامه ماه عسل برای آنها و مخاطبانشان ترتیب داده بودند. در هر دو حالت و در هر دو سناریو، این اتفاق را باید رخدادی غیر اخلاقی، غیر انسانی و حتی غیر قانونی دانست. بیایید هردو شکل ماجرا را بررسی کنیم.

فرض اول این است که والدین و فرزند ارائه شده به آنها در جریان امر قرار نداشته اند. در این صورت چه ظلمی بالاتر از این که بدون اجازه، مشورت و هماهنگی، چند نفر انسان را در قالب یک خانواده درآورد؟! آیا چنین رویکردی به مفهوم نظام خانواده، نگاهی عمیقا فاشیستی و ابزاری نسبت به معنا و جوهره وجودی انسان نیست؟! در این صورت چه تفاوتی میان دست اندرکاران این برنامه و نازی های پروژه لبنزبورن اس اس ها وجود دارد؟! پروژه ای که در آن تنها به تولید هرچه بیشتر نسل آریایی می اندیشید و واژه هایی چون پدر، مادر و فرزند تعریفی دیگر می یافت! توجه کنیم به دیالوگ پایانی مجری برنامه که خطاب به پدر و مادر حیران برنامه می گوید: "مبارکتان باشد!" انگار کفشی، کلاهی، پیراهنی، چیزی به مهمانان برنامه هبه کرده اند و حالا به ایشان مبارک باد می گویند. درست است که همواره در برخورد با قدم نورسیده می گوئیم، قدمش مبارک باشد؛ اما در چنین سناریویی که برنامه ماه عسل رقم زد، ذکر جمله "مبارک باشد"، مخاطب را بیشتر به سمت استفاده ابزاری از کودکان هدایت می کند تا امری معنوی و وابسته به حوزه اخلاق.از سوی دیگر بهزیستی برای فرزندخواندگی شرایط مشخص و پیچیده ای دارد. در این صورت چگونه شرایط و قوانین موجود، رعایت شده و پرونده این فرزند خواندگی در عرض چند ثانیه بسته شده است؟!

اما در سناریو دیگر، همه چیز را هماهنگ شده تلقی می کنیم. با این حال بازهم در صورت مسئله تغییری حاصل نمی شود. این بار هدف، کلاهبرداری از مخاطب و بازی عوامانه و فاقد عمق و بینش لازم با احساسات مخاطب است. او باید غافلگیر شود و همه چیز را به صورت فرض اول شناسایی کند. در این صورت مخاطب برنامه، علاوه بر شوکه شدن باید سئوالات متعددی را نیز که در ذهنش به وجود آمده پاسخ دهد. این که پس فرایند اداری و قوانین فرزندخواندگی چه می شود؟ این که شاید اصلا این پدر و مادر تمایل دوباره ای به پذیرش فرزند جدید نداشته باشند. این که اصلا شاید این پدر و مادر و این پسر کوچک هیچ تمایل و احساسی نسبت به هم نداشته باشند. این که مگر کودکان اسباب بازی هستند که در چند ثانیه آنها را به دو نفر ببخشی و خلاص! و این که چرا با کودکان به مثابه ابزار و وسیله برخورد شده است. و آیا تلویزیون و رسانه مجاز است تا این چنین با احساسات و عواطف انسانی بازی کند، آنها را به نمایش بگذارد و از این طریق میزان مخاطبان خود را بالا ببرد؟

بدین ترتیب به نظر می رسد برنامه ماه عسل به رغم تلاش خود برای به تصویر کشیدن خصائل ناب انسانی، در پاره ای موارد، به افراط کاری روی آورده است. برخی احساسات عمیق انسانی تا زمانی عمیق و بی پیرایه می مانند که در حوزه شخصی فرد باقی بمانند. زمانی که این عواطف و احساسات رسانه ای شوند، به شدت سطحی و مبتذل می شوند و از ارزش و اعتبارشان کاسته خواهد شد. اتفاقی که در برنامه یکشنبه شب ماه عسل به وقوع پیوست.


ببخشید اگر دیده شدیم / دفاعیه‌ای برای برنامه یکشنبه شب «ماه عسل »
مریم نوابی‌نژاد

ناچارم بنویسم در حالی که معتقدم کارخوب ، اثر خلاقه و برنامه موثر با مجموعه نقد ها و تعریف هایش شناخته می شود و من که درگیر این قصه بودم، می خواهم بی تفاوت به تماشای نقد ها بپردازم و تا جایی که انگشت اتهام به حیثیت مهمان های برنامه و آمال و آرزوهایشان نشانه نرود، می توانم خونسرد بمانم و حتی از نقد های غیر منصفانه لذت ببرم که چرا عده ای بدون آن که بدانند در پس پرده چه بوده ، تاویل ها و تفسیرهای صد من یک غاز تحویل دیگران می دهند.

