زهره
چهارشنبه 24 بهمن 1386 - 20:23
-12 |
|
|
|
این فیلم هم برای دانلود به سایت های آرشیو فیلم رسید.این نسخه زیر نویس انگلیسی دارد. متاسفم.
|
علی طهرانی صفا
چهارشنبه 24 بهمن 1386 - 22:9
20 |
|
|
|
پیش نوشت: با اینکه با دنیای " سنتوری " بیگانه ام و معنا و محتوای فیلم آزارم می دهد (شاید به این خاطر که حاضر نیستم هم نشین علی سنتوری شوم)، اما به عوض اش، این نگاه درجه یک تو به فیلم ها حسابی سر حالم می آورد. در حال حاضر هیچ منتقدی را نمی شناسم که چون تو، درون مایه و عمق فیلم ها را درک کند. دم ات گرم امیر قادری. خصوصاً که امسال من و تو هم زمان عاشق شدیم! جشنواره تما م شد. هیاهو به پا شد. این را فعلاً داشته باشید به عنوان یک شروع ساده برای حرف های مهم تر. و البته این نوشته قرار است یادداشت بسیار کوچکی باشد و نه بیشتر، بر سه اثر مطرح جشنواره 26 یعنی « تنها دو بار زندگی می کنیم »، « به همین سادگی » و « آواز گنجشک ها ». اما فیلم بهنام بهزادی را بر خلاف تمام هوراهای جوگیرمنشی که از زمین و زمان برایش ارسال می شود اصلاً و ابداً دوست ندارم. یک فیلم دختر – پسری مبتنی بر دیالوگ، با تقلیدهای ناشیانه در فرم و ساختار مثلاً غیر خطی مثل صحنۀ هفت تیرکشی آقا پسر، بدون هیچ سکانس و حتی یک پلان دیدنی که بوی اپسیلونی سینما بدهد، کاملاً بی رنگ و رو، با اغراق های بی نهایت غیر واقعی و نا مأنوس و نا ملموس مثل تمام اطلاعاتی که فیلم دربارۀ شخصیت دختر دوست داشتنی اش باید بدهد و نمی دهد و یا از آن طرف می دهد و نمی دانیم که چرا؟، و کلاً من نمی دانم که چرا و به چه دلیل عاقلانه ای باید یک چنین فیلم دم دستی ای را دوست داشت. فیلم میر کریمی فیلم خوبی بود، به شرطی که خودت را به فیلم می چسباندی و لحظه ای از آن جا نمی ماندی. و این عیب بزرگی است برای میرکریمی نازنین که بعد از فیلم به درستی تحسین شدۀ خیلی دور- خیلی نزدیک با آن سکانس های شاهکار به یاد ماندنی اش، رو به یک چنین کار روشنفکر پسندی بیاورد. اثر میرکریمی از معنای واقعی سینما دور بود و به همین علت تمام حرف های عمیق و پر محتوای فیلم، فدای همان قدم سادۀ ابتدایی شد. پس فیلم او آن طور که باید و شاید دیده نشد و نمی شود و نخواهد شد. در یک کلام منتقد پسند از آب در آمد و والسلام. اما بهترین و حالا مظلوم ترین فیلم جشنوارۀ امسال از آن مجید مجیدی بود. منتقدین شمشیر از رو بستۀ همیشگی، این بار برای گنجشک کان مجیدی سنگ تمام گذاشتند. فیلم را مثله مثله کردند و از تکه تکه اش چماق ها ساختند. این چماق کوچک را ببینید: « موسیقی فیلم دقیقاً و صرفاً به قصد شیرفهم کردن بیننده به اینکه احساساتی شو! این خیلی لحظه انسانی تأثر آوری است! ساخته شده ... » و خدا پدر کسی را بیامرزد که به من بی سواد بیاموزد که سؤال: موسیقی بی بو و بی خاصیتی که به هیچ احساسی تلنگر نمی زند، دقیقاً و صرفاً به چه قصدی ساخته می شود؟ و شما را به مقدسات بی خیال جواب شوید و سلسلۀ تماشایی چماق سازان را ببینید که تا کجا ها می رود. از فیلمنامه و اینکه دراماتیک نیست! (و اصلاً مگر باید می بود؟) تا نظام پاداش و عقوبت و عدم ارائۀ تحلیل صحیح از پدیدۀ اجتماعی بسیار هولناک پیک موتوری و ربط دادن ریزش دقیقاً نصف گوجه سبزها به اسکناس هزارتومانی حرام و تقابل فقیر و غنی و دیوار کاهگل و افتادن و متنبه شدن کریم آقا و برداشت آزاد و الی ما شاء الله که تمامی ندارد این سلسله. به درستی و غلطی این اتهامات کاری ندارم. فیلم مجیدی یک حرف ساده داشت. اینکه زندگی آنطور که تو می خواهی به پیش نمی رود و صد افسوس که بعضی ها این حرف ابتدایی را درست نفهمیدند و این هم مهم نیست البته. و شاید این هم مهم نباشد که بهترین و سینمایی ترین سکانس جشنواره را در همین فیلم مجیدی دیدیم. آنجا که انبوه ماهی ها روی زمین بالا و پایین می پریدند و ما مانده بودیم و نفس های حبس شده و چشمان بهت زده و نا امید و ناگهان امیدی که به یک ماهی زنده شد. اینجا حرکت از اوج یأس به اوج زندگی در یک سکانس شاید یک دقیقه ای آنچنان زیبا و موجز و شاعرانه معنا می یابد که آقای بهزادی با دوبار زندگی کردن نتواست آنرا مفهوم کند. این چیزی نیست جز همان استعدادی که سینما لازم اش دارد و خیلی ها ندارند و بی خبرند. پس عمر و نگاتیو را یکجا می سوزانند. این یکی دیگر مهم است رفقا. باور کنید.
|
فرزاد
چهارشنبه 24 بهمن 1386 - 22:13
-20 |
|
|
|
به رضا: سلام. در ادامه بحث قبلی: توصیه می کنم یادداشتهای جشنواره امیر قادری (قسمت آخر: ته حشنواره) رو یه بار دیگه بخون. می بینی که تمام اون ایرادهایی که به من گرفته بودی (بالغ نبودن و مسخره کردن دیگران و ...) چه قدر در مورد استاد عزیزمون صدق میکنه. اصولا شیوه ی نزدیک شدن امیر قادری به این فیلم (و بسیاری آثار دیگر) چه مقدار با الفبای نقد و انتقاد، همخوانی داره؟ به وحید:1 - منظورت از سطح سواد و شناخت نسبت به سینما چیه؟ واقعا جدی می گی یا منو گرفتی؟ احتمالا خودت خوب می دونی اما بزار بگم. اگر چیزی به نام اینترنت وجود نداشت، بسیاری از به اصطلاح منتقدان سینمای ایران(مخصوصا جوان ترها) باید دنبال شغل دیگه ای می گشتن. در مورد فیلم های غیر ایرانی، یه سری به سایت ها و وبلاگ های انگلیسی زبان بزن تا ببینی چه قدر مضامین و ایده ها و نوشته ها برات آشنا هستند. 2 – احساس، سلیقه و نگاه شخصی هر انسانی (از جمله منتقد) نه فقط در نگاه او به یک اثر هنری، که در همه کارها و احوالات اون آدم (مثلا لباس پوشیدن و غذاخوردنش) حضور و بروز داره. راه گریزی هم از این نیست. اما این فرق داره با این که شما احساس و سلیقه خودت رو به فیلم یا فیلم سازی بدوزی که به کلی از این فضا دورند. یا مثلا سعی کنی از فیلمی مثل 2046 مفهوم لذت بردن از زمان حال رو به زور بیرون بکشی.
|
رضا خاندانی
چهارشنبه 24 بهمن 1386 - 23:35
18 |
|
|
|
سلام امیر خان قادری عزیز دیدمش اره بالاخره دیدم ولی حیف حیف که مثل شما تو سالن تاریک سینما و با حالی که شما بردید نبود امیر جان از دیشب که فیلمو دیدم بغض گلومو گرفته میگی بخاطر علی سنتوری نه امیر جان نه بخاطر داریوش مهرجویی عزیز که الان نمیدونم چه حالی داره؟ فیلمی که مطمینا" همه ی رکوردای تاریخ سینمای ایران رو جابجا میکرد اونم نه با حرفای مسخره (اخراجی ها) بلکه با هنر و استادی یک هنرمند بزرگ به اسم داریوش مهرجویی امیر جان خیلی وقت بود که کامنت واست نذاشته بودم ولی نمیدونم امروز چمه؟ دمتم گرم بابت روزنوشتت من که از اول تا اخرشو دوباره خوندم با اینکه به قول تو تکراری بود .مطمینم بقیه بچه ها هم همینطورن لعنت به این سینما بهتر نیست سینما رو تحریم کنیم؟
|
وحید
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 0:46
-22 |
|
|
|
سلام همین الان اومدم تو سایت و این پستت رو هنوز نخوندم.چون طولانی بود و باید با دقت و حوصله بخوانم.پس فعلا بی ربطی کامنت اول رو ببخش. بعضی بازیگرها هستند که نیازی نیست اونها توی مخاطب رو دنبال خودشون بکشونند، بلکه این تویی که دنبالشون می ری.حضورشون روی پرده چیزی فرای بازی کردنه.اصطلاحا می گن طرف اون "آن" معروف رو داره.این "آن" به هیچ شکل توضیح دادنی نیست.این دسته از بازیگرها تعدادشون خیلی خیلی کمه.توی سینمای جهان که همه می دونند این عده معدود کیا هستند.اما توی سینمای خودمون یه تازه وارد داریم که به نظرم می شه توی این دسته حسابش کرد.حامد بهداد.قلم خوبی ندارم تا از احساسم نسبت به بازیش بنویسم.بازیگری که تا حالا هر چی ازش دیدیم نقش های مکمل بوده.امشب اولین قسمت سریال یک مشت پر عقاب پخش شد.ظاهرا بهداد نقش اول.خب الحمدا... .جدیدا وقتی بازیش رو می بینم، حسی رو دارم شبیه وقتی که توپ می افته زیر پای دلپیرو!ربطی نداره، می دونم.ولی هیجان و شور وحالش فرقی برام نداره.خدا کنه این هیجان و شور و حال کودکانه حالا حالا ها باهام بمونه.
|
عماد
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 1:6
-36 |
|
|
|
امروز دو تا فیلم ایرانی گرفتم،نسخه اصلی مهمان مامان و نسخه دزدی سنتوری، وقتی اومدم خونه اول مهمان مامان رو دیدم،ترسیدم سنتوری رو اول ببینم،ولی اون صمیمیت و معصومیت مهمان مامان از ظهر تا الان نمیذاره برم سراغ سنتوری،با خودم میگم اگه امروز فیلمو ببینم و فردا ببینم مهرجویی از مردم خواسته فیلمو نبینن چی؟ بهتر نیست منتظر بمونیم؟انتظار شیرینی خاصی داره.
|
فرزاد
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 1:27
6 |
|
|
|
امیر قادری، تو کی هستی واقعا؟ حرفها و نوشته هات معنیشون چیه؟ خودت هم میدونی؟
با توجه به اصل <<حضور نمادین امر غایب>>، باید گفت این همه اصرار بر خوش بودن و لذت بردن از زندگی، دقیقا به معنای غیبت آنها از عرصه واقعی زندگیست. این همه بازی با کلماتی چون عشق و ایمان و امید و ... دقیقا به معنای نبود و کمبود آنها در تجربه عینی زندگی شخص است. این همه زور برای حظ بردن از لحظه لحظه زندگی، (جدای از عبث و پوچ بودن چنین زور زدنی) به معنای حضور هولناک امر معکوس آن است. از این تپق های فرویدی در ادامه ی این روزنوشت و اصولا در نوشته های جناب قادری، کم نیست.
