دانلود

کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم... :: سينمای ما ::

   


News
  • قصه زندگی «ژاکلین کندی» بر پرده سینما
    ناتالی پورتمن در نقش بانوی اول کاخ سفید
  •  
  • نگاهي به فيلم «بوسیدن روی ماه » ساخته همايون اسعديان
    صورتی که از عاشقی همچون ماه می‌درخشد
  •  
  • 20 نمونه جالب از تغییرات عجيب جسماني بازیگران هالیوود برای بازي در فیلم‌ها + عکس
    چند گالن روغن زيتون و بستني براي 30 كيلو اضافه‌وزن/ بد نيست بعضي بازيگرهاي سينماي ما هم ببينند و ياد بگيرند!
  •  
  • سريال‌هاي پاييزي تلويزيون روي آنتن
    «ديوار»، «رویای گنجشک‌ها» و «دزد و پلیس» در شبکه‌های يك و دو و سه
  •  
  • به مناسبت تولد عادل فردوسي‌پور، بهترين و محبوب‌ترين مجري تلويزيون ايران
    بسیار کم‌رو کم‌حرف بوده و طرفدار سفت و سخت انتقاد
  •  
  • بسته خبري خواندني و عجيب "سينماي ما" از حواشي يك بذل و بخشش ميلياردي: سرانجام رونمايي از مستندي كه بازيگر جوان آماتور ساخت
    سازنده هم نفهميده اند چه ساخته چه رسد به مخاطب/ بنیاد نخبگان و تكذيب ادعاي سحر ریحانی / خانم بازیگر مدالی به آستان قدس هدیه نکرده است!
  •  
  • خبر پایان مراحل فیلمبرداری فیلم اکشن-سه بعدی «دزدان صحرایی» واقعي‌ست؟
    بنیانگذار ورزش رزمی ووشو فيلم سه‌بعدي ساخت/ زنان اکشن‌کار وارد سینمای ایران شدند
  •  
  • چند نكته در باب جنجال تازه محسن چاوشي و آسيب‌شناسي وضعيت هوادارانش در فضاي مجازي
    آن موقع که تا لوکیشن «سنتوری» پیاده می‌رفت و پول بلیت اتوبوس هم نداشت، شما کجا بودی؟!
  •  
  • مجری مراسم اسکار امسال کیست؟
    اسکار 2013 را یک نویسنده و کارگردان معروف تلويزيون و سينما اجرا می‌کند‌
  •  
  • عكس‌هاي تكان‌دهنده از ابوالفضل پورعرب
    حال سوپراستار خوب است؟
  •  
  • پاسخ‌هاي كوتاه و خواندنی و صريح نورمن جویسن، کارگردان فیلم‌های محبوب دهه‌هاي پيش با ۴۶ نامزدی و ‌۱۲ تندیس اسکار به نماها و سكانس‌ها و فيلم‌هاي تاثيرگذار و خوشي‌ها و حسرت‌هاي يك عمر
    به‌سختی می‌توانم آی‌فون‌ام را در دستانم نگه دارم/هربار با آرزوهای بزرگ به سینما می‌روم: خندیدین، گریستن و یافتن واقعیت/ فیلم هم مانند زندگی باید از غم و شادی ساخته شود
  •  
  • رکود اقتصادی مرز نمی‌شناسد!
    آیا اسب ساموئل فولر هنوز می‌تازد؟
  •  
  • تیم برتن خستگی ناپذیر است
    تیم برتن قسمت دوم یکی از فیلم های خاطره انگیزش را با نقش افرینی مایکل کیتن می سازد
  •  
  • توقف فیلمبرداری به دلیل زخمی شدن یکی از بازیگران
    بازیگر زخمی شد ،کارگردان«کات» اعلام کرد
  •  
  • بیانیه صنوف سینمای ایران درباره بازگشايي خانه سینما
    خانه سینمای ایران به عنوان تجلی صنف‌گرایی و همدلی اهالی سینما در آستانه بازگشایی است
  •  
  • صدف طلایی جشنواره سن سباستین به فیلم فرانسوا اوزون رسید
    تورج اصلانی جایزه بهترين فیلمبرداری را براي «فصل كرگدن» گرفت
  •  
  • در مستندی جدید حقایقی درباره اینگمار برگمان فقید فاش شد:
    کارگردان معروف سینمای هنری شیفته فیلم‌های سبک هالیوودی بود
  •  
  • گزارشی کوتاه از افتتاحیه جشنواره نیویورک
    جشنواره ایی که تمایلش به تولیدات اروپایی است تا هالیوودی!
  •  
  • علاقمندان مامور 007 نكات جالبي را درباره فيلم تازه‌اش بخوانيد: يان فلمينگ رقيب ديكنز و تولستوي شد!
    «اسکای‌فال» یک فیلم هنری نیست/ آیا جدیدترين فیلم مجموعه‌‌ جیمز باند در مراسم اسکار موفق می‌شود؟
  •  
  • حرف‌هاي جاني دپ درباره تیم برتون، فیلم «سایه‌های تاریک» و حضور در ويدئوكليپ پل مک‌کارتنی
    تیم برتون هميشه من را شکنجه می‌دهد!
  •  
     


     



       

    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...


    نظرات

    سیاوش پاکدامن
    جمعه 25 بهمن 1387 - 17:43
    2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    انقدر آش شور بود که خود آشپز هم حالش به هم خورد. فرمول ثابت 1-1 خوب جواب داده، دیگر هیچ حسی برای کل کل نیست، بلکه همه چیز مسخره و برنامه ریزی شده است. متاسفم برای خودم و برای همه کسانی که احساساتشان را برای این گاو بندی تکراری عظیم خرج میکنیم. یعنی واقعا فکر میکنید نیکبخت نمیتوانست آن توپ ها را گل کند، یا مدافعان استقلال و پرسپولیس اینقدر ببو هستند یا دست خدا از آستین علیزاده در آمده است!!!؟؟؟؟ شرمنده ولی حیف اسم فوتبال است که روی این کثافت کاری گذاشته شود.

    ......

    آخیییییش، دلم خنک شد. نیاز داشتم که یک جا خودم را خالی کنم، بسکه رسما به شعورم توهین شد. بیایید تا ابد از جشنواره ای که فرسنگها ازش دوربودم و ندیدم حرف بزنید ولی از این یکی نه. تا وقتی استراتژی دربی از طرف .... ها اینطور طراحی میشود، فراموشش کنیم بهتر است.

    Reza
    جمعه 25 بهمن 1387 - 18:52
    -5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    نیمه اول بازی ، از پیش معلوم بودن نتیجه بازی رو نشون داد . بعد از زده شدن گل استقلال برای من کاملا مشخص بود که آخرش مساوی می شه . 6 - 5 تا بازی اخیر همینجوری بوده و مثل اینکه قراره تا ابد هم 1-1 بشه . باید امیدوار باشیم تو باشگاه های آسیا یا جام حذفی به هم بخورن که این مصلحت اندیشی ها کارآیی نداشته باشه .

    مسعود حکم آبادی
    جمعه 25 بهمن 1387 - 18:57
    -13
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    احترام مهمون تازه واردتون رو حفظ کردیم امیر خان!

    وگرنه این دفعه شما بودین که 6تایی می شدین

    ف.م.ا.
    جمعه 25 بهمن 1387 - 19:23
    6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    یکی از دوستانم بلیط vip تماشاگران را داشت. ساعت یک و نیم وارد استادیوم شدیم. حیف که خلیلی یا توره نبودند، چون نیکبخت کند و کم روحیه ( در اثر توهین های ناشایست تماشاگران استقلال) نتوانست مکمل خوبی برای پاس های کریمی باشد. خوشحالم که استادیوم رفتم، نه به خاطر نتیجه، که از تساوی بدم می آید، بلکه به خاطر کریمی. مطمین هستم بعد از کریمی، چمن آزادی سالها باید منتظر بماند تا یک بازیکن این چنین بازیکنان مقابلش را روی چمن فرش کند. پ.ن.: راستی چه کسی ادعا کرده تماشاگران پرسپولیس بیشتر دشنام می دهند؟ اگر بگویم چه ناسزاهایی به نیکبخت دادند مو بر تنتان سیخ می شود. کمیته انضباطی می خواهد او را به دلیل دست زدن در مقابل فحش های ناموسی و موزون طرفداران استقلال احضار کند. آیا مسولان کمیته که از قضا در ورزشگاه بودند، صدای ناسزاها را نشنیدند؟

    امیر: ...چمن آزادی سالها باید منتظر بماند تا یک بازیکن این چنین بازیکنان مقابلش را روی چمن فرش کند...

    محسن دراگون
    جمعه 25 بهمن 1387 - 19:48
    8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    کریمی بی نظیر بود

    یه بازیکن دیگه باید چیکار بکنه. حیف این علی کریمی که تو این بحران های تیمی شده ستاره تیممون.واقعا ادم دلش میسوزه

    چه بلایایی که به سر تیم ما نیاوردن

    نتیجش میشه این.

    من تا امروز هرچی درباره تبانیه دربی میشنیدم باور نمیکردم ولی...(بلاخره دست علیزاده به درد ما هم خورد)

    امير
    جمعه 25 بهمن 1387 - 20:46
    1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    معلومه خیلی خوشحالی!!!

    نه داداش ما یه علیزاده چلاق داشتیم والا تا صبح گلبزن نبودید. شما یه کریمی نداشتید شما 10 میلیارد پول ملت رو داشتید که بهترین نتیجه زندگیتون مساوی جلوی ما باشه. اونم رو اشتباه خودمون.

    واقعا پرسپولیسیا رو تا حالا انقدر خوار ندیده بودم.

    غريبه
    جمعه 25 بهمن 1387 - 21:34
    -14
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    مردك... تو جشنواره كه... با مطلبات امروز كه تيمت از... آورد. پس..

    عطص
    جمعه 25 بهمن 1387 - 21:42
    8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به احسان ب:

    اولاً یاد بگیر - یک بار برای همیشه - که از علامت تعجب بیش از اندازه استفاده نکنی. چون نه به تندی نوشته ات اضافه می کند و نه از سوزش درون ات می کاهد. کلاً کار عبثی است. پس این حرف برادر کوچکتر ات را که به تجربه دریافته قبول کن. اگر دوست داشتی البته.

    ثانیاً فیلم را ندیده ام، اما اظهار نظر تو را که خوانده ام. این پایان پاز که تو شیفتۀ آن هستی، نه تنها برای یک اثر هنری حسنی به حساب نمی آید که از سراپایش عیب می بارد. خصوصاً در این مورد خاص که پایان فیلم با مرگ و زندگی یک شخصیت گره می خورد. آن هم برای اثری که ادعای واقع گرایی و واقع بینی دارد. در چنین وضعیتی در ابهام نگه داشتن موضوع بیش از آنکه به عدم قطعیت و این قبیل افاضات برگردد، نشان دهندۀ یک جور ادا و اطوار و لوس بازی است. البته من عمیقاً امیدوارم که برداشت شما کاملاً اشتباه باشد و آقای فرهادی توانسته باشند که یکی از فیلم های شان را به خوبی ببندند.

    ثالثاً فکر نمی کنی که این جمله ات یک جور تناقض ذاتی دارد: "هر چند این پایان باز فقط برای مخاطب است و آدمهای فیلم در آن سکانس پایانی و بی نظیر درآوردن ماشین از گل از مرگ الی مطمئن شده اند. "

    رابعاً در آوردن ماشین از گل به هر شکل و شمایلی که اجرا شده باشد، نمی تواند یک سکانس بی نظیر بسازد. مگر آنکه به همراه آن برای خودمان توهماتی کرده باشیم.

    خامساً مسعود فراستی پرت و پلا زیاد می گوید. اما همۀ حرف هایش پرت و پلا نیست.

    شقایق
    جمعه 25 بهمن 1387 - 21:49
    -31
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    البته خودمونیم شرمنده هم باید باشید . علی کریمی توی یه تیم باشه و ...

    سرپیکو
    جمعه 25 بهمن 1387 - 22:44
    -13
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    خوشحال به حال همه پرسپولیسی ها! این مساوی براتون یه برد بود!!! اون هم دقیقه 93... یه هدیه از علیزاده تقدیمتون شد! اگه صد تا علی کریمی هم داشتید و صد دقیقه اضافه هم بازی می کردید باز هم گل نمی زدید. این دربی فکر نکنم دیگه هیچ وقت برنده ای داشته باشه! باید حتما مساوی بشه و این بار هم حق استقلال ضایع شد! ولی خداییش آرش رو دیدید؟ بانی تعویض شدن (باقری و رحمان رضایی) بود! به این میگن بازیکن!چه میکنه این برهانی!

    به هر حال حق برد با استقلال بود! برای همه اونایی که نذاشتن استقلال به این برد برسه متاسفم و دیگه هیچ وقت هم این دربی رو نگاه نخواهم کرد!

    kid
    جمعه 25 بهمن 1387 - 22:45
    0
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    علی کریمی امروز زندگی بود.از بین 22 نفر فقط کریمی رو میدیدی(و البته همراه با نمی دونم چرا علیرضا محمد و هیکله افتضاحه نیکی که معلوم نیست چرا اینطور شده)علی کریمیش همه چی داشت,دریبل و عرق(من عاشقه اون صورت عرقیم که موقع نفس کشیدن لب بالاییش تا نزدیکه بینیش بالا میره) و جنگندگی(یعنی انصافا استامینا بالای 95 بود) و موهای بعضی وفتا پریشون(یاده اون موقعا که موهای بلند و خوشرنگش اوله بازی صاف بودند و اواسطه بازی بس که انسان دریبل زده بود شبیه تارزان میشدند به خیر)چه دیدی داشت اون صحنه که وسطه زمین یکیو دریبل زد و با پای چپ توپو برای نیکبخت فرستاد.عجب عکسیم زدی ازش. باحال بود.دقیقا مثه بازی رفت بود.فکر کنم الان تنها تیمی که از پرسپولیس میترسه استقلال باشه.یه گل زد و بازم مثه بازی رفت همه رو امیره اورد عقب.علی کریمیم مثه بازیه رفت هر کاری می خواست کرد.چی میشد همه بازیا همین قدر انگیزه داشت.فقط یه چیزی,یعنی امکان نداره تا 20 سال دیگه پرسولیس برای دربی بازیکنایی تو مایه های حقیقی(قیافه و استیلو قد و بدن خوراکه دروازبانیه,یعنی تو خیابون ببینیش و نشناسیش همینطوری حدس میزنی دروازبانه خدایی باشه ولی نمی دونم چرا هر توپی میاد سمته دروازه گل میخوره) و نوروزی و محمد رضا علی عسکری و منصوری و علیرضا محمد و مجتبی شیری(امروز میخواست گله رو بزنه ها) داشته باشه. بهروانو داشتید؟بعد بگید خیابانی بده.من عاشقه اون لحظم که یوسفی ازش پرسید به نظرش بهترین بازیکنه بازی کی بوده.بهروانه گقت با تمامه ارزشای اخلاقی که طالب لو داره,برهانی بهترین بازیکنه بازی بود.بعد میگن چرا جوونا معتاد میشن.

    امیر: خوب نوشتی بودیا عمو! به خصوص نقل قول‌ات از بهروان بزرگ...

    احسان ب
    جمعه 25 بهمن 1387 - 23:28
    -1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    واااااااااااااااااااای، لامصب این عکسا رو از کجا میاری! دلم رفت.

    siavash
    شنبه 26 بهمن 1387 - 0:9
    8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام.. حالا من نمیدونم جزو رفقام یا نه..اما در هر حال نوشته های شما رو دوست دارم..مقالات و ..بله بله شما علی کریمی داشتین و امروز علی کریمی ، خیلی علی کریمی شده بود!!!! من نمیدونم با این معضل علیزاده باید چه بکنیم ما!آقای قادری ممکنه لطف بفرمایین و نظرتون رو راجع سایت www.fexon.com به من بگید!مهمه!به جان خودم!ضمنا من طبق قانون زیبای کپی رایت ایرانی شما رو لینک کردم!البته اگه موردی نداره...من منتظر هستم.ممنون!

    امیر:منم سلام. رفتم سراغ سایت‌تون. به این سرعت نمی‌شه نظر داد. ولی این مخاطب محور بودن‌تون رو خیلی دوست داشتم. و رفتم سراغ نظرسنجی‌ها و دیدم که سطح درک بازدید کننده‌هاتون هم که خوبه. بعد عاشق نظرسنجی‌هاتون شدم و یکی‌اش رو هم می‌ذارم این جا که بچه‌های این جا هم نظرشون رو بگن. دوست داشتین با کدوم گروه سارق‌های فیلم‌ها همکار بودین؟ یکی از انتخاب‌های‌ مهم منم که توی گزینه‌هاش نبود: برو بچه‌های سرقت الماس! 

    بد شانس
    شنبه 26 بهمن 1387 - 3:32
    -12
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    از امین عزیز تشکر می کنم که نکته خوبی رو یادداوری کرد و اون فاجعه روز آخر جشنواره جلوی سینما استقلال بود که خود من یکی از قربانی هاش بودم. تصور کنید از ساعت 9 صبح اون روز در صف درباره الی ایستادم و تا ساعت 6 شب افرادی که برای اخراجی ها 2 اومده بودند کوتاه نیامدند و تقاضای بلیط درباره الی رو داشتن و بعد فشار جمعیت چند برابر شد و همه چی قر و قاطی شد و پلیس هم که کاری از دستش بر نمیومد با زدن گاز اشک آور و بازدداشت بی دلیل چندین و چند نفر فقط سعی در پشیمون کردن مردم از موندن در اون جمعیت رو می کرد غافل از اینکه حتی انصراف بعد از 9 ساعت تحمل فشار و ایستادگی و رها شدن از درون اون جمعیت جهنمی هم ممکن نبود. خیلی ها حالشون بد شد و خود من هنوز آثار کوفتگی رو بدنم هست. واقعا درد آور است که اینهمه استقامت کنی و بعد از 9 ساعت جمعیت تو را به وسط خیابان پرتاب کنه و تو در حالتی نا متعادل متوجه شوی که اینهمه مدت سر کار بودی و بلیط گیرت نیامده. من اون شب حتی بلیطی که ساعت نه و نیم شب برای فیلم بیضایی داشتم رو هم بی خیال شدم و لنگان لنگان خودم رو به خونه رسوندم و این حادثه تلخ رو هرگز فراموش نمی کنم و هنوزم حسرت درباره الی رو میخورم اون هم با این همه تعریفی که ازش می کنن جالب اینه که عده ای تو صف بودن که برای سومین بار می خواستن فیلم رو ببینن! و انقدر از فیلم تعریف کردن که دل ما رو بردن. یکیشون می گفت که دیروز تو ماندانا دیدش و نصف سالن خالی بود! ای خدا !!! فقط امیدوارم هر چه زودتر این فیلم اکران بشه و ما از خماری در بیاییم. ببخشید آقای قادری چون اینا رو هیچ جا انعکاس داده نشده بود لازم دونستم که بگم..

    ضمنا در داربی های قبلی متوالیا حق استقلال ضایع می شد ولی خیلی به نظر نمیومد اما داربی دیروز که واقعا بر عالم و آدم روشن شد که برد حق استقلال بود.

    راستی آقای قادری در جواب سیاوش که نظرتون رو در مورد سایت فکسون خواسته بود طوری نوشتید که انگار جدی جدی این سایت رو نمی شناختید! سایت فوق العاده خوبیه و نظر سنجی هاش هم فوق العادس.

    مهدی
    شنبه 26 بهمن 1387 - 6:21
    1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    دشمنت شرمنده ولی بیا و توبه کن و بیخیال قرمزی ها شو .هم خدا ازت میپذیره هم بنده خدا ...

    اصلا ازت توقع نداشتم ..

    جليل
    شنبه 26 بهمن 1387 - 13:21
    -3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    استقلال اين فصل اگه كريمي بهترين بازيشم بكنه به اين راحتي باج نمي ده حالا چي ميشه دست عليزاده اون لحظه اونجا به اون واضحي مي ره تو آسمون نمي دونم يا مسائل پشت پرده اي هست يا اين رفيقمون مستر عليزاده يه كم( فقط يه كم نه بيشتر را )از درك تفاوت فوتبال با چه مي دونم واليبال يا بسكتبال عاجزه واقعا اگه قلعه نوعي مربي باهوشي بود هيچ وقت بهش بازي نمي داد نه تو اين بازي تو هر بازي ديگه هم باشه

    (ولي از اين حرفا بگذريم كريمي تو اين عكس خوب افتاده)

    احسان ب
    شنبه 26 بهمن 1387 - 13:46
    2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به عطص:

    اولأ که رفیق من شیفتۀ پایان باز یا بسته نیستم که هیچکدام به خودی خود نه عیب است نه حسن. همینجا می توانم ده تا شاهکار سینمایی اسم ببرم با پایان باز و همین تعداد فیلم که پایان باز در آنها به قول تو چیزی جز ادا و اطوار نیست.در تناسب با کلیت فیلم است که پایان آن معنا می یابد. باید ببینیم که کارکردش چیست. پس حکم کلی صادر نکنیم مخصوصأ اگر فیلمی را هنوز ندیده ایم.

    ثانیأ آن جمله ای که گفته ای تناقض ذاتی دارد هم با دیدن فیلم معنا پیدا می کند و حرفت در مورد سکانس "در آوردن ماشین از گل" را هم میذارم به حساب اینکه خواسته ای حسابی حال ما را بگیری. یعنی چی که "در آوردن ماشین از گل به هر شکل و شمایلی که اجرا شده باشد، نمی تواند یک سکانس بی نظیر بسازد". مگر شما یک سکانس را از دل فیلم می کشی بیرون و بعد ارزش گذاریش می کنی؟ و بعد اصلأ این حرف از یک عاشق سینما (که پیش فرضش می گیرم در مورد شما) بعید است به خدا. در آوردن ماشین از گل که سهل است خیلی پیش پا افتاده تر و کوچکتر از اینش هم می تواند در سینما بزرگترین لحظات را بسازد.

    ثالثأ توصیه ات در مورد علامت تعجب را می پذیرم و در عوض من هم یک توصیۀ دوستانه بهت می کنم. وقتی رفتی فیلم را ببینی با این پیش-ذهنیت نرو که پوز ما را بزنی و برداشت من را رد کنی. ذهن -آزاد

    فیلم را ببین و بعدش کلی با هم بحث می کنیم.

    یا حق

    پوريا پورزند
    شنبه 26 بهمن 1387 - 13:53
    15
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امير خان من هم پرسپوليسي ام اما پرسپوليس امسال قهرمان نميشه پرسپوليس چوب مصطفوي و بي لياقتي سازمان ورزش رو ميخوره. حالا هم ديگه دير شده. انشاالله سال ديگه.

    امید غیائی
    شنبه 26 بهمن 1387 - 16:1
    -25
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    خوشحال باشید رفقای پرسپولیسی که ما یک علیزاده دست دراز داریم.اگر نه گل که هیچ،غنچه هم نمی توانستید بزنید...

    sana
    شنبه 26 بهمن 1387 - 18:14
    17
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    دمت گرم امیر عکس علی و خوب اومدی اندشه از این به بعد میخوام تو روزنوشتاتم بیام خوش اومدم.

    امیر: بعله. خوش اومدی مثل بقیه تازه‌واردهای این روزها.
    آرش فرخی
    شنبه 26 بهمن 1387 - 18:30
    7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به جرات می تونم بگم اگه علی کریمی این فصل نبود پرسپولیس یه وضعی تو مایه های آخر فصل پیش استقلال رو داشت!

    نمی دونم این کار رو کردید یا نه. یه بازی پرسپولیس رو فقط روی کریمی تمرکز کنید. یعنی هر وقت تو معرض دید بود چه با توپ چه بی توپ نگاهش کنید... واقعاً حیرت انگیزه!

    اصلا قدرت دریبلینگ و بازی سازی و این ها رو بذارین کنار.

    کریمی یکی از بهترین توپ گیر های حال حاضر جهانه. با هوش سرشارش تو بهترین موقعیت و با درک بالا خیلی راحت توپ رو از بازیکن مقابلش میگیره یا با تشخیص به موقع ارتباط ها رو قطع می کنه.

    فقط یه بار دقت کنید که وقتی توپ رو از دست میده چجوری برمی گرده با سماجت توپ رو از همون بازیکن بدون خطا پس میگیره.

    دقیقاً یادمه بایرن مونیخ هم که بود اگه مثلاً تو یه نیمه حرکت قابل توجهی نمی کرد حداقل چندین بار توپ گیری می کرد و موقعیت می ساخت.

    حیف... حیف

    حیف کریمی که تنبلیش اجازه نداد بالاتر بره. اگه همین کریمی اراده کسی مثل دایی رو داشت الان تو بالاترین سطح فوتبال جهان یه بازیکن کلیدی و جهانی بود.

    حیف

    حیف که حالا هم به خاطر این فوتبال کثیف و سیاست زدمون تو تیم ملی هم نمیتونیم ببینیمش.

    واقعا حیف...


    شنبه 26 بهمن 1387 - 18:34
    -4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    یعنی خداییش حساب شده س این مساوی کردن ها؟ خوبیش اینه که کلا نمیشه دیگه شایعه رو از واقعیت تشخیص داد. ولی خوب بود بعد ده روز فیلم دیدن یه فوتبال پر سر و صدا برا اختتامیه تعطیلات و تفریحات مفید واقع شد.

    siavash
    شنبه 26 بهمن 1387 - 20:19
    -9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام امیر خان!

    من همین اول بگم که اشتباه شده!اون سایت متعلق به من نیست بلکه من عضو اون سایتم و از روی علاقه به سینما میرم اونجا..من چند سال توی بلاگفا می نوشتم بعد دیدم بلاگفا حالش خوب نیست رفتم ورد پرس!آدرسم هست..شما این علی کریمی رو نداشتین چیکار می کردین؟؟البته من چند سال پیش توی مهرآباد حرکت ضایعی ازش دیدم که...میتونم بگم فوتبالیست بزرگیه که هرگز قدر خودشو ندونست..فقط فوتبالیست..و ضمنا من دوست داشتم با James Caan توی فیلم سارق همراه باشم!دو تایی با هم!حیف مایکل مان منو خط زد!!این هفته منتظر بودم توی "و" بنویسید..خبری نبود..

    مخلصیم...

    عقیق
    شنبه 26 بهمن 1387 - 21:57
    -6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام.

    چون مسئله این بازی حیاتی تره، اول راجع به این صحبت می کنم: آقای قادری عزیز! با همه احترامی که برات قائلم و به جاش ازت تعریف هم کردم ولی در این یک مورد باید بگم تیمتون واقعن گندشو درآورده. بعد از گل این تیم نکبتی، ده ها بار فقط میگفتم مسخرست، مسخرست. واقعن مسخره بود. یک مساوی احمقانه. هرچند امیرخان تیمی ساخته که به جام فکر می کنه ولی حقش بود دو سه تا نوش جانتون می کردیم که انقدر رجز واسه یه مساوی ناقابل نخونین.

    نکته بعدی تشکر ویژه من از آقای رضای عزیزه که متأسفانه وقت نکردم زودتر بیام و قدردانی خودم رو بابت غلط املایی که ازم گرفت، اعلام کنم. هرچند که در بقیه موارد باهاشون موافق نیستم و ای کاش به جای دقتی که در خوانش متن جهت یافتن ایرادات مرتکب شده توسط اینجانب صورت گرفته بود، کنه مطلب رو درمی یافتند.

    و در نهایت: استقلال.....شیره!

    آرش
    شنبه 26 بهمن 1387 - 22:11
    7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    کریمی یکی از بهترین فوتبال های عمر خودش وعمر فوتبال ایران را انجام داد.در برنامه ورزش شبکه2 جمعه شب ،در بین 4 کاندیدای بهترین بازیکن زمین،اسمی از او نبود!!!!!!!!

    رضا خاندانی
    شنبه 26 بهمن 1387 - 23:42
    -9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام امیر جان.

    علی کریمی واسم عشقه! همیشه هم بوده.از همون موقع که تو سالن 12000 نفری یکی یکی مثلا" ستاره های استقلال رو میکرد تو قوطی تا همین امروز. یه جورایی میپرستمش

    راستی چه حالی کردم تیم ملی نبرد! منتظر اون روزم که دایی باید برقصه رو تو ازادی دوباره بشنوم!!

    نسیم
    يکشنبه 27 بهمن 1387 - 0:20
    12
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    تو زمین عاشقشم...

    نازنین
    يکشنبه 27 بهمن 1387 - 1:41
    14
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آی کفرم در اومد وقتی تو اون لیست کذایی برنامه ی کوثری اسم جباری به عنوان بهترین بازیکن بازی بود اما علی کریمی نبود

    چقدر این آدم ضایع و حرص درآره با اون برنامه ی مسخره اش که عمری به گرد پای نود هم نمیرسه

    به نظرم آدم باید یا کور و فوتبال نفهم باشه یا مغرض که بازی خوب علی کریمی رو ندیده باشه

    که صد البته دومی بیشتر از اولی در مورد ایشون صادقه

    چه ایراد داره آقا بزارید حرف دلمون رو بزنیم مگه خود این آقا تو برنامه ی سینما صدا دوستمون رو به کج فهمی سینمایی متهم نکردن

    آقا ما ناراحت شدیم فوری پریدیم بازار سد اسمال یک عدد دما سنج شعور و فهم و شخصیت خریدیم که از قافله عقب نمونیم

    البته دما سنج ما که قلابی از کار در اومد اقای کوثری حتمی خارجیش رو خریدن که کار میکنه!!

    کاوه اسماعیلی
    يکشنبه 27 بهمن 1387 - 2:0
    16
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    1.بیشتر از دو سال است که مشتری این کافه ام و حالا بیشتر از هر زمان دیگری خوشحالم یکی از "طرفداران" امیر قادری ام.....آنهم زمانی که خیلی از کنایه ها را تحمل میکنم و بردن نام امیر قادری خطر این را دارد که چیپ خوانده شوید.مجموعه یادداشتهای جشنواره امیر چیزی نزدیک فوق العاده بود.(هر چند متاسفانه سطحش از رفقایش خیلی خیلی خیلی بالاتر است)

    2.از جایزه برلین درباره الی خیلی خوشحالم.فکر میکنم حالا روی دیگری از سینمای ایران به جشنواره ها رسیده است.درباره الی را ندیده ام.اما همین که فیلمی که شباهت بیشتری به آموزه های من از سینمای پدر مادر دار دارد نماینده سینمای ایران است باعث حفظ آبروست.(اصلا راجع به خوب و بد بودن فیلم حرف نمیزنم)امیدوارم خاطره فیلمفارسی هایی که در سالهای گذشته جوایز جشنواره ها را درو میکردند از ذهن سینمادوستان دنیا پاک شود.

    3.میدانم که یک اخلاق مازوخیستیست.اما جمعه ها با اجازه شما این سریال یوزارسیف را می بینم.به عنوان یکی از طرفداران قصه یوسف مدتهاست که منتظرم شمایی از این داستان بی نظیر و درام پر کشش در سریال پیدا شود.اما چطور میشود با چنین قصه ای و چنین کاراکتر پر قدرتی این چنین کرد که حضرت کارگردان با آن کرده(مثل این است که بگوییم این تیم پرسپولیس اگر مربی بالای سرش نباشد بهتر بازی میکند).....وقتی چنین داستان غنیی داشته باشی خیلی سخت است که یوسف سریال اینقدر نچسب و اَبچ(در فرهنگ لغات گیلکی معنایش را پیدا کنید) از آب دربیاید.میدانم قیاسش هم گناه است اما رجوع کنید به کاری که کیانوش عیاری با یک پزشک معاصر در سریالی به شدت واقع گرا و دور از هرگونه تکنیک های مرسوم قهرمان سازی کرد.آن چنانکه در قسمت پایانیش مثل یک قدیس بمیرد و من بیننده های های از رفتنش اشک بریزم.

    4.و شماهایی که جشنواره رفتید.برایم تعریف کنید.کاپولا و هیچکاک و فورد روی پرده چه مزه ای داشتند.لعنت بهتان......

    آرش فرخی
    يکشنبه 27 بهمن 1387 - 5:21
    3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    با نازنین موافقم فطییییییییر !

    رضا
    يکشنبه 27 بهمن 1387 - 7:19
    2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای کاوه : تفاوت تعریفمان از واژه ی « فوق العاده » حیرت انگیز است . گرچه احساس می کنم این شکل طرفداری بیشتر واکنش به همان چیزی است که خودت اشاره کردی ( بردن نام امیر قادری خطر این را دارد که چیپ خطاب شویم ) که البته جلوی تو گفتن ندارد که کاربرد چیپ در جمله اشتباه است . اما جدا از اینها من بعد از خواندن یادداشت های امیر به دو چیز فکر می کردم : اول اینکه وقتی امیر به ( آقای ) بیضایی بی مایه می گوید آدم با خودش می گوید اگر بیضایی با آن حد دانش بی مایه باشد آنوقت امیر قادری چیست . نه فقط امیر قادری ، بلکه همه ی مایی که کمتر می دانیم پس چه لقبی داریم ؟ نکته ی بعد هم اینکه به نظرم نه فقط یادداشت های امیر بلکه نود درصد یادداشت های جشنواره بیشتر دست و پا زدن در محیطی بود برای به سطح کشاندن آنچه قد آدم ها بهش نمی رسد . منظورم ابدا فیلم بیضایی نیست . مسئله بسیار جدی تر از این حرفهاست . وقتی برای بد یا خوب بودن فیلمی دانشمان کم باشد مجبور می شویم برای در جلب نظر واژه ها را حقیر کنیم ! برای خانوم عقیق : متاسفم که بازی کمی دیر برگزار شد . بی شک اگر این کامنت را پیش از بحث هایمان می نوشتید دیگر من هم متوجه می شدم در چه سطحی حرف می زنیم و مزاحمتان نمی شد . به هر حال به نظر می رسد سابقه ی شما در استادیوم رفتن و همنشینی با سهراب خان بیش از سابقه ی تئاتریتان است.

    امیر: این بحث شما با کاوه است و طبعا من دخالتی در آن ندارم. اما بخشی که برایم جالب است، (و این روزها درباره‌ام زیاد به‌اش اشاره شده)‌ آن جا  است که کمتر دانستن‌مان از آقای بیضایی را پیش فرض گرفته‌ای. طبعا اگر این جوری فکر نمی‌کردم که در آن حوزه‌هایی که نوشته‌ام، سوادم از بیضایی بیش‌تر است، و باز این که در همان حوزه، اتفاقا آن چه بیضایی دارد به عنوان سواد به ما قالب می‌کند، عین کم‌سوادی است و اصلا تعریف‌ام از سواد با محفوظات ایشان در همان حوزه فرق می‌کند (همان ماجرای «چیپ» حقیر شمردن «بازیگر تجاری» که درباره‌اش نوشتم مثلا)؛ هیچ وقت در برابر حرف‌های بیضایی این طوری واکنش نشان نمی‌دادم. این بحثی است که این روزها درباره من در اینترنت زیاد گفته شده و فکر کردم فرصتی است تا درباره‌اش بنویسم. بیش‌تر خواستم بگویم پیش فرض شما، پیش فرض ما نیست. شاید شما فکر کنی از بیضایی کمتر می‌دانی، اما این را که نمی‌شود به همه تعمیم داد و پیش فرض گرفت و بعد درباره‌اش بحث کرد. شخص من در حوزه‌ای که با بیضایی بحث‌اش را دارم، اصلا این طوری فکر نمی‌کنم.

    sana
    يکشنبه 27 بهمن 1387 - 13:30
    1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    بحث در مورد برنامه ی جناب کوثری مفصله الان همین قدر بگم که من و داداشم وقتی این برنامرو میبینیم فقط میخندیم به رفتارای جناب مجری با همکراش و مهماناش/ فکر میکردم فقط ما هستیم که این برنامه به نظرمون مضحکه تا وقتی که یکی از دوستام گفت اتفاقا ما هم همین وضعبت شمارو داریم .............(برنامه ایی که خداداد عزیزی مهمونشون بود و بیاد بیارین....)

    سيد محمد حسين
    يکشنبه 27 بهمن 1387 - 16:57
    21
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    خنده دار ترين تيتر روزنامه ورزشي كه توي عمرم ديدم. روزنامه پيروزي :

    بازهم استقلال از شكست گريخت !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    نميدونم اين روزنامه نگارا چي فكر ميكنن.شدن بدتر از منتقدااااااااا!!؟؟!؟؟!

    بابا مردم به خدا شعور دارن. اينقدر توهين نكنيد!!!!!!!!!!!!!

    امین
    يکشنبه 27 بهمن 1387 - 20:5
    3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    راه را باز کنید و کلاه ها را از سر برداریدو زانو بزنید .

    در طول همه این سالها هر از چند گاهی کارگردانی سربراورده و با فیلمی از جشنواره های دنیا جایزه گرفته است . از امیر نادری شروع کنید تا کیارستمی و جعفر پناهی و بعداز انها مجید مجیدی و بهمن قبادی و سامان سالور و.... همگی جایزه های بسیاری برای ایران کسب کرده اند. جایز هایی که شاید بسیار با ارزشتر از این جایزه بوده اند. مثل نخل طلای کن و جوایزی از جشنواره ونیز .اما اینها را گفتم تا به یک نکته اشاره کنم . در تمامی این سالهل و در اکثریت قریب به اتفاق این فیلمها یک خاصیت بسیاربارز در همه انها مشترک بوده . به گونه ایی که در بسیاری از موارد گویی هر یک جا پای دیگری گذاشته است و تجربیات فیلمهای قبلی را تکرار کرده است . تجربیاتی که حتی در سالهای گذشته جشنواره های خارجی رو هم خسته کرده بود و اعتنای چندانی به این نوع سینما نداشتند . سینمایی که قریب به 25 سال است برای انها کاملا چهره ای تکراری داشته است و این در 10 سال گذشته به اوج خود رسیده و دیگر برای اهالی سینمای خودمان هم این غیر قابل تحمل بود. برای مثال بعدا از ساخت و سپس موفقیت امیر نادری با دونده ما تا چندین و چند سال میدیدیم که بسیاری کاملا به سبک و سیاق همان کار میکنند . اینکه از نا بازیگران نوجوان استفاده کنیم چندین و چند سال و حتی همین الان هم ادامه دارد .این روال ادامه داشت تا نقطه عطف بین المللی سینمای ایران . یعنی گرفتن نخل طلای کن توسط عباس کیارستمی با فیلم بسیار موفق طعم گیلاس . که باعث شد چهره کاملا متفاوتی رو از سینمای ایران به دنیا نشان دهد . و سینمای دنیا حساب ویژه ای روی سیمای ما باز کرد . اما متاسفانه این چند سالی بیشتر دوام نیاورد و ما طبق عادت همیشگی دست از تجربه جدید برداشتیم و از تجربیات امتحان پس داده شده دیگران استفاده کردیم و به این ترتیب حدود 10 سال به ورطه تکرار افتادیم . و هر فیلم جشنواره ای ما ادای دینی به سینمای عباس کیارستمی داشت و در بسیاری از موارد دستیاران خود کیارستمی این راه را ادامه دادند . شاید بتوان بعد از طعم گیلاس تنها فیلمهای بهمن قبادی رو را نام برد که انها هم با وجود تشابه نسبی به گذشته اما دارای فکرهای جدیدی بودند و 3تجربه بسیار خوب داشت که به اعتقاد من در زمانی برای مستی اسبها و نیوه مانگ به یک تکامل نسبی میرسد. اما چیزی که در تمامی دوران سینمای ما مشهود بوده این بوده است که اکثرا فیلمهایی که از ایران به جشنواره های خارجی میرفتند چندان واقعیت زندگی ما را نشان نمیدادند و قریب به اتفاق این اثار به کمبودها و ضعفهای ما میپرداخت . که این را در ظاهر میتوانیم نشان دهیم که همه این سالها هر چه فیلم از ایران جایزه گرفته است موضوع شهری مطلق نداشته است. و هر چه به حاشیه تر میرفتند جایزه بیشتری هم میگرفتند . که این کاملا عادتی برای فیلمسازهای به اصطلاح جشنواره ای ما شده بود . که به اصطلاح لم جایزه گیری دستشان امده بود و تقریبا میتوان گفت بسیاری از انها تنها با یک هدف فیلم میساختند و ان پذیرش فیلم توسط داوران خارجی بود که مثال دم دستش هم اواز گنجشکهای مجید مجیدی میباشد که کاملا در تمامی فیلم میبینیم که صحنه هایی صرفا برای بدست اوردن نظر داورها ساخته شده است و با یک ارادت به این جشنواره ها فیلم را ادامه می دهد.

    اما چیزی که باعث شد به این خاطرات بپردازیم این بود که بگوییم دیگر تکرار تموم شد. تکراری که نزدیک به 40 سال همه مارو ازار میداد. و حالا میتوانیم بگوییم که سینمای ایران وارد یک دوره جدید خواهد شد.

    اما درباره الی ( اصغر فرهادی) بعد از سالها یک سینمای متفاوت برای دنیا دارد. سینمایی که عاری از هرگونه دروغ است. سینمایی که اول از همه به خود سینما ادای دین میکند. سینمایی که اول از همه سینما است .درباره الی... فیلمی است مطلقا اجتماعی که من وتو هر کس دیگری به راحتی با ان همذات پنداری می کنیم .بر خلاف بسیاری از فیلمها و شخصیتهای این چند سال. .برای مثال شخصیت رضا ناجی در اواز گنجشکها برای ما باور پذیر نیست . من شخصا خیلی برایم سخت بود که بتوانم با او ارتباط برقرار کنم یا می توان شخصیت همایون ارشادی در طعم گیلاس را بگوییم .شخصیتی با اینکه میتوان ازاو پندهای بسیار بگیریم اما هرگز نمی توان خود را جای او ببینیم . اما درباره الی این اجازه را به ما می دهد که در تک تک شخصیتهای نفوذ کنیم و با تمام وجود اورا همراهی می کنیم و او را بعدی از خود می بینیم . به واقع که در این فیلم شخصیت پردازی به نحو اعلایی ثمر بخش بوده است . حسن بزرگ این فیلم این است که یک سری انسانهای واقعی را به غریبه ها نمایش می دهد . ما همگی میدانیم که در این سالها چندان واقعیت جامعه خودرا به دیگران نشان نداده ایم . که درباره الی.... اصلا این گونه نیست .

    اما چیزی که درباره الی رو با اثار دیگر ایرانی موفق در جشنواره ها متمایز میکند . این است که این فیلم بر خلاف تمامی اثار پیشین بیش از اینکه برای جایزه و افتخار در جشنوارها ساخته شده باشد برای من و شما ساخته شده . این فیلم پیش از هر چیز می خواسته که با ما ارتباط برقرار کند . نه اینکه بگویم صرفا برای مخاطب ساخته شده است که به هیچ وجه این گونه نیست . منظور این است که اصغر فرهادی در هر فیلم خود ابتدا مخاطب و مردم خود فیلم ساخته و مسائل انها را مطرح کرده و بعد در درجه دوم یا درجه چندم گوشه چشمی به جشنواره داشته بر خلاف بسیاری از فیلمسازهای ما که بسیاری از مخاطبان اصلا فیلمهای انها را ندیده اند . و به همین دلیلا است که ما با وجود اینکه هر چهار فیلم فرهادی در جشنواره ای بین المللی جایزه های بسیاری گرفته است اعم از کارگردانی و بازیگری و... اما هرگز نمی توانیم به او لقب فیلمساز جشنواره ای بدهیم . و این گونه می شود که از مخاطب عام و خاص و از منتقدان تا اهالی سینما لب به تحسین او باز می کنند . و با ان براحتی ارتباط برقرار می کنند. اما ما لقب جشنواره ای را به راحتی به بسیاری از فیلمسازهایمان که جایزه گرفته اند میتوانیم بگوییم. از عباس کیارستمی تا سامان سالور از ابوالفضل جلیلی تا جعفر پناهی ومحسن مخملباف و حتی به نظر من مجید مجیدی.

    و اما جایزه ای که این فیلم بخاطر کارگردانی از جشنواره فجر گرفت و حالا همین جایزه از برلین به ما می گوید که به هیچ وجه نمی توانیم اصغر فرهادی به این راحتی بگذریم . این که اصغر فرهادی این اجازه را به خود نمی دهد که بیش از اندازه مطلوب بگوید که من هستم و من دارم این فیلم رو کارگردانی می کنم خیلی مهم است. و این میشود که در طول فیلم فراموش می کنی که در سینما هستی و مشغول دیدن فیلم. و برای بازیها هم بگذار بگویم که بازی نمی کنند بلکه زندگی میکنند و این هم خود با همه فیلمهای گذشته ما متفاوت است که با نابازیگر جایزه می گرفتند . اما فرهادی به گونه ایی با این بازیگرها کار کرده که حتی نظر خارجیها را هم جلب کرده .

    در این سالها کارگرادانهای خوبی داشتیم . از بنی اعتماد و عیاری تا حاتمی کیا و صدر عاملی و.... . اما من هیچ وقت نتواتستم لقب بزرگ را به انها بدهم و انها را در کنار امثال مهرجویی و کیمیایی و کیارستمی وناصر تقوایی قرار دهم . اما این دیگر شوخی بردار نیست . و این یک خیلی متفاوت است . حداقل برای من.

    پس بیاییدتسلیم شویم و به احترام ورورد یک فیلمساز بزرگ زانو بزنیم . و نشان بزرگی را بدون هیچ چون و چرایی به اصغر فرهادی اعطا کنیم. من دیگi شکی ندارم . با تمام وجود و از ته قلب به این مرد احترام میگذارم.

    و حالا او در قله سینمای ما جای گرفته است.

    عقیق
    يکشنبه 27 بهمن 1387 - 21:46
    6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقای رضای عزیز!

    نه اینجا میدونی برای جنگ من و توست و نه من همچنین قصدی دارم. ولی آخه برادر ادیب فرزانه کم سوادتر از جناب آقای استاد بیضایی! بکار بردن فعل بصورت اول شخص و دوم شخص و ... خیلی بدیهیه دیگه. مزاحمتون نمی شد، یعنی چی؟ کی مزاحم نمی شد؟ اگه شما خودتو می گی چطور نمی شد؟ شایدم شما پیرو اساتید عزیزتون پس پشت اشتباه حرف زدنت مفاهیم عمیق، معنوی و مدرن بشری نهفته است که ما نمی فهمیم. -عاشقتم شاملو که عمیق، معنوی و مدرن حرف می زدی و من می فهمیدم-

    در یک مورد باهات هم عقیده ام و اون سابقه فوتبال منه که از تئاتر بیشتره و از اول خلقتم خونم آبی بوده. هنوز هم تو کل کل بر سر آبی و قرمز تمام خاندان قرمز پرستمو حریفم چون همه می دونن هرکه با عقیق درافتاد، ورافتاد. خود همین آقای قادری در این مورد ناامیدم کرد. -آقای قادری! اگه پشیمونی برادر، همین حالا بگو. من دستتو می گیرم بیای اینور خط-

    شاد باشی و پاینده.

    siavash
    يکشنبه 27 بهمن 1387 - 22:8
    11
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام.

