News
  • فيلم نیکی کریمی پیش از این در بخش رقابتی جشنواره‌های دبی و پوسان نیز به نمایش درآمد
    «سوت پایان» در بخش مسابقه جشنواره فرانسوی وزول حضور دارد
  •  
  • فیلم‌های سه‌بعدی جشنواره در تهران و شهرستان‌ها اکران می‌شود
    10 دقیقه از «هوگو» كه مربوط به تاریخ سینماست و حس نوستالژی آن برای بیننده ما قابل درک نبود، دچار ممیزی شد، مميزي شد!
  •  
  • هشدار کیهان نسبت به فیلم­های مسموم جشنواره فيلم فجر: عشق­‌های مربعی هم دیدیم
    اکثر فيلم‌ها را خیانت‌های خانوادگی، عشق‌های خیابانی، ناکامی‌های اجتماعی و یأس و نومیدی تشکیل می‌دهد
  •  
  • چرا «جدایی نادر از سیمین» برنده جایزه بفتا نشد؟
    دی‌وی‌دی «جدایی نادر از سیمین» برای اعضاي آکادمی بریتانیا فرستاده نشد!
  •  
  • بازتاب گسترده خبر مسلمان‌شدن «علی (شان) استون» در رسانه‌های غربی
    پدر مشهور شان همچنان سکوت کرده است/ استون درباره قیام عاشورا، زندگی مولانا و سقوط هواپیمای ایرباس فيلم مي‌سازد
  •  
  • مشاور نگارش فیلمنامه «ملکه» هم در راي داوران جشنواره فجر تشكيك كرد
    ناديده‌گرفتن«ملکه» تعمدي و عجیب و غیرقابل توجیه است
  •  
  • گلايه‌هاي تهیه‌کننده «ملکه» درباره داوري جشنواره فيلم فجر
    به دلیل مصالحی که از آن بی‌خبریم، فیلمی که در 13 رشته نامزد سيمرغ بود جایزه نگرفت!/ محمد باشه‌آهنگر سينماي دفاع مقدس را كنار مي‌گذارد
  •  
  • حرف‌هاي انتقادي عليرضا رئیسیان يكي از داوران جشنواره فيلم فجر
    ترکیب هیئت داوران جشنواره درست نبود/ هیچ جای دنیا در بخش فیلم‌های اول پنج رشته جایزه نمي‌دهند
  •  
  • قابل توجه كاربران سايت "سينماي ما" كه مي‌خواهند عضو طلايي سايت باشند: اولويت به ترتيب ثبت‌نام
    آغاز پيش ثبت‌نام براي عضوگيري سايت "سينماي ما" در سال جديد/ فقط اعضاي طلايي ميهمان مراسم و برنامه‌هاي ويژه سايت در سال 1391 خواهند بود
  •  
  • کانون فیلم «هشت و نیم» برگزار می‌کند: سومين برنامه «فیلم‌دیدن با ...» در حضور كارگردان و بازيگر فيلم
    فردين صاحب‌زماني و مهتاب كرامتي ميهمان نمايش خصوصي و نقد و بررسي «چيزهايي هست كه نمي‌داني»
  •  
  • عكس‌هاي اختصاصي محسن هردان از اختتاميه سي‌امين جشنواره فيلم فجر - بخش دوم
    برگزيدگان رشته‌هاي مختلف جشنواره لوح و ديپلم افتخار و سيمرغ بلورين گرفتند
  •  
  • عكس‌هاي اختصاصي محسن هردان از اختتاميه سي‌امين جشنواره فيلم فجر - بخش اول
    بازيگران برگزيده جشنواره فجر روي صحنه تالار وحدت
  •  
  • متن کامل سخنراني وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در اختتاميه سي‌امين جشنواره فيلم فجر
    به شعور مخاطب احترام بايد گذاشت/ تهيه‌کننده اگر اعتماد را خدشه‌دار کند از گردونه اعتبار خارج خواهد شد
  •  
  • محمد خزاعی و جواد شمقدری در اختتامیه جشنواره فیلم فجر چه گفتند؟ + حرفهای مدیرعامل سایپا، اسپانسر جشنواره
    دبیر جشنواره و معاونت سینمایی بر زبان مشترك بين هنرمندان و مسوولان تاکید کردند
  •  
  • حرفهای مهناز افشار، هنگامه قاضیانی، بهناز جعفری، یکتا ناصر، سعید راد، ناصر گیتی جاه ، رضا عطاران و اکبر عبدی
    بازیگران سینمای ایران هنگام دریافت جایزه از جشنواره فجر سی ام روی صحنه چه گفتند؟
  •  
  • رضا عطاران پس از دریافت سیمرغ کارگردان فیلم اول از فیلم عبدالرضا کاهانی یاد کرد
    دوست داشتم «بي‌خود و بي‌جهت» هم نامزد جایزه شود که نشد... پس برای خودم خوشحالم!
  •  
  • پیمان معادی پس از دریافت سیمرغ بلورین فیلم برگزیده تماشاگران جای اصغر فرهادی را خالی کرد
    برای همین لحظه ها به سینما آمدم و در این سینما می‌مانم
  •  
  • هنگامه قاضیانی بهترین بازیگر زن جشنواره به شهدای ایران‌زمین ادای احترام کرد
    زندگی کردن به گدایی در این جهان به از بی احترامی به ارواح بزرگانی که معلممان هستند
  •  
  • حرفهای جذاب و گلایه های اکبر عبدی تالار وحدت را غرق شور و تشویق کرد
    این جایزه حکم زنگوله پای تابوت را دارد!/ باید برای «ای ایران» و «آدم برفی» و «هنرپیشه» سیمرغ میگرفتم
  •  
  • فهرست کامل برگزیدگان سیمرغ‌ بلورین سی‌امین جشنواره فیلم فجر
    «روزهای زندگی»، «ملکه» و «ضد گلوله» صدرنشین جوایز جشنواره هستند
  •  










       



    شنبه 20 مهر 1387 - 2:50

    رفیق من...


    آقایان و خانم‌ها؛ این خودش شد یک روزنوشت. یادداشت‌های هفتگی‌‌ام در روزنامه اعتماد کم کم دارد می‌شود همان جیزی که می‌خواستم. درست یا غلط نمایش‌گر آن جوری که فکر می‌کنم و دوست دارم زندگی کنم. این لینک مربوط به آخرین یادداشتی می‌شود که به بهانه فیلم سه زن، درباره سینمای روشنفکری ایران نوشته‌ام: http://www.cinemaema.com/NewsArticle5323.html می‌دانید که طبق معمول، نظرتان بی‌کم و کاست در بخش نظرها بازتاب پیدا خواهد کرد. منتظرم.


    --------------------------------------------   

    تا مي‌آيم سر فرصت اين روزنوشت را به روز كنم، يك اتفاق جديد پيش مي‌آيد. از جمله اين نمايشگاه عكس مجيد برزگر از شهر پراگ، كه از دوشنبه اين هفته در خانه هنرمندان افتتاح مي‌شود، كه اهميت‌اش براي من، نه به خاطر دوستي‌مان كه به خاطر نمونه عكس‌هايي است كه فرستاده و اين عكس از پرويز دوايي نازنين، كه مي‌دانم از بودن و همراهي با او در پراگ چه لذتي برده است، وقتي خواندن نامه‌هاي كوتاهي كه سالي، دو سالي، يك بار برايم مي‌فرستد، اين قدر لذت‌بخش است؛ حساب‌اش را بكن هم‌صحبتي با او... حيف كه وقت برگزاري نمايشگاه، تهران نيستم. شما به جاي من... (چند تا از عكس‌ها را صفحه يك سايت گذاشته‌ايم؛ ببينيد شما هم مشتاق مي‌شويد.

     



    همچنان در دست احداث. پيش از آن اما اين يادداشت خودم و همچنين مقاله‌اي كه دوست عزيز و با استعداد فرزاد حبيب‌الهي برايم فرستاده را اين جا مي‌گذارم. مقاله فرزاد درباره افشين قطبي اين روزهاست. پديده‌اي كه مدت‌هاست از هيبت يك مربي فوتبال خارج شده و به محكي براي اظهارنظرهاي اجتماعي تبديل شده است. همان جور كه بارها در همين روزنوشت؛ آرا و نظرها و چالش‌هاي فراواني اطراف اين مرد شكل گرفته است. جرقه ادامه بحث‌هاي شما را مي‌تواند اين يادداشت فرزاد بزند. شخصا كنجكاو خواندن حرف‌هاي شما درباره افشين قطبي اين روزها هستم. (عكس را اما حامد اصغري بعد از گل الكس دل‌پيرو به رئال مادريد فرستاده؛ تر و تازه و سرضرب) و بغل‌اش هم پوستر فيلم تازه استاد كه وحيد در بخش سينماي جهان سايت گذاشته:

    و حالا سوءتفاهمی به نام افشین قطبی

     
    قاتل،مقتول،قهرمان


    فرزاد حبیب‌اللهی

    1-منطق، یک "آلت" برای بیان و توضیح است یا "آیت" برهان و استدلال؟ این پرسش مهمی است که فیلسوف‌ها هم به شدت درگیرش هستند اما با اکراه حاضر شده‌اند رای به "آلت" بودن و دستاویز بودن منطق در دست خواسته قلبی می‌دهند.فیلسوف بدبین به این نتیجه رسید که اغلب متفکران اول انچه می‌خواهند باور کنند و آنچه دوست دارند بپذیرند را انتخاب می‌کنند و بعد منطق و فن بیان و استدلال را جوری تنظیم می‌کنند که به هدف‌شان برسند.پس خیلی سخت است که با خودت مبارزه کنی و از منطق و فن بیان و قدرت قلمت،به عنوان "نشانه" و آیت استدلال و حقیقت استفاده کنی،نه ‌وسیله و آلت رسیدن به هدف قلبی.این جدال ساده‌ و پیچیده،در وجود تمام کسانی که کار فکری و رسانه‌ای می‌کنند؛جریان دارد و هر لحظه ادامه دارد و بی‌مرگ است.در مقیاس‌های مختلف هم خودش را نشان می‌دهد.حامد احمدی در یادداشت روز دوشنبه خود در صفحه یازده این روزنامه داستان استانکو و پروین و عابدینی را روایت می‌کند و طوری روایت می‌کند که به هدفش برسد.هدف این است که قطبی قهرمان بی‌جانشین و مرد کامل معرفی شود. نماینده طیف مقابل:"همان فصل قبل هم استیلی تیم را قهرمان کرد و این اقا فقط حاضری‌خور بود." این چیزی است که گوینده‌اش از خیلی وقت پیش باور کرده بوده و دوست داشته اتفاقی بیفتد که با نوشته‌اش یا حرفش و نظرش،آن را به گوش همه برساند.اینجا هم منطق،نقش "تحلیلی" ندارد و تنها چیزی که قبلا برای ذهن ثابت شده بود را رسانه‌ای می‌کند.
    2-ناقدان شرایط امروز افشین قطبی،در یکی از این دو گروه قرار می‌گیرند؛گروهی که "مرد کامل" را در چهره قطبی دیده و می‌بینند و گروهی که جمله "این اقا هیچی بارش نبود" در گلویشان مانده بود و منتظر فرصتی برای تخلیه گلو بودند.نگه داشتن افسار منطق،کار سختی است؛گاهی سخت‌تر از مهار لگام احساس.انقدر سخت که فیلسوف‌های بزرگ هم گاهی از انجامش عاجزند و چیزی که دوست دارند بگویند را به جای چیزی که "باید بگویند" یا انچه "دوست دارند درست باشد" را به جای انچه درست است،می‌گویند تا خود را فریب بدهند و خیلی‌ها را گمراه کنند.افشین قطبی دارد به یک سوءتفاهم تبدیل می‌شود.تصویر او اتفاقا روشن است.مردی است که تجارب شخصی،وارد جاده خوشبینی‌اش کرده اما به جامعه‌ای به شدت بدبین امده که تضادی وحشتناک برایش ساخته است.مردی است که اهل "ترین"هاست.اگر فیلم "ده‌رقمی" را در یکی از سینماهای تهران ببیند،برای راضی نگه داشتن سنارسیت و کارگردانی که به سینما دعوتش کرده‌اند،می‌گوید:"این یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما بود." مردی است که رفتار رسانه‌ای جذاب و دل‌انگیزی دارد اما مشی رسانه‌ای‌اش پر از تناقض عذاب‌آور و سطحیت چندش‌اور است؛سطحیتی که از عابدزاده بوئینگ می‌سازد،استیلی را اسطوره می‌کند،پیروانی را به عرش می‌رساند و چند هفته پس از انکه مایلی‌کهن،جدائی قطبی از همسر اولش را دلیل بی‌اخلاقی او می‌داند؛در تمرین پرسپولیس حاضر می‌شود و از سرمربی این تیم چند تا "ترین" جایزه می‌گیرد.قطبی مردی است که جورج اراندا را یک هافبک بزرگ معرفی می‌کند و با دوکارمو شعور همه را به چالش می‌کشد.افشین قطبی مردی است که امید به زندگی‌اش دقیقا به درد سرمربیگری یک تیم بزرگ می‌خورد و وقتی پس از باخت چهار بر یک به استقلال اهواز سرش را بالا می‌گیرد و از امید به قهرمانی حرف می‌زند؛لیاقتش را برای سرمربیگری پرسپولیس نشان می‌دهد و قهرمان هم می‌شود.قطبی مردی است که اصول روانی و تاکتیکی فوتبال را می‌داند،ساندویچی بازی کردن را در لیگ ایران جا انداخته،وسواس تمرکز سازمانی دارد(چیزی که البته امروز پرسپولیس ندارد).افشین قطبی انرژی مثبتی و اطمینان خاطری به تیمش تزریق می‌کند که دو بار در دقایق پایانی داربی را مساوی می‌کند و در دقیقه 97 قهرمان لیگ می‌شود.افشین قطبی مردی است که فرمول‌های زیادی برای پیروزی بلد نیست اما می‌تواند از فرمول‌های محدودش،نتایج خوب بگیرد.افشین قطبی مثل همه موجودات خاکی مجموعه‌ای است از توانستن‌‌ها و نتوانستن‌ها.امیزه‌ای است از دانستن‌ها و ندانستن‌ها.تلفیقی است از تضادهای درونی و تلاش‌های بیرونی.معجونی‌ است از جذابیت و دافعه.محصولی است خاکستری.او نه مرد کامل است و نه یک مجسمه محض که سهم دستیارش در قهرمانی تیمش صد در صد باشد.این افشین قطبی است که منطق یک گروه،می‌خواهد ازش مرد کامل بسازد و از پنجره نگاه گروهی دیگر، منطق گروهی دیگر،یک "مفت‌خور به درد نخور" است:قاتل،مقتول،قهرمان. شدنی است؟
    3-همه به دنبال چیزی هستیم که ازش محرومیم.بخش وسیعی از وجود و کاراکتر قطبی،همان چیزهائی بود که در فوتبال ما نبود.پژمان راهبر در مصاحبه‌ای می‌گوید:"اره،من در این فوتبال عقده آدم خوشبو دارم.عقده ادم مودب و روشنفکر." پس قطبی جان می‌گیرد و محبوب می‌شود اما "مرد کامل" که نیست؛عصاره حقیقت که نیست.اصل بصیرت که نیست.افشین قطبی است.خاکستری است.می‌شود از استدلال‌های خنده‌دار گروه مخالف قطبی فهمید که چرا واکنش ایرانی‌ها پس از کنار رفتن از جام جهانی 2006 از ری‌اکشن مردم برزیل به حذف مدافع قهرمانی سخت‌تر و سنگین‌تر بود و می‌توان از برخی حمایت‌‌های مطلق از قطبی فهمید که چرا آدم خوب‌های فیلم‌های ایرانی،اینقدر حرص‌اورند.
    4-صفحه انالیز پس از بازی پرسپولیس-پگاه تیم قطبی را مبتلا به "کم‌خونی" دانست و متهم به این کرد که با این دفاع مثل سایپا در یک بازی اسیائی 5 گل خواهد خورد.ما می‌خواهیم در مسیر شنای قطبی و قلعه‌نوئی و علی دائی،سنگ‌هائی که جلوی راه‌شان را گرفته نشان بدهیم.اگر البته سنگ‌ها را ببینیم و انتقال هشدار را بتوانیم.گروهی اما به قطبی اطمینان می‌دهند که اصلا سنگی در کار نیست:"خیالت راحت..برو ما پشتت هستیم." و گروهی سنگ را برمی‌دارند و به ملاج قطبی می‌زنند.فردای بازی پرسپولیس-فولاد سرمقاله یک روزنامه ورزشی اینجوری شروع می‌شود:"چرا اقای قطبی حتی در روزی که این همه محروم و مصدوم دارد،دل از 1-3-2-4 نمی‌کند".بر مبنای همین شناخت غلط ،نقدی تند شکل می‌گیرد.پرسپولیس در اهواز اصلا 1-3-2-4 بازی نکرد و 1-4-1-4 بازی کرد.چرا حامد احمدی تا امروز یک‌بار از ترس رسانه‌ای قطبی که همه را تبدیل به بهترین و بالاترین میکند و احتمالا فیلم "ده‌رقمی" را تاریخی می‌داند؛نمی‌نویسد تا مرد کاملش،کامل‌تر شود؟ این راه بهتری برای کمک به قطبی وبرون‌رفت از بن‌بست امروزش نیست؟
    5-رود فن نیستل روی به یک نتیجه بزرگ و جهانی رسید:"اتفاقا فوتبال خیلی روراست و بی‌کلک است؛تا وقتی ببری تشویق می‌شوی و وقتی ببازی،تو را هو می‌کنند." چهره پیروز و غیرقابل نفوذ افشین قطبی خش برداشته اما بهتر است نه وجود این خش را از ریشه منکر شویم و نه درست است که خش را "جدائی سر از بدن" و مرگ مطلق بدانیم.امروز قطبی می‌تواند با بردن برق،زخمش را بخیه بزند و با شکست،خون تمام کت و شلوارش را قرمز می‌کند.راستی چرا ما بعد از حذف از جام جهانی آن همه فحش دادیم؟

    --------------------------------------------------------------

    و اين هم يادداشت خودم



    «کجاس بگو/ اون که برات می‌‌مرده کو/اون که قسم می‌خورده که دوست داره/اما به جاش با یه قسم، هر چی که داشتی برده کو...»

    نشسته‌ام در آن سئانس جادویی پریشب فیلم «مارادونا»ی امیر کاستوریکا در جشنواره خوب و دوست داشتنی سینما حقیقت، روی پله‌ها و در شرایطی که از پرده دورم، پس از آن بالا می‌توانم ببینم جوان‌های عشق سینما را که مثل من صندلی گیر نیاورده‌اند، پس تقریبا دراز کشیده‌اند جلوی پرده و آماده‌اند به لذت بردن از فیلمی که درباره آزادی است. گیرم شبحی از آزادی. آزادی که جذاب و شیرین است، اما هیچ بعید نیست که به فقر و خشونت ختم شود. کاستاریکا هم کاملا رها کرده خودش را، بخش تاریک ماجرا را تقریبا بی‌خیال شده و شور و حالی از آن چپ‌گرایی رومانتیکی را به تماشاگرش منتقل می‌کند که در این سالن همه انگار تشنه‌اش هستند. ملت، فیدل کاسترو و ارنستو چه‌گوارا را می‌بینند و دست می‌زنند و هوار می‌کشند. من اما بیش‌تر به خاطر گل‌های مارادونا این جا نشسته‌ام و گرما و شور بی‌بدیلی که کاستاریکا با الهام از سوژه به فیلم‌اش بخشیده و رابطه جذابی که بین فیلمساز و مارادونا برقرار شده و موسیقی متنوع و دلپذیری که بخش جدایی‌ناپذیر و موثر فیلم است.
    این طوری است که ذهن‌ام می‌رود به سال‌های قبل. مارادونا روی پرده به انتقام نبرد بر سر جزایر مالویناس، یکی یکی انگلیسی‌ها را دریبل می‌زند و من یادم می‌آيد که جایم این جاست و نه مثلا در دل فضایی که این دو سه هفته اخیر ایجاد شده. حس می‌کنم یک بار دیگر یکی از همین جوان‌های یلخی توی سالن‌ام و با هر ضربه و شوت مارادونا، با هر وجدی که از صورت‌اش می‌بارد، سرشار از انرژی می‌شوم. و سم همه حاشیه‌هایی که این مدت نوشته‌هایم در این ستون و این مجله و آن مجله ایجاد کرده را از بدن‌ام دور می‌کنم. دوباره یادم می‌آید که فقط یک نویسنده‌ام که می‌تواند امیدوار باشد کارش در لحظاتی هر چند اندک، نوشتن و تولید کردن و ساختن باشد، و نه پاسخ دادن و پاسخ شنیدن از پدیده‌هایی که درباره‌شان می‌نویسد و واکنش نشان می‌دهد. در فضایی زندگی می‌کنیم که کلمات معنای‌شان را از دست داده‌اند. همراه خود ما از شور و صدق تهی شده‌اند. حالا هر حرفی می‌تواند جور دیگری تعبیر شود و در هر فضایی، معنای خاص خودش را بدهد. دوست فیلمسازی که معنای مستقیم متن را بی‌خیال می‌شود تا برداشت خودش را از آن داشته باشد و گزارش‌گری که جوابیه‌ای می‌نویسد سرشار از ارزش‌ها لابد، و اخلاقیات تا به ما یادآوری کند که دیگر در ورزشگاه‌های ما بر خلاف انگلستان مثلا، خبری از اخلاق نیست. و یکی نیست بگوید پدر جان اگر این طوری است، به خاطر شکل و شیوه همین اخلاقی است که شما ترویج می‌کنید. و این تازه آغاز بروز واکنش‌های دیگری است که کم کم دیگر ربطی به نوشته‌ات، به عقیده‌ات ندارند. آخرش متوجه می‌شوی آن قدر از این فضا دور شده‌ای که دیگر چیزی از منظور اصلی‌ات باقی نمانده است. در چنین فضایی است که مسولان سازمانی، عوض این که متن و نقد را بخوانند و لااقل به‌اش فکر کنند، تلاش می‌کنند تا نشان دهند در برابر چاپ شدن این قبیل اباطیل، از سوژه مورد نظرشان بیش‌تر حمایت خواهند کرد. انگار که بحث لج و لجبازی است. هر بحثی را به جدال تبدیل می‌کنیم، از هر کلمه‌ای معنای مورد نظر خودمان را برداشت می‌کنیم، و خیلی راحت به همدیگر نسبت دروغ می‌دهیم. در چنین فضایی گاهی وقت‌ها از خودم می‌پرسم چه کاری است؟ حالا دیگر هدف اصلی نوشته، آخرین چیزی است که درباره‌اش بحث می‌شود. حاشیه‌ها و روابط و کل کل کردن‌ها و طعنه و کنایه زدن‌‌ها، مقدم بر هر چیز دیگری شده. انگار دیگر برای کسی مهم نیست که واقعا به چی فکر می‌کنی...

    «...تنها شدی/ باز تف سر بالا شدی/ گذاشت و رفت/ دیدی دوست نداشت و رفت/ کجاس بگو/ اون که برات می‌مرده و هر چی که داشتی برده کو...»

    در این فضاست که حاشیه و کنایه، همه انرژی‌ات را می‌گیرد. افشین قطبی که سرحال و صادق و سلامت بود، اما ظرف چند ماه زدیم و مثل خودمان‌اش کردیم، یک بار گفت متاسف است ما ایرانی‌ها باهوشیم؛ اما از هوش‌مان در راه‌های منفی و برای جلوگیری از پیشرفت بقیه آدم‌ها و کارشان استفاده می‌کنیم. این را البته اول به خودم می‌گویم که حالا دارم مثل پیرمردها غر می‌زنم و حرص می‌خورم و پرت و پلا می‌گویم، جای این که این ستون را صرف نوشتن درباره جشنواره اخیر سینما حقیقت کنم، و خسته نباشیدی بگویم به مسئولان‌اش که سعی کرده بودند آثار خوبی برای نمایش جمع و جور کنند، که اغلب‌شان در شرایط عادی گیر نمی‌آيد. سر وقت و طبق برنامه و با زیرنویس خوب و روان پخش می‌شدند و فرصت خوبی بود برای ما تا جایی خارج از همه این بازتاب‌ها و واکنش‌ها و حاشیه‌ها، ‌بنشینیم و فیلم ببینیم. آن هم در چنین فضایی که به نظرم دیگر نوشتن کم کم دارد به فعلی ناممکن تبدیل می‌شود. فضا این قدر پر سوء تفاهم شده که دیگر نه کسی تعریف‌ و تحسین‌ات را باور می‌کند و نه درد و انتقادت را. و نه حتی دوستان و همکاران‌ای که انتظار داری تو را بیش از بقیه شناخته باشند. دیگر کسی متوجه نیست که اگر داری حرف دل‌ات را صادقانه درباره‌اش می‌نویسی، لابد دوست‌اش دانسته‌ای. لابد پیش خود فکر کرده‌ای این قدر برای رابطه‌تان گیرم به عنوان فیلمساز و مخاطب ارزش قائلی که قرار نباشد برای حفظ‌اش دروغ بگویی. پس دل‌ام می‌خواهد برگردم به جایی که از همان جا آمده‌ام. به جمع‌هایی مثل سالن شماره 3 سینما فلسطین دیشب و جشنواره سینما حقیقت. و لحظه‌ای از فیلم که مارادونا آن ترانه را درباره خودش می‌خواند و همسرش که میان تماشاگران نشسته است. آن جا که مارادونا توپ را از بالای سر دروازه‌بان عبور می‌دهد و ملت دست می‌زنند. جایی که چپ‌گرایی گیرم کور مارادونا را می‌بینی که مدام جنگی میان جنوب و شمال، بین آرژانتین و برزیل و بین فقیر و غنی را دامن می‌زند. به نظرم این دیدگاهی نیست که این روزها محتاج آن‌ایم. اما این جا اگر منطق نیست، لااقل شور و حال صادقانه‌ای وجود دارد که کاستوریکای فیلمساز توی هوا می‌زند و تماشاگر فیلم‌اش را تهییج می‌کند. این جا و در این محیط امن؛ جایی که بی‌شباهت به کلیسای عشاق جادوگر آرژانتینی نیست، نشسته‌ام کنار دوستان‌ام و دیگر حداقل فعلا نمی‌خواهم به نوشتن در جمعی فکر کنم که انگار اگر دروغ بنویسی و بدانند که دروغ بنویسی، راحت‌ترند. اما راست‌اش فکر می‌کنم، اگر راست‌اش را بگویی؛ حتی اگر اشتباه کنی، خیلی بهتر است. مثل همین مارادونا و مبارزات بی‌پایان‌اش، که یک جور عقب‌ماندگی و بدویت در آن دیده می‌شود، خارج از مفهوم پیشرفت و توسعه یافتن، که چه قدر چنین پیشرفت و توسعه‌یافتگی را این روزها لازم داریم؛ اما با همه تماشاگران در سالن 3 سینما فلسطین باز مارادونا را در آغوش گرفته‌ایم؛ چون دارد حرف دل‌اش را می‌زند، چون صادق است. گیرم که اشتباه کند. گیرم که اشتباه کنم: «من تنها می‌خواستم آن طور که در کنه وجودم بود زندگی کنم. چرا این کار این قدر سخت بود؟» این جمله را می‌خواستم در نقدی برای سنتوری داریوش مهرجویی نقل کنم که در چنین فضایی نفله شد و حالا به نظرم وقت‌اش رسیده. وقتی کاستوریکا روی پرده از قول مارادونا نوشت: «اگر کوکائین مواد مخدر است، پس من معتادم.» و بعد نمای درشت چهره مارادونا را می‌دیدیم که می‌گفت: اگر معتاد نشده بود، چه فوتبالیستی می‌شد. از این‌ای هم که هست بهتر می‌شد. دیه‌گو آرماندو مارادونا کی کشید؟ کجا شکست؟

    «...اون که یه باره اومد و آتیش به زندگی‌ات زد و ازت برید/اون که دل ساده و تنهاتو به صلابه کشید...»