در مواجهه با زشتی واقعیت، پناه بردن(بخوانید فرار) به دنیای ذهنی آرمانی و بری از تناقض، البته یکی از خصایص دیرینه فرهنگ ایرانی ست.
برای توصیف دنیای امیر قادری و آدم هایی مثل او، از واژه های خودش استفاده می کنم: ولنگ و واری و بی عاری.(ظاهرا مشکلی با این واژه ها ندارد)
دنیایی که در آن (در مواجهه با زور) می توان گفت: گور بابای حق و حقوق.
میتوان به بچه های معلول فیلم (لاک پشت ها هم پرواز می کنند) گفت: دسته ی چلاقها و افلیجها.
دنیایی که در آن، دلقکی به نام مایکل مور، (( فیلم ساز چپ رادیکال)) است؟!
معنی رادیکال رو میدونی؟
راستی امیر قادری اگر تو یکی از آن دخترکان مظلوم فیلم بمانی بودی یازم چیزهای بامزه و مفرح (مثلا مخمل بافته شده روی لحاف ها) برایت معنی داشت؟
تو کی هستی واقعا؟
|
Reza
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 4:1
-44 |
|
|
|
با عذاب وجدان "سنتوری" رو دیدم . پارسال بلیتشو هم داشتم ولی نشده بود ببینمش . البته اینکه با این کیفیت خوب و با زیرنویس و دقیقا یکسال بعد از نمایش جشنواره ایش و بعد از چند تا مصاحبه و نوشته مهرجویی درباره وضعیت سینمای ایران در اومده ، کمی عجیب به نظر میرسه . به هر حال پیشنهاد میکنم حالا که سی دیش دراومده ، مهرجویی یه شماره حساب اعلام کنه که هرکی دوست داشت یه پولی واریز کنه .... اما خود فیلم : نزدیک بود "سنتوری" برای من به سومین فیلم مورد علاقه ام از مهرجویی بعد از "دایره مینا" و "اجاره نشین ها" تبدیل بشه که نشد . در بعضی دقایق خیلی خوبه ولی کامل نیست . در مقایسه با کارهای متاخر مهرجویی یه جهش بزرگ به نظر میاد ولی باز هم ضعف داره و بعضی مواقع موسیقی نجاتش میده .... به هرحال امیدوارم تو اکران خارج از کشور بخشی از ضررهاشو جبران کنه .
|
سوفیا
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 4:45
22 |
|
|
|
"talk to her" سلام وقتهایی هست که آدم احساس میکند هیچ چیز نمی تواند حالش را بهتر کند. انگار سرما و ظلمت آنقدر فراگیر میشود که مثل تونل بیانتهایی زیر پای آدم, هرچه میدوی به ته اش نمیرسی. فکر میکنی دیگر حتی تهماندهای هم نمانده از زیبایی, یا نوری که بتواند نگاهت را خیره کند. و شگفتزده میشوی وقتی میبینی هنوز میتوانی به هیجان بیایی در برابر شکوه بصری و محتوایی شاهکار یگانهای مثل « talk to her»(آلمودووار) بنیتوی این فیلم غریبترین و مومنترین شخصیتیست که تا به حال در سینما دیدهام. فراتر از قهرمان «یک محکوم به مرگ می گریزد» برسون یا «ایثار» و «نوستالگیا»ی تارکوفسکی. انگار این جملهء «ایثار» را سرمشق زندگیش کرده که اگر هر روز با امید و ایمان یک کار ساده را انجام بدهی, مثلا درخت خشکیده ای را آب بدهی, بالاخره معجزه اتفاق خواهد افتاد. عشق و صبوری معصومانهای که این آدم را وامیدارد این همه سال تمام زندگی اش را بگذارد به پای تر و خشک کردن یک موجود بی جان, با توجه و مراقبتی که او را زنده می کند و در عوض خودش را به مرگ میرساند, می آموزد که معنی «باور داشتن» چیست, که چرا و چطور باید زندگی کرد و زندگی را رعایت کرد, و انسان را رعایت کرد , خود اگر شاهکار خدا بود یا نبود. چطور باید با او حرف زد. دوستان اگر به هر دلیلی حالتان خوب نیست این فیلم را ببینید. حتما موثر است.
|
محمد
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 8:41
7 |
|
|
|
امير خان ميشه يه مصاحبه اي چيزي از آقاي مهرجويي بذاريد رو سايت. يه حرفي يه چيزي كه ما رو آروم كنه. نكنه فيلم نسازه. تازه ديروز كه به يكي از اين پخش كننده هاي سنتوري گير داده بودم كه چرا اين كارو مي كني مي گفت آقا مهرجويي راضي بوده به اين كار. يه خبر دو خطي هم كفايت مي كنه.
|
پريسا
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 9:22
-23 |
|
|
|
امير چه خبره :((((((((((((( چرا همه جا دارن CD سنتوري ميفروشن ؟ آخه چرا ؟ اين وضع مفتضح چيه ما پيدا كرديم از ديشب كه تو بساط يه دست فروش سنتوري رو ديدم و شبش ندا گفت كه متاسفانه حقيقت داره تا الان انگار دارم ميميرم ... ديشب تا صبح همش علي بلورچي عزيزمون جلوي چشمم بود...واقعا حس ميكنم دارم ديوونه ميشم :(( آخه چرا يه همچين گوهري مثل سنتوري بايد يه همچين وضعيتي پيدا كنه ......... خدايا من حالم خيلي بده واقعا نميشه كاري كرد ؟:(
|
Reyhane
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 9:28
-7 |
|
|
|
هنوز نخوندم یادداشتت رو. فقط اومدم بگم خسته نباشی اینهمه نوشتی ... !!
|
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 10:37
-6 |
|
|
|
یادداشت "تخت و زنجیر" رو جاگذاشتی امیر قادری امیر: ا تو چه یادته؟ پیداش نکردم استاد. اگه اشتباه نکنم، مال شماره اسفند پارسال مجله فیلم بود.
|
محمد
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 11:37
1 |
|
|
|
اي داريوش مهرجويي من يكي از عاشقاي توام. مي دونم عاشق جماعت رو نبايد جدي گرفت چه برسه به من كه يكي از جماعتم. از وقتي قرار شده آدم حسابي بشم و فيلم بسازم و حرف بزنم ديگه نگفتم كه عاشق توام. من كه نتونستم علي سنتوريات را ببينم ولي حالا كه لو رفتي و تو كوچه و خيابون حرف شماست من هم لو مي دم كه عاشق شمام. مي دوني تا حالا چند تا سنتوري خريدم. مي دونم فايده اي نداره ولي مي خرم مي ذارم خونه بلكه كسي نخره. خودم كه تا رو پرده نيفته همه جا تاريك نشه نمي رم سراغش. دلم مي خواد يه دل سير برات حرف بزنم ولي نه اين حرفا بت مي رسه نه به دردت مي خوره. اولين باري كه بابام منو برد سينما اسم فيلمه يادم نموند ولي يه جاييش يادم موند كه مرده تفنگش رو مي گيره طرف زنش قدماشو مي شمره و مي زنه و مي گه لاكردار اگه بدوني هنوز چقدر دوستت دارم. لاكردار تكيه كلام بابام بود خدا بيامرز.
|
نوید غضنفری
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 11:50
-7 |
|
|
|
برای عطص: سلام به رفیق ندیده ام. سریع می روم سر اصل مطلب. این جوری که تو خودت را مرکز درستی عالم گرفتی، بله، درست می گویی. هیچ کس جز خودت و هم عقیده ات درست نمی گوید! چنان که اول اش هم راجع به «سنتوری» چیزی مشابه نوشته ای. اما درباره امیر (که فکر می کنم این اجازه را مدت هاست ازش گرفته ام بگویم به اش داداش)، امیر دامنه سلایق اش بسیار وسیع است. همین الان که یادداشت «کاش می شد دست علی...» را برایش فرستادم (و شما هم لطف کردی و کامنت گذاشتی) به ام گوشزد کرد که «باید یاد بگیری از جهان هر فیلم، نکته خوبش را برداری» (نقل به مضمون!) «آواز گنجشک ها» را هم با هم دیدیم، با اجازه ات می دانم مفتون کحاهای فیلم شده (چیزی در مایه های آن سکانس کار کردن کریم، تو جا، با رادیو قدیمی اش. خب این نوستالژی دوست داشتنی همه ماست). دیگر هیچ. فقط خواستم بگویم اجازه بده زمان بگذرد و فیلم ها دوباره و چند باره مرور شود (به یادداشت ها و تصمیم های عجولانه هم زمان و بعد از جشنواره بسنده نکن) چه بسا منتقدانی که تصمیم هایشان درست برعکس شده و البته این چیزی است که تجربه برای امیر قادری ثابت اش نکرده. و البته می دانی که او امیر قادری است و نه من و شما.
|
کاوه اسماعیلی
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 13:1
14 |
|
|
|
لینک دانلود را از بالاترین پیدا کردم (با این تیتر که تنها دو روز پس از نامه مهرجویی ....)و حالا جلوی چشمانم است.برایشان کامنت میگذارم."گند زدید.حالا وقتش نبود عوضی ها"...بیشتر از یکسال است که از این شاهکار ندیده میشنوم.از اینکه فیلم درباره اولویت تعهد به خود به تعهد به اخلاق و اجتماع است...و من هنوز فیلم را ندیده ام.و حالاست که این تناقض کثیف شکل میگیرد.اخلاق به من میگوید دانلود نکن.و اما چشم و دل گرسنه ام چه؟این عزیزانم را باید سیر کنم.مگر نه اینکه می گویید علی سنتوری هم اینگونه بود.حالا باید عشقم به مهرجویی و فیلمش را فدای همان جامعه به قول شما ریاکار و اخلاقیاتش کنم..آقای امیر خان قادری...وقتی این همه تو سر اخلاقیات که این روزها خیلی هم مظلوم شده میزنید حواستان باشد که همین اخلاقیات قرار است به داد سنتوری برسد.و من حالا با افتخار اعلام میکنم که هنوز سنتوری را ندیده ام.