    رضا
    دوشنبه 28 بهمن 1387 - 1:51
    -9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    این کامنت شاید مجموعه ی تمام حرف هایی باشد که در طی این دو سه هفته در باره یشان اینجا نوشتم و یا فقط اشاره ای مختصر به آن کرده ام . بحث در مورد امیر قادری است و دانشی که در موردش حرف می زند . دانشی که خودش معتقد است از آن برخوردار است و من فکر نمی کنم این طور باشد . 1- به نظرم اولین مسئله ای که باعث تفاوت تعریفمان از «سواد» و « فهم » می شود این است که هیچ خط و مرزی برای این موضوع قائل نیستیم . یعنی چشمانمان را بسته ایم و سعی می کنیم فراموش کنیم معیارهایی وجود دارد و پاسخ هر تناقض را با جمله هایی مثل « تعریفمان فرق می کند » و « نگاهمان متفاوت است » جواب می دهیم . اما آیا واقعا معیاری وجود ندارد ؟ اگر واقعا برای بدیهی ترین مسائل تعریفی مشخص ارائه ندهیم که همه ی آدم های دنیا می توانند منتقد فیلم شوند . اشاره می کنم به جدال قلمی ات با سعید عقیقی در مورد تارانتینو که گفته بودی سعید عقیقی بی سوادی اش را پشت واژه ی « پست مدرن» پنهان کرده . خب من این سوال را می خواهم بپرسم که آیا نباید بین سلیقه ی شخصی و تحلیل سینمایی فرقی باشد ؟ یادم هست در جواب به عقیقی چیزهایی نوشته بودی که نمی دانم شخصیت های تارانتینو نشانی از روزگارشان را دارند و از این حرفها و کلی هم عقیقی را مسخره کرده بودی که چقدر نظراتش در مورد سینما ی تارانتینو سطحی است ( عبارتی که به کار برده بودی تند تر از این حرفها بود ) . مسئله اینجاست: امیر قادری به هر دلیلی ممکن است سینمای تارانتینو را دوست داشته باشد . این به کسی ربطی ندارد . اما وقتی در صفحه ای سینمایی مطلبی می نویسد که اسمش نقد فیلم است باید واقعا فیلم را نقد کند نه اینکه از خاطرات خودش و مردان زمانه اش بنوسید . مثال دم دستی اش همین یادداشت های جشنواره . لطفا به من نشان بده کجای این یادداشت ها در مورد سینما نوشتی . بگو کی فیلم ( آقای ) بیضایی را نقد کردی . چیزهایی که نوشتی جز تکرار این بود که بیضایی روشنفکرنما است و نباید گولش را خورد ؟ 2- می گویی عده ای می خواهند خودشان را از مردم جدا کنند و تمام افتخارشان این است که فیلم هایی دیده اند که هیچکس ندیده . سوال من این است که منظور از مردم چیست ؟ آیا وقتی از مردم حرف می زنیم از کسانی حرف نمی زنیم که شیشه های اتوبوس را می شکنند و به دهن پارگیشان افتخار می کنند و در بهترین شرایط برای فیلم هندی می میرند ؟ آیا مردم همین هایی نیستند که روزگاری صف کشیدند تا به ( آقای ) خاتمی رای دهند و در اواخر دوره ی دوم هر چه از دهانشان در آمد به او گفتند ؟ آیا مردم همین ها نیستند که حالا دوست دارند دوباره خاتمی برگردد ؟ آیا مردم اینهایی نیستند که برای قطبی هورا کشیدند و امپراطور خطابش کردند و دو سال نشده کاری با او کردند که برود و دیگر پشت سرش را نگاه نکند ؟ آیا وقتی از مردم حرف می زنیم از چنین جامعه ی متناقضی حرف نمی زنیم که خنجر به دست گرفته و خودزنی می کند ؟ و درست به همین خاطر است که همیشه به رنگ اجتماع بد بینم و به نظرم متفاوت بودن ( وحتی متفاوت نمایی) بارها بهتر از همرنگی با چنین مردمی است که هنوز اجرای ساده ترین قوانین اجتماعی در نظرشان کار « ضایعی » است . مردمی که هنرمند محبوبشان مهران مدیری است 3- تصور می کنم وضع فعلی مطبوعات ، اینکه عده ای با واژه ها فاجری می کنند ( البته این توصیف زیبای آقای صفی یزدانیان است ) حاصل جدی نگرفتن سینماست . ظاهرا همه عاشق سینما هستیم اما هیچکس حاضر نیست واقعا تحویلش بگیرد . انگار از سینما به جای معشوقه ، تنها کسی را برای تفریح کردن و خندیدن ساخته ایم و وقتی قرار است به طور جدی حرف بزنیم می گوییم این حرفها به هیچ دردی نمی خوره ؛ مهم اینه که بشه تفریح کرد ! برای همین است که می گویم بیشتر منتقدان بی دانش اند . برای اینکه بسیار بیشتر از آنکه دنبال خواندن باشند به دنبال نوشته اند . دنبال پر کردن صفحات با فحش دادن و یا قربان صدقه رفتن و بیش از همه به دنبال جلب نظر . شاید به این خاطر است که جدال های قلمی جشنواره بیشتر شبیه به شوخی می ماند . پس از مرگ برگمان وقتی روزنبام می نویسد فیلمهای برگمان زیادی مهم تلقی می شوند و ابرت در جواب سعی می کند توضیح دهد چرا برگمان فیلمساز بزرگی است هیچکس تصور نمی کند که حتما یک کدام از طرفین درست می گویند و آن یکی بی سواد است چون آنها همه به مفاهیم تسلط دارند و برداشتشان را ارائه می دهند اما اینجا وقتی در مورد فیلمی بحث می شود همه چیز آنقدر سطحی می شود که طرفین برای نشان دادن این موضوع که فلان فیلمساز خوب یا بد است مجبور می شوند دست به دامن واژه ها شوند تا در بازیی فرساینده و بی پایان بازنده نباشند و به قول خودشان « کم نیاورند » 4- هنوز حرفهای زیادی مانده . در مورد اینکه چرا بیضایی آدم با سوادی است ( و بدیهی است که قرار نیست یک آدم باسواد حتما فیلمساز خوبی هم باشد ) و اینکه چرا اینقدر منتقدان ما این روزها نوشته هایشان خبر از احوالات ناخوشی می دهد که در خوشبینانه ترین شرایط می توان دلیلش را درک پایین دانست و .......اما این آخر می خواهم به دو نکته اشاره کنم . اول اینکه این روزها زیاد به یاد یادداشت فرزاد پورخوشبخت در آخرین شماره ی مجله ی هفت در مورد جشنواره ی فجر هستم . شاید دلیلش دلتنگی برای خواندن مطالب آدم هایی باشد که سینما را واقعا جدی می گیرند . نکته ی دوم هم اینکه آن نقل قولی که از دیوید بوردول برای فیلم درباره ی الی آورده ای درست و کاملش این است : شعار روایت در سینمای هنری می تواند این باشد : این فیلم را تفسیر کنید و طوری تفسیر کنید که ابهامش به بالا ترین درجه ی ممکن برسد.

    امیر: سلام. خب، درست یا غلط اما به هر حال من دلایل فراوانی درباره عدم علاقه‌ام به فیلم آقای بیضایی نوشتم که اتفاقا هیچ کدام عدم پسند مردم نبود. مشکل‌ام با آن مقاله عقیقی درباره تارانتینو مثل همین بود. برداشت ناقص خودش را از سینمای تارانتینو می‌کرد و بعد می‌گفت این که چه سطحی است. مثل همان خیاطی که... آن مقاله‌ها درباره فیلم بیضایی موجود است. درست یا غلط، اما به هر حال دلیل‌های خودم را آورده بودم که اتفاقا هیچ کدام‌اش این‌هایی که شما می‌گویید نبود. یک سری به اینترنت در یک ماه اخیر بزن. خیلی از این مردم خود مرا هم قبول ندارند و من باز دارم راه خودم را ادامه می‌دهم. بعد یکی را متهم کنم که چون مردم فیلم‌اش را دوست ندارند، پس فیلمساز بدی است؟ یک بار دیگر آن مقاله‌ها را بخوان. این که می‌گویم بیضایی زندگی روزمره ندارد و این در فرم فیلم‌اش هم تاثیر می‌گذارد، منظورم چیز دیگری است... 

    vali montazer
    دوشنبه 28 بهمن 1387 - 2:8
    -10
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    عجب پاسی بوداا...

    چرا نمیاد تیم ملی...

    در حد لیگ ایران نبود...

    حیف این بازیکن ...

    رضا
    دوشنبه 28 بهمن 1387 - 2:17
    -4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای خانوم عقیق : باور بفرمایید احتیاجی به این نبود که همه ی احتمالات را بررسی کنید و احتمال دهید که من می خواستم در پس جمله ی به ظاهر اشتباهم حرف های مهم بزنم ( پیشتر فکر می کردم شما چنین تصوری دارید . به کامنت قبلی که در جواب به من گذاشته بودید دقت کنید « کاش به جای این همه دقت در مورد املای کلمات به مفهوم آنها توجه می کردین » نقل به مضمون البته ) . از آنجا که اشتباه جمله ی من مربوط به قواعد نحوی زبان است و این قاعده بدون آموزش آکادمیک و به طور خودکار در انسان شکل می گیرد پس ساده ترین احتمال این بود که من حرف « میم » را هنگام تایپ جاانداخته ام .

    به هر حال مرسی بابت یادآوریتان . فقط لطفا سعی کنید احتمالات ساده را هم در نظر بگیرید . این طور برای هر اتفاق ساده ای مجبورید ساعت ها فکر کنید .

    ف.م.ا.
    دوشنبه 28 بهمن 1387 - 14:55
    -15
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    جناب قادری خواستم تشکر کنم از مطلبی که از وبلاگ hamidblogfa.com قرار داده اید. خواندنش باعث انبساط خاطر بود. رگه هایی از تخیل و بیشتر توهم و طنز نویسنده را با خود داشت. در چند مدتی که حضور دارم احساس نکرده ام که دوستان تصور می کنند در قرن 18 و 19 در کافه های خیابان شانزه لیزه در پاریس هستند و مشغول بحث های مختلف در مورد چپ و راست ( به مفهوم آن در فرانسه نه ایران)، محافظه کار ( باز به مفهموش در دنیا نه ایران)، لیبرالیسم، اگزیستانسیالیسم، ناتورالیسم و... در زمینه انسان،سیاست و هنر و... باشند. حال این دوستمان چگونه بدون وجود حتی رگه های کوچکی از این مباحث چنین استنباطی از این فضا کرده اند محل پرسش است. این دوستمان برای تببین فضای اینجا سه قرن عقب رفته اند و این خودتخیل و توهم کوچکی نیست. اینجا هم غیر از شما ( که منتقد) هستید، کسی ادعای نقد به معنی مصطلح و « ما وُضِعَ لَه » ندارد و فقط برداشت خود از فیلمی که دیده و نظر خود را دربارۀ آن می گوید. احتمالا خود نویسنده آن وبلاگ هم هر فیلمی را که می بیند دوست ندارد و قطعا به دلایلی از بعضی خوشش می آید و برخی را دوست ندارد. حالا این کجایش به « روشنفکرٍ منتقدٍ فیلم فهمٍ سرخوردهٍ دور از اجتماع » ( توجه کنید به تتابع اضافات که نویسنده به کار برده و در دستور زبان فارسی حشو قبیح است)، ارتباط دارد؟ ایجاد چنین ارتباطی فقط می تواند از یک ذهن متوهم و متشتت نشات گرفته باشد. البته استفاده از کلمۀ « همپالکی » برای دوستان از جانب آن نویسنده، نحلۀ فکری آن نویسنده را به وضوح آشکار کرد. اندکی فکر کنید، در می یابد.

    سارا
    دوشنبه 28 بهمن 1387 - 16:20
    -3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    رضا نوشته ات خیلی خوب بود. آفرین آفرین

    javad
    دوشنبه 28 بهمن 1387 - 17:0
    2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    محسن آزرم یه مطلب همون موقع تو جشنواره نوشت و گفت فقط یه مطلب بنویسید که بیضایی تو این فیلم به چه فیلمایی ارجاع داده. شما که ادعای سوادت میشه، که میگی خوره سینمایی فقط تو همین یه زمینه نشون بده از بیضایی سرتری. وگرنه ادعا کردن و کلی گویی همون قالب کردن کم سوادی به عنوان سواده.

    sanaz
    دوشنبه 28 بهمن 1387 - 18:53
    -4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    بهترين فيلم ها:درباره الي...پستچي سه بار درنمي زند..عيار14...بي پولي...ترديد...هرشب تنهايي

    بهترين كارگردان:اصغرفرهادي(درباره الي)...حسن فتحي(پستچي...)...پرويز شهبازي(عيار14)

    بهترين بازيگرمرد :محمدرضا فروتن(عيار14)...پرويزپرستويي(بيست)حامد بهداد(دلخون و شبانه روز)...همه بازيگراي مرد درباره الي...همه بازيگراي مرد بي پولي ...حبيب رضايي و خمسه(بيست)...كامبيز ديرباز(عيار14)

    بهترين بازيگر زن:ليلا حاتمي(بي پولي و هرشب تنهايي)...باران كوثري(پستچي سه باردرنمي زند)...ترانه عليدوستي(ترديد)...همه بازيگراي زن درباره الي...پانته آبهرام(پستچي سه باردرنمي زند)

    سعید حسنی
    دوشنبه 28 بهمن 1387 - 20:4
    -3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    کارنامه کاری بهرام بیضایی برای کسانی که می گویند ایران کشور کارهای نکرده است و بهرام بیضایی را مثال می زنند و یا احیاننا او را بی سواد می دانند شاید خجالت بکشند فکر کنم برای یک نفر مدت ها زمان لازم است که کل این اثار را بخواند :

    فیلمشناسی:

    1. وقتی همه خوابیم ( بهرام بیضایی ) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس] (1387)

    2. قالی سخنگو ( بهرام بیضایی ) -فیلم کوتاه- [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس] (۱۳85)

    3. زمانه ( حمیدرضا صلاحمند) [تدوینگر] (۱۳۸۱)

    4. گفتگو با باد (بهرام بیضایی) -فیلم کوتاه- [کارگردان-فیلمنامه نویس-تدوینگر] (۱۳77)

    5. سگ کشی ( بهرام بیضایی ) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس-سرمایه گذار-طراح عنوان بندی] (۱۳۸۰)

    6. نقشی بر آب ( حمیدرضا صلاحمند) -فیلم کوتاه- [تدوینگر] (۱۳76)

    7. فصل پنجم ( رفیع پیتز ) [فیلمنامه نویس] (۱۳۷۵)

    8. بازی‌های پنهان ( کریم هاتفی نیا ) [تدوینگر] (۱۳۷۴)

    9. برج مینو ( ابراهیم حاتمی کیا ) [تدوینگر] (۱۳۷۴)

    10. روز واقعه ( شهرام اسدی ) [فیلمنامه نویس] (۱۳۷۳)

    11. مسافران ( بهرام بیضایی ) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس-تهیه کننده] (۱۳۷۰)

    12. شاید وقتی دیگر ... ( بهرام بیضایی ) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس-سازنده آنونس] (1366)

    13. باشو غریبه کوچک ( بهرام بیضایی ) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس] (۱۳۶4)

    14. دونده ( امیر نادری ) [تدوینگر] (۱۳۶۳)

    15. مرگ یزدگرد ( بهرام بیضایی ) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس-تهیه کننده] (۱۳۶0)

    16. خط قرمز ( مسعود کیمیایی ) [داستان نویس] (۱۳۶۰)

    17. بچه های جنوب؛جستجوی دو (امیر نادری) -[فیلم نیمه بلند]- [تدوینگر] (۱۳60)

    18. سلندر ( واروژ کریم مسیحی) -فیلم کوتاه- [تدوینگر] (۱۳۵9)

    19. چریکه تارا ( بهرام بیضایی ) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس-طراح صحنه و لباس-تهیه کننده] (۱۳۵7)

    20. کلاغ ( بهرام بیضایی ) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس] (۱۳۵5)

    21. غریبه و مه ( بهرام بیضایی ) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس-] (۱۳۵2)

    22. سفر ( بهرام بیضایی ) -فیلم کوتاه- [کارگردان-فیلمنامه نویس] (۱۳۵۱)

    23. رگبار ( بهرام بیضایی ) [کارگردان-فیلمنامه نویس] (۱۳۵0)

    24. عمو سبیلو ( بهرام بیضایی ) -فیلم کوتاه- [کارگردان-فیلمنامه نویس] (۱۳49)

    اجراهای تیاتر :

    1. ضیافت و میراث-(۱۳۴6)

    2. سلطان مار-(۱۳۴8)

    3. مرگ یزدگرد-(۱۳۵8)

    4. کارنامه بنداربیدخش-(۱۳۷6و1377)

    5. بانو آئویی-(۱۳۷6و1377)

    6. شب هزارو یکم-(۱۳۸2)

    7. مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین-(۱۳۸۴)

    8. افرا یا روز می‌گذرد-(۱۳۸۶)

    اثار چاپ شده :

    نمایشنامه ها

    # مترسکها در شب-۱۳۴۱

    # سه نمایشنامه ی عروسکی:

    * عروسکها-۱۳۴۱

    * غروب در دیاری غریب-۱۳۴۱

    * قصه ی ماه پنهان-۱۳۴۲

    # پهلوان اکبر می میرد-۱۳۴۲

    # هشتمین سفر سندباد-۱۳۴۳

    # دنیای مطبوعاتی آقای اسراری-۱۳۴۵

    # سلطان مار-۱۳۴۵

    # میراث و ضیافت-۱۳۴۶

    # چهار صندوق-۱۳۴۶

    # ساحل نجات-۱۳۴۷

    # درحضورباد-۱۳۴۷

    # دیوان بلخ-۱۳۴۷

    # گمشدگان-۱۳۴۸

    # راه طوفانی فرمان پسر فرمان از میان تاریکی-۱۳۴۹

    # ندبه-۱۳۵۶

    # نوشته های دیواری-۱۳۵۷

    # مرگ یزدگرد-۱۳۵۸

    # خاطرات هنرپیشه ی نقش دوم-۱۳۶۰

    # فتح‎نامه کلات-۱۳۶۱

    # پرده‎خانه-۱۳۶۴

    # جنگنامه غلامان-۱۳۶۷

    # طربنامه-۱۳۷۳

    # سهراب کشی-۱۳۷۳

    # مجلس بساط برچیدن-۱۳۷۶

    # افرا یا روز می گذرد-۱۳۷۶

    # مجلس قربانی سنمار-۱۳۷۷

    # گزارش اردوایراف-۱۳۷۸

    # مجلس ضربت زدن-۱۳۷۹

    # شب هزار و یکم-۱۳۸۲

    # دیوان نمایش (جلد یک و دو)-۱۳۸۲

    # مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین-

    فیلمنامه ها

    # عمو سیبیلو(کوتاه)-۱۳۴۹(فیلم شده ی ۱۳۴۹)

    # عیار تنها-۱۳۴۹

    # رگبار-۱۳۴۹(فیلم شده ی ۱۳۵۰)

    # سفر(کوتاه)-۱۳۵۱(فیلم شده ی ۱۳۵۱)

    # غریبه و مه-۱۳۵۱(فیلم شده ی ۱۳۵۲)

    # حقایق درباره لیلا دختر ادریس-۱۳۵۴

    # چریکه تارا-۱۳۵۴(فیلم شده ی ۱۳۵۷)

    # کلاغ-۱۳۵۵(فیلم شده ی ۱۳۵۵)

    # چشم انداز-۱۳۵۵(بازنویسی-۱۳۷۵)

    # آهو٬ سلندر٬ طلحک و دیگران-۱۳۴۹

    # قصه های میر کفن پوش-۱۳۵۸

    # شب سمور -۱۳۵۹

    # اشغال-۱۳۵۹

    # آینه های روبرو-۱۳۵۹

    # روز واقعه -۱۳۶۱

    # داستان باور نکردنی-۱۳۶۱

    # زمین-۱۳۶۱

    # عیار نامه-۱۳۶۳

    # پرونده قدیمی پیر آباد-۱۳۶۳

    # کفشهای مبارک-۱۳۶۳

    # تاریخ سری سلطان در آبسکون-۱۳۶۳

    # باشو غریبه کوچک-۱۳۶۴(فیلم شده ی ۱۳۶۴)

    # قلعه کولاک -۱۳۶۴

    # وقت دیگر شاید-۱۳۶۴(فیلم شده ی ۱۳۶۶ با نام شاید وقتی دیگر)

    # طومار شیخ شرزین -۱۳۶۵

    # گیل گمش -۱۳۶۵

    # دیباچه نوین شاهنامه -۱۳۶۵

    # پرده نئی-۱۳۶۵

    # آقای لیر-۱۳۶۷

    # برگی گمشده از اوراق هویت یک هموطن آینده-۱۳۶۷

    # سفر به شب-۱۳۶۸

    # مسافران-۱۳۶۸(فیلم شده ی ۱۳۷۰)

    # فیلم در فیلم-۱۳۶۹

    # چه کسی رییس را کشت؟-۱۳۷۱

    # سگ کشی-۱۳۶۸(فیلم شده ی ۱۳۷۹)

    # یوانا یا نامه ای به هیچکس -۱۳۷۱

    # گبر گور یا گفتگو با خاک(کوتاه)-۱۳۷۲

    # سیاوش خوانی(فیلمنامه/نمایشنامه)-۱۳۷۲

    # آوازهای ننه آرسو-۱۳۷۳

    # حورا در آینه-۱۳۷۴

    # مقصد-۱۳۷۵

    # اعتراض-۱۳۷۵

    # گفتگو با باد(کوتاه)-۱۳۷۷

    # گفتگو با آب(کوتاه)-۱۳۷۸

    # گفتگو با آتش(کوتاه)-۱۳۷۸

    # ایستگاه سلجوق-۱۳۷۹

    # اتفاق خودش نمی افتد-۱۳۸۱

    # سند-۱۳۸۳

    # ماهی-۱۳۸۳

    # لبه پرتگاه-۱۳۸۵

    # وقتی همه خوابیم-

    پژوهش ها

    # نمایش در ژاپن-۱۳۴۳

    # نمایش در ایران-۱۳۴۴

    # نمایش در چین-۱۳۴۸

    # نمایش در هند-۱۳۵۰

    # ریشه یابی درخت کهن-۱۳۸۲

    # هزار افسان کجاست؟-

    مونا
    دوشنبه 28 بهمن 1387 - 20:14
    5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    خب اگه برات مسئله ای نیست چرا آدرس hamidblogfa.com را درست ننوشتی که بریم و مطالبشو کامل بخونیم. همچین صفحه ای اصلأ وجود نداره ، اگه هست پس کامل آدرسشو تایپ کن.

    امیر: متاسفانه انگار آدرس رو اشتباهی ذخیره کردم و حالا هم اون صفحه رو پیدا نمی‌کنم. باقی دوستانی هم که می‌خواستن برن کامل‌اش رو بخونن، نتونسته بودن پیداش کنن. اما اصل‌اش همینه. بقیه‌اش اسم یکی از دوستان عزیز این کافه رو آورده بود که فکر کردم نقل‌اش این جا درست نباشه. 

    کاوه اسماعیلی
    دوشنبه 28 بهمن 1387 - 20:17
    -9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    رضای عزیزم....همانطوری که گفتی تفاوت تعریفمان از واژه ی « فوق العاده » حیرت انگیز است .به مرور مخرج های مشترکمان دارد کمتر و کمتر می شود و گویا برای بحث با همدیگر باید بنیان های فکری همدیگر را زیر سوال ببریم.نمونه اش در پاسخ تو به کامنت عقیق واضح است.که از علاقه اش به فوتبال به عنوان پتکی برای تحقیرش استفاده میکنی و به این بهانه سطح خود را بالاتر میپنداری و خوب درک چنین فردی برای من سخت است....فکر کنم در این مورد بارها در همین "کافه" صحبت کرده ام.اما میخواهم از مخرج مشترکمان استفاده کنم برای بحثی دیگر منتها با زاویه ای متفاوت.سنت رویو نویسی به اعتقاد من اساسا باید متعلق به نویسندگان و منتقدانی باشد که قبلا در عرصه نقد کاغذها سیاه کرده باشند و مورد قبول طیفی از خوانندگان باشند و از آن گروه که میتوانیم به طرفدارانشان یاد کنیم نظر نویسنده مورد نظر را یک جور راهنمای خود متصور شوند.مثل روزنبام و ایبرت که خودت اشاره کردی...فارغ از اینکه منتقد خوب یا بدی باشند اما این حق را دارند با چند خط نظرشان را در مورد فیلمی بیان کنند چرا که عده زیادی به واسطه اعتمادی که به آنها و سبقه نقدنویسیشان دارند از دریچه همان چند خط با دنیای فیلم ارتباط برقرار میکنند.پس چه بسا رویو نویسی(مثلا برای فیلمهای جشنواره) کار به مراتب دشوارتری باشد .چرا که مسولیت معرفی و تحلیل فیلمی را به تعداد زیادی که حتا از دیدن فیلم محرومند با همان چند خط به عهده میگیرند.هر چند که در ایران اساسا رویو نویسی بد فهمیده شده و در همین روزهای جشنواره صفحه های روزنامه ها پر بود از آراء و نظراتی که حرفه دشوار رویونویسی را به سمت سخیفی پیش میبردند.(آن پرانتزی که برای استثنا کردن امیر قادری از رفقایش در کامنت قبلیم باز کردم به همین دلیل بود.)..اما امیر قادری به اعتقاد من چنین شایستگی دارد.چون خواه ناخواه چه دوست داشته باشی و چه نه طرفدارانی در بین خوانندگان مطالب سینمایی دارد نظرش برای آن عده مهم است(فاکتوری که تعداد نویسنده های ایرانی واجد آن بسیار کم است)..دیگر اینکه دانشش را دارد(به نظر من. و این به نظر من امیدوارم باعث شود جدلی در این زمینه با من نداشته باشی)...و دیگر آنکه نثرش آن قدرت و خلاقیت و طراوت را دارد که در همان چند خط بتوانیم با او همراه شویم.و مهمتر از همه اینکه صادق است.برای منی که قبلا نقد او را بر فیلم سگ کشی خوانده ام و یادم هست که آن فیلم را با یک قطعه راک و با ضربه چوب بر طبل(البته به همان شکلی که شرح داده بود) مقایسه و تحسینش کرده بود (میبینی رضا .طرفداری من صرفا یک واکنش نیست.من یک فَن قدیمی هستم) پس هنگامی که نظرش را بر فیلم جدید بیضایی میخوانم شکی ندارم که این یک واکنش صادقانه و البه علمی به فیلم جدید بیضاییست که به نظر من به شکلی درخشان و فوق العاده بیان شد.

    هیچ وقت نشده بود که در حمایت از امیر قادری اینقدر صراحت به خرج دهم.(هر چند که از فریاد زدن علائقم باکی ندارم.)چون از اینکه بعدها نظرات خودم، مستقل از این طرفداری صریحانه بررسی نشود باک داشتم.اما در این ایام واقعا از خواندن مطالبش لذت بردم .و حرصم از واکنشهای عجیبی که به او شد در آمد.باز هم حساب او را از بقیه جدا میکنم و کماکان به یاد مطلب خوب مصطفی جوادی در هم میهن می افتم که این جور عوام زدگی سطحی را به اندازه روشنفکر بازی سطحی، آفت دانسته بود.راستی اگر اجبار در گزینش باشد شما کدام را انتخاب میکنید.؟؟؟؟

    پی نوشت:ضمنا از آنجا اخیرا نقش پاسدار قند فارسی را در کامنتها بر عهده گرفته ای آن کلمه "فَن" را صرفا برای عصبانی کردنت نوشتم.مخلصم.

    سینا
    سه‌شنبه 29 بهمن 1387 - 0:17
    -1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    ببین امیرخان درست که ما دوست داریم و خدمتت هم خیلی ارادت داریم . ولی دیگه داری پاتو از گلیمت درازتر میکنی . اول یک خورده فکر کن ببین داری راجع به کی حرف میزنی . ببین کسی که لقب بی سواد بهش دادی چند برابر عمر حرفه ای تو فیلمنامه نوشته و کار اجرا کرده . تو که هیچ سواد صد تا دیگه از رفقای کافه ات و سواد اون عزیز از دست رفته عزیز تر از جانت رو هم که روی هم بگذاری نمیتونی باهاش چهار خط از دیالوگ های استاد بیضایی رو تو فیلمهاش بخری . نمیدونم شاید تعریف تو از سواد با بقیه تفاوت داره پس چقدر خوبه اگه شفاف سازی کنی و اون چند زمینه ای که سوادت از ایشون بیشتره واسه ما شرح بدی یا لا اقل یک اشاره کوتاه بهشون بکنی . این حرفها دیگه نقد یک فیلم نیست برادر . راستی حالا که افشین پیروانی قول شرف داد که تبانی در کار نبوده پس ما هم میگیم تبانی در کار نبوده !

     


    سه‌شنبه 29 بهمن 1387 - 0:47
    10
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    hamidblog.blogfa.com

    حامد م
    سه‌شنبه 29 بهمن 1387 - 1:10
    13
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    درباره "...بالاخره تعریف و توصیفی که یه نفر از اینجا..." کرده می‌خوام نظر بدم. بدم؟:

    راهنما: مرحله اولیه - مرحله دومیه - ... - مرحله آلوده‌شدن و وابستگی

    شک نکنید که تخیل نویسنده درباره اینجا عین واقعیت است. جاهایی از نوشته‌اش احساس دل‌خنکیِ عجیبی سراسر وجودم را گرفته بود.

    ظاهر اولیه و حتی دومیه نوشته‌ها (کامنت بازدیدکننده‌ها و پست‌های نویسنده)، سر و شکل -متاسفانه- غیرحرفه‌ای و شبه‌درب‌وداغون! سایت، بازی‌هایی که از سر ذوق‌زده‌گی و "نمی‌دونم چه جوری بگم"ها با کلمات می‌شود و خیلی چیزهای دیگه که نمی‌دونم چه‌جوری باید بگم؛ باعث شده مرحله اول و دوم برخورد خوانندهٔ غریبه‌ای مثل من، همین برداشت‌هایی که گفتم را نتیجه دهد. ظواهر اذیت‌کننده‌ست (حتی کامنتی که ف.م.ا. در جواب آن نویسنده متوهم نوشته‌اند و از دستور زبان فارسی یاد کرده‌اند). چرا اصلا اینجا را می‌خوانم تا مجبور باشم از لایه‌های مختلف عبور کنم، چون سینما بهانه‌ام است؛ و البته دوست دارم بدانم مثلا درباره فلان قطعه از سینما مردم (که اینجا فراوان یافت می‌شوند و خوش‌ به حال گرداننده‌گانش) اعم از حرفه‌ای و گذری چه عکس‌العملی نشان می‌دهند. این گلایه‌ها -و هر چه که دوست دارید اسم‌اش را بگذارید- را بارها همین‌جا خوانده‌ام و انتظار ندارم کامنت بعدی از متحول‌شدن و تغییر در مسیر زندگی بنویسد. چون خیلی‌های اینجا مرحله اول و دوم را دیگر به یاد نمی‌آورند؛ از بدی‌های آدم‌ها هم الان این نکته خودنمایی می‌کند، که هر چه را به دیگران نسبت می‌دهیم، درصد زیادی‌اش به خودمان برمی‌گردد (منظورم متوهم‌‌خواندن ف.م.ا. است). تا وقتی خلاف‌اش ثابت نشده با اطمینان در دنیای خودتان زندگی کنید.

    آقای قادری ویژه‌برنامه یا یک همچین چیزی برای اسکار دعوت‌اید؟ سینماصدا؟ در حدی هست که قول‌‌اش را بدهید؟ اشتباه می‌کنم؟

    احسان ب
    سه‌شنبه 29 بهمن 1387 - 3:17
    19
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    گشتم و آدرس درست اون وبلاگ را پیدا کردم:

    hamidblog.blogfa.com

    البته هر کاری کردم مستقیم صفحه نیامد. عنوان مطلب را در گوگل جستجو کنید و بعد روی cached کلیک کنید. تا همان جایش که امیر آورده بود بامزه بود، بقیه اش هم طبق معمول دری وری.

    وارونا
    سه‌شنبه 29 بهمن 1387 - 9:21
    1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقای قادری سلام،

    سینا
    سه‌شنبه 29 بهمن 1387 - 12:34
    8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای آنهایی که خواستند اصل مطلب با عنوان " شب به پایان رود و شرح به پایان نرود " را بخوانند و امیر هرچه گشته پیدایش نکرده ! :

    http://www.hamidblog.blogfa.com

    مطلب زیاد قوی و جاندار و اثر گذاری نیست و از طرفی چیز خیلی بد و زننده ای هم داخلش وجود ندارد . فقط شروع با مزه ای داشت که من را ترغیب کرد اصلش را بخوانم . در ضمن اینکه لینکش را اینجا قرار دادم هیچ ربطی به مسایلی که این اواخر در کافه مطرح شده نداشته و بنده نیز هیچ یک از اتهامات وارده را به طور مطلق تایید نمیکنم . هر چند که بعضی هایش ( در کلیت ) شاید حرف من هم باشد .

    در ضمن لینک آن را از طریق سایت گوگل و با متن جستجوی " کافه نشینٍ فرانسویٍ روشنفکرٍ منتقدٍ فیلم فهمٍ سرخوردهٍ دور از اجتماع " بدست آوردم .

    عطص
    سه‌شنبه 29 بهمن 1387 - 15:22
    1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به احسان ب:

    دعا کن که فیلم اکران شود. من هم تا آن موقع زنده باشم و فیلم را ببینم. تازه دوست اش هم داشته باشم. آن وقت دوتایی آنقدر از فیلم تعریف کنیم تا خفه شویم. چیزهایی که ندیده نوشتم صرفاً به این خاطر بود که با توقع بالا به سراغ اثر نرویم. وگرنه من نه با اصغر فرهادی دشمنی دارم و نه با تو.

    به رضا:

    « این ماجرا مثل لجن ته استخر می مونه. هرچی بیشتر همش بزنی، بیشتر گندش در میاد. » اما بگذار یک چیزی را به عنوان اعتقادم بگویم. این نگاه تحقیر آمیزت را نسبت به مردم نمی پسندم. یادت باشد یک سر ماندگاری هرچیزی به مردم بستگی دارد. در نهایت این مردم اند که حکم زندگی و مرگ یک اثر را صادر می کنند. این می شود که مثلاً حافظ، سعدی، مولانا، فردوسی و نظامی می مانند، اما انوری و منوچهری نه. یا شعر نو با همۀ تعریف ها و تمجید هایی که شب و روز نثارش می کنند، به جز محدود آثاری از اخوان و سهراب، نتوانسته جایی در دل مردم باز کند. یعنی مردم شاملوی بزرگ شما را با کمال میل پس زدند. سینما هم به همین ترتیب. مگر منتقدین کم " درخت گلابی " را تحسین کرده اند؟ چرا الان کمتر کسی سراغ آن را می گیرد؟ دست آخر دوباره تکرار می کنم که مردم یک " شرط لازم بزرگ " برای ماندگاری یک اثر هنری هستند. این قدر دست کم نگیرشان.

    Reza
    سه‌شنبه 29 بهمن 1387 - 20:19
    1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    نوشته دوستمون سعید حسنی رو دیدم که فهرستی از کارهای بیضایی رو آورده بود . بحث با سواد بودن یا نبودن ندارم ، فقط چون فهرست کاملی نبود سعی کردم تا اونجایی که می دونم کاملترش کنم :

    تدوین فیلم کوتاه " باد سرخ " ( علی محمد قاسمی ) 1379

    همایش ( نمایشنامه کوتاه )

    جانا و بلادور ( سایه بازی )

    طرح های فیلم ( هدایت ) ، ( گم گشته ) ، ( کودکان جنگ ) ، ( شکاف سایه ها ) ، ( اتاقک ) ، ( سه شاهد ) ، ( کلاه بی سر ) ، ( شمر ) ، ( میر نوروزی ) ، ( مرد و میدان ) ، ( سفر به شب یا حجله ی عیسا ) ، ( در می زنند ، چرا باز نمی کنید ؟ ) ، ( نگهبان ) - 7 طرح صد ثانیه ای در بزرگداشت صدمین سال سینما ( منتشر شده - 6تا - در ویژه نامه مجله فیلم به مناسبت صدمین سال سینما ) – چهار طرح برای چهار فیلم که نمی توان ساخت (1381 ) شش طرح برای نساختن شش فیلم (1385 )

    انتشار کتاب های « هیچکاک در قاب » و حقیقت و مرد دانا ( داستان کودک )

    سه فیلمنامه برای مجموعه ی تلویزیونی سرکار استوار به نامهای ( روز باشکوه ، بیزار ، و ملاقات ) که به دلیل سنگین بودن کنار گذاشته شدند .

    فیلمی کوتاه درباره مرگ : بر اساس نقاشی مانده از یک اعدامی ( 1352 ، گمشده )

    تهیه دو مستند از پشت صحنه های فیلم های مسافران و سگ کشی ( ارائه شده در نسخه دی وی دی این فیلم ها ) و مستند هایی درباره نمایش های بانو آئویی و کارنامه بندار بیدخش

    نگارش مقالات تحقیقی در نشریات قبل از انقلاب .


    چهارشنبه 30 بهمن 1387 - 1:56
    0
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    احسان ب! طبق کدوم معمول؟ یعنی منظورت اینه که هر چی درباره شما جماعت گفته شده، دری وری هست؟

    حامد صرافی زاده
    چهارشنبه 30 بهمن 1387 - 12:48
    11
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    خاطرت و خطرات طبق یک اصل اخلاقی/قانونی کلیه نامه ها، گفته ها ، تشخیص ها ، رازها، غم ها ، دردها ، پریشانی ها ، دردل های شخصی، هذیان ها و مسائل خصوصی بین پزشک و بیمار و وکیل و موکل محرمانه است و محرمانه می ماند و افشای آن جرم محسوب می شود مگر با اجبار دادگاه و حکومت و هر قدرت قاهری که بتواند شما را به این کار وادار کند. این ماجرا به صورت نانوشته ای در بین دوستان و همکاران نیز احتمالا باید برقرار باشد. تخطی از این اصل نتایج دردآور و قطعا غیر قابل پیشبینی دارد. اتفاقات جشنواره زخم عمیقی به همراه خودش داشت. امیر قادری دوست عزیزم که عاشق پرده دری است پرده هایی را درید و خودش هم خوب می داند چون این پرده درافتد نه تو مانی و نه من. من نمی دانم تعریف امیر از سواد و دانش چیست. من سابقه پر باری چه به لحاظ علمی چه به لحاظ گفتاری چه به لحاظ تحقیقاتی/ پژوهشی و تولیدی در کارنامه سالهای سال فعالیت مطبوعاتی او نمی بینم که همچون دوستان بیشماری و (واقعا بیشماری) چون کاوه اسماعیلی چنین از خود بیخود شوم. تنها چیزی که با تمام وجود از او درک کرده ام مردی است که با پشتکار فراوان و مثال زدنی و همکاری بی وقفه با بیش از چندین مجله و روزنامه و نثری به غایت ساده و تودل برو برای نسل جدید و همچنین شرایط اجتماعی/ فرهنگی دوران و کشور ایران ( که یک زمان مخملباف و کیارستمی و مجله فیلم می زاید و به اوجشان می رساند و بعد با مخ به زمین گرمشان می کوبد و زمانی دیگر امیر قادری را به پدیده ای قابل برسی تبیدل می کند . واقعا امیر صدای خفته نسل امروز ایران است؟ کجایش؟ از میدان ولیعصر تهران با بالا؟ بچه قیطریه؟ جردن؟ سه راه آذری؟انزلی؟ مشهد ؟ شیراز ؟ دزفول؟ دماوند.......) به مرتبه کنونی اش رسیده که واقعا دوست دارم عشاقش به من بگویند او درکجاست و نظراتش چه تاثیری بر اندیشه هایشان ( حداقل نوع سینمایی اش حالا شیوه زندگی به جای خود) داشته است. ( البته شاهکار این دوستان آقای پویان عسگری بود که دوسال قبل در جواب کسی گفته بود من نه تنها گفتار و مرام و اندیشه ام را شبیه او کرده ام بلکه چهره ظاهری ام را شبیه او درست می کنم حالا چرا خدا می داند این ذوب درچیست؟) اما گفته های امیر درباره بیضایی و صفی یزدانیان و مقوله سواد و تعریف دیگر او از دانش و تاختن به نظر من دن کیشوت وارش به یکی از معدود گوهرهای ادبیات و تاتر ایران ( و نه سینمای آن – بماند که سینمای او هم ویژگی هایی بسیار مهمی دارد که منتقدین بزرگواری چون ایرج کریمی ، هوشنگ گلمکانی، زاون قوکاسیان، شهرا جعفری نژاد ، حمیدرضا صدر , مجید اسلامی درباره قوت و ضعف شان مقالات و اشاره های متعددی کرده اند.) مرا به سال های خیلی دور برد: 1- امیر قادری که من می شناسم و دارد این روزها به پشتوانه قدرت اش ، حضور فعالش در مطبوعات ، دوستان وفادار و حامیان وجماعت پشت سرش اینچنان دارد به دهن هر بزرگ و کوچکی می کوبد با کسی که که برای اولین بار بیش از 6 سال پیش در مجله سینمای نو دیدمش خیلی فرق کرده.( واقعا خیلی فرق کرده؟) آن روزها در اولین برخوردم با امیر فهمیدم مردی که مجله فیلم در یک شماره پنج مطلب با اسم اصلی و دوتا به اسم مستعار چاپ کرده – که این موضوع بیش از هرچیزی بیانگر وضعیت اسف بار آن روزهای مجله فیلم است تا قدرت بی بدیل امیر در نقد فیلم- بسیار آدم صاف و ساده و خوش قلبی است که هنوز فیلمی از امیر کوستوریتسا ندیده( آن روزها عاشق کوستوریتسا بودم و از هرکی درباره اش سوال می کردم). از تاتر متنفر است و منبع علاقه به حد و حصر به فورد و هاکس و ملویل ( و هیچکاک شاید)و دانش سینمایی و دنیای ذهنی اش برآمده از فیلم های بتاماکس و وی اچ اس و بیشتر فیلم های دوبله در دست رس. مگر برای بقیه چه بود؟ آهان همان زمان که امیر قادری آن فیلم ها را دیده و خیلی ها را هم ندیده بود ( و بیشتر از خیلی ها توجه کرده اید آن زمان در نوشتهای او خبری از کوروساوا، گدار، پازولینی، برتولوچی ، فلینی، بونوئل و لوبیچ و کیشلوفسکی و برگمان نبود) گروهی دیگر از منتقدان هم فیلم ها را روی پرده دیده بودند و هم داشتند فیلم های روز دنیا را به زبان اصلی تعقیب می کردند. . آقای صفی یزدانیان- که امیر ببخشید با بی شرمی می گوید شاید شما اسمش را نشینده باشید- در آن روزها یکی از بهترین نقد ها را بر فیلم آخر کوبریک نوشت که قطعا پربارتر از تمامی هزار نوشته منتقدین امروز ماست. بله این روزها صفی یزدانیان کمتر می نویسد و نسل جدید فقط اسم شما را به خاطر می آورند و این از غم روزگار است همانطور که نسل جدید فقط تارانتینو و فینچر را می شناسد و میراث صدساله پشت سر او و حتی معاصرین او فراموش می شوند. و همین می شود که شما در آن یاداشت فرهنگ آشتی اعلام کردی که در سینمای امسال دنیا خبری نبود و باید فقط منتظر اکران فیلم مایکل مان در سال آینده باشیم. ملاقات آن روز نکته تلخ و غم انگیز دیگری را هم برایم روشن کرد آن اینکه امیر "عشق سینما" اصلا زبان انگلیس اش خوب نبود. نمی دانم در سه سال گذشته چه اتفاقی افتاده که مدم لابه لای جملات فارسی اش سعی می کند تک کلمات انگلیسی استفاده کند و برایمان متن ترانه های انگلیس را بگذارد ولی من هنوز مطمئنم که او همچنان زبانش خوب نیست و وقتی از دانش و این حرف ها حرف می زند و وقتی تصور می کنم او و جماعت بسیاری از دوستان بدون زیرنویس فارسی درباره فیلم ها یا سریالی نمی نویسند ( و اگر می نویسند وقتی است که تصاویر خود گویای همه چیز است و دیالوگ را می شود نادیده گرفت لطفا یبرای توضیح بیشتر به نقد امیر پوریا بر فیلم امتیاز نهایی در مجله فیلم دوسال قبل مراجعه کنید) بند بند وجودم می لرزد و تصور می کنم اگر زیرنویس فارسی نبود اگر دی دوی دی نبود چقدر منتقد نداشتیم! و باید بپرسیم چطور مجله فیلم مسئولیت سایه خیالش را به فردی می سپارد که زبانش اصلا خوب نیست.؟ 2- سال های خیلی دور سعید عقیقی با یکی از منتقدین بنام روابط دوستانه ای داشتند که به دلایلی میانشان درگیری ایجاد می شود و از آن زمان موج حمله و ضد و خورد بین شان تا به امروز بالا می گیرد. طوریکه فیلمی چون شب های روشن فقط و فقط چون نویسنده اش عقیقی است برای مدتی بایکوت می شود و حالا این روزها به قول محسن آزرم یکی یکی منتقدان اعلام می کنند که" آهان راستی فیلم خوبی بود ها " . سال ها قبل حمیدرضا صدر در سایه خیال مربوط به جان فورد مطلب یک پرونده را به سعید عقیقی واگذار کرد که آن روزها جوانی بود جویای نام چون قادری درسال های گذشته ( که قادری و هرکس دیگر بدون حس جاه طلبی اش به هیچ جا نمی رسند و این جاه طلبی واقعا تحسین برانگیز و دوست داشتنی است). عقیقی سال ها بعد در مطلبی در مجله فرهنگ سینما نگاه سینمایی ، نوشته ها و کتاب صدر را ادبیاتی خشن و بی رحمانه همراه با بی ادبی زیرسوال برد. اون این کار را هم درباره هوشنگ گلمکانی و چند تن دیگر که همگی مستقیم و غیر مستقیم در جایگاه او( حالا هرجایی که بود ) نقش داشتند تکرار کرد. امیر قادری بهتر است حالا در دهه سی زندگی اش دوباره به عقب برگرد و ببیند محصول چه چیزی است؟ از چه تغذیه کرده ؟ چه خوانده و چه دیده و چند نفر به او کمک کرده اند تا به اینجا رسیده.؟ مردی که هنوز هم میان سالگی نرسیده و فقط با نوشتن درباره فوتبال و سینما و متلک ها یش به این آن و ومانفیست های ذهنی اش برای یک جور مدل زندگی و تفکر اسم و رسمی پیدا کرده است و با سرمایه گذاری در سایت سینمای ما و محمدرضا گلزار به آینه ای بسیار روشن تر می نگرد هنوز باید متواضع باشد هنوز باید بخواند هنوز باید ببیند تا خیلی احساس قدرت بکند. آنزمان برای آرمین ابراهیمی هم نوشتم با این هم غرور و تصور اینکه حسابی می دانیم فقط به درد خودمان می خوریم و همان جماعت دور و برمان ( حالا زیاد و کمش فرقی ندارد). پایمان را که از روزنامه بیرون گذاشتیم و آمدیم اینور جوب ( اینور آب) گم می شویم در هیاهوی شهر و ساختمان ها و علم و مقولاتی از این دست. ما همگی فقط و فقط در محدوده خانه هایمان آدم های بزرگی هستیم کمی بیرون تر از اینجا فعلا تا اطلاع ثانوی باید سر بی زیر باشیم. مردان و زنانی که بیضایی و اصلانی را با داشته ها و نداشته هایشان یکجا زیر سوال می برند نه تاریخ می دانند و نه تلاش های فرهنگی این آدم ها را به یاد می آورند. چون نخوانده اند و ندیده اند. آن روز هم گفتم امیر قادری که مرادش پرویز نوری و پرویز دوایی بودند و سینمای مورد علاقه اش کیمایی بوده جایگاهش اینجاست دوستانی مثل کاوه اسماعیلی که اینچنان امیر قادری را در ذهنشان تئوریزه کردند چه آینده ای در پیش دارند؟

    امیر: به سنت مرسوم در سایت سینمای ما، این مطلب دوست قدیمی حامد صرافی زاده را بی کم و کاست این جا می‌آورم. (من به این می‌گویم سرمایه‌گذاری. سایتی داریم که هر کسی می‌تواند هر چه دل‌اش می‌خواهد در آن بنویسد. نه این که خیلی طرفدار حرف مخالف و این‌ها باشم، ولی به نظرم شعله زندگی این طوری روشن می‌ماند و نفع‌‌اش به همه ما می‌رسد.) حتی این بخش‌اش که آن زمان در نوشته‌های من: خبری از کوروساوا، گدار، پازولینی، برتولوچی ، فلینی، بونوئل و لوبیچ و کیشلوفسکی و برگمان نبود. ولی دو نکته: هیچ فکر کرده‌اید که ما همیشه درباره کارهایی که کرده‌ایم حرف می‌زنیم و بقیه درباره کارهایی که -باز هم ما- نکرده‌ایم؟ و بعد هم این که باز این کجایش ربطی به مقالات من در جشنواره داشت؟ پاسخ کدام سوال‌ها و انتقادها را می‌داد؟ یک بار دیگر مقاله امروزم را بخوانید لطفا.

    نقاش خیابان چهل و هشتم
    چهارشنبه 30 بهمن 1387 - 15:6
    -15
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    این متن را در وبلاگم گذاشته بودم. گفتم اینجا هم بگذارم شاید کسی خواند و فاتحه ای برای امواتمان فرستاد!

    (( دوربین های عکاسی دیجتال یک جورهایی خیلی چیزها را عوض کردند. تاثیری که دوربین های دیجیتال روی زندگی ما گذاشتند برای همه مشخص و به قول خودمان تابلوست. بین عکاسان چیزی هست که می گویند دیجیتال نباید آدم را از فکر کردن باز دارد. می گویند که اگر چه دیجیتال فرآیند عکس گرفتن را آسان کرده اما نباید این آسان شدن به این معنی باشد که هر عکسی را بدون فکر و همین طور الله بختکی بگیریم. خوب این نظر و حرفی است که بین بچه های عکاس وجود دارد و یک جورهایی هم شاید درست باشد و باعث شود دقت و وقت بیشتر برای گرفتن هر عکس صرف کنند و عکس های خوب و بافکری (!) هم بگیرند. اما چند وقت پیش تیزری از یکی از کانال ها دیدم که یک جورهایی نقض این نظریه است. تیزر تبلیغ دوربین سایبرشات سونی بود که حتما اگر با آن کار کرده باشید می دانید که چقدر آسان و راحت و کم هزینه می توانید عکس های واضح و خوب بگیرید ( خوب اینجا منظورم از نظر فنی و نور و رنگ و این هاست فقط! ). تبلیغ این طور بود که مردی از طبقه ی چندم آپارتمانی به پایین پرتاب می شود و دوربین سایبرشاتش را در می آورد و شروع به عکس گرفتن می کنند. مرد همین طور که دارد از بالا پرت می شود تند و تند عکس می گیرد و بعد هم یک جمله ی اساسی روی صفحه تلویزیون درج می شود: Shoot first, Think later اول عکس بگیر، بعدا فکر کن! تیزر یک جورهایی دارد یک فلسفه و نگاه جدید را به همین راحتی بهمان یاد می دهد و بدون اینکه حتی هیچ کدام از عکاسان شاید به ذهن شان رسیده باشد که می شود اینطوری هم عکس گرفت و اصلا می شود اینطوری هم زندگی کرد، سازنده و نویسنده و ایده پرداز تیزر (حالا هر کدام که ایده را مطرح کرده!) انگار چند قدم از ما جلو تر و آن طرف تر ایستاده و دارد بهمان می خندد که: احمق ها! دارید از آپارتمانی چند طبقه به پایین پرتاب می شوید و هر لحظه به کف خیابان برخورد می کنید و می میرید! فکر کردن را بگذارید برای بعدا! عکس تان را بگیرید! تا می توانید عکس بگیرید! ببین چطور یک تیزر ساده می تواند این همه حرف و فکر و فلسفه پشتش داشته باشد! نه فقط درباره ی عکاسی، درباره ی تمام زندگی! ))

    میثاق
    چهارشنبه 30 بهمن 1387 - 16:29
    -21
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    یه نفر پیدا م شه به بگه چرا کریمی دار تو لیگایران وپمی زنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!111

    سینا
    چهارشنبه 30 بهمن 1387 - 19:1
    -7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقا دیدید مزدک میرزایی باز جو گیر شد و دوباره در میانه میدان داشت بیانیه اخلاقی صادر میکرد .و آقای شریفی ریاست محترم کمیته انظباطی هم اینبار قرعه فال به نام اشکان نامداری دیوانه زد و به سبک و سیاق گذشته بازیکن خاطی بخت برگشته را وسط زمین و هوا معلق نگه داشت تا با اصرار و التماس و میانجی گری و ایضا ارشاد و تذکیه نمودن وی و زدوده شدن آثار گناه و ناپاکی و پلیدی از روان او و پس از بررسی های کارشناسانه و دقیق که مو را لای درز خود نمیپذیرد حکم نامبرده را از حبس ابد به دویست سال زندان و تحمل هفتصد و اندی ضربه تازیانه تعذیری و محرومیت از تمامی حقوق شهروندی و غیرشهروندی و در انتها تبعید به سرزمین ماداگاسکار تقلیل داده و صلح و آرامش و امنیت را دوباره در پهنه ... إ ... برقرار سازد

    ساسان اميركلالي معروف به ساسان.ا.ك
    چهارشنبه 30 بهمن 1387 - 22:47
    -24
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام. ديشب يك كامنت نوشتم درباره ي جشنواره فجر در مشهد و مرور خاطرات. هركار كردم نرسيد. خلاصش اينكه جشنواره ي جالبي بود به دلايل فرامتني. اينكه وسط جشنواره من آبله مرغون گرفتم و نصف فيلمهارو از دست دادم. اينكه امسال با رضا دعوا نكردم به جاش مثل دو تا آدم متمدن مي نشستيم ( راه مي رفتيم ) و بحث مي كرديم با چند تا از بچه هاي مشهدي از طريق فراخوان آشنا شدم كه اگه خودشون لازم بدونن اشاره مي كنن و من در اون چند روز اول شده بودم مسئول تهيه بليط و از اين حرفا. و مهمتر اينكه در روزنامه ي قدس يادداشت جشنواره مي نوشتم كه البته بعد از اينكه 4 تا از يادداشت ها مو بدون اسم چاپ كردن و ديدم دادم به جايي نمي رسه روزنامه رو تحريم كردم و ملت مشهد رو از خوندن نوشته هام محروم!