کمی صبور باشید. ما خوب می دانیم آدم ها هندوانه نیستند و نمی شود چند کیلو بچه را به یک خانواده فروخت ، هر چقدر هم که هر دوسوی قصه در طلب این رسیدن باشند. ما خوب می دانستیم چون از وقتی قصه ی میلاد را شنیدیم و به سراغش رفتیم تا امروز درست چهار سال گذشته است. دقت کنید! چهار سال! و این رابطه در حد رابطه ی عوامل یک برنامه و سوژه نبوده که به مراودات طولانی تری ختم شد. مادر میلاد با تمام عشقی که به میلاد داشت آرزو می کرد بچه ی دیگری هم داشته باشد. بچه ای که راه برود ، حرف بزند، گریه کند . برای خانه نان بخرد و وقتی خسته از مدرسه به خانه برمی گردد ، مادر برایش غذا بکشد و به صورتش نگاه کند. این آرزو با چندین بار رفت و آمد به بهزیستی، محقق نشد که انصافا میلاد، خودش پرستاری می خواست و ساعت های زیادی وقت از پدر و مادرش می گرفت.

سال پیش میلاد به خاطر عفونت ریه که در بیماران سی پی با یک سرماخوردگی ساده می تواند به عاقبتی شبیه مرگ منجر شود، در گذشت و بعد بی قراری های این مادر از دیدن جای خالی فرزندی که 25 سال فقط گوشه ی خانه خوابیده بود و به سقف نگاه می کرد چند ماهی بود ما را به شنیدن این جمله عادت داده بود که اگر بچه ی دیگری داشتیم این همه تنها نمی شدیم.

پدر به خاطر سن و سال، دیگر حتی از خیر پرسش از بهزیستی گذشته بود و در جواب بی قراری های مادر می گفت وقتی می دانیم دیگر به ما بچه نمی دهند برای چه بپرسیم؟

حالا مثل یک کارگردان صحنه ها را کنار هم بچینید. پدر و مادری که از بچه ی فلج مغزی بهزیستی نه یک سال و دو سال، که بیست و پنج سال مراقبت کرده اند وهمیشه دلشان بچه ی سالمی می خواسته که مدرسه برود و راه برود و بخندد و بغض کند ، چه دلیلی دارد که شاهین را با آن صورت معصوم ، با آن رفتار معقول و آن نمره های بیست نخواهند؟ مادری که آرزو داشت بچه ای قرآن خوان داشته باشد ، چه دلیلی دارد شاهین را که شروع به حفظ کردن قرآن کرده ، نخواهد؟

طبیعتا با تجربه ی این همه سال کار خبری در بهزیستی، دیمی عمل نکردیم. مشخصات را با گروهی چند نفره در بهزیستی تطبیق دادیم . ساعت ها و ساعت ها و روزها و ماه ها نشستیم و سوال امروز شما را بارها از خودمان پرسیدیم. در مشخصات شاهین نوشته بودند: بچه ای بسیار خونگرم و عاطفی با سازگاری بالا که تنها آرزویش داشتن پدر و مادر است و طبیعی است مادری که سال ها در آرزوی شنیدن کلمه ی مادر بوده یا پدری که اگرنگاه میلاد برای دقیقه ای روی پوستر حرم امام رضا(ع) مکث می کرد ، شبانه شال و کلاه می کرد و صبح نشده ، پسرش را به حرم می رساند ، به حق می توانند همان پدر و مادرشایسته ای باشند که شاهین آرزو می کرده.

نترسید. برای این بچه اتفاقی نمی افتد. همان طور که آمار 25000 کودک بی سرپرست دل نگران تان نکرده. کودکانی که در شبانه روزی های بهزیستی ، شب را به صبح می رسانند و فقط در حسرت یک خانه گرم ، چشم هایی نگران و دست نوازشی هستند که مثل دستگاه های کپی بر سرتمام شان یک جور کشیده نمی شود.