|
کاوه اسماعیلی
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 13:3
-27 |
|
|
|
و البته حواسم هست که دیگر شاید نتوانم سنتوری را روی پرده ببینم و این زور زدنهایم دیگر خیلی احمقانه است.ولی شاید شانسی باقی مانده باشد.منتظر می مانم.
|
عماد
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 15:36
8 |
|
|
|
خوب بالاخره خود اصل کاری هم حرف زد،به نظر من ندیدن این فیلم در حال حاضر خیلی بهتر از اینه که ببینیمش و حرف اقای مهرجویی رو نادیده بگیریم.
|
مهیار
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 15:50
2 |
|
|
|
مهرجویی برای من بیش از یک کارگردان که یک پیر و مراد است. هرچند دیدن سنتوری اش آرزوی بزرگ رندگی من بوده و هست. اما به احترام استاد، سنتوری را اینجوری نمی خواهم و نمی بینم...
|
siavash
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 16:21
-12 |
|
|
|
akh ke che zajri to keshidi ali jun.
|
عطص
پنجشنبه 25 بهمن 1386 - 21:59
13 |
|
|
|
برای نوید غضنفری: نمی دانم منظورت از حرف هایی که زدی دقیقاً چه بود یا دنبال چه بودی. اگر از دست من دلخوری که باید باشی، به ظن من سلاح عصبانیت ات را درست نشانه نگرفتی. شاید هم عمداً نخواستی که وسط خال بزنی. نمی دانم. مثلاً عبارت " خودت را مرکز عالم گرفته ای " خب، نه فحش آب داری است که بگویم بندۀ خدا دق و دلی اش را خوب خالی کرد و راحت شد؛ و نه حرف و استدلال محکمی پشت اش خوابیده. اصلاً معلوم نیست این حرف را در جواب کدام نوشتۀ من نوشته ای. به هر حال به نظر می رسد که در این روزگار کسی نیست که برای خودش کسی نباشد و نسبت دادن مرکزیت عالم به یک بندۀ چلغوز خدا حتماً و حتماً عبث تر از عبث خواهد بود. اما اینکه پای امیر قادری را هم به گود کامنت ات باز کردی در نوع خودش جای کنکاش دارد. به هر حال مطمئن و آسوده باش که من هیچ وقت امیر قادری را داداش و داداشی صدا نخواهم زد، چرا که اساساً علاقه ای به لوث کردن واژگان ندارم. بعد از بوقی سال، از امیر قادری تعریف شاید کوچکی کردم که به نظرم لایق اش بوده و هست. « آواز گنجشک ها » را هم دوست دارم و از تعریف های امیر قادری هم متعجبم. راست اش من هم انتظار داشتم که برای فیلمی مثل فیلم بد بهزادی خیلی سر و صدا راه بیندازد و شلوغ پلوغ کند که متأسفانه پیش بینی ام غلط از آب در آمد و جا خوردم. حالا بگو ببینم رفیق، تو سر کدامین پیچ گیر کردی و ما بی خبریم؟
|
ندا میری
جمعه 26 بهمن 1386 - 0:55
-21 |
|
|
|
خوب نیستم. یک کم قدیمی تر ها می دانند که وقتی می گم خوب نیستم یعنی چی و درد تا کجای استخوانم رسیده که می گم خوب نیستم. وگرنه جون به لب هم که برسه، من یکی خفه خون محض دارم و از گفتن و دم زدن از درد خبری نیست... بگذریم. علی سنتوری برای من حکایت نا تمام خودمه، به کمال رسیده خودمه، به ته خط رسیده خودم. تمام چیزی که خودم نمی دونستم شاید و مهرجویی کوبید تو صورتم. همین موقع ها پارسال .... روی پرده لرزیدن بعد از سالها رو به یادم آورد و نئشگی جاویدانی رو به وجودم ریخت ... چقدر دلم می سوزه برای همه آنهایی که یک سال عطش دیدن اش را به جان خریدند و حالایا باید پاشون رو بگذارند روی میل و وسوسه عظیمی که تنفس دنیای علی سنتوری بزرگ را له له می زنه و چشم ببندند روی جهان بی بدیلی که استاد براشون تدارک دیده و یا گور پدر اخلاقیات و درد و مرض دیگه بشن که گریبانمونو گرفته و داره منفجرمون می کنه و ... تازه بعدش علی سنتوری رو که بزرگی اش، عظمت تمام کائنات رو به سخره می گیره، توی تلویزیون (ته ته ته اش مگه چند اینچه؟) ببینن؟ از سنتوری عزیزم نگفته بسیار دارم و کاش وقت اش برسه که بگیم. آخه درد علی سنتوری درد خودمونه و هیچکس نفهمیده انگار.............. شاهکار مهرجویی روی بزرگترین پرده های دنیا نفس هر بنی بشری رو می گیره ... کاش یک پرده توی این خراب شده پیدا می شد که شرافت اش رو از سنتوری می گرفت .... حال هیچکس این روزها انگار خوب نیست .... به درد علی تنها، علی پر غم .... علی سنتوری
|
جمعه 26 بهمن 1386 - 3:25
-7 |
|
|
|
شما ها همتون قاطی دارین ، فیلم اکران شد به تنها روشی که می شد اکران بشه
|
سپيده
جمعه 26 بهمن 1386 - 10:55
-6 |
|
|
|
خيلي نامردين جماعت! آهاي اونايي که هي دم از مهرجويي و سنتوري مي زنيد ! ايجور که معلومه همه رفتين دزديشو خريدين! همه اون حرفاتون شعار بود نه؟! همش حرف مفت ! اگه نه پس کو؟! بايد بگم و بدونين که مهرجويي هيچ نيازي به طرفداري و دلگرمي شما نداره .نه نياز داره نه انتظارشو ! تنها انتظارش از شما اينه که مال دزدي به خونه نبرين ! اگه مردين پس کو؟! منم مثل تک تک شما واسه ديدن سنتوري لحظه شماري مي کردم منم مثل شما با ديدن دونه دونه ي تيترايي که سنتوري توش بود دلم هري مي ريخت ! منم... اما صبر مي کنم.بازم صبر مي کنم تا شايد به قول حنانه يکي بالاخره شاه ماهي رو به جوي آب بندازه ! شايد...
|
رضا کاظمی
جمعه 26 بهمن 1386 - 13:56
-7 |
|
|
|
جالب می باشد.
|
محیا
جمعه 26 بهمن 1386 - 14:49
-6 |
|
|
|
متاسفم... گویا مهرجویی از تمام کسانی که برای کارهایش احترام قائلند درخواست کرده سی دی قاچاق را نخرند و مال دزدی به خانه شان نبرند... فکر می کنم خریدن سی دی قاچاق سنتوری با هر توجیه و هر نوشته احساساتی ای مثل این کامنت ها، شرکت در بازی ای است که به منزله تیر خلاص است برای فیلم، تا سنتوری برای همیشه ممنوعه بماند... ولی به قول شما، بی خیال شاهکار استاد مهرجویی را ببینیم، به هر قیمتی... وقتی عقیده عشق فیلمها این است، وای به حال بقیه... جدن درک نمی کنم! کاش یک نوشته اینجا قرار می گرفت و از همه خواهش می کرد این سی دی را نخرند و جلوی تکثیرش را بگیرند تا شاید امیدی باشد، حداقل برای آینده ی این سینمای نحیف و مردنی! راستش را بگویم: به نظرم کسانی که هنگام توقیف فیلمها کاسه ی داغتر از آش می شوند، اما هنگام پخش غیرمجازش، در عین حال که دیدن فیلم و سوءاستفاده از وضعیت موجود را فراموش نمی کنند، باز هم اینجا از آرزوهایی می گویند که نقش بر آب شده، لابد برای مظلوم نمایی و راحت شدن وجدانشان، بیش از همه در وضعیت حالای سینمای ایران مقصرند... می دانید که مدتهاست از دولتی ها انتظاری نیست، ولی از امثال شما... من هم متاسفم، ولی نه برای سنتوری و مهرجویی، برای... خوش باشید با سی دی سنتوری که بدون سانسور است و با زیرنویس و کیفیت عالی! این کامنت را برای یکی از نوشته های سایت هم گذاشته ام... خواندن این کامنت ها هم متاسفم کرد...
|
پويان عسگري
جمعه 26 بهمن 1386 - 21:1
14 |
|
|
|
براي ندا ميري: مي دونيم كه خوب نيستي...مي دونيم كه خيلي چيزها داره آزارت مي ده...ميدونيم همه اينها رو اي جون به لب رسيده...ولي لطفا خوب شو و باش، كه بودن و حضورت لازمه و نبودنت بيشتر از هر نبودني احساس مي شه... "هستيم، مواظبتيم، باهات مي مونيم..."
|
حسين حكيمي
جمعه 26 بهمن 1386 - 22:24
-5 |
|
|
|
آقاي طهراني صفا ! اين كه هر كس فيلمي را دوست دارد و برايش استدلالهايي هم دارد طبيعي است؛ اما تو كه بعيد مي دانم در كل عمرت 50 تا فيلم هم بيشتر ديده باشي ، چقدر راحت به آثاري كه ديگران دوست داشته اند ايرادهاي نق نقي مي گيري . كمي به زمين نگاه كن . شايد سربزيري را بهتر ياد بگيري.
|
نويد غضنفري
جمعه 26 بهمن 1386 - 22:56
-14 |
|
|
|
براي عطص: پيش از اين كامنتي گذاشتم كه عصبانيت ازش مي زد بيرون! همان بهتر كه «داداش» بزرگ ترم امير، آپ اش نكرد. فقط اول اش را دوباره مي نويسم: بد حرف مي زني استاد. خيلي بد. و اين «بد»ي كه مي گويم از آن دسته اي نيست كه تو با محور قرار دادن نظر شخصي ات، به راحتي به فيلم ها نسبت مي دهي! و الباقي را كوته بين مي شماري و بس.وقتي مي گويم بد، يعني بد. فقط همين. لطف كن (يد!) دوباره كامنتي كه براي يادداشتم و همين جا در جوابم گذاشتي را مرور كن...فكر نمي كني قدري از واژه «من» زياد استفاده كرده اي! ما هم به قول خودت يك بنده خداييم، نه؟!