    ساسان اميركلالي معروف به ساسان.ا.ك
    چهارشنبه 30 بهمن 1387 - 23:27
    -8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    يكي بود يكي نبود. غير از خدا هيچكي نبود. يه پسر جووني بود كه عاشق سينما بود. اين عاشق سينما دوست داشت از همين راه سينما پول در بياره. با خودش فكر كرد ديد كه مي تونه راجع به سينما بنويسه. پس گفت من مي نويسم و پول در ميارم. نوشت و نوشت. يه جوري هم مي نوشت كه همه خوششون بياد.

    همه كه ميگم يعني آدمهاي معمولي. آدمهايي كه هنرمند محبوبشون مهران مديريه. آدمهايي كه واسه محبوبشون شعر بيا بيا و برو برو درست مي كنن. تا جايي كه توي همه ي روزنامه ها و مجله ها اسمش ديده مي شد. و اون آدمهاي غير معمولي دعا مي كردن كه روزنامه اي در بياد كه اين بابا توش مطلبي ننويسه. بله بچه ها. اين پسر جوون ما به جايي رسيد كه واسه اينكه نوشته هاش بيشتر ديده بشن به اين و اون گير مي داد. نه فقط سينمايي ها كه به همه. البته حواسش بود كه به كي گير بده به كي گير نده. به اونايي گير بده كه مردم دوسشون ندارن اما از اونايي كه مردم دوسشون داشتن خوب مي گفت. شده بود نقل مجلسا. همه از اون مي گفتن. اين وسط آدمهايي هم بودن كه بهش ايراد مي گرفتن كه بابا اينا چيه كه مي نويسي؟ چرا به آدم خوبا گير ميدي؟

    اما اين شاه پسرما اين حرفا رو تحويل نمي گرفت. آخه اون ديگه واسه خودش كسي شده بود. همه مي شناختنش. همه واسش به به و چه چه مي كردن. صداي اون آدمهاي غير معمولي هم به جايي نمي رسيد. آخه اونا تنها بودن.

    تا اينكه يه شب يه خوابي ديد.

    خب امشب تا همينجا واستون گفتم بقيه رو بعدا مي گم. قصه ما به سر رسيد منتقد ما به خونش نرسيد.

    حامد صرافی زاده
    پنجشنبه 1 اسفند 1387 - 2:28
    -6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برترین و ستایش انگیز ترین صفت تو بزرگواری و و منش تو، همین برخوردت با نگاههای انتقادی است. من به صبرو طاقت تو قبطه می خورم و همواره ستایشگر شور و وحرارت تو بوده ام. در این دوران این اندازه مرام کمنتر یافت می شود. امیر جان من نه فیلم بیضایی را دیده ام و نه از طرفدراران و عشاق او و دیگران هستم. تمام این نوشته قبلی غمی بود که چون خوره به جانم افتاد پس از اینکه بیضایی را بی مایه و بیسواد خطاب کردی و در سایت خبر به کنایه نوشتی صفی یزدانیان را شاید این روزها کسی نشناسد. نظر من به هیچ وجه در پاسخ سوال های تو نبود. شاید سال ها قبل وقتی چاپلین را هم بی مایه خطاب کردی و روانی هیچکاک را مکانیکی خواندی سوال هایی در ذهن من شکل گرفت که پس از ماجراهای اخیر چون آتشفشان فوران کرد. شاید هم تمام این ماجراها از همان برخورد اول شکل گرفت. تصوری که همان پنج نوشته تو بعلاوه گفتگوی ات با بهروز افخمی در شماره ویژه نوروز و نقد بی نظیرت برپل رودخانه کوای( به نظرم بهترین نوشته تو تا به امروز) در ذهنم شکل گرفته بود آنچنان در یک لحظه در نظرم از هم متلاشی شد که تا به امروز از آن برخورد تروماتیک خارج نشده ام. ( راستی من چرا فکر می کردم تو دانشجوی داروسازی هستی؟) از آن روزها تو به شدت تغییر کرده ای و به چنان قدرتی رسیده ای که حالا بیضایی را بی مایه می خوانی ( و این ابدا ربطی به سوال های تو ندارد) نوشته من یادآوری نکاتی دردآور و شاید کنایه به قدرتی بود که مثل دود سیاه سریال گمشده کنترلش از دست صاحبش خارج شده و دارد همه چیز و همه کس را دارد بدجوری نابود می کند. امیر من می ترسم! روزهای گذشته و مسعود فراستی و خسرو دهقان و و سعیقد عقیقی را به یاد می آورم که هرچه خواستند به همه و بخصوص کیارستمی گفتند و نمی دان الان نتیجه اش چه شده. همان روزها بدترین نقدها درباره علی حاتمی و دلشدگان و سریال هزاردستانش در مجله فیلم چاپ شد و بعد از فوت ااو همه برسر و سینه زنان حسرت یک نمای کمال الملکش را خوردند و مثل آن عریضه نویس فیلم جهان پهلوان بهروز افخمی ( با صدای سعید پورصمیمی) که می گفت " آقا تختی غلط کردم" به عجز و لابه و حسرت و سوگواری پرداخنتدند. امیر من از این روزها می ترسم. پاسخ سوال هایت را دیر یا زود خواهی گرفت ولی شاید زمانه ما تو و دوستان دیگرت را به خاطر بی سواد خواندن بیضایی نبخشد.

    امیر: از حسن نیت‌ات ممنون حامد جان. ولی فکر می‌کنم رد فیلم آخر بیضایی، در ادامه همان نگاهی باشد که نقد پل رودخانه کوای را نوشت. شاید قدرت و نفوذ و شهرت‌ام از آن‌ روزها بیشتر شده باشد، ولی انتظار دارم حداقل این را متوجه باشی که درست یا غلط، این برخورد با فیلم آخر بیضایی و اصلانی، ادامه همان نگاهی است که به آن دلایل پل رودخانه کوای را دوست داشت و آن گفتگو با افخمی که اشاره کردی را با آن وصف آن سکانس رابین و ماریان به پایان برد. اگر مخملباف را دوست نداشتم؛ از همان اول‌اش نداشتم و فیلم‌های بیضایی را (به جز به دلایلی سگ‌کشی) از همان قدیم به نظرم اشکالاتی داشتند که در این فیلم آخر به اوج رسیده. عاشق دیوید لین پل رودخانه کوای بودم چون حس فانی بودن «چیز کامل» را به آن شکل هنرمندانه و پرده پوشانه و فروتنانه در فیلم‌اش بیان کرد. یادت هست؟ آرزو دارم مثل لین بزرگ باشم. وقتی قدر دو نفر بودجه داشت که برخورد کوتاه را بسازد و وقتی گنده شد و اسکار گرفت و مالک تمام برف‌ها و صحراهای جهان شد؛ باز همان حرف و همان حسرت را تکرار کرد. راستی داریم روی یک پرونده عظیم درباره فیلم‌های دیوید لین کار می‌کنیم. خود تو حامد و باقی بچه‌ها، کسی می‌تواند کمکی برساند؟

    omid jafari
    پنجشنبه 1 اسفند 1387 - 4:22
    12
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    اینجاست که آدم فکر میکنه بعضی آدمهای این سایت میان احساساتی چیزی مینویسن و بعد پشیمون میشن و حرفشون رو پس میگیرن.حامد صرافی زاده تو کامنت قبلی خیلی جالب و کوبنده در مورد امیر نوشت و اونو نقد کرد که من با بعضی حرفهاش موافق بودم و حالا دوباره آب توبه بسرش ریخته و اظهار ندامت کرده.ینفر به من بگه اینجا چه خبره؟

    حامد صرافی زاده
    پنجشنبه 1 اسفند 1387 - 10:54
    6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    جناب آقای امید جعفری

    متوجه نشدم . بنده کجا اظهار ندامت کردم؟ از کی ؟ از چی؟ مگر چه حرف خطایی زده بودم؟ دوست عزیز در اظهار نظر آخرم چرایی دلیل نوشتن اون نظر قبلی رو متذکر شدم. اصلا هم احساساتی نشدم که بخوام پشیمون بشم و حرفم رو پس بگیرم. یک نکته در زندگی خودم به خودم اثبات شده باشه اینکه نه کسی و فیلمی را احساسی ستایش کرده ام و نه از آن متفر شده ام. بارها هم گفته ام سینما اصلا و ابدا ارزش این همه تنفر و دشمنی و پنجول کشیدن به روی همدیگرا را ندارد. حال می خواهد بیضایی و اصلانی و مخملباف و کیارستمی باشد یا امیر قادری و سعید عقیقی و همه کسانی که به نحوی دارند در این مملکت و در این اوضاع نقشی فرهنگی ایفا می کنند. متاسفانه یا خوشبختانه تمامی این دوستان و کامنت گذاران و افرادی که دارند از روشنفکری سطحی یا غیرسطحی می گریزند و سعی می کنند زیر عنوان دیگری فعالیت کنندفقط و فقط در بستر روشنفکری و روشنگری معنی پیدا می کنندو دارند از ،آن تغذیه می کنند و اساسا محصول چنین شرایطی هستند.

    امیر قادری در شروع کارش تو مجله فیلم چند تا نقد داره که خیلی خوبند و دوست و دشمن هم از اون تعریف می کنند. برای چرایی بیشتر اون موضوع و جریانات داخل مجله فیلم به مطلب شماره سیصد آقای مجید اسلامی مراجعه کنید که به زیبایی هرچه تمام اوضاغ غم انگیز مجله از دست رفته رو تشریح می کنند.

    امیر بعد از اون ماجرا وارد جریانی می شود که....

    حامد م
    پنجشنبه 1 اسفند 1387 - 11:38
    -15
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقای صرافی‌زاده توی کامنت اولی که گذاشتند یه نقل‌قول از خیام آوردن که باعث شد، به حرف‌های دیگه‌ای که برای همکار منتقدشون نوشتند توجه‌ای نکنم (البته خیلی به من ربطی‌ نداره دیگه، به‌درد خودتون می ‌خوره). هست از پسِ پرده گفتگوی من و تو چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من خیام هم دیوونه‌ای بوده برای خودش ها! :دی آقای قادری به "ارتباط با ما"ی سایت پیام فرستادم، چک می‌کنید؟

    امیر: کاش به این آدرس هم میل بزنی: ghaderi_68@yahoo.com

    بابك - ع
    پنجشنبه 1 اسفند 1387 - 13:55
    -9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    استاد نتيجه بهترين هاي سينماي بعد از انفلاب رو اعلام نكردين؟ چي شد؟

    ف.م.ا.
    پنجشنبه 1 اسفند 1387 - 14:58
    -17
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    قاعدتا نظراتم در خصوص ِ نقدهایی که در طول برگزاری جشنواره از فیلم « وقتی همه خوابیم » را در روزنوشت قبلی شما نوشته ام و قصد ندارم چیزی بر آنچه نوشته بوم بیفزایم. اما نوشتۀ جدیدتان باعث شد یک نکته را که موجز به آن اشاره کرده بودم، توضیح دهم. شاید واکنش ها را برایتان قابل هضم کند. از دید ِ من همان اندازه که نقد منافاتی با رعایت احترام عالمان ِ یک عرصۀ علمی یا فرهنگی ندارد، به همان اندازه هم رعایت تقدم ِ فضل و فضل ِ تقدم عالمان ِ یک عرصه در حین نقد، بیش از آنکه احترام به آن عالمان باشد رعایت اخلاق در حیطۀ نقادی است. در عین حال این یک توصیۀ اخلاقی است و از ضمانت اجرا برخوردار نمی باشد و کسی را هم نمی توان صرفا به دلیل عدول از این توصیۀ اخلاقی ( و البته کمی هم حرفه ای )، بازخواست کرد. امیدوارم تا اینجا مقصودم را خوب منتقل کرده باشم. اما امیر عزیز، نکته ای که منجر به واکنش علیه نوشته های شما گردید، از دید من صرفا آنچه که از آن به حرمت موی سپید استاد و... غیره تعبیر کرده ای، نبوده است. به نظرم واکنش ها از چیزی نشات می گیرد که شاید نه شما آن را متوجه شده اید و نه شاید کسانی که بر شما می تازند به خوبی بتوانند علل این واکنش های خود را ریشه یابی کنند. توضیح آنکه حتما شما که منتقد هستید به خوبی می دانید در نقد فیلم، اصولا نقد باید در مورد اثر صورت پذیرد و استناد به امور فرامتنی یا مربوط به افراد ِ دخیل در ساخت فیلم، به ندرت صورت می گیرد. نقد، چنین چیزی را ایجاب می کند. زیرا نویسنده می خواهد خواننده را با قلمش اقناع کرده و با خود هم رای کند و این مهم باید از همان چیزی که بیننده دیده نشات گیرد تا بیننده آن را بپذیرد. اما شما در نقدهایتان نه تنها پا را از فیلم فراتر گذاشته و به امور فرامتنی توجه کرده اید، بلکه حتی پا را از این دایره نیز فراتر گذاشته و نقدِ خود از اثر را با نقد بیضایی، انگیزه ها، عقاید و دیدگاههایش در هم آمیخته اید. در هم آمیختگی ای که بیش از آنکه به شما کمک کند به ضد ِ کارکرد ِ خود تبدیل شد. ممکن است بگویید اساسا هر اثری نمایانگر تفکرات ِ پدیدآورنده اش بوده و قطعا آیینه ای از چیزی است که او خواسته القا کند، من هم چنین چیزی را می پذیرم، اما در عین حال اولا: چنین ارتباطی ملازمه ای با نقد و قضاوت در خصوص ِ دیدگاهها و بینانِ فکری ِ آن پدیدآورنده ندارد و منتقد می تواند رد ایدۀ فیلم را به طور عینی و با بهره گیری از عناصر فیلم انجام دهد نه با امور ذهنی و بهره گیری از مسایل فرامتنی و قضاوت دربارۀ پدیدآورنده، و ثانیا: محل چنین نقدی ( نقد عقاید یک هنرمند و ... ) نه در جشنواره، و نه حتی در یک نقد دربارۀ یک اثر نبوده، بلکه در جای متعلق به خود است. این نقد می تواند در یک ویژه نامه ای ( با محوریت بررسی کارنامه بیضایی ) که سایت طراحی میکرد و از منتقدان، هنرمندان و.. می خواست مطالب خوب را بنویسند صورت پذیرد، یا اینکه چنین نقدی باید در یک مراسم بزرگداشت، که معمول است در حاشیۀ این مراسم ها کتابی هم متشکل از مقاله های متعدد که حاوی ِ دیدگاههای مختلف در خصوص آن فرد منتشر می شود، صورت می پذیرفت. باز هم باز می گردم به اولین کامنتی که برای شما در خصوص ِ جشنواره نوشتم، و در آن گفتم: « نقد ِ شما نقد فیلم است یا فیلم ساز؟ ». نمی دانم یادتان مانده یا خیر.

    امیر: دوست من همچنان فکر می‌کنم که نقد من، نقد فیلم بود و نه فیلمساز. من حتی به بازی مژده شمسایی اشاره نکردم تا یادداشتم هیچ ربطی به زندگی خصوصی فیلمساز نداشته باشد.

    کاوه اسماعیلی
    پنجشنبه 1 اسفند 1387 - 15:36
    -10
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    1.برای حامد صرافی زاده.....متاسفم.چون احترام زیادی برایتان قائلم اما کامنت اولتان همه انتظار و توقعی که از شما داشتم به باد داد.این سخیف ترین نوع انتقاد و اعتراضی بود که میشد به یک نفر داشت.مثل تیکه بچه گانه ای که افخمی به مجیدی انداخته بود و پاسخ ابلهانه تر مجیدی.....البته آنها به خود امیر قادری مربوط است.آن چیزی که من مربوط است...من هیچ ارتباط مرید و مرادی با کسی ندارم.خواه امیر یا هر کس دیگری.و برخلاف شما تا الان او را از نزدیک ندیده ام.اما برایش احترامی استثنایی قائلم و البته ترسم از این است که زیر این فشار اساتید کم بیاورد و مسیرش را عوض کند(و **مصلحت را بر حقیقت اولی بداند**)..در موردی البته با شما موافقم.من همیشه به شما و همه کسانی که فیلمها را روی پرده سینما(یا به تعبیر جوزف کمپل معبد) می بینند حسادت میکنم(نمونه اش کامنت اولم در همین روزنوشت و نکته آخر آن) و ابدا آنرا قبل قیاس با تلوزیون و مانیتور نمی بینم.امیدوارم از این شانسی که دارید و البته زبان انگلیسی قویتان استفاده درستی بکنید.راستی حامد...از فیلمهای اسکاری از کدامش خوشت آمده؟..بهتر نیست برویم سراغ اسکار که چند روز دیگر شروع میشود و من هنوز دی وی دی زیر نویس فارسی میلک دستم نیامده..............

    2.یک نکته ای را اضافه کنم.از آنجا که روشن شود تحسین من نسبت به یادداشتهای امیر قادری علی الخصوص در مورد بهرام بیضایی ربطی به همسلیقگی ما شاید نداشته باشد.من شاید وقتی دیگر را بسیار دوست دارم(یکی از بهترین های بعد از انقلاب بدون شک)..لحظه های زیادی از باشو و مسافران و سگ کشی را خیلی دوست دارم و از لحظه های زیادیشان بدم می آید.(البته در این سه مورد درجه علاقه ام هر چه که بیشتر می آموزم کمتر میشود)غریبه و مه تماشاییست و ساختار روایی و ضرباهنگ دیالوگ نویسی فیلمنامه روز واقعه را هم تحسین میکنم.و این علاقه نسبی هیچ ربطی به آن لیست بلند بالایی که سعید حسنی و reza تهیه کردند ندارد.

    3.وبلاگ اینجانب افتتاح شد.....همه اش سرمای دیروز رشت شروه شدhttp://mazajabad.blogfa.com

    کاوه اسماعیلی
    پنجشنبه 1 اسفند 1387 - 15:48
    -12
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقا توی این کنسرت muse خبری از City of Delusion هم هست؟خدا سایه این انگلیسیها و آن ملکه الیزابت و آن ورزشگاه ویمبلی و آن استعمار پیر و آن سرزمین بی غروب و آن سر بابی رابسون بزرگ و آن بارون جولیوس دو رویتر و آن دیوید لین و آن آسمان همیشه بارانی لندن را از سر ما پاپتی ها کم نکند......

    رضا
    پنجشنبه 1 اسفند 1387 - 18:9
    6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای امیر قادری : اول اینکه پیش از نوشتن کامنت قبلی نوشته های اخیرت را دوباره خواندم تا چیزی از قلم نیفتد . آن مورد که می گویی ( آقای ) بیضایی خودش را از واقعیت زندگی روزمره دور نگه داشته و دانشش شکل عملی پیدا نکرده به نظرم به تنهایی هیچ چیز را اثبات نمی کند . به نظرم باید این را به عنوان یک رویکرد فیلمسازی باید از بیضایی پذیرفت . همان طور که مثلا در نمونه ی متعالی اش در مورد فیلمسازی مثل جارموش باید پذیرفت و اگر با نگاه تو بخواهیم فیلم مرد مرده را بررسی کنیم یک فیلم کاملا معمولی و حتی ریاکارانه می شود . مثال دیگر ( در سطح پایین ) کارگردان محبوب ات ( آقای ) کیمیایی که دوست دارم بدانم واقعا چقدر خودش را با واقعیت روزمره روبه رو می کند . مثلا فیلم رئیس چه نشانی از تهران و ایران این روزها دارد . قرار هم نیست کسی این چیزها را ملاک نقد قرار دهد ( البته عده ای هم مثل آقای طوسی این طور نقد می کنند ) و بگویید به این دلایل رئیس فیلم بدی است . همه ی مسئله این است که باید سعی کردفیلم را به مثابه یک فیلم نقد کرد ؛ نه به شکل یک مورد جامعه شناسی و روان شناسی . البته این ها هم رویکرد هایی از نقد فیلم است و تلاش های خوب و بدی هم در این زمینه شکل گرفته ( مثل کتاب خوب لاکان – هیچکاک که یک نگاه لاکانی به سینمای هیچکاک دارد ) اما اولین شرط لازم برای چنین نقد هایی اول شناخت دقیق نوع رویکرد است ( انها که فکر می کردند لاکان را خوب می شناسند به خاطر اینکه نشان دهند با نگاه لاکانی سینمای کیارستمی پوچ است و شاه مرده است مجبور شدند چشمشان را روی خیلی از واقعیت ها ببندند ) و دوم اینکه بدانیم با یک رویکرد همه ی فیلم ها را نمی شود نقد کرد . هیچکاک یک مورد برای نگاه لاکانی است و به شوخی می ماند اگر بخواهیم همه ی فیلم ها را با رویکرد لاکانی بررسی کنیم . در مورد آن مردمی هم که به آن اشاره کردم منظورم یادداشتی بود که درمورد آن وبلاگ قدیم ات و شبه روشنفکران نوشته بودی و ربطی به نقد هایت در مورد فیلم آقای بیضایی نداشت . اما مسئله ی اصلی این است که اینجا اصلا بحث رویکرد مطرح نیست . اینجا نگاه اجتماعی و انتقادی و واقعیت روزمره همه برای فرار از نقد فیلم است . نقد به مفهوم واقعی . همچنان تاکید می کنم اینها که می نویسی ( چه وقتی در مورد 2046 است و چه وقتی در مورد سوپر استار ) نقد فیلم نیست . به قول خودت یک جور « هیچی » است که امیدوارم اسم هایی مثل ریویو و نقد با رویکرد اجتماعی رویشان نگذاری که نمونه های خوبش را خوانده ایم ( این دو جمله را به لحن خودت نوشتم ) یادداشت اخیرت هم به نظرم یک جور چشم بستن روی واقعیت دیگر بود . می گویی منتقدانت به حرف هایت گوش نداده اند و فقط می گویند چرا با بیضایی این طور برخورد کردی . نمی دانم منظورت از منتقدانت چیست اما آن چیز هایی که من خواندم و دلیل انتقادهای بیش از حدم به تو یک دلیل مهم اش نوع برخورد و لحن نوشتار است . چه کسی برای نقد منقی نوشتن برای بیضایی به تو دسته ی چاقو کش ها گفته ؟ مگر مجید اسلامی از بیضایی به شدت انتقاد نکرد ؟ مگر همه تا امروز فقط در حال ستایش او بوده اند و امیر قادری اولین نفری است که جرات کرده این فضا را بشکند ؟ واقعا فکر می کنی دلیل این همه انتقاد فقط مورد بیضایی است ؟ صفی یزدانیان که در اول مقاله اش نوشته بود فیلم بیضایی را هنور ندیده . پس مشکل چیست ؟ ایا واقعا مشکل بر سر لحن نیست ؟ آخر این لحن و زبان و ادبیات نوشتاری که از نظر کاوه پر کشش و جذاب است نباید با ادبیات کوچه و خیابان فرقی داشته باشد ؟ نباید احترام خواننده را نگه داشت ؟ به راحتی می نویسی « دیوار مستراح روی سرمان خراب شد » و یا « فیلمش خیلی حال داد » یا « آخر ضد حال بود » و حرف هایی از این دست . می نویسی بیضایی بی مایه است و چنان می نویسی که هیچ ترسی از کلمات نداری . چون دیگر در تمام این سالها آنقدر نوشته ای که دیگر ترس ات از واژه ها ریخته است . عادت کرده ای زبان کوچه و خیابان و استادیوم را به روزنامه و مجله هم بیاوری ( به قول هادی چپردار اگر عرضه نداریم فرهنگ را به استادیوم ببریم حداقل استادیوم را به فرهنگمان نیاوریم ) . نه هم کافه ای عزیز ! دلیل این همه انتقاد به خاطر خط شکنی و تابوشکنی ات نیست ( کدام تابو ؟ هنرمند و تابو ؟ آن هم در ایران؟ ) همه ی اینها به خاطر این زبان و طرز استدلال آوردن است که آدم را سخت به یاد خیابان و استادیوم و طرفداری ها ( و هم چنین تنفرهای ) افراطی می اندازد.

    امیر: خب من نه مرد مرده جارموش را دوست دارم و نه رئیس کیمیایی را. و این که آره؛ آقای یزدانیان گفته بود هنوز فیلم آقای بیضایی را ندیده و آن مطلب را نوشت! 

    Reza
    پنجشنبه 1 اسفند 1387 - 18:56
    -3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    راجع به نوشته « ما بی حرمتی کردیم اما یکی پاسخ سوال هایمان را بدهد» چند نکته داشتم . اولا اینکه « مبارزه با مظاهر قدرت و ثروت به هر دلیل و شکلی ... » که در مقاله در مورد روشنفکران ایرانی آمده در کدوم فیلم یا نوشته بیضایی توصیه شده ؟ ( من نمی فهمم روشنفکری ایرانی به بیضایی چه ربطی داره وقتی خودش بارها به نقدش پرداخته . دیالوگ پایانی " مرگ یزدگرد" رو به به یاد بیاریم تا تفاوت بیضایی با سایر روشنفکران ایران رو متوجه شویم ) در فیلم هم که اصلا چنین چیزی دیده نمی شد . آیا گروه فیلمساز واکنش احساسی از خودش نشون داد ؟ درسته که قهرمان های داستان های بیضایی معمولا تحت تاثیر قدرت ها قرار دارند ولی مبارزه ی کور انجام نمی دن . اصلا موضوع تئاتر "شب هزار و یکم" بیضایی در هر سه نمایشش همین بود : « زندگی » در کنار مظاهر قدرت و ثروت . در نمایش اول که در دوران باستان می گذشت و به داستان معروف و اسطوره ای ضحاک می پرداخت ( با تفاوت هایی) دو قهرمان داستان با قصه گفتن به خریدن زمان می پرداختن و به همین نحو در نمایش های بعدی در روابط ایرانیان با اعراب و زن با مرد در دوران معاصر ، به راه های مسالمت آمیز زندگی در کنار قدرت نامحدود و یا راه های دور زدن آن پرداخته می شد . اگه دیدمون در مورد بیضایی اینجوری باشه تکلیف فیلم های "رگبار" و "سگ کشی" چی میشه که در نهایت آقای حکمتی و گلرخ کمالی دست از مبارزه می کشند و صحنه رو ترک می کنن . امیر پوریا هم که آشنایی بیشتری با بیضایی داره این اشتباهو به یه نحو دیگه کرد و چند وقت پیش یه نقدی تو مجله فیلم نوشت و گفت بیضایی بزرگترین تقدیرگرای تاریخه یا یه همچین چیزایی ؛ درسته که تقدیرگرایی تو خیلی از کارهای بیضایی هست ولی پس این وسط فیلم "مسافران" یا نمایش " افرا" چیکار میکنن و چه جوری باید تفسیر بشن ؟ باید در نظر داشت بیضایی خودش رو محدود نمی کنه به این که از قبل بدبین یا خوش بین باشه ، شرایط رو می بینه و به همون شکل واقعیش در آثارش بازتاب می ده . اینطور هم نیست که الان مثلا خیلی بدبین شده باشه ( طرح اولیه ی فیلمنامه « چشم انداز» که یکی از تلخ ترین و بدبینانه ترین نوشته های بیضاییه مال قبل از انقلابه و اجرای نمایش « افرا» که پایان امیدوار کننده ای داره مال سال هشتاد و ششه و اتفاقا بعد از قضیه ی لبه پرتگاه ) . این که دشمنی بیضایی همه اجتماع رو در بر می گیره هم نمی دونم تو کجای فیلم نشون داده می شه .سر فیلم " سگ کشی " هم از این تفسیرهای عجیب داشتیم که مثلا پوستر فیلم که گلرخ کمالی رو با اسلحه ای به طرف بیننده نشون می داد نشون دهنده نفرت بیضایی از جامعه دونسته بودن . یا این که نوشته شده همه کمبودها رو به گردن دیگران می اندازه حداقل در مورد این فیلم نمی تونه صحیح باشه . اگه تو فیلم نشون داده می شد که یه فیلم خارق العاده داشته ساخته می شده و یه عده اجازه نمی دادن ، می تونست این نظر تا حدودی صحیح باشه ولی بیضایی با تیزهوشی از این خطر گذشته ؛ گروه فیلمساز وقتی همه خوابیم داشتن یه فیلم معمولی و بدنه می ساختن که نه حرف عجیب و غریبی توش زده می شد و نه خیلی خاص بود و باز به دلایل متعدد کار پیش نمی رفت . پس ایراد رو در شکل کلان مطرح کرده و قضیه رو شخصی نکرده . هر چند در صورت شخصی بودن مساله هم ایرادی وارد نیست . ( من اصلا معتقدم بیضایی شخصی ساز ترین فیلمساز ایرانه و بسیاری از مسائل مطرح شده در آثارش ، دغدغه ها و ترس های خودشه ولی خودشو محدود به این نمی کنه و در کنار مسائل شخصی به مسائل کلان تر هم می پردازه ) در آخر هم اینکه من نمی فهمم چه اصراری هست که "وقتی همه خوابیم" رو به لبه پرتگاه ربط بدیم . مثلا بیست سال دیگه که این فیلم دیده بشه کسی چیزی از لبه پرتگاه به یاد میاره ؟ نه ، خیلی راحت فیلم دیده میشه و فضایی کلی از سینمای ایران رو تو اون سالها به دست میده . خود بیضایی هم گفت این فیلم ربطی به قضیه ی لبه پرتگاه نداره و تهیه کننده تلاش خودش رو برای ساخته شدن اون فیلم انجام داده که این مساله اصلا مورد توجه مخالفین قرار نگرفت . طرحش هم که تو شماره 258 فیلم چاپ شده . ( قبلا خوندمش ولی متاسفانه الان اون شماره فیلم رو ندارم و دقیقا نمی تونم در این مورد اظهار نظر کنم) به هر حال من معتقدم وقتی راجع به یه فرد می نویسیم باید اطلاعات نسبی و حداقلی راجع بهش داشته باشیم تا دچار اشتباه و کلی گویی نشیم .

    سینا
    پنجشنبه 1 اسفند 1387 - 20:32
    9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    خب امیر خان ظاهرا این روزها علم راه و رسم صحیح و منطقی روشنفکری دست گرفته ای در میدان ذهنی خودت که خالی از صفوف واقعی دشمن است پیش میتازی . چشم هایت را بر روی حقایق بسته ای و سعی میکنی فکر و ایده خودت را به عوام الناس جای سواد قالب کنی . تعجبی ندارد که افرادی مثل بیضایی برای تو و هم مسلکانت سدی هستند ستبر و غول پیکر که برای گذر از آن چشم امید به پتک های طرفداران کور و عشاق سینه چاکت بسته ای . اینچنان است که بر طبل بی سوادی و بی دانشی خود هر آینه میکوبی و نیزه بر پای دشمن فرو میبری و چنین میپنداری که قلب او را دریده ای ، حال آنکه کوچکی ات به تو اجازه به تمامیت دیدن قامت هماوردت را نمیدهد. اکنون به توسعه یافتگی می اندیشی و دغدغه ات اصلاح جامعه است . که با تعریف و تمجید از این و آن بتوانی به خواسته کوچک و بی ارزش و لحظه ای خود جامه عمل بپوشانی . اوج حماقت تو اینجاست که نمایان میگردد زمانی که به جای اندیشیدن به مفاهیمی عمیق تر و تلاش برای بدست آوردن نتیجه ای مهم تر و پایدارتر به واکنش های سلیقه ای و مصلحتی احسنت میفرستی و از دیگران نیز همین توقع را داری . اتفاقا روشنفکری ایرانی بسیار هم اصالت دارد ، شاید انسان های سهل اندیش و ساده نگری مثل تو به کشف تناقضات دفعی و ظاهری و الزامی آن نایل آیند و آنقدر شعور و توان درک وضعیت امروز جامعه را نداشته باشند که همچون کودکی چشم و گوش بسته به افسون جادوگر پیر دل میسپارند و با هر ساز ناکوکی به رقص در میایند . بدان که افرادی که بدنبال امتیاز گرفتن از آنان به تمجید و تصدیقشان میپردازی و به سمتشان گام برمیداری اندکی رو به عقب حرکت نخواهند کرد وآنقدر از سیاست سر در می آورند که کودکان گهواره پرستی چون تو را با لالایی مادرانه به خواب عمیق زمستانی فرو ببرند . پس نگذار بگویم که چه کسانی کاشتند و چه کسانی درو کردند . بیضایی اگر ماهواره داشت یقین بدان که به آسمان بی ستاره ات پرتاب میکرد تا بتوانی توسعه را به نظاره بنشینی ! دشمن پنداری بیضایی برای این جماعت هزار بار مفید تر از رخوت و انفعال و رضایتمندی ساده لوحانه توست .بر تو حرجی نیست اما که جوی که اکنون با هزار اما و اگر در آن قلم میزنی و اتمسفر ترس و بزدلی که در آن پرورش یافتی و حداقل ها را آرمان خود ساختی و درگیری های ذهنی فرساینده ات که به هرچه درونی تر کردن آن میل می کنی زاییده تفکری است که قالب امثال تو را شکل داده و مظروفی هر آن متغیر است که فرم وجودت را بنابر اقتضای زمانه شکل میدهد و میپنداری که خود را با آن مطابق ساخته ای و انعطافی است جبری و نا خود آگاه و بندی است گران و گران قدر که با افتخار به دنبال خود میکشی . و افساری است که به تو نان میبخشد و از تو جان میکاهد...

    حجم دهانت کفاف لقمه ای که برداشتی نمیدهد. در حیطه سوادت سخن بگو . از سینما بگو و این را بگذار به عهده کسانی که سوادش دارند که میشناسندش و از دور به پیکره اش نمینگرند . وارد بازی بزرگان نشو امیرخان . خانی تو و حکوتت باشد برای سینما.

    بگذار از اینها عبور کنیم . بگذار به سینما برسیم و به ذات آن . اکنون رو به نقد محتوایی آوردی امیرخان این یعنی ضدیت با آرمانت با شعار معروف و محبوبت " سینما برای سینما " نیست .تو مگر منتقد دانا و سینما شناس ما نبودی . مگر در ژرفای پرده نقره ای نمیزیستی . مگر عشق نداشتی مگر شور نداشتی . تو را چه میشود که از مضمون می نالی و درونمایه را می ستایی . مگر اصلانی را بخاطر گنده گویی و سینما نشناسی انکار نکردی . تو همان منتقد ساده و بی پیرایه و بی ادعای ما نبودی . اکنون سوادت را به رخ همگان میکشی ، سوادی که از ارایه تعریفی ساده از آن عاجزی . تو مسئولیت حرفهایت را میپذیری ، حکم هایی که میدهی در دنیای سیاه پر از ریای اطرافت گردن میزند و خون میریزد و تو از آن باک نداری . امیر قادری را به ما برگردان لاکردار .بگذار برایمان بماند ، بگذار برایمان بمانند.

    نخواستم بنویسم امیر مجبورم کردی . لبخند معنادارت که به پوزخند بیشتر میمانست وادارم کرد . احساس کردم به ما میخندی به همه ما . چطور نمیبینی امیر که مقابل آینه ایستاده ای . این خود توست ، ببین او به تو میخندد...


    پنجشنبه 1 اسفند 1387 - 21:7
    7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    مسعود کیمیایی: اویی که این روزها در روزنامه‌ها با نام‌های تازه، به عنوان نوکر روزنامه، آن هم در روزنامه‌های عصا به دست می‌نویسد، یک زبان دیگر را نمی‌داند. بماند که قطعن زبان فارسی را نمی‌داند.

    سینماهای سوخته را نمی‌شناسد. مهمتر عشق را نمی‌شناسد، لبخند و حیا را نمی‌داند، پر از شرم روستایی‌ست. نه گلی و نه زنی را بوییده. شعر نمی‌خواند، نام شاملو را شنیده است و فروغ،

    شب‌ها با دوستان می‌رود تا تارانتینو. سینمای ویدئو و کرایه‌ای. طنز را که اصلن نمی‌شناسد. نه طنز سن و سال خودش را و نه اصلن شوخی را. "طنزش با رفقا، مسخره کردن آدم‌های قدیمی‌ست،" پیرمرد کروات زده، شوفر تاکسی چاق، بلیت فروش معتاد، نوازنده کور و گدای شل.

    داوود
    پنجشنبه 1 اسفند 1387 - 22:4
    -10
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سعي مي كنم به سوال هاي مطرح شده پاسخ دهم:

    1) فیلم وقتی همه خوابیم یک انتقام گیری شخصی است.بیضایی که از دست تهیه کننده ی لبه ی پرتگاه عصبانی شده این فیلم را ساخته تا او را رسوا کند.اما سینما جای خالی کردن عقده های شخصی نیست !

    نگارنده معتقد است فیلم وقتی همه خوابیم بر خلاف آنچه که در تمام نقد ها آمده انتقام گیری از تهیه کننده ی لبه ی پرتگاه نیست . با وجود آنکه فیلم را فقط یک بار آن هم در سینما دیدم نشانه های بصری اش آنقدر بود که شک نکنم وقتی همه خوابیم در نقد سرمایه داری است. و جدال حکومت سرمایه با اندیشه و فرهنگ.

    فرقی نمی کرد که این فیلم در ایران ساخته شود یا هر کشور دیگری.می توانست در یک کشور غربی ساخته شود.یا هر جایی که تهیه کننده ها کمترین دخالت را در ساخت فیلم دارند.

    به قواعد حاکم بر روابط دقت کنید.نما های بسته ایی که از پول و چک گرفته می شود.اشاره های فراوان به تجارت دختران به دبی.از هم پاشیدن خانواده ها.چه از نوع روابط زناشویی و چه خواهر-برادری بر سر پول و .... در همه جا بحث پول به وسط کشیده می شود.تصویر ابتدایی فیلم از انعکاس برج ها و خانه هایی روی شیشه های ی پنجره های ی ساختمانی دیگر . تبلیغ رانی که در پس زمینه ی تصویر چندین بار ظاهر می شود و ... همه موید این مطلبند که فیلم تنها به روابط پشت صحنه ی سینما محدود نمی شود.که اگر تنها به سینما و لبه پرتگاه محدود می شد لازم نبود که این همه نشانه های بصری در فیلم گنجانده شود. برای بسته شدن این بحث به مقایسه ی دو صحنه از این فیلم بسنده می کنم :

    در یکی از سکانس های ابتدایی فیلم جایی شکوندی از ماشین شخصیت اصلی فیلم(با بازی مژده شمسایی ) پیاده می شود که نزد خانواده اش برود.پیرزن و بچه هایی با نگاهی آکنده از حسرت دور ماشین او جمع می شوند.

    در صحنه ایی دیگر وقتی حسام نواب صفوی برای بازی در فیلم ژست گرفته زنی مسن از کنار او با نگاهی آکنده از حسرت رد می شود و احتمالا به زیبایی و ژست او حسودی می کند.قضاوت درباره ی این دو صحنه را به خواننده واگذار می کنم.به نظر من تنها همین مقایسه می تواند نشان دهنده ی محدود نبودن نقد فیلم به پدیده ی سوپر استار باشد.به نظر شما این دو صحنه مقایسه ی جلوه های مختلف سرمایه داری نیست ؟

    2) فیلم وقتی همه خوابیم دیالوگ های بدی دارد.اجرا به شدت تئاتری است و برای بیننده نمی تواند باور پذیر باشد.بهرام بیضایی سینما را با تئاتر اشتباه گرفته است.

    نگارنده همچون دیوید بوردول معتقد است ارزش گذاری فیلم ها بر اساس فرم کار درستی نیست.مهم کارکرد فرم است.اگر جهان فیلم فرم خاصی را اقتضا می کند نباید به جهان فیلم ایراد گرفت.اگر فرم همه جانبه و خوب از کار در بیاید فیلم رو پا می ایستد و مسائلی مثل رئال نبودن و ... را در خود حل می کند.اگر هیچکاک طراحی صحنه اش تئاتری است.اگر فضای متروپولیس اکسپرسیونیستی است اگر... باید به کارکرد این فرم ها پرداخت.چرا باید از دیالوگ های تئاتری استفاده کرد؟چرا فضا سازی باید تئاتری باشد ؟

    فیلم وقتی همه خوابیم هجویه ایی علیه سرمایه داری است.نه یک فیلم رئالیستی از پشت صحنه ی سینمای ایران.به همین منظور کارگردان جهان تازه ایی را خلق می کند جدای از جهان طبیعت.تا در این جهان به طرح روابط تازه ایی برسد.تا در این روابط تازه خلق شده به هجو سرمایه داری بپردازد. سینمای رئالیسم به واقعیت ها می پردازد.اما سینمایی که بخواهد با اغراق و هجو به جهان تازه ایی برسد قطعا مقتضیات دیگری مطلبد.قطعا دیالوگ های روابط اغراق شده نمی تواند رئالیستی باشد.قطعا بازی های کاملا واقعی و نزدیک به نابازیگری(مثل بازی های فیلم های کیارستمی یا در حالتی خوشبینانه نفس عمیق ) به درد این جهان خلق شده نمی خورد.منتقدینی که به این فیلم می تازند و از این فیلم بازی های مطابق با جهان طبیعت می طلبند متوجه تفاوت این دو جهان نشده اند.متوجه فضای اغراق شده ی بهرام بیضایی نشده اند.با دیدار دوباره ی فیلم و با توجه به این نکته احتمالا بسیاری از سوتفاهم ها رفع خواهد شد.

    ذکر دو نکته را لازم می دانم : 1) ممکن است عده ایی سلیقه ایی سینمای رئال را بیشتر دوست داشته باشند.یا معتقد باشند هنر در خلق دوباره ی همین جهان است.یا... این ها بحث های سلیقه ایی است و نمی تواند ایرادی منطقی به فیلم وارد کند.

    2)فضای اغراق شده ی این فیلم به منظور هجو است. یکی از راه های رسیدن به هجو موضوعی خاص بزرگ نمایی در آن زمینه است.

    3)چرا بهرام بیضایی که ادعای حذف شدن دارد در این فیلم نقد تندی از حکومت ارائه نمی دهد ؟ چرا اینقدر نقد ساده و همه جایی می کند؟آیا بیضایی واقعا کارگردانی منتقد است ؟

    اتفاقا این گونه نقد ها را بسیار خوانده ام.از صد ها نقدی که به این فیلم وارد شده بخش زیادی از آن مربوط به خود بیضایی است.قطعا این حمله ها هیچ گونه خدشه ایی به فیلم وارد نمی کند.این که فیلمی تند باشد یا محافظه کار : 1)معیار ارزش گذاری یک اثر هنری نیست.زیرا هنر ممکن است سیاسی شود اما ذاتا مستقل از سیاست است.

    2)تند بودن و محافظه کاری معیاری ذهنی و شخصی است.مثلا من معتقدم فضای وقتی همه خوابیم آنقدر تلخ و سیاه است که نامش را نقدی تند می گذارم.

    4)فیلمنامه های فیلم در فیلم فرمی دستمالی شده و تکراری است.چرا بهرام بیضایی چنین اجرای کاملا تکراری را برای فیلم بر می گزیند؟ آیا فیلم یک کارگردان مطرح باید چنین ایده ایی تکراری داشته باشد ؟

    این شکل از فیلم در فیلم که تا اواسط اثر بیننده متوجهش نشود تا به حال در ایران اجرا نشده (لااقل نگارنده بخاطر ندارد) پس نمی توان به فیلم انگ تکراری بودن را زد.ضمن اینکه تا حالا آنقدر فیلم ساخته شده که برای هر نوع فیلمنامه ایی یک اثر مشابه یافت.پس باید همه ی فیلم ها را یکسره بی ارزش و تقلیدی و تکراری تلقی کرد؟ اجرا مهم است.اجراست که دو فیلم با طرح های مشابه را زمین تا آسمان متفاوت می سازد.پس ایراد به تکراری بودن این نوع فیلم نامه ها وارد نیست.وگرنه باید همه ی فیلم های حال حاضر دنیا را بخاطر داشتن حداقل یک مورد مشابه بی ارزش دانست

    5) حمله ي ناجوانمردانه و غير عقلاني روشنفكران ما به هر نوع سرمايه داري حركتي غلط بوده كه تا به امروز ادامه داشته.بيضايي در واقع ادامه ي همان نوع روشنفكري است.

    نگارنده حمله هاي وقتي همه خوابيم به سرمايه داري را همه جانبه و غير عقلاني نمي داند.حمله به نوعي از سرمايه داري است كه با عدالت و هنر در تضاد قرار مي گيرد.ضمن اينكه حمله به محتوا از سوي منتقدان فيلم چندان درست نيست.همانطور كه حمله به فيلم هاي كيشلوفسكي بخاطر رواج خرافات كار درستي نبود.هر كارگردان مختار است كه نوع تفكرش را در فيلم هايش بگنجاند.اينكه فكرش را دوست نداشته باشيم ربطي به بد يا خوب بودن فيلم يا كارگردانش ندارد.اينگونه بحث هاي نظري را بايد خارج از دنياي سينمايي دنبال كرد.وگرنه بايد كيشلوفسكي.آيزنشتاين و كن لوچ را به كل رد كرد و فيلم هاي ماندگاري چون متروپوليس را به كل كنار گذاشت

    سینا
    پنجشنبه 1 اسفند 1387 - 23:46
    20
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقا یک نفر یک چرتکه بده دست جناب شریفی . ظاهرا ایشان دستی در حساب و کتاب هم دارند . و این روزها سرشان حسابی شلوغ است . راستی سوتی دادم خفن اسم متهم "شهاب گردان " بود .اسم دادستان هم مزدک میرزایی . شرمنده اخلاق ورزشی تون.

    حمید جعفری
    جمعه 2 اسفند 1387 - 0:26
    -6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    ندانستی که در پایان پیری … نه وقت پنجه کردن با جوان است اول این که روی صحبت تیتر با خودم است. عشاق سینه چاک امیر قادری ناراحت نشوند خدای ناکرده. دوم هم این که, قضیه جالب شد. این پست در مورد جناب امیر قادری و رفقایشان را عرض می کنم. چند روز پیش که داشتم ویزیتور های وبلاگ رو چک می کردم دیدم چند بار یکی از جملات مطول اون پست سرچ شده و با وجود گذشت زمان چند کامنت دیگر هم گذاشته شده. چیزی به ذهنم نرسید. تا این که الان وبلاگ جناب امیر قادری رو باز کرده بودم تا بخونم و متوجه شدم که قضیه از کجا آب می خوره. جناب قادری برای نشان دادن اوج حسن نیت, صبر و کظم غیظ خودشان, گزیده ای از نوشته های من را عینن برای کافه نشین ها منتقل کرده و برای توصیف آن از عبارت بامزه استفاده کرده است. و برای نشان دادن منبع متن, آدرس hamidblogfa.com را آورده اند و وقتی با این جمله ی کافه نشین ها که صفحه ای با این نام وجود ندارد مواجه شده اند عنوان کرده اند که قبلن این جملات را دیده و الان آدرس را به خاطر ندارند. لطفن همین الان سعی کنید بدون داشتن آدرس یک وبلاگ, یک پست آن را کپی کنید. دروغ چرا. اول که دیدم عین نیمه ی اول مطلبم روی وبلاگ ایشان قرار دارد شوکه شدم. یعنی اصلن انتظار عکس العمل نداشتم (حتی همین عکس العمل ساده که متن هرچند پر ایراد را بامزه توصیف کنند). جالب این که دیدم چند کامنت پشت سر هم برای یک مطلب تاریخ گذشته نوشته شده است. اما حدس این بازخورد از جانب جناب قادری را نداشتم . (حتی همین استفاده مکرر از واژه جناب به همین موضوع برمیگردد. عمرن فکرشو نمیکردم امیرقادری اون مطلبو بخونه. همینطوری نوشته بودم!!!) اما. روی صحبتم با شماست جناب قادری. سیر اتفاقات این گونه بود که بعد از دیدن آخرین فیلم بهرام بیضایی, خودتان آغازگر بحثی شدید که مطمئنن می دانستید که بدون بازخورد نخواهد بود. به چالش کشیدن شخصیتی که اکثر آثارش برای اکثریت سینما دوستان آثاری ارزشمند است. این بار نقد فیلم بهرام بیضایی نبود. نقد خود بهرام بیضایی بود. یادم نیست این جمله رو کجا خوندم اما نقل به مضمون این بود که هیچ چیز در دنیا آنقدر مقدس نیست که از نقد مصون بماند. بهرام بیضایی که جای خود دارد. اما مشکل این جاست که شما باز از اثر مایه گذاشته و سیر اتفاقات یک فیلم نامه را به سیر کارنامه کاری یک هنرمند تبدیل کرده و سعی کرده اید به مخاطب بقبولانید بهرام بیضایی قصد آزار مخاطب (به هر دلیلی) را دارد. در این مورد من شما را در جایگاه یک روانشناس – منتقد (مصطفی جلالی فخر مثلن) نمیبینم که این اظهار نظر توی کتم برود. عمری شما برای ما نقد فرم و محتوا می کردید و ما یاد می گرفتیم. اما این نقد نبود. تلاشی مذبوحانه برای منکوب کردن بود. بلافاصله لیست سیمرغ از دیدگاه خودتان منتشر کردن که اتفاقی نبود؟ هر چند. قبول دارم که آوردن اسم هم از جانب من در آن مطلب درست نبود. نا سلامتی من هم خودم زمانی کافه نشین شما بودم و با اکیپ رفقای شما آشنایی کامل دارم. (نام حمید دست قیچی که فراموشتان نشده). بنابر این آن دوستی که از توهم بنده در مواجهه با این کافه یاد می کنند باید به آرشیو رجوع کنند و ببینند روزهایی که دوستان کامنت می گذاشتند و با تفکراتی سورئالیستی برای هم چای و قهوه می ریختند و از فیلم های دیده و ندیده می گفتند و حتی با آدری هپبورن می رقصیدند. (یادتان که نرفته). ولی خدمت این دوست عزیزی که سعی در افشای درونیات بنده داشته اند که " رگه هایی از تخیل و بیشتر توهم و طنز نویسنده را با خود داشت." باید عرض کنم خیر. من نه متوهم هستم و نه طنز نویس (و نه منتقد). اما تعصب جانبدارانه مرا اذیت می کند. هیچ وقت سعی نمی کنم اصطلاح ما وُضِعَ لَه را به زور در متن بچپانم(فعل دیگری به ذهنم نرسید) تا در انتها نحله ی فکری طرف مقابل را از روی یکی از کلمات متن حدس بزنم. چه قدر پیش رفت کرده این علم روانشناسی. علی ای حال. این بود آن چه گذشت. حالا که می دانم آدم معروفی مخاطب این نوشته های معمولی است دیگر سعی می کنم به پروپای کسی نپیچم و از اصطلاحاتی چون ما وُضِعَ لَه, تتابع اضافات و حشو قبیح بیشتر استفاده کنم. شب عالی متعالی حمید جعفری یکم اسفند المعظم سنه ی 1387 هجری خورشیدی.