    پس یک بار دیگر یادآوری کنم. این یادداشت‌ها که نمی‌دانم تا کی قرار است ادامه داشته باشد، همین است که هست. نه طعنه‌ای در آن وجود دارد، نه کنایه‌ای و از همه مهم‌تر سعی می‌کنم تا جایی که امکان داشته باشد، نه دروغی. جایی خارج از جنگ میان شمال و جنوب، میان فقیر غنی و میان آرژانتین و برزیل. این که یاد بگیریم حرف صادقانه، گیرم اشتباه، همدیگر را تحمل کنیم، مقدم بر همه این چیزهاست.

    «...یادت باشه منتظر اون که می‌گه دردتو می‌دونه نشی. حرفاشو باور نکنی.... ساده‌ی دل‌داده‌ی من گول نخوری، دوباره دیوونه نشی...»

    این ترانه دوم آلبوم تازه محسن چاووشی را از دست ندهید. یک قطعه سولو وسط‌اش وجود دارد که اگر فقط 30 ثانیه بیش‌تر طول می‌کشید....

    amirghaderi@cinemaema.com

     

     

    فعلا تا آینده نزدیک در دست احداث. فعلا خواستم یادآوری کنم قطعه دوم از آلبوم چاووشی را از دست ندهید، و سولوی درجه یک اواسط‌اش را. الان دیدم در سایت موسیقی ما، کاربرها به این قطعه بیش‌تر از بقیه امتیاز داده‌اند. خوشحال شدم که سلیقه‌ام هنوز به سلیقه مردم نزدیک است.

    این روزنوشت احتمالا طولانی در دست احداث است و ایشا... تا یکی دو روز آینده ردیف می‌شود. این وقت شب آمدم این جا تا جای این خبر این جا خالی نباشد: اولین آلبوم رسمی و مجاز محسن چاووشی طبق قرار تا چند ساعت دیگر  وارد بازار می‌شود.




    بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

    نظرات

    hosein
    شنبه 20 مهر 1387 - 12:26
    10
    موافقم مخالفم
     

    in behtriiin khabari bood ke miiitooonesti bedi amiiir khan....ishallla khabare ekrane santooori ro ham bediii,,hattta 10 sale diiiige.man ke ahd kardam cinema naram ta santooori ekran nashode,,,,,albate gheir az filmaye soltan,,,klhosh bashi

    امیرحسین جلالی
    شنبه 20 مهر 1387 - 16:2
    -24
    موافقم مخالفم
     

    آقا این یکیو دیگه نمی شه براش ننوشت. محسن چاوشی که قبل از سنتوری برام عیش و نوش و به حال این و اون نامرادی دیده و رنج کشیده حسرت و غصه خوردن بود و بعد از سنتوری برام قوت قلب و با خاطره ها خوش بودن و دل نبریدن و با دلبستگیای از دست رفته زندگی کردن شد. چونکه خوردن سنتوری تو اون شب زمستونی سینما سپیده علاوه بر اینکه نقطه پایان خیلی از چیزا و شروع خیلی از چیزا بود نقطه عطف اولین و آخرین تجربه علی وار خودم هم بود...

    ولی محسن چاوشی رو باید از دل همین مصاحبه آخر مجید رئوفی تو شهروند شناخت. اینکه این درد و زخم و خونی که از تو صداش می پاشه بیرون رو مفت به چنگ نیاورده، مثل همه چیزای باارزشی که هرکدوم از ماها داریم.

    اینکه وقتی اولین آهنگاشو شنیدم افسوس خوردم که چرا همچین صدای مردافکنی باید نفرین بخونه و حالا می شنوم که خودشم از اون آلبوم پشیمونه

    و اینکه بعضی چیزا رو واقعا از رو قیافه می شه فهمید، بعضیا به گروه خونشون نمی خوره از عشق و درد و اینا حرف بزنن، پس قیافه شونم به این حرفا نمی خوره ولی چاوشی قیافه هه رو داره و شکل هله هوله هایی که روز به روزم داره تعدادشون زیادتر می شه نیست.

    و اینکه بیایم مثل نظرسنجیای کافه مون حالا که قراره اولین آلبوم رسمی چاوشی دربیاد 5تا آهنگ محبوبمون از آهنگای استادو انتخاب کنیم. اینم اولیش:

    به ترتیب:

    1-سه شنبه ها

    2-رفیق روزهای خوب

    3-سنگ صبور

    4-آهای تو که اینهمه دوری از من(عبور)

    5-شهر بی تو

    4سالی هست دارم با محسن چاوشی حال می کنم، امیدوارم این کامنت یه گوشه ای از دینم به صداش و لحظه هایی که برام ساخته رو ادا کرده باشه.

    راستی محبوب ترین آهنگ خودشم شهر بی توئه:

    آرزومه که یه لجظه روبه روی من بایستی

    آخه قلبم نگرونه توی شهری که تو نیستی

    تو خیال کن آدمای همه دنیا توی شهره

    توی شهر بی تو اما دل من با همه قهره

    توی شهری که تو نیستی همه جارو غم گرفته

    هرکجا هستی صدام کن عزیزم دلم گرفته

    شدم اون غریبه ای که تو نباشی نمی ارزه

    دارم از نفس می افتم مثه یک گیاه هرزه


    شنبه 20 مهر 1387 - 19:46
    6
    موافقم مخالفم
     

    سلام الان يك مصاحبه گرفتم باچيستا يثربي كاملا فهميدم چرا دعوت به قول تو ضعيف ترين كارحاتمي كيا شده چون كلا دنياي اين دو ادم با هم خيلي متفاوته خودش توضيح داد كه يك ايده هايي مال حاتمي كياست و يك ايده هايي مال خودش ايده هايي كه كاملا متفاوت با هم هستن مثلا يكي مي خواسته كار به شدت تراژيك باشه يكي مي خواسته طنز و كميك باشه كلا فكر مي كنم بحث جالب باشه

    farshid
    يکشنبه 21 مهر 1387 - 1:54
    -3
    موافقم مخالفم
     

    هر چند ترانه های به یاد ماندنی چاووشی همراه با فیلم سنتوری شنیده شد ولی باز این خبر یک جورهایی مثل این است که یک نفر از علی سنتوری خبر بیاره که صدای ساز علی سنتوری باز توی شهر شنیده میشه .هنوز هم تازه است هنوز هم می خواییم بشنویم شاید این بار صدای ساز علی سنتوری به ان سوی ابها به گوش هانیه هم رسید و اشک گوشه ی چشم هانیه یادمون میاره که هانیه هم درد هایی داشت از جنس خودش درد هایی که شاید کنار سوز و گداز علی سنتوری دیده نشد!!!

    farshid

    رضا کاظمی
    يکشنبه 21 مهر 1387 - 2:38
    -6
    موافقم مخالفم
     

    صدای چاووشی در مایه های سلیقه موسیقایی اینجانب نیست به جز یکی دوجا: «تیغو می ذارم رو رگ هام ..»که اصلا آهنگ پرفکتی هم هست و «نشکن دلمو »با محسن یگانه که شعر کم محتوا و سمبل شده ای داره ولی به طرز عجیبی بسیار دلنشین و تاثیر گذاره حتی اجرای دوباره تک نفره محسن یگانه با اون بداهه نوازی ساز بادی هم فوق العاده س( روشنفکر بازی لطفا تعطیل) شنیدن این ترانه توی «به همین سادگی» میرکریمی و در سکانس رقص دختر بچه ها واقعا حالمو جا آورد.آهنگهای سنتوری رو هم اصلا فکر نمی کنم صدای خود چاووشی بوده باشه منظورم اینه که یه پرده صداشو با تیونر پایین آوردن یعنی خودم اینکاره ام و شکی ندارم که اینکارو کردن ولی در هر حال صدایی که در سنتوری می شنویم حتی اگه از کامپیوتر هم باشه باز دلنشینه ولی من اون آهنگ آخری رو بیشتر خوشم اومد«من با زخم زبونا...» اون یکی یه مقدار جنگولک داشت به خصوص با ادا اطوارهای بهرام خان توی فیلم ازش زده شدم.برداشت بد نشه. اتفاقا رادان بعد از ز عرب نیا یه اتفاق تازه در بازیگری سینمای ایرانه.

    همه اینا رو که گفتم اصلش ولی اینه که من هم خوشحالم آلبوم محسن خان چاووشی میاد بیرون.تبریک.

    شقایق
    يکشنبه 21 مهر 1387 - 10:57
    322
    موافقم مخالفم
     

    چه حیف که حالا . . . ولی چه خوب که بلاخره اومد

    سعيد هدايتي
    يکشنبه 21 مهر 1387 - 11:13
    -13
    موافقم مخالفم
     

    باز هم سر وقت بيرون نيومد كه !هنوز منتظريم واما بهترين هايي كه تا حالا ازش شنيدم1-صبوري(آهاي تو كه اين همه دوري از من)2-ابرهاي پاييزي3-مگه بت نگفته بودم4-گوش رو بردار

    اميدوارم بهترين كارهاش رو از اين به بعد بشنوم.

    گروه تئاتر فنی
    يکشنبه 21 مهر 1387 - 13:31
    15
    موافقم مخالفم
     

    وبلاگ اختصاصی گروه تئاتر فنی به سرپرستی اکبر زنجانپور راه اندازی شد!

    رامین رئیسی
    يکشنبه 21 مهر 1387 - 13:32
    7
    موافقم مخالفم
     

    امیر خان خبرت هم خوب بود هم بد !!

    بدیش اینه که یاد سنتوری انداختیمونو داغ دلمونو تازه کردی

    خوبیشم که معلومه

    منتظره خبرهای ((شریک)) استاد هم هستیم.

    چاکریم,چاکریم....

    بهروز
    يکشنبه 21 مهر 1387 - 16:1
    8
    موافقم مخالفم
     

    فقط خدا کنه این یکی روح زندگی رو به تاراج نبرده باشه. این روزا موسیقی پاپ پر شده از خیانتها. مردنها. کشتنها. با سوزهایی که همه این سه تا کار رو با هم انجام میده.

    چاووشی خلاقه. ولی باید نتظر بود و دید...

    امین
    يکشنبه 21 مهر 1387 - 16:24
    7
    موافقم مخالفم
     

    واقعا خنده داره

    چون دقیقا 15 دقیقه بعد از اینکه اقای قادری این روز نوشت و باز کردند یعنی تقریبا ساعت 3:10 شب نشستم و برای این سایت کامنت گذاشتم اما متاسفانه خبری از نظر بنده نیست و دلیل این امر چیست ؟ نمی دانم

    فقط امیدوارم بی دلیل نباشد

    مریم.م
    يکشنبه 21 مهر 1387 - 17:3
    -9
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    این شماره ی اخر چلچراغ رو بگیرین مصاحبه با چاووشیش جالبه

    خاطره آقائیان
    يکشنبه 21 مهر 1387 - 20:13
    -11
    موافقم مخالفم
     

    صدای چاووشی یادآور قشنگ ترین و تلخ ترین خاطرات زندگی منه.دوران دانشجویی و دوست خوبی که از دستم رفت.با ترانه های "آهای تو که اون هم دوری از من"،"سه شنبه ها" و "نشکن دلمو"زندگی می کردیم!تنها خواننده این مملکت که طنین صداش یه جور خاصیه و حس خاصی بهم میده.خبرو که شنیدم به همه ی بروبچه هایی که تو این خاطرات سهیم بودن زنگ زدم و کلی یاد اون روزها کردیم و حسرت خوردیم...چاووشی و صداش یعنی همین...خوشحالم که بالاخره موفق شد..

    امین
    دوشنبه 22 مهر 1387 - 2:31
    21
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    چون حرفهای روز اولم رو نگذاشتید می خوام دوباره کامنت بذارم شاید فرجی شد.

    نمی دونم چرا اما بر خلاف همه کشایی که در اینجا کامنت گذاشتند من اصلا علاقه ای به چاووشی و امثالهم ندارم وبرای خودمم هم دلایلی دارم .

    اما در مورد چاووشی . این کسی است که اول صرفا برای تقلید از سیاوش قمیشی به سراغ خوانندگی امد و به مرور دید که این روال فایده ای ندارد کمی راهش را تغییر داد اما باز هم موفقیتی کسب نکرد .

    اما او واقعا در زندگیش مدیون استاد مهرجویی است که کاملا راه زندگی اورا تغییر داد و مطمئنا بهترین اهنگهای چاووشی همان اهنگهای سنتوری است که ان زیبایی هم بخش عمده اش بر میگردد به نابغه هایی به نام (کامکارها) که واقعا به ان اهنگها جلاء داده اند .

    من که اطلاعی از همکاران او در البوم جدید ندارم اما امیدوارم به این نکته پی برده باشد که اهنگساز خوب چه ارزشی برای یک اثر خوب دارد .

    دلم نمی اد اینو نگم واقعا برام جای سوال

    اینگه یعنی البوم جدید چاووشی مهمتر از از دست دادن گلشیفته است اونهم در این سایت که مخصوص سینماست؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!

    خوشحال میشم دلیلش رو بدونم .

    موفق باشید

    شیده
    دوشنبه 22 مهر 1387 - 2:55
    3
    موافقم مخالفم
     

    نمی دونم چرا نمی تونم چاووشی رو بودن سنتوری تصور کنم صدای چاووشی برام فقط رو صورت علی پر غم معنی پیدا می کنه(چه غیر منطقی)

    مثل این که بخواهیم علی وصداشو از هم جدا کنیم به خاطر همین این خبر برام خیلی یه جوری بود

    شیده
    دوشنبه 22 مهر 1387 - 3:1
    -23
    موافقم مخالفم
     

    1.رفیق من

    2. نشکن دلمو

    محمد هنردوست
    دوشنبه 22 مهر 1387 - 17:31
    -6
    موافقم مخالفم
     

    منتظرم روزنوشت کاملت بیاد امیرخان ولی الان یه هفته ای میشه منتظرم یه چیز جدید بذاری تا بتونم برات این نظر رو بذارم ازفیلم محبوبم در چندسال اخیرسینمای ایران یعنی کنعان دفاع کنم. نقد فوق بیرحمانه ات بر کنعان را در شهروند خواندم البته بعد از این که مدیحه سرایی ات برای مجیدی را خوانده بودم. امیرخان توی پرونده فوق العاده ات برای پرواز بر فراز آشیانه فاخته نوشته بودی نظرسنجی 250 فیلم برتر تاریخ سینمای سایت imdb مهم ترین نظرسنجی سینمایی می تواند باشد چون نظر عشق فیلم های با سطح فکر و سلیقه بالا را ملاک قرار داده و نه نظر عوام و نه نظر منتقدان خیلی نخبه . ومن به جرات می توانم بگویم اگر چنین نظرسنجی ای بین عشق فیلم های ایرانی (یعنی آدم هایی مثل من) برگزار شود مطمئنا کنعان جز 30 فیلم برتر خواهد بود. فیلم اول یا هامون است یا سنتوری. کما اینکه در نظرسنجی همین سایت سینمای ما بعد از جشنواره کنعان بود که اول شد نه فیلم عوامانه همیشه پای یک زن در میان است و نه فیلم محبوبت آواز گنجشک ها. اگر نظرت این است که اکثریت کاربران سینمای ما جزو عوام هستند پس این کافه را باید جمع کنی. منتظر بودم خیلی از منتقدان فیلم کلاسیک و داستانگوی کنعان را پس بزنند . آن میزانسن های عالی و آن بازی های فوق العاده را نبینند و از فیلم یکی از مقلدان امیر نادری با آن مضمون بیخود و جلوه گرانه اش تعریف کنند. اما از تو انتظار دیگری داشتم تویی که آبت با مجیدی توی یک جوی نمی رود و مخملباف جدید را به حساب نمی آوری دیگر چرا کنعان را نمی بینی. یکی از معدود محصولات استاندارد سینمای ایران را. یعنی سطح فکری منتقدان ما این قدر پایین است که به جای تحلیل بازی فوق العاده ترانه علیدوستی - لیلا حاتمی را جایگزین او کرده و خیالپردازی می کنند که اگر او بود چه قدر بهتر می شد. اصلا هم اشاره نمی کنند به دو صحنه اشک ترانه در ماشین و کنار خواهرش که به نائومی واتس 21 گرم پهلو می زند. تو منتقدی بودی که برای تلاش بازیگر برای نقشش حرمت قائل بودی اما حلا چی شده که گلزار را روی جلد مجله روشنفکری شهروند می بری و تلاش واضح ترانه را برای در آمدن نقش نمی بینی . حداقل تلاشش را ببین. توکه سرمست از جایزه خرس برلین رضا ناجی را نابغه بازیگری می دانی جواب بده اصلا رضا ناجی بازیگر است یا نابازیگر؟ کریم دوست داشتنی است چون رضا ناجی آدم دوست داشتنی ای است اما او بازی نمی کند خودش است . اصلا مقایسه دی لوئیس با آن سوپربازی اش با ناجی حیرت انگیز است چه برسد او بخواهد دی لوئیس را شکست هم بدهد. قبول کن این جشنواره ها تصویر ایران را آن طور که خود دوست دارند می پسندند نه آن طور که هست پس به همین علت فیلم هایی را تحویل می گیرند که در دهات و زاغه های ایران تصویرسازی شده و مسلما شاهکار هایی مثل هامون و چهارشنبه سوری و همین کنعان را که به روشنفکران و پولدارهای شهری ایران می پردازد رد می کنند. اما آیا منتقد های ایرانی هم باید مقلد چشم بسته آنها باشند و چشم بر کنعان و سنتوری و چهارشنبه سوری ببندند. بگذارید ببندند و 20 سال بعد که هرسه این فیلم ها تبدیل به فیلم کالت شدند باز کنند و از این که روزی نقدهایشان بازخوانی شود شرمسار باشند. تاریخ تصمیم می گیرد. اما امیر خان شما از آن دسته از منتقدان نبودی پس ای کاش یک بار دیگر هم کنعان را با دیدی مثبت نگاه کنی. کنعان تمام خصوصیات یک فیلم ماندگار را دارد. از تمام اون هایی که موقع جشنواره کنعان را بهترین کردند تقاضا می کنم نظرشان را حتما بگذارند .(امیرخان این نوشته خیلی طولانی تر و به زعم من بهتر از چیزی که می خواستم شد . فکر کنم اگراین نوشته را به عنوان دفاعیه ای از یک طرفدار افراطی کنعان نوشته بجای این جا به عنوان یک مطلب در سایت قرار دهی پیشنهاد خوبی باشد.البته با ویرایش اساسی. )

    سرپیکو
    سه‌شنبه 23 مهر 1387 - 10:34
    9
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    آرزوی موفقیت برای چاووشی. تبریک.

    هومان
    سه‌شنبه 23 مهر 1387 - 12:32
    13
    موافقم مخالفم
     

    یعنی نقدم انقد برات سنگین بود که نمیذاریش؟

    احسان
    سه‌شنبه 23 مهر 1387 - 21:21
    11
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    منم تا خوندم خبرو به پستم اضافش کردم، ولی هنوز که خبری نشده، وای من دارم هر آینه از شوق جان میدم!

    امیرخان منم بروزم


    سه‌شنبه 23 مهر 1387 - 23:45
    22
    موافقم مخالفم
     

    ساملیک گفتم حیفه لعن ونفرنیهای منو به یک فلسفه خون نامرد نبینی اقای امیرخان بیا تو حاشو ببر بلکه نفرین تو بگیره .یک سری هم به روی بهشتش بزن جمال بهی منو عشق کنو دعا کن و اینا.لینک کنی تا لینکت کنم.

    معشوقه دزد+ چشم دکمه ای


    چهارشنبه 24 مهر 1387 - 7:50
    3
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    1)سکه 2رو دارد – گاهی انسان باید یکی از این 2 را انتخاب کند – دست خودش هم نیست که بتواند گزینه ی دیگری را انتخاب کند- در اصل گزینه ی دیگری وجود ندارد- یکی از این موارد، مورد یک((ناظر خوب)) بودن یا یک ((طرفدار)) می باشد- یک ناظر خوب دارای این خصوصیات می باشد:عجول نیست- از ابتدا تا آخر کار با دقت ((نظاره)) می کند(که نظاره اش شامل خوب دیدن- گوش کردن- حس کردن- ...)و سپس در پایان بدور از حاشیه ها فقط به اصل(به آنچه نظاره کرده است)تعقل و تأمل می کند و سپس ((نظاره)) های خود را اعلام می کند- آنچه که به آن اعتقاد دارد- طرفدار می تواند همه چیز باشد- دو آتشه- عصیانگر- معترض- آرام- ولی هرچیزی را می تواند داشته باشد جز یک نوع از ((منطق))- آن هم منطق در برابر عموم- او می تواند برای ((خودش)) بدنبال منطق باشد- ایراد های ((دوستدارش)) را بیابد بدنبالدلایل ایرادها باشد ولی فقط برای خود و طرفداران ((دوستدارشان))- او آنقدر به کسی که دوستشدارد و طرفدارش است ((ایمان)) دارد که پایهه های رفاقتش با یک سوال منطقی ترک برندارد.(مطمئن هستم 2 تعریف بالا کامل و یا حتی اشتباه باشد- لذا در تکمیل آن مرا همیاری کنید- خیلی ممنون)

    --------------------------------------------------------------------------

    2)حال شرایطی پیش آمده(دوست ندارم اشاره ای به موضوع کنم- انتخاب موضوع خود شماست)که این مهم است یک ((ناظر خوب)) باشیم یا یک ((طرفدار)).

    --------------------------------------------------------------------------

    3)من یکی از طرفدارن آقای مدیری بودم- پای سریال ((مرد هزار چهره))هم ایسستادم(در بحث های دوستانه با دوستان)برای آقای عطاران سعی کردم یک ناظر باشم آن هم ازنوع خوبش- کار آخرشان به قول خودشان یک جورایی شخصی بود ببخشید کار دل بود فقط حیف ((وسط کار زدند لت و پارش))کردند- ولی یک چیز معلوم شد- و آن که می خواهم بعد از این سریال یک طرفدار کارهای آقای عطاران باشم(باز هم به 2 تعریف بالا رجوع کنید)

    --------------------------------------------------------------------------

    4)کامنت دومم که نظرسنجی بود به هردلیلی دیده نشد- پس دوباره می گوییم بابت کامنت اولم که ناخواسته به دوستان توهین شده بود عذر خواهی می کنم.

    --------------------------------------------------------------------------

    5)در پایان یک جمله می گویم که همه چیز را مشخص می کند:

    ((این استعداد نیست که انتخاب را مشخص می کند، این انتخابه که استداد را تعیین می کند.))

    محمدعلي خبير
    چهارشنبه 24 مهر 1387 - 11:15
    10
    موافقم مخالفم
     

    بخشي از ترانه يه شاخه نيلوفر از جديدترين آلبوم محسن چاووشي:

    بدون تو سنگم،كنار تو ابرم

    بيا تا گريه كنم،سر اومده صبرم

    نه گريه مونده برام،نه خنده مونده برام

    كسي كه هستي شو به وعده هات داده

    يه بار بپرس چرا به اين روز افتاده

    ...

    آلبوم جديد چاووشي مي تونه حساب خيلي از چيزها رو روشن كنه.خودش معتقده هر چي جلوتر رفتهكاراش بهتر شده.با اين حساب بايد آلبوم آخرش بهترين كارش باشه.اما اين آلبوم يه ويژگي ديگه هم داره و اون اينه كه اين بار چاووشي با مجوز آلبوم بيرون داده و حالا ديگه هنرمند زيرزميني نيست.بايد ديد كه آيا مردم محبوبيت اون رو بخاطر صداش مي دونن يا زير زميني بودنش.

    الهه
    چهارشنبه 24 مهر 1387 - 13:9
    30
    موافقم مخالفم
     

    سلام اقای قادری من می خوام یه ایین نامه هنری برای دانشگاه بنویسم لطفا کمکم کنید بد جوری توش موندم........یادتون نره من منتظرم .......


    چهارشنبه 24 مهر 1387 - 13:10
    -4
    موافقم مخالفم
     

    اقای قادری منتظرم

    الیاس
    چهارشنبه 24 مهر 1387 - 14:24
    0
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    من روزی که آقای کیمیایی مشهد اکران شد آمفی تئاتر دانشکده مهندسی دانشگاه آزاد بودم.هیچ وقت فکر نمی کردم بتونم از روی صندلی آمفی تئاتر دانشگاه آزاد باب دیلن گوش کنم!

    از همه ی کسانی که کمک کردن این اتفاق بیافته خیلی ممنونم

    ما منتظر یه یادداشت راجع به سفرتون به مشهد هستیم

    الهه
    چهارشنبه 24 مهر 1387 - 15:14
    22
    موافقم مخالفم
     

    سلام اقای قادری من می خوام یه ایین نامه فعالییت های هنری برای دانشگاه تنظیم کنم لطفا کمکم کنید .منتظرم........