|
امید غیائی(Nah neh nah)
جمعه 26 بهمن 1386 - 23:32
-8 |
|
|
|
برای خوب کردن حال همه و به خاطر مصطفی جوادی: http://www.youtube.com/watch?v=7LUm-E4GPU8
|
حنانه سلطانی
جمعه 26 بهمن 1386 - 23:44
9 |
|
|
|
1- چند شب پیش خواب دیدم که در یک سردابه قرون وسطایی روی یک تخته سنگ،مجروحی خوابیده است.جراحان و پرستاران دوروبرش حلقه زده اند... 2- به کاوه : همه چیزهایی که گفتی درست اما من از حالا دلم برای جشنواره تنگ شده! هفت سال است جشنواره که شروع می شود پالتوی همیشگی ام که تا همین چند وقت پیش توی جیب هایش پر از بلیط بود را می پوشم و می ایستم توی صف. دلیلش را نیما حسنی نسب توی یادداشت اش درباره جشنواره (حال و روز ما و جشنواره فجر و سینمای ایران به روایت وودی آلن) خوب توضیح داده. 3- به مریم.م : می خواستم بگویم قدر این سال ها را بدان اما یادم آمد چند سال پیش اگر کسی این جمله را به خودم می گفت حالم را به هم می زد!
|
جمعه 26 بهمن 1386 - 23:52
3 |
|
|
|
عنوان خیلی خوبیه "ته سنتوری"به یه جایی رسیدم که دلم میخواد خاطرات فیلم عزیزم رو واسه همیشه ازذهنم خط بزنم
|
sourena vahid
شنبه 27 بهمن 1386 - 2:43
-4 |
|
|
|
مستر قادری ن مطلب کوش؟ اینها که همه برای قدیم بود الا ن چی خواهی گفت؟! ولی بهشت/جهنم خیلی جالب بود. سنتوری که توسط برخی مسئولین اجازه اکران نیافت حالا باید غیر قانونی و ... غیر شرعی دیده شود.آه این آه آخر خیلی معنا داشت!
|
مهدي رحمن
شنبه 27 بهمن 1386 - 11:19
20 |
|
|
|
نسلهاي بعد.؟پس كي به داد ما مي رسد.ما نشئه هاي بيچاره را كي آرام كند؟مايي كه كه اين همه براي سينمايمان تحمل ميكنيم.لبهاي خونيمان را باز گاز مي گيريم، حق داشتن يك محبوب ماندگار را نداريم؟
|
امتیازی برای فرهنگ و جامعه ایران
شنبه 27 بهمن 1386 - 12:20
1 |
|
|
|
می دانم ، قرارمان روزانه بود اما خلف وعده کردیم. این را بگذارید پای فشار کار ناشی از راه اندازی روزنامه و البته برخی مسائل دیگر که نگذاشت در وبلاگ هم مثل خود روزنامه هر روز با شما باشیم. در مدتی که از آغاز انتشار روزنامه می گذرد خیلی از دوستان ، روزنامه نگاران و مخاطبان ، حضوری و تلفنی هم تبریک گفته اند و هم نظراتی داشته اند که هرکدام در جای خود قابل بررسی است. بیشتر این اظهار نظرها درباره خط مشی روزنامه و ناهمخوانی صفحاتی مثل جامعه و ورزش با کلیت روزنامه بود. اینکه اولا چه دلیلی دارد روزنامه ای که مشی فرهنگی هنری دارد به حوزه های دیگر وارد می شود و ثانیا اگر قرار است «امتیاز» روزنامه ای عمومی باشد چرا در صفحه اول روزنامه که ویترین آن به حساب می آید این رویه دیده نمی شود. حق با این دوستان است. روزنامه امتیاز همانطور که در مجوز آن قید شده روزنامه ای اجتماعی ، فرهنگی ، هنری ، ورزشی است و به طور معمول باید به همه این حوزه ها بپردازد کما اینکه در چینش صفحات هم این موضوع لحاظ شده ، دو صفحه جامعه و گزارش در حوزه اجتماعی ، دو صفحه سینما و هنر (اعم از تئاتر ، موسیقی و هنرهای تجسمی ) در حوزه هنر ، دو صفحه ادبیات و رسانه در حوزه فرهنگ و یک صفحه ورزشی نشان دهنده برقراری همین تعادل در روزنامه است. اما اینکه چرا در صفحه اول بیشتر به حوزه فرهنگ و هنر توجه می شود و حوزه های دیگر کمتر به چشم می آیند باز می گردد به سیاستگذاری روزنامه. به هر حال چه بخواهیم و چه نخواهیم باید بپذیریم که در جامعه ما آنطور که باید و شاید به فرهنگ و هنر ( لااقل در روزنامه ها ) پرداخته نشده است. شما چند روزنامه صرفا فرهنگی سراغ دارید؟ جدا از نشریات سینمایی که در این بحث نمی گنجند چند روزنامه هنری می توانید نام ببرید؟ مگر جامعه ما ما داعیه فرهنگی بودن ندارد ، پس چرا تعداد روزنامه های فرهنگی این کشور حتی یک دهم روزنامه های ورزشی هم نیستند؟ روزنامه امتیاز ادعای یک روزنامه فرهنگی هنری به معنای واقعی کلمه را ندارد چرا که معتقدیم تا رسیدن به آن نقطه مسیر دشوار و طولانی ای در پیش داریم اما گام در این راه نهاده ایم به این امید که بتوانیم این بی توجهی در روزنامه های کشور را جبران کنیم. و باز هم تاکید می کنیم که بحث ما درباره روزنامه هاست وگرنه نشریات وزین و پر محتوایی در این زمینه منتشر می شوند که به همه آنها احترام می گذاریم. البته در این راه به کمک و راهنمایی شما نیاز داریم که فلسفه راه اندازی این وبلاگ هم همین تعامل دوسویه بوده است. آخرین شماره «امتیاز» را ببینید.
|
کاوه افتخاری
شنبه 27 بهمن 1386 - 12:22
31 |
|
|
|
خب من بعد از مدتها اینجا کامنت میذارم شاید امیر از گذشته منو یادش باشه شاید هم نباشه که کاملا طبیعیه. من برعکس امیر که یک کافه شلوغ با آدمهای پرحرف دوست داره (البته صاحب کافه باید هم با شلوغی حال کنه) با یک کافه دنج و خلوت بیشتر حال می کنم و فرصت وحوصله خوندن کامنتهای یک صفحه ای ندارم اما چون دمکراسی برقراره و همه با پرگویی حال می کنن این شد که از کافه زدم بیرون.(فکر کنم امیر با این ضد جریان بازیها حال می کنه) در مورد سنتوری فکر کنم نمیشه ندیدش با این که دیدنش بده و عذاب وجدان داره اما کاریش نمیشه کرد شده مثل سی دی زهره که فکر کنم همه در حالیکه ژست روشنفکری و تعهد اجتماعی و... نسبت به قضیه داشتن، دیدن. البته طرفدارای استاد منو به خاطر این مقایسه ببخشن.ضمنا کی میتونه قول بده اگه همین سی دی را هم نبینیم بعدا فیلم اکران میشه.
|
سعید
شنبه 27 بهمن 1386 - 14:46
15 |
|
|
|
امیر قادری عزیز سلام من با شرکت مهرفراز تماس گرفتم و از این طریق شماره حسابی از داریوش مهرجویی برای جبران ضرر مالی حاصل از قاچاق سنتوری دریافت کردم ÷یامی رو در زیر این کامنتم برای خوانندگان این روزنوشت می گزارم ازت خواهش می کنم این شماره حساب رو به طور جداگانه تو سایت هر چه سریعتر اعلام کن .............. اگر برای زحمات استادی که چهل سال برای سینما زحمت کشیده ارزش قائلید اگر هنوز هم حلال حروم برایتان معنی دارد اگر هنوز ذره ای انسانیت برایتان باقی مانده شماره حسابی از سوی استاد مهرجویی برای حداقل رفع ضرر مالی حاصل از قاچاق فیلم اعلام شده از همه شما دوستداران سینما تقاضای عاجل دارم حداکثر مبلغی که در توانتان هست به شماره حساب زیر واریز کنید 0116407795 به حساب فرامرز فرازمند و داریوش مهرجویی ،بانک تجارت ،چهار راه پارک،کد 032 واریز نمایید
|
شنبه 27 بهمن 1386 - 14:59
-1 |
|
|
|
................یه صحبتی با بقیه دارم ........................ مثل اینکه شما اینجا زندگی نمی کنین که اینجوری دارید خیال بافی می کنین داره می گه فیلم همه جا پخش شده آخه تو کجا ی دنیا تا حالا دید که یه فیلم اول دست مردم برسه بعد اکران بشه آخه یه کم احساسات رو بزارین کنار شرعی ترین راه ریختن پول به حساب تهیه کننده یا کارگردان فیلم که فکر نمی کنم کسی هم اوون رو داشته باشه مگه اینکه خودشون اعلام کنند هی بیخودی دلتون رو خوش نکنین انشا الله رو پرده ی سینما کدوم سینما کدوم فیلم کدوم کشک !!!!!!!!!!!!! تازه باید برین خدا رو شکر کنین که اصلا فرصتش پیش اومد ببینیش وگرنه که به آرشیو فیلمهای توقیف شده واکران نشده تاریخ سینما ایران می پیوست و برای همیشه باید آرزوی دیدنش رو می داشتین ..............
|
امیر جلالی
شنبه 27 بهمن 1386 - 15:7
-12 |
|
|
|
سلام به همه رفقا! بالاخره این روزها همه عشق سنتوری ها و مهرجویی ها حرف زدن و درددل کردن و به ته خط رسیدن و...و منم اگه قرار بود چیزی بنویسم کپی پیست اونا می شد. هنوز نسخه قاچاق فیلمو نگرفتم ولی حتما می گیرم و اصلا هم اعتقادی به اینکه این کار دزدی و ایناست ندارم،هرچند که اگه دزدی باشه بیشتر بهم می چسبه(به یاد آیدای عزیز و اون جمله درخشانش وقتی منصور قبض عوارضی رو قاپید و پاشو فشار داد رو پدال گاز) اما به نظرم ته همه این دعواهایی که تو جشنواره امسال درست شد سر آواز گنجشکها و تنها دوبار زندگی می کنیم و ماشین امیر و اینها دقیقا می رسه به دعوای هانیه و علی اونجایی که علی می گه غیرت دارم و هانیه می گه من یه زنم و دلم می خواد سایه یه مرد بالا سرم باشه. چرا ما طرف علی رو گرفتیم؟چرا به هانیه حق نمی دیم؟چرا وقتی یکی رو قبول می کنیم و دوستش داریم دلمون نمی خواد ترکش کنیم؟حتی وقتی خونه خراب می شه؟چرا اینقدر دسته دسته و گروه گروهیم؟اصلا چه مرگمونه ماها؟ اینجاست که به نظرم آخر خط سنتوری و دعواهای جشنواره امساله:اینکه سخت ترین و غیرقابل تحمل ترین چیز یرای ما اینه که قصر رویاهامون درباره یه نفر خراب بشه، اینکه یکدفعه ببینیم کسی که همه جوره قبولش دلشتیم وپاش ایستاده بودیم اونی نیست که ما فکر می کردیم وتا وقتی این اتفاق نیفته عالم و آدم هم ازون بابا بد بگن ولش نمی کنیم(این یه ربطیم به مباحثه نوید و عطص داره چون واسه همینه که ما از بعضیا دل می بریم و از بعضیا نه) واسه من پارسال که فیلمو دیدم تکون دهنده ترین صحنه سنتوری سکانس تزریق رایگان به دست بهرام رادان بود ولی امسال اگه دوباره فیلمو ببینم اون حرفای علیه که صداش می آد روی تصاویر رستوران و کافه و خیابون و پارک هایی که علی و هانیه با هم رفتن...هانیه خانم!یعنی می تونی همه اونجاهایی که بامن رفتی با اونم بری؟همه حرفایی که به من زدی به اونم بزنی؟...و آخرش می گه وهمه کارایی که با من کردی با اونم بکنی؟ یادتون می آد که موقع گفتن این جمله آخر تصویر چیو دیدیم بچه ها؟
|
pourya
شنبه 27 بهمن 1386 - 16:8
-26 |
|
|
|
salam aghaie ghaderi ma montazere parvandeie santori to majale film hastima bia inja jobran kon
|
شقایق
شنبه 27 بهمن 1386 - 18:22
5 |
|
|
|
سنتوری به سینمای ایران: شما با من چته؟
|
جواد رهبر
شنبه 27 بهمن 1386 - 18:40
-9 |
|
|
|
هيهات!