    امیر: سلام حمید خان ست قیچی. معلوم است که یادم هست. و بعد هم این که به وبلاگ‌ات از طریق جستجوی گوگل رسیدم. به همین خاطر نشانی‌اش را نداشتم. (ای خدای بزرگ. من هم چه حاشیه‌هایی دارم و هیچ دل‌ام نمی‌خواهد کسی از دست‌ام ناراحت شود.)

    ساسان اميركلالي معروف به ساسان.ا.ك
    جمعه 2 اسفند 1387 - 2:0
    15
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    خب حالا كه امير قادري دوست داره تا در مورد رفتارهاي اخيرش و بازتاب اين رفتارها صحبت كنيم تا تنور داغه مي خوام يك نظر سنجي در كافه راه بندازم. لطفا در اين نظرسنجي شركت كنيد تا نظر جو عمومي كافه در رابطه با اين رفتارهاي امير مشخص بشه. " آيا با نوع واكنشهايي كه امير در جشنواره با فيلم بهرام بيضايي داشته موافقيد؟ اگر دليل براي نظر خود داريد نيز بنويسيد."

    امین
    جمعه 2 اسفند 1387 - 2:9
    12
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    بی تو شبی سر به بالین می گذارم و دیگر بیدار نخواهم شد که این روز ازیک نظر بهترین روز زندگی من و از روی دیگر نحس ترین روز تارخ برای من خواهد بود . خوابیدن همیشه خوب است . اینکه حتی چند لحظه به دور از هیاهوهای زندگی باشیم بسیار لذت بخش است و چه از این زیباتر که از تمام دوریها دور شویم و برویم و چه بهتر بدانی که دیگر بیدار نخواهی شد و این زندگی دیگر تمام است . چیزی که بیشتر از همه مرا در زندگی ازار میداده است فکر کردن بوده فکر کردن به تو فکر کردن به با تو بودن و اینکه روزی از تو دور باشنم و بی تو . و این سالها ست که به رنج هر روزه من تبدیل شده است و حتی در درون این تفکرات درداور لحظه ای فکر به این که بتوان از این همه فکرهای بیهوده خلاصی پیدا کنم برایم عین ارزوست . اما دوری از تو بسیار درداورتر از این تفکرات خواهد بود و من نمی دانم ایا می توان طاقت این دوری را داشته باشم یا که نه . این که بدانم دیگر تورا نخواهم دید برایم عذاب اور است و من خود میدانم که طاقتش را ندارم . کلا فراق سخت است حال فراق از هرچه که باشد تفاوت چندانی نمی کند اصلا خود این کلمه هم ادم را دچار استرس میکند و اضطراب همیشگی را برای من پدید می اورد حال تصور کن می خواهی بخوابی و از عزیزترین چیزت دور شوی و امیدی هم به بیدار شدن نداشته باشی و بدانی که این اخرین بار است که می بینیش. و این میشود حتی فکر کردنش هم ذره ایی از وجودت را جدا میکند . اما ما که از نزدیک بودن به او هم هیچ خیری ندیدیم و در نزدیکی هم سختیهای فراوان کشیدیم و بازهم ارزوی ان خواب را میکنم . و هر لحظه به دنبال رسیدن به ان ارامش هستم اما به خدا که نمی توانم از تو جدا شوم ای دنیا .

    امین
    جمعه 2 اسفند 1387 - 2:16
    -14
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    اول از همه میخوام این رو بگم که من (وقتی همه خوابیم )رو ندیدم و اون هم تنها به دلیل تغییر برنامه ها در روز اخر جشنواره ( بیست و دوم) بود که همه برنامه ها به دلیلی نمایش ندادن درباره الی..... تغییر کرد و من این شانس رو از دست دادم . اینکه میگم شانس بخاطر اینکه هر جوری بخواهیم فکر کنیم حتی ضعیفترین فیلم بیضایی هم مطمئنا ارزش دیدن رو دارد و از بسیاری از فیلمهای ما بهتر خواهد بود . ای کاش می دیدم و می توانستم که نظرات موجود را برای خودم کمی تحلیل کنم اما متاسفانه نشد . اما با این همه حرف و حدیثها ی موجود و دعواهای پیش امده هر کسی تقریبا تو جریان فیلم در میاد و من هم به همین ترتیب . اما امیر قادری عزیز الان که دارم اینهارو میگم اولین نوشته ات بعد از دیدن این فیلم در فرهنگ اشتی جلوی دستمه و یه نگاهی که به اون انداختم برای خود من هم بسیار متفاوتتر از ان موقع بود. چون من هم در ان زمان در ذهن خود جبه ایی نسبت به حرفات گرفتم اما الان که میبینم چندان برایم غیر منطقی نیست و شاید بتوان ان را به عنوان یک انتقاد رک و صریح و بی رودرواسی نام برد و اینکه بخواهیم اسم ان رو تخریب این چیزها بگذاریم کمی دور از انصاف است . اما شاید این جنجالهل بخاطر انتقادهای جمع کثیری از هم دوره های تو بود که به یکباره دور از ذهن و غیر قابل به استاد بیضایی ( از لج رشید پور) هجوم انتقادها سرازیر شد. که خود این هم چندان غیر قابل هضم نبود و می شد با انها کنار امد . اما در همان ابتدا و در اوج انتقادها که من همین الان انها را چندان نفی نکردم یک متنی از سوی مسعود فراستی چاپ شد که شما هم در سایت قرار دادید و انصافا این یکی را نمی توانستیم انتقاد بگوییم . مسعود فراستی به گونه ایی سخن ( چرت و پرت ) می گفت که یک غقده چندین چند ساله رو به انسان انتقال میداد و فکر میکنم فراستی در زمان رییس نتوانسته بوده این فیلم رو ببیند و یا اگر دیده بود نتوسته بوده حرفی بزنه و یک عقده دوساله نسبت به رییس و چندساله نسبت به بیضایی از حرفهایش خونده می شد . امیر قادری تو که از کسی واهمه نداری میخواستم نظرت رو درباره اون متن بدونم ؟ اما امیر قادری من شخصا چندان در اون مدت مشکلی با اون اتفاقات نداشتم تا اینکه شخص خودت در حرفهایت که در فرهنگ اشتی و خبرنامه جشنواره چاپ می شد در جواب طرفداران بیضایی وی را بی سواد خطاب کردی و سواد او را منکر شدی و من از اون روز کمی به این اتفاقات بدبین شدم و این صحبتهای تو علامت سوالهایی رو در ذهنم ایجاد کرد که اگر چند سال صحبتهایت رو دنبال نمی کردم شاید به این راحتیها قبول نمی کردم. بگذریم از این حرفها . همه منظورم از این حرفها این بود که امیر قادری هیچ مشکلی با انتقاد ها و حرفهایت ندارم به غیر از این یکی که به نظر من از روی عصبانیت بوده ( درسته؟) چون کسی با این نظر تو که بیضایی رو بی سواد خطاب کردی موافق نخواهد بود . اما بعد از اون حرفهای فراستی که خیلی ازشون بدم اومد بگذارید یک چیز دیگر هم از اون بدتر اضافه کنم . باز حداقل می تونیم بگیم فراستی از خود سینما بوده . اما این که ادم بی سوادی مثل رضا رشید پور این اجازه رو به خودش داد که استاد بودن بیضایی رو به تمسخربگیرد و من هر جوری بخوام با همه اتفاقات راه بیام از این یکی نمی تونم بگذرم . اخه رشید پور کی هستش که بخواد اینگونه صحبت کنه . اگر تو گفتی و یا نیما حسنی نسب و سعید قطبی زاده و امیر پوریا و .... حداقل میدانیم که سینما می فهمید اما اخه این اقا چه جوری این اجازه رو به خودش داده که بیاد اینگونه صحبت کنه ؟ نمی فهمم. ایشون کجای سینمای ما قرار دارند ؟ و این می شود که دل من به عنوان یکی از علاقه مندان به سینما و تئاتر ( اینکه تو برای چی از تئاتر خوشت نمیاد ؟ نمی فهمم) ازرده خاطر می شود. پس بهتر هست اهالی خود سینما اجازه این توهینها از بیرون را ندهند. این حامد صرافی زلده هم یکهو از این رو به او رو میشه.

    امیر:کاش آخرین باری باشد که توضیح میدهم: هیچ وقت نگفتم بیضایی بی‌سواد است. (که اگر می‌گفتم حرف‌ام چه اهمیتی داشت؟) گفتم فلان جا خواسته بی‌سوادی را جای سواد بنشاند. این ربطی به کل سواد بیضایی ندارد. اصلا من در چه جایگاهی هستم که بخواهم درباره کل سواد بیضایی اظهار نظر کنم؟ آن جا که درباره سینما اظهار نظری کرده بود، و این در فیلم‌اش هم بود، نظرم را گفتم. مگر این جا کسی از فیلمساز درباره کل معلومات‌شان امتحان می‌گیرد؟ و این که حامد صرافی‌زاده در کامنت دوم‌اش به مطلبی اشاره کرد که به نظرم ربطی به کامنت اول‌اش نداشت. چه تنافری با هم داشتند؟

    ساسان اميركلالي معروف به ساسان.ا.ك
    جمعه 2 اسفند 1387 - 2:21
    7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    منم نظر خودم رو مي نويسم. نه. من با اين رفتارها مخالفم.

    راستش رو بخواين متوجه نمي شم چرا بهرام بيضايي بايد فيلمي بسازه كه امير قادري از اون خوشش بياد. يا اينكه اگر فرض كنيم كه فيلم اخير بيضايي يك واكنش عصبي به اتفاقات و رويدادهاي پشت صحنه سينماي ايران محسوب ميشه آيا اين حق را داريم كه با اين ادبيات به جان او بيفتيم ؟ يعني او حق ندارد از عشق و نفرتي كه تجربه كرده فيلم بسازد؟ آيا اينها همان زندگي روزمره اي نيست كه بيضايي را به نداشتنش و عدم نمايشش در فيلم او متهم مي كنيم؟ و اين كه اگر بيضايي در اين سال ها كم كار شده ( كسي كه كارنامه ي او نشان از كم كاري او نمي دهد مگر طي سالهاي اخير ) دليلش را بايستي در به اصطلاح آفت روشنفكري امروز بدانيم و بگوييم كه او بدنبال بهانه گيري است و تقصير را به گردن اين و آن مي اندازد؟ و يا اينكه مولد نيست و از اين حرفها؟ نه من نمي توانم اينطوري فكر كنم. واقعا براي دوست نداشتن فيلم بيضايي راهها و دلايل ديگري هم مي تواند وجود داشته باشد اما نه اين دلايل. آها يا اين مساله كه گفته بودي آدمهاي دور و بر شخصيتهاي اصلي كاريكاتورگونه ترسيم شده اند. خب مگر اشكالي دارد؟

    در انتها همه ي شما را ارجاع مي دهم به يكي از سكانسهاي پاياني فيلم جايي كه پايان تلخ فيلم در جلوي سينماي سوخته به عروسي اي در همان محل تبديل مي شود. كاش كمي انصاف مي داشتيم و حقايق را آنطور كه هست مي پذيرفتيم نه آنطوري كه دوستشان داريم.

    ساسان اميركلالي معروف به ساسان.ا.ك
    جمعه 2 اسفند 1387 - 2:28
    4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به كاوه: كجايي كله ماهي خور؟ اول جشنواره اومدي اينجا با غم و اندوه نوشتي. كردي مارا نگران. چرا گوشيت رو محدود كردي ( رضا اجازه دارم بگم رستريكت؟ ) هرچي زنگ زديم، اس ام اس زديم ( شرمنده رضا دلم نمياد بگم پيامك ) نرسيد كه نرسيد. اما به نظر الان خوب مياي. خوب پس بيخيال.

    واسه سريال يوسف گفته بودي. راستش من از ابتداي سريال وقتي كارگردان تو يكي از مصاحبه هاش اعلام كرد كه ميخواد با اين سريال هولوكاست رو تكذيب كنه دل به سريال ندادم. هرچند كه هر طور قضاوت كني چيزي واسه دل دادن هم نداشت. اما اين قسمتهاي اخير از يك چيزش خوشم اومده. اونم سير تحولي كه براي زليخا در نظر گرفته و پياده كرده. با نمونه هاي مشابهش خيلي فرق مي كنه. اينكه يهو آدم متحول ميشه و ما نمي فهميم چي شد كه طرف يهو عوض شد. اما اينجا يه خورده قشنگتر شده.

    for hamed sarrafi zade
    جمعه 2 اسفند 1387 - 6:11
    6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام حامد صرافی‌زاده. خوبی؟ نمی‌دانم در انگلستان-همین جا هستی دیگر؟- چه می‌کنی. درس می‌خوانی؟ کار می‌کنی؟ مهم هم نیست. همین که می‌گویی فیلم‌ها را روی پرده می‌بینی، کفایت می‌کند. و همین که این سایت و کامنت‌هایش را رصد می‌کنی... اما برای‌م سوال هست، دوست عزیز و نادیده. حامد صرافی‌زاده که وقت و ساعتش را در این سایت صرف خواندن تمام پست‌ها و کامنت‌ها و نوشتن نظرات مطول می‌کند، چه‌قدر به سایت‌های فرهنگی سر می‌زند؟ سایت‌های ادبی را به همین دقت رصد و آنالیز می‌کند؟ چندبار مثلا به جن‌وپری سر می‌زنی و قصه و شعر می‌خوانی؟ نشانی سایت والس را بلدی؟ که مثلا ترجمه‌های علیرضا بهنام از براتیگن را نگاه بیندازی. به سایت‌های عکس چه‌قدر می‌روی؟ عکس‌های دوسالانه را تماشا کردی یا نه؟ شعر جدید روی سایت‌های فارسی خوانده‌ای؟ حامد صرافی‌زاده! می‌بینی؟ از ماست که بر ماست. کل‌کل با امیر قادری- یا اصلا نقدش- در این فضا سود و ثمرش چیست؟ خنک شدن دل؟ که ضایعش کردی؟ ضایع کردن امیر قادری به چه درد من و تو می‌خورد؟ من و تو خیلی کار داریم که انجام بدهیم. خیلی شعر و قصه نخوانده داریم و خیلی عکس ندیده. واقعا خیالم راحت باشد که فیلم‌ها را روی پرده تماشا می‌کنی؟ کاش کامنتی از تو دوست روشنفکر در یکی از سایت‌های ادبی می‌دیدم. گاهی فکر می‌کنم که بیهوده نیست که سایت‌های فرهنگی و ادبی بازدیدکننده‌شان دو-سه هزار تا است و جاهایی مثل اینجا پانصد-ششصد هزار تا. از تنبلی ما هم هست، لابد. که وقت‌مان را ، کلمات‌مان را صرف امیر قادری می‌کنیم و چیزی برای یکدیگر نداریم. حامد صرافی‌زاده! می‌دانی چرا امیر قادری پدیده شده است؟ به خاطر بی‌مسئولیتی و تنبلی روشنفکران است. این را قادری درباره روشنفکران درست می‌گوید اما حواسش نیست که خودش نان همین بی‌مسئولیتی و تنبلی روشنفکران را می‌خورد. آن‌قدر که برای امیر قادری وقت می‌گذاری، برای کدام شاعر یا نویسنده یا فیلم‌ساز یا نقاش یا عکاس هموطنت وقت گذاشتی؟ برای کدام این همه نوشتی؟ کدام را نقد و رصد و آنالیز کردی؟ حامد صرافی‌زاده! اشتباه از ماست که از هم دریغ می‌کنیم اما برای امیر قادری سخاوت‌مان گل می‌کند. بیست و چهار ساعته در سایتش هستیم و بی‌ارزش‌ترین چیزها را می‌خوانیم و برای تک‌تک‌شان هم جواب و کلمه و وقت داریم. حامد صرافی‌زاده! من گله‌ای از امیر قادری و تبار پشت سرش ندارم. دارند کارشان را به درستی انجام می‌دهند. اما وقتی دوست دشمن شکایت کجا بریم؟

    رضا
    جمعه 2 اسفند 1387 - 8:18
    11
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای کاوه ی عزیز : اول اینکه من قصدم از جواب آخرم به خانوم عقیق این نبود که بگویم چون طرفدار فوتبال است سطحش پایین است . مگر این هم مقیاس سطح و دانش می شود ؟ پس طرفداران شطرنج از همه فهمیده ترند چون هم طرفدار اقلیت هستند و هم شطرنج ورزش فکر و روح است . مسئله ی من نوع ادبیات و نوشتار است که وقتی فرقی بین استادیوم و نوشتن خاطرات شخصی و نوشتن در فضای عمومی نباشد پس احتمالا جایی از کار مشکل دارد .

    مسئله ی بعد خود ریویو است که به نظرم باز هم تعریفمان از آن با هم فرق می کند . به نظرم ریویو نویسی سنت مستقل و جدایی است و زبان خاص خودش را دارد و کسی اصلا می تواند با ریویو نویسی کارش را آغاز کند و خوب هم بنویسد . نوعی از نقد فیلم که مبتنی بر مینیمالیسمی است که به شدت نیازمند تسلط نویسنده اش بر مفاهیم است . تعریف تو از ریویو برای من بیشتر یادآور همین یادداشت های جشنواره ای است که در ستون هایی محدود قرار است منتقد نوشته را به خواننده منتقل کند . به همین دلیل است که نیازمند اعتماد از طرف خواننده است و باید دانش و درک آن منتقد با مطالب قبلی اش برای آن خواننده ثابت شده باشد . تا اینجا شاید اگر کمی تعاریفمان را تصحیح کنیم کم وبیش نگاهمان به مسئله یکسان باشد اما اختلاف نظر ها از جایی شروع می شود که به نظر تو امیر قادری چنین آدم با دانشی است و من مطلقا چنین چیزی را قبول ندارم . کافی است فیلم وقتی همه خوابیم را ببینی و بعد دوباره نقد امیر قادری را بخوانی و تماشا کنی چه طور در هجویه ای به شدت آشکار امیر قادری به دنبال روبه رو کردن بیضایی با واقعیت زمانه است . بیشتر نمی گویم چون جناب داوود در کامنتشان به نظرم اشاره های جالبی به فیلم بیضایی و ایراد های منتقدان داشته اند . نکته ی دیگر اینکه تمام این حرف ها که بیضایی به خاطر دلخوری از اعتباریان فیلم ساخته به نظرم نشانگر یک نکته است و آن اینکه هیچ کدام از این اساتید فیلمنامه ی لبه ی پرتگاه را نخوانده اند ( که آن هجویه و مبارزه با نظام سرمایه داری با همین شدت وجود دارد ) . حالا که فیلم بیضایی را ندیده ای و تا اکرانش هم هنوز فرصت است پیشنهاد می کنم فیلمنامه ی لبه ی پرتگاه را بخوانی و بعد فیلم را ببینی . آن وقت دیگر احتیاجی نیست تو هم از بیضایی بخواهی خودش را جلوی آینه نگاه کند .

    رضا
    جمعه 2 اسفند 1387 - 8:18
    -6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای عطص : به نظرم در مورد حافظ و سعدی و راز ماندگاریشان همیشه این سوء تفاهم بوده که مردم هنر خوب را می فهمند و از بنجل اش تمیز می دهند و یا اینکه حافظ راز ماندگاری اش این است که همه فهم است . سوال اینجاست آیا حتی یک درصد از مردم انوری و منوچهری ( بابا طاهر را چرا مثال نزدی با آن دوبیتی های بی نقص اش ) را خوانده اند و آن را پس زده اند یا فقط به خاطر اینکه اسم حافظ را شنیده اند و چند غزلی هم به گوششان خورده برایشان حافظ عزیز است ؟ به نظرم نظر مردم بیش از هر چیز تابع شنیده ها مشاهداتشان است . به همین خاطر اینکه می گویی مردم شاملو را دوست ندارند و سهراب و چند شعر از اخوان از نظرشان شعر خوب است هیچ چیز را ثابت نمی کند . مردم شاملو دوست ندارند چون حالا فصل شاملو خوانی نیست . وقتی هنوز باید « نگرانی های من » را افست و قاچاقی خرید و فروغ آن شاعر مبتذل و آلوده به گناه است باید آنها که بی خطر هستند ماندگار شود ( البته اجازه ی ماندگار شدن اخوان چیز دیگری است که شامل ممیزی و سانسور می شود ) .

    به نظرم ( حداقل در ایران ) نظر اکثریت مردم هیچ چیزی را ثابت نمی کند . این را می شود از فیلم های پرفروش ، کتاب های پر تیراژ و هنرمندان ( و همچنین منتقدان ) محبوبشان تشخیص داد . مردم در ایران برای من فقط یادآور یک تصویر متناقض پیچیده است .

    رضا
    جمعه 2 اسفند 1387 - 8:19
    -8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای امیر قادری : خب دیگر هیچ حرفی ندارم . پاسخ آخرت چنان بود که مطمئن شدم دیگر نوشتن هیچ فایده ای ندارد و تو هر چه را که بخواهی می شنوی . فکرش را بکنید . بعد از این همه انتقاد مشخص به لحن نوشته های امیر قادری وقتی دوباره کسی ( یعنی من ) روی آنها تاکید می کند و می گوید صفی یزدانیان اول نوشته اش اشاره می کند که فیلم ( آقای ) بیضایی را ندیده و این یعنی بحثش در مورد فیلم خاصی نیست بلکه بر سر لحن و زبان نوشته های منتقدان است آن وقت امیر قادری فقط می نویسد : آقای یزدانیان آن فیلم را ندیده بود و بعد آن یادداشت را نوشت ! یک علامت تعجب هم گذاشته که همه بفهمیم یادداشت صفی یزدانیان چقدر بی ارزش بوده و آدمی که فیلم ندیده را نقد می کند چقدر بی سواد است .

    حالا بیش از هر وقتی احساس خستگی می کنم . این همه بحث و جدل فقط برای آن بود تا به این نقطه برسیم ؟ همین که مثلا با کنایه ای آشکار بگویم فلان نوشته ارزشی نداشته ؟ راستش این دنیایی نیست که دوستش داشته باشم . این دنیا قبلا جایی بود برای فرار از روزمرگی . یک دنیای قشنگ نو . اما حالا روز به روز ذرات نور از بین می رود و چنان دیوارهایی کشیده شده که دیگر نفس آدم به سختی در می آید . برای همین است که ترجیح می دهم با همان خاطرات روزهای زیبا زندگی کنم و همین ذرات ریز نور را تماشا کنم تا اینجا شاهد بالا رفتن دیوارها باشم . بهتر است بروم دوباره شماره های قدیم مجله ی هفت را ورق بزنم و نوشته های ایرج کریمی در مجله ی فیلم را دوباره و چند باره بخوانم . بهتر است ریویو های کامبیرکاهه را باز بخوانم تا یادم نرود مفهوم ریویو چیست . یادم بماند روزهای سفیدی هم داشته ایم و همیشه دیوارها به این سیاهی نبوده اند . می خواهم از این به بعد فراموش کنم منتقدی به نام امیر قادری ( همراه با تمام گروه و دوستان و اقوامش ) وجود دارد و تنها امیر قادری را بشناسم که صاحب کافه ای است که چند تا از بهترین دوستانم را آنجا پیدا کرده ام . صاحب کافه ای که با مشتری هایش حداقل به زبان کوچه حرف نمی زند .

    یا حق

    سینا
    جمعه 2 اسفند 1387 - 10:31
    -16
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقا این کافه عجب زنده است . این حمیدخان هم که آشنا از آب در اومد . سرخورده دور از اجتماع .

    نقد سرمایه داری ؟ ! ؟ . این روزها مد شده ظاهرا . کاریش نمیشه کرد . به ته دنیا رسیدیم لابد . جبر تاریخ داره عجیب کار خودش رو میکنه .ولی نه قراره یک اتفاق مهمتر بیفته . بیضرر مثل کبریت بی خطر . سیخ و کباب هیچ کدوم نمیسوزه .شما میدونید اون اتفاق چیه ؟ !

    ح.گ.ح
    جمعه 2 اسفند 1387 - 10:41
    15
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    دوست عزيز مي شود برايم توضيح دهيد كه كامنت من چرا درج و تاييد نشده است ؟

    امیر - نظرتان احتمالا نرسیده. اگر امکان دارد یک بار دیگر بفرستیدش. ممنون.

    حامد صرافی زاده
    جمعه 2 اسفند 1387 - 12:15
    -21
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    جناب آقای کاوه اسماعیلی 1- آن نوشته ( وهمنچنین نظرات دوم و سوم که درذیلش بیان شد )یه حرف هایی ده ساله بود که باید یه روزی به امیرمی گفتم. الان کمی (و واقعا خیلی کوچک) تردید دارم که جای درستی بیان شده اند یا خیر. این جریان تحقیر و تخریب یک فیلمساز و آرمان هاو دنیای ذهنی اش را سال ها قبل آقای مسعود فراستی و در مجله فرهنگ سینما با نقدی آتشین و سراسر تخریبی با عنوان " تحقیر شدگان " درباره عباس کیارستمی و" زیر درختان زیتون " ( یکی از بهترین و ناب ترین عاشقانه های سینمای ایران)انجام داد. در سرتاسر آن نوشته نفرتی غریب موج می زد که حتی طنز غریب مخالف دیگر کیارستمی – خسرو دهقان که مصاحبه معروفش به اسم نم نم بارون درباره چرایی بد بودن سینمای کیارستمی به این شوخی ختم شد که چون کارگردان پایش را در صف سینما لگد کرده و ازش معذرت نخواسته تا اطلاع ثانوی ازاو و سینمای اش انتقاد خواهم کرد!- را نداشت. همان زمان با خواندن آن مطلب و پرونده های ضد فیلمسازان دیگر در بند بند وجودم حسم کردم که سینما چه قدرت وحشتناکی در زایش تنفر دارد. چقدر می تواند بازتاب تمام دغدغه ها و غم ها و عقده ها و جاه طلبی ها و نرسیدن ها و... منتقدین و دست اندرکارانش دارد. آنزمان و نه هیچوقت دیگر در حوزه سینما در آن حد و اندازه ها نبودم و نیستم که بتوانم رو در روی مسعود فراستی- مردی که در این عرصه مویی سفید کرده و تحقیقاتش و مطالعاتش و مجموعه آثاری که درباره فیلم سازان بزرگ دنیا گردا آوری کرده خود گویای دانش اوست- او سخن بگویم. البته همان سالها ایرج کریمی در مطلبی بسیار دقیق و موشکافانه درباره طعم گیلاس سینمای کیارستمی را برایمان توضیح داد ( همچنین مجید اسلامی در نوشته ای که به مناسبت ده سالگی خانه دوست کجاست درمجموعه کم عمر ولی پربار " شکستن امواج " که بعد تر در مجله فیلم چاپ شد) و باز یادم می آید همان زمان در نوشته شماره یک فحش نامه به محسن مخملباف در فرهنگ سینما مجید بسطامی با دقت فراوان و کوششی کم نظیر درباره چرایی و چگونگی مخملباف بودن و شدن نوشت( که فکر می کنم همچنان یکی از بهترین ها در این زمینه است) و یاد گرفتم اگر کسی فحش می دهد کس دیگری هست که بتوانم ازش یاد بگیرم و همین خودش رهایی و آسایش بود. ماجرای من و امیر تا اندازه زیادی فرق می کند. من و امیر (که چهار سال از من بزرگتر است) فعالیت مطبوعاتی مان تقریبا همزمان شروع کردیم. فکر می کنم اگر درست یادم بیاید بعد از اینکه اولین مطلبم را درباره " بازی " فینچردر ستون کوچکی در روزنامه " نشاط " نوشتم.( و باید از محسن آزرم و سینا مطلبی که اجازه چنین کاری را به من دادند تشکر کنم) امیر کمی بعد تر مطلب مفصل، خواندنی ،متفاوتش و دوست داشتنی اش را درباره " شوکران " افخمی در مجله فیلم نوشت. و این آغاز ماجرا بود . من ترجیح دادم در حد یک علاقمند حرفه ای سینما باقی بمانم و سینما و روزنامه نگاری را بعنوان علاقه درکنار حرفه اصلی ام ( دندانپزشکی) ادامه دهم (و نهایتش هم به آرزوی روزهای نوجوانی ام و چاپ مطلبی در مجله فیلم و مطالبی پراکنده در روزنامه ها برسم و بسنده کنم) اما امیر روز به روز با نگاه بلند پروازانه اش نقد و سینما را حرفه خود کرد و همین است که شما اسم اورا در بیشتر از هرکس دیگری ( حتی یار غارش نیما حسنی نسب) درروزنامه های معتبر و مجلات و تلویزیون و رادیو می بینید. من فکر می کنم چنین جایگاهی مسئولیت آفرین است. وقتی حرفی می زنیم باید مستدل باشد اینجا دیگر احساسات و شور و" خوش آمدن " و " حال کردن " معنی چندان درستی ندارد. علم و دانشی که امیر بر آن تاکید دارد حرف اول این عرصه باید باشد. مخاطب فروان او وقتی گفته ها و نوشته های اش می خوانند اتفاقا نباید فکر کنند که او دارد اصلا عین خود خودشان حرف می زند و فیلم می بیند. متاسفانه معتقدم امیر مسیر نقد نویسی ایران را به سمتی برده یا دارد می برد که چندان آینده روشنی برایش متصور نیستم. او ابتدا فقط درباره فیلم هایی می نوشت که دیده بود ( توجه کنید درباره فیلم هایی می نوشت که دیده بود نه سینما) این یعنی چه؟ یعنی اینکه مدام تاکید بر " این گروه خشن " مدام تاکید بر دیوید لین .مدام گفتم از بوچ کسیدی و ساندنس کید و مدام تاکید کردن بر فینچر و تارانتینو اما امیر هیچوقت برای ما از ژاک تاتی و فلینی نگفت هیچوقت از برگمان سخنی به زبان نیاورد ( چون احتمالا دوستش ندارد) و همین می شود که الان می بینیم. ماجرا اتفاقا جایی نیست که او تعریف می کند بلکه جایی است که او شروع کرد به نقد منفی نوشتن.( که فکر می کنم با " باران " مجیدی شروع شد ) امیر بلد نیست خوب فحش بدهد. مطلب " ضد چاپلین" او در ویژه نامه جشنواره فجر را با مطالب سایه خیال حمیدرضا صدر – که چاپلین را هم دوست ندارد- با عنوان " حل مسئله با حذف صورت مسئله " مقایسه کنید تا حداقل به چرایی آن برخورد من در نظر اولم برسید. از چاپلین خیلی ها انتقاد کرده اند تئودور آدرنو هم یکی از منتقدین چاپلین هست با اینحال هنوز که هنوز است در غرب دارند درباره دستاورد های او مقاله می نویسند و فیلم مستند می سازنند. اینجاست که نگاه علمی و با پشتوانه معنی پیدا می کند و به شدت غبطه برانگیز است و نگاه احساسی کفر آدم را در می آورد. کل ماجرای امیر و بیضایی برای من مثل این است که کسی مثلا مثلا مثلا تورناتوره بگوید پازولینی اصلا سینماگر نبود یا نولان و سینگر و تارانتینو سینمای کوبریک را زیر سوال ببرند ( چندبار گفتم مثلا که تاکید کنم نه امیر در این جایگاه هست و نه بیضایی در آن جایگاه). کل نظر اول من اعتراضی است به این جریان که قبل تر هم در نوشته ام درباره سایت سینمای ما به طرز جامع تری به آن اشاره کرده بودم. کسی که انقدر قدرت و جرات دارد که بهرام بیضایی یا (هرکس دیگر فرقی نمی کند) می گوید بی سواد یا بی مایه یا حالا در این زمینه آن زمینه بی مایه، آنقدر قدرت و جرات هم داشت که نقد خشن مرا هم چاپ کرد. و این جای تقدیر و تحسین دارد. و امیدوارم اگر حرف من را قبول دارد آن را درنوشته های بعترش جاری به کار گیرد. اگر هم که نه پس بچرخ تا بچرخیم. من احساس می کنم این جریان بیضای نقطه عطفی در زندگی امیر قادری باشد. نظرهای این سایت آن هم از طرف خوانندگانش شاید اورا به مسیر دیگری ببرد.{ امیر و دوستان عزیز که دلتان قاعدتا باید برای انتخابات بتپد ( البته امیدوارم) لطفا گفتگوی عباس عبدی درباره نقد اصلاحات و حمایت تلویحی اش از مهدی کروبی و بعد نظرات کاربران را حتما بخوانید تا متوجه بشوید عباس عبدی با همه قدرتش در تجزیه و تحلیل شرایط روز این بار دارد به مسیر خطایی می رود وبیشتر کاربران که قبل تر با دیدگاهای او همراه بوده اند به او دارند خطای اش را گوشزد می کنند. فکر کنم این ماجرا درباره قادری و بیضایی هم دارد تکرار می شود} نکته اول: به قول یکی از منتقدین بنام ، منتقدین نسل جدید و کمی قبل ترش ( نسل ما) همه منتقد شدند و بعد شروع کردند به فیلم دیدن درصورتیکه باید عمری فیلم می دیدند و بعدش می شدند منتقد. مطمئن باشید این قضیه در بیرون ایران هم جریان دارد. نکته دوم: به شخصه معتقدم جز معدودی از منتقدین ایرانی ( کسانی مثل کامبیز کاهه ، حسن حسینی ، حمیدرضا صدر ، مجید اسلامی ، بابک احمدی و ایرج کریمی و احتملا یکی دو نفر دیگر) هیچکس در زمینه سینما در خارج از مرز های ایران حرفی برای گفتن ندارد. در برخورد با نقدهای دیوید بوردول و منتقدین دیگر در جشنواره لندن و روبرو شدن با عشق و دانش بی انتهایشان به سینما آنچنان و از خودم بدم می آید که حتی خجالت می کشم خودم را دوستدار حرفه ای سینما بنامم. کاری که ما داریم با سینما و عشق به سینما در این مملکت می کنیم به یک شوخی بی اندازه سیاه شبیه است. 2- دانستن زبان انگلیسی اولین قدم برای شکستن دیوارهای خودمان و دسترسی مستقیم منابع دانش و اطلاعات و بدون فیلتر و مانع است. بهترین راه برای فهمیدن درست فیلم ها و روابط و فرهنگ جاری درون آن هاست. من زبانم آنقدرها قوی نیست ولی اگر بود حتما به آن صدبرابر وضعیت فعلی اش افتخار می کردم چون به مراتب بی واسطه تر با هر پدیده ای که در غرب و حتی شرق ( و نه تنها سینما) درجریان است ارتباط برقرار می کردم. اشاره من به زبان انگلیسی در مطلب اول یادآوری و بزرگداشت منتقدین توانمندی و پر دانشی چون صفی یزدانیان بود که سال ها قبل پیش از اینکه ما به دنیا بیاییم داشتند سینما را بی واسطه تر کشف می کردند و ما با خواندن نوشت های ایشان عشق به سینما را آموختیم. من و ما بی شک مدیون تک تک این منتقدین هستیم . امیر قادری خدا چه کارت نکند من در دوسال گذشته 6 هزار کلمه مطب ننوشته بودن. تو با این سایت و حرف هایت زندگی مرا به هم ریختی. بقیه حرف ها از جمله دیدن فیلم روی پرده هم بماند برای بعد.

    امیر: خوشحال‌ام که داری می‌نویسی و این خاصیت این کافه و خاصیت زندگی است. درباره تاثیر کامنت‌ها هم حتما هست. وگرنه چرا چنین سایتی را سامان داده‌ایم؟ می‌رفتم یک فصل‌نامه یا ماهنامه درمی‌آوردم و مطالب خودم و دوستان‌ام را در آن چاپ می‌کردم و خدافظ شما! یک بار هوشنگ گلمکانی به‌ام گفت نمی‌ترسی همین برخوردی که با نسل‌های قبل‌ات داری را نسل بعدت با خودت بکنند. گفتم اصلا. نه به این دلیل که مطمئنم حرف‌ام درست است. بیش‌تر به این خاطر که جوری زندگی‌ خواهم کرد که من و نسل بعد، با هم به باگ‌ها و مشکلات این بحث‌ها و نظریه‌ها پی ببریم و دوباره: که این خاصیت زندگی است. فقط این که می‌گویی قبل از منتقد شدن، فیلم ندیده‌ام؛ این تنها جایی است که شنیدن‌اش دیگر خیلی زور دارد. آن هم برای کسی که از پنج سالگی، همه زندگی‌اش را گذاشته برای سینما. و بعد هم که خب برگمان را دوست نداشته‌ام که درباره‌اش بنویسم. اما حرف‌ات مثل این است که من هم از باقی منتقدها بپرسم چرا چیزی درباره ییتز و گلدمن و سارافیان و جووانی و قدیمی‌های آلتمن و مایکل مان و روی هیل و شهبازی و پاین و کوارون و مور و فورمن و چان ووک و وایز و وایلر و سوته و لینک‌لیتر و لین و چو و بنتون و لستر و اشبی و... ننوشتند. (فورد و لئونه و پین‌پا و لین و از این قبیل به کنار)  و کلی فیلم و مورد ریز و درشت دیگر که برای اولین بار درباره‌شان نوشتم و دوست‌شان داشتم. یا اگر هم نوشتند به اندازه من جدی‌شان نگرفتند. اگر هم معتقدی که اسامی که تو بردی مهم‌تر از فیلم‌ها و فیلمسازان مورد علاقه من است؛ که خب درست همان جایی است که با هم اختلاف نظر داریم. و تازه اگر بدانی چه فهرستی از کارهای آینده رو به رویم هست. اگر خدا بخواهد. و بعد هم که اتفاقا آن مطلب ضد چاپلین احساسی نیست. نمونه خوبی است اتفاقا. یک بار دیگر بخوان‌اش. می‌بینی نویسند‌ه‌اش به همان دلایلی هوادار چاپلین نبوده و لورل و هاردی را پرستیده که حالا هم فیلم بیضایی را دوست ندارد. مردم‌گرایی گاهی می‌تواند خیلی غلط‌انداز باشد. و راستی یک نکته در آخر: برای استادی مثل فیلنی همین جور دل‌ام نمی‌خواهد سراغ‌اش بروم. دل‌ام می‌خواهد درباره فیلمسازی که این قدر درباره‌اش نوشته‌اند و گفته‌اند، وقتی بنویسم که حرف‌های تازه زیادی داشته باشم. کاری که داشت‌ام برای آنتونیونی می‌کردم و به محض این که پرونده‌اش آماده شد؛ دنیای تصویر را بستند. باز ممنون از توجه‌ات.

    نقاش خیابان چهل و هشتم
    جمعه 2 اسفند 1387 - 13:5
    11
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    دارم فکر می کنم اگر آن زمان که بزرگ هایی مثل هیچکاک و فورد و هاکس و ... فیلم بدی می ساختند و منتقدی نقدی منفی بر علیه فیلم شان می نوشت این همه هیاهو و جنجال به پا می شد که: وای بر شما که حرمت استاد را حفظ نکردید و وای که استاد باز هم تا چند سال دیگر فیلم نخواهد ساخت!!!

    گنده اش نکنید! فورد هم فیلم بد دارد، نقد های بدتر از این ها هم درباره اش نوشته شده و فیلمش کوبیده شده! هیچکاک هم در اواخر عمر فیلم های خوبی نمی ساخت (خوب البته نسبت به شاهکارهای دهه ی 50 اش!) نقد منفی هم تا دلتان بخواهد درباره ی این ها هست!

    راستی کسی به فکر شکسته شدن حرمت قلم منتقد نیست؟! کسی به فکر این نیست که قلم منتقد که قرار است نقد بنویسد نه مجیز؟!

    سینا
    جمعه 2 اسفند 1387 - 13:20
    -6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    نمیدونم کدوم برنامه نویس نابغه ای سایتت رو طراحی کرده امیرخان . پره از باگ های ریز و درشت . الخصوص موقع ارسال کامنت ها به مطالب صفحه اصلی . طوری که پس از فشردن دکمه "ارسال" بلافاصله لینک میکنه به صفحه اول . واسه همین کامنت مربوط به نود رو اینجا میذارم . در هر حال میبخشی که هر چی به ذهنم میرسه میام اینجا خالی میکنم . یک احساس تعلق خاطر خاصی نسبت به کافه ات دارم . آدمو گرم میکنه . تو بهتر میدونی که چقدر اظهار نظر های مخالف این تیپی و اون تیپی برای رشد و بالندگی ات مهمه . البته اینها همه هیچ ربطی به فحش هایی که بهت میدم نداره . گفتم که گفته باشم ! و اما نود : مته به خشخاش گذاشتن های عادل فردوسی پور گاهی بسیار آزاردهنده است. مسخره کردن ها و گیر دادن های نابجا و زیاده از حد گاهی همان طرفدارهای حاشیه پسند را هم نسبت به برنامه بدبین میکند . این رفتارها و موضع گیریها مقابل مهمانهای تلفنی و حظوری برنامه نه تنها موجبات دلخوری آنها را فراهم آورده بلکه به نوعی تحقیر و توبیخ آنها محسوب میگردد . شخصا ترحیج میدهم برخی صحبت های عادل فردوسی پور را نشنیده بگیرم . انتقادها میتواند کوبنده ، محکم و حتی با گوشه و کنایه و تمسخر همراه باشد اما رویه ای که فردوسی پور در پیش گرفته و نداسته در ضدیت با آرمانهایش قرار گرفته مشکلی را که حل نخواهد کرد . هیچ بلکه به همان واکنش های عصبی و عنان گسیخته و بی پایه منجر خواهد شد که اتفاق ناخوشایند چند هفته پیش را سبب گردید . اما عادل این اواخر بر مشکلات خود فائق آمده و با کنترل هیجانات خود در حین بحث و گفتگو کم کم از زردی رخسار نود کاسته و در جهت درست برنامه را پیش میبرد . در طی این ده سال نود فراز و فرد های بسیاری را از سر گذرانده و در برابر سیل عظیم مخالفانش مقاومت کرده . اما هر بار سر یک پیچ خطرناک ناچار به باج دادن و امتیاز دادن به طرف مقابل خود گشته و تندی لحن نقادانه اش را به بهای زردی از دست داده و مدتی را به این منوال سپری کرده تا دوباره از زمین برخیزد . لازم به گفتن نیست که برنامه ای همچون نود اگر یکسره خاصیت ژورنالیستی و حاشیه پردازی ( و نه حاشیه سازی ) را فدای محافظه کاری ها و ملاحظه کاری های رایج در مملکت ما بکند و در عوض بقای خود را در انبوه این جنگل تاریک و پر التهاب جستجو کند . دیری نخواهد پایید که به برنامه ای خنثی و همگام با سیاست های تزریقی و مصلحتی همچون همتایان خویش در عرصه رسانه بدل خواهد گشت . که نه یارای گام زدن در مسیر رسالت خود را خواهد داشت و نه یارانی برای پشتیبانی و حمایت و نه اصلا انتقادات اثر گذار و کاری است چرا که با پر رنگ نکردن حاشیه ها و عیان نساختن زشتی های فوتبال کسی وقت خود را صرف پرداختن به موضوعاتی که تیتر وار و خشک و رسمی بیان میشوند نخواهد ساخت . رمز بقای و موقیت نود در همین شکل و شمایل ژورنالیستی نهفته است که عادل فردوسی پور در هیبت یک مجری آگاه و توانا و صادق به بهترین شکل ممکن از پس آن بر خواهد آمد . به یاد بیاورید زمانی که شوخی ها و دست انداختن های بی مزه و بی ثمر عادل اوج خودش را طی میکرد و تلنگر به جای امیر قلعه نویی بود که وی را از غلطیدن در فاضلاب زردی نجات داد . و عادل هوشمندانه این پند تند و صریح را بکار بست و اکنون به جا میخندد و شوخی هایش لبخند معنادار و هرچند کمرنگی بر لبان مخاطبش مینشاند و سپس بحث را طوری پیش میبرد که جدی و مهم بودن موضوع فراموش نشود و بیننده به انتظار گره گشایی و ضربه بعدی میماند تا از ته دل بخندد و ظاهر جدی و گاهی عبوس عادل که دوست داری مستقیم در چشمهایش زل بزنی و حقیقت را از عمق نگاهش جستجو کنی . عادل فاصله اندکی تا رسیدن به مطلوب ما ندارد . اما در مورد تایم گذاشتن برای مصاحبه های تلفنی لازم به اشاره است که در گذشته ای نه چندان دور از این روش ابتکاری و نادر ! در عرصه رسانه تلویزیونی برای مدت اندکی استفاه شد . به این شکل یک نوشته کامپیوتری در گوشه پایین صفحه تلویزیون نقش میبست و از لحظه شروع گفتگو شماره معکوس ویژه ای را آغاز میکرد و گوینده فرصت داشت تا اتمام زمان معین شده بحث خود را به پایان رسانده و حق مطلب را ادا کند . گذشت زمان و تداوم این روند ناکار آمدی و سطحی بودن آن را به عینه نمایان کرد . چرا که اهمییت هر بحث متفاوت با دیگری است و هر موضوع زمان خاصی برای طرح و بسط طلب میکند که نقطه صحیح این شیوه زمان بندی را نیمشود با فرمول ریاضی بدست آورد و با ارقام و اعداد مشخص کرد . حال آنکه برخی در سخنرانی هایشان تریبون نود را با بلندگوی دفاع از منش و رفتار و عملکرد خود و همکارانشان اشتباه گرفته و از اصل موضوع دور میشوند . و به نوعی از دادن پاسخ صریح امتناع میورزند که عکس العمل فردوسی پور اکنون در چنین مواقعی کاملا درست و منطقی است چنانکه با یک تشکر ویژه که خداحافظی تلویحی را معنا میدهد بحث را خاتمه میدهد آن هم زمانی که طرف گفتگو کاملا آچمز شده و خود را بازنده میبیند . وارد شدن های گاه و بیگاه عادل فردوسی پور در چنین لحظاتی نه تنها بی مورد و نابجا نیست بلکه بسیار هم مفید بوده و به نوعی یاد آور جهت اصلی بحث میباشد . گو اینکه در این اواخر عادل دموکرات تر هم شده و درخواست های تحکم آمیز و البته جالب طرف گفتگو مبنی بر دادن وقت بیشتر و یا سکوت عادل فردوسی پور لبخند ملیح وی را به همراه دارد . ( خیلی هم ملیح است . ده ساله که با این لبخند زندگی میکنیم ) . در مورد رقم قراردادها و اسرار درون سازمانی و تشکیلاتی عادل فردسی پور در مقام یک منتقد تنها سئوال میکند و طبیعتا از نظر او طرف مقابل در پاسخ ندادن و طفره رفتن محق است و البته مختار . اما اینکه برخی از سران باشگاهها خود را در برابر اذهان عمومی پاسخگو میدادند . ( حال به هر دلیلی ) به خود ایشان مربوط است . پس ایرادی به اصل پرسش وارد نیست . فردوسی پور برای مردم برنامه میسازد و باید توقعات آنها را بر آورده ساخته و پرسش های آنان را مطرح کند نه اینکه برنامه ای بسازد که به مذاق باشگاهداران یا روسای فدراسیون و یا هر نهاد ورزشی دیگر خوش بیاید . و اما ظاهر عادل فردوسی پور . اول اینکه سلیقه ها با یکدیگر متفاوت است . شاید یک عده فردوسی پور را با موهای جنگلی و انبوه بپسندند و برخی شایسته بدانند که اصلا مویی روی سر او وجود نداشته باشد . ممکن است من همان صورت سبزه عادل را دوست داشته باشم و عده دیگری سعی کنند هر طور شده سفید برفی اش کنند .اینکه چه ظاهری مناسب یک شخص سی و چند ساله است را نمیدانم بر اساس چه تفکری بیان نموده اند و چه استدلالی پشت آن نهفته است . از چه پیش زمینه ای نشات گرفته و زاییده و ساخته و پرداخته کدام ایدئولوژی است . البته تا حدودی میدانم . قیافه و ظاهر هر شخص در درجه اول به خود او مربوط است . به جای ایراد گرفتن از وضعیت ظاهری جواد خیابانی و این زرد گرایی ها که ظاهرا در میان توده سینمایی ما خیلی رواج یافته باید به تهیه کننده برنامه ای خرده بگیرید که او را برای تصدی این سمت برگزیده . یادم است زمانی دایی میگفت به من چه که مربی ها من را انتخاب میکنند ، شاید من زمانی آماده نباشم پس این دلیل میشود که به درخواست مربی تیم ملی جواب رد بدهم . در این صورت باید خداحافظی کنم اما شخصا چنین عقیده ای ندارم و فکر میکنم همچنان میتوانم برای تیم ملی مفید باشم . به هر حال عادل فردوسی پور بی نظیر است . و این نقطه اشتراک همه ماست و یک چیزمهم اینکه عادل هم سینما دوست دارد و هم برای جریان نقد نویسی احترام قایل است .