    Ajdarmahoo
    چهارشنبه 24 مهر 1387 - 17:56
    3
    موافقم مخالفم
     

    1- سنگ صبور

    2- لنگه کفش

    3-ابرای پاییزی

    4- نفس بریده

    5- زخم زبون

    نیما
    چهارشنبه 24 مهر 1387 - 19:25
    10
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    1)سکه 2رو دارد – گاهی انسان باید یکی از این 2 را انتخاب کند – دست خودش هم نیست که بتواند گزینه ی دیگری را انتخاب کند- در اصل گزینه ی دیگری وجود ندارد- یکی از این موارد، مورد یک((ناظر خوب)) بودن یا یک ((طرفدار)) می باشد- یک ناظر خوب دارای این خصوصیات می باشد:عجول نیست- از ابتدا تا آخر کار با دقت ((نظاره)) می کند(که نظاره اش شامل خوب دیدن- گوش کردن- حس کردن- ...)و سپس در پایان بدور از حاشیه ها فقط به اصل(به آنچه نظاره کرده است)تعقل و تأمل می کند و سپس ((نظاره)) های خود را اعلام می کند- آنچه که به آن اعتقاد دارد- طرفدار می تواند همه چیز باشد- دو آتشه- عصیانگر- معترض- آرام- ولی هرچیزی را می تواند داشته باشد جز یک نوع از ((منطق))- آن هم منطق در برابر عموم- او می تواند برای ((خودش)) بدنبال منطق باشد- ایراد های ((دوستدارش)) را بیابد بدنبالدلایل ایرادها باشد ولی فقط برای خود و طرفداران ((دوستدارشان))- او آنقدر به کسی که دوستشدارد و طرفدارش است ((ایمان)) دارد که پایهه های رفاقتش با یک سوال منطقی ترک برندارد.(مطمئن هستم 2 تعریف بالا کامل و یا حتی اشتباه باشد- لذا در تکمیل آن مرا همیاری کنید- خیلی ممنون)

    --------------------------------------------------------------------------

    2)حال شرایطی پیش آمده(دوست ندارم اشاره ای به موضوع کنم- انتخاب موضوع خود شماست)که این مهم است یک ((ناظر خوب)) باشیم یا یک ((طرفدار)).

    --------------------------------------------------------------------------

    3)من یکی از طرفدارن آقای مدیری بودم- پای سریال ((مرد هزار چهره))هم ایسستادم(در بحث های دوستانه با دوستان)برای آقای عطاران سعی کردم یک ناظر باشم آن هم ازنوع خوبش- کار آخرشان به قول خودشان یک جورایی شخصی بود ببخشید کار دل بود فقط حیف ((وسط کار زدند لت و پارش))کردند- ولی یک چیز معلوم شد- و آن که می خواهم بعد از این سریال یک طرفدار کارهای آقای عطاران باشم(باز هم به 2 تعریف بالا رجوع کنید)

    --------------------------------------------------------------------------

    4)کامنت دومم که نظرسنجی بود به هردلیلی دیده نشد- پس دوباره می گوییم بابت کامنت اولم که ناخواسته به دوستان توهین شده بود عذر خواهی می کنم.

    --------------------------------------------------------------------------

    5)در پایان یک جمله می گویم که همه چیز را مشخص می کند:

    ((این استعداد نیست که انتخاب را مشخص می کند، این انتخابه که استعداد را تعیین می کند.))

    رضا خاندانی
    چهارشنبه 24 مهر 1387 - 19:41
    4
    موافقم مخالفم
     

    سلام امیر جان. از محمد هنر دوست عزیز بخاطر مطلب فوق العدش واسه کنعان واقعا"ممنونم. منم واقعا"متعجبم امیر جان ازت؟! از تو بعید فیلم خوبی مثل کنعان رو رد کنی! امیدوارم مثل همیشه جواب قانع کننده ای واسه ما که برای قلمت ارزش زیادی قایلیم داشته باشی.مرسی


    چهارشنبه 24 مهر 1387 - 23:8
    -17
    موافقم مخالفم
     

    آقای قادری |

    پیشنهاد می کنم تا بیشتر از این ضایع نشدی این قضیه کنعان رو یه جوری جمعش کن. این آقای هنردوست راست میگه. نقدای اکران اول هامون رو یادت هست؟ هنوز وقت هست درستش کنی. ده سال دیگه که حقیقی تو اوجه بد جوری بهت میخندنا!

    رضا رادبه
    پنجشنبه 25 مهر 1387 - 2:55
    4
    موافقم مخالفم
     
    می دونم بسیار بی ربط است اما در بروژ جاهایی هست : صدای کالین فارل توی سیاهی اول فیلم مکثی می کند و می گوید : تو بلژیکه کالین فارل می نشیند روی نیمکت چشم می دوزد به جستجوی چیزی که نمی دانیم چیست هنوز،اما تنها کسی که نگاهش می کند سگی است با چشم هایی که انگار دارد گریه می کند، حالا نگاه می کند به آدم هایی که می آیند و می روند و می ماند روی دو بچه که بازی می کنند و صدایش خازج از کادر می آید : قتل،پدر صبح است ، صدای لید شوبرت از کجا نمی دانم اما می آید؛ دوربین به صورت کالین فارل نزدیک می شود انگار پسربچه ای باشد ناخن هایش را می جود و خوش به حال هر کسی که این سکانس را توی سینما دیده باشد چون می بیند چطور یک قطره تمام عرض پرده را می لغزد و می رود پایین توی ایستگاه قطار کالین فارل توی در گاهی کوپه ایستاده و با برندان گلیسن حرف می زند و پشت سر گلیسن پوستری به دیوار است که دست های راهبه ای را نشان می دهد به دعا قفل شده کالین فارل می دود ، فرار می کتد ازمیان جنگلی از ستون ها ، دوربین می دود کنارش و توی باند یک گیتار الکتریکی می غرد زن هتل دار برندان گلیسن را صدا می کند به اسمی که لابد جعلی است ولی خود گلیسن یادش نیست اسم جعلی اش کدام است و آن قدر نه و آره می گوید تا می فهمد هر کدام از آن دو اسم می تواند باشد کالین فارل از بازداشت آزاد می شود و توی اداره ی پلیس کلوئه را می بیند و گوشه ی کتش را می گشد روی صورتش باز هم انگار پسر بچه ی تخسی باشد که دارد خجالت می کشد کلوئه می پرسد : چی کاره ای؟ کالین فارل جواب می دهد : فردا شب سر شام بهت می گم چی کارم! از رستورانی که همین چند لحظه پیش آن کانادایی ها را کتک زده بیرون می آیند . کالین فارل تند و عصبی دلیل می آورد که چرا آن توریست زن را زده می گوید : من زنا رو نمی زنم هیچ وقت نمی زنم فقط زنی رو می زنم که که بخواد با بطری بهم حمله کنه. خیلی فرق داره. این اسمش دفاع شخصیهاصلا ممکن بود کاراته بلد باشه ، من معمولا زن ها رو نمی زنم..وای کلوئه چقدر تو زیبایی! دو نفر که یکی شان می خواسته دیگری را بکشد و آن دیگری هم می خواسته خودش را بکشد روی یک تاب نشسته اند و حرف می زنند و جفنگ می گویند و موسیقی غمگینی را می شنوی کالین فارل ایستاده روی قایق و آسوده خاطری که جان به در برده است و می دانی که نباید بمیرد و با این حال خودش را پنهان نمی کند تا رالف فینز به او شلیک کند . آه از نهادت بر می آید اما آخر باید بدانی کشتن یک بچه کاری نیست که نتوانی مسئولش باشی کالین فارل به کشیش شلیک می کند،کشیش پشتش به اوست و او باز شلیک می کند و تو یک نمای بی ربط می بینی از فارل که تمام قد ایستاده و رو به دوربین شلیک می کند . نما آن قدر با منطق تدوین این سکانس بیگانه است که به نظرت می رسد کسی اشتباهی آن را آن جا گذاشته و بعد فارل جلو می آید و می بینی یک پسربچه تیر خورده است یاد آن نمای بی ربط می افتی آن نما نمای نقطه نظر آن پسر بچه هم هست و هم نیست (کشیش بین او و فارل ایستاده و پسرک قاعدتا نباید تصویری چنین تمام قد از فارل داشته باشد) آن نمای تمام قد می تواند مال یک پسربچه ی دیگر باشد همان که به بروژ آمده و حالا خودش را یک لحظه و فقط یک لحظه در قامت کسی می بیند که کودکی را کشته و مثل تمام آن قصه های پریان و داستان های قرون وسطایی به سفر آمده تا گناهش پاک شود و جمله ای را بگوید که هیچ وقت نگفته است و با این حال انگار گفته است : می دانم که بیدارم اما انگار خواب می بینم

    امیر: انگار واقعا از این فیلم خوش‌ات آمده رضا!
    ساسان.ا.ک
    پنجشنبه 25 مهر 1387 - 10:35
    -2
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    این کامنت رو فقط به خاطر رضا کاظمی می نویسم.

    رضاجان سلام. امیدوارم حالت خوب باشه و از این حرفا. نقدی که واسه ی کنعان نوشته بودی رو خوندم. منو برد به شبهای سرد جشواره که با رضا ( نبی زاده ) سر این فیلم بحث می کردیم. من

    طرفدار فیلم بودم و اون بدجور به فیلم حمله می کرد. یادش به خیر اینقدر حرص منو در آورد ت آخر بهش گفتم : "رضا تو شعور فیلم دیدن نداری." البته الان که به اون لحظه ها و اون حرفا فکر می کنم می بینم خیلی قاطی کرده بودم و می دونم که اینو از سر ناراحتی گفتم. خلاصه بحث و جدل به نتیجه ای نمی رسید که من گفتم " ببین رضا! بعضی فیلمهارو باید با احساست تحلیل کنی تحلیل مکانیکی جواب نمیده. و کنعان از اون فیلمهاست یک فیلمی که با حس آدم سرو کار داره." آره همچین حرفی زدم و نمی دونم چقدر این نظرم درسته ولی هنوز بهش اعتقاد دارم. کنعان از همین فیلماست. فیلمی در مورد زنی که با خودش مشکل دارد. هنوز نتونسته خودشو پیدا کنه. خسته شدم از بس فیلمایی دیدم که آدما داخلش همشون آدمای شسته و رفته ای هستند. اتو کشیده. وخب فقط همین نبود. خاطره ای که اط سربازیت نقل کردی. اونم منو برد به شبای اردوی پایان دوره. یه جایی تو بیابونای کرمانشاه. سه شب اونجا بودیم و سه شب هم نگهبان. خرداد ماه بود و هوا گرم اما دم دمای سحر هوا سرد می شد و پتو به دور خودمون می پیچیدیم. همین. اتفاق خاصی رو نمی خوام برات تعریف کنم فقط خواستم بگم این نوشته منو برد به اون حال و هوا.

    مصطفي انصافي
    پنجشنبه 25 مهر 1387 - 11:44
    -4
    موافقم مخالفم
     

    نکات مهم در ساخت سریالها و فیلمهای مذهبی

    منبع: وبلاگ اختصاصي فرج اله سلحشور

    1. سناریو باید توسط گروهی متشکل ار مشاوران مذهبی و تکنیکی و شورای نقد و بررسی و گروه تحقیق نوشته شود . نگارش سناریوی مذهبی توسط یک نفر ، سبک شمردن و بها ندادن به اسلام است .

    2. سناریو باید از روی قرآن و روایات معصومین نوشته شود آنهم توسط نویسنده ای اسلام شناس و عامل به اسلام . اعمال نظرات شخصی در سناریوی مذهبی بدعت و گناه است .

    3. از ابتدا باید سناریو کامل و تصویب شده باشد . نه اینکه در هین کار سناریو نوشته شود . سناریوی نیمه کاره موجب بی نظمی در گروه و طولانی شدن زمان فیلمبرداری می گردد .

    4. برنامه ریزی درست و مشخص بودن مکانها و زمانها و تکالیف افراد و اعمال برنامه ریزی با همۀ توان ، و اجبار گروه به رعایت برنامه ریزی .

    5. تهیه کننده و کارگردان باید معتقد به مذهب باشند و از شعور و شناخت معقول و مقبول بهره مند باشند تا در گروه نسبت به مسئولین ، ایجاد باور و اعتماد کنند . گروهی که نویسنده و کارگردان و تهیه کننده را باور نداشته باشند از او اطاعت نخواهند کرد .

    6. باید عوامل اصلی گروه مثل : مدیر تولید . مدیر تدارکات . دستیار اول کارگردان . منشی صحنه . مشاور کارگردان . مدیر فیلمبرداری . طراح صحنه و لباس . مدیر هنری . برنامه ریز و صدابردار و عکاس و غیره ... انسانهای مذهبی و معتقد باشند .

    7. انتخاب بازیگران از میان کسانی باشد که اگر عامل و معتقد به مذهب نیستند لااقل با مذهب بیگانه نباشند و به فساد و گناه اشتهار نداشته باشند .

    8. بازیگران متکبر و پرنخوت برای آثار مذهبی مناسب نیستند ؛ چراکه تمام نظم گروه و رفاقت و همدلی بین آنها را از بین خواهند برد .

    9. شئونات مذهبی اعم از حجاب ، اخلاق ، ادب ، احترام و عدم اختلاط زن و مرد باید رعایت گردد . با متخلفین بعد از تذکر برخورد شود .

    10.برگزاری نماز جماعت و داشتن روحانی و نماز اول وقت از واجبات و مایۀ دمیدن روحیۀ مذهبی در گروه و جلب عنایات الهی است .

    11.خواندن قرآن و دعا در آغاز فیلمبرداری و داشتن وضو تأثیر بسیاری در ایجاد فضاهای سالم و مذهبی دارد . و در روحیۀ گروه و ایجاد فضای سالم مؤثر می باشد .

    12.fین افراد باید به عدالت رفتار کرد . خصوصاً افراد ضعیف و دون پایه ها بیشتر مورد محبت قرار گیرند .

    13.همه یک غذا بخورند و در پذیرائی نباید تبعیض قائل شد .

    14.همه از بزرگ کوچک یک جا و در کنار یکدیگر باید غذا صرف کنند تا همدلی و الفت بین افراد بیشتر شود .

    15.مشکلاتی که بروز می کند با روش کدخدا منشی و نصیحت و بیشتر از طریق مسئولین گروه ها حل و فصل شود و در صورت بالا گرفتن اختلاف به تهیه کننده و کارگردان منتقل شود .

    16.تهیه کننده باید چشم و گوشهای منصف و عادلی داشته باشد که در جریان ریز امور قرار گیرد تا بتواند در مواقع ضروری واکنش مناسب نشان دهد .

    17.ممانعت از ستم مسئولین گروه ها به زیردستان و ممانعت از تضییع حقوق افراد که باعث دلبستگی گروه به هدف مشترکی است که انجام می دهند .

    18.رعایت شئونات اسلامی در طراحی لباس بازیگران .

    19.جلوگیری از کشیدن سیگار و ممانعت از گسترش این عیب در بین گروه .

    20.رعایت حجاب اسلامی و آرایش و غیره ... در بازیگران و عوامل پشت صحنه .

    21.پرداخت عیدی و هدیه در اعیاد بسیار سازنده است و در گروه روحیۀ مثبت می دهد بخصوص به نیازمندان و دون به موقع حقوق افراد ، آنها را دلگرم و امیدوار می کند و روحیۀ تعهد را در آنها زنده می کند .

    22.fر آوردن نیازهای ضروری افراد مضطر و رفع گرفتاریهای گروه بسیار مهم است . نباید به نیاز مضطرین بی توجه بود .

    23.پایه ها .

    24.اخراج عواملی که قصد هماهنگی با گروه را ندارند و به اخلاق و رفتار سینمای غیر مذهبی عادت کرده اند و قصد اصلاح و تغییر خود را هم ندارند .

    25.تهیه کننده و کارگردان در عین با محبت و مهربان بودن باید جدی و قاطع باشد تا کسی جرأت تخلّف نداشته باشد .

    26.در هفته یک روز و در ماه نیز یک روز باید گروه مرخصی برود و استراحت کند که برای کار انرژی لازم را داشته باشد . فشار کار در فیلمبرداری آثار طولانی مدت گروه را خسته می کند .

    27.دادن پاداش و تشویقی به کسانی که لایق آن هستند و برای هرچه بهتر شدن کار تلاش می کنند بسیار ضروری و سازنده است .

    28.تنبیه « مناسب » برای کسانی که موجب اخلال در نظم و کوتاهی در انجام وظیفه یا تخلفات دیگر می شوند.

    29.ایجاد فضای دوستانه و صمیمی در بین گروه .

    30.ایجاد باور و اعتماد و اعتقاد نسبت به سریال در بین افراد گروه . با برشمردن جنبه های مثبت و

    ویژگی های سازندۀ آثار قرآنی و مذهبی و تذکر خیر و برکت مادی و معنوی اینگونه آثار .

    کاوه اسماعیلی
    پنجشنبه 25 مهر 1387 - 16:42
    3
    موافقم مخالفم
     

    ترانه هایش را شنیدم و از هیچکدام خوشم نیامد....کماکان فقط ترانه های سنتوریش را دوست دارم.و لا غیر.و محمد هنردوست در کامنتش اشاره ای کرده به گلزار و قضایا.واقعیتش این است که وقتی من این نظر را میدهم خیالم راحت است که انگ دوری از عامه را به من نمی زنید چون می شناسیدم.اما واقعا گلزار آنقدر جا ندارد که دارید وقتتان را سرش تلف میکنید.درک میکنم که چه هدفی داری امیر عزیز...اما گلزار این کاره نیست.به قول هوشنگ گلمکانی، "آن" را ندارد.و اینکه انتظار داشتم بعضی ها سر پل نیومن با یک تریلی خاطره بیایند اما نیامدند و اینکه نتیجه نظرسنجی فیلمهای بعد 2000 نشان داد که ما اهالی کافه (اقلا این برش خاص از اجتماع سینما دوست کشور) چقدر حول محوری که دورش میگردیم نزدیکیم...و اینکه اخیرا یک فیلم دیده ام که بعدش تمام کرک و پرم ریخت طوری که هیچ اپیلاسیونی نمیتوانست چنین تاثیری بگذارد.به زودی میگویم چه بوده.بگذارید مدتی لذت دیدنش را تنهایی با خودم قسمت کنم.و اینکه بعد مدتها 3-4 تا فیلم قابل بحث اکران شده.همه را ببینید تا در موردشان با هم گپ بزنیم.و اینکه ای کاش روزنوشتها به جای اینکه طولانی باشند و گوناگون و ماهی یکبار ،کوتاه باشند و مخصوص یک سوژه و با زمان کمتر(تا وقتی که جغلان پایه باشند.)و اینکه خلاصه خیلی میخوامتان و از این حرفها....

    الهه
    پنجشنبه 25 مهر 1387 - 20:59
    3
    موافقم مخالفم
     

    سلام اقای قادری میخوام یه ایین نامه هنری برای دانشگاه بنویسم لطفا کمکم کنید.....منتظرم

    امین
    جمعه 26 مهر 1387 - 3:47
    15
    موافقم مخالفم
     

    کجایی بابا

    چرا غیبت زده ؟

    نیستی؟

    نمی نویسی؟

    اصلا کجایی؟

    اتفاقی افتاده؟

    امیرحسین جلالی
    جمعه 26 مهر 1387 - 19:33
    4
    موافقم مخالفم
     
    اول اینکه آلبوم استاد اون چیزی که انتظارشو داشتم نبود. از طرح روی جلد گرفته(بازم جای شکرش باقیه که عکس خودشو ننداخته روی جلد) تا اون عکسا و به خصوص تشکرایی که کرده و البته خود قطعه ها. قطعه کجاست بگو که امیرم گفته خیلی خوبه و اون سولوی وسطش هم واقعا منو یاد قطعه اریک کلاپتون روی سکانس تعقیب اتوبان فیلم مخمصه انداخت(سکانس ماقبل کافه و با یه خودتی به همه اونایی که الان دارن به خاطر این مخمصه مخمصه کردن من بهم فحش می دن!) ولی تو باقی قطعه ها یه شاخه نیلوفر خوبه به جز اون تیکه بذار سر قبرم و اینا که آدمو یاد اون ترانه خالطور سر قبر مادر من می اندازه. تو که نیستی و هفته های تلخ من(که شعرشم مال خودشه و شدیدا فاز نوحه اونم تو شور رو داره) ودلتنگی خوبن و بقیه چنگی به دل نمی زنن. ضمن اینکه سه تا قطعه قاچاقی هم هست که قرار بود تو این آلبوم باشه و نیست: شهر بی تو، کاری نکن و هق هق که این آخری بی نظیره...دست از سر ما بردار، کنار تو نمی مونم، یه روز می گفتم عاشقم، اما دیگه نمی تونم... و اما بعد: این حرکت علی کریمی با دایی رو اصلا دست کم نگیرید، ازون کاراییه که اگه تا آخر پاش بایسته و با خالطوربازیای رایج ماست مالی نشه کریمی رو اسطوره می کنه، شک نکنید. این ازون رفتاراییه که ما تو کشورمون کم داریم و شدیدا هم بهش نیاز داریم. و اینکه پیوند عاشقانه علی دایی با استقلال و استقلالیا نشون می ده استاد پیشرفت کرده و لااقل اینقدر شعورش رسیده که همزمان با همه دنیا نمی شه جنگید، به احتمال خیلی بالا استقلال قهرمان این فصل خواهد بود، آقای دایی رو داوریهای afc نفوذ داره، دستگاه کفاشیان و عنایت که عددی نیست. و نکته خیلی مهم دیگه اینه که اقلا 15ساله دارم فوتبال ایرانو از نزدیک تعقیب می کنم و همیشه راحت فرق بین جنگای زرگری و واقعی رو زود می فهمم. ذات آدمایی مثل دایی و پروین و قلعه نوعی عین همه، بنابراین به هم پریدناشون مقطعی و سر سهم بیشتره. پیوند دایی و پروین رو بعد ازون به ظاهر خون و خون ریزیهای چهارسال پیش دیدیم و به زودی پیوند دایی و قلعه نوعی رو هم خواهیم دید. این وسط فقط آدمایی مثل مجید جلالی همیشه سرشون بی کلاهه. پ.ن: مطمئنم که استقلالیای این کافه از دستم ناراحت نمی شن، چون استقلال امیر قلعه نوعی مثل سریالای سیروس مقدم می مونه، هیچ جوری نمی شه تحملش کرد، چه برسه به اینکه طرفدارش بود. یاعلی.

    امیر: کامنت خوبی بود. فقط اون قطعه مال موبی است. به جز این اما بقیه‌اش حرف دل من هم هست.
    ساسان.ا.ک
    جمعه 26 مهر 1387 - 23:48
    -15
    موافقم مخالفم
     

    آقا راستی با حامد اصغری زدیم تو خط پرونده سازی. اولین پرونده راجع به فیلم ماهی بزرگ. امید غیایی هم کمک کرده. برین ببینین چطوریاست؟

    www.karnamehmag.blogfa.com

    رضا کاظمی
    شنبه 27 مهر 1387 - 6:57
    -7
    موافقم مخالفم
     

    به ساسان:

    ممنون از لطفت. البته اون نوشته نقد نبود و اتفاق عجیب و غریبی نیفته نقد در راهه. البته من شش ماه قبل سپردمش برای انتشار و اتفاقا با این چیزهایی که اخیرا در نشریات منتشر شده نقد خوندنی ای خواهد بود.از همین جا اون نقد رو که به زودی حتما تو هم خواهی خوند و خیلی هم مفصله تقدیم می کنم به خود خودت که مثل من رفتی با کنعان...اوووووووه !به قول همشهری مون اخوان ثالث : تا کجا بردی مرا دیشب/با تو دیشب تا کجا رفتم

    آقا ما همه یه جورایی خراسونی ایم اگه خواستی می گم چطور

    به امیرو:

    هستمت رفیق، بارون اومد خبرت می کنم

    به خوانندگان این روزنوشت:

    به امید خدا از این ماه ماهنامه آدم برفی ها در فرم و قالب تازه ای تقدیم می شه. چگونگیش بمونه تا در آد.ولی زیر و رو شده. هرچند بر و بچ خبری از ون نیست به خصوص این مصطفی انصافیخوش مرام که همیشه قول میده و هیچوقت خوش قولی نمی کنه و کاوه اسماعیلی هم که یا علی رو گفته و چشم به راهشیم.

    سیاوش بیات
    شنبه 27 مهر 1387 - 13:7
    -1
    موافقم مخالفم
     

    خیلی دوست داشتم بعد از رفتن پل نیومن،تلویزیون خودمان فیلمی از او پخش کند.همین چند روز پیش"آسمان خراش جهنمی"را نشان داد و همه دیدیم که چطور ساختمان به آن بزرگی با یک جرقه کوچک آتش گرفت(!)خدائیش برنامه های صدا و سیما متحول شده.


    شنبه 27 مهر 1387 - 13:32
    0
    موافقم مخالفم
     
    سلام پرونده پارک چان ووک چه شد؟مال مجله فیلمه؟

    امیر: آره خدا بخواد.
    reza
    شنبه 27 مهر 1387 - 15:35
    2
    موافقم مخالفم
     

    با سلام چنانچه مایل به تبادل لینک هستید لینک ما را با عنوان طراحی وب سایت

    و آدرس http://www.takdesign.biz در سایتتان قرار دهید و به ما اطلاع دهید

    تا لینک شما را قرار دهیم

    ساسان.ا.ک
    شنبه 27 مهر 1387 - 22:31
    -20
    موافقم مخالفم
     

    دوباره به رضا کاظمی: آره می خوام بدونم چطوری خراسونی هستی؟ راستی امیدوارم ایندفعه که میخوای آدم برفیها رو آپ کنی، یه فکری واسه رنگش برداری. دکتر این رنگ سیاه خیلی آزار دهندست. و البته یه هدیه به خود خودت که کنعان دوستی :

    _ "من دلم میخواد وقتی صبح از خواب بیدار می شم، کسی کنارم نباشه، وقتی میرم بیرون کسی منتظرم نباشه... من میخوام تنها باشم."

    دیالوگ مینا در کنعان.