|
شنبه 27 بهمن 1386 - 19:9
20 |
|
|
|
سرنوشتش مثل خود علي شد.........
|
محسن رزم گر
شنبه 27 بهمن 1386 - 23:28
16 |
|
|
|
داش امير اين شماره حسابي رو كه بعضي سايت ها از طر ف آقايان مهرجويي و فرازمند اعلام كردن آيا صحت داره يا باز يه سواستفادست.
|
عطص
شنبه 27 بهمن 1386 - 23:29
-1 |
|
|
|
برای نوید غضنفری: قبول. من بد شما خوب. من زشت شما زیبا. من خل شما گل. من کوته فکر و کوته بین، شما دوراندیش و بلند نظر. دوباره من بد بد و شما خوب خوب. 1، 2، 3، 4، 5. آقا نوید! راحت شدی بابا. فروکش کرد آن جلز و ولز آپ نشده! تو اگر خودت را عاقل و فرزانه می دانی که می دانی، اگر از این و آن ایراد می گیری که نگاه شان ظاهربین است و خودشان سطحی زده، دیگر نباید با یک فعل خنده آور "من" سوا کنی و مچ بگیری! لذا جواب ات را هم درست به همان مسخرگی جواب ات دادم تا شاید کمی به خلاف قول دوست مان « حسین حکیمی »، سر به زیری را کنار بگذاری و آسمان نظاره کنی.
|
شقایق
شنبه 27 بهمن 1386 - 23:54
3 |
|
|
|
آقای قادری وسط ناراحتی فیلم سنتوری خبر رضا ناجی باید جالب باشه .مگه نه؟ امیر: آره شقایق جان. خیلی خیلی سر حال ام آورد.
|
محمد رضا
يکشنبه 28 بهمن 1386 - 2:11
23 |
|
|
|
بسه بابا خستمون کردین، وقت شعار دادن باشه همه دستامون بالاست. بابا موقعی که سانسورش می کنند، نمی گذارند پخش بشه، بایدم رجوع کرد به دی ویدیش. اگه بحث حروم حلالی واستون مطرحه پس نباید هیچ کدوم از فیلم های خارجی رو که با 1000 تومن ناقابل میشه خرید بگیرید و ببینید. تلویزیون ما نسخه پرده ای دزدان دریای کارائیب3 رو پخش میکنه بعد دم از حروم حلالی مزنه. آقایونی که حروم و حلال حالیتون میشه و خودتون رو مثله علی سنتوری بستین به تخت که یه وقتی نرید دی وی دی ش رو بگیرید و خودتون رو دارید از یک شاهکار سینمایی دور می کنید. لطف کنید از این به بعد هنگام پخش مستقیم فوتبال از تلویزیون برید روی همون تخت بخوابید و درد بکشید! من اگه سنتوری اکران شه مطمئن باشید که میرم سینما میبینمش که لذت این فیلم در پره عریض چیزه دیگریست. ولی تا وقتی که اجازه اکران بهش نمیدهند 100 بار دی وی دیش رو می ذارم و میبینم! شما هم برید ببینید گناه پای فرشته های سیاه خونه علی اینا !
|
کاوه اسماعیلی
يکشنبه 28 بهمن 1386 - 3:15
29 |
|
|
|
آقا تکلیف خودم رو روشن کنم.اهل حساب و واریز کردن پول و این حرفها نیستم.ارزش کار رو لطفا اینقدر پایین نیارید.....کماکان منتظر می مونم تا روی پرده بیاد حتا اگه خیال خام باشه.اقلا "اخلاقم" اینجوری حکم میکنه. ضمنا منتشکرم از محمد حسین آجرلوی عزیز که دوست داشتنی ترین پرسپولیسی روی زمین است که آرزوی قهرمانی ملوان رو داشته.
|
خاطره آقائیان
يکشنبه 28 بهمن 1386 - 10:35
3 |
|
|
|
سلام به همه به ندای عزیز: ندا جان مطمئن باش که این روزا تو تنها نیستی که حالت اصلا خوش نیست.حال خیلی ها خیلی از بچه های همین کافه اصلا خوش نیست.یکیشون خود من...ولی به قولی یه روز حال هممون خوب می شه و من لااقل مطمئنم که کی حالم خوب می شه...خوب می دونم... ما که اندر حکایت این سنتوری موندیم.یک ساله که دلم واسه دیدنش پرپر می زنه و حالا باید یا پیرو دلم باشم یا پشت استاد.انتخاب سختیه نه!!!!؟
|
م.ا.
يکشنبه 28 بهمن 1386 - 10:50
8 |
|
|
|
شاید که آینده از آن ما...
|
عليرضا شيرنشان
يکشنبه 28 بهمن 1386 - 12:51
0 |
|
|
|
امير عليرضا معتمدي شماره ي حساب 0116407795 (بانك تجارت شعبه چهارراه پارك كد 032) به نام داریوش مهرجوئی و فرامرز فرازمند. را گذاشته توي سايتش كه هركس خواست پول يك بليت سينما را به اين حساب واريز كنه شما هم توي سايت اعلام كنيد.
|
mostafa ghazanfari
يکشنبه 28 بهمن 1386 - 13:59
23 |
|
|
|
che kheberen boua? ma che bekonim ke amire ghaderi dost darim vo nemitonim ta akhare in matlab berim
|
مریم.م
يکشنبه 28 بهمن 1386 - 15:5
-14 |
|
|
|
سلام اميدوارم حال همه خوب باشه اين روزنوشت هم با حال بود هم بد 1. اينکه تازه نوشته بودين 2. اينکه بعد از سه دقيقه از گذاشتن روزنوشت گذشت رفته بودم 3. در مورد سنتوري بود و به خاطر اين ناراحتم که ديگه سنتوري رو نبينم و هنوز روز نوشت رو نخوندم ولی شاید اوناییکه نذاشتن سنتوری نمایش داده بشه حالا اشتباهشون رو بفهمن
|
مریم
يکشنبه 28 بهمن 1386 - 19:17
22 |
|
|
|
آقای قادری به نظرتون معنای این شماره حسابی که اعلام شده اینکه که بریم فیلم رو بخریم مایی که ندیدیم؟یعنی امیدی به اکران نیست؟یعنی این شماره حساب به نفع فیلمه؟
|
رضا کاظمی
دوشنبه 29 بهمن 1386 - 12:42
-7 |
|
|
|
جایگاه مهرجویی کبیر را در حد شماره حساب و این حرفها پایین نیاورید. یاد تله تان های شبکه های لس آنجلسی می افته آدم. این یک مبارزه فرهنگی است .بین هنر و قیچی. مبارزه بها داره. و هنرمند واقعی همیشه داره بهاشو میده. موش مردگی نداره. من دی وی دی را گرفتم و دیدم و فیلم خاصی هم نبود که تا این حد شاهکار خوانده شود. اما فیلم خوبی بود از این جهت که اصل جنس بود درباره دردی از زمانه حرف می زد که آخرش یقه خودش را هم گرفت.این یعنی صادقانه ترین کارکرد هنر. ... سنتوری جدا از دردهای مشترکی که فریاد می زند فیلم آنچنانی ای هم نیست . به دلایل بسیار که اگر فرصت بدهند و پرونده ای برایش بسازند خواهم نوشت. نه مثل یادداشتی که زمان جشنواره درباره آتش سبز اصلانی برای امیرو فرستادم و اصلا نذاشتش توی سایت چون خلاف نظرش بود.امیرو هه دیگه . اسپیدی گونزالس سینمای ماست ( مثل آقا جواد ننوشتیم ها امیرو جان) ... مهرجویی کبیر حق بزرگی به گردن فرهنگ این مملکت داره. پنج شش تا آس داره. این بزرگوار رو به بازار تله تان و این حرفها نکشنونیم تو رو خدا. کمی فکر بسه واسه اینکه برامون روشن شه که فیلمی که عدل آخرای جشنواره با زیر نویس انگلیسی انچنانی و دی وی دی مسترش می زنه بیرون یه اتفاق معمولی نیست. این یه زهر چشم گرفتن قدرت نمایانه است. یه جور تحمیل فروشکستن به یک ادم بزرگ که یکی از گناهاش اینه که به پخش توهین آمیز هامونش در تلویزیون اعتراض کرده ... داستان پیچیده ولی معلومیه... امیر: سلام، اون نقد آتش سبزت هیچ وقت به دست من نرسید. موقع اکران ( ؟ ) فیلم، دوباره بفرست اش.
|
سوفیا
دوشنبه 29 بهمن 1386 - 16:50
-5 |
|
|
|
سلام به همگی امروز سوئینی تاد را بعد از این همه انتظار دیدم و خوب اشتباه می کنید اگر فکر کنید یک فیلم تیم برتونی دوست داشتنی است. نمیدانم کسی اینجا دیدهاش؟ اصلا حس خوبی نیست که آدم زیرلب بگوید این هم از تیم برتون.... درضمن توصیه میکنم اگر قلبتان ضعیف است و تحمل دیدن صحنه های فجیع را ندارید قیدش را بزنید.