    امیر: مطلب خوبی بود سینا شد. با اجازت صفحه یک هم کارش می‌کنیم.

    حامد صرافی زاده
    جمعه 2 اسفند 1387 - 16:52
    -11
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    اما حرف‌ات مثل این است که من هم از باقی منتقدها بپرسم چرا چیزی درباره ییتز و گلدمن و سارافیان و جووانی و قدیمی‌های آلتمن و مایکل مان و روی هیل و شهبازی و پاین و کوارون و مور و فورمن و چان ووک و وایز و وایلر و سوته و لینک‌لیتر و لین و چو و بنتون و لستر و اشبی و... ننوشتند. (فورد و لئونه و پین‌پا و لین و از این قبیل به کنار) و کلی فیلم و مورد ریز و درشت دیگر که برای اولین بار درباره‌شان نوشتم و دوست‌شان داشتم.

    دقیقا باید بپرسی . کسی که ادعای شناخت سینمت می کند و وقتش را دارد و رسانه اش را دارد و دسترسی هم دارد باید تشنه باشد و ببیند و شغلش هم همین است.

    آن گفته سخن من نیست و فقط درباره تو نبود. دریاره نسل ما بود. ولی امیر خدایی درست است . مطلب ضد چاپلین خیلی جرات و اعتماد به نفس داشت که تو داشتی ولی خیلی زود بود

    علی کوچولو
    جمعه 2 اسفند 1387 - 17:0
    -7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به رضا و همۀ مخالفان امیر قادری که از جنس رضا هستند: ببخشید. واقعاً چرا فکر می کنید این قدر حق به جانب اید؟ چرا فکر می کنید هر چیزی را که شما دوست دارید، بقیه هم باید دوست داشته باشند؟ شمایی که زبان کوچه و بازار و استادیوم را عین بی فرهنگی می دانید و البته هیچ دلیل قانع کننده ای هم برای آن ندارید، احتمالاً اشتباهی در این جامعه زندگی نمی کنید؟ بهتر نیست برای ادامه زندگی بروید کویر لوت؟ یا هر جای دیگری که آدم های بی فرهنگ و لات و لوت در آن راهی ندارند؟ بنشینید آنقدر کتاب و سایت و فیلم، بنویسید و بزنید و بسازید تا ...( اینجا خواستم کمی با فرهنگ باشم). باور کنید ما هم مزاحم تان نمی شویم. آنجا اکسیژن به اندازه کافی هست و کلاً فضا جان می دهد برای یک رویکرد فرمالیستی. صندلی های تان را دور هم بچینید و مثلاً از فیلم " صندلی خالی " بگویید. که ببینید بهشت و جهنم را چه جالب دست انداخته! ( آخر بهشت و جهنم مال عوام است ). ما هم همین جا می نشینیم و از عیار 14 مان لذت می بریم. با همۀ غلط های تکنیکی ریز و درشت اش. آخر ما سادگی را بیشتر دوست داریم. سر به زیری و بی ادعایی را هم. از نظر ما یک داستان ساده و پر مغز که آدم بی فرهنگ می سازد، بر صد داستان عوام نفهم شما ترجیح دارد. می بینید؟ سلیقۀ ما با شما خیلی فرق دارد. لطفاً وقت تان را تلف نکنید.................... فکر اش را بکنید. طرف ایرج کریمی سازندۀ "باغ های کندلوس" منتقد محبوب اش است و اینجا دارد بر سر بیضایی و کیارستمی با ما چک و چانه می زند. واقعاً باید سر به دیوار کوبید. انگار هیچ مرز مشترکی وجود ندارد.

    امیر: چرا این طوری فکر می‌کنی علی؟ چرا فکر می‌کنی هیچ مرز مشترکی وجود ندارد؟ خراب‌اش نکن. داریم حرف می‌زنیم با هم. اگر هم  آن‌ها بخواهند صندلی‌های‌شان را دور هم بچینند، ما که نمی‌خواهیم. ای خدا. چرا سنتوری اکران نشد؟ باید یاد بگیریم پدیده‌ها را از هم تفکیک کنیم. من باغ‌های کندلوس را دوست ندارم، ولی ایرج کریمی منتقد را که دوست دارم.

    روزنامه نگار آماتور
    جمعه 2 اسفند 1387 - 19:11
    9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام

    یکشنبه مراسم اسکار سینمایی برگزار میشه

    با مطلبی تحت عنوان "بررسی حضور ایران در اسکار" به روزم!

    شاید به دردت خورد

    mahtab
    جمعه 2 اسفند 1387 - 19:39
    5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    1.سحر و حنانه دلم براتون خیلی خیلی تنگ شده،فکر می کنم یکسال نوریه که از هم بی خبریم!،انقدر دلم براتون تنگ شده که نمی دونم چه جوری بگم.کاش یکجوری این حس دلتنگیم از اینجا بیاد شیراز و تاثیری که باید رو بذاره.اونوقت باز هم ببینم که اینجا می نویسید. 2.دم عادل فردوسی پور گرم با این حال گیری اساسی پرسپولیسیها و دم هر چی استقلالی متعصب باحاله گرم به خاطر نتیجه ی نظر سنجی . و اینکه به قول سینا یعنی ارزش چهار تا صندلی قراضه و چهل تا شیشه اتوبوس این همه زیاد است. زیاد تر از ارزش اشکهایی که بخاطر یک شکست تراژیک خوشگل ریخته می شود و ارزشمند تر از فریادها و خنده ها و ایمانی که بعد از یک برد خوشگل با تمام وجود لذتش رو می بری....عمراً اگر برگردیم عقب لذت اون همه اشکی که بابت باخت ایتالیا از فرانسه در جام ملتهای اروپا ریختم را با یک برد بی مزه عوض کنم.آخه تا کی می خوان این چیزها رو نفهمن.اه. 3.دربی میلان و اینتر آخرین دربی پائولو مالدینی بود.فوق ستاره ی محبوب نوجوانی و کسی که فکر می کردم اگه قبل از خداحافظی اش از فوتبال بمیرم ،چقدر دلم برای خودش و زوج محجوب و رویاییش الساندرو نستا تنگ می شه،چقدر دلم تنگ می شه برای تماشای قامت ستاره وار هر دوتاشون وقتی که طوری جلوی دروازه می ایستادند و دفاع می کردن که نگرانی تو فقط از این بابت بود که اینزاگی اون جلو بازم تو آفساید گیر می کنه یا نه ایندفعه کار رو تموم می کنه....دلم می خواست این آخرین دربی ،میلان برنده ی بازی باشه؛لبخند رضایت رو لبهای مالدینی ببینم ،ببینم که بعد از برد می ره سراغ نستا که مصدومه و تو بازی نیست،می ره طرف گتوزو و به شیوه ی مخصوص خودشون همدیگر رو بغل می کنن،می ره طرف کاکا که اشتباهی تو برزیل به دنیا اومده و یک ایتالیایی خالصه،و امیدوار بودم محل بکهام نذاره که عمراً میلانی نیست و خدا رو شکر که داره می ره آمریکا....ولی حیف که نشد.مورینیو شانس اورد و با نامردی بردن.ستاره ی سرد و گرم کشیده ی من البته خیلی خودش رو نباخت،آروم و سر به زیر رفت بیرون و من فکر کردم آدم وقتی می بینه ستاره ی محبوبش داره خداحافظی می کنه چقدر احساس پیری می کنه. 4.تاجر ونیزی مایکل ردفورد اقتباس خوبی است با یک بازی عالی و بیاد ماندنی و کمتر دیده شده از آل پاچینو در نقش شایلاک یهودی و موسیقی فوق العاده ی جسلین پوک و فیلمبرداری و طراحی صحنه ی عالی....همیشه دلم سوخته که چرا این فیلم اینجا انقدر مهجور مونده و شاید به همین خاطر کسی خیلی از خبر ساختن شاه لیر توسط ردفورد با بازی آل پاچینو خوشحال نشد.؛ولی من یکی که بدجوری دارم روزشماری می کنم فیلم را ببینم و تا قبل از اون پیشنهاد می کنم تاجر ونیزی را ببینید. 5. نوشته های ناهید طباطبایی رو دوست دارم.از برف و نرگس تا چهل سالگی...و حالا داستان نویسنده ی مورد علاقه م افتاده دست علی رضا ریسیان که هیچ جوری باهاش کنار نمی یام.....با این حال صبر می کنم و امیدوارم پیش بینیم نتیجه ی عکسی داشته باشه....و اینکه آخ جون ،نشر ققنوس (فرار کن،خرگوش)جان آپدایک رو منتشر کرد،خوراک عید من جور شد! پ.ن:درباره ی خانواده ی تیبوی روژه مارتن دوگار که سوفیا اینجا نوشت حرفها دارم ولی الان وقتش نیست. 6.زندگی من (نورا افرون)از اون جواهرات کوچیکیه که هر چند وقت یکبار می بینم و خیلی دوستش دارم و حسابی مهجوره.نیکول کیدمن و مایکل کیتون این فیلم رو با هیچ کدوم از نقش های دیگشون عوض نمی کنم و خدا می دونه چه قدر گرمای بازی این دو این فیلم را سرپا نگه داشته.((امشب شب مهتابه))رو هنوز ندیدم ولی خلاصه ی دو خطیش که نشون می ده اقتباسی از همین فیلمه و با شناختی که از کریمی دارم می تونم حدس بزنم قراره چه دسته گلی با حضور دانیال عبادی و مهناز افشار!!!تماشا کنیم.پیشنهاد می کنم بعد از دیدن نسخه ی شاهکار آقای کریمی بشینید زندگی من رو هم ببینین. 7.درباره ی فیلم های اسکار به تفصیل و یواش یواش تو وبلاگم می نویسم که کلی حرف دارم درباره شون ،ولی فعلاً این نظرات فوق اجمالی رو داشته باشین. دوشس:حوصله سر بر.چقدر امید داشتم بهش و منتظر یک بازی خیره کننده از بازیگر محبوبم کایرا نایتلی بودم که حسابی نا امید شدم. استرالیا:این یکی که فاجعه بود.از گرما و شکوه مولن روژ و بدعت رومیو+ژولیت هیچ خبری که نیست هیچ؛نیکول کیدمن یخ و بی مزه فقط لباس های رنگارنگش را به رخ می کشد و هیو جکمن جایگزین راسل کرو ذره ای از جذابیت و توانایی بازیگری که جایگزینش شده را ندارد....حسابی نا امید شدم و فیلم خسته م کرد.کشدار بود و فاقد هیچ جذابیتی و دلم خیلی سوخت؛منتظر می شم تا کار بعدی لورمان.و اینجاست که آدم باید در برابر دیوید لین کبیر تعظیم کنه. خیلی وقت است دوستت دارم:یک بازی فوق العاده از کریستین اسکات تامس که هیچ وقت دوستش نداشتم و اینجا خیلی دوستش دارم،بازی قابل قبول از باقی بازیگران،کارگردانی خوب و فیلم نامه ای که تا نیمه جذاب است و درگیرت می کند و ...یک پایان افتضاح که حکم سقوط آزاد را دارد و اعصابت را به هم می ریزد. بچه ی اشتباهی:مثل همیشه موسیقی،فیلمبرداری،طراحی صحنه و نور عالی و مثال زدنی از کلینت ایستوود عزیزم،بهترین بازی آنجلینا جولی که همیشه فکر می کنم عمراً بازیگر بشو نیست!،یک سکانس فوق العاده از اعتراف پسربچه ای که همدست قاتل اصلی است،فیلم نامه ی کشدار و فاقد لحن یکدست مانده میان ملودرام و ژانر پلیسی،وتعجب از ایستوود کهنه کار که چرا تصویری تا این حد کاریکاتور از پلیس نیویورک ارائه داده . کشتی گیر:بازگشت شکوهمند میکی رورک که عاشق تک تک جمله هایی هستم که توی این مدت در مصاحبه هاش گفته،بازی خوب ماریزا تومی زیبا ،فصل زیبای رویارویی رورک و دخترش در ساحل،و انگار در پشت دوربین هیچ اثری از خالق مرثیه ای بر یک رو یا نیست که نیست،راکی بالبوآ از این بهتر بود،فصل رو یا رویی رورک و رقیب دیرینه اش ملبس به پرچم ایران یک توهین آشکار و احمقانه است که واقعاً خنده دار و بلاهت آمیز است(جالبه که آرنوفسکی برای کم کردن نمک آش یک پزشک ایرانی خنثی هم گذاشته تو کار)به هر حال صحنه ی مبارزه ی آخر حسابی بهم بر خورده و بیشتر از اون از اینکه کارگردان خلاقی مثل آرنوفسکی انقدر احمقانه رفتار کرده دلم می سوزه. میلک:هیچ وقت طرفدار شان پن نبودم،در اینکه بازیگر قدرت مندی است هیچ شکی ندارم و لی دوستش نداشتم تا اینکه میلک رو دیدم،بازی پن انقدر درخشان و جذابه که بلافاصله بعد از دیدن فیلم گفتم اسکار حق مسلم و بی چون و چراشه،جیمز فرانکو از بازیگرهای جدید محبوبم هم بازی روانی در فیلم داره و منو حسابی به آینده ش امیدوار کرده،خط سیر روایی فیلم ون سنت بدون ردپایی از خلاقیتهای گذشته شاید طرفداران پر و پا قرصش رو نا امید کنه اما من فیلم رو دوست داشتم،موسیقی و فیلم برداری خوب و بازی تاثیر گذار جاش برولین،پایان تاثیر گذار. کتاب خوان:کیت وینسلت عالی،بررسی زندگی هانا اشمیت از منظری دیگر و به شدت تاثیر گذار،موسیقی خوب و خوشحالم که دالدری پس از ساعتها نا امیدم نکرد. تردید:بازی های فوق العاده از مریل استریپ،ایمی آدامز،وایولا دیویس،فیلیپ سیمور هافمن،فیلمنامه ی خوب شنلی و یک کارگردانی تر تمیز و قابل قبول. مورد عجیب بنجامین باتن:نیمه اول فیلم به شدت حوصله م رو سر برد،داشت خوابم می گرفت و حسابی نا امید شده بودم که درست از صحنه ای که بنجامین پدرش رو می بره دریا ورق برگشت و نیمه ی دوم فیلم وحشتناک درگیرم کرد،یک کیت بلانشت عالی و زیبا،یک براد پیت خوب،موسیقی فوق العاده از استعدادی بنام دسپلاتا،فیلم برداری فوق العاده،حس گیجی و حیرت پس از پایان فیلم،به کیت بلانشت و نوزادی در دستش نگاه می کنی و به اشکهایی که از چشمهات سرازیرند و حس غریبی بهت دست می ده. ویکی کریستینا بارسلونا:یک پنه لوپه کروز فوق العاده،خاویر باردم و اسکارلت یوهانسون و ربکا هال خوب،یک داستان جذاب و دیالوگهای خوب و بامزه ،یک ترانه ی به یاد ماندنی و یک بارسلون دیدنی تر. فراست نیکسون:بار دیگر نمایش توانایی های یک عاشق سینما :ران هاوارد،بازی ها ی خوب و به یاد ماندنی فرانک لانجلا و مایکل شین،داستانی جذاب و تاثیر گذارو.....(بابا یک پرونده برای ران هاوارد در بیارین ) جاده ی رولوشناری:تمام حس و عشقی که به این فیلم دارم و لذت تماشای تک تک سکانس هایش را نمی توانم و نمی خواهم با هیچ کس تقسیم کنم.این فیلمی است که برای من ساختن و به لیست فیلم های محبوب عمرم اضافه شد. میلیونر آس و پاس:یک فیلم نامه ی بی نقص ،یک کارگردانی جذاب،ریتم فوق العاده،موسیقی فوق العاده ی ای آی رحمان،بازی خوب و چهره ی خوبتر دیو پاتل،یک بمبئی که عاشقشم ....تک تک جایزه ها و افتخارات فیلم و تمام ستایش هایی که نثارش شده تمام و کمال برازنده ش است ،یک آنیل کاپور باحال(از من می شنوید تنها دلیل عدم پذیرش این نقش از سوی شاهرخ خان بر خلاف چیزی که گفته«نمی خواسته نقشی که در تلویزیون به عنوان مجری مسابقه داشته در فیلم هم بازی کند» به خاطر ترس از خدشه دار شدن شمایل بی عیب و نقصش نزد طرفدارانش بوده.)و خیلی خیلی برام جالب بود که به سوالها دقیقاً مثل جمال جواب دادم(کلی ذوق کردم.) درباره ی الی:بهش افتخار می کنم،یک فوق بازی حیرت انگیز از گلشیفته فراهانی،بازی های عالی از تک تک بازیگران،فیلم نامه ی خوب،کارگردانی فوق العاده،و اینکه بعد از تماشای فیلم بد جوری احساس خفگی می کنید از اینکه یکنفر شما رو اینطوری به خودتان نشان می دهد ،به قول محمد باغبانی این شمایید که داخل تونل فریاد کشیده اید و دو روز بعد خسته و داغون بر می گردید خونه و می روید سر کار. انتخاب های من قبل از اسکار: بهترین فیلم:میلیونر آس و پاس.....انتخاب دوم:میلک و نیمه ی دوم بنجامین باتن! بهترین فیلم نامه:میلیونر آس و پاس....بنجامین باتن بهترین بازیگر نقش اول مرد:شان پن(میلک)...ا.د:براد پیت(بنجامین باتن)و فرانک لانجلا(فراست نیکسون) بهترین بازیگر نقش اول زن :مریل استریپ(تردید)...ا.د:کیت وینسلت(کتاب خوان) بهترین بازیگر نقش دوم مرد:فیلیپ سیمور هافمن....ا.د:مایکل شین(که باید نامزد می شد و نشد.) بهترین بازیگر نقش دوم زن:پنه لوپه کروز....ا.د:ایمی آدامز و وایولا دیویس(تردید) بهترین کارگردانی:دنی بویل....ا.د:ران هاوارد بهترین موسیقی:ای آر رحمان....ا.د:الکساندر دسپلا پ.ن:این شرکت ام آر اس فیلم بعدها خواهد فهمید که چه خیانت بزرگی با این زیر نویس های به طرز حیرت انگیزی افتضاح در حق ما می کند و تازه در اکثر مواقع زیر نویس انگلیسی هم نمی ذارد! . پ.ن:این بحث ها که کمی فروکش کرد من یک نظر سنجی تازه دارم و چون اسکار قراره امسال تغییر رویه بده این نظر سنجی هم یک کمی با بقیه فرق داره !...حالا تا بعد. پ.ن:کلی کلی هم حرف دارم بابت بحث های داغ اینروزهای کافه ،ولی اینروزها دقیقاً مثل پارسال همین موقع درگیر بیماری اون یکی مادربزرگم هستم،که گفتند تا آخر هفته بیشتر زنده نیست.دارم خودمو آماده می کنم و ....حالا تا بعد.

    امیر: مثل همیشه خواندن کامنت‌ات هوای این جا را خنک کرد. ایتالیا نوشت‌ات چیزی بود در مایه‌های نیمه دوم بنجامین باتن. و این که مهتاب، تمام این هفته را که خدا بخواهد و به خیر بگذرد، به بنجامین فکر کن و آن پلان مرکزی که چه خوب گرفتی‌اش. و این که از تو انتظار نداشتم اسلامداگ را به بنجامین ترجیح بدهی. از اسلامداگ همه می‌توانند خوش‌شان بیاید. فیلم کم غلط‌تری است. ولی فیلم ما بنجامین است رفیق عزیزم.

    ح.گ.ح
    جمعه 2 اسفند 1387 - 20:9
    2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقاي قادري كامنت بنده نظر نبود كه درجش نمي كنيد ؟

    ح.گ.ح
    جمعه 2 اسفند 1387 - 20:15
    15
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    مرد حسابي آخه اين مسائل به من و شما چه ربطي داره . فيلم فيلمه گنديه ؟ خب ايراداشو بگو. ديگه خنجر تيز كردن چيه . اصلا مگه تاريخ سينما به شما تعهد نامه داده كه فقط فيلم خوب به شما تحويل بده . بابا بخدا منم از فيلم خوشم نمياد . ولي مشكل اينجاست كه خيلي ها دوست دارند از بد بودن يه چيزي خودشون رو بالا ببرن . من نميگم بشين ده بار فيلمو ببين و از اين نقدهاي مزخرف غير سينمايي هرمونوتيكاله تاويلي شكل بنويس كه به همه چيز ربط داره بجز سينما ( امثال بلخاري ) . ولي آخه برام عجيبه چه اصراريه منتقد تا از در سينما بيرون مياد بگه اين چه مزخرف يا چه شاهكار بود . بخدا بده . باور كنيد بده . قبول دارم كه خوب يا بد بودن يك فيلم با بار اول ديدن در ذهن آدم تثبيت ميشه . اما فقط همين . در حالت عموميش . در حالتي كه قرار نيست مطلب بنويسيم . قرار نيست يك ميليون نفر مطلب ما باشن . منتقد و كلا يك فيلم باز حرفه اي با بقيه مردم اين فرقو داره كه ميتونه موقع فيلم ديدن به بسياري از سطوحش توجه كنه . اماادعا ادعاي به شدت غلطيه كه اين كار رو در بهترين استاندارد انجام بده و هر كس اين ادعا رو كنه دروغي بيش نيست . آقاي قادري عزيز ميدانيد موجي كه به راه انداختيد ( صرفا منظورم شما و اهالي سايتتان نيست . هم فكران دوست يا غير دوست شما است ) باعث شده افراد صاحب تريبون يا ستوني كه حتي فيلم را نديده اند درباره ي بدي آن فيلم مطلب بنويسند ؟ خيلي بده كه اسم ببريم و من اين كار رو نميكنم . ولي من در اين مدت با اين افراد برخورد داشتم عزيز من . اين خيلي بده كه موج ما ربطي به فيلم نداشته باشه و باعث بشه افراد ديگر در درونشون ( متاسفم براي اون درونشون ) فكر كنن كه خب پس فيلم بديه ديگه . چون ببين چيا دربارش گفتن ؟ پس منم بدش رو ميگم . ديدن نميخواد كه . آقاي قادري ديديد نا خواسته چه موجي راه افتاد ؟ بهتر نيست كمي قرص و محكم تر باشيم و با آرامش تر و عميقانه تر به ماجرا نگاه كنيم ؟ در دوران دبيرستان دبيري داشتم كه سر يك ماجراي مفصلي به من ميگفت آدمي كه همه دوستش دارن بدون كه آدم درستي نيست . آدمي كه همه باهاش خوبن بدون قابل اعتماد نيست . مطمئن باش پا روي حق گذاشته كه همه دوستش دارن . علي رو كشتند چون از حق نگذشت . اگه ميگذشت همه دوستش داشتند . چه ربطي داشت . بيخيال اما يه سري آدما هستن كه به خاطر حق بر خلاف جريان قرار نميگيرن ... مثل مسعود فراستي . آخه آدم به قول بعضيا حسابي ، بعد از ديدن فيلم شهرام مكري هيچكس نبود دست نزنه و ذوقش رو نبينيم . ذوق واقعي . اگر از فيلم خوشت نيومده به احترام اونا هم كه شده اون سرت رو تكون نده و دست به اون ريشات نزن . بعدا سر فرصت هرچي دلت ميخواد بگو . نميخواد به شهرام هم احترام بگذاري . به اون مردم احترام بذار كه نزديك پنج دقيقه داشتن كف ميزدن . به سليقشون . به عادت صادقانه فيلم ديدنشون . اينكه براشون مهم نيست كارگردانش توي اون جلسه اول به من سلام نكرد و دوم سلام كرد . آخه به هيچ منطق و عقلي سازگار نيست كه اخراجي ها رو به درباره الي ترجيح بديم . قباحت داره . بخدا بده . زشته . مگه چاله ميدوني هستي آخه . آدم ادعاي نمايندگي يه نسل رو داشته باشه و اينقدر ...به خرج بده ؟ اين شبيه همون حرفيه كه من زدم . اما خودش نيست . اين آدما به حق دشمن پيدا نكردن . به ناحق همه رو دشمن خودشون مي كنن كه بگن واقعا فرق داريم .

    ح.گ.ح
    جمعه 2 اسفند 1387 - 20:28
    2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امير خان قادري يك بار ديگر مطلب را فرستادم . انشاالله كه در اين بين گم و گور نمي شود . راستي . جشنواره و منتقدان و بيضايي و اختلاقمان را بگذاريم كنار . اگر جواب كامنت بنده را داديد ، جواب اين سوال بنده را هم همان جا جواب دهيد . مطلبي دارم در خصوص يكي از سريال هاي درحال پخش از سيما . ميدانم كه سايت شما ارتباط چنداني با اين حوزه ها ندارد . اما موضوع مطلب اصلا سريال و تلوزيون نيست . موضوعي اساسي است كه بي توجهي منتقدين كمي نگرانم كرده . نخواستم مطلب جايي منتشر شود و ترجيح دادن به شما ارائه بدم كه هم مديوم مناسب تري داريد و هم فضاي آزادانه تري را ايجاد كرده ايد . چه كنم ؟ به ايميلتان بفرستم ؟ ايميلتان ghaderi_68@yahoo.com است ؟ در ضمن به گمانم اين كامنت را درج نكنيد و فقط پاسخش را بدهيد مناسب تر است . به هر حال تصميم اصلي با شماست . منتظر پاسختان هستم.

    امیر: ای‌میل‌تان را نفرستید که جور دیگری بتوانم به‌‌ات بگویم. حتما بفرست هم ای‌میل‌ام درست است و هم این که من منتظرم. کامنت دیگر شما هم این دفعه رسید و آپ هم که شد.

    ح.گ.ح
    جمعه 2 اسفند 1387 - 23:12
    -4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    اي ميلتان را نفرستيد ---- حتما بفرست . بالاخره كدامشان . بفرستم يا نه ؟ فكر كنم اشتباه تايپي بود . درست حدس زدم يا جمله تان را متوجه نشدم ؟

    امیر: ای‌میلم را که دوست عزیز. به همان نشانی بفرست‌اش.

    نقاش خیابان چهل و هشتم
    جمعه 2 اسفند 1387 - 23:35
    2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امیر خان نمی دونم چرا مطلبم رو توی کامنت ها پیدا نمی کنم! به جون خودم مطلب رو گذاشته بودم! خودت توی صفحه ی اول بهش اشاره کرده بودی!!!

    امیر: سلام. حق با توست رفیق. پیداش کردم و گذاشتم‌اش. یه بار دیگه اگر بفرستی میاد ته کامنت‌ها بهتره ولی.

    ح.گ.ح
    شنبه 3 اسفند 1387 - 1:24
    -12
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به هر حال مطلب را اي ميل كردم . چك كن . درود

    همینطوری ، یه نفر
    شنبه 3 اسفند 1387 - 1:35
    3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    اول به این فکر می کنی که واقعاً قادری چه چیزی برایش می ماند که اینطور دارد در مورد بیضایی و روشنفکری بیمار وطنی می نویسند ، بعد به این فکر می کنی که آنها ته اش به چه می رسند که اینهمه به قادری می پرند و می کوبندش که به بیضایی فحش ندهد و اصلاً (نه فقط امیر قادری و هر کس)نسبت به این موضوع یا حرف نزند و یا اگر هم می زند فقط مجیز بگوید ، بعد به این فکر می کنی که نتیجتاً بیضایی دارد فیلم می سازد و اینهمه آدم بیگناه را گذاشته است سر کار که به همدیگر فحش دهند و سر و روی هم را چنگ بیندازند ؟ واقعاً بیضایی نه، هر هنرمندی ، چرا هنر می کند و خلق می کند و اصلاً هدفش چیست ، خب این طیف و دامنه اش گسترده است و شاید نشود اینطور کلی گفت ، ولی تا حدودی اگر از بحث مزخرف توده و هنر سخیف و روشنفکری و مصرف و اینها بگذریم ، می توانیم بگوییم که هنر هر چِرتی که باشد آخرش مخاطب را راضی می کند ،ساده اینکه آخرش به آدم خوش می گذرد ، یعنی از دیدنش خوش به حالمان می شود حتی اگر مسخ را هم بخوانیم که بی بروبرگرد یک اثر هنری است و در عین حال کابوس است و وحشتناک ، باز آخرش خوش خوشانمان می شود که مثلاً عجب داستانی بود ! هیچ هنر دوست ابلهی نمی تواند بگویید که از دیدن اثر هنری منتخبش خوشحال نمی شود ، ولی اینجا ! گروهی که پاسدار ارزشهای هنری آثار بیضایی و غیره هستند (که البته به نظر من عملاً دارند از ارزشی پاسداری می کنند که وجود ندارد و ارزش هنری با خود اثر هنری می آید و خودش برای خودش پاسدار است واز هر ابله لات قمه کشی بی کله تر است و در مقابل هر چیزی از جنس مخالف و معاند خوب می ایستد و خوب هم می تواند از خودش دفاع کند ،اثر هنری است ، ناموس که نیست برایش عربده بکشند و زارت و زورت راه بیندازند ) بله داشتم می گفتم، این گروه که حتماً در اکثریت اند محافظ آثاری هستند که ذره ای درشان شوق ایجاد نمی کنند و انگار که اینان در مقابل اساتید و خزعبلاتشان گه گیج می زنند و شوق به گیج زدن هم درشان هست ، به نظر می رسد بیضایی بدنبال چیز خاصی نیست ، البته شاید باشد ،خدا را چه دیده اید ، هر موجودی که دست و پا بزند بالاخره دنبال یک چیزی است شاید مثلاً می خواهد چیزی بگوید و نمی تواند و عجیب که موجودی 40 سال دست و پا بزند و آخرش هم نتواند چیزی بگوید من که نه، منطق می گوید این موجود ذاتاً عرضه و استعداد و توانایی گفتن ندارد(مگر غیر از این است که گفتن اصل هنر است) ، بعد هم اینها که در صف این سپاه مسخره ایستاده اند چه ، دنبال چه هستند ، خب من می گویم اینان گمراه شده اند، البته این انسان های شریف و بیچاره ، واقعاً نمی دانند که گمراه شده اند و من که از این بالا توجه می کنم می بینم که اینان درون هزارتوی متعفن هنر نامفهوم بطرز مضحکی علافی می کنند و با اراده ای پوچ در پی گمراهی هستند و شاید گمراه تر و بیچاره تر از این موجودی نباشد که در پی گمراهی است و نه چیز دیگری ، بلکه تنها اراده کرده است که گمراه شود ، و اما امیر قادری (البته این مسخره است که بگوییم و موج این مخالفت را سند بزنیم به نام امیر قادری ، شاید افرادی در مقابل این حماقت ها بیاستند که اصلاً قادری را نمی شناسد و استقلال رای شان و اصالت نظرشان به مراتب بیشتر از او باشد ولی حق کپی رایت این مخالف خوانی ها محفوظ است) به نظر می رسد جبهه مخالف بیضایی حتی اگر فحش هم بدهد حتی اگر لمپن و عربده کش هم باشد ، باز رای اش شفاف است ، می گوید من از این خوشم می آید ، این اینجایش من را خوشحال می کند ، اینش خوب است ، مثل گوسفند نمی نشیند مقابل اثری و آن را خیره نمی شوند که آخرش هم بی دلیل سوت بزنند و هورا بکشند ،ابلهانه چرت نمی بافند که این را به آن ربط بدهند و آن را به این ربط بدهند و ارزش بسازند و بعد برای این ارزش قمه بکشند ، خب من ارزش را به چیزی که هست می دهم نه به چیزی که نیست و فقط حسرتش هست و قمه ای که برایش کشیده شده است ، فعلاً اثری هنری است که باشد ، خدا را شکر نمونه ها را آنطرف ساخته اند و از غیب مثال نمی آوریم و قیاس به نظرم کار را راحت تر بکند برای کسانی که هنوز مفهوم هنر را درک نکرده اند ، تکلیف این بیچاره ها که معلوم است ، همینطور توی گل می مانند و میمیرند (فقط روزگار را بنا به اصل اجتماعی بودن انسان ها بر ما تلخ می کنند،که این هم به درک) اما آن اساتید، به نظر من در این سالها تبدیل به همان خاکی شده اند که می فرمایند باید به خورد تازه کار ها داد تا حکومت کرد ،آنقدر مزخرف بافتند و خزعبل گفتند که صحنه و خودشان هم پوکیدند و پوسیدند و خاک شدند ، باید همه ی اینها را جارو کرد ، اما حیف که صف ابلهان سپاه هنر نامفهوم دراز است ، البته به هیچ جای من نیست که آخر این صف را نمی بینم و اساتید پوسیده اند و ملتی در حماقت غرق شده اند و فلان ، مهم این است بنا به اصل اجتماعی بودن انسان حال من یکی دیگر از هنر و هنرمند وطنی بهم می خورد .

    امین
    شنبه 3 اسفند 1387 - 2:4
    31
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    وقت نکردم کامنتهای جدید رو بخونم بخاطر همین نمی تونم نظر بدم. اما امیر قادری چرا این همه عصبانی جواب دادی . از نوع گفتنت معلوم بود بدجوری از دستم عصبانی بودی . خداییش راست میگم یا نه؟ بعدم اینکه یه کامنت که من ننوشتم به اسم من اومده . یه امین دیگه است.

    امیر: نه واقعا. این جوری نبوده امین جان.

    omid jafari
    شنبه 3 اسفند 1387 - 2:54
    10
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    نه دیگه نشد حامد خان صرافی زاده

    اومدی و نوشتی که امیر زبان انگلیسی بلد نیست و خیلی از فیلمهای فیلمسازهای معروف رو ندیده و... و یعنی اینکه کلا عددی نیست و بهتره انگ بیسوادی بخودش بزنه ونه بیضایی و...که اینها کم اتهاماتی نبودند(ودر تعجبم چرا امیر جواب کاملی نداد به این حرفها؟) و بعد دوباره از دردوستی با امیر تو اومدی و میگی من از دلسوزی این حرفها رو گفتم.خودت به ما بگو دم خروس رو باور کنیم یا قسم حضرت عباس رو.بشخصه از این مرام امیر خوشم میاد که سرحرفش وایمیسته و جاخالی نمیده .ولی بالاخره منظورت چیه؟از یک طرف سنگ بیضایی رو به سینه میزنی و از طرف دیگه میگی من کشته مرده اش نیستم.میگی خیلی از اصول منتقدان سینما رو امیر نداره ولی باز میگی از بعضی نقدهاش فوق العاده خوشت میاد.من یکی که تو این تناقضات گم شدم.کمکم کن لطفا

    مازیار ستوده روان
    شنبه 3 اسفند 1387 - 4:47
    -14
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    ۱. فیلم جدید آقای بیضایی را هنوز ندیده ام. به محض رسیدن به اینور آب و دیدنش در مورد آن با مصداق می‌‌نویسم.

    ۲. مشکل تو عزیز من اصول نداشتن است. معلوم است که آدمی‌ مثل تو و نویسندگان سایتت بیضایی را متهم می‌‌کنند که با سرمایه گذار راه نیامده. تو از کجا میدانی‌ که کنار نیامده؟ اصلا از تهیه کننده نامبرده چقدر شناخت داری که توصیه می‌‌کنی‌ بیضایی باید "ارتباط مناسب" با او برقرار کند. چیزی اگر میدانی‌ بنویس و گرنه شنیده‌های من از سرمایه گذاران در سینمای ایران و نوع نگاهشان اتفاقا خلاف نظر تو حکم می‌دهد. البته از کسی‌ که از کار فراقانونی رییس جمهور خشنود است توقع اصول گرایی آنهم به شیوه بیضایی بیهوده است. کار فراقانونی‌، حضرت، بهیج وجه نباید از جانب اهل فرهنگ حمایت شود که نشده است. کاملا بجا و بحق. مهم نیست که در مورد فیلم خوبی‌ مثل درباره الی بوده است یا نه. مهم این است که رییس جمهور یا هر مقام دیگری دنبال کنند که هر فیلمی که در چارچوب قانون ساخته شده بطور مناسب اکران شود. الان کلی‌ فیلم دیگر هست که به دلایل واهی از اکران باز مانده. اقای رییس جمهور لطف کنند از وزیر ارشاد پیگیری این فیلم‌ها را بخواهند و سانسور را حذف یا قانونمند کنند. خوب این عملی‌ نیست؟ پس برای همین اظهار لطف هورا بکشیم؟ فرق ما با تو همین است.

    ۳. "...در طول این سالها، مدام دارد بیشتر و بیشتر از واقعیت‌های اطرافش فاصله می‌‌گیرد." کی‌؟ بیضایی؟ کدام یک از فیلم‌های سالهای اخیر ایران از سگ کشی‌ بیشتر واقعیت‌های جامعه ایران را نشانه رفته؟ حتما حکم کیمیایی خیلی‌ به واقعیت‌های جامعه ما مربوط است؟ چقدر - بعد خواندن نقد‌های مثبت امثال تو - منتظر دیدن این فیلم ماندیم و بعد آن هذیان بیربط و پرت را دیدیم. البته انصاف هم خوب چیزی است، در پرت بودن هیچ جور نمی‌‌تواند با رییس رقابت کند.

    ۴. حرف‌هایت در مورد روشنفکری هم همه، جمله به جمله جواب دارد. فکر نمی‌‌کنم بتوانی‌ روی سایت بگذاری.

    رضا
    شنبه 3 اسفند 1387 - 9:3
    26
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای عطص عزیز : در نوشته ات به چند نکته ی پراکنده اشاره کردی که باید جداگانه جوابشان را داد . اول اینکه درست است کارگردان باغ های کندلوس ، آقای ایرج کریمی ، جزو منتقدان محبوبم هستند . توجه داری که ، آقای کریمی منتقد ! به نظرم می شود حساب کارگردانی و نقد فیلم را از هم به راحتی جدا کرد . گرچه من دو فیلم قبلی ایرج کریمی ( مخصوصا چند تار مو با آن نگار جواهریان بی نظیرش ) را دوست داشتم . اما نکته ای که من نفهمیدم این بود که چرا باید سرت را به دیوار بکوبی ؟

    نکته ی بعد در مورد حق به جانب بودن است . اصلا بگذار بی تعارف بگویم این تعریفت از « من » و آدم هایی از جنس من به شدت کلیشه ای و نخ نما است و آدم را به یاد مهران مدیری و فریدون جیرانی می اندازد . تصویری عده ای که سعی می کنند در ظاهر با بقیه متفاوت باشند ؛ هر کدام وابسته به محفلی هستند و آنجا می نشینند و از چیزهایی که سر در نیاورده اند صحبت می کنند. همان که مثلا می گویند تارکوفسکی شاهکار است چون ریتمش کند است و اصولا ریتم تند ابتذال است و رویکرد فرمی و ردیف کردن هزاران « ایسم » و چیزهایی از این دست . آنوقت تو هم برای فرار از این آدم ها سعی می کنی داد بکشی که از این طیف نیستی و بی ادعا و صادقانه یک دوستدار فیلم های « پر مغز » و « بی ادعا » هستی .

    یک دو ماه پیش هم در همینجا نوشتم که به نظرم چیزی بالاتر از خودآگاهی برای انسان وجود ندارد . برای من ادبیات و سینما و فلسفه و هر چیز دیگری زیر سایه ی خودآگاهی معنا پیدا می کند . بدون درک از آنچه می بینیم و می خوانیم و می شنویم تنها به ضبط صوت ها و رادیو های خوبی تبدیل می شویم . اینها برای من هیچ فایده ای ندارد . برای همین به نظرم مهم است که عناصر یک گونه ی هنری را بشناسیم . مهم است بدانیم چرا شکسته شدن روایت خطی در 21 گرم درخشش فرمی ایجاد می کند و مثلا در فیلمی مثل هویت نه ! مهم است سینمای برگمان را بشناسیم نه اینکه بخواهیم به خاطر درک نکردن اش بی خود آن را رد یا تایید کنیم. مهم است بدانیم کارکرد مباحث اروتیک کجا جزئی جدایی ناپذیر از فیلم است و کجا به هرزه نگاری تبدیل می شود . اگر نتوانیم هجویه ی برادران کوئن را درک کنیم پس چه فرق می کند فیلم پست مردن با فیلم مدرن و جنبش ها و رویکردهای مختلف ؟ پس اهمیتی ندارد کارکرد فرم در فیلم « صندلی خالی » چون به خاطر نشان دادن صحنه های بهشت و جهنم فیلم فاقد ارزش است . نه رفیق عزیز ! نگاه من به سینما مثل تو نیست . چون برای من اعتقاد داشتن کارگردان یا نویسنده به خدا و یا تبلیغ بی دینی در فیلم مطلقا اهمیت ندارد . مگر نه اینکه هر کس حق دارد آن طور که دوست دارد به دنیا نگاه کند ؟ برای همین است که صادق هدایت با کتاب بوف کور در صدر فهرست بهترین نویسنده ی ایرانی و یکی از محبوب ترین کتاب های عمرم قرار دارد و می دانم که برای تو این طور نیست . به خاطر همین رویکرد ات است که مجبوری مرز بزرگی بینمان قرار دهی و بگویی عیار چهارده یک فیلم پرمغز از یک کارگردان غیر فرهنگی است . آن هم فیلمی که در فرم به شدت تحت تاثیر فیلمسازی به نام عباس کیارستمی است ......

    آخرش هم اینکه با تمام این حرف ها اما یک چیز را در موردم درست اشاره کردی . البته منظورم دقیقا دشت لوت و جایی از این دست نیست اما خب باور کن مدت هاست در جست و جوی یک مغولستان خارجی درست و حسابی هستم ( امیدوارم خداحافظ گاری کوپر را خوانده باشی )

    یا حق


    شنبه 3 اسفند 1387 - 10:39
    -19
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    tarikh ha ro hamin joor eshtebah dari mizani.jome 2 esfand bood . 5 shanbe 1 esfand. hamin joor bia aghab. hame ro ye rooz aghab zadi

    ح.گ.ح
    شنبه 3 اسفند 1387 - 12:46
    -17
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امير جان قادري ، چك كردي ببيني اي ميل رسيده يا نه ؟ منتظر نظر و پاسخت هستم

    امیر:بله دوس ت عزیز. درباره شب می‌گذرد بود. درست است؟

    حامد صرافی زاده
    شنبه 3 اسفند 1387 - 14:0
    4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    جناب امید جعفری و آن دوستی که برای من به صورت اختصاصی نظر گذاشتی خیلی خسته ام. این بحث فرسایشی بی سرانجام تمام انرژی ام را گرفت. نظر آن دوست محترم که در جایی از گوشه قلبم اطمینان دارم من را می شناسد، سیلی جانانه ای بود که من را به خودم آورد. سنگ بیضایی را در این ماجرا به سینه زدم چون باید می زدم چون دوست نداشتم دیگر این بار یک گوشه ساکت بنشینم .اما کشته مرده او که کشته مرده هیچ کسی هم نیستم. این مسئله متاقضی نیست که دنبال دم خروس و قسم حضرت عباس درش بگردید. با امیر قادری دوست بودم و هستم. و این جمله ( از در دوستی در آمدن و از سر دلسوزی گفتن ) ربطی به جنس رابطه من و او ندارد. حرف هایی مانده بود از سالیان سال که باید با او زده می شد.هرجایش درست بوده شما و بقیه پذیرفته اید . هرجایش هم غلط بوده آن را روانه بخش زباله دادن ذهن تان کنید. اما دوست محترم من ؛ حرف شما غمی افزود مرا بر غم ها. من در اوقات فراغتم به هنگام وبگردی درسایت های فارسی در کنار وبلاگ های برخی از منتقدین بیشتر در حال خواندن مطالب سیاسی/ اجتماعی ام ( که باید احتملا بخشی از آن را هم با ادبیات و بقیه چیزها ا ختصاص می دادم.) حیف که فرصتی ندارم. اصلا آرزویم این بود که همه کتاب ها را می خواندم ولی چه کنم که زمان چندانی ندارم و ادبیات حوزه تخصصی علاقه من نیست و متاسفانه سینما با تمای حواشی زرد و غیر زردش بخش عمده ای از اوقات خالی مرا پر کرده. معتقدم اگر حرفه زندگی ام و منبع درآمدم نقد یا نویسندگی یا عکاسی یا فعالیت ادبی/ هنری یا کارگردانی تاتر یا نقاشی بود می بایست روش دیگری را در زندگی در پیش می گرفتم اما فعلا همین که بتوانم ذره ای به کمک سینما و سیاست و کمی ادبیات و بقیه هنرها دنیا را جور دیگری ببینم کمی راضی ام. دوست داشتم بلندپروازتر از این ها بودم. اما متاسفانه فعلا زندگی دست و پایم را بسته است. ولی با اینحال تمام آن حرف شما درست است بدون شک. ممنون که مرا به هوش آوردید دوباره. مطمئن باشید آن حرف تان هزار بار می خوانم.

    امیر: به هر حال ممنون از بحث و وقت. فقط حامد از دست ما کاری در مسیر گسترش فعالیت‌های فرهنگی‌ات برمی‌آید، خبر بده.

    سینا
    شنبه 3 اسفند 1387 - 14:51
    4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به امیر : خواهش میکنم قربان . اجازه ما هم دست شماست . اما اگه منصرف شدی خیالی نیست . اصلا شتر دیدی ندیدی . اون خط اناری رو هم میتونی از پایین کامنتم برداری . این قسمت این کامنت رو هم خواستی حذفش کن . به مهتاب : فینال کابوس وار ملت های اروپا . ایتالیا - فرانسه . حیف بغضی که نترکید، بین شادی فرانسوی ها بعد اون گل لعنتی وقت های اظافی . داغ دلمون رو تازه کردی مهتاب . به امید قهرمانی مقتدرانه لاجوردی پوشان ایتالیا در جام جهانی . برای حامد صرافی زاده : ببین حامد جان اگر منظورت از انتخابات و افرادی که قرار است قلبشان برای رسیدن به روز موعود بتپد بنده بودم . باید خدمتت عرض کنم که به شخصه هیچگاه در انتظار این بزم تاریخی فریبنده که دیر سالی است در محدوده خاکی این مرز و بوم رخ میدهد نبوده ام . و اگر بدانی که عقیده ام چیست و به دنبال چه هستم محال است که گرفتار چنین قضاوت عجولانه ای شوی . متاسفانه یا خوشبختانه قرار هم نیست اینجا رک و صریح و بی پرده سخن بگویم و البته اینها همه موجب نخواهد شد که پای صندوق های رای هموطنانم را ملاقات نکنم و... در صحنه انتخابات حاظر نشوم  .. و قرار نیست که همچون برخی از عزیزانمان اسیر آرمانگرایی بشویم . به رضا : عزیزم از هر انسان چیز فهمی که در حوزه ادبیات قلم میزند و از هر استاد دانشگاه یا شاعر یا نویسنده صاحب نامی که در رابطه شاعران بزرگ و نامی ایران سوال کنی و از ایشان بخواهی که لیستی کوتاه از این بهترین شعرا ارایه دهند . نام حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی را بالای آن مشاهده خواهی کرد و به سختی نامی از انوری و منوچهری در اوج یافت میگردد . یقینا که آنها نیز شاعران توانایی بودند اما در لفاظی و سخن پراکنی و مطمئنا که اهل فن بودند و نه اهل دل . راز ماندگاری حافظ هر چه باشد قطعا همه فهم ! بودن آن نیست . حافظ شاعری است که به هر دو جنبه به قدر کفایت پرداخته و این خاصیت مهم او را از سایرین مجزا میکند . "نظر اکثریت مردم چیزی را اثبات نمیکند" . بله ممکن است همه چیز را اثبات نکند اما به نوبه خودش قادر به پدیدار نمودن بخشی از حقایق هست . حقایقی که از متخصصین انتظار میرود آنرا کشف کرده و به کار ببندند .خوب بگذار یک مثال بزنم اکنون مردم برای تماشای فیلمی نظیر "چارچنگولی" یا آن فاجعه سینمایی از استاد بی بدیل طنز پردازی ایران ده نمکی کبیر که استعدادش زیر بار این مصلحت نگری های بیهوده (!) تا اکنون خاک میخورده و خیلی دیر به جایگاه واقعی خود در سینمای ایران دست یافته سرو دست میشکنند . و جیغ و هورایی است که هنگام تماشای این تصاویر متحرک پرده گوش شما را نوازش میدهد . اما مگر همین مردم نبودند که "مهمان مامان " مهرجویی را دوست داشتند . و اگر از همانها سئوال کنی آیا آن را به طنز های سخیف این اوخر ترجیح نمیدهند . آیا کمبود فیلمهای خوب در این ژانر پر طرفدار در ایران موجبات چنین واکنش های بی خردانه ای را فراهم نیاورده . آیا محصولات سینمای هالیوود اکنون در ذهن و قلب مردم ایران رخنه نکرده . آیا این وضع سبب نشده که مردم سینما را تنها برای حظور د رمکانی باکلاس و برای پر کردن اوقات فراغت خود انتخاب میکنند (مثل "سرزمین عجایب" یا "کافه تریا" و یا حتی آب تنی در ساحل دریای خزر ! ) و حتی در نیمی از لحظات فیلم فکرشان کارگردان و ساخته اش را همراهی نمیکند . آیا مقصر مردم هستند . روشنفکر ترین انسانها ی دنیا برای رسیدن به مقاصد خود نیازمند توده های مردمی هستند . آنها هستند که باید تلاش کنند تا مردم متقاعد شوند و در این میان آیا منتی بر سر مردم وجود دارد . مردم را خیلی ساده و سهل توصیف کردی . نمیدانم حکم کلی صادر کردی یا عقیده ات ناظر به بخشها و زمینه های تخصصی است . مثلا به عقیده تو استاد دانشگاهی که فیزیک نظری تدریس میکند و درباره بنیادی ترین پدیده های جهان هستی تحقیق و پژوهش میکند یا همان که مثلا تمام عمرش را پای کشف حقایق مبهم سیاه چاله ها گذارده ، بخشی از عوام الناس را تشکیل میدهد فقط و فقط به این دلیل که تعداد فیلمهایی که در عمرش دیده به تعداد انگشتان دو دست هم نمیرسد یا مثلا سعی نکرده از راز اقتصاد دولتی سر در بیاورد و از تقسیم یارانه فقط این را میداند که قرار نیست چیزی نصیبش شود و حتی نمیداند که بعضی رفقایش چرا به دلایلی از دانشگاه اخراج میشوند و پایشان به محاکم قضایی کشیده میشود .اینجا وظیفه امثال قادری نیست که بهش بفهماند که چرا از قسمتی از یک فیلم خوشش نمیاید و اینکه شیفته بخشی دیگری است از کجا نشات گرفته . مسعود فراستی در برنامه سینما 4 حرف خوبی میزد . میگفت مردم میفهمند . آنها فیلم خوب را از بد تمیز میدهند منتها یک مساله وجود دارد و آن این واقعیت است که نمیتوانند احساس خود را بیان کنند اما در هر صورت فیلم تاثیر خود را روی آنها میگذارد . آنها نمیدانند چرا فیلمهای فلان کارگردان را دوست ندارند .و آنقدر شیفته دیگری هستند . آیا امثال امیر پوریا وامیر قادری و جعفری نژاد و فراستی و طالبی نژاد پیش چشم همان استاد فیزیک بخشی از عوام الناس نیستند . وظیفه عده ای دیگر نیست که به او بفهمانند که به عقاید دیگر مردم سرزمینش احترام بگذارد . که به این موضوع ایمان پیدا کند که حقیقتی در دنیا وجود ندارد و اگر هم داشته باشد کسی را یارای اثبات آن نیست و اگر هم باشد اجباری در عمل بر اساس آن نیست . آن استاد فیزیک آیا باید به برخی ازمردم سرزمینش خرده بگیرد که چرا هنوز نمیدانند که مثلا آن سیب کذایی چرا صاف خورد توی کله جناب نیوتون. میدانی نمیدانم این حرف از کیست ولی عزیزی میگفت که هیچ قطعیتی در دنیا وجود ندارد و همه انسانها ممکن است اشتباه کنند . کسی که قرن ها پیش در ایران زندگی میکرده ابن سینا را به عنوان یک دانشمند بزرگ و مشهور قبول دارد . پس به وی اعتماد میکند و از او میپرسد که "آیا زمین گرد است " و ابن سینا با اعتماد به نفس کامل پاسخ میدهد : "خیر". میبینی هر چه انسانی بزرگ تر باشد دامنه اشتباهش و تبعات آن نیز به مراتب سخت تر و غیر قابل جبران خواهد بود . و همینجاست که دموکراسی معنی پیدا میکند . دموکراسی متشکل از همان مردمان به قول تو نادان و راحت پسند . به پرویز شهبازی : اگه بلیط سینما پنجاه هزار تومان بود . اونوقت باید دست امیر قادری رو میگرفتی . دوتایی با هم میرفتین فیلمتو تو اکران عمومی ! میدیدن . و تا جا داشت از هم تعریف میکردین و برای ساخت مستند "آقای شهبازی" قرار مدار میذاشتین .