    ایشالا وقتی واسه بار دوم فیلمو دیدم دیالوگای بیشتری ازش حفظ می کنم. آخ که الان چقدر یاد رضا کردم.

    ساسان.ا.ک
    شنبه 27 مهر 1387 - 22:43
    -15
    موافقم مخالفم
     

    یه خبر خوب هم میهن رفع توقیف شد.


    يکشنبه 28 مهر 1387 - 11:8
    -5
    موافقم مخالفم
     

    "5تا آهنگ محبوبمون از آهنگای استادو انتخاب کنیم." "4سالی هست دارم با محسن چاوشی حال می کنم،" اینا چیه امیر قادری؟ چیه؟ داری آدما رو شکل خودت بار می‌آری... محسن چاوشی خوبه، اصلن عالیه، ولی استاده؟ این کلمه استاد رو گند زدین بهش. دیدم که شاگردات به خودت هم میگن استاد! تو استادی؟! لابد با اون فیلمی که ساختی! لابد با این مصاحبه (...) مالانه‌ای که با مجیدی کردی! اینا نشانه استادیه؟ خودت رو گم کردی استاد‍ از وقتی سوار اون پژوی مشکی شدی و... عوض کردی! استاد! چه کلمه‌ مسخره‌ای! ولی واقعاً بهت میاد وقتی کراوات میزنی! ها ها ها ها ها بعید میدونم این رو منتشر کنی، ولی اگه کردی میفهمم مردی، هرچند استاد نیستی!!!!

    سرپیکو
    يکشنبه 28 مهر 1387 - 17:25
    -10
    موافقم مخالفم
     

    سلام امیر جان.

    آلبوم جدید رو گرفتم. یه بار گوش دادم. من همیشه باید یه مدتی آهنگ ها رو گوش بدم تا کامل جا بیفته. شاخه نیلوفر خوب بود. خودت خوبی؟

    امین
    دوشنبه 29 مهر 1387 - 3:42
    -4
    موافقم مخالفم
     

    سلام اقای قادری

    شدیدا با این اقای بی نامی که کامنت گذاشته موافقم اخه این هدا و اصولا چیه که دشگه در میارید درسته اینچا هر کی نظرشو میگه شما هم نظرتون رو بیان می کنید اما دیگه حمایت و علاقه و..... دیگه هم حدی داره .

    یعنی چی اخه من هرچی فکر می کنم نمی فهمم بر چه مبنای چاووشی شده استاد اخه چی خونده که باید اینو گفت تا قبل از این البوم که فقط سنتوریش قابل گوشدادن بود که اونم گفتم دلیل اون هم فقط و فقط کامکارها بودن و بعد از گوش دادن این البوش هم دیدم تغییری نکرده و وضعیت به همون ترتیب قبل .

    اما من نیومدم اینجا از طرف بد بگم و تخریبش کنم اما قرار نیست که در سکوت ما شما هر چی می خواهید بگید که اخه چیه این البوم خوب بود که میشه بهش گفت استاد شعراش که همه بی معنی و ... و صد رحمت به این زیزمینیا موسیقیش هم که فقط خواسته بود تو یه جاهایی برای تکرار سنتوری از سازهای ظریف استفاده کنه و صداش هم که قربونش برم ..........

    بابا اگه سنتوری خوب بود برای این بود که نوع صدای ایشون با ساز مخالف بود و مکمل هم شده بودن اما ایشون بی توجه به این موضوع شدیدا از سازهای بی مربوطی استفاده کرده بود اخه سولو یی که شما میگید در ادامه باید یه صدای مکمل داشته باشه اما اخه این صدا به درد ای اهنگها میخوره .

    ولش کن بابا اصلا ارزشش ونداره بخوام وقت بذارم. اگه سنتوریاش بودن باز یه چیزی.

    اما اقای قادری واقعا بعضی موقع ها مثل این اقای بی نام به نتیجه میرسم که خیلی تغییر کردید . نکنه جای خودتو محکم کردی و دیگه منافع جاهای دیگه میرسه . توضیح بدید ؟ ممنون میشیم

    اما دوستان

    مطمئنا تا حالا شما هم کیفیت پرده مجموعه دروغها رو دیدید یا شایدم نه اما من پری شب دیدم و خیلی حال نکردم .

    در باره خود فیلم چیز زیادی نمی تونم بگم چون زیر نویس نداشت و حتما باد با زیر نویسی ببینم تا بشه نظر داد اما در رابطه با گلشیفته باید گفت که در کل 10 دقیقه بازی داره و در خط اصلی داستان هم هیچ نقشی نداره و کاملا در حاشیه قرار داره .

    و در مورد بازیش هم تنها نمیشه گفت خوب بود کاملا بازیهای قبلیش بود و هیچ تغییر خواصی دیده نمی شد و در مقابل دی کاپریو که در حال بازی بود و گلشیفته را هم دوست داشت در بسیاری اوقات به یاد سنتوری قبل از ازدواج می افتیم و به مانند همون فیلم بود بازیش .

    حرفهای تکیلی رو بعد از دیدن اصل فیلم با زیر نویس می توان گفت .

    خیلی خوشحال میشم اگر دوستان هم این فیلم و دیدن نظرشون بگن تا شاید یه بحث درست حسابی بشه و ازاین استاد بازیا خلاص بشیم .

    خیلی خوب میشه اگه بگید .

    منتظرم.

    تورو خدا کامنتم حذف نکنید

    به امید یه بحث داغ


    دوشنبه 29 مهر 1387 - 23:8
    -18
    موافقم مخالفم
     

    اقای قادری عزیز قاطبه خوانندگان نقدت فهمیدند "که حاتمی کیا نقد تو رو اصلا نخواسته بود که بفهمه فقط از اون به عنوان یه حربه تبلیغاتی خواسته بود استفاده بکنه ....این روزا" حاتمی کیا بد جوری حاتمی مخمل کیا شده مگه نه؟..."راستی از اینجا بهش میگم جناب حاتمی کیا خان فکر کنم خودت بعداز اون پرت و پلاهایی که بعد نقد امیر قادری گفتی شب دچار عذاب وجدان شدی......از خیابانی هم نباید بیشتر از این انتظار داشت اگه ناراحت نمیشید اصلا نقد خیابانی کاریست بی سرانجام....تو رو خدا اقای قادری شما دلزده نشید که امید خیلی ها به نقدای شماست...........بگو که دلزده نشدیو خیال ما رو راحت کن.بگو دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    الهه تقی زاده
    دوشنبه 29 مهر 1387 - 23:9
    1
    موافقم مخالفم
     

    اقای قادری قاطبه خوانندگان نقدت فهمیدند "که حاتمی کیا نقد تو رو اصلا نخواسته بود که بفهمه فقط از اون به عنوان یه حربه تبلیغاتی خواسته بود استفاده بکنه ....این روزا" حاتمی کیا بد جوری حاتمی مخمل کیا شده مگه نه؟..."راستی از اینجا بهش میگم جناب حاتمی کیا خان فکر کنم خودت بعداز اون پرت و پلاهایی که بعد نقد امیر قادری گفتی شب دچار عذاب وجدان شدی......از خیابانی هم نباید بیشتر از این انتظار داشت اگه ناراحت نمیشید اصلا نقد خیابانی کاریست بی سرانجام....تو رو خدا اقای قادری شما دلزده نشید که امید خیلی ها به نقدای شماست...........بگو که دلزده نشدیو خیال ما رو راحت کن.بگو دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    الهه تقی زاده
    دوشنبه 29 مهر 1387 - 23:13
    -13
    موافقم مخالفم
     

    نظرمو تو سایت نذاشتن اینجا نوشتم(همون یادداشتهای هفتگی_)19

    حمید دهقانی
    دوشنبه 29 مهر 1387 - 23:28
    -8
    موافقم مخالفم
     

    "بدون تو سنگم، کنار تو ابرم...نه گريه مونده برام، نه خنده مونده برام...فقط يه کابوس کشنده مونده برام". آلبوم جديد چاووشي رو که شنيدم، چقدر دلم مي خواست تراک اول آلبوم، آهنگ "يه شاخه نيلوفر"، تو سنتوري استفاده مي شد؛ از بس که اين آهنگ به حال و هواي سنتوري نزديکه.

    "مارادونا"ي امير کاستاريکا رو کيا تو جشنواره سينما- حقيقت ديدن؟ من که هر دو تا نوبت پخششو رفتم. حالم بعد از ديدن فيلم، شبيه حاله آدمي بود که سوار ترن هوايي شده، اونم رديف اول! بعد از ديدن فيلم دوست داشتم کسي رو تو اون جمع مي شناختمو بغلش مي کردم!(از بدشانسي، امير قادري رو نديدم!) تنها کاري که از دستم بر مي اومد اين بود که به به دوستم سياوش(سياوش معروف کامنت گذار) زنگ بزنمو شاديامو باهاش قسمت کنم! نوبت اول فيلمو تو سينما فلسطين ديدم با آدمايي که سعي نمي کردن خودشونو کنترل کنن. هرجا که بايد مي خنديدن، مي خنديدن؛ هرجا که بايد دست مي زدن، دست مي زدن و ... . بار دوم ولي فيلمو تو سينما قيام ديدم. براي بعضي ها کنسرت شجريان رفتن هيچ فرقي با کنسرت راک رفتن نداره. همون جوري که تو کنسرتاي شجريان دست به سينه مي شينن، تو کنسرت راک هم احتمالا همون جوري مرتب و منظم مي شينن. تماشاگراي سينما قيام اين شکلي بودن يا حداقل مي خواستن اين طوري به نظر برسند. تا نيمه هاي فيلم شايد من جزء معدود آدماي تو سينما بودم که به شوخيهاي فوق العاده فيلم مي خنديد يا از جادوي پاي مارادونا به وجد مي اومد(يا حدالقل اينجوري به نظر مي رسيد)؛ اما خيلي ها تو اون جمع بدجوري داشتن خودشونو کنترل مي کردن. ولي آخرش خنده هاي منو چند نفر ديگه جواب داد و از نيمه هاي فيلم يخ خيلي ها باز شد و باعث شد از ابراز احساساتشون ابايي نداشته باشن. فيلمسازاي بزرگ کلي فوت و فن تو آستينشون دارن. بالاخره یه فرقی باید باشه دیگه...

    شیده
    سه‌شنبه 30 مهر 1387 - 2:58
    11
    موافقم مخالفم
     

    امروز در اعتماد مطلبی از امیر قادری خوندم که خیلی فاز خوبی نداشت و اینکه از انتقاد پذیر نبودن ما ایرانی ها شاکی بود که همه چیز رو بد بر داشت می کنیم که البته حرف درستیه و ما انتقاد را قبول نمی کنیم مگر اینکه طرف خیلی خودی باشه و البته بحث بیشتر گفت و گو باشه تا نقد(جلسه ی نقد و بررسی سریال های سیروس مقدم که یادتونه؟) و سر مواضعمون به هیچ عنوان کوتاه نمی اییم مگر اینکه طرف قدرتش از ما بیشتر یا حداقل مساوی باشد(اینجا می شود اشتی شاهکار قلعه نو یی با دایی را مثل زد) اما نمی دانم چرا امروز از صحبت های اقای قادری چیزی بیش از یک گله رو حس کردم چیزی مثل ما یوس شدن که البته شاید خود ایشان هم قبول نداشته باشند اما اگر واقعیت داشته باشد وای................................ نه میخواهیم مثبت فکر کنیم هنوز هم امید هایی هست در اهواز پرسپولیس باخت و قطبی رفت پرچم قرمز ها را بو سید و طرفداران قرمز باز برایش دست زدند می بینید اقای قادری قهرمان هنوز سر جاشه هنوز هست و اینکه شما تنها نیستید ما هستیم این کافه هست این نسل با شماست (بر خلاف نظر اقای خیابانی روی این کلمه تاکید دارم) اما می توانید درباره ی تنهایی ادم ها بنویسید خوب هم بنویسید یادتونه اقای قادری؟ مایکل با موهای جو گندمی اش تنها مانده است.

    امير: ممنون خيلي از توجه‌تون.

    سیاوش بیات
    سه‌شنبه 30 مهر 1387 - 11:12
    16
    موافقم مخالفم
     

    ((طاووس های بی پر))به پایان رسید.

    جام جم:تصویربرداری فیلم"طاووس های بی پر"به کارگردانی جواد مزد آبادی دیروز به پایان رسید.تهیه کننده این فیلم،مرکز سینمای مستند و تجربی است و بازیگرانی چون فریبرز عرب نیا،هنگامه قاضیانی و آهو خردمنددرآن ایفای نقش می کنند.این فیلم،داستان زنی به نام طاووس است که با شغلی خاص گذران زندگی می کند،اما...

    آنتي سينماي ما
    سه‌شنبه 30 مهر 1387 - 12:31
    -14
    موافقم مخالفم
     

    اه اه امير قادري؛ جان هركس كه دوست داري تو يكي ديگه درباره سولو زدن و ايم پروايز نظر نده همون نظرات سينمايي ات براي هفت پشتمون بسه. ببينم تو كه كارشناس سولو زدني بگو ببينم فرق سولوهاي مارتي فريدمن گيتاريست سابق مگادث با سولوهاي كرك همت از متاليكا و جان پتروچي دريم تياتر چيه؟آره عزيزم ،ميدوني؟. پس بهتره بري همون موزيسين هاي پولوليست اشغالي مثه نامجو و چاووشي و... رو تو بوق كني(مثه بقيه رفيقات تو مجله ها و روزنامه هاي مشابه اشغال) و وارد بحث هاي فني نشي كه خودم جلوت واميستم. برو فعلن فرق موزيك اوهام و آريان رو آناليز كن بعد بيا افاضات پراكني بكن

    گلاره
    سه‌شنبه 30 مهر 1387 - 12:55
    -19
    موافقم مخالفم
     

    آقاي قادري مي شه صريح و شفاف و در دو جمله نظرتون رو درباره كتاب پاريس تهران (فرهاد پور-مازيار اسلامي)بگيد. مهم نيست شايد نخوانيده باشيدش، زيرآب كيارستمي را شديدا زده اند(من خوندمش بدم نيامد ولي بعضي جاها زده بودند به جاده خاكي) ممنون ميشم (ضمنا همين كامنت رو اشتباهي در پست قبلي شما هم گذاشته بودما.

    امير: بذارين اول كتاب رو كامل بخونم. خب؟

    پارسا بختياري
    سه‌شنبه 30 مهر 1387 - 13:47
    -8
    موافقم مخالفم
     

    به ساسان ا.ا.و رضا كاظمي و كنعان بازاي عزيز...ميدونين رفقا من از نقطه نظر سينمايي با فيلم مشكلي ندارم؛ نه با ساخت و نه حتي با فيلم نامه گنگش (به قول علي دايي) اصلا و ابدا. دقيقا شما رو درك مي كنم. من دقيقا اين جمله رو "...و کنعان از اون فیلمهاست یک فیلمی که با حس آدم سرو کار داره..."درك ميكنم اصلا خوبيش هم اينه كه درباره ي زني هست كه با خودش مشكل داره و خلاصه (به قول بچه ها) جفت‌چهار مي زنه!...ولي مشكل من اينكه اين فيلم محافظه‌كاره...عين هامون كه هم محافظه كار بود و هم تا حدي مرتجع(حالا بيخيال الان هامون بازا منو دار ميزنن). ماني حقيقي مجبوره مينا رو متحول كنه كه آخر فيلم نظرش رو بزنه اون هم به n دليل. حقيقي(تو مصاحبه ها) ميگه من محافظه كار نيستم چون شايد مينا فرداي بعد از بازگشت به تهران دوباره نظرش عوض كنه و دوباره پاشو بكنه تو يه كفش كه من طلاق ميخوام. ولي مشكل من با حقيقي اينه كه من كه فرداي مينا رو نمي بينم و نديدم. ((تاكيد)) دوربين حقيقي روي چند روز از زندگي مينا و مرتضي ست كه عاقبت (در پايان اين چند روز) به محافظه كاري ختم مي شه (من كاري به پس فرداش ندارم!). اگه ماني حقيقي آزادي عمل داشت (و مي گذاشتن داشته باشه) و از ارشاد و گيشه و مجوز و رشد و اعتلاي امر مذموم طلاق در جامعه پاك و پاكيزه ايران(!) نمي ترسيد، اتفاقا مي گذاشت مينا با همون خل چلي و مرددي بازم در پايان فيلم، رو طلاق گرفتنش از مرتضي مصر باشه(بعد از همه‌ي جريانات اون چندروز و قضيه گاو و دخيل و آذر و مرگ مادر مرتضي و و و...)، اونوقت مطمئن باشين فيلم خيلي باحالتر مي شد و دقيقا مي شد ضد همون شسته رفته بازي كه تو ميگي....نمي دونم؟گرفتين منظورمو ؟

    ابراهیم
    سه‌شنبه 30 مهر 1387 - 17:24
    4
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    شاید بهتر بود این توضیحات رو خود امیر میداد اما من نه به قصد دفاع از امیر قادری که بیشتر بخاطر یه رفع ابهام میگم.

    شاید یه جورایی دوسانی که این استاد گفتانو رو برنمیتابن به این دلیل باشه که فضای ذهنیشون از فضای کافه دوره. استاد گفتنای ما تو این جا یه جور احساس علاقه و نزدیکی با اون شخص یا اون پدیده است. اینکه از کسی به عنوان استاد نام برده میشه نه به عنوان اون استاد که در جامه مطرحه به عنوان کسی که تا آخر یه راهی رو رفته و تو اون مساله اخرشه بلکه به نوعی اصطلاح مرسومیه بین بچه ها که یه جورایی علاقه شون رو به اون موضوع نشون میده.کما اینکه خود من حتی در بعضی مواقع دوستان خودم رو هم استاد خطاب میکنم. البته ذکر این نکته شاید لازم باشه که در مورد بعضی از افراد مثل شجریان، مهرجویی، بیضایی و .... لفظ استاد واقعا برازنده شونه و من خودم حتی به نوعی در مورداین افراد تعصب دارم که با پیشوند استاد ازشون نام ببرم. درست میگم امیر؟

    وحید فرازان
    سه‌شنبه 30 مهر 1387 - 17:34
    -15
    موافقم مخالفم
     

    سلام آقای قادری.من در قسمت وبلاگهای سایت سینمای ما وبلاگ سرو را ثبت کرده ام.ولی با تغییر آدرس ، شما هنوز آدرس جدید را ثبت نکرده اید. البته میدانید که پرشین بلاگ از دات کام به دات آی آر تغییر آدرس داده است. خواهشمندم این تغییر آدرس کوچوکو را در قسمت وبلاگهای سینمایی برای سایت این حقیر انجام دهید . بسیار بسیار ممنونم.

    سروش
    سه‌شنبه 30 مهر 1387 - 18:15
    -5
    موافقم مخالفم
     

    كلا اين امين اومده بود از افعال معكوس استفاده كنه!!

    مثلا چاوشي چيزي از موسيقي سرش نميشه(در حالي كه عالم پاپ عاشقشن)، بي محتوا ميخونه(در حالي كه ترانه هاي پر محتواي زيادي داره)، ترانه هاش زشتن(در حالي كه بدجور به دل جوونا ميشينه)، عايشه تو مجموعه دروغها تاثيري در قصه نداره(در حالي كه عايشه اصلا مسير زندگي راجر رو عوض ميكنه و 30 دقيقه ي ‌آخر فيلم هم كاملا تحت تاثير از اون به پيش ميره)، گلشيفته فراهاني بازيش تكراري بود(در حالي كه استاد اسكات متفاوت ترين بازي فراهاني رو ازش گرفته)، بازيش زياد خوب نبود(در حالي كه فوق العاده انگليسي صحبت ميكنه و به شدت باور پذير اينبار با چشمانش بازي ميكنه)

    به هر حال آقا امين با كسي كه ناخواسته، مدام از افعال معكوس استفاده ميكنه كه نميشه بحث كرد!!!!

    محسن رزم گر
    چهارشنبه 1 آبان 1387 - 0:5
    25
    موافقم مخالفم
     

    اونايي كه براي گريه هاي تنهاييشون دنبال محرك جديدي هستند اين آلبوم رو از دست ندهند !

    پارسا بختياري
    چهارشنبه 1 آبان 1387 - 0:49
    -14
    موافقم مخالفم
     

    پس كامنت من كو؟

    شیده
    چهارشنبه 1 آبان 1387 - 0:53
    19
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    بازی امشب رو دیدید؟لامصب این یووه هم زمانی که ادم اصلا فکرشم نمی کنه اس شو رو می کنه

    هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

    راستی امشب فهمیدم الکس و بازیگر محبوبم(ال پاچینو) خیلی به هم شبیه اند(تو رو خدا مسخره ام نکنید)

    فريد
    چهارشنبه 1 آبان 1387 - 1:36
    1
    موافقم مخالفم
     

    سلام. فقط اومدم بگم كه اون سولوي 30 ثانيه اي (اگه بشه اسمش رو سولو گذاشت!) سولوي الكتريك نيست، با سينت سايزر و كي بورد نواخته شده. تو رو خدا به اين قطعه نگيد سولو. اگه اين سولوئه، مي خوام ببينم ايمپروايزهاي گيلمور چيه؟! جو زده نشيم هيچ وقت.

    ضمن اين كه توي همين قطعه دومي كه ازش تعريف كردين آقاي قادري عزيز، بعضي جاها آرشه هاي ويولن خيلي روي اعصابه...يه بار ديگه دقت كنين! شما شيفته free bird لنرد اسكنرد لعنتي هستيد.

    من فكر مي كنم، همه اسير و اثير كاريزماي علي بلورچي هستن همچنان.

    امین
    چهارشنبه 1 آبان 1387 - 3:40
    -11
    موافقم مخالفم
     

    سروش جان عزیز

    ببینم اگر من عقیدم رو میگم و با نظر تو مخالف یا همون معکوس یعنی من همش از افعال معکوس استفاده می کنم اینکه نمیشه چون کسیم که با من موافق باشه میگه همش افعال موافق بکار میبرم .در نتیجه اینها همش حرف و عقیده ماهاست اگر مخالف با کس دیگست دلیل نمیشه که یارو کلا حرفاش عیب داشته باشه.

    خداوکیلی خودت انصاف بده این کلمه استاد و میشه به چاووشی چسبوند ؟ به خدا که نمیشه

    اخه من نمی فهمم این رو با چه منطقی استفاده می کنن واقعا بی معنی اخه چاووشی چی خونده که باید بهش گفت استاد تا قبل این که همش رو سینتی سازر می خوند الانم که زیاد فرقی نکرده بازهم اهنگهایی داره که از دستگاه استفاده کرده .

    درباره شعراشم باید قبول کنی معنی نداره .

    کاملا یکسری شعرهای عاشقانه سطحیه که فقط برای اینکه همین جوونهای ما به اصطلاح هر هفته یکبار عاشق میشن بعد هفته بعدشم احساس تنهایی و غفلت و به اصطلاح استاد !!!! دنیاشون و اب برده فکر میککن اینا حرفهای دلشون. ببینیم ترانه هاش و همش از تنهایی و دل و .... به کار برده و این جوونای ماهم که خدا بده برکت از 10 سالگی با همسایه شروع میشه و تا همکلاسی های دانشگاه سالی 6 ماه عاشق یکین و 6ماه بقیشم تو دلتنگی هستن . که در اصل همش بچه بازی .

    حال خدا وکیلی شعرای یغمارو با اینا مقایسه کن بعد ببین میشه اصلا به اینا گفت شعر و ترانه .

    اما با همه این حرفها من واقعا اهنگها و ترانه های سنتوری رو دوست دارم و هر چند وقت یکبار گوش میدم و بهم حال میده .

    در مورد گلشیفته هم نمی دونم اینکه طرف روون حرف میزنه یعنی قشنگ بازی کرده . این که دلیل نیست خیلی ها هستن می تونن از اون روونتر حرف بزنن.

    تازه عزیزم من که نگفتم بد بازی کرده . نمی دونم کامنت های من در زمان رفتن گلشیفته خوندی یا نه اما اگه دیده باشی می بینی من نوشتم نظر من در مورد بازی گلشیفته در سنتوری این بود که حداقل باید گلشیفته یک دیپلم واسه این نقش از چشنواره می گرفت ( با توجه به این که سیمرغ حق باران بود ) و منم نوشتم کاملا در سطح سنتوری بود پس میگم خوب بود اما تفاوت چندانی با ایران بودنش فرق نکرده. کاملا ناز کردناش شبیه سنتوری اما یه جا با هم اختلاف دارن و اون اینکه در سنتوری گلی اکتیوتر و بیرونی تر نسبت به اینجا بازی میکنه.

    اما یه جورایی واقعا امیدوارمون کرده به ایندش . امیدوارم موفق بشه .