|
مونا صلح دوست
سهشنبه 30 بهمن 1386 - 1:30
7 |
|
|
|
سلام اقای قادری چه چیز درنوشته ی من بود که غیرقابل چاپ تشخیص اش دادید؟! شما رو جور دیگه ای میشناختم ! انگار قسمت این بود اولین کامنت من اخریش هم باشه.مگه نه؟! حقیقت (صداقت)تنها چیزی بود که ازارتون نمیداد چرا حقیقت موجود تو نوشته ی من اذیتتون کرد؟! راستی چرا؟ کمی بهش فکر کنید اینطوری من هم به نتیجه ای که مطلو بم بود میرسم خدانگهدار و موفق باشید همیشه. (مونا صلح دوست)
|
محمد حسین آجورلو
سهشنبه 30 بهمن 1386 - 13:54
6 |
|
|
|
سلام کاوه جان داداش درسته که من دوست داشتنی ترین پرسپولیسی روی زمین هستم اما شکر خوردی من جنازه پرسپولیس رو هم به هیچ تیمی نمیفروشم حالا من اون روز جو گرفت یک حرفی زدم تو چرا سو استفاده می کنی؟ فکر قهرمانی ملوان رو هم برای همیشه از فکرت بیرون کن که شاعر در این باره می فرماید: « هرکی از رشت بخوره به درد عمش میخوره »
|
آلفردو گارسیا
سهشنبه 30 بهمن 1386 - 14:54
7 |
|
|
|
سلام دوستان . . . نیمای عزیز خداحافظ امیر جان سلام ....... این نیما رو کمی نصیحت کن لطفاً ، بعضی از رفتارهاش روی اعصاب آدم رژه میره ( آخه آدم بخاطر یه جشنواره که آخرش هم با ...... تمام میشه کافه به این باحالی رو بی رونق میکنه که چی و این ها ؟ ) مثل اینکه این زخم کهنه قصد التیام نداره ، هر وقت خواستیم درد زخم های گذشته را فراموش کنیم زخمی عمیق تر سراغمان می آید .... نمی دانم این همه نوشتن ، درد دل کردن ، دلداری دادن مشکلی رو حل میکنه یا نه ؟ بخدا ما که نفهمیدیم اینجا مطب دردهای روانی و روحی است یا کافه .... ممنون امیر جان بابت این روزنوشت ( مانند داروئی نایاب برای دردی همه گیر ) با خوندنش حالم بهتر شد اما می دانم این قصه ....... اگه یه روز سواری اومد ز سبز زاری خسته و پیر و داغون ، یه عاشق پشیمون ، با چشم تر هاج و واج نگاه میکرد به امواج ، بهش بگین دیر اومدی ..................................... عجب دارند این اوقات راه و رسم این زمانه که دوست داشتن من یا نداشتن تو برای کسی مهم نیست، باشد ....... خوب ! . . . . . . . . . و این ها . یا حق
|
رضا اکبری
سهشنبه 30 بهمن 1386 - 16:32
-16 |
|
|
|
سلام امیر خان چند وقت پیش پایین میدون ولیعصر شنیدم یه دستفروش داشت داد می زد"سنتوری سنتوری کیفیت آینه" قبل از اینکه چیزی به ذهنم برسه یه نفر که رد می شد از اونجا، بلند گفت "نخرید بابا من چند روز پیش خریدم سنتوری نبود که یه فیلم دیگه بود همش دروغه" اما چند نفری باز خریدن. چقدر ذوق کردم وقتی اون آقا گفت که سنتوری نیست و دوباره خاطره دیدن فیلم تو جشنواره پارسال برام زنده شد. هیچ وقت صورت خانمی رو که اومد گفت "من یه بلیط دارم که روش نوشته بعدا اعلام می شود، کسی نمی خره؟ " رو یادم نمی ره و من اون بلیط رو خریدم به امید اینکه سنتوری باشه که بعدا اعلام شد سنتوریه (همیشه دوستام به من می گن خرشانس). قبل از اینکه برم تو سالن بعضیا حاضر بودن از من 30 هزار تومن بخرنش (من ولی قیمت روی بلیط رو به اون خانومه دادم، یعنی خودش گفت) رفتم تو سالن ولی دلم نمی خواست بیام بیرون. همیشه بعد از دیدن فیلمای استاد انگار یه چیزی آدمو گرفته و از دستش نمیشه رها شد، همیشه فیلماش یه چیزی رو تو وجود آدم بوجود می یاره که باهاش می مونه یه حس خوب که گفتنی نیست... ولی الان یه دردی تو وجود همه ما اومده که از فیلمای استاد نیست بلکه از نامردی آدماست، آدمایی که با تکثیر غیر قانونی، آدمایی که با فروش غیر قانونی، آدمایی که با خرید غیر قانونی و آدمایی که با تماشای غیر قانونی این فیلم حسرت دوباره دیدنش روی پرده رو به دلامون می ذارن... به امید روزی که این تکنولوژی که باهاش می شه به این راحتی فیلم تکثیر کرد و حالا انگار دشمن سینما هم (البته سینمای ما) محسوب میشه راهی برای جلوگیری از این هجوم و تاراج بزرگ پیش پای اهالی سینما بزاره.
|
maryam
سهشنبه 30 بهمن 1386 - 17:5
-14 |
|
|
|
salam in hame ke az mehrjooi goftid mikham manam ye khatere azash begam,fek konam 3 sal pish bood daneshgah tehran oomade bood bara bozorgdashte sohrevardi, to kole maraseme be har solae bi rabti ye bale migoft va badesh saket mishod ke kholase akharesh yeki bargash azash porsid"ostad hala ba in hame rah va raveshi ke bara residane ensan be roshanyee vojod dare va shoma to filmatoon az hamash goftin khodetoon kodoomo pishnahad mikoni? bad mehrjooye dar omad goft"vala ma ke talashemoono kardim vali naresidim berid az ona ke residan beporsid!" va bedinsan ma 3 sal ast ke in ra baraye hame naghle ghol mikonim.
|
maryam
سهشنبه 30 بهمن 1386 - 17:15
21 |
|
|
|
rasti amir ghaderi man khili vaghte pishha ke taze omade boodi to majale film koli hers mikhordam ke in baba hatman reshte takhasosish tajzie mavad hast az bas ke filma ro tike tike mikardi bara naghd, kholase salha hers khordim ta ataye majale filmo be laghash bakhshidam, hala inja dar belade kofr omadim va shodim khanade site shoma va etefaghan mikham beporsam to in chand sal che etefaghi barat oftade ke ye hoo intori shodi? alan ham ke in matlabo mikhondam dashtam keif mikardam ke residam be moghayese santoori va rais !on ye pargerafo nakhondam ta hazam kharab nashe.
|
یوسف
سهشنبه 30 بهمن 1386 - 17:16
6 |
|
|
|
سلام به نظر من این فیلم زیاد شایسته این همه تعریف نیست. یک فیلم معمولی با بازی زیبای بهرام رادان. فقط همین.نه بیش از این.
|
رضا
سهشنبه 30 بهمن 1386 - 18:30
-22 |
|
|
|
ببخشيد كه پستم بي ربطه ولي واقعاً به جوابيهي آقاي گلستان نياز دارم( جوابيهاي كه ايشون به فيلم "يك بوس كوچولو" دادن) اولين بار كه مطلب ايشون رو در ماهنامهي فيلم ديدم از كنارش براحتي گذاشتم چون شناختي از ايشون نداشتم تا اينكه مصاحبهي آقاي گلستان رو با شهروند امروز خوندم و بسيار جذب شخصيت ايشون شدم. از شما يا دوستان ديگه درخواست دارم اگه براتون ممكنه شمارهاي رو كه اين جوابيه در اون چاپ شده به من معرفي كنيد. متاسفانه هرچي گشتم نتونستم پيدا كنم. ممنون و موفق باشيد
|
رضا کاظمی
سهشنبه 30 بهمن 1386 - 22:20
1 |
|
|
|
آقا ما هم سویینی تاد رو دیدیم و خواستیم بگیم چندان باهاش نیستیم! فعلا فقط جوئل کوئن رو عشق است با این فیلم درخشان جایی برای پیرمردها نیست که باید مفصل درباره ش نوشت . در ضمن امیرو ما جوانهای کافی شاپی ! در حدی نیستیم که بر فیلم استاد نقد بنویسیم.منتظر نقد استاد جواد خواهیم بود تا مرد تک افتاده و مرگ اوا رو از دل این فیلم بکشه بیرون . همچنین نقد استاد ط که خاطرات نایین و قالی هاشو یک جور پیوند بزنه به مفاهیم این فیلم . درباره آتش سبز نقد نبود یه یادداشت بود خیلی کوتاه. اصلانی رو دیدم روز اکران دومش و کمی باهاش گپ زدم اینقدر حالش بد بود که نگو .خواستم نکته های مثبتش رو هم گفته باشیم تا یکسویه نباشه . جامعه چند صدایی اینه دیگه.
|
شوجی
چهارشنبه 1 اسفند 1386 - 9:24
-10 |
|
|
|
به سوفیا: این مفهوم ایثار را در شخصیت بنیتوی "با او حرف بزن" خوب گرفتی..ایثار این آدم دلنشین و لذت بخشه..آخر فیلم هم توی نامه اش یه جمله ای داره که منو دیوانه می کنه میگه که "میخوام انقدر قرص بخورم که مثل تو بشم ،نه اینکه بمیرم بلکه فقط مثل تو به کما برم" او میخواست با معشوقش یکی بشه..چقدر زیباست دوست داشتن به این معنی که این آدم با جسم مرده ی اون زن حرف میزنه،براش از فیلمایی که دیده تعریف می کنه و حتی باهاش عشق بازی می کنه! راستی این فیلم رومانیایی برنده ی کن را دیده اید؟آقا بدجور فاز می دهد..این نمایهای ثابتش بدجوری آدم ار در فیلم غرق می کند..فیلم در بخشی که آن دختر در پی چال کردن جنین است با نماهای دوربین روی دست فضای وحشتناکی خلق می کند.فیلم خیلی فضاش از لحاظ کارگردانی و بازی ها و فیلمبرداری منو یاد "کودک" برادران داردن انداخت.فکر می کنم یه جورایی میفهمم این برو بچ کن به چه جور فیلمایی جایزه میدن. من عذاب وجدان دارم..سنتوری رو ببینم یا نه؟ اینجا کسی هست که ارز "گنگستر های آمریکایی" خوشش نیاد..بیاد صحبت کنیم راجع بهش من که بدجوری با فضاش حال کردم.