    کاوه اسماعیلی
    شنبه 3 اسفند 1387 - 18:31
    -14
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    1.راست میگویی امیر.....من هم وقتی بنجامین باتن را دیدم به یاد مهتاب افتادم و البته انتظار هم نداشتم میلیونر ذاغه نشین را بیشتر از بنجامین خودمان دوست داشته باشد. 2.ساسان جان.....به همین دلیل نیامدم که هیچ وقت توی کافه مصیبت زده نباشم و حالا که مثل همیشه شارژم.و اینکه اساسا به عنوان یک رشتی عشق انزلی با موجودات دریایی میانه ای ندارم.کله ماهی که جای خود دارد.ولی میدانی که فسفر دارِد .... 3.پیتر گابریل گفته که ترانه وال-ای را توی اسکار اجرا نمیکند.یعنی ما را از یک نعمت محروم کرد...خیلی حیف شد. 4.مشتاق دیدن کودک سه ساله هیث لجر روی صحنه هستم. 5.رضا جان....فیلمنامه لبه پرتگاه را که حتما باید بخوانم.....ضمنا در مورد اخوان ثالث بی انصافی میکنی....آن بهانه ای که میدانم منظورت چیست هیچ ربطی به ماندگاری او ندارد.او شاعر توانایی بود و البته صاحب زیباترین شعر اروتیک به زبان فارسی. 6.مصطفی جوادی زنده است؟ 7.یک دوستی دارم آیدین نام. که همین الان از چین برگشته.باید با دو جفت گوش و دو جفت چشم بروم به دیدنش.می خواهم خاطراتش را بخورم. 8.جمله مارک تواین دوباره حواسمان را جمع خواهد کرد که چرا نیمه دوم بنجامین باتن پر شورتر است.

    امیر: دیگر زیادی داری تلگرافی و خرد خرد و با ایما و اشاره حرف می‌زنی عمو.

    احسان ب
    شنبه 3 اسفند 1387 - 19:50
    11
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    دوست دارم اینجا به اجمال دلایل خودم را به عنوان یک دوستدار و نه منتقد سینما بر این ادعا که "وقتی همه خوابیم" فیلم خوبی نیست در حد یک کامنت بیان کنم. و برای این کار به نظرم مورد "سگ کشی" و مقایسۀ اجما لی اش با فیلم اخیر استاد بهترین کمکم است. اینکه با وجود شباهتهای درون مایه ای چرا سگ کشی را اینقدر دوست دارم و این آخری را نه. یادمان هست که سگکشی را بیضایی بعد از هشت سال فیلم نساختن و انبوه فیلمنامه های به فیلم نرسیده ساخت. یعنی زمانی که او قاعدتأ می بایست در اوج فشار از جانب شرایط حاکم بر مناسبات سیاسی و به تبع آن مناسبات سینمای ایران باشد .اما آیا سگ کشی فیلم خوبی است تنها به این خاطر که پاسخ بیضایی است به من و شما در مورد چرایی هشت سال فیلم نساختنش؟ و یا به این دلیل که ماکت مینیمال و هنرمندانه ایست از جامعه ای حریص و سیاه؟ به نظر من اینگونه نیست. سگ کشی فیلم خوبی است در درجۀ اول به این دلیل که یک" نوآر کامل" و یک تریلر هوشمندانه است. به این دلیل که دو ساعت ونیم ما را روی صندلی سینما میخکوب می کند. به این دلیل که قصه اش را بدون لکنت و با اوج و فرود درست تعریف می کند و به این دلیل که فضاسازی درستی در وهلۀ اول برای جهان "خود بسندۀ" خود فیلم دارد. بعد از اینست که همۀ آن ارجاعات فرامتنی می تواند معنا پیدا کند. به احترام کسی که اینجوری نفس ما را در سینه حبس کرده، است که می پذیریم که چهرۀ استاد را در پس چهرۀ "گلرخ کمالی" ببینیم و حق بدهیم به او برای همۀ دشمن پنداریهایش و برای هشت سال فیلم نساختنش. و این نقطۀ قوت درست می شود نقطۀ ضعف "وقتی همه خوابیم". فرق اینها در آن لحظه ایست در سگ کشی که وقتی میترا حجار را آخر فیلم، پشت سر مجید مظفری می دیدیم پشتمان یخ می زد ولی اینجا از همان اول می شود فهمید که هدف مژدۀ شمسایی از اجیر کردن شکوندی، خودکشی است.( امیدوارم با این برداشت بعضی دوستان مواجه نشوم که فیلم در فیلم بیضایی هم هجو آمیز است و یا گروه مشغول ساختن یک فیلم از سینمای بدنه هستند!!) پس اگر بپذیریم که فیلم در حال ساخت-تا قبل از فیلم در فیلم شدن و همچنین سکانس پایانی فیلمنامۀ "پرند پایا"- فیلم مورد نظر خود بیضایی است باید از استاد بپرسیم چرا جهل و پنج دقیقۀ اول فیلم اینقدر در دادن اطلاعات و در گیر کردن مخاطب لکنت دارد؟ چرا آن سکانس منتهی به روبرو شدن نهایی مژدۀ شمسایی با قاتلان اینقدر کشدار است؟ چرا اصلأ اینقدر سهل انگارانه فکر و اجرا شده است؟ قبول کنید که با دیدن سکانس پایانی فیلمنامۀ" پرند پایا"(درست می گویم اسمش را؟) نمی توانیم حق را به او بدهیم.این فیلمنامه ای نیست که بابت ساخته نشدنش غصه بخوریم. و همۀ اینها در حالیست که بیضایی این بار سنگ بزرگتری را برداشته است. اگر در سگ کشی" گلرخ کمالی" نماد هوشمندانه ای از کلیت اهل فرهنگ این سرزمین از جمله شخص بیضایی می توانست باشد، این بار استاد پا را فراتر گذاشته و خیلی مستقیم و بی واسطه خود را در جای آدمهای برحق فیلمش گذاشته است. پس انتظار داشتیم که خیلی بیشتر حتی از سگ کشی قانعمان کند . به این باورمان برساند که لیاقت به تصویر کشیدن مناسبات ناسالم سینمای ایران را دارد.( که بالقوه این لیاقت را دارد) اما بیضایی این بار نه در دنیای فیلم که به پشتوانۀ سالها اثر گذاری گران سنگش در عالم فرهنگ و هنر این سرزمین از ما انتظار دارد که حرفش را دربست قبول کنیم. پس "وقتی همه خوابیم" نه به عنوان یک فیلم "خود-اتکا" که با کمک ارجاعات فرامتنی است که می خواهد پیام بدهد. پیام عصبی که مجال کمر راست کردن را به خود فیلم نمی دهد. فیلمی که به لحظه به لحظه اش صرفأ به چشم ابزاری در خدمت رساندن آن پیام نگاه شده و این همان پاشنۀ آشیل فیلم است. "وقتی همه خوابیم" صرفنظر از برحق بودن یا نبودن پیامش فیلم بدی است. حتی "دشمن پنداری" بیضایی را نمی توان دلیل تام و تمامی بر بد بودن فیلم دانست. دشمن پنداری (که به نظر من در بیضایی وجود دارد) شاید در حیطۀ اخلاق اجتماعی نکوهیده باشد اما مثل تمامی صفات انسانی می تواند منشأ یک اثر هنری باشد. همان "دشمن پنداری" که در سگ کشی به دلیل ریشه داشتن در واقعیت جامعۀ ایران و مهمتر از آن به دلیل بیان هنرمندانۀ بیضایی آن فضای هولناک و تأثیرگذار را ساخته بود، اینجا با سهل انگاری و عصبیت به هیولایی تبدیل می شود که فیلم را قورت می دهد و فقط شاخ و دمش را به رخمان می کشد. شاید بی ربط باشد اما یاد "محمد علی کلی" می افتم که زمانی که سلطان بلامنازع رینگهای دنیا بود با کری خوانی ها و جملات نیشدار و بعضأ بر خورنده ای که خطاب به رقیبانش می گفت محبوب قلبها بود اما امروز که با پارکینسون دست و پنجه نرم می کند هم می توانیم آن جملات را از او بپذیریم؟ پس منتظر می شویم تا فیلم بعدی استاد.

    امیر: مطلب خوبی احسان جان. بین فیلم‌های بهرام بیضایی، «سگ کشی» فیلم مورد علاقه من هم هست.

    ح.گ.ح
    شنبه 3 اسفند 1387 - 22:15
    -11
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    بله . درست است . هنوز نخوانديدش ؟ منتظرم

    عطص
    شنبه 3 اسفند 1387 - 22:25
    -1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به رضای خوبم:

    نوشتی عطص عزیز، من هم خواستم جبران کنم. اما چند مطلب را مجبورم کپسول وار برایت تجویز کنم تا به وقت اش قورت دهی.

    1) در باب منوچهری و انوری و توهم توطئه علیه شاملو و فروغ و دیگران، این را بگویم که اگر به حرف من ایمان نداری، می توانی به راحتی آنرا امتحان کنی. دیوان و مجموعۀ اشعار این بزرگواران را دست ات بگیر و در کوچه و بازار از عوام الناس تست شعر شناسی بگیر. دست آخر این بیت سعدی را هم برای شان بخوان که: همه عالم نگران تا نظر بخت بلند .......... به که افتد که تو یک دم نگران اش باشی ......... اسم از سعدی هم نبر. آن وقت راز ماندگاری سعدی را بهتر می فهمی!

    2) می خواهم این را بگویم که حرف تو و امیر را در مورد ایرج کریمی تا حدی قبول دارم و حد اش آنجاست که از نظر من آقای ایرج کریمی منتقد را صد در صد هم نمی توان از آقای ایرج کریمی فیلمساز جدا کرد. اینها به هر حال نقاط مشترکی هم دارند. همان نقاطی که حال مرا ........

    3) نمی دانم؛ من کجا من را تعریف کردم که حالا تو کلیشه ای اش می خوانی؟

    4) محض اطلاع ات بگویم که "صندلی خالی" را نه به خاطر آن صحنۀ مورد اشاره ات که اتفاقاً به دلیل همان ساختار به ظاهر مدرن اش دوست ندارم. و باز اتفاقاً فیلم کوئن ها را دوست دارم، اما باز نه به خاطر ساختار پست مدرن اش، چون کوئن ها آنقدر هوشمندانه فیلم شان را از آب در آورده اند که چیزی به اسم "فرم"، به شکل یک گل آفتاب گردان درشت اندام از دل و روده اش بیرون نمی زند.

    5) این رویکرد پست مدرنی ات که صاحب اثر را از اثر جدا می کنی، و کلاً برایت مهم نیست که چگونه خالقی چگونه اثری آفریده، با اجازه ات به نظرم یک جور فیگور است. یک ژست تو خالی است. یعنی تو واقعاً بین علت و معلول هیچ سنخیتی نمی بینی؟ یا بگذار ببینم. هم از سفید لذت می بری، هم از سیاه؟ یعنی چه که برایت مهم نیست که کارگردان به خدا اعتقاد دارد یا ندارد؟ خود تو چی؟ تکلیف ات که با خود ات روشن است؟ آن مسئلۀ جدا کردن اثر از مؤثر به نظرم به مقولۀ تعدد تفاسیر بر می گردد نه انکار تأثیر.

    6) پیرامون حرفی هم که در ارتباط با شهبازی و کیارستمی زدی این را اضافه کنم که جناب حافظ هم در شیوۀ غزل سرایی پیرو خواجوی کرمانی بوده؛ اما این کجا و آن کجا.

    7) آن کتابی را هم که اسم بردی نخوانده ام. چون به جایش نسبیت آلبرت انیشتین را خوانده ام و البته این شاید جای تأسف داشته باشد نه افتخار.

    من
    يکشنبه 4 اسفند 1387 - 1:55
    -9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    چه همه جماعت بیکار!

    farshid
    يکشنبه 4 اسفند 1387 - 2:9
    -7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    یاد فیلم عجیب تر از داستان افتادم .ادمی که به خاطر چند دقیقه اشتباه توی تنظیم ساعت مچی بد جوری توی دردسر می افتد .رابطه ی میان شخصیت یک داستان با نویسنده ی رمان که با هم روبرو میشوند و جالب بو د ولی ربطش به مطالب امیر قادری فقط این بود که جمعه دوم اسفند بود نه اول اسفند!! گفتم شاید این اشتباه 24 ساعتی یک جوری دردسر ساز شود .

    (میان این همه حرف و حدیث های جدی به گمانم یاداوری این موضوع بی مزه بود !! ببخشید .

    farshid

    سینا
    يکشنبه 4 اسفند 1387 - 9:4
    -2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    انتظار نداشتم اون قسمت از کامنتم رو حذف کنی . ولی مطمئن باش همون آدم اینقدر ظرفیت داره که اگه این حرف رو تو روش هم بزنم سر از سلولهای ز.. .و.. در نیاورم . آره لنگه دمپایی پاره حالا باز حذفش کن .

    ملیحه
    يکشنبه 4 اسفند 1387 - 10:49
    7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقای قادری من با اینکه از همون روزای اول حضورتون تو مجله فیلم خواننده مطالب شما در مجله و بعد اینجا و جاهای دیگه هستم متاسفانه از مشتری های این کافه نیستم و موردی هم که می خوام بگم بی ربطه به بحث . برنامه سینما تک سپیده را می خواستم که تو سایت پیدا نکردم .فکر می کنم اگر هدف سایت اطلاع رسانی و بعد هم ارتقاء سلیقه عمومی باشه برنامه سینما تک ها هم می بایست اعلام بشه . مرسی.

    امیر: حق با شماست. امیدوارم بتونیم  این کمبودها رو برطرف کنیم.

    ح.گ.ح
    يکشنبه 4 اسفند 1387 - 11:8
    -2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امير جان قادري مطلبت را در مجله ي فيلم خواندم . مطلبي كه پيرامون شكرام مكري با عنوان زانوي خاكي شلوار شهرام نوشته بودي .

    حقيقتا بر خلاف تمام حرف هايت كه درباره ي شهرام و فيلمش نوشتي و من قبولشان دارم ، يك حرفت برايم سنگين بود . شايد براي شهرام سنگين تر .

    جايي كه گفتي تو فيلم ساز نسل ما هستي و بايد بار سنگين همه اين انتظار ها را به دوش بكشي . حيف است كه زانو هاي شلوارت را خاكي نكني .

    امير جان قادري قبول كن كه مكري بر خلاف اين حرف و حرف ديگرت كه گفتي در طول اين چندسال اينقدر تعريف شنيده ، بيش از اندازه زانوي شلوارش خاكي شده . يا خاكي اش كردند . اتفاقا مكري در اين چندسال به آنچه حقش بود نرسيد . مكري واقعا حال و روز خوبي ندارد . زمان توليد آن دوسي در جريان كارش بودم . خودش در برزخ بود كه چه ساخته . اما فيلم آن دوسي در خانه سينما جايزه مي برد و در فجر راهش نمي دهند و مي گويند مكري در حال تكرار كردن خودش است . آخر به شما چه مربوط كه او خودش را تكرار مي كند يا نه . به قول يه دوستي ، اين روزا با شهرام كه حرف ميزني ، بايد جملت رو چند بار بگي تا متوجه بشه . يهو وسطش ميگه هان ؟ چي شد ؟ يه بار ديگه بگو ؟ خودش در اكثر مصاحبه هايش اين جمله را تكرار مي كند كه واقعا نمي دانم كه آيا كار خوب ديده مي شود ؟ كمي خسته ام از اين بابت .

    من با حرف شما موافقم كه مكري ظرفيتش بسيار بالاست . اما با مثالتان موافق نيستم كه آنقدر از او تعريف شده و او جايگاهش را حفظ كرده . اتفاقا برعكس . آنقدر او را به سخره گرفتند و او هنوز مكريست . هيچگاه يادم نميرود ، اولين بار محدوده دايره را با خود او ديدم . در كنارش نشسته بودم و ساير كساني كه در آن اتاق بودند اكثرا شروع به تمسخر فيلم كردند و مكري جز لبخند عكس العمل ديگري نداشت . من بيش از او عصباني شدم و پرخاشي هم كردم . اما او گويا در دنياي ديگري بود . انصافا آقاي قادري ، مكري طوفان سنجاقك ( از نظر دروني و شخصيتي ) قابل مقايسه با مكري الان نيست . شهرام واقعا خاكي شده . بياييد كمي خاك زانو هايش را بتكانيم و دستش را بگيريم . اين كار فقط با تعريف از فيلم خوب او تحقق نمي يابد .

    سيد آريا قريشي
    يکشنبه 4 اسفند 1387 - 11:13
    -12
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آلبته بايد اعتراف كنم بنجامين باتن بهترين فيلم امسال از نظر من نبود. به شخصه فيلم هايي چون شواليه ي تاريكي و وال اي و كشتي گير رو ترجيح مي دم (هرچند در بروژ هم فيلم خيلي خوب و شايسته اي بود). اما تو اين 5 فيلم نامزد اسكار (به استثناي ميلك كه هنوز نديدمش) بنجامين باتن با اختلاف زيادي به نظرم شايسته ترين فيلمه. چرا بايد همه ي جوايز به ميليونر زاغه نشين برسه؟! من كه با فيلم ارتباط برقرار نكردم. يه سري هندي بازيهايي تو فيلم داشت كه به شدت اعصاب من رو خورد كرد (منظورم فقط رقص آخرش نيست ها! وسط فيلم هم از اين هندي كاريها داشت! به هر حال اگر چه امسال اسكار به اندازه ي پارسال برام جذابيت نداره (چون پارسال فيلم عزيز جايي براي پيرمردها نيست نامزد بود) و بيشتر تمركزم رو بخش بهترين بازيگر مرده كه ميكي رورك دوست داشتني با درخشش عجيبش تو فيلم كشتي گير، اميد ماست. ولي به هر حال اميدوارم بنجامين باتن موفق بشه.


    يکشنبه 4 اسفند 1387 - 17:53
    -1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    نظر سنجی های این مدلی بذار امیر. من که دوست دارم تو سرقتی باشم که همکارم سیلیان ( بلموندویه "کلاه" استاد ملویل)باشه! راستی چه حالی میده امشب فینچر و راث رو روی سن ببینیم ،تا یه بار دیگه مثه تماشای فیلمشون با دیدن خودشون مو به تنم سیخ شه! اسکار توپی شده ها...!!!!

    امیر: خدا از دهان‌ات بشنوه.

    R.R
    يکشنبه 4 اسفند 1387 - 17:58
    -5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به قول استاد بهروان با وجود تمام ارزشهای اخلاقی که واسه میلیونر زاغه نشین قائلم !!! پیشاپیش برنده شدن بنچامین باتن و اریک راث رو در مراسم اسکار تبریک میگم.

    امیر: ایشا... هر چند احتمالش خیلی کمه.

    مریم
    يکشنبه 4 اسفند 1387 - 18:0
    -9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    عمرا تاغ وقتی کتاب خوان هست بقیه فیلما دیده نمی شن


    يکشنبه 4 اسفند 1387 - 18:8
    13
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    رفقا کانالهای پخش کننده مراسم اسکار:

    MOVIE FOX و DOBAY ONE (نیلست و عربست)

    از ساعت 1:30 شروع حاشیه ها از 2:30 فرش قرمز و از 5 شروع مراسم NTV (ترکست)

    Reza
    يکشنبه 4 اسفند 1387 - 19:26
    7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    1- برای خانم مهتاب : در مورد فیلم " کشتی گیر " و مساله توهین به ایران باهاتون موافق نیستم . اگه فیلم و مسابقه پایانیش از جنس فیلم های "راکی" یا این قبیل فیلم ها بود میشد گفت که احمقانه بوده ولی با توجه به نمایشی بودن مسابقه میشه اینجوری توجیه کرد که این اقدام برای گرم کردن مسابقه و یا تحریک بیشتر تماشاچیان مسابقه صورت گرفته . 2- "پالپ فیکشن" رده پنجم فهرست IMDb رو از "شوالیه تاریکی" پس گرفت !

    امیر: خوش‌خبر باشی Reza.

    امین
    دوشنبه 5 اسفند 1387 - 2:16
    2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امیر قادری به دلایل مسخره ایی که نمی خوام بگم چون اگر بگم مطمئنا بهم خواهید خندید. پس بهتر نگم نمی تونم مراسم اسکار رو ببینم . همین که خودم به اندازه کافی اعصابم خورد هست برام کافیه. من تا اونجایی که یادمه چهار یا پنج سال میشه که مراسم اسکار رو می دیدیم . شش هفت ساعتی که میشسینی و برنامه رو نگاه میکنی ( چه فرش قرمز و چه خود مراسم) لحظه ایی احساس خستگی نمی کنی. در حالی که یکباری که تونستم تو مراسم اختتامیه جشنواره فجر شرکت کنم درحالی که اونجا بودم و از نزدیک مراسم رو میدیدم در بعضی مواقع واقعا احساس خواب الودگی میکردم. اما خوش به حالتون که شما می تونید ببینید. و خواهشا برامون تعریف کنید. البته من معمولا دو روز بعد مراسم ضبط شدش دستم میرسه اما خوب زنده یه صفای دیگه ایی داره . خوش به حال هرکی که میبینه . خوش به حالتون دیگه .

    اما الان که حدودا 3ساعت مونده به شروع مراسم و اهدا جوایز میخوام اول علایق و سپس حدسیاتم رو از انتخابها بگم . خوب باید یه جوری خودم رو سرگرم کنم دیگه. بازی قشنگیه .

    اول اونایی که انتخاب من هست .

    بهترین فیلم : مور عجیب بنجامین باتن

    بهترین کارگردان: دیوید فینچر ( مورد عجیب ...)

    بهترین نقش اول مرد: میکی روک ( کشتی گیر)

    بهترین نقش اول زن: کیت وینسلت( خواننده)

    بهترین مکمل مرد : هیث لجر ( شوالیه تاریکی)

    بهترین مکمل زن: پنه لوپه کروز (( مجبوری))

    و اونهایی که حدس میزنم جایزه میگیرند

    بهترین فیلم: میلیونر زاغه نشین

    بهترین کارگردان : دیوید فینچر ( مورد عجیب ......)

    بهترین نقش اول مرد: شن پن ( میلک )

    بهترین نقش اول زن: کیت وینسلت ( خواننده)

    بهترین مکمل مرد: هیث لجر ( شوالیه تاریکی )

    بهترین مکمل زن: ( بخدا نمی دونم )

    اما یه انتخاب دیگه که اصلا نمیدونم نامزد شده یا نه . توی بهترین موسیقی متن بدون شک بهترین برای من ( در بروژ ) بوده . از موزیک ما دانلود کردم و هر وقت حالم گرفته است گوش میدم . وا قعا فوق العاده است. اگر نامزد شده باشه حتما جایزه برای خودشه.

    و انکه قادری جان یه سوالی دارم درباره فیلم خواننده که چند وقته فکرم رو مشغول کرده . یکم که از این سرو صداهای اسکار که کم شد میخوام بپرسم و هر کسی جوابش رو بده . خیلی سوال مهمیه.

    فقط بنجامین باتن.

    سینا
    دوشنبه 5 اسفند 1387 - 11:13
    -13
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    خب امیرخان . نترس ایندفعه قرار نیست چرت و پرت بگم . آره تو دلت نگو باز این احمق سر و کله اش پیدا شد . گفتم بیام اول تشکر کنم برای حذف اون قسمت از کامنت . حق با تو بود نباید به کسی توهین میکردم آن هم به یکچنین شخص محترمی . بعد اینکه عذرخواهی واسه پرت و پلاهایی که توی اون کامنت برات نوشتم . انصافا حقت نبود امیرخان . برای جبه گیری در برابر نتیجه گیری ساده لوحانه ات بود ( راستی تو که ساده لوح نیستی امیر خان هستی ؟ ) بحث مرام و معرفت و این حرفها نیست احساس میکنم میخوای یک چیز مهم رو بهمون گوشزد کنی اینکه تئوری ها چقدر باید تو زندگی شخصی ما نمود پیدا کنه . اینکه از دست شعارزدگی خلاص شیم. باز یکی نیاد بگه تناقض .ولی از انجایی که احساس کردم دارم کافه ات رو اساسا به گند میکشم فکر کردم یک مدت از اینجا دور باشم بهتره . البته حساب حوادث غیر مترقبه ! رو هم بکنید . شاید باز سر و کلم پیدا شد . آها گفتم چند نفر رو از همینجا پیج کنم . 1- جناب مصطفی جوادی عزیز 2- سوفیا که از آخرین باری که ملاقاتش کردیم خیلی میگذره 3 - استاد بهروز خیری 4- ف.م.ا که هست 5- این مازیار کدوم گووووریه ؟ اون مانیفست ضد زنش پس چی شد . من یکی از پراشو آتش زدم اگه اومد که هیچ اگه نه دومی رو آتش میزنم ! امبدوارم دوباره اینجا شلوغ بشه . بای ... .

    امیر: این قضیه گند و اینا چیه؟ کسی چیزی گفته؟

    سرپیکو
    دوشنبه 5 اسفند 1387 - 12:12
    10
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام به امیر خان عزیز که خیلی دوسش دارم و سلام به همه دوستان... بهترین طراحی هنری: "مورد عجیب بنجامین باتن"، طراح هنری: دانلد گراهام برت، طراح صحنه: ویکتور جی. زالفو بهترین جلوه‌های ویژه تصویری: "مورد عجیب بنجامین باتن"، اریک باربا، استیو پریگ، برت دالتن و کریگ بارون بهترین چهره‌پردازی: "مورد عجیب بنجامین باتن"، گرگ کانوم.

    امیر: همین‌ هم برای ما کلیه...


    دوشنبه 5 اسفند 1387 - 15:5
    4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام اقاي قادري عزيز

    اگر خاطرتان باشد چند وقت پيش از شما براي نقد فيلم آواز گنجشکها با حضور آقاي مجيد مجيدي دعوت کرديم و شما هم فرمودين که اگر مقدور است جلسه را به عقب بيندازيم ،آقاي قادري بايد خدمتان عرض کنم که ما جلسه را به تعويق انداختيم و زمان آن را هم بعد از جشنواره فجر قرار داديم که شما و اقاي مجيدي فرصت کافي داشته باشين.جلسه روز دوشنبه دوازدهم اسفند ماه ساعت 19 با پخش فيلم شروع مي شود و با آقاي مجيدي هم هماهنگي هاي لازم صورت گرفته است فقط جاي منتفد خوب و محبوبي مثل شما خالي است.

    آقاي قادري ما به مخاطبينمان که کم هم نيستند وعده حضور شما را داده ايم و بي صبرانه منتظر حضور شما در دانشکده هستيم.

    جهت يادآوري خدمتتان عرض مي کنم بنده احسان هاشمي مدير کانون فيلم داد دانشکده اصول الدين قم هستم که در کامنت قبلي ام شماره تلفنم را هم نوشته بودم که باعث دردسرهايي براي بنده هم شد .

    در نظر داشته باشين که شما اين کار را براي يک عده جوان عاشق سينما انجام مي دهيد و مطمئنا شما شور و حال ما را براي برگزار کردن باشکوه اين جلسه درک مي کنيد.

    اقاي قادري عزيز با توجه به اينکه ما در تبليغاتمان حضور شما را وعده داده ايم از شما اين خواهش را داريم که با حضور خود در جلسه هفته آينده فرصت استفاده بيشتر از دانش خود را در اختيار ما قرار دهيد.

    منتظر حضور شما در شهر قم هستيم و آرزو مي کنيم ميزبان خوبي براي شما باشيم.

    خواهش ديگري که از شما دارم اين است که بنده را بي پاسخ نگذاريد تا ما هم بعد از اطمينان از حضور شما ، تنظيم کنيم که کي و کجا خدمتتان برسيم.

    در پايان هم بگويم که من مشتري سايت شما و مخصوصا کافه هستم هرچند که کم مي نويسم.

    ايميل خود را اينجا مي نويسم :

    ehsanhashemy@gmail.com

    با سپاس فراوان از شما


    دوشنبه 5 اسفند 1387 - 15:20
    -3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام اقاي قادري عزيز

    اگر خاطرتان باشد چند وقت پيش از شما براي نقد فيلم آواز گنجشکها با حضور آقاي مجيد مجيدي دعوت کرديم و شما هم فرمودين که اگر مقدور است جلسه را به عقب بيندازيم ،آقاي قادري بايد خدمتان عرض کنم که ما جلسه را به تعويق انداختيم و زمان آن را هم بعد از جشنواره فجر قرار داديم که شما و اقاي مجيدي فرصت کافي داشته باشين.جلسه روز دوشنبه دوازدهم اسفند ماه ساعت 19 با پخش فيلم شروع مي شود و با آقاي مجيدي هم هماهنگي هاي لازم صورت گرفته است فقط جاي منتفد خوب و محبوبي مثل شما خالي است.

    آقاي قادري ما به مخاطبينمان که کم هم نيستند وعده حضور شما را داده ايم و بي صبرانه منتظر حضور شما در دانشکده هستيم.

    جهت يادآوري خدمتتان عرض مي کنم بنده احسان هاشمي مدير کانون فيلم داد دانشکده اصول الدين قم هستم که در کامنت قبلي ام شماره تلفنم را هم نوشته بودم که باعث دردسرهايي براي بنده هم شد .

    در نظر داشته باشين که شما اين کار را براي يک عده جوان عاشق سينما انجام مي دهيد و مطمئنا شما شور و حال ما را براي برگزار کردن باشکوه اين جلسه درک مي کنيد.

    اقاي قادري عزيز با توجه به اينکه ما در تبليغاتمان حضور شما را وعده داده ايم از شما اين خواهش را داريم که با حضور خود در جلسه هفته آينده فرصت استفاده بيشتر از دانش خود را در اختيار ما قرار دهيد.

    منتظر حضور شما در شهر قم هستيم و آرزو مي کنيم ميزبان خوبي براي شما باشيم.

    خواهش ديگري که از شما دارم اين است که بنده را بي پاسخ نگذاريد تا ما هم بعد از اطمينان از حضور شما ، تنظيم کنيم که کي و کجا خدمتتان برسيم.

    در پايان هم بگويم که من مشتري سايت شما و مخصوصا کافه هستم هرچند که کم مي نويسم.

    ايميل خود را اينجا مي نويسم :

    ehsanhashemy@gmail.com

    با سپاس فراوان از شما

    ح.گ.ح
    دوشنبه 5 اسفند 1387 - 17:31
    11
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    اين ششمين باره كه اين يه خط رو ميفرستم و صفحه ارور ميده و ثبت نميشه .

    آقاي قاري مطلب ( شب ميگذرد ) را خوانديد ؟ نظرتان چيست ؟

    کاوه اسماعیلی
    دوشنبه 5 اسفند 1387 - 19:50
    10
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    خیلی لحظه هایش را اما دوست داشتم...رقص هیو جکمن با آن هاتاوی...صدای سوت پدر کیت وینسلت....دندان مصنوعی میکی رورک....تماشای شرلی مک لین نازنین و دوست داشتنی در کنار سوفیا لورن با آن غرور کذاییش....اجرای قسمتی کوتاه از ترانه گریس با اجرای بیانسه و هیو جکمن....رابرت دنیرو.....شوخی هیو جکمن با فرانک لانجلا....همان دو سه باری که اسم دیوید فینچر را شنیدیم....پل نیومن....پل اسکافیلد....و اینکه همزمان با مراسم اسکار شبکه arte داشت دایره جعفر پناهی را پخش میکرد که خودش شوخی بامزه ای بود.و بالاخره خوشحالی آن کودک ذاغه نشین هندی که به کداک تیتر راه پیدا کرده بود.و و اینکه بعد پخش مراسم رفتم آن سکانس بازگشت بنجامین به سالن رقص دیزی و دیدار دخترش را برای خودم اکران کردم.

    امیر: هی اسم این بنجامین رو بیار. هی توی این کمبود وقت مجبور شم یه واکنشی نشون بدم و بگم که دل‌ام می‌ره هر وقت اسم‌اش رو میاری و اون سکانس‌ای که گفتی... اون سکانسی که گفتی... (قضیه جعفر پناهی هم عالی بود. فرق آمریکا و اروپاست دیگر)

    کاوه اسماعیلی
    دوشنبه 5 اسفند 1387 - 20:5
    10
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    "نمی‌دانم فضا چه شد و چه به سرمان آمد که کار به این‌جا کشید. نمی‌دانم سهم روزنامه‌های جنبش دوم خرداد و نسل زاده‌های چندین میلیونِ دوران جنگ (آن موقع که زاد و ولد تشویق می‌شد) و حالا دیگر همه بزرگ شده بودند و باید جایی شاغل می‌شدند، در این افت چه بود. فقط دیدیم که ناگهان از هرسو نویسنده می‌بارید و ناگهان شیوه‌های فرهنگ عوض شد."....

    این عین تکه ای از مطلب هادی چپدار درباره قضایای اخیر است.....این هم از ارتباط مباحث تنظیم خانواده و نویسندگان نسل جدید.

    علیرضا اویسی
    دوشنبه 5 اسفند 1387 - 20:47
    17
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    سلام امیر آقا خیلی وقت مشناسمت و با نقد ها و تیکه هات حال می کنم و خوشم میاد که سرخ سرخی از این به بعد میخوام کامنت بارونت بکنم ایشالا راستی توی دنیای تصویر جدید باز هم می نویسی؟ و در آخر مگه قرار نبود دی چاپ بشه پس چی شد یا علی.

    امير: اون كه حتما. ولي درباره دنياي تصوير هنوز اطلاع دقيقي ندارم.
    امین
    سه‌شنبه 6 اسفند 1387 - 2:47
    -6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    باز هم دم فجر خودمون گرم.

    حداقل اونجا بخاطر یه سری مسائل دیگه ( پشت پرده و سیاسی و مصلحتی و....) ادم با انتخابهاشون بلاخره یه جوری شگفت زده میشه .

    اخه همهشون بدیهی بودن. خیلی بی مزه بود. خوب شد ندیدم.

    البته با وضعی که زودیاک پیدا کرده بود . امیدی به امسال نبود.

    omid jafari
    سه‌شنبه 6 اسفند 1387 - 2:55
    -5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    بله منم موافقم که بحث آقای بیضایی و امیر رو تموم کنیم.از آشنایی با شما خوشحال شدم مستر حامد صرافی زاده.ببخشید من کلا رک صحبت میکنم و شاید یه مقدار اینجوری تو فرهنگ ما خوب نباشه.اگه میشه خودتو بیشتر برای ما معرفی کن که کی هستی و چکار میکنی فعلا

    shide
    سه‌شنبه 6 اسفند 1387 - 3:28
    -2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    salam bad az modate kar o estere umadam ke behetun begam bazam mano beyn sandali haye kenar dastetun ja beded dorste ke shab bazi darbi kenaretun nabuda, ama be un khoda ta sobh az dast kosare khabam nabord doroste ke kenar shoma darbareye farhade o beyzae harf nazadam ama say kardam dar jaryan basham va haz bebaram az barname 2ghadam mande be sobh ba mokre va kahane dustdashtani emshab rasti dar navad ye chizaye be gusham khord ke az ehtemale umadan karimi dar tim meli khabar midad to ro khoda nagid bayad narahat sham ya bayad ruye daei kam she man nemetunam daste khodam nist vaghti timmeli bad bazi mikone bar axe jave hazer narahat misham be ruye khodam nemeyaram ama vaghean intore etefaghan sar hamin ham shod ke ba vojude nadashtane ghalam farsi umadam va neveshtam ke begam man khili vaghte ke neveshte haye amir ro mikhunam va hamishe be in nazm fekrish ghebte khordam ke chetor chan masale ro kenare ham michine va be yek natije gere vahed mirse bar axe man ke hamishe dar adam ghtyeat be sar mibaram akharish hamin tim mili ke dorost zamani ke khatam hamrang jamaat besham baz ye etefaghi oftad va belakhare inke khodaye in firuze karimi ra az ma nagir baz ham be khatere khatam az hame ozr mikham omidvaram hoseleye khundanesh ro dashte bashid

    امیر: اگه برات امکان داشت شیده جان، از این به بعد فینگلیش ننویس که خوندن‌اش برای همه سخته.

    رضا
    سه‌شنبه 6 اسفند 1387 - 7:38
    -6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای کسی که در این دو سال همه ی انتقادهایم به سایت خطاب به او بوده ؛ کسی که خودم هم نمی دانم کیست : این گزارش لحظه به لحظه ی اسکار در سایت اتفاق بسیار جالبی بود . انگار که مثلا یکی از دوستانت نشسته و برای تو که اطلاعی از جوایز نداری اس ام اس می فرستد که فلانی فلان جایزه را برد . طبعا چنین دوستی نظرات خودش را در متن نوشته هایش دخالت می دهد و مثل گزارش فوتبال می نویسد : یک اسکار دیگر برای بنجامین . و دست آخر وقتی جوایز اصلی را به فیلم محبوبش نمی دهند مجبور می شود زمین بد و ناداوری را بهانه کند و بنویسد اگر پخش کننده ی میلیونر زاغه نشین فلان کمپانی نبود حالا هیچکدام از این موفقیت ها برایش بدست نمی آمد . نکته ی بامزه اینکه دو سال قبل وقتی اسکار به تیم محبوب دوستان دادند جایزه کاملا به حقی بود و هیچ ربطی به کمپانی های پشت فیلم اسکورسیزی نداشت . مسئله این نیست که فیلم « میلیونر زاغه نشین» فیلم محبوبم است و بیش از پنج بار آن را دیده ام و به نظرم می شود تکنیک دنی بویل و فیلمنامه ی کامل اش را به عنوان نمونه های مهمی از ساختارشکنی که از دل کلیشه ها بر می آید و تقدیر و سرنوشت گرایی که مرا به شدت به یاد بازی های مسخره ی میشائیل هنکه انداخت ، بررسی کرد . بلکه مسئله این است که اگر قرار است اینجا حداقل یک سایت خبری باشد باید بی طرف اخبار را منعکس کند .......راستش را بخواهید خودم هم نمی دانم این حرفها را چرا می زنم . می دانم تمام این چیزها شرکت در بازی فرساینده است که تنها نتیجه اش این است که بفهمی تلاشهایت هیچ نتیجه ای ندارد . اما خب همین چند خطی که می نویسم باعث می شود حداقل بدانم حرفهایم را زده ام.

    امیر: ببین رضا. من هم نمی‌دانم بین این همه انتقادی که هر روز آپ می‌کنم، چرا دل‌ام می‌خواهد جواب شما را بدهم. همین که می‌نویسی و انتقاد می‌کنی، یعنی هنوز این جا برایت مهم است و دل‌ات با ماست. اما یک پرده بدبینی جلوی چشم‌هایت وجود دارد که باور کن باید کنار بزنی. مطمئن باش اگر قرار بود این طوری رفتار کنیم، آمار بازدید این نبود. نقدهای مثبت و گفتگوهای بیضایی و اصلانی را هم تا جایی که دست‌مان می‌رسید و گفتگوهای‌شان را توی سایت گذاشتیم. حتی بعد وقتی که او گفت ما پول می‌گیریم. چون سایت است که برای ما مهم است. چه برسد به میلیونر زاغه‌نشین. بعد هم این که اتفاقا به نظر من اسکار امسال کاملا به حق بود. میلیونر زاغه‌نشین قطعا فیلم کم غلط‌تری از بنجامین باتن است که به مفهوم مثبت کلمه، می‌تواند سلیقه‌های گوناگون را راضی کند. اتفاقا اگر بنجامین می‌گرفت تعجب می‌کردم. آن مطلب درباره پخش کننده را اصلا حواس‌ام به‌اش نبود. نمی‌دانم الان هم توی کدام یکی از پست‌ها آمده، احتمالا نقل خبری از فارس‌ای، ایسنایی، جایی بوده. یک بار دیگر مطالب‌ام درباره اسکار امسال را بخوان. گفتم که جوایز قابل پیش‌بینی بوده، یعنی که کاملا اتفاقا به حق بوده. بنجامین فیلم دل و روح ماست که به نظرم به شکل غریبی از تجربه عمیقی از زندگی و زمان و لحظه و مرگ از سوی سازندگان‌اش می‌آید و این که پرداخت فینچر در تمام جزئیات‌اش، تاثیری ماندگار به سکانس‌های گوناگون فیلم بخشیده. میلیونر (که به نظرم حذف‌های دکوپاژی‌‌اش، واقعا تجربه جالبی است و سکانس آمیتاب باچان‌اش را خیلی دوست دارم) همان فیلمی بود که انتظار داشتم داورهای آکادمی به‌اش رای بدهند. پخش کننده چه کاره است؟ به نظرم در شرایط دیگر با هر پخش کننده دیگری، باز احتمال رای آوردن میلیونر بیش‌تر بود. این را هم نوشته بودیم که مثلا اسلامداگ تا به این جا همه جوایز مهم را برده یا شب اسلامداگ است یا همچین چیزی. این پرده بدبینی را کنار نزنی واقعا حیف است. حواس‌ات هست که این‌ها ادعا نیست. یادداشت‌ام طبق معمول منتشر شده و می‌توانی یک بار دیگر بخوانی... همین الان برگشتم یادداشت را یک بار دیگر خواندم. جمله‌ام دقیقا این است:«... اما اسکار امسال بیش از همه چیز از قابل‌پیش‌بینی بودن‌اش لطمه خورد. از این که تمام جوایز درست مطابق با پیش‌بینی‌ها از آب درآمد. هر چند که این شاید نشان عادلانه بودن مراسم هم بود...» از این دل‌گیرم که همچنان به گله‌هایت ادامه می‌دهی در شرایطی که حرف‌هایت به نظرم بی‌انصافی است و به قول رضا مارمولک، این بد روزگار است.

    رضا
    سه‌شنبه 6 اسفند 1387 - 7:41
    5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای عطص : ریشه ی اختلاف من و تو به بحث های قبلی بر می گردد و به همین خاطر بحث در این سطح فقط باعث می شود متوجه شویم چقدر در همه ی موارد اختلاف نظر داریم ( البته انگار امیر می تواند نگاهت را کمی تعدیل کند ) . با این حال من هم سعی می کنم چند نکته را در جواب کبسول های تو یادآور شوم . البته مهم این است که بدانی اینها کبوسل های من نیستند و فقط یادآوری این نکته است که من اهل قرص و کبسول نیستم در مورد حافظ و منوچهری یک نکته روشن است و آن اینکه حافظ برای مردم ایران کلاسیک شده و انوری نه ! ( این انوری بنده خدا هم شده مثل چمران در بحث های قبلیمان ) اما آیا می شود ارزش های شاعران دیگر را نفی کرد ؟ می شود گفت منوچهری شاعر خوبی نبودی چون مثلا مردم او را نمی شناسند ؟ از اینها گذشته تو از کجا می دانی مردم برای شعر سعدی می میرند و برای بقیه نه ؟ آیا شعر فروغ برای مردم کلاسیک نشده ؟ فقط فرقش این است که تو وقتی می گویی « پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست » همه دوستش می دارند اما کسی نمی داند شاعر این شعر کیست در مورد فرم هم به نظرم بحث بی فایده است . می گویی کوئن ها را دوست داری به این خاطر که فرمشان در پس محتوایشان پنهان است . این به نظرم یک تناقض است . آن هم در مورد کسانی که فیلم هایشان ( حداقل در دهه ی هشتاد و نود ) به شدت فرم گراست. مثلا لبوفسکی بزرگ را در نظر بگیر . آیا وقتی لبوفسکی با آن پیژامه و موهای پریشانش وسط فیلم پرواز می کند و یا وقتی خاکستر جنازه ی دوستشان را آن طور به خاک می سپارند باز هم می توانی به پست مدرن بودن آنها بی توجه باشی ؟ می گویی جدا کردن نگاه خالق اثر ازاثرش یک ژست تو خالی است و نمی شود هم ازسیاهی لذت برد و هم از سفیدی ... هر کس به شکل خودش به جهان نگاه می کند و بر اساس همان نگاه زندگی می کند و اگر هنرمند باشد اثر هنریش را خلق می کند و بین این همه نگاه و تفسیر اگر قرار باشد فقط نگاه هایی که با نگاه ما هم سویی دارد را انتخاب کنیم که فقط باید کار جمع کوچکی را ببینیم و قضاوتشان کنیم . این شاید برای کسی با گرایشات افراطی مذهبی و یا سیاسی نگاه درستی باشد اما وقتی داریم در مورد سینما حرف می زنیم باید پیش از همه سعی کنیم در مورد خود سینما حرف بزنیم ... در مورد دوست نداشتن سینمای کیارستمی هم بهتر است پیش از هر چیزی دلایل سینمایی بیاوری . این شاید بتواند بحثمان را به تعادل برساند . وقتی مبنا را سینما قرار دهیم حداقل می توانیم از تئوری های سینمایی کمک بگیریم.

    امیر: متاسفانه مجبور شدم بخش‌هایی از کامنت رضا را حذف کنم. که البته هیچ کدام‌اش به دلایل اخلاقی یا بی‌احترامی نبود.

    رضا
    سه‌شنبه 6 اسفند 1387 - 7:44
    15
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای کاوه : آن دلیلم برای ماندگار شدن اخوان فقط اشاره ای است به سیستمی که آدم ها در آن ماندگار می شوند وگرنه که می گوید باغ بی برگی زیبا نیست ؟ بحث دیگر اینکه اولا این لحن تمسخر آمیز ات در مورد جعفر پناهی را به هیچ وجه دوست نداشتم ( تکرار می کنم اگر فیلم های کسی را دوست نداریم می توانیم اولا دلیل سینمایی بیاوریم و بعد هم فقط به دوست نداشتن اکتقا کنیم . واقعا احتیاجی به این لحن است ؟ ) . در مورد هادی چپردار هم به نظرم عمدا ساده انگارانه ترین برداشت را از نوشته اش کرده ای تا بتوانی کمی دست اش بیندازی . به هر حال رفیق عزیز ( که احتمالا خودت می دانی چقدر عزیزی ) به نظرم این لحن و نوشتار جز تمسخر و نیش و کنایه به درد دیگری نمی خورد . واقعا بهتر نیست به جای اینکه نوشته ی کسی را مسخره کنیم چند دقیقه در موردش فکر کنیم؟

    این هم دیالوگی از لبه ی پرتگاه که امیدوارم باعث شود دوباره دیالوگهای محبوبمان را برای هم بنویسیم :

    ستوان سرمدی : ستوان سرمدی صحبت می کنه . شما کارگردان همین فیلمی هستین که خانوم پروا نیازی دارن بازی می کنن ؟ اسمتون رو توی هیچ مجله ای ندیدم . فیلم اول ؟ آقا چرا از فردین استفاده نمی کنین ؟

    سینا
    سه‌شنبه 6 اسفند 1387 - 12:27
    -13
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    1- در ایران سه دسته افراد با تفکرات سیاسی وجود دارند که دو به دو در برابر هم جبهه میگیرند و اهدافی غالبا متضاد با یکدیگر دنبال میکنند . این افراد تکلیفشان با خودشان و دنیای اطراف مشخص است . و موجودیت سیاسی رقبای خود را به رسمیت میشناسند . آنها برای اثبات حقانیت خود از انسانهای مشهور فکت می آورند . فکت نه چرت . آنها مبانی اندیشه های خود را به خیلی قبل تر میبرند . خیلی قبل تر از دوم خرداد .(نمایندگان دو نوع از این سه نوع تفکر برای رسیدن به هدف مشترک در شرایط بحرانی یکدیگر را حمایت کرده ، یکدل گشته و راه را بر سوء استفاده پیروان مکتب سوم میبندند . آنها بنابر مصلحت به جبهه رقیب میپیوندند و شعارهای کارساز تر را از مکاتب خود استخراج کرده و ممزوج مینمایند . آنها پس از دستیابی به مطلوب سعی میکنند به دور از آرمانگرایی بنای تمدنی باشکوه را پی ریزی نمایند) اما عده دیگری نیز در این میان دست و پا میزنند . این جماعت یا سیاستمدارند یا الاف یا گرفتار "وجد شخصی". نوع دیگر مربوط است به کسانی به هیچ یک از سه دسته فوق تعلق نداشته و سعی دارند در تمام جهات استقلال رای خود را حفظ نمایند . این افراد منتها زیادی عاقل ! هستند . و معمولا چیز خوبی همه جا پیدا میکنند . در عین حال اصرار دارند خود را پاک و منزه از تمام این جریانات نشان دهند . در نهایت برخی از این افراد در اثر جوزدگی معمولا به پدید آورندگان انواع مختلفی از التقاط بدل گشته و میان زمین و هوا معلق میمانند . برخی دیگر اما همچنان مستقل میمانند آنها ایده مشخصی ندارند و معمولا راهکاری برای برون رفت از شرایط کنونی ارایه نمیکنند . ناخودآگاه به وضع موجود تن داده ، تا همیشه میان انبوهی از اوراق کتابها و نظریات فلسفی و اجتماعی غوطه میخورند .گاهی به نعل میزنند گاهی به میخ . آنها همچنان عاقل هستند !