    پ.ن : اقای قادری تو رو خدا یه نظری چیزی خیلی کم جواب کامنتهارو میدی . میدونم وقت نیست و مشغله زیاده اما خوشحال میشیم بیشتر بگی و بنویسی

    دوستت داریم

    آانتي سينماي ما
    چهارشنبه 1 آبان 1387 - 9:15
    -2
    موافقم مخالفم
     

    به سروش: عزيزم پاچه خوار بودن زياد امر جالبي نيست ها....اول از همون جمله اولت معلومه سطح درك و فهمت چقدره! هنوز نميدوني (عالم پاپ عاشقش) بودن، دليل بر خوب بودنش نيست؟!. اندي و شيني هم تو ايران 900 برابر طرفدار دارن!!(از هواداران پاپ بي سوادتر تو ايران پيدا ميشه؟). فيلماي هارتلي و كاساوتيس هم يك هزارم فيلمهاي همين اسكات و كامرون نميفروختند و نمي فروشن، پس بدرد نمي خورن؟بايد بندازيمشون دور؟(افتاد الان؟).محتواي اشعار رو با كدوم خط كشو چه جوري اندازه مي گيري دقيقا؟. سعيد آسايش و آفو هم بدجوري تو دل جوونا ميشينن!!. گلشيفته هم كلا زير 10 دقيقه تو فيلم بازي كرده حالا برو بگو تمام فيلم تحت تاثيرشه!!!(اصلا كل هاليوود تحت تاثير قرار داده!)، مهم همون 10 دقيقه ست كه تو فيلم بازي كرده حضورا(اينم از درك و فهم سينمايي ات!!).ضمنا انگليسي بلد بودن دليل بر بازيگر بودن نيست عزيزم!.ببين پسر جان، من 18 ساله دارم حرفه اي موزيك گوش مي دم، 10 ساله كه دارم حرفه اي ساز مي زنم. ادعايي ندارم تو ساز زدن، ولي اينقدر شعور موسيقيايي دارم كه بفهمم يه موزيك، آشغاله يا بدرد بخور. اين چاووشي هم تو مايه هاي همون نامجوي دزده. حالا 4 تا بچه ژيگول تو اين مملكت كه موزيك توش ممنوعه، جو راه انداختن، دليل نمي شه بگي چيزي بارشونه. اين موج چاووشي هم دو روز ديگه عين موج نامجو ميخوابه(خيالت راحت).موزيك مورد علاقه ات رو گوش كن و حالشو ببر ولي از رو باد معده تز نده. خلاصه اگه بازم مشكلي داري حاضرم تو هر زمينه اي كه دلت ميخواد(موزيك سينما و...) باهات مناظره كنم تا ابهاماتت برطرف شه و بيخود ديگران رو مسخره نكني چون هميشه يكي هست كه از تو بيشتر مي فهمه

    تونی راکی مخوف
    چهارشنبه 1 آبان 1387 - 9:47
    -15
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    فقط برای یوونتوسی ها :

    1-پیراهن اله:

    این پیراهن بخش قدرتمند و مهم باشگاه است. او یک مهاجم بزرگ است، مهره ای که تنها با گذشت 5 دقیقه هنر و انگیزه یک حرفه ای تمام عیار را ثابت کرد. یک پاس کاری فوق العاده استثنایی از دل پیرو، امائوری و دل پیرو. کاپیتان اله دفاع حریف را منحرف کرد و با دید دقیق کاسیاس را دید که از دروازه خارج شده بود با شوتی بی نظیر 41 گل اروپایی خود را وارد دروازه رئال کرد. این سومین گل دل پیرو در لیگ قهرمانان امسال بود، برابر ارتمدیا و زنیت نیز شاهد گلزنی مهره محبوب یووه بودیم.

    2-صحبت های کاپیتان

    الکس دل پیرو ستاره دوست داشتنی بیانکونری که در شب تولد توبیاس با گلزنی خود جشن پیروزی و بازگشت یووه را همراه یک سالگی پسرش به پا کرد در سخنان کوتاهی پس از برتری بسیار ارزشمند تیمش گفت: امیدوارم این پیروزی خواسته های فراوان ما را بیان نماید. امیدوارم که این اغازی برای شکوه یووه باشد. نمایشی که نشان دهد ما می توانیم و شایستگی ان را داریم. ما نمی توانستیم با شرایط دشوار ادامه دهیم. ما کار ویژه ای انجام ندادیم تنها خواشته و هدف خود را دنبال کردیم و خواستیم پس از سختی های اخیر به روزهای بزرگ برسیم

    و اما حرفهای خودم: تازه نشسته بودم و منتظر شروع بازی بودم. از همون اولش تپق های پیمان یوسفی شروع شد.ولی خوب اصل ماجرا خود بازی بود. و دقیقه پر شور 5 و ضربه الکس و جیغ من و ظرف تخمه ژاینی که خورد توی سقف و بعد برگشت خورد روی میز جلویی .خدایا هیچ وقت کاپیتانو از ما نگیر. دیشب همه خوب بودن از اله تا ندود و به البته آمائوری. این بازیکن داره یه جای دنج اون گوشه ی دل بر و بچز یوونتوسی رو به دست میاره.

    نکته جالب اما اعتراض تیفوسی های تورینو به کاناوارو بود. اخیرا گفته بود دیگه حاضر نیستم در ایتالیا بازی کنم چون از مافیا بازی و این جور کارار بدم میاد. خوب عزیزم کسی ازت دعوت نکرده.

    یونتوسی های عزیز یه سری بزنید به : www.juventus.ir

    و مرسی به امیر قادری به خاطر این عکس درجه یک. همین طور مرسی به حامد اصغری. و اونپوستر فیلم جدید تارانتینو و حتما یک شاهکار جدید از استاد.

    بگذریم . این پایان نیست ...............

    کم تحمل
    چهارشنبه 1 آبان 1387 - 12:43
    14
    موافقم مخالفم
     

    سلام آقای قادری

    به نظر منم محسن چاوشی دیوانه کنندس...هر چند سنتوری خیلی بهش کمک کرد

    تراک اول شاهکاره...

    راستی شما باهاش ملاقات داشتین؟

    اميرحسين جلالي
    چهارشنبه 1 آبان 1387 - 15:1
    0
    موافقم مخالفم
     

    يه كامنت گذاشته بودم كه پابليش نشد اما حالا دوباره يه سرياشو مي گم:

    اول اينكه مي خوام از كامنت قبليم كه گفته بودم آلبوم چاوشي اوني كه مي خواستم نبود و چنگي به دل نمي زد و اينا ابراز ندامت و پشيموني شديد كنم. واقعا نامردي كردم و حرمت نگه نداشتم، اونم تو جمعي كه بيشترشون دارن به استاد بد و بيراه مي گن.محسن چاوشي تو اين سالا برام لحظاتي ساخته كه اگه تا 100سال ديگه پشت ميكروفن آروغ بزنه يا نوار خالي بده بيرون هم رو سر و چشمم مي ذارمش. به نظرم اون سوتي مسخره اي كه درباره مخمصه دادم هم پاخوري همين حرفام بود. واقعا انگار نامرد و بي معرفت و نمك نشناس شديم اين مدت و خبر نداريم.

    دوم درباره يادداشت امير تو اعتماد كه اينجا هم گذاشته. واقعا يادداشت خوبيه و بيراه نيست اگه بگم مدتها بود يادداشت به اين توپي از امير نخونده بودم. حسابي سرحالم آورد.

    سوم درباره گل ديشب آلكس كه واقعا تا دو سه دقيقه تخم چشماي منم مثل مال كاسياس همينطوري مي گشت. واقعا ديشب آلكس بزرگ كاري كرد كه آدمو به ارزش و تواناييهاي فوتبال تو آسون تر كردن زندگي معتقد مي كنه.

    درباره افشين قطبي و يادداشتاي حامد و فرزاد حبيب اللهي:

    فكر كنم هم خودت اميرجان و هم برو بچه هاي اينجا بحث و دعواهاي چند وقت پيش يادشون باشه. همون وقتي كه هنوز قطبي اسطوره بود و چپ و راست مديحه نامه واسش مي نوشتن گفتم يه ذره صبر و احتياط كنيد و هيچكس البته توجهي نكرد. حالا اما مي گم از قطبي بد نگيد. درحال حاضر دوتا جبهه تو فوتبال ما هست: جبهه دايي و پروين و قلعه نوعي و بقيه( از مديران دولتي گرفته تا بيشتر روزنامه نگاراي ورزشي كه خيلياشونو از نزديك مي شناسم) و جبهه قطبي و علي كريمي و يه عده معدود ديگه. تو دعواي فعلي ديگه بحث استقلال و پرسپوليس نيست، بحث دو تا فرهنگ و دوجور آدم و دوجور نگاهه. آقا تو اين شرايط بايد پرچم قطبي رو بالا ببريم، تو اين قضيه شك نكنيد كه اگه دايي و گروهش تو اين جنگ برنده بشن تا سالها بايد دوباره حرص بخوريم و استخون بتركونيما(چهارسال سلطنت پروين بعد از دوران بگوويچ رو يادتون بياد)

    مخلص همگي.

    سعيده
    چهارشنبه 1 آبان 1387 - 17:0
    3
    موافقم مخالفم
     

    در شهر خبري نيست.

    اين روزا درگير يه سري كاراي اداري بودم اومدم يه سري بهتون بزنم بابا كلي نمي گم بهتون عادت كردم اما دلم براتون خيلي بود.

    از چاووشي

    رفيق روزهاي خوب

    رفيق من

    شهر بي تو

    سنگ صبور

    هنوز وقت نكردم آلبومو بخرم. ايشاا... در اسرع وقت. خوشم مي آد كه ريتم كامنت هاي كافه برا خودش بالا و پايين اساسي داره اعتراضي نيست بالاخره موجودات اين كافه آدم هستن و هيچ وقت تخت گاز نمي تونن ّّپيش برت در هر صورت خيلي مخلصيم گاها اين صفحه برا من كه اندازه چند ساعت كلاس اپيستمولوی افلاطون قابل تعمق تر هست

    ارتش سايه ها
    چهارشنبه 1 آبان 1387 - 18:19
    -10
    موافقم مخالفم
     

    مهم نيست كه اون سولو هست يا نه... مهم نيست كه اصلآ چاوشي خواننده خوبي هست يا نه....

    مهم نيست كه من هم جز 1 يا 2 تا آهنگ از بقيه كاراش بدم مياد....

    اما بابا جانآقايون اين نوشته امير قادري بعد از مدتها يكي از بهترين نوشته هاش بود..... يه جورايي خود خودش بود.... انگار تمام اين پوسته و حواشي رو يهو زده باشه. با تيغ به جون خودش افتاده باشه...الان تو اين نوشته امير قادري همون امير قادري چند سال پيشه... اون موقعها كه وقتي مي گفت مستند آقايان پرنده عاليه چشم بسته مي گفتيم حتمآ عاليه... الان ها اما اين طور نيست به خيلي از سفارش هاش يا شاهكاراش دست رد مي زنيم.... پس اين نوشته امير كه معلومه توي سينما با خود خودش به دور از يه عالمه آدم كه دورش و مي گيرن و براي خوشايندش از مخمصه مايكل مان حرف مي زنن نشسته اون تو.. توي اون محيط تاريك و ميگه من كيم؟

    جوابش يه همچين نوشته معركه اي ميشه....

    حكايت اين نوشته امير منو ياد اون جمله معركه نيچه بزرگ مي ندازه:

    " و ان دم كه او بر خويشتن خويش نظر كرد... والاترين دم او بود ."

    دمت گرم امير قادري.... خوندن نوشتت موهاي تنم رو سيخ كرد.... منو به گذشته هاي نه چندان دور بردي... هرچند اين پرسش اين يگانگي روح و زندگي لجن و نكبت بار دور و اطرافمون و والاتر شدن ازش كوتاه و لحظه اي باشد... دست مريزاد داش امير قادري.....

    سروش
    چهارشنبه 1 آبان 1387 - 21:57
    -9
    موافقم مخالفم
     

    آقا امين از اونجايي كه اصلا جو اين روزنوشت، طرف يه بحث ديگست و به خصوص حالا كه بحث درباره اقشين قطبيه، پس بهتره اين بحث رو انجام نديم. من هم علي رغم اينكه جواب زيادي دارم، ولي به همين دليل چيزي نميگم.

    آنتي سينماي مائه عزيز تو چون خيلي بي تربيتي، من اصلا بحثي باهات ندارم. البته محتواي نوشتت و مواضعت به طرز غافلگير كننده اي مثل امين هست! خدا كنه اقلا برادر باشيد و از رو دست هم كپي كنيد! ما نفهميديم چيزي اصلا آقا.....

    به نظرم امير قادري ميتونه از امثال شماها يه امتياز بگيره. و اون اينكه نشون بده آنتي سينماي مايي ها، همشون بي ادب و فرهنگن و همون بهتر كه طرفدار سينماي ما نيستن!

    farshid
    پنجشنبه 2 آبان 1387 - 0:23
    0
    موافقم مخالفم
     

    وقتی قطبی برگشت می دونستم قطبی دیگه قطبی نمیشه !!ولی به هر حال باید صبر می کردیم که صبر کردیم و نتیجه ای که حالا از قطبی میشه گرفت همینه که هست .اینکه توپ را بیاندازیم توی زمین روزنامه ها و رسانه ها و چه و چه ...دیگه فایده ای نداره

    یاد فیلم بدو لولا بدو افتادم قطبی یک اپیزود افسانه ای داشت و خلاص .حالا اپیزود دوم هستیم باز هم قطبی قهرمان اول هست البته با کمی تا قسمتی ابری!! و پایانی متفاوت!! اسم فیلم هم می شود قطبی بدو قطبی!!

    این جمله هم مال اول فیلم بود که همیشه بعد از بازی همون پیش از بازی هست .نمی دونم جمله رو درست یادم مونده؟!!

    farshid


    پنجشنبه 2 آبان 1387 - 1:9
    1
    موافقم مخالفم
     

    http://afshinemperatur.blogfa.com/post-23.aspx

    اینم لینک مطلبی که دوست‌مون آقای حبیب‌اللهی تو نوشته‌شون به‌ش اشاره کردن.

    علی نیکنامی
    پنجشنبه 2 آبان 1387 - 1:35
    -6
    موافقم مخالفم
     

    پرسپولیس تک قطبی...اونم افشین قطبی.

    پیروزی پرسپولیس و یوونتوس و گلزنی آلکس رو تبریک میگم!

    Hossein
    پنجشنبه 2 آبان 1387 - 4:0
    -2
    موافقم مخالفم
     

    Dear Amir

    My name is Hossein. I live outside of Iran . I learned that you have interviewed Mr Jalilvand (dubber of Paul Newman) in the latest issue of Film Magazine.

    May I ask a favor of you: Could you please publish that inteview with Mr Jalilvand on your Website so I can read it?

    Ya Ali

    حمیدرضا
    جمعه 3 آبان 1387 - 3:16
    9
    موافقم مخالفم
     

    مارادونا در بيمارستان رواني بستري است. تعريف مي کند اينجا يکي هست که مي‌گويد ناپلئون است همه باور مي‌کنند. يکي ديگر هست مي‌گويد پاپ است همه باور مي‌کنند. ولي من وقتی می‌گويم مارادونا هستم کسي باور نمي‌کند.

    فيلم «مارادونا» ساخته‌ي ماركو ريسي / سینما فرهنگ - جاده قدیم شمیران - بیست و شش تیر 87

    سرپیکو
    جمعه 3 آبان 1387 - 11:16
    12
    موافقم مخالفم
     

    چقدر دوست داشتم منم تو جشنواره بودم و صندلی گیرم نمیومد و روی زمین می نشستم (مارادونا) کاستاریکا رو روی پرده می دیدم! اما حیف...

    بازم بگم که شاخه نیلوفر خیلی قشنگه!...

    راستی امیر خان... دو تا فیلم دیدم... چقدر بهم حال دادن! (رود سرخ) هاوارد هاکس/ و (عشق در بعدازظهر) بیلی وایلدر...

    مخلصیم...

    سرپیکو
    جمعه 3 آبان 1387 - 11:18
    -13
    موافقم مخالفم
     

    یه چیزی یادم رفت...

    این پوستر فیلم تازه (تارانتینو) چقدر باحاله!...

    شقایق
    جمعه 3 آبان 1387 - 13:57
    3
    موافقم مخالفم
     

    من هنوز آلبوم چاوشیو نگرفتم خبر خوبیه اما منو یاد سنتوری و بیشتر بهرام رادان انداخت!!!

    مریم
    جمعه 3 آبان 1387 - 14:43
    7
    موافقم مخالفم
     

    مسعود کیمیایی،در حال نوشتن رمانی است که در دورۀ زندگی عین القضات همدانی اتفاق می افتد.

    *طنزنوشته ای از رویا صدر(بی بی گل) که یک بخش از این رمان مذکور را به صورت فیلم نامه نوشته!

    http://www.bbgoal.com/archives/000302.php

    مریم.م
    جمعه 3 آبان 1387 - 17:21
    8
    موافقم مخالفم
     

    سلام امیدوارم حال همه خوب باشه

    فکر کنم حدودا دو هفته ای هست اینجا نیومدم اول از همه یه چیز بگم اینکه اواز گنجشک ها رو ببینیم بعد از این همه سینما رفتن (که واقعا نمی دونم وقت رو از کجا اوردم شاید خدا دوسم داره که به خاطرش بهم وقت می ده)دعوت که خوب در نیومده بود کنعان هم خوب ولی داستان ساده و یه ذره تکراری داشت

    سه زن که خوشم نمیومد

    چند شب چیش که بازی یونتوس بود وقتی گل اول زدن یاد صاحب کافه و بچه هایی که طرفدار یوو هستن افتادم که چقدر خوشحال شدن حیف که نتونستم ببینم خوشحالم که دویاره اومدم

    تا کی خدا میدونه

    راستی البوم چاووشی قشنگه مخصوصا عصاش

    چند روز پیش دوستم گفت ای کاش می شد روز رو 28 ساعت کنن که بتونیم 4 ساعت کم خوابیا و خستگیا مون رو جبران کنیم

    روزنوشت هم که نمیدونم کی میتونم بخونننننننننننننم ولی بالاخره میخونم

    اول کامنتم و نوشتم بعد تیکه تیکه روزنوشت رو خوندم شانسی حرفهایی که نوشتم به اینجا ربط داشت منم چه حسای نزدیکی دارم

    یه شاخه نیلوفر
    جمعه 3 آبان 1387 - 19:49
    6
    موافقم مخالفم
     

    1-عشق دو حرفی

    2-تنگ بلوری

    3-سنگ صبور

    4- زخم زبون

    5-کم تحمل

    کاوه اسماعیلی
    جمعه 3 آبان 1387 - 21:52
    -2
    موافقم مخالفم
     
    واقعا لازم دیدم که چیزی درباره کامنتهای امیر حسین جلالی عزیز درباره فوتبال وقضایای اخیرش بنویسم.نه به خاطر اینکه حالا چون علی دایی را دوست دارم و بهم برخورده باشد .بلکه به دلیل نگاه غلطی که امیر حسین دارد.میتوانم از خیلی از قضاوت های غیر منصفانه و البته سطحیش بگذرم.مثلا اینکه علی دایی روی داوریهای afc هم نفوذ دارد.که بیشتر به یک تلاش کودکانه برای فرافکنی میماند تا شور و شر یک عاشق فوتبال.و اینکه مثلا دایی با استقلالیها پیوند خورده و استقلال با این اوصاف قهرمان میشود .که این رفتار شبیه همان استدلال هاییست که خود شما برعلیه دایی میکنید.آنقدر فوتبال ایران را معصومانه نمی دانم ولی این نوع تفکر دایی جان ناپلئونی چه از سوی علی دایی باشد چه امیر حسین و چه امیر قادری(که به گفته خودش با این حرفهای امیر حسین موافق بوده و البته متاسفم واقعا) خیلی مضحک است.که با این اوصاف نمی دانم تمام پولی که اول این فصل دولت برای خرید این همه بازیکن به پای پرسپولیس ریخت و فشاری که به سپاهان برای اینکه نتواند ستاره ای مطرح را بخرد را چگونه توجیه میکنید.پس تو را خدا برای طرفداری از تیمتان پرسپولیس اینجور مظلوم نمایی های ساده انگارانه را شروع نکنید که برای طرفداری از پرسپولیس یک دلیل خیلی محکمتر دارید و آنهم این است که اکثریت مردم ایران طرفدار این تیمند و من از این لحاظ به پرسپولیسیها و البته استقلالیها حسودیم میشود و علاقه ای به خلاف جریان آب رفتن ندارم(که البته در انزلی طرفدار ملوان بودن قاعده است و قرمز و آبی بودن استثنا)..... اما در مورد آن جبهه بندیها هم چندان تقسیم بندیت را قبول ندارم.اینکه دایی را کنار قلعه نوعی و پروین بگذاریم و کریمی و قطبی را درجبهه دیگر...قطبی را کماکان به عنوان قهرمان قبول دارم.نمونه اش همین آخرین نودی که آمد.واقعیتش وقتی آخر سر گفت پرسپولیس حتما قهرمان است ترسیدم.چون ایمان او رقبایش را تسلیم میکند و این فاکتور هنوز درونش هست.کریمی هرگز اسطوره نبوده و نخواهد شد.آدمی که از فوتبال کردن لذت نمیبرد و این همه استعدادی را که خدا در اختیارش گذاشته را ذره ای برای شور فوتبال خرج نمیکند.این دو سه بازی آخر را کنار بگذارید.تمام این سالهایی که در امارات و قطر پیدایش نبود و برای این همه طرفدارش تره هم خورد نمیکرد چگونه توجیه میکنید.(فقط ذره ای او را با مارادونا که اخیرا فیلمش را هم دیده اید مقایسه کنید.)اما در مقابل دایی که چه او را دن کیشوت فرض کنید و چه ناپلئون اما به سرداری بزرگ بیشتر شبیه است.هیچ دلیلی هم مهمتر از آن دلیلی هم نیست که امیر حسین عزیزم خودت آوردی بر علیه اش.که "خدا دوستش دارد."..که مگر خدا علاقه اش را به همین راحتی خرج کسی میکند؟که او قدر محبت خدا را میداند و کریمی نه.اگر هم علی دایی به نقش منفی ها بیشتر شبیه است غمی نیست که قهرمان کارتونهای کودکی من یک badman بالفطره بود.که وقتی قسمت آخر سریال کیسه ها را سمت آقای پروونی می اندازد اسیرش شدم.فرانچی را میگویم.یادتان هست؟

    سینمای ما - این خوب بود: برای طرفداری از پرسپولیس یک دلیل خیلی محکمتر دارید و آنهم این است که اکثریت مردم ایران طرفدار این تیمند و من از این لحاظ به پرسپولیسیها و البته استقلالیها حسودیم میشود و علاقه ای به خلاف جریان آب رفتن ندارم(که البته در انزلی طرفدار ملوان بودن قاعده است و قرمز و آبی بودن استثنا) و همچنین: کریمی هرگز اسطوره نبوده و نخواهد شد.آدمی که از فوتبال کردن لذت نمیبرد و این همه استعدادی را که خدا در اختیارش گذاشته را ذره ای برای شور فوتبال خرج نمیکند. و بالاخره این که من هم بین همه آن سوسول‌های لوس مثبت، عاشق فرانچی بودم.
    امین
    شنبه 4 آبان 1387 - 4:15
    -7
    موافقم مخالفم
     

    دوباره سلام

    اولا بگم اقا سروش عزیز که مطمئنا حرفی برای گفتن نداری وگرنه مطمئنا اگر حرفی داشتی نگفته نمیذاشتی و همه رو می گفتی .

    اما برم سر بحث جدید قطبی و.....

    قطبی یک ادم خوش اخلاق خوش برخورد خوش تیپ با کلاس تحصیل کرده و...... . اره واقعا همینطوره همه این چیزها ویژگی های افشین قطبی و کسی هم نمی تونه کتمان کنه . و اون حرف همیشگی و تکراری و تو مخ برو که از فردوسی پور گرفته تا کوثری و شفیع هر بار که قطبی رو می بینند میگن ( که قطبی فرهنگ جدیدی رو وارد فوتبال ایران کرد .) که به خدا دیگه موقع گفتن این جمله می خوام سرم رو بکوبونم به دیوار . اینا همه خصوصیات که میتونه یه ادم نزدیک به کامل بودن رو بسازه و همه اینها تحسین بر انگیز .

    در مورد علم فوتبالم . اره میشه گفت دستیار مربی های بزرگی بوده و .... . اما باید قبول کرد اینها همه کافی نیست .

    ببینید اگه من الان دارم میگم این حرفهارو دلایل زیادی داره مانند این که پرسپولیس نه فصل قبل و نه این فصل به هیچ وجه فوتبال قابل قبولی بازی نمی کنه .

    تو رو خدا به حرفم ایراد نگیرید .

    من یه فوتبال دوست عشق پرسپولیسم که زندگیم با این تیم گذشته و چه گریه ها و چه شادی هایی که باهاش نکردم .

    اما من خدا شاهده فصل قبل هم که قهرمان شدیم همین حرفهارو زدم و فکر نکنید که من به خاطر باخت ها و اتفاقات اخیر این حرفهارو میزنم . واقعا پرسپولیس فصل قبل هم فوتبال قابل قبولی بازی نمی کرد . و کافی است نوع بازی این تیم رو در حال حاضر با این همه ستاره با بازی زیبا و دلنشین تیم دنیزلی بدون بازیکن درست حسابی و با امثال معدنچی و اسدی .... مقایسه کنید.

    یه مثال دیگه میزنم تا بگم که قطبی خیلی این کار نیست . بازیکنهایی که قطبی انتخاب کرده رو با بازیکنهایی که اری هان اورد مقایسه کنید . دی کارمو رو با الونگ مقایسه کنید متوجه اختلاف میشید یا مثلا اری هان اشوبی رو از دسته 3 اورد و دیدیم چه بازیکنی شد اما ........

    اما با این همه حال یه چیزهایم داره که واقعا عالی است و در کمتر کسی پیدا میشه .

    و بعضی از کارهای امسالش رو هم به راحتی میشه رو حساب همنشینی با بعضیها دانست.

    البته این را هم بگویم که بدون شک بزرگترین اشتباه تاریخ زندگیش برگشت دوباره به ایران و اعتماد به امثال علی ابادی و مصطفوی و ..که دیگه کارهایشان شناخته شده است .

    اما انشالله امشال هم موفق شود و برود. چون تو اینجا و فوتبال ما ادم سالم نمی مونه

    اما دلم نیومد در مورد این بحث دایی و کریمی و این مقایسه هایی که

    امیر حسین جلالی و کاوه اسماعیلی ر اه انداختن حرف نزنم

    نمی دونم امیر حسین جان چقدر اهل فوتبالی اما این رو دیکه همه می دونن که هر مدیری که اومده می خواسته علی پروین(سلطان)رو خراب کنه و این یک پروژه کاملا دولتی بوده که از همون قضیه تو سینمامون که مخالف با اسطوره ساختن بودن و محبوب بودن علی پروین واسشون زور داشت . حالا تو چه جوری میگی مدیرها حامی شون بودن تعجب می کنم .

    ودر ضمن به هیچ وجه این تقسن بندیها ت بی منطق .

    واسه اطلاع جناب عالی میگم علی کریمی شاگرد علی پروین بوده یکی از کسانی که هنوزهم واقعا دوستش داره .

    اینم بگم که بدونی علی کریمی موقعی که می خواست بره بایرن پیش تنها کسی که رفت و واسش گل برد و خداحافظی کرد علی پروین بود.

    تو این بحث قلعه نوئی بی ادب و بی شخصیت و ....... وارد نکید چون اصلا ارزش حرف زدن نداره .

    و اقای کاوه اسماعیلی

    علی ادمی که خودخواهی و خودبینیش به همه ثابت شده و با این همه افتخارات در هیچ شهری تو ایران علاقه مند نداره و اصلا محبوبیتی نداره .