|
محسن
چهارشنبه 1 اسفند 1386 - 15:49
8 |
|
|
|
من دی وی دی را گرفتم و دیدم و فیلم خاصی هم نبود!!!! فیلم آنچنانی ای هم نیست!!!! اين چي بود؟ نقد بود؟
|
سمیرا حاتمی
چهارشنبه 1 اسفند 1386 - 20:28
-10 |
|
|
|
امیر، چه خبره، این جا چه غوغاییه؟ راستش می خوام یه گوشه بشینم، سرمو بذارم روی زانوهام، اشک بریزم. آره می خوام اشک بریزم.هرکی هم می خواد به کارم بخنده و مسخره کنه، مهم نیست. برای این روز سینمای ایران دلم می خواد گریه کنم. امیر مطمئن باشم گوش می دی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دو هفته پیش بعد روزهای زیاد کار کردن و مدام از سرکار به خونه رفتن، یه چهارشنبه بعد کار، زدم به کتابفروشی های انقلاب. می خواستم تو دریای کتاب، دو سه ساعتی شنا کنم و برای خودم کتاب بخرم. کتابفروشی اول: همه گرفتارند کریستین بوبن (سرگذشت ونگوگ به نثر فرانسه) کتابفروشی دوم: می خواستم رمان دو جلدی مسعود کیمیایی رو بخرم و بخونم، یعنی دیگه وقت خوندش شده بود. اه----- اسمش یادم رفته، گفتم آقا مسعود کیمیایی یه رمان داره، اونو بدین. گفت جسدهای شیشه ای. گفتم آره. کتابو آورد. طراحی آیدین آغداشلو روشه. خیلی زیبا منو یاد ردپای گرگ انداخت. پولشو دادم اومدم بیرون. دقیقا جلوی کتابفروشی یه مردی داشت دی وی دی می فروخت. رفتم جلو ببینم چه خبره. فقط یه چیز داشت. فقط علی سنتوری. داشتم می ترکیدم. بی اختیار رفتم جلو. کنار فروشنده. بهش گفتم این و از کجا آوردی؟ گفت چیه!! دزدیدم. گفتم از جشنواره ضبط کردی؟ این فیلم اکران نشده، آخه چه جوری دلت می یاد بفروشیش؟ گفت ماموری یا می خوای حال ما رو بگیری، مرده کلی رنگش پریده بود برای من این مهم نبود مهم عکس العمل کسایی بود که وایستاده بودن و به من و اون نگاه می کردند، تا من گفتم این شاهکار سال گذشته است، این فیلم می تونه هویت سینمای مدرن ایران باشه، خودم دیدم که کلی از اون دی وی دی یه دفعه فروش رفت. برای کسی مهم نبود. مهم نبود و می خریدند...... رفیق من سنگ صبور غم هاست به دیدنم بیا که خیلی تنهام هیچ کی نمی فهمه چه حالی دارم چه دنیای رو به زوالی دارم نمونده از جوونی هام نشونی پیر شدم ، پیر تو ای جوونی منم، یه جوون ایرانی، جوونی که سعی کرده سالم باشه، اصیل زندگی کنه، به خالق خود مومن باشه، برای اعتلای کشور داریوش وکوروش، برای سربلندی کشوری با چنین قدمت فرهنگی، جزئی باشد از دریایی که همواره خواسته اند این کشور همانند گذشته های دورش بماندو باشد. تلاش کرده ام. تا خوب باشم. و همین خوب شدن فردی، به اصلاح جامعه می رسد. فرهنگ دوست و هنر دوست باشم. که تنها این هنر است که اگر نبود واقعیتهای تلخ زندگی سیاه اجتماعی، جوان ایرانی را خفه می کرد. این جا چه خبر است؟ آیا می شود باور کرد، با سینمای این کشور چه کرده اند؟ چرا؟ میخواهم اشک بریزم، که حتی این را نیز از ما دریغ می کنند؟ امیر من خسته ام، دلم روزهای قبل را می خواهد. روزی که هنوز ندیده بودم سنتوری را کف خیابون. این یک دربه دری فرهنگی است. یک خود فریبی. یک مثل کبک سر را در برف فرو بردن . یک آب در کوزه و گرد جهان دویدن. یک بغض کوفته در دل هنردوستان. اگر بیای همونجوری که بودی کم می یارن حسودا از حسودی صدای سازم همه جا پرشده هرکی شنیده از خودش بیخوده اما خودم پرشدم از گلایه هیچی از م نمونده جز یه سایه سایه ای که خالی از عشق و امید همیشه محتاجه به نوره خورشید. مهرجویی کجایی؟ می بینی، ما اینجاییم، در یک التهاب سوزنده . که مانده ایم و فقط سکوت، می تواند تمام گفته های ما را بگوید. رنگ افق در چشمهای تو، می دانم که اشکبار است. که دلت نمی خواهد دیگر با این سینمای تارعنکبوتی حرفی بزنی. که خواستی باشی اما نمی گذارند جمعمان جمع شود. که می خواهند تو را اینگونه دلسرد کنند و تو جواب کوبنده تری خواهی داشت. کجای دنیا، کجای دنیا با احساس هنرمندش، اینگونه برخورد می کند، کجای دنیا با برترین فیلم تولید سالش،با چیزی که می تواند درد دل خیلی ها باشد، به شکل های گوناگون. اینگونه برخورد می شود!!!!!! همین جا. ایران. مهد تمدن اصیل . مهد تفکر. مهد نوشتن. مهد مهر. مهد پاکی. خدایا می بینی این مهد پاک تو، هر گوشه اش ناپاکی و چرک دارد، حالم را به هم می زند. امیر........................... خوب کردی نوشتی. اگر نمی نوشتی و ما هم نمی گفتیم مطمئنا می ترکیدیم. امیر یه کاری کنید. مگه برای فروش غیرمجاز فیلم های ایرانی، همه هنرمندان سینما جمع نشدند، یه طومار نوشتند، دوباره جمعشون کن. دوباره بگو به خاطر حرمت مهرجویی یه فکری بکنند. تو رو خدا اینکار و بکن. تنها راهش همینه. جمعشون کن.
|
امير صباغ
چهارشنبه 1 اسفند 1386 - 20:32
-21 |
|
|
|
امير جان سلام بازي پرسپوليس رو ديدي؟ يه ربع اخر بازي يادت بودم،( ياد گشادگشاد نوشتن روي تخته و تلاش براي جا دادن متن وقتي به آخر تخته رسيدي افتادم)
|
امير صباغ
چهارشنبه 1 اسفند 1386 - 20:38
-11 |
|
|
|
به سوفيا : يه هفته اي بود حالم خوش نبود حسابي با خودم در گير بودم نه حوصله ي فيلم ديدن داشتم نه حوصله ي كتاب و مجله و... ديروز اومدم كامنت ها رو خوندم، فيلمو خيلي وقت بود داشتم ولي مثل كتاب ها و فيلم هاي ديگه تلمبار شده بود. فيلم رو صبح ديدم، فوق العاده بود. تنها يي همه شخصيت ها(بنينگو ،ماركو ، ليديا ، آليشيا ،كاترين) مرا ياد كتاب محبوبم (گفتگوهاي تنهايي-علي شريعتي) انداخت در جايي از آن مي گويد"عشق زاده ي تنهايي است و تنهايي نيز زاده ي عشق است. اگر عشق نباشد ،تنهايي نيست. تنهايي آرزوست ، سعادت و آرامش است." بنينگو برايم غريب است چهار سال با يك مرگ مغزي صحبت مي كندو ايمان دارد به اينكه حرف هايش را مي شنود.برايش فيلم تعريف مي كند ،از دوستانش حرف ميزند و خلاصه همه چيز را به او مي گويد (همانطور كه وقتي خود كشي ميكند در نامه اش از ماركو مي خواهد بعد از اين بهش سر بزند، باهاش حرف بزند و همه چيز را به او بگويد ) و باز هم جمله ي ديگري از كتاب محبوبم : آنجا كه عشق فرمان ميدهد محال سر تسليم فرود مي آورد" و در آخر به جمله ي كليدي فيلم :" عشق وقتي تمام ميشود غمناك ترين چيز دنياست" راستي اون صحنه ي انيميشن كه بعد فيلم عاشق كوچك شده پخش ميشه فوق العاده ست ،آلمودوار بدون نشان دادن رابطه ي بنينگو با آليشيا به شكلي جسورانه منظور خود را بيان مي كند بابت پيشنهادت ممنون.
|
مونا صلح دوست
پنجشنبه 2 اسفند 1386 - 0:34
25 |
|
|
|
چرا؟! چرا اقای قادری؟! حقمه بدونم چرا ؟ مگه نه؟ محافظه کاریتون به شکل ازار دهنده ای با ادعاهاتون مغایرت داره! ببین چه کسانی از ممیزی های.......و اخته کردن خود اعلام بیزاری میکنن! اگر زره ای برای کسی که دو ساله هر شب به سایتتون سر میزنه و براش یادداشت میزاره ارزش قائلید جواب من رو بدید(یادتون نرفته که همه جا به سبب حضور ما با افتخار تعداد کاربرهاتون رو جار میزنید چطور اونجاها باعث افتخاریم و اینجاها کامنتهامون فقط و فقط به خاطر موافق نبودن با شما در مورد یک فیلم به راحتی فید میشن؟!پارادوکس غریبیه!) (مونا صلح دوست) به جا اوردید که؟!!!!!!!!