    2- آقا دیدید فردوسی پور عجب تیکه ای به جناب شریفی انداخت . فقط یک کم چیز بود . یعنی ... آره دیگه . ولی عادل خان بود . عادل خانی که همیشه آرزویش را داشتیم ...

    3- امیرخان خوش به حال قمی ها . کاش یک بخاری هم از مشرق زمین برخیزد . ولی حواست که هست این آقای مجیدی جایی پا نمیگذاره که آب زیرش بره . چند تا مدیحه و مرثیه آماده کن با خودت ببر . ببینم چند تا معنای ناب از تو دل و روده شترمرغ ها میکشی بیرون . راستی یادت نره بگی که این آمریکایی های وحشی غار نشین دور از تمدن ملحد سکولار جنگ طلب نژاد پرست بی شعور نامرد مغرض اند . اونجوری حسابی تشویق میشی . میگی نه امتحان کن . یک نفری هست که خیلی از این حرفها میزنه . تو تلویزیون همش نشونش میدن . خیلی هم بارشه !

    4- حادثه خبر نمیکند . تنظیم خانواده را فراموش نکنید ...

    ف.م.ا.
    سه‌شنبه 6 اسفند 1387 - 16:11
    5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام. 1- امیر، شما چه اندازه اعتقاد دارید شرایط حاضر وضعیت اقتصادی آمریکا و به طور کلی جهان، در اقبال اسکار دهندگان به این فیلم موثر بوده است؟ امید به بهبود شرایط اقتصادی و سپری شدن دشواری های زندگی و ... برای التیام خوب است، آن هم با توجه به جایگاه سینما و تاثیر روانی آن در این کشور. Slumdog Millionaire به نظرم یک فیلم هندی، با همان مولفه هاست. فقط یک کارگردان غربی دُز آن را کم کرده و البته استاندردهای تکنیکی و کارگردانی را هم رعایت کرده است، همین. و گرنه وقتی چند هفته قبل با چند نفر از دوستانم فیلم را می دیدیم، به انتهای فیلم که رسید ( قبل از اینکه حتی جمال از اداره پلیس به مسابقه آورده شود و مجری سوال آخر را بخواند و جمال به شماره برادرش تماس بگیرد و...)، فیلم را پاوس کردیم و رای گیری کردیم که به سوال آخر پاسخ می گوید یا نه؟ هر 5 نفر به طور اتفاق گفتیم بله، به سوال آخر پاسخ درست می دهد. این فیلم اسکار بهترین فیلم را تصاحب کرد، اما هیچ نکتۀ غیر قابل پیش بینی نداشت. فیلم باید حداقل کمی هم « غیر قابل پیش بینی » باشد ( غیرقابل پیش بینی بودن با تعلیق فرق دارد). البته دوستان اعتراض نکنند نصور می کنم فهم من از اسکاردهندگان بالاتر است و... . نه این سلیقۀ من است که از قابل پیش بینی بودن کسل می شوم. من فیلم نمی بینم که هر چه قبلا در فیلم های دیگر بوده را مجددا با همان نوع روابط و روایت ببینم، حال موسیقی اش خوب باشد یا کارگردانی اش بهتر از آن یکی ها باشد، تفاوتی ندارد. می تواند جایزۀ اینها را بگیرد، نه بهترین فیلم را. نپسندیدم. فقط همین. 2- در مورد علی کریمی و قیاس او با خداداد تصور می کنم دچار اشتباه شده اید. به قول منطقیون قاس مع الفارق کرده اید. خداداد، با اینکه بازی اش را دوست داشتم، در دوران مختلف بازیگری چه در تیم ملی و چه در باشگاههای داخلی و خارجی با مربیان مختلف درگیر بوده است. اخیرا هم که کار ناپسندش و ضرب و جرح خبرنگار ِ ( و لو مقصر ) بی نیاز از توضیح است. یعنی خداداد به کرات مرزهای قانونی ای را زیر پا گذاشته که اعمال مجازات پذیرفتنی است و به علاوه موید این مطلب است که همواره حق به جانب نبوده است. اما کریمی در تیم ملی قربانی کینه های گذشته ای شد که همه می دانند، همان کینه ای که برای تبریۀ خود از بازی ضعیفش در جام جهانی می گفت در چشمم نگاه می کردند اما پاس نمی داند. کریمی انتقادی از فدراسیون کرد که به هیچ عنوان قانون شکنی محسوب نمیشد. هیچ قانونی حتی قانون مصوب مجلس هم نمی تواند حق اظهار نظر افراد را سلب کند چه برسد به اینکه فدراسیون بخواهد این کار را انجام دهد. بعد فدراسیون او را مورد تنبیه انظباطی قرار داد. سپس با پا در میانی شخص اول اجرایی مملکت تنبیه انظباطی اش لغو شد. اما با ادامۀ ماجرا مشخص شد اظهار نظر کریمی فرصتی شد تا سرمربی تیم ملی، به پاک کردن حساب مشکلاتی با کریمی بپردازد که در قامت بازیکن با کریمی داشت. دایی ( که تلاش و پشتکارش را دوست دارم )، همان موقع بازیکنانی را که حتی باشگاه هم نداشتند یا تازه از بند مصدومیت 6 ماهه رها شده بودند و 1 بازی هم بعد از مصدومیت انجام نداده بودند، به تیم ملی دعوت می کرد، در جهت تحقیر و استخفاف بازیکنی که توانایی فنی اش بر همه آشکار است به دلیل مصدومیت و سپس بهانه ندیدن بازی کریمی از دعوت وی امتناع کرد. در حالیکه در صورت وجود حسن نیت می توانست او را به اردوی تیم ملی دعوت کند و سپس در صورت عدم آمدگی خط بزند. اظهار اینکه کریمی به دلیل تنبیه انظباطی به تیم ملی دعوت نشد دادن آدرس غلط به مردم است. اما جادوگر خودش دلیل را می داند. حالا با چشمان باز نمی خواهد نردبان ترقی شود و سپس مثل دستمالی مجاله شده به گوشه ای پرت شود. تجربه مهدوی کیا در مقابلش است. به تیم ملی دعوت شد، مقابل کره شمالی گل زد و پاس گل دوم را داد، اما همین که سرمربی تیم ملی در محاسباتش دچار اشتباه شد و با تصور اینکه کره جنوبی را در تهران شکست می دهد به اشتباه کار صعود را تمام شده دانست از دعوتش سر باز زد. اگر مهدوی کیا در آن بازی نبود ایران الان چهارم بود. اما مجددا با پیروزی کره شمالی برابر عربستان و تساوی ایران و کره جنوبی، چون دایی موقعیت خود را در خطر می بیند، حاضر به دعوت این دو شده است (نگویید به خاطر ایران می خواهد دعوت کند که اگر اینگونه بود، باید برای بازی کره جنوبی هم دعوت می شدند، حداقل مهدوی کیا باید دعوت میشد).اما کریمی به درستی چراغ سبز نشان نمی دهد. چه تضمینی وجود دارد کریمی بیاید و به دایی کمک کند که بازی عربستان را ببرد سپس مجددا خط بخورد و مسولین و رسانه ها با تعظیم در برابر تصمیمات آقای گل جهان عدم دعوت کریمی را حق دایی بدانند؟ به نظرم به تصمیم کریمی باید احترام گذاشت، همانطور که مسولین فدراسیون و رده بالای ورزش، می گفتند به تصمیم دایی در عدم دعوت کریمی و مهدوی کیا به تیم ملی احترام می گذارند. یک بام و دو هوا نباید بکنند. در تصمیم هیچ کس نباید دخالت کنند. کریمی باهوش تر از آن است که فکر کنیم. می داند دایی به راحتی دلش صاف نمی شود. ما هم امیدواریم تیم ملی صعود کند. اما باید به دلایل کریمی و نگرانی هایش هم اندیشید واحترام گذاشت.

    امیر: فکر نمی‌کنم تعبیرت از دلیل جایزه گرفتن اسلامداگ درست باشد. مگر آن که این تعبیر را به فهرست همه منتقدها و همه جوایزی که اسلامداگ را تبدیل به پرافتخارترین فیلم سال همراه با وال.ئی کرده، تسری بدهیم. (بعد از اسکار که از وال.ئی هم پرافتخارتر شد). دیگر این که در آن مقاله هم بیش‌تر حرف کلی‌اش مد نظرم بود تا مصداق‌هایش. و گرنه قطعا خداداد که از ایران تا آلمان و آمریکا با سرپرست‌ها و مربی‌هایش مشکل داشته، با ماجرای کریمی و دایی فرق می‌کند.  

    سینا
    سه‌شنبه 6 اسفند 1387 - 18:30
    -8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    حذف کامنت رضا به دلایل اخلاقی یا بی احترامی نبود . ممکنه امیرخان دلیل اینگونه حذفیات رو توضیح بدید ؟ من اسمش رو میگذارم حذفیات خودسرانه . براتون آشنا نیست .

    امیر: اتفاقا هر چه باشد اسم‌اش خودسرانه نیست. ما طبق قوانین کشورمان این رسانه را اداره می‌کنیم. این توضیح هم برای آخرین بار بود.

    سینا
    سه‌شنبه 6 اسفند 1387 - 18:43
    7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    عجب چیزی نوشتی ف.م.ا چقدر دوست دارم تیم ملی صعود نکنه این علی دایی با مخ بخوره زمین . اگه بره بالا اون موقع دیگه با یک من عسل هم نمیشه خوردش . مثل بختک میفته رو تیم ملی.وای که چقدر از این دیکتاتورها متنفرم . راستی امشب بازی اینتر و منچستر . جدال آقای خاص با دیکتاتور .

    sana
    سه‌شنبه 6 اسفند 1387 - 19:19
    0
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    چند وقت( چند هفته ) که فکر میکردم همه چی تکراری شده از جمله نود / سینمای ما / دانشگاه/ ..... بالاخره فکر کنم همه چی داره از اون حالتش در میاد دیشب اقا فیروز نود و امروزم یادداشت هفتگی امیر سینمای ما رو یه ذره از اون حالتش در اورد... بدترین و افتضاح ترین چیز تو زندگی همین تکراری شدنه و اینکه این اسکار امسال یه جورایی بود سالای قبل تا یه بازیگری میبرد وقتی میومد روی سن انقدر هیجان زده و گریه و... که ادم ناخداگاه اشکش درمیومد اما امسال مثلا نه کیت وینسلت نه پنه لوپه اونجور که باید نه..... به دل من که ننشست..... این هیث لجر ولی عجب اتفاقی بود چقدر چقدر واقعا عمیقه فکر کردن در موردش چقدر.... چقدر.... چقدر واقعا چی؟؟ که ادم بد از مرگش ارزشمندترین جایزه ی هنریه دنیا رو بگیره

    ح.گ.ح
    سه‌شنبه 6 اسفند 1387 - 22:30
    -6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امير خان قادري ميشه لطفا جواب من رو بديد ؟ عجالتا من چند بار ازتون سوال كردم ولي از جواب خبري نبود . منتظر اي ميلتان هم بودم . باز هم ......... خبري نبود

    ف.م.ا.
    سه‌شنبه 6 اسفند 1387 - 22:41
    7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    دو مرتبه در یک روز کامنت گذاشتن، احتمالا برای صاحب وبلاگ یا روزنوشت خسته کننده است، پس امیر ببخش. اما در کامنتهای چند روز پیش دیدم بحث حافظ و علت این جایگاهش مطرح است. به نظرم اگر کسی توانست مصراع زیر را ( که حتما همه خوانده اند ) درک کند، به علت آن پی می برد. به نظرتان معنی مصراع زیر چیست؟ منتظرم ببینم چند نفر این مصراع را که خوانده اند، فهمیده اند.

    به بوی نافۀ کاخر صبازان طره بگشاید

    سینا
    سه‌شنبه 6 اسفند 1387 - 23:3
    3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    خیلی جدی گرفتی برادر . یک شمشیر بدم بهت همینجا تلافی کنی . ( از تنه به بالا حلاله ) . چیز دیگه لازم نداری . مثلا قلوه سنگی چیزی یا ... "ما طبق قوانین کشورمان این رسانه را اداره می‌کنیم" . خوش به حالتون ! ما هم طبق قوانین کشورمان اینجا زندگی میکنیم . خب چاره دیگری نداریم . یعنی اگر داشتیم باز تفاوتی نمیکرد . چون ما هم کشورمان را دوست داریم . دقت کردید که "کشورمان" نه چیز دیگر. ... کاش میگفتید ما طبق اصول خودمان این کافه را اداره میکنیم . اینطوری هضمش ساده تر مینمود. خب چه میشه کرد دیگه . چی بود . آها رسم زمانه است . اونجا رو شوخی کردم . شاید باید یک علامت تعجب تهش میذاشتم . این حرفت منو یاد بعضی حرف های عادل فردوسی پور انداخت . میدونی که کدومهاش رو میگم . هرچند طفلک هیچکدوم به دردش نخورد تو اون شرایط اسف ناک . توضیحت واضح بود . یعنی توضیح واضحات بود . ممنون رفیق که بهم یاد آوری کردی . پندت مثل یک سیلی جانانه بود برام ! تا باشه از این سیلی ها . یکی نیست بگه آخه کاسه داغ تر از آش اصلا به تو چه . همین که این اراجیفت اینجا چاپونده میشه باید کلاتو بندزی آسمون هفتم . البته اگه برسه به اونجا ! باید بگی امیرخان ممنون که ما رو اینجا راه دادی ( - امیرخان ممنون که ما رو اینجا راه دادی). حیف که نداریم پول میزو حساب کنیم . اخه به خیالمون مجانیه . آخه هتل ها و مسافرخونه ها که به مای آس و پاس هیچی ندار جا نمیدن . مجبوریم بیایم تو این کافه . شب های سرد زمستون رو سپری کنیم . ولی تو کارتون هم میشه خوابید ( چقدر دلم میخواد یک شب تو کارتون بخوابم ) . زمستون هم یک روز میگذره . فردا که بهار آید ... یک موزیک غمناک از اون دور دورا به گوش میرسه . یک لانگ شات باشکوه از یک دره عمیق . برای اونهایی که عظمت کوه رو میبینند و اعماق دره رو نه . تیتراژ میره . سالن هنوز تاریک . انسانهای مسخ شده ای که از مقابلت عبور میکنند . تو اما به این فکر میکنی که قهرمان قصه بالاخره تصمیمش رو میگیره یا نه . آره کافه دار محترم به امید پیروزی آقای خاص...

    مهرداد
    سه‌شنبه 6 اسفند 1387 - 23:38
    -1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام اميراقا.من اولين بار كه كامنت ميزارم.راجع به مطلبي ميخواستم صحبت كنم كه مربوط به خطي و مشي گفتگوهاي توي كافه است.ميخواستم پيشنهاد بدم كه علاوه بر اينكه هر كسي نظرشو در مورد هر مبحثي ميگه و جوابشو از بقيه ميگيره كه اين فرهنگ گفتگو بسيار ايده جالبي به خصوص تو كشور ما.بچه هارو تشويق كنيم كه كاري هم توليد كنن .خلق يك اثر شايد بتونه خيلي بهتر عقايد فرد رو نشون بده واينجوري اثار همديگرو تبادل كنيم منظورم از اثر هر كاره قابل عرضه تو وب مثل مقاله داستان عكس و.. نظرتون چيه؟

    امیر: سلام مهرداد جان. حق با شماست. خیلی فکر خوبیه. می‌تونی خودت شروع کنی. اگه تا به حال پیش‌قدم نشدم به این خاطر هست که منتظر شدم در زمان خودش اتفاق بیفته. وقتی میوه کاملا رسید.

    عطص
    چهارشنبه 7 اسفند 1387 - 1:7
    -7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به رضا:

    وقتی قرص و کپسول تجویزی را درست استفاده نمی کنیم، نتیجه اش دور باطلی می شود که در آن گیر کرده ایم. رضا جان! متأسفانه هیچکدام از حرف های مرا به درستی نفهمیدی و من هم هرچه به آنها اضافه کنم تنها و تنها به وخیم تر شدن اوضاع ات کمک می کند. به قول روان پزشک فیلم مکری بهتر است دکتر ات را عوض کنی. ولی به هر حال به عنوان آخرین تیر، خیلی خلاصه تر از قبل چند تذکر کوتاه می دهم. فقط خواهش می کنم کمی روی شان تمرکز کن......... اولاً اینکه فروغ جز آن تک خط شعری که از او نقل کردی و یکی دو مورد دیگر هیچ چیز دندان گیری ندارد. همان شعری هم که نقل کردی اگر به صورت " پرنده مردنی است؛ پرواز را به خاطر بسپار " می نوشتی، بسیار زیباتر می شد. در مورد انوری بیچاره هم بگویم که ما فعلاً در مورد خوب و بد بودن حرف نمی زنیم؛ بلکه دعوا بر سر ماندگاری است. انوری نماند، چون زبان اش برای فهم عامه دشوار بود. درست مثل شاملو..... ثانیاً در مورد کوئن ها من دقیقاً منظورم فیلم یکی مانده به آخرشان بود....... ثالثاً من یکی نمی توانم چشمانی را که با نگاه ام همسویی ندارد تحمل کنم. مثلاً نمی توانم با هر موجودی شام شب ام را کوفت کنم. هر چهره ای برایم دوست داشتنی نیست. حتی هر زیبارویی را زیبا نمی دانم. اینکه تو می توانی با هر جور سلیقه ای کنار بیایی و در هر شرایطی به پیک نیک بروی، خب راست اش برای من تعجب آور و حسرت انگیز است....... رابعاً در مورد سینما حرف زدن یعنی چه؟ یعنی جدا کردن فرم از محتوا؟ شرمنده. من یکی نمی توانم ..... خامساً کیارستمی را فعلاً بی خیال شو که با این شرایط و این همه اختلاف قطعاً بحث مان بی فایده خواهد بود.

    بهروز خیری
    چهارشنبه 7 اسفند 1387 - 11:15
    5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به نام نامی دوست

    «پدر روزنامه مي‌خواند اما پسر كوچكش مدام مزاحمش مي‌شد . حوصله پدر سر رفت و صفحه‌اي از روزنامه را كه نقشه جهان را نمايش مي‌داد جدا و قطعه قطعه كرد و به پسرش داد .

    بيا! كاري برايت دارم . يك نقشه دنيا به تو مي‌دهم ، ببينم مي‌تواني آن را دقيقاً همان طور كه هست بچيني؟

    و دوباره سراغ روزنامه اش رفت . مي‌دانست پسرش تمام روز گرفتار اين كار است. اما يك ربع ساعت بعد، پسرك با نقشه كامل برگشت .

    پدر با تعجب پرسيد: مادرت به تو جغرافي ياد داده؟

    پسر جواب داد: جغرافي ديگر چيست ؟ پشت اين صفحه تصويري از يك آدم بود . وقتي توانستم آن آدم را دوباره بسازم ، دنيا را هم دوباره ساختم. »

    پائولو كوئيلو پدران، فرزندان، نوه‌ها

    بهرام بیضایی را از زمان «عمو سیبیلو» دوست دارم. فکر کنم سال 56 یا همان حوالی بود که فیلمهای کانونی کوتاه بسیار زیبایی همچون «رهایی»، «ساز دهنی» در ذهن کودکیمان برای همیشه نقش می بست. موضوعش در باره یک سری بچه بود که فوتبال بازی می کردند و یک پیرمرد بد عنق که توپشان را پاره می کرد. یک چیزی توی همین مایه ها بود. فکر می کنم برخورد نسلها بود و از این حرفها که همان موقع هم عجیب حس هم ذات پنداری ایجاد می کرد. «رگبار» با فنی زاده بسیار عزیزش که نمی دانم ما را چرا زود تنها گذشت و رفت و یک پروانه معصومی عالی که نمی دانم بعدها چه بر او رفت. از معدود فیلمهای بیضایی که آدمها برجسته تر از فضا ها بودند. بعد هم «شاید وقتی دیگر» که برایم بسیار عزیز بود، با همه رمز و رازهایش و مایی که هرمونتیک را تازه کشف کرده بودیم و به تعبیر و تفسیر تمامی نشانه ها می نشستیم و تکنیک ساختی که به جرات می گویم سرو گردنی بالاتر از تمامی ساخته های هم دوره اش بود.«باشو» هم سوسن تسلیمی فوق العاده اش را داشت و کودکی که بیضایی خیلی وقت بود که دیگر کمتر از آنها برایمان می گفت. چقدر زیاد دوست داشتم عکس سوسن تسلیمی را با روسری که دهانش را با آن می بست و سرش را نیز. «چریکه تارا» و «مرگ یزدگرد» افسوسی بود برای عدم اکران عمومی شان.«مسافران» برایم ضیافتی بود و آیینه ای از پیروزی ایمان و باور. «سگ کشی» هم با هر لایه اش درگیرمان می کرد و دوران گذری بود از معصومیت و پاکی به دورانی پیچیده و خاکستری. در این بین نمایشنامه هایش بود و فیلم نامه هایش. یادم می آید چقدر زور زدم تا نوشته سیاه شده رویش را در اول نمایشنامه «آرش» خواندم که چیز در این مایه ها بود که این نمایش به علت عدم تسلط بازیگران با زبان پارسی در سال فلان اجرا نشد. زبان و پارسی بودن برای بیضایی جایگاه ویژه ای دارند و این ویژه بودن وقتی که گزارش ناشنال جیوگرافی را می خواندم که ایران و ایرانی بودنمان را در ابعادی وسیع مدیون همین زبانمان علیرغم تمام هجمه ها و ویرانی ها بوده ایم برایم ارزشی مضاعف می یابد. ایرانی بودن را نه به خاطر مرزها و خاک و مسایل فیزیکی که به خاطر مردمانی که در آن زیسته اند و صلح و آرامشی که علیرغم ترک، کرد، لر، گیلکی، مازنی، بلوچی، ترکمنی، عرب، پارسی و ... بودن برایمان به ارمغان آورده دوست دارم. به یاد می آورم تشبیه زیبایی شاعر اهل کشور آذربایجان را در بزرگداشت شهریار که می گفت «دگنک با تمامی کلفتیش وقتی به زمین کوبیده می شود باد و باران موجب سرنگوینش می شود ولی یک نهال نازک با تمام کوچکی و ضعیف بودنش تمامی اینها را تاب می آورد چون ریشه دارد.» ریشه ها اصل هستند برای تکثیر و جوانه زدن و میوه شدن. برای همین باید قوی باشند و پابرجا ولی نه همه چیزمان و مایه افتخارمان چرا که ما نیستیم که انتخاب می کنیم در کدام خاک برویم ولی ما هستیم که می توانیم در نگهداری و هرس کردن درخت و میوه هایش که از این ریشه ارتزاق می کند نقش داشته باشیم. باید دینمان را به آب و خاکی که از آنها قوت گرفته ایم ادا کنیم بدون حب، بغض، دگم و افراطی بودن. برای ماندن به ریشه ها نیاز داریم و برای بالیدن به هرس و نگهداری برای همین هم به بهرام بیضایی نیازمندیم و هم به امیر قادری. بحث بهرام بیضایی یا امیر قادری شامل خیلی از چیزها می شود. گذشته، ریشه ها ، حال ، مدرنیته، نسلها، نیازها، فرهنگ، صنعت، هنر، ... و از آنجایی که در تمامی این حوزه ها صاحب نظر نیستم لاجرم واجد شرایط رای صادر کردن نیستم ولی به عنوان یک مشاهدگر روایتم را می گویم روایتی که با قیاسش با دیگر روایت دوستان و صاحب نظران همیشه سعی در کامل تر کردن و بازنگریش دارم. تصور می کنم مردمان این خاک بوم مثل مردمان این عصر کم حوصله هستند ولی کم شعور، هرگز و این نکته، نکته اساسی است. یک صاحب تریبون در هر مدیومی اگر به مخاطبش احترامی قایل هست باید به این ویژگی عنایت خاصی داشته باشد. کار و کارنامه بیضایی آنقدر پربار و ارزنده هست که نیازی به شناساندن بیشتر نداشته باشد ولی برعکس کار و کارنامه امیر قادری شاید قدری نیاز به تعبیر و تفسیر داشته باشد. من اعتقاد ندارم هر منتقدی یک خالق اثر ناتوان در درونش دارد. شاید این طور باشد ولی این یک اصل نیست. وقتی که امیر قادری شروع به نوشتن کرد من بنا به عللی از مطبوعاتی که تا واو به واوش را نمی خواندم راحتی نداشتم دست کشیده بودم. برای همین تعبیر و تفسیرهایم منحصر به امیر قادری سینمای ما هست. هنری فورد می گوید با هم بودن آغاز ، با هم ماندن پيشرفت و با هم كار كردن موفقيت است.

    Coming together is a beginning. Keeping together is progress. Working together is success.

    سینمای ما را دوست دارم چرا که سینمای من نیست و با اینکه امیر قادریش قدری زیاد است ولی این دیگرانش را کم رنگ نمی کند. و این برای من که ضعف اصلی مان را در گروه نبودنمان میدانم خیلی خیلی عمده است برای منی که به جماعت ایمان دارم و طی تجربه هایم دیده ام و لمس کرده ام که این جمعیت چقدر سخت جماعت می شویم میدانم که این سینمای ما شدن و سه سال ادامه دادن که امیدوارم به صدها سال برسد یعنی چه و این برایم خیلی ارزش دارد. ارزشی بیش از تمام کارهای استادم بهرام خان بیضایی که خیلی خیلی دوستش دارم. در یکی از کامنت هایم نوشته بودم بسیاری از دوستان و دشمنان امیر قادری هنوز نمی دانند او دارد چه کاری می کند نمی دانم چقدر از این کارها آگاهانه هست و چقدرش مربوط به رسالت و شاید ناخودآگاهش ولی هر چه هست کاری است که جایش در جامعه ما خیلی خالی است و هر کسی در هر جایگاهی باید از این حرکت حمایت و پشتیبانی کند. فکر نکنید پیاز داغش را زیاد کرده ام نه من چند بار هم گفته ام که نه شیفته امیر قادری هستم و نه تمام سلیقه هایش دربست مورد قبولم هست ولی کاری که شروع کرده کار مقدسی و همه ما باید کمکش کنیم که ره تاریک و لغزان است. تازه فقط جماعت شدن تنها حسن این مجموعه نیست و احترام گذاشتن به شعور این مخاطبین کم حوصله ویژگی دیگرشان هست. حسن دیگر برخورد صنعت گونه با این مدیوم است. حتما می گویید اینکه حسن نیست. آمار بیکاران را می دانید؟ میدانید چه تعداد خانواده می تواند از سفره این صنعت روزی بخورد. پتانسیل این حوزه را می شناسید؟ فن سالاران را ارجح می دانید یا روشنفکران را؟ می دانید چه چیزهایی امنیت سلامت و شادابی جامعه را به خطر می اندازد؟ می دانید در حوزه تولید و صنعت چقدر مشکل داریم؟ راستی سینمای ما چقدر حرفه ای است؟ چند تهیه کننده حرفه ای داریم؟ چرا بیضایی باید بنشیند و حساب ستون بدهکاریهایش را جمع بزند؟ مگر فیلمهای بیضایی اکثراً اول که نه و لی جزو بالاهای جدول بفروشها نیستند؟ و هزاران هزار سوال از این دست که ریشه بیشترشان در صنعتی فکر نکردن و صنعتی نبودنمان است. شاید بعضیها اصلاً با صنعت و صنعتی بودن مشکل داشته باشند. ولی صنعت الزامی است در برآورده کردن نیازهای درجه اولی مثل خور و خواب و ضرورتهای زندگی. بدون صنعت ره به جایی نخواهیم برد. از نظر ابراهام مزلو براى بعضى افراد كه در سطح نیازهای فیزیکی به طور جدى محرومیت دارند، اين امر موجب مى‏شود كه امكان رسیدن به نيازهاى بالاتر هرگز برايشان مقدور نشود. براى اين افراد، همين قدر كفايت مى‏كند كه چيزى به دست آورند و به قدر كافى بخورند. به عبارت ديگر، مزلو معتقد بود: افرادى كه هميشه نيازهاى اساسى‏شان ارضا شده باشد، بعدها، كم‏تر تحت تأثير آن نيازها قرار خواهند گرفت. شاید این صنعت نیست که شائبه بد بودن را در بسیاری ایجاد می کند. بلکه به کارگیری بد آن در دست معدودی است که این مشکل را ایجاد می کند.یکی از بزرگترین خصوصیت های اکنونمان سرعت تغییرات است و کیفیت آن. با مقایسه سالهای نه چندان دور و چرخه عمر پدیده ها، متوجه کوتاه تر شدن هرچه بیشتر این چرخه ها می شویم. شنیدم در برخی شاخه ها مدرک دکترا را برای تنها 4 سال معتبر میدانند و برای تمدید آن شخص می باید تز جدیدی ارایه کند. در رشته IT نیز مدرکها با اعتباری عموما 3 ساله صادر می شوند. زمانی بود که تنها دسترسی به اطلاعات و انحصار منابع مزیتی برای دارنده این منابع به حساب می آمد ولی الان با دسترسی عموم به بیشتر این منابع سرعت پروسس و تولید دانش از این اطلاعات است که مزیت ایجاد می کند. در ایام نسبتاً دور نثر بیضایی شدیداً برایم جذاب بود و تازه، نثری که از تاریخ بیهقی می آمد( که البته این را بعد تر ها دانستم.) و با قالبی کهنه، نگاهی نو با خود برایمان داشت. انتظارمان این بود که این نثر از گذشته های دور به آینده برسد ولی تنها تا گذ شته ای نزدیک برایمان امتداد داشت و این یکی از انتظاراتی بود که برآورده نشد. انتظار دیگر به بار نشستن این همه تلاش و ممارست و ابرام بود که طی این سالیان سال آن موهای قشنگ بور را رفته رفته سپید کرد ولی این سپیدی روز به روز امیدمان را به تاریکی برد. امیدمان این بود که استادمان راهی برای ساختن فیلم خودش بیابد که با این همه استعداد و قابلیت و تجربه انتظار نامعقولی نبود. به طور نمونه می توان به یلماز گونی اشاره کرد که فیلم محبوب اش را از زندان ساخت و با کارگردانی دیگر به نام شریف گورن. فیلمی به نام راه که نخل کن را برنده شد. استاد آنقدر خروجی و تولیدی دارد که مدیونش باشیم و بابت این انتظارات هم چیزی به ما بدهکار نباشد ولی اگر این طوری می شد چی می شد. ایراد از ماست که به کم از بهترین قانع نیستیم. گذشتن از گذشته انتظاری است که هنوز هم امید وقوع اش را با خود داریم برای استاد. نمیدانم استاد چقدر با اینترنت، کامپیوتر، دیجیتال، یوتوپ، اسکایپ، گوگول، پرتال، اینترانت، سازمانهای مجازی و مفاهیمی از این قبیل آشنا است. حداقل باید با وبلاگی چیزی حضوری در اینترنت تا امروز داشت که تا جایی که میدانم ندارد. دنیای استلیزه بیضایی باید از گذشته به آینده امتداد می یافت. در مقاله نشنال جیوگرافیک مطالب جالبی می شد یافت یکی از آنها هم مطلبی بود در مورد ایهام، نشانه ها و علاقه ما به نشان ندادن شفاف و دقیق مکنویات قلبیمان به خاطر سوابق تاریخیمان. شاید ریشه دوست داشتنهای ایجاز، کنایه، ایهام و ابهام در ما هم از همین جا می آید. ولی این با کم حوصلگیهای کنونی و سرعت زندگی مورد نیاز عصر حاضر بایدهای جدیدی حاکم کرده که بدون توجه به آنها دچار خیلی خسارتها خواهیم شد.

    بهرام بیضایی را خیلی دوست دارم ولی امروز برای ساختن فردا به امیر قادری بیشتر نیاز داریم.

    آخر اینکه با سرمایه گذاری در مشترکاتمان که کم هم نیستند خیلی بهتر و بیشتر و نتیجه بخش تر از هم دیگر می توانیم انتقاد کنیم.

    چه خوب که هستید.

    یا حق

    ح.گ.ح
    چهارشنبه 7 اسفند 1387 - 11:27
    -3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    اقاي قادري چندبار برايتان كامنت گذاشتم . اما پاسخي نداديد . منتظر اي ميلتان بودم اما ......... . باز هم عرض مي كنم كه مطلب را خوانديد ؟ نظرتان چيست ؟ اميدوارم اينبار از جواب خبري باشد .

    امیر: سلام. دوست عزیز خواندن که چه عرض کنم. مطلب‌ شما صفحه اول سایت هم کار شد که.
    سینا
    چهارشنبه 7 اسفند 1387 - 14:19
    11
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    اول اومدم بگم حوصله معذرت خواهی و اظهار ندامت و این قبیل چرت و پرت ها رو دیگه ندارم . بعد اینکه به آقای خاص طرفدار آقای خاص بگم . ( خدا وکیلی اینقدر خاص که یک نحله فکری مختص به خودش داره .که تو قوطی هیچ عطاری...) نامرد بی انصاف چرا اون بخش از کامنتم رو خوردی . شونصد بار خوندمش دیدم چیز بدی که توش نیست . واقعیت بود . واقعیت تلخه مثل زهرمار. ولی باید باهاش رو در رو شد . فرار هیچی رو عوض نمیکنه . بعد ته کامنتم رو هم دزدیدی حالا باز اون یک چیزی . خودت رو به در نفهمی زده بودی که حالا اینو دیدی چشات چار تا شد یا اینکه واقعا ... گفتی عجب پس منظور این بشر این بود . استغفرا... . خب تو کارتون خوابیدن سخته . خیلی سخت . حتی سخت از توهین هایی که مجبوری همه جا تحمل کنی . توهین که شاخ و دم نداره . حتما باید بهت فحش رکیک بدن ! رو همین حساب گفتم بیام بگم دیگه از دعوا خسته شدم . بگم خوش ندارم پشت اون میز یک نفره کنار پنجره کس دیگه ای بشینه . دوست دارم آخرین برف های زمستون رو با چشمهای خودم ببینیم ، از همین پنجره. برف سنگینی است . بی سابقه نیست ولی . اصلا بذار تو گوش هم پچ پچ کنن که زهی خیال باطل . بذار بگن این یارو دیوونه است . مگه قبلا نمیگفتن . مگه حالا نمیگن . اومدم بگم درست که استکان چایی رو سر دادی رو شلوارمون . ما هم یک ان فکر کردیم روح قیصر کیمیایی از اون دنیا فلنگ رو بسته صاف اومده بسط نشسته تو جلت ما ( آخه نیست ما خیلی غیرتی – ببخشید غیوریم ) ، شاید هم بحث بالا گرفته سر اون قضیه زده همشون رو تار و مار کرده ، یک احتمال هم برای این در نظر بگیرید که بچه خوفی شده بهش عفو زدن مثل اون آقاهه تو عیار 14 ترسناکه مهربونه . (به قول کسانی به درک تازه ای از عشق و زندگی و دنیا و مرگ و کوفت و زهرمار رسیده ) حالا کار به نظریه تحول و این کلمات فاخر نداریم واسه این بود که عنان از کف دادیم و باهات دست به یخه شدیم هلت دادیم تو شیشه ( چه غلط ها ! ) ولی به جون عزیزت نمیتونیم از اون میز دل بکنیم . دوسش داریم با همه یادگاری هایی که روش نوشتیم . (حالا درست که چپ چپ نگاهمون میکردی . ولی ما یواشکی اون تیغو در میاوردیم و خرت خرت ). پول مول هم نداریم . ته جیبمون شپشک زده . آخه بیکاریم . ( به قول اون شخصیته تو اون فیلمی که اسمش یادم نمیاد تو سینما اقتباس ! اگه فقط دو ساعت فقط دو ساعت دیگه زنده بمونم ...) داشتم با خودم فکر میکردم اگه بیکار نبودیم ، دیگه وقت نداشتیم بشینیم کتاب و مقاله منحرف بخونیم . تو سایت های اسمشو نبر ولگردی کنیم . چش و گوش مون واز بشه . جلوی آینه وایستیم گوشامونو که تو این سالها دراز شده بود کوتاه کنیم . بعد امیر خان برگرده بهمون بگه ما طبق قوانین... کشور شما که آخه کشور ما نیست . ما قاچاقی تو این مملکت زندگی میکنیم . عوضی اینجا به دنیا اومدیم .استادمون یک روز گفت هر کی ناراحته بره بیرون... راستی خیالی نیست قراره بذارنمون سر کار . کار نون و آب داری نیست ، ولی کاره سربازیه آره . به این زودی ها نه فعلا از لنگ آویزونمون کردن . آخه سرباز زیاد دارن . بشمرم چند تا . یک ، دو ، سه ... اوووووه شمارش از میلیون میزنه بالا . شما میدونین چند تا . آقای شریفی باید حساب کنه . آخه تو دانشگاشوووون حسابداری خونده . اصلا ولش کن .هذیون میگم . آخه هر شب دارم کابوس میبینم . راستی امیر خان چند وقت پیش یک خواب نیمروزی دیدم . تو هم توش بودی . اولش رو یادم نیست . ولی آخرش بعد یک عالمه فحش و متلکی که بار این هندی ها کردم برگشتم ازت پرسیدم امیرخان این هندی های فلک زده تو مملکتشون منتقد ندارن. کجا بودم آها اصلا حواسم نیست . داشتم میگفتم بالاخره یک روز اون میزو ازت میخرم . اون موقع دیگه قلکم حتما میشکنم... راستی قراره یک پامو چلاق کنم . یک چشم رو هم کور تا برم جزوه دسته ده تایی ها . نمیدونم شاید هم صد تایی ها . فقط خدا میدونه ! اصلا ما بی سوات ها رو چه به این حرفها . مگه نه اینکه بیضایی هم بی سواط بود . اون نقل قولت تو روزنوشت محشر بود . فقط همین . چیز دیگه ای ندارم بگم . مثل همیشه چرت به هم بافتی ، ببخشید چرت به هم بافتم . گفتم یک شعر رو از اخوان بیارم اینجا که بعضی ها مثل بعضی های دیگه به خودشون اجازه ندن ... "مگر دیگر فروغ ایزدی آذر مقدس نیست ؟ مگر آن هفت انوشه خوابشان بس نیست ؟ زمین گندید آیا بر فراز آسمان کس نیست ؟ گسسته است زنجیر هزار اهریمنیتر زانکه در بند دماوند است . پشوتن مرده است آیا ؟ و برف جاودان بارنده سام گرد را سنگ سیاهی کرده است آیا ؟ " آیا دیگر مرا امید رستگاری نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    شیما مشهدی
    چهارشنبه 7 اسفند 1387 - 15:11
    -8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    بالاخره پرونده "در بروژ" هم که قولش رو داده بودی کار شد و دیدیم. اما امیر خان خداییش به قوت کارهای قبلیتون نبود. به غیر نقد خودتون بقیه اش ضعیف بود. مصاحبه کالین فارلی و نقدهایی که خودتون توی سایت کار کردین خیلی خیلی بهتر از کارهای مجله فیلم بودن.

    امیر: شخصا فکر می‌کنم کار بچه‌ها حرف نداشت شیما خانم. به خصوص گفتگوی جواد با مدیر فیلمبرداری فیلم. کی از این کارا می‌کنه؟
    بابك
    چهارشنبه 7 اسفند 1387 - 15:28
    -2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    نه که خانه ام درست همان جایی باشد که دلم می خواست . نه مثل خانهء تو دیوارهاش پر از باب دیلن و جان لنون . قفسه هاش پر از کتاب های دوست داشتنی . رنگش آبی ، همان که دوست تر می دارم از هر رنگی . نه مثل خانهء تو گوشه هاش سبز گلدان ها . اتاقش پر موسیقی . اما دوستش داشتم . یعنی می گویم وقتی باران می بارید و خانه پر می شد از صدای باران شیروانی ها و تاریکی محزون دلنشینی که همه چیز را با شکوه تر می کند ، آن لحظه ها که بعد از چند روز بارش پی در پی ، نیمه شب که باران بند می آمد و می شد صدای جیرجیرک ها را شنید زیر نور مهتاب ، آن وقت ها که گوش می دادم به نیمه شب و سکوت بالکن را با ضرب دست هام می شکستم و همسایهء پایینی جوابم را با سه تارش می داد... آن وقت ها خانه ام بهترین جای دنیا بود . آن وقت ها که چمدان به دست می رسیدم از تهران و خانه تاریک بود و من دلم می گرفت ، شب های نسکافه های فوری و « آناکارنینا » ... خانه ام امن ترین جای دنیا بود . همان تنهایی های دلنشین که تعریفش را کردم . می دانی ، از همان خانه بود که یک چیزهایی در درونم رنگ باخت کم کم . بی آن که بفهمم . بی آن که بخواهم . وطن معنیش را از دست داد . آن تخت ، آن شیروانی های قرمز خیس ، خانهء من بود . نه حتی وجبی بیشتر . هر جا دلم می خواست . هر جا چمدانم باز می شد ، هر جا لبم به خنده گشوده . خوب یادم هست داشتم اخوان گوش می دادم ؛ « ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟ ... » و خوب یادم هست که فکر می کردم نه ! آسمان هر کجا این رنگی نبوده که آسمان ابری این جا . خوب یادم هست نسکافه می نوشیدم . نظریات تخمی صادر می کردم . می نوشتم . می خواندم . بدی هم داشت . از عید ها بدم آمد . از عید دیدنی ها ، روبوسی ها . هیچ تحویلی تازه ام نکرد . یا بدتر . زیر هیچ پتیشنی را امضا نکردم . دنبال هیچ آدمی نرفتم . به ساز هیچ کس نرقصیدم . بی رگ ، بی ریشه ، بی وطن ، بی خانه ... همه چیز زیر سر آن خانه بود ، آن شیروانی های قرمز خیس ، قلعه های شنی کنار دریا ، گوش ماهی ها ... http://tighmahi.blogspot.com/

    امیر: این احتمالا در مسیر همان پیشنهادی است که بچه‌ها نوشته‌ها و عکس‌ها و در آینده فیلم‌های کوتاه و موسیقی‌های‌شان را در این جا به باقی بچه‌های کافه معرفی کنند. فعلا متن بابک را بخوانید تا بعد.
    الهه تقی زاده
    چهارشنبه 7 اسفند 1387 - 16:35
    -20
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    *بهانه های خوب برای مردم بد همیشه وجود دارند..

    * برای پاک سازی،منظم کردن و بوجود آوردن گوشه ای بی لک و پاک در خزائن مغز ، به وهم خود رجوع کن ، برای اند یشیدن شتاب مکن و به یاد دار که اندیشه پس از مطالعه ، ارمغان دارد....

    ...........................................................

    اینا رو نوشتم که نفسی تازه کنید .....بخصوص واسه اونایی که خیلی گرم بحث شدن

    .................................................

    حوا

    شنبه

    دیگه یه روزم شده ، انگار دیروز بود که اومدم ، چون اگه پریروزی

    ام وجود داشته من اینجا نیودم یا اگه بودم یادم نمیاد..شایدم من متوجهش نشدم، خب سعی میکنم از این به بعد بیشتر مراقب باشم از همین الان شروع میکنم تا ترتیب خاطراتم بهم نریزه ، غریزه بهم میگه این نوشته یه روزی به درد تاریخ نویسا میخوره

    ...دیروز طرفای بعد از ظهر اون یکی تجربه رو دنبال کردم تا ببینم به چه دردی میخوره ! اما نفهمیدم فکر کنم یه مرد با شه من تا حالا هیچ مردی رو ندیدم ..در مورد اون بیشتر از تموم حیوونای دیگه احساس کنجکاوی میکنم

    یکشنبه

    ..... یکی از کلوخا به پشت گوشش خورد و اون به حرف اومد از وقتی فهمیدم میتونه حرف بزنه ازش خوشم اومد چون عاشق حرف زدنم همیشه دارم حرف میزنم حتا تو خواب...

    آدم

    بیست سال بعد

    بعد از این همه سال فهمیدم در موردحوا اون اوایل اشتباه میکردم زندگی کردن بیرون از بهشت اما با اون خیلی بهتر از زندگی کردن تو بهشت اما بدون اونه!!...

    آدم

    (پس از حوا )

    هرکجا که او بود ، بهشت بود!!

    بخشی از کتاب " خاطرات آدم و حوا به روایت مارک تواین" کتاب خوبی که خیلی اتفاقی بدستم رسید.. من که خوشم اومد (حالا بجز علاقه ام به نثر مارک تواین) اون جمله اول کامنتمو کسی که کتابو بهم داده بود روی صفحه اولش نوشته بود (مجله حقوق امروز 1348)

    کاوه اسماعیلی
    چهارشنبه 7 اسفند 1387 - 17:39
    -18
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای رضا جان.....البته که میدانم عزیزم...وگرنه در شهر این همه پیشنهاد بهم نمی شد.و درباره جعفر پناهی و آن نکته ای که گفتم....بیشتر از اینکه درباره دوست نداشتن جعفر پناهی باشد درباره با معنا بودن ان اتفاق بود که امیر نکته اش را گرفت.اگر تو هم و یا خود جعفر پناهی هم این نکته را ذکر میکردید ظرافت و لطافت این نکته از بین نمیرفت.و بعد به اینجا میرسیم که جعغر پناهی را دوست ندارم.به خاطر فقر فرم و محتوای آثارش...به خاطر دست کم گرفتن تماشاگر(به همان دلیلی که مثلا مجید مجیدی و همه آثارش از جمله آواز گنجشکها را دوست ندارم).....البته بعضی لحظه هایش را به همان دلیلی که عاشق لذت بردنم و از باغی دست خالی بیرون نمی آیم(حتا اگر باغ کم خاصیتی باشد) دوست دارم...فرضا آخر طلای سرخ را وقتی صدای آروغ حسین آقا روی لانگ شات شهر تهران شنیده میشود.(خیلی رو بود و صدای آروغ هم خوب شنیده نمیشد ولی پایان منطقی و جذابی برای فیلم بود.)

    اما در مورد هادی چپردار هم همینطور...اساسا نکته با مزه ای بود.بگذریم از اینکه اگر قضیه ،توهین کردن باشد همین جمله ایشان عملا توهین به من و شما و کلی آدم دست به قلم است.آن هم به.....شکل(ان نقطه ها را پر نمی کنم)...اما در مورد اخوان ثالث هم نمیدانم چه بگویم.شاید از بین بحث تو و عطص در این مورد چیزی بیرون بیاید.

    کاوه اسماعیلی
    چهارشنبه 7 اسفند 1387 - 18:10
    -25
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    اما در مورد این یاغی ها.....میدانید.آخر ما در کشوری زندگی میکنیم که هیچی سر جای خودش نیست و درباره این پارامترها صحبت کردن به همین سادگی که امیر میگوید نیست.مثلا اگر "دیوانه ای از قفس پرید" در سال 1975 ساخته میشود.درباره یک یاغی و ورود آن به ساختار قاعده مند ولی خشک یک جامعه حواسمان هم هست که دنیای غرب در طی سالها در پی تحکیم آن ساختار عملا مفید برای جامعه بوده و حالا به خاطر نقصهای انسانی آن سیستم، قشری از فرهیختگان هر چند متفاوت همان جامعه قصد یاغی گری و شورش علیه همان نقصها می کنند که در نهایت با کسر آرمانهای دست نیافتنی هر دو طرف به نفع همان ساختار تمام میشود و عملا به تحکیم بیستر آن کمک میکند.دیروز در یک برنامه تلوزیون آن وری که درباره هیپی ها صحبت میکرد به نکته جالب برخورد کردم.اینکه بنیانگذاران اولیه کاپیوترهای شخصی از نسل apple از بازماندگان هیپی ها بودند.یعنی بعد از همه آن شورشها و آنارشی گریها و احیانا غرق شدن در دنیای مواد مخدر و زن ها و موسیقی راک حالا ابزاری را تولید کرده اند که هم در راستای آرمانهایشان که همان آزادی های شخصی بوده و هم با همان تکنولوژی عملا به ساختار سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی جامعه شان خدمت کرده اند.و در تحکیم همان ساختار نقش داشته اند.و البته نکاتی که امیر ذکر کرد درباره نفس جامعه که همان یاغی ها هستند.اما در ایران...نمیدانم آیا ما آن راهی را که غربیها در تحکیم ساختار جامعه برداشته اند را رفته ایم که حالا از ورود یاغی ها و ساختار شکنان همان جامعه استقبال کنیم(اینها که میگویم سوال است نه نظریه)... ابراهیم حاتمی کیا که در سال 1376 یعنی در آغاز اصلاحات و تشکیل جامعه مدنی و در زمانی که همه مان قصد داشتیم پی و ریشه ان ساختمان را با هم بسازیم فریاد برآورد که این قوانین خشک اند و جا برای آرمانهایمان نیست.قهرمانش شد حاج کاظم قانون شکن و ضد قهرمانش سلحشور پاسدار قانون .کدام قوانین خشک؟کدام ساختار قانون مند؟ برای کدام تلاش میکنیم....مگر ما ساختمانمان را محکم کرده بودیم که از دانشجویانمان خواستیم بیایند و در راستای همان قوانین شورش کنند.که نتیجه اش شد 18 تیر که از اعتراض به بستن یک روزنامه رسیدند به خواستهایی بلند پروازانه که نتیجه اش آن شد دیگر برای بستن هیچ روزنامه ای هم سرشان را نتوانند بالا بگیرند(تو رو خدا امیر..این حرفها خط قرمزهایمان را رد نکرده)...در فوتبالمان هم همینطور...شما ضمانت میکنید علی کریمی با همان دریبلهای جادوییش که همه ما دوستش داریم بیاید و با دو تا مصاحبه یا احیانا دو تا تنش در اردوی تیم ملی همان ساختار نصفه و نیمه و شکل نگرفته تیم ملی را به هم بزند و ما را از جام جهانی محروم کند؟(تاکید میکنم ..اینها سوالند.نه نظریه) ...........اگر من در جام ملتها طرفدار ترکیه بودم چون میدانستم بر طبق قوانین فیزیک افزایش بی نظمی در یک ساختار منظم باعث رها شدن انرژی خفته ای مشود که خودتان شاهدش بودید و به همه ما دیدن بازیهایشان خوش گذشت.ولی مقایسه اش با محیط نامنظم ما صحیح است؟ میدانم این حرفها از من بعید است.ولی خوب ما اینجا چیزهای خوب یاد میگیریم...نه؟ و اینکه من هم از تصمیم رئیس جمهور خوشحال شدم.سیاست با مذهب فرق میکند...در سیاست حسن فاعلی ملاک نیست.حسن فعل کارگشا ست...