    تا حالا فکر کردی چرا ما تو تیم ملی الان مشکل مهاچم داریم . اگه فکر کنی می بینی باعثش خود ایشونکه حداقل 4 سال اظافی تو تیم ملی موند و خیلی ها پشتش فنا شدن وانگیزشون رو از دست دادن .

    جالب اقایی که تا 36 سالگی به ناحق تو تیم ملی بازی کرده حالا جوونگرا شده و به جوونها بها میده . یکی نیست بگه قبلا چرا از این کارا نمی کرده.

    اقایی که حرف از از وطن پرستی و تیم ملی دوستی میگه و علی کریمی تو نود با این حرفها جلوی مردم می خواست خراب کنه .

    جالبه که بهت بگم در لاس و گاس خونه داره و الان چندین سال که در به در دنبال اقامت امریکا ست .

    اما نمی دونه که بابا اینجوری نمیشه .

    قضیه تابلو ( لابی ) هم که دیگه نیاز به گفتن نیست .

    کاوه جان خودت به خاطر این ادم .... چیز الاف نکن چون اصلا ارزش رو نداره و خیلی قلدر تر و گردن کلفتتر از این حرفهاست .

    زیاد نوشتم سرتون درد اوردم . ببخشید حرف دلم بود

    مازیار
    شنبه 4 آبان 1387 - 9:12
    -9
    موافقم مخالفم
     
    سلامامیر چطوری پسر سه ماه شد ازت بی خبر بودم دلم تنگ شده بود کلی لحظه ودقیقه وثانیه بود که دلم میخواست دکمه های کیبورد و فشار بدم و تو هم جواب بدی اما حالا بعد از سه ماه برگشتم با چند تا حرف اول از همه این که رفیق رویایی من طرح یه تحقیق و ریخته با محوریت سه تا موضوع بررسی سینمای وسترن از منظر جامعه شناسی تاریخی امریکا علل اجتماعی شکل گیری موج نوی سینمای فرانسه وعلل شکل گیری موج نوی سینمای ایران و فعلن همه امال وارزوهاش دیدن توئه میگه باید با امیر قادری ملاقات کنیم تا ما رو راهنمایی کنه خوب البته تصاویر کاملن رویایی هم توی ذهنش ساخته و هی باخودش میگه امیر قادری ادم گنده دماغی نیست حتمن قبول میکنه ما ببینیمش منم نمیدونم چی بگم چون دلم نمیخواد رویاهی کودکانه اش راجع به این تحقیق ودیدن تو خراب بشه واین که کلن من ادم نا امیدیم حالام یه جوابی بده تا بهش بگم و خیالش رو راحت کنم گر چه از الان معلومه چی به چیه.

    امير: موضوع خيلي خوبي است. من دو هفته تهران نيستم. بعدي با اين اي‌ميل تماس بگيريد رفقا: ghaderi_68@yahoo.com
    احسان ب
    شنبه 4 آبان 1387 - 12:58
    -24
    موافقم مخالفم
     
    1- "مه" آخرین ساختۀ فرانک دارابونت یک "تراژدی به معنای واقعی کلمه" است. اگرچه مانند اکثر فیلمهای هم ژانرش - فیلمهایی با درون مایۀ استیصال انسان/عقل ابزاری مدرن در برابر اهریمن پنهان در خودش- نظر به آینده یا زمانی نامعلوم دارد که پیشرفتهای لجام گسیختۀ تکنولوژیک عاقبت هیولا را از بطری بیرون می کشند اما شباهت ظریفی با تراژدیهای باستانی/اساطیری در فیلم هست که بیش از هر چیز مدیون پایان تلخ و "تراژیک" آن است و این درست چیزیست که ذائقۀ آسانگیر و عادت داده شدۀ ما نمی تواند به این راحتی تحملش کند. پیش از این حتی در نمونه های اعلای ژانر، از "بیگانه" ها گرفته تا شاهکارهایی مثل "ترمیناتور2:روز داوری" و "گزارش اقلیت"، همیشه نقطۀ امیدی در پایان بوده است. معمولأ قهرمان یا قهرمانها بعد از پشت سر گذاشتن مصایب، با توسل به نیروی عشقی، ایمانی چیزی به ساحل آرامش رسیده اند و گاهی حتی ماشین/هیولا را در دستیابی به این خصایل انسانی جلوتر از خود یافته اند. قصد ارزش گذاری بر این نوع پایان را ندارم، فقط می خواهم بگویم که یکبار هم کسی پیدا شده و روی دیگر سکه را بهمان نشان داده، که ممکن است بعضی وقتها نوشدارو بعد از مرگ سهراب برسد اگر واقعأ نوشدارویی وجود داشته باشد. داشتم مصاحبه ای از دارابونت را می خواندم که از شباهت فیلمش با حادثۀ یازدهم سپتامبر حرف زده بود و کسانی که پایان فیلمش را تلخ و تحمیلی می دانند که یکهو یاد تصویری از آن حادثه افتادم که همۀ ما بارها از تلویزیون دیده ایم. راجع به آن بخت برگشته هایی حرف می زنم که در بحبوحۀ فاجعه و در اوج درماندگی، برای فرار از زنده زنده سوختن در آتش، مرگ کم دردتری را انتخاب می کردند و خود را از بالای برجهای دوقلو به پایین پرت می کردند. گیرم که ما پای تلویزیون با خود می گفتیم که شاید اگر می ماندند هلی کوپتری، چتر نجاتی چیزی می آمد و به دادشان می رسید. من یکی که پایان بسیار تلخ اما هوشمندانۀ "مه" را با صد تا پایان زیادی خوش از نوع فیلم زیادی خوشبینانه و سهل انگارانه ای مثل "رستگاری شاوشنگ" عوض نمی کنم. 2- بازی "یوونتوس-رئال" را دیدید؟ دیدید الکس را و پاول ندود را؟ این است مزد وفادار ماندن به پیراهن تیمی مثل یوونتوس. این است معنای تا جهنم رفتن و از آتش رد شدن و دوباره به گلستان در آمدن. گیرم که" زلاتان" با قوزک پا و پشت کشکک زانو هم برای اینترِ مورینیو گل بزند. اما بازیکنی مثل او هیچوقت وجد و لذت "به پای چیزی نشستن" را درک نخواهد کرد. از آن نوعی که الکس و ندود و جی جی بوفون کرده اند. اینها را می گویم و یاد کریم باقری و علی کریمی و پژمان نوری می افتم. به هر حال پرسپولیس این روزها خوب بازی نمی کند و دلخوشی ما دیدن اینهاست وسط زمین. بازیکن هایی که هویت یک تیم محسوب می شوند وتیمی بدون همچین بازیکن هایی به لعنت خدا هم نمی ارزد. 3- با نظر "فرزاد حبیب الهی" در مورد "قطبی" کاملأ موافقم. این سیاه و سفید دیدن ها بد جوری کار را خراب می کند. طعنه آمیز اینجاست که قطبی را دوست داریم به خاطر اینکه از جایی از فرهنگی آمده که سیاه و سفید نمی بیند .که منطق و روراستی را فدای هیچ چیز نمی کند حتی شور و حال و انرژی. می داند که اولی که نباشد دومی هم از بین خواهد رفت. و ما با شور وحال از منطق خارج شدۀمان قضاوتش می کنیم. به شخصه فصل قبل قطبی را دوست داشتم، عاشقش نبودم و برای همین است که هنوز هم می توانم دوستش داشته باشم. انتظار نداشتم که هیچوقت اشتباه نکند و از کوره در نرود هرچند که کم می کرد و در نمی رفت. اما همان فصل قبل هم اشتباه مهلکی کرد در پذیرفتن پیشنهاد تیم ملی که داشت همۀ آورده هایش را به باد می داد اما توانست خودش را جمع و جور کند و عکس العملش بعد از بازی با استقلال اهواز، اوج منطق انرژی زا و شور آفرینی بود که گمشدۀ ماست. حالا شرایط عوض شده . قطبی همان قطبی است اگر ما بگذاریم که باشد.

    امير: در مقام مخاطب، اين يكي از نوشته‌هاي مورد علاقه من بود.
    محمد هنردوست
    شنبه 4 آبان 1387 - 14:33
    -19
    موافقم مخالفم
     
    جو کافه خیلی قرمز است. باید هم باشد چون بانی اش یک پرسپولیسی دوآتیشه است. اما این که در بسیاری از کامنت ها و حتی بعضی نوشته های امیر قادری پاک به ما استقلالی ها توهین می شود دیگر قابل تحمل نیست. امیر قلعه نوعی در یوسی ال ای درس نخوانده. اوج خارج رفتنش مالزی بوده از قلب لعنتی شیر هم چیزی نمی داند اما ما استقلالی ها دوستش داریم. چون سه سال باعث شده بود ما بهترین بازی لیگ را بکنیم . سالهایی که پرسپولیس با فجر سپاسی سر رده نهم جدول دعوا داشت و مدام جلوی سپاهان تحقیر می شد. من نمی ترسم که بگویم قلعه نوعی را دوست دارم هرچند با این همه جوسازی که شما پرسپولیسی های مطبوعاتی ایران علیه اش کرده اید باید بترسم.اما نمی ترسم و از همه استقلالی های این جا می خواهم نترسند. نترسند از این که بگویند قطبی واقعا آدم خیلی خوبی هم نیست نه اصلا یک پول پرست است (به قول پرسپولیسی ها حرفه ای). قرارداد ترکمانچایی که با فتحعلی شاه حقیر فوتبال ایران(مصطفوی)بسته واقعا ناجوانمردی می خواهد. می دانم چرا ما استقلالی ها می ترسیم چون کمتریم . کمتریم اما هستیم و پرقدرت هم هستیم و باطن قلعه نوعی را بسیار پاک تر از قطبی می بینیم هرچند بخاطر دانشگاه نرفتن و سطح فرهنگی پایین خانواده اش نمی توانیم در ظاهر این را اثبات کنیم. به کاوه اسماعیلی هم بگویم حرفش درباره کریمی بعد از مدت ها حرفی بود که جگرم را جلا داد و چرا این ملت باید این قدر حقیر باشند که کریمی سرمایه شان باشد برای غرور و افتخار. من اگر استقلال از الواطی مثل کوشکی پر هم شود و قلعه نوعی هزار بار دیگر هم مثل براندو با اشاره چشم به علی (تام هیگن)یک مشت خبرنگار حقیر را از خود براند به استقلالی بودن خود افتخار می کنم. پ.ن بی ربط: دوستانی که با گذشت این چند هفته از لیگ اسپانیا هنوز طرفدار تیم شاهکار اسپورتینگ خیخون نشده اند باید از خواب غفلت بیدار شوند. این تیم و بازی ها و نتایجش دقیقا چیزی بود که در این برهه بهش نیاز داشتم.

    امير: اين كه هوادار امير قلعه‌نوعي نيستيم هيچ ربطي به قرمز و آبي بودن ندارد باور كن.
    اميرحسين جلالي
    شنبه 4 آبان 1387 - 14:53
    -7
    موافقم مخالفم
     
    به كاوه عزيز: 1-«...نه به خاطر اينكه علي دايي رو دوست دارم و بهم برخورده باشه، بلكه به دليل نگاه غلطي كه اميرحسين دارد» چرا كاوه جان به خاطر دوست داشتن علي دايي نوشتن رو انكار مي كني؟ اصلا درستش همينه، تو علي دايي رو دوست داري و من ازش متنفرم، حالا مي آيم حرف مي زنيم و استدلال مي كنيم براي اثبات چيزي كه دوستش داريم يا ازش متنفريم. به نظرم اين مسير درست قضيه اس، پس ازش فرار نكن. 2-راجع به نفوذ دايي تو afc من چند تا فكت آوردم كه اين قضيه رو به ذهن متبادر مي كنه: داوريهاي دو تا بازي دور اول با امارات و داوري بازي با عربستان تو رياض. حالا اينكه تو مي گي اينا همه اش به خاطر اينه كه خدا دايي رو دوست داره و من مي گم afcچي ها هم يه ذره توش دخيلن بماند به عهده قضاوت زمان. اما چرا تلاش كودكانه؟ چرا فرافكني؟ چرا شور و شر و عشق فوتبال بودن منو مي بري زير سوال برادر؟ يعني نمي شه يه نفر عاشق فوتبال باشه و به داوريهاي بازيهاي ايران تو دوره مربيگري دايي مشكوك باشه؟ 3-وقتي من درباره پيوند دايي و قلعه نوعي كامنت مي ذاشتم هنوز بازي استقلال_برق تموم نشده بود و خوشحالم كه همون روز پيش بينيم درباره آشتي اين دونفر درست از آب دراومد. فكر مي كنم با حرفايي كه قلعه نوعي تو اون به اصطلاح آشتي كنان زد(راجع به اينكه به داداش علي دايي زنگ زدم تا به تيم ملي دعوتش كنم و اينا!!!) ديگه نيازي به توضيح من باشه. كاوه جان! آقاي قلعه نوعي اينقدر آدم ضايعيه كه اصلا و ابدا نمي شه ازش دفاع كرد يا سر سوزني بهش اعتماد كرد. كافيه از استقلاليايي مثل ناصر حجازي، منصور پورحيدري، ستار همداني، صادق ورمزيار و حتي رولند كخ بپرسي تا برات تعريف كنن اين آقا چه موجوديه. شايد بگي من از قلعه نوعي دفاع نكردم اما همينكه اسطوره ات(دايي) با آدمي مثل قلعه نوعي بريزن روهم(حتي مصلحتي) نشون مي ده كه آقاي دايي به جز لابي با خدا و به محضر آيت ا... بهجت رسيدن كاراي ديگه اي هم براي موفقيتش بلده بكنه كه اين همون مدعاي منه. درباره پروين و اين جور نردعشق ريختنش با دايي بعد از اون خون و خون ريزيا و كارد و كاردكشيايي كه هنوز دو سال ازشون نمي گذره هم فكر كنم چيزي نگم بهتره. 4-درباره پولاي تربيت بدني و اينا گفتي. اينارو قبول دارم به جز البته مطلبي كه راجع به سپاهان مي گي. اين سپاهان دوبار رفته جام باشگاههاي آسيا و تمام اعتبارشم واسه همينه. خوب وقتي هردوبارشو با بريدن سر پرسپوليس و به كمك سازمان تربيت بدني رفته پس ديگه جايي واسه دلسوزي براش نمي مونه. ضمن اينكه ماجراي عمادرضا و قاپيدنش از پرسپوليس و اون همه سر و كله و شيشه اي كه اين آقايون تو اصفهان از پرسپوليسيا(از غمخوار گرفته تا قطبي) شكستن هم هست. اما مساله اصلي اينه كه اگه از رانت تربيت بدني يا هر قدرت فرامتن ديگه تو فوتبال استفاده كردن بده پس اصل وجود و حضور و اعتبار علي دايي زير سواله. از دوران بازيگري تا دوره مربيگري باشگاهي تا رسيدن معجزه وار اين آقا به نيمكت تيم ملي با رانت دولت و سازمان و فدراسيون بوده و هست. كاوه جان! يعني تو نمي دوني چطوري علي دايي در عرض يك هفته از منتقد درجه يك فدراسيون و سازمان تبديل شد به سرمربي تيم ملي؟ اونم درحاليكه افشين قطبي حتي قراردادشم با فدراسيون تنظيم كرده بود؟ يعني فهميدن ارتباط سايپا و مهرداد بذرپاش و دولت و نيمكت تيم ملي اينقدر سخته برات استاد؟ بالاخره تكليفتو بايد معلوم كني ديگه كاوه عزيز، يا دخالتاي غير فوتبالي خوبه يا بده، اگه خوبه كه ... 5-راجع به دن كيشوت و دايي جان ناپلئون و اينا هم بهت حق مي دم. شايد اگه تو هم مثل من با چشم خودت ديده بودي كه دروازه بان فعلي تيم ملي واسه فلان خبرنگار ورزشي چك مي نويسه تا فلان مطلبو تو فلان صفحه براش دربياره يا بعضي از رشوه ها و پولايي كه داورا تو همين ليگ خودمون مي گيرن رو مي ديدي يا از جلسه هاي مخفي اي كه بين اين بازيكن و اون مربي و فلان روزنامه نگار و بهمان مسئول دولتي برگزار مي شه خبر داشتي، يه كم دن كيشوتيوم خونت مي رفت بالا. اينايي كه گفتم رو يه خبرنگار ساده ورزشي هم ازشون خبر داره. پاي صحبت آدمايي مثل پژمان راهبر اگه بشيني كه ديگه واويلا... درباره قهرماني استقلال و تاثير دايي دراون هم يه كم صبر كنيم همه چي معلوم ميشه كاوه جان. 6-اما راجع به علي كريمي. اين آدم تا الان براي من فقط يك بازيكن خيلي بزرگ بود و بس، بازيكني كه از نظر فني حتي تو دنيا قابل بحثه چه برسه به فوتبال نحيف و ضعيف ما. اما با حركتي كه اين بار كرد و روز به روزم داره اصالتشو بيشتر ثابت مي كنه بدون شك به يه اسطوره تبديل مي شه، منتها زمان لازم داره. اگه يادت باشه من حتي راجع به قطبي فصل قبل هم از كلمه اسطوره استفاده نكردم اما راجع به كريمي مي گم كه اگه رو تصميمي كه گرفته بمونه صد در صد اسطوره مي شه. اما درباره لذت بردن و نبردن و استفاده نكردن از استعداد خدادادي كه تازگيا همه ازش دم مي زنن(حتي امير قادري با اون تكمله قرمز خيلي پررنگي كه زير كامنتت گذاشته) بايد بگم كه اين دقيقا همون حرفيه كه راجع به تنها اسطوره دنياي فوتبال يعني ديه گو مارادوناي كبير هم مي زدن و مي زنن، كيا؟ آدمايي از قماش پله و هاوه لانژ و بلاتر، به نظرت جالب نيست كه مترسك پياده اي مثل سپ بلاتر درباره لذت فوتبال حرف بزنه؟ و اينكه چقدر اين اظهار نظرها شبيه به اظهار نظرهاي آدمي مثل علي آبادي درباره علي كريميه، آقايي كه فرق بين فوتبال و شطرنج با مانعو نمي دونه از لذت فوتبال مي گه. ديه گو مارادونا اگه فقط اون دوتا گل به انگليس تو جام 86 رو زده بود و باقي عمرشو كوك و مرفين زده بود بازم اسطوره اول و آخر فوتبال و ورزش دنيا بود. اتفاقا اشاره خوبي كردي خودت و بدون كه محبوبيت اونم تو دراز مدت اصلا ساده به دست نمي آد. پس مارادونايي كه به نظر يقه سفيدا و آدم حسابيا استعدادشو تلف كرده حالا محبوبترين چهره ورزشي دنياست و اين اصل مطلبه. علي كريمي يه آدميه شبيه مايكل پيت فيلم آخرين روزهاي گاس ون سنت(هيچ توضيح اضافه اي هم لازم نداره). بعضي آدما اين طورين، حس و حال ندارن، حوصله كسي رو ندارن، نه تو خوشحالي و نه تو غم. زياد با كسي و موضوعي نمي جوشن، لذت و رنجشونم تو خلوت خودشونه. خلوتن، ساكتن، دود ندارن، سوز دارن(اين يكيو مسامحتا گفتما). اين خلق و خوشونه و هيچ ربطي هم به اوضاع و احوال پيرامونشون نداره. تا حالا ديدي كريمي ميلي به مصاحبه داشته باشه؟ تا حالا ديدي وقتي داره مصاحبه مي كنه حتي به صورت طرف نگاه بكنه؟ سرشو مي اندازه پايين و با دستش به دماغ و دهنش ور مي ره. اين استيل اين آدمه، چه روزي كه تو سالن آزادي با لباس فتح تهران چهارتاگل به استقلال زد و چه روزي كه تو چمن آزادي ميشائيل بالاك و كريستوف متزلدر و تورستن فرينگز و فيليپ لامو عين پنير سوئيسي دريبل مي كرد و توپو مي كوبيد به آسمون. هيچ چيزي براش جدي نيست، نه روزي كه تك به تكاي جلو ايرلندو يكي يكي خراب مي كرد و نه روزي كه توپا رو جلو كره جنوبي يكي يكي گل مي كرد. اين آدم بي خيال بي خياله. حتما مراسم خالطور و حال به هم زن آشتي كنان بازي پرسپوليس_ برق و رو ديدي كاوه جان؟ بدون اينكه بهش بگن چه خبره آوردنش تو اتاق سردار نيروي انتظامي، ديدي وقتي فلاش دوربينا رو ديد چه قيافه و ري اكشني داشت؟ ديدي وقتي مصطفوي اون خاله بازيا رو درمي آورد چطوري نگاش مي كرد؟ وسط برنامه هم كه بلند شد و رفت. هنوزم مي گم، اگه استاد بتونه در مقابل اين موجي كه راه افتاده همچنان بايسته و رو حرفش بمونه اسطوره مي شه، هرچند كه اگه روز بازي با برق مثل ما تو استاديوم بودي و برخورد تماشاگرا با كريمي و دايي رو مقايسه مي كردي باورت مي شد كه جادوگر فاصله زيادي با اسطوره شدن نداره. بعدشم كاوه عزيز، به قول اسطوره ات خيلي ببخشيد، خيلي عذر مي خوام شما كه درباره لذت بردن حرف مي زني مي شه به من بگي اين آقاي دايي شما تا حالا شده يك بار، فقط يك بار اثري از لذت و ارضاء روحي تو چهره اش باشه؟ اين آدم وقتي گل مي زد و يا حالا و كنار نيمكت وقتي تيمش گل مي زنه با حالتي هيستريك و ترسناك جوري مشتاشو به سمت آسمون و لابد خدا گره مي كنه كه فكر كنم خود خدا هم مي ترسه! اين آقا هنوز چهل سالش هم نشده و با وجود ثروت تريليارديش صورتش از يه آدم 60ساله هم داغون تره و موهاشو اگه رنگ نكنه سفيد سفيده، مي خوام ببينم اين چهره آدميه كه از زندگي و فوتبال لذت مي بره؟ نه كاوه عزيز، دايي هرگز چيزي به اسم لذت رو نمي شناسه، اون پر از نفرته و عامل اين همه حركت و تلاششم هم همين نفرتيه كه داره. قبلا هم گفته بودم كه بعضيا از عشق انرژي مي گيرن و بعضيا از نفرت. علي دايي جزو دسته دومه. البته اين عيبي نداره ولي حقي هم نداره كه ديگران رو به سوزوندن استعدادها و لذت نبردن از فوتبال متهم كنه. 7-و اما كاوه عزيز! علي دايي منفورترين چهره ورزشي اين مملكته، تو اين قضيه شك نكن. حتي اگه تيم ملي رو با كمك آيت ا...بهجت و afc و خدا ببره جام جهاني. نفرت از دايي چيزي نيست كه با اين چيزا پاك بشه. و آدمايي مثل مهدوي كيا و كريم باقري(اگه اشتباه كنه و به تيم ملي بياد) به زودي مي فهمن كه چه اشتباهي كردن. دايي خرش كه از پل بگذره اولين نفري رو كه مي ذاره كنار مهدوي كياس. علي دايي حتي اگه به قول تو سردار بزرگ هم باشه بازم منفوره، بدجوريم منفوره. متاسفانه هيچ كاريشم نمي شه كرد كاوه جان. 8- عجب كامنت طولاني اي شد ولي به نظرم دلم خنك شد و كلي از حرفامو زدم. بابت فرصتي كه واسه اين اتفاق درست كردي ازت ممنونم كاوه عزيز.

    امير: آقا اگر به ما باشد كه با بخش‌هايي از اين يكي هم موافقيم. از جمله اين كه حالا علي كريمي لذت ببرد يا نه\ بحث ديگري است. اما هواداران علي دايي بخواهند درباره لذت بازي كردن حرف بزنند؛ خيلي بامزه است. از تصويري هم كه اميرحسين در ذهن‌اش از كريمي ساخته؛ خوشم آمد.
    آنتي سينماي ما
    شنبه 4 آبان 1387 - 17:22
    12
    موافقم مخالفم
     

    به سروش : البته آنتي سينمايي مايي ها سوادشون متاسفانه بالاتره، يه خورده بيشتر از خيلي!! :)

    ضمننا در مورد بي فرهنگي و بي ادبي هم خوشبختانه فكو و نيچه و ساير اساتيد(به لفظ سينماي ما!) جواب شماها را همچين

    (به قول بچه ها محل ها) شيك داده اند و ما را بي نياز از استدلال بيشتر! :)

    کاوه اسماعیلی
    شنبه 4 آبان 1387 - 23:59
    14
    موافقم مخالفم
     
    1.امیر حسین جان...لحنت کماکان برایم جذاب نیست.یعنی دوست ندارم با چنین دیدگاهی مناظره کنم.مثالی که از سپاهان آوردم برای این بود که چنین استدلالهایی چنان به نقض غرض تبدیل میشوند که به میدان آوردنشان چندان منطقی نیست.از این روست که درصد بالایی از کامنت طولانیت صرف مسائل پشت پرده فوتبالی میشود که نه قصدم و نه معلوماتم مرا در ادامه آن یاری نمی کند.به همین دلایل afc و بذرپاش و دلالهای فوتبالی و اعتقادات شخصی آدمها(آیت الله بهجت) و ... به کناری میگذارم که اگر بخواهم به همین روند پا به پایت بیایم من هم چند مصداق این طوری می آورم و بحثمان به گند کشیده می شود. 2.فکر کنم آنقدر این جا شلوغ شده که به راحتی حرفهایمان بعد یکی دو روزنوشت فراموشمان میشود.همین چندی پیش گفتم چرا علی دایی را دوست دارم و قبلش هم گفتم میدانم باورتان نمی شود.(یعنی این که قاعدتا دوست داشتن علی دایی چندان با روانم جور در نمی آید آما....)یعنی میدان معنای شور و لذت فوتبال چندان با علی دایی جور در نمی آید(که اگر آدم یک دنده ای بودم چنان همان مشتهای گره کرده را به شور تمام نشدنی علی دایی از فوتبال وصل میکردم که کیف کنید.دیگر این صفت لفاذی را که مهدی پورامین رویمان گذاشت که هنوز از رخمان نرفته)...به همین دلیل است که گفتم دلیل کامنت گذاشتنم به خاطر علی دایی نبوده برادر(که اصلا چه کسی گفت علی دایی اسطوره ام بوده.ای کاش همان کامنتم در آن روزنوشت را دوباره میخواندی تا دوباره اینها را توضیح ندهم.).بلکه به خاطر اینکه به فوتبال و نمایش دلپذیرش از سطح روزنامه های ورزشیمان و خاله زنک بازیهای مرسوم بالاتر نگاه کنیم. 3.اما در کل کامنتت آنی به دلم نشست که امیر گفت.یعنی تصویری از علی کریمی که از خودت ساخته ای.ساخته ای.از خودت. 4.و اینکه- بتمن "شوالیه سیاه "- را تازه دیدم و خوشم نیامد. 5.و اینکه اصلا و ابدا نمیتوانم باور کنم که آواز گنجشکها نگاهم را نسبت به خالقش عوض کند.توی کتم نمی رود.یعنی اگر از قبل از خوشم نمی آمد الان هم همانطور است و اگر می آمد که کماکان باید خوشم بیاید.آواز گنجشکها بهترین فیلم مجیدی هست.اجرایش پخته تر از آثار قبلیش هست.اما معجزه ای اتفاق نیفتاده...این را بعد 3 بار دیدن فیلم میگویم.به خاطر توصیه ای که امیر قادری کرد و احترامی که برای نظراتش قائلم.اما فرقی نکرد.چون فیلمهای قبلی مجیدی را هم با همین دقت دیده بودم.این اتفاق را ندید میگیرم.چون خودم بر خلاف انتظار خودم علی دایی را دوست دارم امیر هم برخلاف انتظارم آواز گنجشکها را دوست دارد.این به آن در. 6.بیشتر از همه اینها دوست دارم حالا که روزگار قریب اواخر پخشش است یک کاری توی سایت برایش بکنیم.اگر کسی حاظر است مسوولیت پرونده ای برای این سریال را به عهده بگیرد ما حاضر هستیم کمکی بکنیم.