|
سارا. م
پنجشنبه 2 اسفند 1386 - 1:8
-9 |
|
|
|
بعد از دیدن سنتوری به قدرت عجیب و فوق العاده ی منتقد ها در اعمال نفوذشون در ذهن سینما دوستان ایمان اوردم فیلم هرگز اصلا و ابدا اون چیزی نبود که اونها(منتقدین)به ذهنمون القا میکردن از تصور اینکه چه شاهکار بی نظیری رو خواهم دید همه ی راه رو از کلاس تا خونه پرواز کردم ! اما باز هم فهمیدم مثل اکثر مواقع زیادی رو سلیقه ی دوستان حساب کرده بودم(لعنتی همیشه به خودم این قول رو میدم که رو حرفهای زیادی احساساتیشون که معمولا زیادی هم سطحی میزنه نباید حسابی باز کنم)اما چه کنم دوستشون دارم دست خودم نیست باور کنید سنتوری بی نهایت معمولی بود(که البته با بد فرق میکنه) در جاهایی البته حتا بد بود(مثل صحنه ی مضحک(خیلی هم مضحک) عقد یاپایان نچسب اش) منتقدین عزیز من هم فیلمهایی بوده که خیلی خیلی دوستشون داشتم اما همیشه هم صادقانه به دوستام میگم((فیلم متوسطی بود اما من ازش واقعا خوشم اومد)) نمونه اش فیلم باغ فردوس 5بعد اظهر من واقعا این فیلم رو دوست دارم اما این باعث نمیشه یادم بره فیلم چیزی بالاتر از متوسط نیست اینکه من موقع تماشای این فیلم تو یه شب زمستونی گرم شدم و کیف کردم باعث نمیشه تو مخ بقیه هم بکوبم فیلم شاهکاره بی نظیره یکی از برترینهای جهانه وای عزیز دل منه خدایا این فیلم زده رودسته پدر خوانده! نه اصلا هم اینطوری نیست این من هستم که فیلم رو دوست داشتم حالا شاید بنا به دلایل شخصی و این به دیگران ربطی نداره تازه این برای یک منتقدبه مراتب بدتره سمه زهره که بی خیال منطق بشه و احساساتش تا این حد پیشی بگیره هم عقل ومنطق هم احساس چه ایرادی داره که بگید فیلم فلان ضعف رو داشت اما من دوستش دارم؟ هیچ ایرادی نداره که هیچ خیلی هم بهتر از اینه که از یه چیز متوسط بنا به دلایل کاملا شخصی بت بسازید و بعد هم اینطوری بخوره تو زوق من و امثال منی که دوستتون داریم و از اون مهمتر بهتون اعتماد داریم و حرفهاتون برامون سنده خدایی یه بار دیگه فیلم رو ببینید ضعف هاش رو در ذهنتون سانسور نکنید لطفا نوشته ی من رو هم همینطور متشکرم
|
سعید
پنجشنبه 2 اسفند 1386 - 18:33
-1 |
|
|
|
نشستم و طبق عادت دارم این کامنت ها رو می خونم چشمم به کامنتی می خوره که بی اختیار دستم به نوشتن می ره تا جواب عزیزی که از برآورده نشدن انتظارات از سنتوری رو می گفت رو بدم دوست عزیز از سنتوری چی انتظار داششتی قرار بود چی کارت کنه که نکرد غیر این بود که نود دقیقه میخکوبت کرد جلوی تلویزیون هم از فیلم لذت بردی هم با بازی ها صفا کردی هم از لحظه های نابش آموختی و هم با موسیقی اون دلت باز شد و بعد تشکرت رو اینجوری گذاشتی تو کاسه فیلمساز از سنتوری چی می خواستی نکنه بیانیه فلسفی مثل پری که بعدش احساس کنی سوادت زیاد شده و بگی به به چه فیلم آموزنده ای دوست داشتی اونقدر بپیچونتت که آخرش هیچی نفهمی و بگی به به چه فیلم پیچیده ای نکنه انتظار داشتی کل مشکلاتت رو هم این فیلم حل کنه مشکلات اجتماعی شخصیتی و.... شاید انتظار داشتی مشکل گرونی هم توی این فیلم حل بشه و بودجه تورمی و اصل 44 و... خب حق داری مقصر تو نیستی فیلم خوب نشونت ندادن که بفهمی فیلم خوب چیه که بفهمی همینی که نود دقیقه با لذت تمام یک فیلم رو می بینی و کلی صفا می کنی یعنی فیلم خوب نکنه پایانهای تلخ رو دوست داری خجالت نکش بگو ! مثلا علی آخر فیلم خودکشی می کرد خوب بود نه اون موقع یاد همه بدبختی هات و شکستهات می افتادی و اسم این فیلمو می گزاشتی شاهکار عجب روزگاریه همچیمون شده مثل پفک تو خالی و شکم پر کن فقط حرف می زنیم که زنده بودنمون رو اعلام کنیم واقعا تو به با شکوهی سکانسی که علی و هانیه با هم و با پیانو و سنتور قطعه ای از موتزارت رو اجرا می کنند تا حالا دیدی یا رویارویی علی با پدر با مادر دنبال مداد گشتن سرخ کردن سوسیس آموزش سنتور به هاانیه کنسر ت پایانی و...خب لامصب بگو چرا خوشت نیومده؟ مگه میشه خوشت نیاد مگه سنگی سینما هم شد جایی برای بیان عقد ه های خفته به قول شاعر اشتر به شعر عرب در آتش است و طرب گر ذوق نیست تو را کج طبع جانوری
|
رضا کاظمی
جمعه 3 اسفند 1386 - 0:46
12 |
|
|
|
نه آقا محسن خودت می دونی نقد نبود. نسیه بود.نیم خطط هم فقط واسه توهین بود. ما که جاخالی دادیم بپا زخمی نشی... اینجا جای نقد کردن می بینی تو چند خط؟ برای اینکه کسی بگه از یه فیلم خوشش نیومده مگه باهاس جواب پس بده؟ از کی تا حالا؟ تو بگو خوشت اومده. کیه که اعتراض کنه.مخلص جتابعالی.
|
مونا صلح دوست
جمعه 3 اسفند 1386 - 1:7
18 |
|
|
|
خب خدا رو شکر بالاخره یکی از نوشته های من (سومی)از سد ممیزی شما گذشت ! اما این جواب سوال من نیست! و اگر کسی نوشته ی من رو بخونه با توجه به اینکه از متن دو تای قبلی بی اطلاعه احتمالا گیج میشه! من منتظر جوابی از طرف شما هستم و میمونم با خودتون رو راست باشید.
|
مژده غضنفری
جمعه 3 اسفند 1386 - 1:26
13 |
|
|
|
سنتوری خیلی خیلی ضعیف بود... اما من به مهرجویی همچنان امیدوارم.. او بهترین کارگردان سینمای ایران است و من با دیدن فیلم های او عاشق این سینما شدم.... منتظرم... برای بازگشت دوباره ی او به بهترین روزهای حرفه ای اش و امیدوارم... زود ،خیلی زود آن روزها فرا برسد...
|
جمعه 3 اسفند 1386 - 2:28
7 |
|
|
|
به نظر شما شاهکار یعنی چی فیلم شاهکار یعنی چه؟ قراره چی ببینیم!!!! انتقال مفاهیم ساده و قابل فهم برای عموم به طوری که از ارزشهاشم چیزی کم نشه اسمش چیه ..
|
مهدی رحمن
جمعه 3 اسفند 1386 - 3:35
12 |
|
|
|
1.سوئینی تاد.خب مثل اینستکه تیم برتون شاد و شنگول ما یکدفعه ای کتاب رنگارنگش را بسته،به پشتی صندلی اش لم داده و بعد از اینکه پیپ صورتی اش را روشن می کند خیلی جدی توی چشمهایمان نگاه می کند و حرفهای قلنبه سلمبه می زند.من که فعلا ته این حرفها متاعی پیدا نکردم.اینبار بعد از عشق برف سازورابطه عقل و دل و روایات جاودانگی اش رفته سراغ انتقام و نفرت برخاسته از عشق.ولی نمی گوید طریق عنان گیریش چیست. یکجورهایی شده گاو مهرجویی و آن یادداشت آقا قادری درباره اش 2.چی؟انگار این دور و برها از پدرو و "با او حرف بزنش "خبرهایی شده.کاش سوئینی یک گیره موی عیالش را داشت تا کارش به اینجا نمی کشید.تنها چیزی که بنینگو را در دنیای زندانش می توانست زنده نگه دارد.اما نه، تاد فقط تیغهایش برایش مانده اند.
|
مهدی رحمن
جمعه 3 اسفند 1386 - 3:43
28 |
|
|
|
کسی که نگفته سنتوری شاهکار مهر جویی است یا اصلا شاهکار است.نه.فقط بعد مدتها مهرجویی یک انسان ساخته که از ناچاری هامون نسل ما سومی ها می شود.مگر اینکه بخواهد یک هامونترش را خلق کند.
|
رامین
جمعه 3 اسفند 1386 - 18:20
4 |
|
|
|
سنتوری فیلم بسیار ضعیف و سطحی نگری است.
|
هجرت
چهارشنبه 8 اسفند 1386 - 15:13
20 |
|
|
|
امیر جان قادری یک هووووووووم ... از این کشدار های بی ته به نشانه ی همراهی مان در افسوسی که خوردید و می خوریم ... موافقت می کنیم با نوشته تان ، زیاد مخصوصن با بحث رستگاری علی ِ سنتوری ... کم کم داشتیم احساس غربت زیاد می کردیم در دوست داشتن سنتوری http://laaaghar.blogspot.com/2008/02/blog-post_24.html
|
لعيا
شنبه 11 اسفند 1386 - 18:11
29 |
|
|
|
ممنون كه اين همه در مورد سنتوري نوشتيد. همان بهتر كه فرصت شد كه به لطف شبكه تكثير غيرمجاز فيلم، «سنتوري» را بدون سانسور ببينيم. خدايياش فيلم متوسطي بود. با وجود همه ادا و اصولها و ديوانه بازيهاي گلشيفته فراهاني و بهرام رادان، اين رابطه عاشقانه يكجورهايي در نميآمد. شعاري بودن بعضي از ديالوگها و سكانسها (مثل مراسم عقد) هم توي ذوق ميزد. آخر فيلم را هم كه زيادي كش دادند. البته چون حوصله وجدان درد نداريم، وجهي را كه گفتهاند به حساب واريز ميكنيم. (بيتوجه به اينكه سرمايه ساخت فيلم، وامهاي وزارت ارشاد و بهزيستي بوده، يعني همان پول بيزبان نفت)، هر چند شخصا لجم گرفت كه آقاي مهرجويي در حالي براي حقوق مادي و معنوي فيلمشان جنجال ميكنند (كه البته حق دارند) كه در تيتراژ فيلمشان هيچ اشارهاي نكردهاند كه فيلم، اقتباس آزادي است از «عقايد يك دلقك» هانريش بل. جا به جا ميشد تكههاي داستان را در فيلم پيدا ميكرد: مرد هنرمندي كه از طرف خانواده پولدار و خسيسش طرد شده، معشوقي كه سرانجام او را رها ميكند و آن ديالوگ « چطور ميتواني با او همان كارهايي را بكني كه با من كردي»، سكانس ملاقات با پدر، مادر و جمعيت خيريهاش، برادر منفعل و شكمباره، در به در به دنبال پول بودن در جامعهاي كه قدر هنر را نميداند، اشارههاي چندباره به خشك مقدسي و ... آقاي مهرجويي در اقتباس آزاد از آثار ادبي موفق عمل ميكنند، «پري» و «فرني و زويي» سلينجر معرف حضور همه هست، اما اين يكي را اصلا دوست ندارم.
|
Nika
چهارشنبه 22 اسفند 1386 - 14:16
-24 |
|
|
|
Wowwwww Aghayee amir ghaderi shoma foghola'de minevisii o sahneharo riz be riz tori tosif mikoni ke gooya adam khodesh oonja vaysade..Kheili mamnoonam azatoon.....va amma az foroshe gheire mojaze santouri...abie ke rikhteh shodeh va moteasefane jamam nemishe, hala biaym o be shomare hessabe DARIUSH MEHRJOOYi aziz ke khodesh tooye ETEFAGHE MELLI elam karde bood pool berizim ta zarari nakonan sare film be in zibayi ke in hame kar borde Nazaretoon chie?!
|
هما
شنبه 3 فروردين 1387 - 11:4
3 |
|
|
|
راستش منم موافقم با خانم توسلی ... دلیل این همه خاطره نویسی رو نمی فهمم که انگار داره اپیدمی هم میشه ... خیلی وقته یه مطلب جون دار هیچ جا ندیده ایم
|
mehdi parvizii
دوشنبه 24 تير 1387 - 1:18
11 |
|
|
|
salam aghaie mokhale.f zamani shahri ra be montaghedha sepordand ta zohr davam niavard bepazirim ke daghigh hastin va kami loos va dar ayam kodakie bishtar morede mohabat madar booden ta peda.gagah ghavade bazi ra raayat mikonid vagahi ba ghalam emrozi minivisin .matlabhaie ejtemaei ham minvivsin va ghezavat dar mirde shoma ra sakht mikond .hrfe bash.va be khatre dongi ,bang nazan.mofagh hasti niaz be doa nistr
|