اما برسیم به نگرانی آخرتان . می ترسید دو طرف از هم خوشش شان نیامده باشد؟ حق دارید. اگر پروسه ی فرزند خواندگی را کسی از آشناهایتان طی کرده باشد ، خوب می فهمید که این روند شبیه مراسم خواستگاری نیست.چه پیچ و خم ها و چه انتظارها که ممکن است با صبوری زیاد، به تحویل یکی از بچه ها ، به صلاحدید بهزیستی ختم شود. که طبیعی هم هست اگر این همه سخت گیری نباشد انتخاب ها سخت تر می شود. ممکن است بچه ای برده شود و بعد از چند ماه برگردانده شود که مثلا بچه ی درسخوان تری بدهید یا مثلا اگر می شود رنگ چشم هایش را عوض کنید . بدیهی است تسهیل انتخاب ها موجب شود تعداد زیادی از خانواده ها ، روی چند بچه ی معدود اصرار بورزند در حالی که اکثریت بچه های بهزیستی ، باب دل آدم های ظاهر بین نیستند. از آن طرف هم همین طور است .از سوی بچه ها این انتخاب کمتر صورت می گیرد. وقتی خانواده ای برای پذیرش بچه ای مصمم می شود دیگر بچه مال آن هاست.

این ها را نوشتم که بگویم نترسید. سرخود عمل نکردیم. ولی اعتراف می کنیم غافلگیرشان کردیم و به این کار رسانه ای می بالیم . کتمان نمی کنیم جذابیت های تصویری داستان برایمان مهم بوده . ببخشید اگر خوب دیده شدیم. آن قدر که یک ساعت بعد از برنامه ، تمام ماشین ها توی تاریکی شب ، بوق زنان پی ماشین پدر و مادر شاهین را گرفته اند. آن قدر که تمام مردم شهرک پردیس خیابان ها را چراغانی کردند. آن قدر که اهالی محل برای شاهین لباس خریده اند تا مهمان ناخوانده، شب را راحت تر بخوابد . آن قدر که شاهین قهرمان داستان ما ، وقتی صبح از خواب بیدار شده برای اولین بار دل پدر مادرش را لرزانده که:" می شود امروز هم پیش شما بمانم؟"


امیدوارم روز به روز بیشتر دیده شوید/ پاسخی در نهایت ادب، به کارشناس برنامه ماه عسل یکشنبه شب
پيام فروتن

به راستی چرا در پشت هر نقد، یادداشت و نوشته ای توهمی از وجود توطئه، بخل و حسادت وجود دارد؟! چرا به محض آن که بر خلاف میل ما چیزی بخوانیم یا چیزی ببینیم، بی آن که کمی به خود و کاری که کرده ایم بیندیشیم، بلافاصله خود را، کارمان را و اندیشه مان را عاری از هر عیب و نقص دانسته و دیگران را با انبوه واژه های ناپسند به قضاوت می نشینیم؟! در حالی که نقد – به خصوص در عرصه هنر و رسانه – حق مسلم هر مخاطب است. پس عقل سلیم حکم می کند بیش از آن که به منتقد فکر کنیم، به اثری که برجای گذاشته ایم بیندیشیم.

سرکار خانم مریم نوابی نژاد، کارشناس محترم برنامه ماه عسل، جوابیه ای بر (ظاهرا) نقد بنده نوشته اند که لازم می بینم پاسخی در نهایت ادب و احترام به این جوابیه بدهم. اگرچه خیلی پاسخ در پاسخ را نمی پسندم، اما از آنجا که بر خلاف نظر و تیتر انتخابی ایشان، آرزویم دیده شدن هرچه بیشتر این برنامه و برنامه های دیگر صدا و سیما است، پاسخی به جوابیه ایشان می دهم. در این میان تردید ندارم پیشرفت و ارتقاء کیفی آثار رسانه ای و هنری از بطن دیالوگ و گفت و گو به وجود می آید و بس.

- کارشناس محترم برنامه برای جوابیه خود تیتر "ببخشید اگر دیده شدیم" را انتخاب کرده اند. این تیتر القاء کننده وجود فرهنگ بخل و حسادت است. سرکار خانم نوابی عزیز... شغل اصلی نگارنده، طراحی صحنه تئاتر، تلویزیون و سینما و تدریس این رشته است. شخصا نه علاقه ای به کارگردانی و تهیه کنندگی دارم و نه قرابتی با این حوزه کاری. پس اتهام بخل و حسادت پذیرفتنی نیست که کارم چیز دیگریست. از سوی دیگر کسی که سال ها برای تلویزیون، مجموعه ها و سریال های آن طراحی کرده است، قطعا آرزوی کمال و ارتقاء آثار سایر همکارانش را در سر می پروراند و اگر نقدی می کند از همین دریچه به ماجرا نگاه کرده است.