    امیر: خیلی پیشنهاد خوبی است. اگر کمکی از دست من برمی‌ آید هم... کاوه چرا خودت آستین بالا نمی‌زنی؟
    امین
    يکشنبه 5 آبان 1387 - 3:58
    4
    موافقم مخالفم
     

    چرا می زنه مجاز نیستم

    sadegh
    يکشنبه 5 آبان 1387 - 14:52
    8
    موافقم مخالفم
     

    کلا این بحثه طرفدارا کریمیو دایی خیلی چیزه مزخرفیه به نظرم.که چی؟ادم از کسی که خوشش میاد دفاع می کنه دیگه.بحث نداره دیگه.ادم باید برا دوست داشتنشم دلیل داشته باشه؟من داییو همیشه دوست داشتم.یعنی همیشه.از بازیش دقیقا لذت میبرم.حالا به نظره شما بامزه میاد دیگه.چه میشه کرد.به نظره من شادیای بعد از گله دایی یا گلایی که زمانه مربیگری تیماش میزدن ته لذت از فوتباله.هیچ دلیلیم براش ندارم.اگر از کسی خوشتون نمیاد دلیلی نداره ساله تولدشم اشتباه بگید.اتفاقا از کریمیم به شکله وحشتناکی خوشم میاد(هم از شخصیتش هم از بازیش) هر چند به نظرم اینکه نیومد تیم ملی اشتباه بود.خب حالا به نظرتون چی کنم؟(یه چی تو مایه های همون جنگه سیاه و سفیده این بروجه).یه چیز دیگه اینکه من فکر می کنم امیر حسین جلالی داییو خیلی دوست داره.حداقل اینکه کارایی که باعث شده دایی براش منفور بشه رو انجام میده.مثلا اینکه میگه کلا afcو لیگه ایران(داوری از این به بعد به نفعه استقلاله.حتما یادم میمونه.خدا چی میشد کریمی یه اشتیه اساسی با دایی می کرد که بعد طبق نتیجه گیریه قبلی داوریا همه به نفعه پرسولیس میشدن.بعد احتمالا پنالتیه بازی با برقم در همون راستا تفسیر میشد)زیره بلیطه دایین بعد از اون طرف وقتی دایی فکر می کنه همه باهاش مشکل دارن,احتمالا امیرحسین خان براشفته میشه که این بشره منفور توهم توطئه داره و این حرفا.من نمیدونم فرقه این دو تا چیه.یا مثلا فکر می کنه بعضیا از عشق انرجی میگیرن و بعضیا از نفرت که داییم از دسته دومه مسلمن.بعد انرجی که باعث شده این کامنته طولانیو بنویسه و از قیافه(کی گفته شبیه ۶۰ ساله هاس؟کسی که از فوتبال لذت میبره از قیافش معلومه؟شما مارادونا رو دیدی؟) و شادی کردنه طرف(خدا هم میترسه؟اصلا یعنی چی؟نمیفهمم.هیستیریک؟عزیزم تو یه نفر خوشت نمیاد حتما نباید برا همه کاراش دلیل بیاری)و ایت الله بهجتش بنویسه از کجا میاد؟همیشه از کسایی که از طرفه بقیه حرف میزدن بدم میاد.نمونه هاش تو سیاست زیادن.تو فوتبالم معمولا این ستونه تماس با روزنامه ها رو اگر نگاه بکنید همه از طرفه هوادارای اصیله اون تیم حرف میزنن.این حرفه امیر حسین که دایی منفور ترین چهره ی ورزشیه این مملکته رو هم مثه همونا در نظر می گیرم.چه میشه کرد.

    مصطفی جوادی
    يکشنبه 5 آبان 1387 - 21:1
    14
    موافقم مخالفم
     

    حواستان به جشنواره فیلم دانشویی هم باشد. گرچه برای شخص من جشنواره ها در کل پدیده جذابی نیستند (غیر از لحظات خوبی که از دیدن فیلم های به ندرت خوب نصیب میشود و بعضی از با هم بودن ها). اما لازم بود که برایش تبلیغ کنم، هر چه باشد این جشنواره کار مهمی کرده که باید دینش را ادا میکردم: کلاسهایمان را تعطیل کرده!

    مصطفی جوادی
    يکشنبه 5 آبان 1387 - 21:28
    -19
    موافقم مخالفم
     

    یک کمی حرف برای "آنتی سینمای ما" که امیدوارم یک لحظه گاردش را باز کند و حرف من را بشنود. باور کن من اصلا مشکلی با اینکه تو "آنتی هستی "و اینها ندارم؛...نه. یکبار دیگر این جمله را با ایمان بخوان. واقعا مشکلی ندارم. حالا ادامه میدهیم: خیلی خوب است که آدم در مواجه با پدیده ها شهود کند و به یک نتیجه ای برسد و حالا گیریم که نتیجه اش "آنتی" بودن نسبت به آن پدیده باشد. قابل درک است. چیزی که درک نمی کنم این است که یک آدم انرژی و در مورد شما سواد مفروض و توانای نقادانه اش را تا این حد قدر نشناسانه برای "آنتی" بودن به کار ببرد. ساده اش این است که حیقیقتا اینجا چه کار می کنی؟ آیا آن سواد و شعور مفروض، توجیه کننده این منش است؟ در حالت بعیدش اگر مثل پیامبران راستینی که برای جهالت دیگران رنج می برند! احساس تعهد می کنید ، آیا آنتی بودن راه اش است؟ آن نیچه ای که شما با پرت کردن اسمش برای این و آن عملیات آنتی بودن را به انجام می رسانید ، فلسفه سلبی اش ،شبهه مشروعیت آنتی بودن را فراهم کرده؟! اینکه دارم زیادی نرم صحبت می کنم برای این است که از ذهنیتی که برایتان ایجاد شده می ترسم ، ذهنیت احتمالا دشمن پنداری که خیلی سخت حرف آدم را گوش می کند و این آفت آنتی بودن و متعاقبا گذراندن زندگی به جواب دادن و جواب شنیدن است.( اینکه زندگی چیز بهتری دارد یا نه ، به خود شما ربط دارد.)همه تلاشم برای شنیدن این حرف ها بود. نه برای اینکه از آقای ایکس و ایگرگ دفاع کرده باشم. نه برای اینکه دعوا را ببریم! که راستش اصلا برای من مهم نیست چون جسارتا خیلی نگران خطرات و آفاتی که حرف های این چنینی شما ( و قبل تر کسی مثل "دشمن" اگر یادتان باشد ، که نمی دانیم الان کجاست) نیستم.(این حرف "کل کل "نبود) فقط مسئله ام را با شما مطرح کردم. درک بعضی منش ها در زندگی آدم ها من را حیرت زده می کند ، همین. در ضمن حتی قصد بیدار کردن شما را ه نداشتم. مثل پیامبران راستین!

    خواهش می کنم دادن جواب (به شیوه رو کم کنی!) را کمی به تعویق بیندازید. کلا خوب است که آدم واکنش هایش را کمی به تعویق بیندازد. شاید درک بهتری رقم بخورد. مرسی که گوش دادید

    امین
    دوشنبه 6 آبان 1387 - 3:20
    -3
    موافقم مخالفم
     

    تبریک به همه پرسپولیسها به خصوص قادری عزیز

    اخ چه حال میده بردن این سپاهان و اصفهانیها .

    بازم باختن اما روشون کم نمیشه .

    اما بازم مثل سال پیش سوختن.

    نمی دونم چرا اما خیلی بردن این سپاهان بهم میچسبه تیمای دیکه اینجوری نیست.

    شما هم اینجورید ؟

    راستی دیشب یه کامنت طولانی نوشتم . شاید بیشتر از 1 ساعت داشتم تایپ می کردم . همشم همونجا نوشتم و جای دیگه کپی مکرده بودم و موقعی که ارسال و زدم رفت صفحه اصلی ووقتی برگشتم زدش مجاز به نظر دادن نیستم .

    امیدوارم کامنتم رسیده باشه چون خیلی پاش وقت گذاشتم . جایی هم کپی نکردم که دوباره بذارمش.

    بازم تبریک

    یک بنده خدا
    دوشنبه 6 آبان 1387 - 16:5
    -32
    موافقم مخالفم
     
    حدس می زدم که حتما مشکلی پیش اومده یا در تهران نیستید اما چرا آقای قادری ما رو سر کار می ذارید؟ چرا وعده سر خرمن می دهید و ما را در این ترافیک تهران می کشانید تا نمایشگاه و دوست عزیزی انجا به من می گوید که از صبح شما نیامدید؟ یه اطلاعیه "من نیستم" که کسی را نکشته.

    سینمای ما -  حق با شماست دوست عزیز. معذرت می‌خواهیم. امیدواریم جبران کنیم. مشکل پیش‌بینی نشده‌ای اتفاق افتاد.
    Reza
    سه‌شنبه 7 آبان 1387 - 1:0
    -15
    موافقم مخالفم
     

    نوشته ات درباره "سه زن" خیلی خوب بود ؛ به نظر من هم فیلمی بود که کارگردان و نویسنده ، کاربلد نبودن خودشون رو پشت مثلا مطرح کردن یه مساله مهم و ملی قایم کرده بودن تا فیلمشون مهم به نظر بیاد . هیچی برای دنبال کردن نداشت و من فقط به خاطر اینکه بعدش میخواستم "دعوت" روببینم ( که اون هم متاسفانه خیلی ضعیف بود ) تو سالن نشسته بودم . این دو تا به اضافه "کنعان" هر کدومشون به یه نحوی انقدر نقص های اساسی داشتن که اسم فیلمو نمیشه روشون گذاشت . از انتخاب بازیگر گرفته ( فیلم حاتمی کیا که فکر کنم رکورددار انتخاب بازیگر اشتباه تو سینمای ایران باشه) تا فیلمنامه و دیالوگها و کارگردانی ها همه بد بودن . اما در مورد "آواز گنجشکها" که برای من هم اولین فیلم مجیدی هست که ازش خوشم اومده ( بدوک رو ندیده ام و از بقیه فیلمهاش فقط دقایقی از "پدر" رو دوست دارم ) باید بگم که شاید به قول مهرزاد دانش تو مجله فیلم ادامه روند قبلی مجیدی باشه ( که دلیل خوبی یا بدی نیست ) اما این بار کاملا درست اجرا شده ؛ توجه به جزئیات ، لحظات طنز به جا ، عدم سطحی نگری به غیر از یکی دو مورد ، موسیقی عالی ، فیلمبرداری ، کارگردانی ... و بازی بی نظیر رضا ناجی فیلم رو تا حد یه شاهکار در سینمای ایران بالا برده . امیدوارم بعد از چند سال که هیات انتخاب یه فیلم درست برای فرستادن به اسکار انتخاب کرده به حقش برسه و مطرح بشه .

    ساسان.ا.ک
    سه‌شنبه 7 آبان 1387 - 8:25
    4
    موافقم مخالفم
     

    کاوه جان. من یه مطلب واسش نوشته بودم می خواستم بفرستمش که دیدم تو یه همچین پیشنهادی دادی. خودت آستین بالا بزن که من اولین کسی هستم که مطلبمو واست می فرستم فقط آدرس ایملتو بده.

    مجید هیدی
    سه‌شنبه 7 آبان 1387 - 16:20
    3
    موافقم مخالفم
     

    البته بنده روز جمعه نمایشگاه رفتم وخوشبختانه هم آقای قادری وهم آقای حسنی نسب رازیارت کردم البته آقای حسنی نسب غرق تفحص درلپ تاپی بودکه روی میزبود اما جناب قادری عزیز همونطورکه انتظارداشتم پاسخ گوی کسانی بودکه به غرفه مراجعه میکنند (ازجمله بنده واخوان) یادم رفت ازایشان سئوال کنم اون فیلمی که ازطریق دستگاه پروجکشن توی غرفه پخش میشد چی بود ظاهرا" ازاین فیلمهای ناقصی بودکه به تاریخ سینمای ایران میپردازه وهمیشه خدا کم وکسری داره .

    شیده
    سه‌شنبه 7 آبان 1387 - 19:44
    4
    موافقم مخالفم
     

    شایید کمی دیر شده باشد اما دوست دارم هنوز درباره ی مطلب فرزاد حبیب اللهی حرف بزنیم

    دوست عزیز قطبی ادم خوبه فیلم های مردم نبود ادم خوب ها معمولا کارهای خوب می کنند و همیشه قابل احترامندو اگر اشتباهی هم بکنند خب اتفاق مهمی نیفتاده اما قهرمانان کارهای بزرگ می کنند هنجار شکنندو معمولا بر خلاف جریان اب حرکت می کنندو قطبی به قهرمان تبدیل شده بود برای همین وقتی اونی بود که باید باشد در اسمان بود و وقتی خراش برداشت خیلی بیشتر از یک مربی (یک ادم خوبه دیگر) نکوهش شد چون اصلا قهرمان حق اشتباه ندارد هر چند که باز این اشتباهات هم برای به اجرا دراوردن همان ارزش هایی باشد که از او یک قهرمان ساخته است (با اصرار می گفت اعتراضاتش به مسئولان پرسپولیس برای مشکلات بازیکنانش است نه برای خودش) اما سوال اینجاست چرا قهرمانان همیشه ادم های تنهایی هستند بعد از نوشته شما انتظار داشتم کلی مطلب موافق ومخالف در این روزنوشت باشد اما .................

    و دیگر اینکه ای کاش طر فداران فوتبال هم مثل تماشاگران سینما بودند

    راستی چرا بعد از سرباز های جمعه باز برای دیدن فیلمی از کیمیایی به سینما رفتیم؟

    کاوه اسماعیلی
    سه‌شنبه 7 آبان 1387 - 23:9
    26
    موافقم مخالفم
     

    تازه داشتم بهانه جور میکردم یه جوری از زیرش شانه خالی کنم که همین الان یکی از بچه ها sms زد که آقا من یه مطلب واسه روزگار قریب دارم.

    پس حالا که اینطور شد قبوله.جمعه تکرار آخرین قسمتش پخش میشه....اگه کسی دوست داره واسه پرونده "روزگار قریب" چیزی بنویسه تا همون حدودا مطلبش رو بهم میل کنه

    kaveh56_56@yahoo.com

    و اینکه یادم میاد چند نفری اینجا بودند که از سریال خوششون نیومده بود.خوشحالتر میشم که اگه دست به قلم هستند حتما مطلبشون رو میل کنند.

    و البته امیر قادری هم که همه جور کمکش رو پایه ام...

    مازیار
    چهارشنبه 8 آبان 1387 - 3:54
    -3
    موافقم مخالفم
     

    بحث فداکاریو این چیزها نیست بحث حس کردن دردهای مشترک چند نفر است دردهایی که تو را خرد میکند نابود میکند وتو همینطور با چشم های وق زده به ان ها نگاه میکنی حیرت میکنی و میخواهی بمیری چون این چند نفر با تمام این مشکلات خیلی بزرگ مومنانه به زندگی ادامه میدهند وانقدر جهان اطرافشان پر از گرما و شور نهان زندگی میکنند کهتو از خودت ونا امیدی مسخره ات خجالت میکشی و حالا من ان جا هستم با کلی ادم این مدلی که دارند زندگی میکنند و نفس میکشند پیش می ا یند ومیسازند وتو را در زندگی پر مشکلشان سهیم میکنند وتو حجالت زده فقط به لوس بازیهای کذشته ات مینگری و فکر میکنی چقدر ادم مزخرفی بودی که با یک دهم مشکلات این جماعت نا امید میشدی و حالا ان ها پیش منند دوستان لحظات خوب منند و من دارن تمام تلاشم را میکنم تا انها را از اضمحلال نجات دهم به انها نزدیک شوم تا بتوانم کمی از تنهایی انها راپر کنم وبعد از ان که انها را کمک کردم گوشه ایی بنشینم وارام اطرافم را بنگرم ان وقت از ان ناامیدیهای قبلی پشیمان نیستم چون از مرتبه یک بنده غر غرو به مرتبه یک ناظر پیشرفت کرده ام چون در جهان چند گل در حال پر پر شدن سهیم شده ام و دارم با تمام وجود سعی در حفظ ان ها میکنم وبا تمام همین وجود بی مقدار احساس میکنم بزرگ شدم احساس میکنم برای اولین بار در برابر این دوستانم مسئولم دارم میسوزم از نابودی این گلها ومیگویم کاش قوی تر بودم

    رامين
    چهارشنبه 8 آبان 1387 - 14:16
    -5
    موافقم مخالفم
     

    سلام امير جان

    يكشنبه in bruoges منتظرته

    اميرحسين جلالي
    چهارشنبه 8 آبان 1387 - 15:17
    3
    موافقم مخالفم
     

    چقدر خوشحالم كه تو اين روزنوشت، روزنوشتي كه به نام دوتا از محبوبترين آدماي زندگيم، محسن چاوشي نازنين و استاد پرويز دوايي دوست داشتني و عزيزم، مزين شده من بيشترين كامنتارو دارم.

    اما امروز يكي از بهترين خبراي اين چند وقتو شنيدم، تو اين روزايي كه سخت ترين لحظاتم شبا وقت خواب و روزا موقع بيدار شدنه، امروز ظهر كه بيدار شدم و با بي حوصلگي تلويزيون رو روشن كردم و اخبار ورزشي كانال 3 رو ديدم و خبرو شنيدم واقعا توپ توپ شدم:

    دن ديه گوي كبير، اسطوره ازلي ابدي دنياي فوتبال و ورزش و همه دنياهاي ديگه سرمربي آرژانتين عزيز شد.

    فقط مي خوام بشينم و منتظر ديدن استاد روي نيمكت باشم، اينكه مثلا چطور خوشحالي مي كنه، چطور ناراحت مي شه، چطور سر بازيكنا داد مي زنه، چطوري به داور اعتراض مي كنه، چطور مربي حريفو نگاه مي كنه، چطور دامادش(آگوئرو) رو به جاي كارلوس توز مي فرسته تو بازي و اينكه با ديدن حركات مسي كوچولو چي كار مي كنه...

    اين اتفاق البته يه نكته مهم ديگه هم داره و اونم قضيه معروف هبوط اسطوره‌ به دنياي آدماي معموليه، اينكه حالا و با زميني شدن ساحت آدمي كه هميشه از دور ستايش مي شده و حالا در پستي قرار گرفته كه ممكنه ناكامي به بار بياره چه اتفاقاتي مي افته.

    امير هميشه درباره فيلماي استاد "كيو" اين قضيه رو به كار مي بره و حالا به نظرم اين سرمربيگري دن ديه گو مي تونه محك خوبي براي شناخت بيشتر اسطوره و تواناييها و مشخصاتش باشه.

    فقط خوشحالم و اميدوار و منتظر، حالا ديگه جام جهاني 2010 برام فقط يه جام جهاني ديگه نيست، يه جشن و عيش تمام و مدامه كه ثانيه ها رو مي كشم تا بهش برسم...

    اميرحسين جلالي
    چهارشنبه 8 آبان 1387 - 16:47
    -11
    موافقم مخالفم
     

    آقا تا اينجام حيفه اين يادداشتي كه قراره فردا تو ايران ورزشي چاپ بشه رو، يه تيكه هاييشو براتون نذارم، بخونيد و اسطوره رو بيشتر بشناسيد:

    «احساس من مانند جک نیکولسون در فیلم دیوانه از قفس پرید است» (قابل توجه امير)

    «من یک معتاد بودم، هستم و خواهم بود. کسی که معتاد می شود باید هر روز با آن دست و پنجه نرم کند.»

    «زین الدین زیدان شاید امروز بهترین بازیکن جهان باشد اما فوتبال او بیمار است.»

    «مردم به من رای دادند اما آنها می‌خواهند جایزه ام را با پله تقسیم کنم، من جایزه‌ام را با هیچ کس نصف نمی‌کنم. آنها به خاطر 12 سالی که در اروپا بازی کردم مرا با او مقایسه می‌کنند. پله هرگز چنین تجربه‌ای نداشت لطفا دیگر مرا با او قیاس نکنید.»

    « فکر می‌کنم یک کشور را برده ایم نه فقط یک تیم فوتبال را»

    «انگلیس همیشه از ما می ترسد، می بینم که نمی توانند روی پای خود بایستند.»

    «من آرام هستم، فکر نمی کنم نام فامیل من مانعی برایم باشد البته برای دیگران هست.»

    «من تمام عمرم را سخت تلاش کرده ام، کسانی که می گویند من شایسته هیچ چیز نیستم حرف مفت می زنند.»

    و اين هم اظهار نظر بعضي بزرگان راجع به استاد:

    سر الف رمزی:«پله تقریبا همه چیز داشت، مارادونا همه چیز دارد او سخت کوش‌تر، تواناتر و باتکنیک تر است مشکلش این است که قوانین را به نفع خود می خواهد.»(البته حواستون هست كه طرف "سر"ه)

    کوین کیگان:«فکر نمی کنم هیچ کس بزرگتر یا کوچکتر از مارادونا وجود داشته باشد!»(قابل توجه كاوه عزيز)

    میشل پلاتینی:«آنچه زیدان با توپ انجام می دهد مارادونا می تواند با یک پرتغال انجام دهد.»(پلاتينيه آقاها)

    سر بابی رابسون :«با مارادونا، آرسنال هم می توانست قهرمان جهان شود»(مال دوره ايه كه آرسنال باقالي بود)

    یورگن کلینزمن :«مارادونا بازیکنی بود که همیشه تحسینش کرده‌ام، او هنرمندی بود که تمام حرکاتش در زمین با خلاقیت و زیبایی همراه بود.»

    کارلوس بیلاردو:«تیم من مارادونا و 10 نفر دیگر است»(و حالا ظاهرا اين كارلوس بيلاردو كه مربي تيم قهرمان جهان 86 بوده شده دستيار استاد!)

    دلم مي خواد به هركي مي شناسم و هرطور كه مي تونم راجع به استاد حرف بزنم و بنويسم...

    جواد رهبر
    چهارشنبه 8 آبان 1387 - 21:0
    -5
    موافقم مخالفم
     

    .Robert Frost: Freedom lies in being bold

    ساسان.ا.ک
    چهارشنبه 8 آبان 1387 - 23:12
    -8
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    بچه ها من به بن بست رسیدم. موندم دیگه با این دانش آموزا چکار کنم. اولش اومدم یه جوی رو توی کلاسا راه انداختم که خب یه جورایی موقعی که دانش آموز بودم جزو آرزوهای برآورده نشدم بود. ارزش و احترام بچه ی اول دبیرستانی رو بردم بالا. سر کلاس از فوتبال و حواشیح صحبت می کردم تا بچه ها جذب کلاس شن. اما کم کم دیدم به یک کلاس غیر قابل کنترل تبدیل شده. کم کم سروصدای مدیر و معاونا داشت درمیومد. خب من یه خورده مقاومت کردم اما دیدم نمیشه. مخصوصا با یکی از کلاسا که نه تنها من و روش مخصوصم باهاش مشکل داشتم که بقیه ی معلما هم همینطور بودن ( یه روز فقط باید بیام اتفاقاتی که سر این کلاس افتاده رو براتون بگم تا از خنده روده بر شین ) تا اینکه از امروز اومدم روی دیگری از خودم که خود واقعیم نبود رو نشونشون دادم. خشن، سخت گیر، اهل تنبیه و به شدت خشک و غیر قابل انعطاف. که البته واسه امروزم خوب بود اما بعید می دونم بتونم کل سال رو اینطوری سر کنم.

    خب هر کسی می تونه یه چیزی بگه که سخت محتاج نظرات جدید و به دردبخورم.

    امین
    پنجشنبه 9 آبان 1387 - 4:16
    -18
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    حرفی برای گفتن نداشتم . یعنی حوصله نوشتن نداشتم .

    اما یکی اینجا یه سوال پرسید که نتونستم بی جوابش بذارم .

    شیده خانوم

    جواب سوالتون کاملا مشخص به همون دلیلی که فیلمهای قبلی کیمیایی دیدیم .

    که اون دلیل این است .

    عشق به سینما و عشق به مسعود کیمیایی و عشق به سینمای مسعود کیمیایی و به عشق قیصر و سید و قدرت و یا به عشق داش اکل و سفر سنگ و سرب و اعتراض و........

    اگر بخوای تا دلت بخواد واست دلیل میارم . چه بعد از سربازهای جمعه و چه بعداز رئیس که خواهیم رفت .

    یعنی تو دلایلی نداری؟ امکان نداره

    تا سینما تو ایران هست . اسم کیمیایی بزرگ هم تو سینما خواهد بود و خواهد ماند . حتی اگه همه بگن فیلماش ضعیف شده . فکر مینکم فقط اذت دیدن گوزنها برای نشستن و حتی 30 فیلم ضعیف ( که نیستن) رو داشته باشه.

    اینطور نیست شیده خانوم؟

    شما چی اقای قادری ؟ دلیلی ندارید؟

    موفق باشید

    علی خطیبی
    پنجشنبه 9 آبان 1387 - 14:51
    8
    موافقم مخالفم
     

    آقای قادری ، سلام

    یکشنبه 5 آبان ماه 1387 اومدم به غرفه مجموعه سایت های ما در دومین جشنواره رسانه های دیجیتال . چون گفته بودین می آین اومده بودم . ولی نبودین . نیم ساعتی منتظر شدم . نیومدید . حدود ساعت 16 رفتم غرفه و یک بسته که توش یه سی دی بود ، به کسی که تو غرفه بود دادم تا به دستتون برسونه . به دستتون رسید ؟

    ساسان.ا.ک
    جمعه 10 آبان 1387 - 14:50
    -13
    موافقم مخالفم
     

    امیر قادری با سیمای جدید. دیدینش بچه ها؟ اول با خودم گفتم این کیه که اومده داره در مورد سینما حرف میزنه. اصلا نشناختمش تا اینکه زیرنویس زد که آره این خود خودشه.

    کلا امیر قادری هر وقت تو تلویزیون میاد یه خورده عجیب غریب ظاهر میشه. یه بار واسه فیلم حضور بود ( مصطفی یادت میاد چقدر سر حرفایی که نیما زده بود باهاش بحث می کردی؟ ) که نشسته بود روی یک نیمکت تو فضای بازی مثل یه پارک یه بار هم که موهایی پخ پخی گذاشته بود مثل تیپهای دهه 70. حالا هم که موهاشو مثل این سربازا کرده بود. آقا راستی خیلی محلصیم.

    سهیل
    شنبه 11 آبان 1387 - 10:18
    7
    موافقم مخالفم
     

    خوشم میاد وقتی پرسپولیس رو دور باخته اینجا همه یادشون میفته باید درباره سینما و محسن چاووشی و اینا حرف بزنن. تیمم و تیمم این بود تیمت؟

    امید غیائی
    شنبه 11 آبان 1387 - 20:50
    1
    موافقم مخالفم
     
    چند مطلب کاملا نامربوط: اینجا خیلی ها من را بهتر از خودم می شناسند.کسانی که حرفهایم را باهاشان زده ام و دلتنگی هایم را خالی کرده ام و خلاص شده ام.اما نمیدانم اینهمه بی مهری یا بهتر بگویم فراموشی چه تاثیری روی کسی میگذارد که بهترین دوستان اینروزهایش را از بین همین بچه ها دارد.کسانی که شاید الان مسایل کوچک و بی اهمیتی فاصله های من را باهاشان بیشتر کرده. وقتی دوشنبه قسمت آخر سریال رزگار قریب پخش شد به امیرقادری گفتم میخواهیم پرونده روزگارقریب که به نظر من از اتفاقات نادر تلویزیون ایران است را برای سینمای ما در بیاوریم.به شدت استقبال کرد و بخاطر علاقه شدیدم به سریال که فکر کنم فقط یک قسمتش را ندیدم با ذوق و شوق به خیلی ها اس ام اس دادم که برویم برای روزگارقریب.اما.........همان که میترسیدم روزی به سرمان بیاید شد.دوستانی که اس ام اسم را جواب نداده گذاشتند به کنار یک نفری که تمام گرفتاری ها و خستگیهایش را میدانم و حاضر شد بنویسد و یکی دو دوستی که حاضر نشدند چیزی بنویسند به کنار،دلگیریم از این است که اگر علاقه ای باشد وقت و حس و فرصت و همه چیز می آید.با هم.اما کاوه عزیز برای روزگار قریب روی من یکی به شدت حساب کن.کاش تهران بودی و مصاحبه هایش را هم ""باهم""می گرفتیم.فکر کنم امیرقادری آنقدر بٌرش داشته باشد که وقتش را برایمان جور کند.فکر کن بهترین پرونده سایت را میرفتیم.اما نوشتن را پایه ات هستم اساسی.مخصوصا حالا که امروز در روزنامه خواندم نوشتن برای آرام شدن خوب است . ---------------------------------------- فکر کنم آخرین روزهای فصل فوتبالی پیش بود که دیگر میدانستیم استقلال این فصل آن چیزی نیست که میخواهیم.اما باز هم من و سعیدهدایتی و مصطفی جوادی و یکی دو نفر دیگر همچنان به استقلالی بودنمان افتخار میکردیم و مطمئن بودیم این تیمی نیست که ما عاشقش بودیم.وحدتمان رفته بود و این فصل با نتایج نه چندان خوب هفته های اول حالا ترکیب رویاییمان را پیدا کرده ایم و قلعه نوئی که دوست داشتن و نداشتنش ربطی به استقلالی بودنم دارد دیگر یکدنده بودن را کنار گذاشته و احتمالا بعد از تساوی مقابل پرسپولیس که بازیکن شماره هشت اش در دقیقه هشتادوهشت گل را به خوردمان داد فهمیده که تیم برای عده ایست که در ورزشگاه هنجره شان پاره میشود و سر آخر هم به علت متشنج گردن جو میگیرندش.آن هم بین 70 هزار تماشاچی. حالا یواش یواش دارد معلوم میشود قطبی چندمرده حلاج است.کسی که شاید ایمانش کارگر بیفتد و رقبایش را متزلزل کند اما دل شیر و قلب ببر هم جلوی استقلال این فصل را نمیتواند بگیرد.برهانی راه دروازه را پیدا کرده و گوشت تلخ ترین بازیکن استقلال گل حساس میزند و یک بر هیچ جلویمان می اندازه و جباری هم استادانه برد را بهمان تقدیم میکند. وعده مان می دهید به آخر فصل؟!تا آنموقع هم منتظر می مانیم. درحالیکه با حرفهای کاوه در مورد کریمی نمیدانم چرا بد جور موافقم.حتما حسودیمان میشود!!! ------------------------------------------------- همین.
    امیر: این جوری نمی‌شود. باید با یک روزنوشت جدید و کامنت‌ها و نظرخواهی‌هایش یک تکانی به خودمان بدهیم. بعد هم این که برای اولین بار در عمرم از شخصیت فوتبالی قلعه نوعی خوشم آمد (بقیه‌اش به من مربوط نیست)؛ وقتی گفت: کار مهمی نکردیم. فقط آرش برهانی را به خودش شناساندیم.- حرف ظاهرا ساده و البته گنده‌ای بود.
    خاطره آقائیان
    شنبه 11 آبان 1387 - 21:16
    14
    موافقم مخالفم
     

    اطلاعیه:با کمک چند تن از بچه های همین کافه پرونده ای برای وال-ای نازنین در بخش سینما جهان سینمای ما درآورده ایم.از همه شما وال-ای دوستان هم دعوت می کنیم سری بهش بزنید و ما را هم از نظرات خود بی دریغ نگذارید...

    پ ن:چه لفظ قلم حرف زدم ها!8)

    تونی راکی مخوف
    شنبه 11 آبان 1387 - 21:23
    -14
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    2 3 هفته ای میشه که بعد از مدت ها فیلمی دیدم که عرق آدمو در میاره. بادبادک باز اصل جنسه. بشتابید و ببینید و نظر هم فراموش نشه. فعلا تا نظرها رو بخونم " بر تو هزار دفعه".

    یه سوال از امیر: پستچی فیلم شب یلدا رو میشناسی؟

    یه سوال دیگه: یوونتوس و به خصوص الکس این روها رو هستی؟

    و داستان بلند هزار خورشید تابان اثر خالد حسینی رو از دست ندین که آخرشه.

    این پایان نیست...............

    شیده
    يکشنبه 12 آبان 1387 - 3:8
    -9
    موافقم مخالفم
     

    برای امین عزیز

    ممنون می خواستم همین جواب رو بگیرم

    والبته ما هیچ وقت قهرمانانمون رو تنها نمی گذاریم

    محمدحسین آجورلو
    يکشنبه 12 آبان 1387 - 11:6
    17
    موافقم مخالفم
     

    وقتی خبر سرمربی گری مارادونا رو شنیدم با یک از بچه ها پریدیم بغل همدیگه و دادو هوار کردیم یک نفر که داشت مارو میدید گفت ...ها رو نگا

    دیروز دم بلیط فروشی سینما بودم ساعت نزدیک پنج بود یه پسر و دختری با هم اومدن جلو پسره گفت بلیط فیلمی که ساعت پنج شروع میشه رو بده. خوش به حال ما که سالن سینمامون شده .....

    ali khatibi
    يکشنبه 12 آبان 1387 - 17:8
    -4
    موافقم مخالفم
     
    آقای قادری ، سلام یکشنبه 5 آبان ماه 1387 اومدم به غرفه مجموعه سایت های ما در دومین جشنواره رسانه های دیجیتال . چون گفته بودین می آین اومده بودم . ولی نبودین . نیم ساعتی منتظر شدم . نیومدید . حدود ساعت 16 رفتم غرفه و یک بسته که توش یه سی دی بود ، به کسی که تو غرفه بود دادم تا به دستتون برسونه . به دستتون رسید ؟

    امیر: دوست عزیز من مسافرتم. به محض این که رسیدم پیگیری می‌کنم.
    مبزو
    يکشنبه 12 آبان 1387 - 23:21
    29
    موافقم مخالفم
     

    سلام ساسان ا ک

    سریعا فیلم کلاس ( بین دیوارها ) رو ببین ....

    نمی شه کاری کرد ... نمی شه اونطوری تو کلاس مدیریت کرد وقتی هیچ جای مدرسه جای نشون دادن دانش آموز نیست یه مجال غیر طبیعی فاجعه می شه ... موفق باشی .

    اميرحسين جلالي
    دوشنبه 13 آبان 1387 - 16:40
    -20
    موافقم مخالفم
     

    به اميد غيايي: هاشيموتو بابا... به امير قادري: امير واقعا اين جمله رو تو نوشتي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ باور نمي كنم به خدااااااااااااااااااااااااااااااا امير قادري! تو داري از شخصيت فوتبالي قلعه نوعي خوشت مي ْآد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اون وقت بقيه اش به تو مربوط نيست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اين جمله رو تو نوشتي امير ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اين جمله رو تو نوشتي امير ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اين جمله رو تو نوشتي امير ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اين جمله رو تو نوشتي امير ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اين جمله رو تو نوشتي امير ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اين جمله رو تو نوشتي امير ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    ali
    دوشنبه 13 آبان 1387 - 21:45
    -10
    موافقم مخالفم
     

    هواداران محترم تیم فوتبال پرسپولیس تهران ؛ سلام :

    من مثل ِ شما دوستدار تیم پرسپولیس هستم. نُه ساله که همه من رو به عنوان یک پرسپولیسی متعصّب و دو آتشه می شناسند . من افشین قطبی را خیلی دوست دارم و احترام زیادی برای او قائلم . چه از لحاظ اخلاقی و چه از لحاظ فنی . موافقم که دی کارمو عملکرد خوبی نداشته است ولی از همه شما هواداران با غیرت پرسپولیسی تمنا دارم که در روز پنجشنبه شانزدهم آبان ماه 1387 با حضوری پرشور و ایجاد جوی مثبت تا پایان مسابقه ، به حمایت از تیم محبوبتان که محبوب ترین تیم ایران و آسیاست بپردازید و صبور باشید . حضور پرشور شما در ورزشگاه آزادی قبل از اینکه داور سوت آغاز بازی را به صدا در بیاورد ، موجب قوت قلب پرسپولیس خواهد شد. الآن وقت گلایه و اعتراض نیست. کمک کنید تا دست به دست هم به خارج شدن پرسپولیس از بحران کمک کنیم . وعده ما ، تهران ، ورزشگاه آزادی ، پنجشنبه شانزدهم آبان ماه 1387 ، ساعت 15 . ظاهرا بازی 16.20 آغاز میشه . با سپاس / علی خطیبی ، سرخ ترین پسر دنیا .

    مازیار
    سه‌شنبه 14 آبان 1387 - 6:30
    -20
    موافقم مخالفم
     

    )چگونه توضیح بدهم به ان حاجی دلسوز به ان دانشجوی درس خوان دانشگاه ازاد چگونه برای انها خودم،نسلم روایتم را جا بیندازم ان هم با این همه فاصله با این همه تفاوت در تعریف تفاوت در برداشت در نگاه انها از رابطه ان هم هر مدلی اش میترسند ان حاجی دلسوز که از سر مهربانی و صدق میخواهد درسمان را بخوانیم لیسانسمان را بگیریم و یک کار نان اب دار پیدا کنیم زندگی را همین جوری می بیند کوچک وساده سر راست بدون هیچ تناقض وپیچیدگی خوشبختی را هم لابد این طوری برای خودش تعریف کرده یعنی زندگی کن نگذار هیچ چیز تو را از مسیر خطی ومستقیم دور کند حالا من انجا وسط اتوبوس شلوغ بی ار تی دارم بحث میکنم ومیروم جلو تا توجیهش کنم وبگذارم خودش حکمت نسل نرا بفهمد ولی فقط دلسوزی می کرد حق هم داشت او خوشبختی را این مدلی می دید ساده و با یک فرمول مشخص وخطی تازه یک جوان هم بود از جوان های ساده موفق ومعمولی که در اینده سر کار میرود وزن و بچه دار میشود ومیشود یک مدل موفق از جوانی که ان حاجی دلسوز مد نظر داشت خدا شاهد است هیچ کدام از این صفات را از باب تحقیر به کار نبردم فقط خواستم یک مدل اینطوری توی ذهنتان بیاید حالا ان وسط من باید تعریف وحکمت خودم را از نسل امروز خودم به انها بدم طوری که نه به انها بر بخورد و هم بفهمند منظور ما از اینده و رابطه واین جور چیزها چیست

    2)من چرا دانشگاه میروم؟ اگر بخواهم باب طبع ان حاجی دلسوز جواب بدهم باید بگویم برای درس خواندن ولی نه واقعن تمامش به خاطر این نیست وشاید اصلن درس درصد خیلی کمی از علت های من برای دانشگاه رفتن باشد من دانشگاه میروم تا سید احمد چند بیت شعر مهمانم کند با نوید و میلاد پیغامی و مهران گپ بزنم با محمد اخوان شوخی کنم کمی از چشمه معرفت میلاد نوریان را بچشم علی عسگریان را داداش خطاب کنم خاله شادی را ببینم برای سهیل مرام خرج کنم شهرزاد از اخرین کارهای عکاس اش برایم بگوید وکلن یک صبح تا بعد از ظهر بی نظیر را تجربه کنم طوری که انگار وسط ان همه هیاهو دور هم جمع شدیم تا هویتمان را از این کل منسجم بگیریم و حال این ترم داریم نتایجش را می بینیم خورده اکیپ ها کنار هم جمع شدند زیر بیدی ها با دور حوضی ها رفیق شدند دل ها به هم نزدیک تر شده این یعنی این که کم کم از تجربه ای کوچک محفلی داریم به یک کل واحد یک تعریف پست مدرنیتی از رفاقت میریسیم که انگار برای همه جنس نایابی شده وهمه دارند تویش غوطه می خورند وحال می کنند اشتها ها برای محبت بیشتر شده جنسیت وسن ومرام عقیده کنار رفته وتنها چیزی که از ان همه باقی مانده یک تعرف لخم و پوست کنده از رفاقت است رفاقتی که با حکمتی جدید امیخته شده توانایی جذب عضو جدید را دارد وحتی ادم های خنثی و بی جهت را هم درون خودش حل می کند

    3)حالا من داخل اتوبوس بی ار تی شلوغ تمام این ها را به ان حاجی دلسوز و جوان موفق ومرتب توضیح میدادم کاری که خیلی سخت است چون روابط انقدر پیچیده شده وتبدیل به خورده روایات های هدفمند ولی غامض شده که ذهن تک بعدی حاجی دلسوز توانایی پردازش ان را ندارد و او هم چون تعریف درست ودرمانی از این نوع روایت ندارد به راحتی ان را نفی میکند یعنی چون جوابی برای سوالش پیدا نکرده اصلن ماهیت سوال را زیر سوال می برد(چه نوشتم) ان را غلط والکی می خواند تا وجدانش اسوده باشد که راه حلی برای سوال بی جوابش پیدا کرده اما نقش ان جوان مرتب ان وسط چیست هیچی او خنثی عمل میکند چون خرده روایده را دیده(هر چند ظاهری ونه عمیق) و هم این که ذهنش با همان مدل روایت خطی از زندگی پالایش شده پس وسط ماجرا را میگیرد تا نه چیزی از دست برود نه وجدانش ناراحت شود

    4)حال بیاییم یک دختر سیگاری را در نظر بگیریم که راحت با پسره ارتباط سالم برقرار میکند این دختر چه جایگاهی در ذهن ان حاجی دلسوز وان جوان مرتب دارد اصلن تعریف شده هستند معلوم است که اولین موضوع در ذهن حاجی (به عنوان نماینده یک نسل نه یک شخص مشخص) تنبیه ومجازات است اما همه میدانیم تعاریف چقدر عوض شده الفاظ فرق کرده سبک زندگی ها تغییر کرده وحق ها هم بیشتر شده حالا اگر حاجی با همان لحن پند گونه ان دختر نصیحت کند یا جوان مرتب دلیل عقلی بیاورد دختر متنبه میشود صد در صد نه پس این راه حلهای کهنه ودمده نه میتواند موجب حل شدن سیگار کشیدن ان دختر ها شود نه میتواند جلوی روابط درون دانشگاهی را بگیرد چون حاجی دارد از زندگی اینده صحبت میکند وما هم ان وسط به کل منسجم خودمان که باهاش حال میکنیم فکر میکنیم چرا؟ چرا ندارد زندگی پیشرفت کرده وحاجی دلسوز ساده مانده

    5)حال می ارزد طبق تعریف حاجی اسه برویم ویبیاییم که گربه شاخمان نزد نمرهایمان بالا یاشد ولی از حکمت این اکیپ جمعی بی بهره بمانیم واقعن حیف است سید را نفهمی نوید ومهران وعلی عسگریان و میلاد نوریان وخاله شادی وشهرزاد را نفهمی ولی درس را بفهمی این وسط همه چیز وسط حیاط دانشگاه ریخته نه داخل کلاس ها کنار اکیپ باحالی که خواهرانه وبرادرانه کنار هم هستند ودارند از راه درستش روح خودشان وبقیه را جلا میدهند حال من باید تمام این ها را به ان حاجی بگویم ولی نمیشود میدانم نمیشود

    6)من دوستنام زیر شر شر باران پیاده راه افتادیم و قدم زدیم حرف زدیم حال کردیم ومعجون خوردیم ولی اگر حاجی بود قطعن اتوبوس سوار میشد تا خیس نشود ولی ما خیس شدیم و حال کردیم حالا من چطور این لحظات ناب را برای حاجی توضیح بدهم

    سرپیکو
    سه‌شنبه 14 آبان 1387 - 19:14
    -5
    موافقم مخالفم
     

    تقدیم به امیرخان و بچه های کافه

    ..............................................

    اين روزا برزخی ام ، خيلی خرابم ، داش آکل

    يه چيزايي مي بينم ، انگاری خوابم ، داش آکل

    قيصر اون روزا به خونخواهی فرمون ميومد

    خود فرمون شده آب منگلی امروز، داش آکل

    اونیکه اون قديما ، يه تهرونو سيا ميکرد

    سر چهاراه ، شده امروز ، حاجی فيروز، داش آکل

    آدما مشتی بودن ، ناکس و نا لوطی نبود

    ولی امروز ، لوطی بازی توی قصّه اس ، داش آکل

    زير بازارچه تا چارسوق و تموم سنگلج

    اسم تو، تو همه جا ، ورد زبون بود ، داش آکل

    پای هم آدما وا ميستادن و مشتی بودن

    معرفت ، تو رفقا ، خيلی کلون بود ، داش آکل

    اونروزا سيد ما واسه خودش قدرتی بود

    حالا قدرت ، شده پول و سکه و زر ، داش آکل

    مرد و مردونگی رو جدی نگير که قصّه بود

    توی طوقی ، تو گوزنا ، توی قيصر داش آکل ...

    نازنین
    سه‌شنبه 14 آبان 1387 - 23:52
    -3
    موافقم مخالفم
     

    نمیدونم کامنت هام نمیرسن یا انتخاب نمیشن؟

    به هر حال وقتی کلی وقت میگذاری و مینویسی و هر شب با وجود خستگی سر میزنی ببینی جوابی گرفتی یا نه یه ضد حال تمام عیاره که کامنتت رو نبینی.

    احسان ب
    چهارشنبه 15 آبان 1387 - 4:0
    6
    موافقم مخالفم
     

    1- آقا این قضیۀ مارکو و دی کارمو بدجوری داره بیخ پیدا میکنه. بعد از مدارکی که نود رو کرد، امروز هم چند تا روزنامۀ ورزشی بهش پرداخته بودن و پژمان راهبر نوشته بود که این یک" واترگیت فوتبالی" است. البته تو همین روزنامه مقالۀ دیگه ای هم بود که نوشته بود اطلاعات نود مال "ویکی پیدیا" بوده و نمیشه روش زیاد حساب کرد. من که پاک گیج شدم. اگر این چیزا مخصوصأ قسمتی که مربوط به ارتباط مالک کره ای اون باشگاهِ "درپیت" با مارکو و قطبی میشه، درست باشه خیلی بد میشه. یه جورایی مثه این می مونه که وسط یه فیلم کلاسیک و راست و ریس(نه از اون فیلمای امروزی که تا آخرش صدبار از کارگردان رودست می خوریم)، درست موقعی که تو اوج لذت بردن از داستان هستیم یهو آدم خوبۀ داستان توزرد از آب در بیاد. امیدوارم که این چیزا درست نباشه و انتخاب دی کارمو حداکثر یه اشتباه فنی از طرف قطبی باشه. امیدوارم. مگه ما چند تا دلخوشی درست و حسابی تو این فوتبال داریم که بخوایم یکی یکی، به این راحتی از دستشون بدیم!!! 2- اما برنامۀ نود این هفته لحظه های خوب دیگه ای هم داشت.بعد از افول سوپراستار طنز این فوتبال یعنی "فیروز کریمی"،" خداداد" رو از دست ندین.اون لحظه ای که داشت می گفت تیم ما پول فیزیوتراپی هم نداره و بعد گفت:"ایناهاش ، این دوتا چلاق با عصا دارن میرن..." وبعدش کات به مدیوم شاتی از دو بازیکن پیام که با عصا داشتن از سکوها بالا میرفتن شاهکار بود. من که تا آخر برنامه نمی تونستم جلوی خنده ام رو بگیرم. کلن خداداد موجود صادق و فوق با مزه ایه. می تونه یه مدتی سرگرممون کنه تا ببینیم استعداد بعدی کی از راه می رسه. خوش باشید.

    امیر: این‌ام از اون کامنت هایی بود که همه‌اش رو دوست داشتم. اون ام لانگ شات اول که این قدر جواب داد، نه مدیوم شات.

    روزنامه نگار آماتور
    چهارشنبه 15 آبان 1387 - 8:50
    1
    موافقم مخالفم
     

    سلام...

    به ما كه خيلي خوش گذشت...

    روزنامه نگار آماتور
    چهارشنبه 15 آبان 1387 - 8:52
    -3
    موافقم مخالفم
     

    راستي... ايميل هم چك كنيد همون ايميلي كه بهم دادين

    رولت روسی
    چهارشنبه 15 آبان 1387 - 15:36
    17
    موافقم مخالفم
     

    جسارتا باید عرض کنم : اصرارت برای نوشتن پست مفصل و ادیت کردن چند باره اون رو نمیفهمم .شخصا علاقه دارم که روز نوشت هات لااقل هرچند روز به بار تازه بشه و نه ادیت

    iman
    سه‌شنبه 15 بهمن 1387 - 15:47
    -14
    موافقم مخالفم
     
    رفیق من...

    جای تاسف داره که نقدهایی رو که درباره ی آخرین فیلم بیضایی می خونی این همه چیزهای نازیبا رو درباره ی اوضاع و احوال نقدنویسی امروز ایران نشون می ده . بیضایی که تا همین دیروز

    استاد؟ مسلم فیلمنامه نویسی ایران شناخته می شد حالا به

    خاطر ساختن یک فیلم بد ( من که هنوز ندیدمش) این همه بهش کم لطفی بشه . تازه منتقدای ما که جواب خودشون رو هم می دند : بیضایی دلگیر بوده . فیلمش هم درباره ی همین دلگیری است . اما آقای قادری من می گم چه فرقی می کنه بین فیلم

    آخر بیضایی و فیلم های اخیر کیمیایی . چطور کیمیایی استاد ه

    ولی بیضایی گیر چاله ی پر از نفرت . من قبلا لذت می بردم که از سینما به خاطر سینما خوشت می اومد . ولی الان بازی رو دیگه به خاطر بازی دوست نداری الان بازی رو دوست داری چون می خوای تو هم تو بازی باشی . امیر جان چندسالی نقدهات دیگه مثل اولا نیست . قبلا رک بودن و تعارف نداشتنت با منطقی بود که فقط باید اهل فیلم می بودی تا درکش می کردی ولی حالا منطقت اساتیدند . اوضاع وقتی بدتر میشه که می فهمی « دشمن حکومت» از استاد « مایکل مان» و نه از تونی اسکات ویا شاید فرقی بین این دو سبکشون نیست وفقط باید یه استاد وجود داشته باشه . ویا وقتی از چیزی که دوسش نداری و این کاملا از نقدهای قبلیت ضایعه تعریف می کنی . ما ایرانی ها هنوز عنصری رو از قدیم به یاد داریم . امیر جان تو مثل عنصری و... نباش.

    ایمان از مشهد

    اضافه کردن نظر جدید
    :             
    :        
    :  
    :       






    خبرهای سینمای ما را در صندوق پستی خود دریافت کنید.
    پست الکترونيکی (Email):

    mobile view
    ...اگر از تلفن همراه استفاده می‌کنید
    بازديد امروز: 117513
    بازديد ديروز: 346696
    متوسط بازديد هفته گذشته: 385233
    بیشترین بازدید در روز ‌یکشنبه 23 بهمن 1390 : 1490465
    مجموع بازديدها: 372978569



    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com عکس روز دیالوگ روز تبلیغات