- نوشته بنده را با عبارت صد من یک غاز تعبیر فرموده اید که آن را نوشته و تحویل دیگران داده ام! شخصا درباره نوشته ام این گونه فکر نمی کنم و در نهایت ادب، به نظرتان احترام می گذارم. فقط کاش شما هم به مخاطبان بسیاری که این یادداشت را پسندیده اند احترام می گذاشتید و از این عبارت استفاده نمی کردید! قطعا همکاران و دوستان من در برنامه وزین ماه عسل، باید خود پیشگام احترام گذاشتن به دیگران و اندیشه آنها باشند.

- فرموده اید برای به هم رساندن خانواده محترم ابراهیمی و شاهین عزیز، "ساعت ها و ساعت ها و روزها و ماه ها" وقت صرف کرده اید. در حالی که جناب آقای پیوندی، از اعضای تیم کارگردانی ماه عسل در یادداشتی که در همین خبرآنلاین درج شد، فرموده اند تنها چند روز و چند شب درگیر این مسئله بوده اند!

- به نگارنده گوشزد فرموده اید آمار 25 هزار کودک بی سرپرست نگرانش نکرده است. از کجا می دانید؟! چظور قضاوت می کنید همکار "ماه عسلی" من؟! کسی که به یک کودک (شاهین) و سرنوشتش می اندیشد، برایش مهم جلوه می کند و دست به قلم می برد؛ 25 هزار کودک دیگر نیز قطعا برایش دغدغه به شمار می رود. فقط این چنین بازاری و فله ای در موردشان فکر نمی کند و درباره شان صحبت نمی کند!

- فرموده اید "ممکن است بچه ای برده شود و بعد از چند ماه برگردانده شود که مثلا بچه درسخوان تری بدهید یا مثلا رنگ چشمش را عوض کنید" این را طبیعی دانسته اید که در فرایند فرزند خواندگی اعمال می شود. مشکل دقیقا از همین جا آغاز شده است. شما زندگی خصوصی یک زن و مرد و یک کودک را در در سطح میلیونی رسانه ای کرده اید. شما و برنامه شما از این سه نفر یک خانواده ساخته اید. حال پس از چند روز، چند هفته و یا چند ماه، اگر این خانواده "ماه عسلی" شما بنیان خانواده رسانه ای شان را تغییر دهند، چگونه می توان به کسانی که تمام شهرک پردیس را چراغانی کرده اند و برای این خانواده بوق زده اند پاسخ داد؟! شاهین چگونه می تواند به دوستانش در بهزیستی و در آینده به خود و دیگران پاسخ دهد؟! آیا به عنوان یک کارشناس به این موضوع فکر کرده اید؟ یا فقط به قول خودتان تنها جذابیت برنامه برایتان مهم بود و چند روزی که به این "غافلگیری رسانه ای" ببالید؟!

- در جایی دیگر فرموده اید: "اکثریت بچه های بهزیستی باب دل آدم های ظاهربین نیستند" بازهم قضاوت و بازهم خود را بالاتر از دیگران دانستن در این کلمات موج می زند. خانم نوابی گرامی ... چرا اینقدر عصبانی و چرا اینقدر متکبرانه؟! همچون مهمانان عزیز برنامه شما در جای جای ایرانمان بسیارند. این آدم های گمنام یک تفاوت عمده با سرکارعالی دارند. آنها کارهای خیر خود را مخفیانه و بی آنکه کسی بفهمد انجام می دهند و اتفاقا به این کارها نمی بالند و مغرور نمی شوند!

- فیلمی که در شب دوشنبه از پشت صحنه برنامه یکشنبه پخش کردید، سناریوتان را پیچیده تر کرد. تمام امید نگارنده آن بود که برنامه شما پیشاپیش ماجرا را با این خانواده و شاهین هماهنگ کرده باشد و این فقط یک شوی رسانه ای باشد! اما متاسفانه شما و عواملتان حتی تلاش کردید تا آخرین لحظه آنها با هم روبرو نشوند! شما حق "انتخاب" را که بزرگترین حق شرعی، عرفی و انسانی است از این پدر و مادر و پسرک کوچک برای همیشه دریغ کردید.

- سرکار خانم نوابی نژاد، فعالیت در عرصه رسانه، تنها غافلگیر کردن مردم نیست؛ که این مولفه بسیار بسیار راحت و سهل الوصول است. گاهی اوقات عذرخواهی و پذیرش اشتباه، بزرگترین و شجاعانه ترین کنش رسانه ای از سوی فعالان این عرصه به شمار می رود.

برای شما و همکاران دیگرتان در برنامه ماه عسل آرزوی موفقیت و بهروزی می کنم و امیدوارم روزبه روز بیشتر دیده شوید.


منبع : خبرآنلاين

به روز شده در : چهارشنبه 2 مرداد 1392 - 10:26

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب | Bookmark and Share

اخبار مرتبط

نظرات

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���