    امیر: به به آقای کاوه. خیلی خوشحال‌ام. چیزایی رو که من ظرف ده سال به‌شون رسیدم، خوشحال‌ام که برای تو این قدر زود گذشت. و این که سوال‌هات درسته. و این که اتفاقا همون ساختار قانونی باید تحمل سوال‌های حاتمی‌کیایی درباره ارزش اسطوره در چنین سازمانی رو داشته باشه. آخه ایجاد ساختار قانونی که هدف نیست. محمله. و از همه جالب‌تر این که بر اساس همون ماجرای اپل، چند تا مطلب نوشتم. و این که شنیدن چند جمله آخر همون مستند، باز بخشی از همون ده سال بود و خیلی چیزا یادم داد. و خوشحال‌‌ام که تو هم نکته‌اش رو گرفتی. و بالاخره چون در ابتدای اون راه طی نکرده‌ایم، باید قدر کریمی و حاتمی‌کیا رو بدونیم و حواس‌مون به‌شون باشه.
    کاوه اسماعیلی
    چهارشنبه 7 اسفند 1387 - 18:22
    -6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آنجا که گفتم" یاغی ها نفس جامعه هستند" منظورم نفس بود نه نفس....ای بابا...این که همان شد.شما نفس را به فتح ف و سین بخوانید..یعنی همان اکسیژنی که گرفته میشود و خدا کند که مازادش پس داده شود....

    امین
    چهارشنبه 7 اسفند 1387 - 20:21
    -2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    سلام امیر قادری بابا حالم رو گرفتی . این چه دعایی بود کردی . مرد حسابی فرگوسن خاصه یا موورینیو. دیشب که 180 درجه اختلاف نظر داشتیم . البته شانس اوردیدا . اخه مرد حسابی ادم تو زمین خودش این جوری بازی می کنه . حالا دو هفته دیگه بهتون نشون میدیم . اما امشب دوتامون باهم دست دعا میبریم برای برد یوونتوس و درخشش الکس. اگر امشبم مثل بازی با رئال بازی کنه چی میشه . به نظرت چیکار میکنیم؟

    امیر: این‌ام می‌بریم.

    چهارشنبه 7 اسفند 1387 - 21:20
    -6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    این آقای خاص چه تیپ خاصی هم داره! نمی دونم چرا هر وقت می بینمش، قیافه فرانسوا تروفو میاد جلوی چشام!

    اینتر بازی برگشت رو میبره،به قول رضا مارمولک، انشاءا... خدا قسمت کند...

    ح.گ.ح
    چهارشنبه 7 اسفند 1387 - 23:19
    -20
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    آقاي قادري درست مي فرماييد . به علت شلوغي سايت نتوانستم صفحه ي اصلي را ببينم و متوجه مطلبم نشدم . از اين بابت ممنونم دوست عزيز . آيا در خصوص مطالب بعدي امكان همكاري بيشتر وجود دارد؟

    امیر: حتما. منتظریم.

    پنجشنبه 8 اسفند 1387 - 0:15
    9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    کسی کامنت گذاشته درباره پخش فیلم دایره از شبکه آرته همزمان با پخش مراسم اسکار.بعد قادری زیرش برایش نوشته فرق اروپا و آمریکاست دیگر!-علامت تعجب از من است- هم آن کامنت و هم جوابش اشاره به این است که آمریکایی‌ها دنبال جذابیت و سرگرمی هستن اما اروپایی‌ها نه. ضدش هستند.- امیدوارم چنین برداشتی مثل نوشته آقای عقیقی درباره تارانتینو تخطئه نشود که من منظور مورد علاقه‌ام را از مطلب برداشته‌ام. اگر منظور دیگری بوده و می‌توانید برای این جملات بتراشید، بگویید و بنویسید- این چنین جوابی و اینطور حکم کلی دادن درباره یک قاره و مردمش و فرهنگ حاکم بر آن فقط از یک نفر برمی‌آید. کسی که معتقد است که باید پدیده‌ها را جدی گرفت و سرسری باهاشان برخورد نکرد اما به طور مدام در حال برخورد سرسری با پدیده‌هاست و به قول ایرج کریمی عزیز خودش را موقعیت ارائه حکم‌های کلی هم دیده. و به طور مدام دارد بی‌سوادی را جای سواد و سطحی‌نگری را جای نگاه عمیق به خورد مخاطب‌ها می‌دهد. اما در مقابل این نگاه سرسری و سطحی، می‌شود یک چیز را معرفی کرد که مخترعش اروپایی هستند و دنباله‌ دهنده‌اش هم خودشان هستند و همچنان هم پی‌گیری‌اش می‌کنند. چیزی که قدرت و جذابیت این را دارد که می‌تواند کل صنایع سرگرمی‌سازی آمریکا را یک‌جا ببلعد. یعنی هالیوود و لاس‌وگاس و موسیقی پاپ و دیزنی و مک‌دونالد یک‌جا در مقابلش شکست می‌خورند. فوتبال را اروپایی‌ها-همین‌ها که در شب مراسم اسکار، دایره پخش می‌کنند- اختراع کردند و ادامه‌اش داده‌اند و تبدیلش کردند به مهمترین صنعت سرگرمی‌سازی دنیا که در آن واحد قدرتش را دارد که کل جهان را تحت تاثیر قرار بدهد. آنقدر که نه تنها شبکه‌ای به پخش دایره و بیننده‌ای به دیدنش فکر نکند که کشتار غزه و انتخابات آمریکا و جنگ عراق را به دست فراموشی می‌سپارد. یادم هست سالی که قرار بود جام‌جهانی در آمریکا برگزار شود، چند روز قبل از شروع بازی‌ها طبق آمارگیری خود آمریکا‌یی‌ها شصت و چند درصد مردم‌شان از برگزاری این مسابقات خبر نداشتند و به آن بی‌توجه بودند. حالا اگر ما هم مثل قادری سطحی‌نگر بودیم- نباد هرگز چنین- با کنار هم گذاشتن شبکه‌های اروپایی که با قرارداد چند میلیونی حق پخش آن بازی‌ها را خریده بودند و فوج‌فوج اروپایی‌هایی که به آمریکا می‌رفتند برای دیدن از نزدیک بازی‌ها و مردمی که در کشورشان از این واقعه بی‌خبر بودند و تلاش دولت هم برای تشویق‌شان به حضور در استادیوم بی‌نتیجه بود، به این نتیجه می‌رسیدیم که خب این تفاوت آمریکا و اروپاست دیگر و در یک خط طومار ملتی بزرگ و تاثیرگذار یک قاره را در مقابل مردمان یک کشور در هم می‌پیچیدم و می‌رفتیم سراغ پدیده‌ بعدی که تکلیفش را روشن کنیم. حالا پدیده بعدی چیست ؟ تیم رئال مادرید؟ جیم جارموش؟ ناصر تقوایی؟ احمد شاملو؟ مجله فیلم؟ ایرج کریمی؟ کدام؟

    امیر: ممنون از توجه‌ات. اما واقعا منظورم این نبود: « آمریکایی‌ها دنبال جذابیت و سرگرمی هستن اما اروپایی‌ها نه.»
    علی کوچولو
    پنجشنبه 8 اسفند 1387 - 0:35
    1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به کاوه: جامعۀ ما دارای نظم یکدستی از دروغ و ریا و تطاهر است. قانون این جامعه هم مرید و تابع نظم آن است. پس می توان آنهایی را که صداقت و جسارت و صراحت دارند را یاغی نامید. این مسئلۀ چندان پیچیده ای نیست. تو اینجا را با غرب مقایسه نکن. همه چیز به خودی خود حل می شود.

    رضا بهروز
    پنجشنبه 8 اسفند 1387 - 8:54
    2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    سلام امیرخان خیلی منتظرش بودم و بالاخره نقدت رو بر In Bruges تو مجله فیلم خوندم خوندم. مطمئن بودم فیلم In Bruges خود جنسه برای خوندن یه مقاله مشتی از امیرقادری. اما واقعیتشو بگم یه مقدار تو ذوقم خورد. چرا انقدر کوتاه؟ چرا انقدر کلی؟ چرا اصلا به خود فیلم و لحظه هاش نپرداختی؟ بخش اعظم همون مقاله کوتاهت هم که نقل یه مقاله دیگه بود در باب طنز کنایی! خدارو شکر مقاله خانم نصراللهی خیلی بیشتر به خود فیلم پرداخته بود و کمی ما رو همراه کرد. مگه نه اینکه خوشتر آن باشد که سر دلبران/ گفته اید در حدیث دیگران. همه دوست دارن یه منتقد دیگه در باره فیلم محبوبشون صحبت کنه و رازگشاییش کنه. نمیدونم شاید دیگه وقت نوشتن یه نقد مفصل و روبراهو نداری. شاید دیگه حوصله اش رو نداری و اصلا شاید دیگه لزومی نمی بینی نقد جزئی نگری بنویسی و ترجیح می دی در هر نقد به عنوان کردن نکاتی بسنده کنی. من و خیلی های دیگه سالهاست کارهای شمارو دنبال می کنیم و سیر نوشته هاتو دیدیم که چطور به این حالت رسیده. هنوز انتظار از شما با توجه به نقدهای خوبی که ازت خوندیم زیاده اما انتظار کم فروشی دیگه ازت نیست. موفق باشی در مقالات آینده.

    امیر: درباره نقد در بروژ حق با شماست رضا جان. افتاده بود توی جشنواره فجر و حیف‌ام اومد که این شماره چاپ نشه. پس فقط به نکته اصلی که می‌خواستم به‌اش اشاره کنم بسنده کردم. برای خودم این متن مهمی بود، ولی این که نقد جزئی‌نگری نبود، حق با توست. ولی نکته‌ای توی این متن به‌اش اشاره کردم رو خیلی دوست دارم. نقدهای مفصل‌تر باشه برای پرونده‌های بعدی. ضمن این که بعضیا هم شاکی هستن که چرا گاهی این قدر مفصل و طولانی می‌نویسم!
    سینا
    پنجشنبه 8 اسفند 1387 - 13:42
    -8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    ما هی کامنت از خودمون صادر میکنیم . تو هی حذف میکنی . ولی اگه خدای نکرده ، زبونم لال با قوانین "کشورت "مغایرت نداره بذار اینو بگم . نخواستی همش رو حذف کن . گفتیم آخه استاد کجا بریم . یعنی میگی کوروش رو تنها بگذاریم . بعد دیگه با چه رویی بریم شیراز . گفتیم ما همینجا هستیم . ما الان 2500 سالمونه ( بلکم بیشتر) . حق آب و گل داریم . استاد شما خواستی شما برو . ما از اینجا تکون نمیخوریم . ما استاد مثل شما نیستیم . در دنیای ما جا برای همه هست . جا برای شمایی که به ما فحش میدهید هم هست . جا برای سیاه و سفید ، قرمز و آبی ، ملحد و معتقد . تا بخواهید جا داریم .بی آرمانی آرمان ماست استاد . چون به تجربه دریافتیم آرمان ایدئولوژی میسازد و ایدئولوژی خون انسانیت را میمکد . استاد قلب های ما بزرگ است . حصار نداریم ، مرز نداریم ، دور خودمان و آرمانمان خط نکشیدیم . ما خدا نیستیم استاد . ما هم خدا داریم . خدای خودمان را . استاد ما بیرون نمیرویم . ما را به این خاک زنجیر کرده اند. ما پشت رستم ایستادیم ، حتی اگر دشمنش اسفندیار باشد . اسفندیار رویین تن است و باید چشمش را بزنیم ... آری استاد شما نگران ما نباشید ، نگران کشورتان ! هم . ما آن را با هیچ کس قسمت نمیکنیم ، میان هیچ کس تقسیم هم نمیکنیم . ما یک کل واحدیم . آسوده بخوابید ... .

    ح.گ.ح
    پنجشنبه 8 اسفند 1387 - 23:16
    1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقاي قادري مطلبي پيرامون فيلم قبلي كاهاني ( آنجا ) برايتان اي ميل كردم . چك كنيد تا مطمئن شم رسيده است .

    ح.گ.ح
    پنجشنبه 8 اسفند 1387 - 23:23
    -13
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    حالا بريم سر پرونده ي در بروژ . امير جان قادري من هم با حرف رضا بهروز خيلي موافقم . توي ذوق من هم خورد . اساسا كسايي كه تو رو ميشناسند بايد توي ذوقشان بخورد با اين مطلب . اگر نخورد يعني تو را نمي شناسند . با علم بر اينكه تو از طرفداران پر و پاقرص در بروژ هستي ( و اتفاقا من هم شديدا هستم ) ، انتظار بيش از اينها را داشتيم . اينكه به تقريبا يك صفحه ، آن هم بيشتر از نوع نقل قول بر بخوريم ، كمي توي ذوقمان زد . كاش كمي اين علاقه ات به فيلم را مي شد در خود متن هم ديد . از تو نقدهاي پرشور تري نسبت به فيلمهاي نه چندان مورد علاقه ات خوانديم . مي دانم كه قصد داري بيش از اينها بهش بپردازي . اما هرچيزي نو برش خيلي مي چسبه ها ؟ حيف شد . ايشالا با بنجامين باتن جبران كني

    شیده
    جمعه 9 اسفند 1387 - 1:58
    13
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام

    مطلب الهه و توجه همیشگی و بجاش به کتاب های خوب باعث شد که یادم بیاد چقدر به همفکری و نظرتون درباره ی کلی کتاب که حالا یا خوشم اومده یا یه جورایی خبر سازند نیاز دارم گفتم اول از ایرونی ها و رضا امیر خانی شروع کنیم که این روزها خیلی خبر ساز شده و فکر می کنم بین کتاباش هم بی وطن جایگاه خاصی پیدا کرده به هر حال اگه تا حالا در موردش بحث نکردید (من یه مدتی نبودم) خوشحال میشم نظرتون را بدونم

    سینا
    جمعه 9 اسفند 1387 - 10:36
    15
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    1- دو تا کامنت با هم فرستادم . یکی اش اینجا نیست . دلیلش رو نمیدونم چیه . دو حالت وجود داره یا به دستت نرسیده . یا اینکه بنابر توصیه ای که بهت کردم انداختی اش تو سطل آشغال . رو همین حساب دوباره میفرستمش . بحث تعیین تکلیف و تهدید این چیزها نیست . بحث سر حرمت و این حرفها است . دوباره تاکید میکنم یا بدون حذفیات یا که اصلا بیخیال...

    امیر: پس بی‌خیال سینا جان.
    رضا
    جمعه 9 اسفند 1387 - 16:30
    -16
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای عطص : برای اولین بار من و تو به یک نقطه ی مشترک رسیدیم که از یک طرف می تواند فرخنده باشد که به چنین نگاهی رسیده ایم و از یک طرف می تواند کمی غم انگیز باشد به این خاطر که نقطه ی مشترکمان تقریبا نقطه ی پایان بحث هایمان است . بله رفیق ! حالا من هم حس می کنم بحثمان فقط دور باطل زدن است . به چند دلیل : اول اینکه تو خیلی راحت می توانی برای همه چیز حکم صادر کنی ( البته شاید من هم در نگاه تو این چنین باشم ) یعنی راستش را بخواهی من هیچوقت جرات نکرده ام بگویم شعر فروغ اگر این طور بود بسیار قشنگ تر می شد . نکته ی دیگر من در کامنت قبلیم نوشتم سینمای کوئن ها و تو هم در جواب به سینمای آنها و نه فیلم یکی مانده به آخرشان ارجاع دادی و حالا کمی داری در صورت مسئله دست می بری . مورد بعد هم اینکه با این همه بحث کردن ( تازه بحث های قبلی را هم اضافه کن ) آخرین نتیجه ات از نگاه من به سینما این می شود که می توانم با هر کسی به پیک نیک بروم . خب با این وضعیت حرف دیگری باقی نمی ماند . واقعا چه می توان گفت ؟ ما با دو نگاه متفاوت به سینما داریم و من حداقل امیدوار بودم بتوانیم با نگاه همدیگر آشنا شویم . بگذریم ......فقط به عنوان آخرین نکته اینکه باور کن منظور من از صحبت در مورد سینما جدا کردن فرم از محتوا نیست آخر تا آنجا که یادم می آید از اولین اصول سینما همنهشتی فرم با محتوا بود ( رجوع کنید به بخش اهمیت فرم از کتاب هنر سینما )

    رضا
    جمعه 9 اسفند 1387 - 16:32
    4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای کاوه ی عزیز : خودت بهتر می دانی بحث من در باره ی دوست داشتن یا نداشتن چیزی نیست ؛ بلکه بر سرلحن و نوع زبانی است که به کار می گیریم . مثلا اینکه من خود جعفر پناهی را بسیار بیشتر از فیلم هایش دوست دارم ( از همین مصاحبه ها و رفتارهایی که از او دیده ام این را می گویم و شاید در برخورد نزدیک دیگر دوست داشتنی نباشد ) و از بین فیلم هایش دایره و طلای سرخ را دوست دارم . دایره را به خاطر تجربه ی فرمی اش ( هشت سال قبل که پناهی دایره را ساخت هنوز این مدل فرم اینقدر همه گیر و اعصاب خرد کن نشده بود ) و طلای سرخ را به خاطر سیال بودن و بی پروایی اش دوست دارم . به این خاطر که آنقدر جرات داشت که حسین آقای پیتزا فروش پیتزاهایی که برای آن پارتی آورده بود بین پلیس ها و آدم های که آن اطراف بودند پخش کند. چون آنقدر رها و آزاد بود که بگذارد حسین آقا در آن خانه ی شیک بالای شهر خوب دور بزند و مشروبی هم بخورد و سونا و جکوزی هم برود . آنقدر جرات داشت که بتواند در مورد لکه ی روی سرامیک حرف بزند و ...... خلاصه اش اینکه من هم کشته مرده ی فیلم های پناهی نیستم که بخواهم برای دفاع از او از ادم نازنینی مثل تو که توی رشت آنقدر طرفدار هم دارد ( مواظب خودت باش کاوه . استادی داشتیم که در این مورد حرف های بامزه ای می زد که حیف نمی شود اینجا بیانشان کرد ) انتقاد کنم . همه ی بحث من سر لحن و زبان نوشتار است . مورد هادی چپردار هم دقیقا همین است . اتفاقا او به نظرم مثال بسیار خوبی برای بحثمان است . کسی که چندین سال صفحه ی سون لاو سیتیز مجله ی هفت را می نوشت و لحن طنزی را برای نقد انتخاب کرده بود که هم بسیار برنده بود اما همیشه لحنی که شایسته ی یک نویسنده و منتقد است حفظ کرد . در ضمن خودِ هادی هم جزو کسانی است که هم سن امیر است و تقریبا با او کارش را شروع کرد . پس این حاصل یک نگاه از بالا نیست و من هیچ توهینی در آن ندیدم . نمی خواهم اینجا نوشته ی او را تفسیر کنم ؛ اینها را هم فقط به این خاطر گفتم که به نظرم آن چند خطی که از نوشته اش جدا کردی مطلقا معنای کل نوشته و آن چیزی که تو اشاره کرده بودی نمی داد .

    رضا
    جمعه 9 اسفند 1387 - 16:36
    6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای امیر : اول از همه لینک آن مطلب در مورد پخش کننده ی میلیونر زاغه نشین که در اخبار سایت منتشر شد ( منبع هم خود سایت است ) :

    http://www.cinemaema.com/module-pagesetter-viewpub-tid-26-pid-305.html

    اما جدا از این مورد حالا که بحثش شد بگذار بگویم چرا معمولا از سایت انتقاد می کنم و این انتقادهایم تمامی ندارد .

    بزرگترین مشکل من با سایت سینمای ما سهل انگاری است که در پس عملکردشان وجود دارد . به نظرم اصلا سایت رویکرد خاصی به هیج موضوعی ندارد و اینجا عملا فقط به یک وبلاگ پر بیننده تبدیل شده . منظور من این نیست که باید فقط در مورد سینمای متفاوت صحبت کرد و نباید به فیلم های عامه پسند بها داد . من هم مثل شما معتقد به جدا کردن این دو از هم نیستم تا در بازی خسته کننده ی فیلم هنری و فیلم تجاری شرکت کنم . اما مسئله این است که سایت سینمای ما فقط یک بازتاب دهنده تبدیل شده که برای مخاطب خودش ساده ترین خوراک را فراهم می کند . سایت تا به حال هیچوقت مخاطب اش را به دیدن کمی آن طرف تر دعوت نکرده . همه ی آنچه اینجا می بینیم تنها بازتاب آن چیزی است که در مجلات زرد در حال اتفاق افتادن است و درست به همین خاطر است که می گویم سایت به هیچ موضوعی نگاه خاصی ندارد . اینجا جایی است که هم نقد فیلمهای قابل قبول خوانده ایم و هم مبتذل ترین خبرهارا و اگر سایت مبتذل است به این خاطر است که تعداد خبرهای زرد با نقد خوب قابل قیاس نیست ؛ چون سایت تنها هر چیزی که بیرون اتفاق می افتد را بازتاب می دهد . این وسط انگار هیچ مشکلی هم وجود ندارد . تعداد مخاطبان سایت روز به روز در حال افزایش است و این انگار برای صاحبان سایت کافی است و کاری به این ندارند که سطح اخبار و نقد ها چقدر پایین است . مثالش خود من که فکر کنم چهار پنج بار برای سایت چیزی نوشتم و به نظرم ( بدون هیچ تعارفی ) حداقل در دو مورد وحشتناک ضعیف نوشته بودم . اما چون هیچ فیلتری اینجا وجود ندارد مطالب من به راحتی در صفحه ی اول سایت کنار مطلب خوب کسی مثل مصطفی جوادی قرا می گیرد .

    به رسم این روزها که می گویند انتقاد باید سازنده باشد پیشنهادی هم برای سایت دارم که به نظرم می تواند شروع راهی باشد که حداقل می داند قرار است به کجا برسد . به نظرم می شود نقد فیلمهای ایرانی و خارجی را از خود سایت جدا کرد و به بخش مستقلی با عنوان ماهنامه ی سینمای ما منتقل کرد . می تواند مثل هر ماهنامه ای سردبیر داشته باشد و با توجه به آن سیاست ها در مقابل هر فیلمی واکنش نشان دهد . مثلا نقدهای بسیار خوبی که در بخش سینمای جهان از فیلم های مهم و از نویسندگان معتبر خارجی ترجمه می شود به صورت منظم و با بهانه های مناسب کنار نقدهای نویسندگان خود سایت قرار گیرد . این طور مثلا وقتی به سراغ فیلم شما زنده ها ی روی اندرسون می رویم می توانیم پرونده ی خوبی درست کنیم و مثلا آن تک نقدی که پیمان جوادی در سینمای جهان ترجمه کرده آن طور کم مخاطب باقی نماند . این طور می شود از بین مخاطبان سایت از کسانی که استعداد بالایی دارند استفاده کرد( کاری که در آن طرح متشرکمان هم قرار بود انجام دهیم و حالا به نظرم فرصت و فضای بهتری برای این کار است ) و از همه ی اینها مهمتر اینکه همه ی نقدها از فیلتری می گذرد و نمی گذارد هر نقدی در سایت قرار گیرد .

    خلاصه اش اینکه به نظرم اگر واقعا سایت علاقه ای به چنین کاری داشته باشد و بتواند به مخاطب اش نشان دهد که این واقعا یک نشریه ی سینمایی است ( کاری که مثلا با صفحه ی سینما در تلویزیون نتوانست بکند و فرصت بسیار خوبی از دست رفت ) می شود تمام وسواس و دقتی که در همه ی مان وجود دارد به کار بگیریم و واقعا یک ماهنامه ی سینمایی ( به مفهوم واقعی کلمه ) در سایت تشکیل دهیم

    sana
    جمعه 9 اسفند 1387 - 18:59
    3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    با نظر مهرداد(در صفحه 5) در مورد عکس و مقاله و....... موافقم خیلی ایده ی خوبیه من پایم از امروز تو فکرشم.

    امیر: دقیقا.
    آرش
    جمعه 9 اسفند 1387 - 23:12
    -13
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    امیر جان هیو جکمن به میکی رورک گفت تاخیر 7 ثانیه ای رو 20 ثانیه میکنیم نه 5 ثانیه وقت داری! تو سایتم که خودتون نوشتید چرا اینجوری گفتی؟!

    امیر: راس می‌گی. اشتباه کردم.
    کاوه اسماعیلی
    شنبه 10 اسفند 1387 - 0:0
    -20
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقا بعد نمیتوانی لینک این برنامه های سینما صدا را که میروی اینجا بگذاری تا ما هم که وقت نمی کنیم بعدا بشنویم.

    هادی
    شنبه 10 اسفند 1387 - 0:26
    -3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    کلنل: هی جنوبی، از جات تکون نخور. _: مسلح نیستم شمالی. کلنل: منم از همین ناراحتم. هرکی گفت برای چه فیلمیه؟

    امیر: فکر کنم فیلم‌اش رو ندیده باشم. حتی برام آشنا هم نیست.
    امین
    شنبه 10 اسفند 1387 - 1:38
    -9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امیر عزیز من امشب جایی مهمونی دعوت بودم نتوستم برنامت رو ببینم . اگه امکان داره متن گفت و گوها یا خود برنامه رو برای دانلود روی سایت بذارید. ممنون میشم.

    شيما مشهدي
    شنبه 10 اسفند 1387 - 13:29
    -3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    كار امير قادري بيشتر مواقع خوب بوده و همچنان هست. اما آقا امير قبول كن اين پرونده "در بروژ" ضعيف تر از بقيه كارهات بود. نمي دونم چرا همه بايد از كار شماها تعريف كنن؟ تو اين پرونده كار خودت خوب بود. كار جواد رهبر متوسط بود(مثل هميشه نبود). حالا چون تماس گرفته با آقاي ايكس در اروپا يا آمريكا صحبت كرده كه حتما نبايد خوب باشه. كار صوفيا خيلي ضعيف بود(چون صوفيا اصلا منقد نبوده و نيست. بيشتر ترجمه كرده). به هر حال شايد سطح توقع ماها از شما خيلي بالاست. ظاهرا يواش يواش بايد سطح انتظاراتمون رو از امير قادري پايين بياريم ديگه.

    سمیرا کردنیا
    شنبه 10 اسفند 1387 - 16:1
    -11
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام

    فایل برنامه ی رادیویی سینما صدا رو می تونید اینجا پیدا کنید:

    www.iranseda.ir

    سمیرا کردنیا
    شنبه 10 اسفند 1387 - 16:22
    -10
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    من همیشه از نقل قول کردن می ترسیده ام. اینکه طرف مقابلت گمان کند تو همه ی مطلبی که تکه ای از آن را نقل می کنی می دانی، آزار دهنده است. این جمله از ارسطو را استادمان(دکتر بهزاد قادری) سر کلاس به ما گفته اند که به نظرم به کار آن چند نفری که اینجا در مورد فرم و محتوا با هم بحث دارند بیاید : صورت، جوهر است. Form is Essence این دو تا لینک هم مربوط به دو مطلبی است که در زمان جشنواره در مورد بهرام بیضایی در روزنامه ی اعتماد چاپ شده است و حالا در سایت شخصی نویسنده موجود است: http://www.kargadan.net/article.aspx?id=127 http://www.kargadan.net/article.aspx?id=128

    امیر: مثل همیشه از حضورت خوشحال شدم سمیرا. با سمیرا از زمان مجله یک هفتم و ستون مرد ابله‌اش آشنا شدم و همیشه این حسرت را دارم که چرا شده در همین روزنوشت چیزی نمی‌نویسد. ضمن این که آقای دکتر بهزاد قادری استاد شماست؟ اگر شد خیلی خیلی سلام مرا خدمت ایشان برسانید. و این جمله ارسطو که شاهکار است. همان چیزی است که در طول همه این سال‌ها فراموش‌اش کرده‌ایم.

    عطص
    شنبه 10 اسفند 1387 - 20:54
    9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به آقا رضای خوب: « راستش را بخواهی من هیچوقت جرات نکرده ام بگویم شعر فروغ اگر این طور بود بسیار قشنگ تر می شد . » & « فقط به عنوان آخرین نکته اینکه باور کن منظور من از صحبت در مورد سینما جدا کردن فرم از محتوا نیست آخر تا آنجا که یادم می آید از اولین اصول سینما همنهشتی فرم با محتوا بود. » .......... این دو جمله از این جهت برای من جالب بود که فهمیدم در رساندن و فهماندن اصل مطلب به طرف مقابل ام چقدر ناتوانم. باید کمی فصاحت و بلاغت کار کنم. شاید هم خنگ تر از پیش شده ام و خبر ندارم. مثلاً فکر اش را بکن. آخر چطور می توان از شعر لذت برد و خوب و بد اش را تشخیص نداد؟ زیبا و زیباتر اش را درک نکرد؟ یا چطور این اصل همنهشتی به نفع فرم مصادره می شود؟ چطور می توان محتوا را بی خیال شد و .... ول اش کن عزیز. هر چیزی باید به هرچیزی بیاید. اصل همنهشتی! این یک حکم کلی است. من هم به بحث و جدل نمی آیم. پس فعلاً .

    احسان ب
    شنبه 10 اسفند 1387 - 22:32
    4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    این بامزه ترین لحظۀ برنامۀ دیشب رادیو گفتگو بود به نظرم:

    سعید قطبی زاده داشت از این حرف می زد که اکادمی معمولأ برای نقشهای خاص به بازیگرها اسکار می دهد که لزومأ بهترین بازی آنها هم نیست و چارلیز ترون را مثال زد که برای هیولا اسکار گرفت.

    امیر قادری: چارلیز ترون مثلأ برای کدوم فیلم باید اسکار می گرفت؟

    سعید قطبی زاده بعد از مکثی نسبتأ طولانی و با یک لحن فوقالعاده: برای همۀ فیلماش باید می گرفت.....و خندۀ جمع.

    خیلی باحال بود این تیکه کلی خندیدیم مرسی!

    ح.گ.ح
    شنبه 10 اسفند 1387 - 23:44
    17
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    خداكنه وقت بكنم بيام و در بروژ رو دوباره ببينم . اميدوارم آقاي حاجي مشهدي اون موقع توي حوزه باشند و با خودش بيايم . جلسه ي نقدش هم برام جالبه . يه عشق در بروژ قطعا برنامه ي خوبي چيده براي جلسه .

    راستي آقاي قادري ، مطلب كاهاني را چه شد ؟ چطور بود ؟

    عکاس
    يکشنبه 11 اسفند 1387 - 1:43
    -6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    من کلی فکر کردم متوجه نشدم چرا تو reader هانا اشمیتز اعتراف کرد گزارش رو خودش نوشته در حالی که سواد نداشت و برای همون هم به حبس ابد محکوم شد، کلی هم رو سواد نداشتنش تاکید شده بود، یه هم میشاییل به استادش گفت چیزی می دونه که میتونه رو حکم دادگاه تاثیر بذاره ولی دیگه ادامه نداد. شما متوجه شدین؟

    رضا رادبه
    يکشنبه 11 اسفند 1387 - 4:39
    20
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    دمت گرم برادر با این پوستر فیلم تارانتینو ، خوش سلیقه گی ات در این که عکس رو با همان سایز اصلی گذاشتی از انتخاب پوسترت هم بهتره!

    امیر: نکته‌اش را گرفتی... مثل همیشه!

    سینا
    يکشنبه 11 اسفند 1387 - 14:1
    -10
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آره بی خیال بیاین حرفهای زرد بزنیم ! از این کافه لعنتی ات که دل نمیتونیم بکنیم . واسه همینه با اینکه میدونیم یکی دو بار در روز کامنت ها رو اینجا میگذاری باز ما روزی هفت هشت بار میایم اینجا سرک میکشیم . ( ربطی به بیکاری نداره ها . درست که بیکاریم ولی کار واسه انجام دادن زیاده . ) حتی اگه بدونبم اینجا چیز زیادی بهمون اظافه نمیشه اما وقتی میبینیم چند نفر با چه شور و حرارتی از فیلمهای مورد علاقه شون حرف میزنن نمیتونیم دل بکنیم . آقا نمیتونیم . خب اون بی خیال من یک معنی میداد ولی بی خیال امیر هزار تا ! مخصوصا وقتی قبلش "پس " آورده یود . گرفتم داداش . جون تو . اصلا تقصیر من که فکر میکنم امیر قادری منجی بشریت ، همینکه منجی این سینمای بحران زده باشه کفایت میکنه !!!!!!! خب یک نوشته در باب فوتبال ، داوری ، اکبرپور ، دست های پنهان : سیاوش اکبرپور در محوطه جریمه تیم پیکان در حالی در پی واقع شدن در یک موقعیت تک به تک گل با خطای مدافع تیم حریف مواجه شد ، که دست از حرکت بازنداشت و این با عدم درک درست از این شرایط ویژه و استثنایی داور مسابقه را متقاعد کرد که به راحتی از کنار این حرکت گذر کرده و دستور به ادامه بازی دهد . مدتی این مساله ذهنم را به خود معطوف داشته بود که در یک دیدار فوتبال اگر بازیکنی با خطای یاران تیم مقابل متوقف شود و یا خللی در روند حرکتی وی ایجاد گردد ، و باز مصر به ادامه حرکت برای رسیدن به هدف تلاش نماید آیا داور بازی حق دارد وی را از پیشروی بازداشه و اعلام به خطا نماید . و آیا اصولا حوزه دخالت داور در مسابقه و تلاش برای احقاق حق تا کجا معنا یافته و وی در تا مرحله ای و در چه شرایطی میتواند در جریان بازی توقف ایجاد نماید . و حضور خود را به عنوان قاضی میدان مسابقه تحمیل بر شرایط نماید . در پی رخداد هر خطایی از جانب طرف مقابل در یک مسابقه فوتبال بازیکن صاحب توپ و موقعیت میتواند دو راه را برگزیند . راه اول دست کشیدن از ادامه مسابقه به شکلی آشکار و به گونه ای است که داور میدان را از اتفاقی که بر او گذشته مطلع نموده و بدین وسیله شانس خود را برای استفاده از فرصتی که در پی اعلام خطا بدست خواهد آورد امتحان نماید . این تصمیم اما میتواند با توجه به قوانین داوری به نوعی شبیه سازی از سوی قاضی مسابقه فرض گشته و خطر دریافت کارت زرد را به همراه دارد. همینجاست که مساله لزوم تطابق شدت خطای انجام گرفته و عکس العمل متعاقب آن را در ذهن تداعی میگردد. در این حالت است که هشیاری بازیکن نه به قصد فریب داور بلکه به جهت آگاه نمودن وی از اتفاقی که بر او رفته و موجبات ایجاد خلل در روند حرکتی وی را فراهم آورده ، معنی پیدا میکند . در این زمان است که بازیکن صاحب توپ و موقعیت میتوند با یافتن بزنگاه مناسب در شرایطی که برای نمونه با تکل مدافع تیم حریف مواجه میگردد ، خود را زمین انداخته و این حتی در صورتی است که شرایط ادامه بازی و تملک توپ را همچنان در خود احساس کرده و اما شرایط مناسب گذشته را از دست رفته میبیند . در این مواقع است که داور مسابقه سوای اینکه بازیکن در شرایطی که در آن قرار گرفته آیا قادر به ادامه بازی بوده یا نه و این میتواند تا حدودی به شرایط فیزیکی و آمادگی جسمانی وی نیز مرتبط باشد ، خواست مهاجم را درک نموده و اعلام به خطا مینماید . این گونه است بازیکن به عوض بزرگ نمایی در خطای رخ داده ، میتواند موقعیت مناسب را یافته و عکس المل مطابق با آن را بروز داده و از آن در جهت رسیدن به مقصود استفاده مینماید . در رابطه با خطاهای نرم یعنی خطاهایی همچون گرفتن پیراهن ، قدر مسلم نیروی کافی برای به زمین افتادن مهاجم وجود نداشته و این از دید و درک داور پنهان نمیماند ، در این حالت توقف اعتراض آمیز میتواند مثمر ثمر واقع گشته و داور را وادار واکنش نماید . این ها همه در البته خواست بازیکن را مد نظر قرار میدهد ، و هشیاری و ذکاوت وی را میرساند . اگر بازیکنی آنقدر قدرت تشخیص نداشته باشد که در قبال خطای آشکار در محوطه جریمه تیم حریف تمایل به ادامه حرکت داشته و شانس اعلام خطای پنالتی را از تیم خود سلب نماید ، آیا باید داور را مقصر قلمداد کرد . شاید در شرایط به وجود آمده برای مثال رو به رو شدن با دروازه خالی و در حالتی که موقعیتی نزدیک به صد در صد برای رسیدن به گل وجود دارد و با نظر به اینکه شانس گل شدن ضربه پنالتی دست بالا90 از 100 است ، این تصمیم کمی عاقلانه به نظر برسد . اما اینکه موقعیتی که اکبرپور در آن قرار گرفته بود دارای چنین مختصاتی بود ، بحثی جداگانه و مصداقی تر است . راه دوم هم همانطور که شرح آن رفت راهی است که بازیکنانی مانند اکبرپور در یک فوتبال غیرحرفه ای و سطح پایین برمیگزینند . و در این میان راه سومی وجود ندارد . اینکه یک بازیکن قصد هدر نرفتن و نسوختن فرصت ایجاد شده همچنان به سمت دروازه حریف یورش ببرد و در انتها با نرسیدن به مقصود و خراب کردن موقعیت بدست آمده از داور مسابقه طلب مداخله و احقاق حق و جریمه بازیکن خاطی را بنماید ، مطاقا دور از اصول حرفه ای است . و به بیان ساده تر نمیتوان "خر" و "خرما" را همزمان طلب کرد . این مسلما با شرایطی که از آن به آوانتاژ تعبیر میگردد ، متفاوت بوده . چرا که در حالت آوانتاژ داور در رابطه با خطای انجام شده خودسرانه و با عدول از قوانین کلی و رسمی و با در نظر گرفتن صلاح کار به سود تیم مهاجم و از ننفس نیفتادن روند مسابقه از مداخله و اقدام قانونی پرهیز نموده و از خطای رخ داده چشم پوشی میکند . تبعات یک چنین تصمیمی قطعا به عهده خود داور بوده ، و این چنین است که امکان بازگشت به تصمیم درست آن هم در فرجه زمانی مشخص و تعریف شده ای فراهم می اید . این شرایط زمانی است که بازیکن صاحب توپ کاملا فرصت را از دست داده و حرکت به توسط سایر هم تیمی های وی پی گرفته میشود . در غیر چنین صورتی تشخیص توان برای ادامه به عهده خود وی بوده و داور حق مداخله را نخواهد داشت . در حالتی برخی داوران عجولانه و بدون توجه به شرایط بازیکن از سوت خود استفاده میکنند که این همان مفهوم "کاسه داغ تر از آش" را به ذهن متبادر میکند . خطر روبه رو شدن داوران بی سواد و محافظه کار تمام این معادلات را به هم میریزد . خدا کنه نصیرزاده کارشناس داوری این هفته نود نباشه . چون من حرفش رو دربست قبول دارم . و این خطر ضایع شدن بنده را به همراه خواهد داشت . به امید قهرمانی استقلال ...

    امیر: ممنون از مطلب خوب‌ات. هر چند وقت به نظرم می‌رسد این کافه به آدم‌های منطقی و با حوصله‌ای مثل تو و ف.م.ا احتیاج دارد که کامل شود.

    برديا
    يکشنبه 11 اسفند 1387 - 15:33
    -9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امير قادري عزيز من هم تا اندازه اي با شيما مشهدي موافقم. پرونده "در بروژ" اصلا مثل كارهاي سابقت نبود. نمي دونم چرا نثر جواد رهبر ديگه دوست ندارم. اما واقعا صوفيا نصرالهي مگر منتقده؟ به هرحال.

    امیر: من معمولا در این بحث‌ها شرکت نمی‌کنم، ولی چون اسم این بچه‌ها زیاد تکرار شده... همین امروز هوشنگ گلمکانی سردبیر ماهنامه فیلم می‌گفت نقدهای صوفیا رو واقعا دوست داره و این ترجمه‌هاشه که به خوبی نوشته‌هاش نیست. این از این. درباره جواد هم فقط حرف من این است که اگر کس دیگری را می‌شناسید که با تسلط جواد ترجمه و گفتگوی فرنگی انجام بده و درباره چنین موضوع‌های خاصی نظرهای اریجینال مطرح کنه، معرفی‌اش کنید. اتفاقا همین امروز با هوشنگ داشتیم درباره مطلب جواد در پرونده وال.ئی (که قراره همراه خوب بد زشت اگه خدا بخواد در شماره عید مجله دربیاد و شرمنده؛ ولی هر دو پرونده شاهکار شده‌اند!) صحبت می‌کردیم که باز چه قدر خوب شده. البته شما و باقی بچه‌ها کاملا حق دارین نظرهاتون رو درباره این پرونده این جا می‌نویسین. هم لطف می‌کنین و هم به بهتر شدن کارمون کمک می‌کنین. فقط خواستم بگم من و هوشنگ هم مطالب صوفیا رو دوست داریم و هم ترجمه‌ها و گفتگوها و مطالب جواد رو. و این که هر کسی نظر خودش رو داره. آخه مگه گفتگوی به اون خوبی با فیلمبردار در بروژ کار ساده‌ایه؟ فقط خدا کنه این اظهار نظر من، باب باقی انتقادها رو نبنده. طبعا درباره مطلب خودم هم هیچ دفاعی ندارم.

    Reza
    يکشنبه 11 اسفند 1387 - 18:18
    5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    " فراست/ نیکسون" رو دیدم و خیلی ازش خوشم اومد . یه فیلمنامه فوق العاده و پر از جزئیات به همراه کارگردانی عالی که خودش رو محدود به ارجاع های سیاسی نکرده و مسائلی مثل بازنده یا برنده بودن در زندگی رو به زیبایی به نمایش درآورده . از "میلیونر زاغه نشین" بیشتر دوستش دارم و فعلا در کنار "بنجامین باتن" و "کشتی گیر" جزء بهترین های 2008 قرار می دمش . ( فعلا شوالیه تاریکی و خواننده رو ندیده ام و منتظر والس با بشیر هم هستم ) چند روز پیش یه فیلمی دیدم به اسم " Dot The I " که از یکی دو سال پیش مونده بود و چون فکر می کردم فیلم بدی باشه حوصله دیدنش رو نداشتم . تقریبا تا یکساعت اول هم خیلی کلیشه ای و بد جلو می رفت هر چند یکی دو تا ارجاع به فیلم های دیگه مثل " فارغ التحصیل " و چند نشانه دیگه کمی نشان از متفاوت بودنش داشت . تو سی دقیقه آخر بیننده متوجه میشه که تقریبا با یه فیلم در فیلم طرفه و یکی از بازیگران اصلی هم اطلاعی از این موضوع نداشته و ... در مجموع فیلم خوبی بود ولی چیزی که می خواستم بگم به خود فیلم مربوط نیست ؛ قبل از اومدن منوی دی وی دی یه آگهی پخش میشد که شما یک ماشین نمی دزدید ، کیف نمی دزدید و ... بعد میگه شما یه دی وی دی نمی دزدید . دقیقا عین همون که اول سی دی های موسسه های ایرانی هم پخش میشه و تصویرها هم خیلی شبیه به هم هستن . تا حالا فکر می کردم ایده اش اوریجینال بوده ولی مثل اینکه بدجوری کپی کاری بوده!

    سرپیکو
    يکشنبه 11 اسفند 1387 - 18:52
    12
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    این پوستر فیلم استاد، نفس گیر است!انگار که نصف فیلم را دیده ایم! کل فیلم ش را ببینیم احتمالا سکته کنیم...

    سمیرا کردنیا
    يکشنبه 11 اسفند 1387 - 19:50
    13
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آخرین باری که امیر قادری را دیده بودم کت و شلوار یکدست پوشیده بود؛فاستونی،خاکستری تیره.موهایش هم بلند بود،با همان پیچ و تاب هایی که دیده اید. امروز اما جین پوشیده بود. شلوار جین، سورمه ای تیره مایل به خاکستری.کت جین، آبی،روشن تر از شلوار. تی شرت یقه دار سورمه ای.موهای کوتاه،خیلی کوتاه.

    امیر: تو نویسنده خوبی می‌شوی و هیچ وقت جدی نمی‌گیری. سمیرا را از زمان یادداشت‌های یک هفتم می‌شناسم. به نظرم یک بار دیگر هم برای‌تان تعریف کرده بودم. آره؟

    هادی
    يکشنبه 11 اسفند 1387 - 20:45
    -8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    کلنل: هی جنوبی، از جات تکون نخور. _: مسلح نیستم شمالی. کلنل: منم از همین ناراحتم. . . . . . . واقعا کسی ریولوبو، کار جناب هاوارد هاکس را یادش نیست؟

    امیر: عجب دیالوگی. آفرین به سلیقه‌ات. و این که فیلم را خیلی پیش دیدم و آن موقع زیاد دوست‌اش نداشتم. هفده هجده سال پیش روی یکی از این وی اچ اس‌های بد کیفیت. باید یک بار دیگر ببینم. برای لذت بردن از فیلم هاکس، باید به اندازه کافی بالغ شده باشی و در و دیوار دنیا و آدم‌هایش را خوب نگاه کرده باشی.

    آریان
    يکشنبه 11 اسفند 1387 - 21:33
    -22
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    تا حالا صدای امیر خان قادری رو نشنیده بودم(تا برنامه این هفته فرزاد حسنی) با اینکه 4 سالی میشه نقداشو میخونم و همیشه دوسش داشتم و دارم چون صادق و با شهامته و البته به شدت هم سلیقه با من . خدا میدونه چقدر از حرفهای دلمو تو روز نوشت هاش پیدا میکنو و ذوق میکنم . قبل شروع برنامه همش خدا خدا میکردم که این اولین باری که میخوام حرف های قادریو اینبار از زبون خودش بشنوم همونی باشه که دلم میخواد و خدا روشکر بود . لحن صداش وقتی که گفت :نمیتونم از پوستر فیلم جدید تارنتینو که خیلی دوسش دارم صحبت نکنم رو خیلی دوست داشتم . همون شور و ذوق و صمیمیتی که تو نوشتهاش هست تو صداشم بود . میخوام بگم که آقای قادری حواستون باشه(که حتما هم هست) چه جایگاه دست نیافتنی تو دل منو امثال من پیدا کرید اینکه هر نوشتتون هر حرفتون واسه منو امثال من چه ارزشی داره. خلاصه این اولین باره که واستون اینجا نظر میذارم امیدوارم بخونید . خدا میدونه چقدر منتظر فیلم آخر تارنتینو هستم و این لذت انتظار برای فیلم جدید کارگردان محبوبم کم از لذت دیدن این فیلم برای اولین بار نیست.

    امیر: خوش‌حالم که خوش‌ات آمده.

    ح.گ.ح
    يکشنبه 11 اسفند 1387 - 21:57
    2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقاي قادري ، حقيقتا به يك دليل در جلسه ي نقد و بررسي در بروژ صحبتي نكردم . به اين دليل كه فيلم را ديدم و براي تماسي پانزده دقيقه اي بيرون رفتم و از وسط جلسه دوباره وارد شدم ، و به گمانم كمي بي ادبي بود اگر با اين وضع ، كمي از نوع بحثتان انتقاد مي كردم . بعد از آن در لابي سلام عليك كوتاهي داشتيم و تا خواستم انتقادم را مطرح كنم ، متاسفانه باز هم يك تماس اجباري پيش آمد . اما مطمئنم اينجا انتقادم را مي خوانيد و پاسخ ميدهيد . آقاي قادري ، بنده فكر ميكنم در نقدهاي شما ايرادي وجود دارد كه حتي اگر كمي روي آن فكر كنيد هم برايم كافيست . اين مضمون گرايي بيش از حد شما ، باعث شده واقعا درباره ي همه چيز صحبت كنيد بجز سينما و فيلم . شما يك عشق در بروژ هستيد . قطعا چيزهايي ديديد كه ديگران نديده اند و واقعا انتظار ديگري ازتان داشتيم . درصورتي كه جلسه بيشتر شبيه يك جلسه ي علمي بود ( مثلا موضوع دين ( در حوزه ي علميه قوم ) مثلا ) و در حين صحبت ها ، فيلمي هم پخش مي كنند تا يك نمونه اي را نشان دهند . و در جلسه ي بعدي شايد كتابي را به عنوان نمونه و در جلسات بعدي يك مقاله و ... . و اين جلسات اساسا در مورد سينما نيست . در جلسه شما هم همينطور بود . من اصلا نميگم كه آنقدر پرطمطراق صحبت كنيد كه نه كسي بفهمد و نه كسي جرات حرف زدن پيدا كند . اما انتظار دارم در يك سطحي صحبت كنيد كه هر كسي بلند نشود و تئوري پردازي كند . آن هم با اعتماد بنفس . آقاي قادري واقعا شما و آقاي خوش خو يادتان رفته بود در باره ي چيزي به نام فيلم صحبت مي كنيد . واقعا در عجبم شما چرا ؟ شما كه اين فيلم را دوست داريد چرا از ساختار و دكوپاژ كم نقص اين فيلم حرفي نزديد ؟ من هم اتفاقا اين فيلم را دوست دارم اما به اين دليل كه چرخ دنده هاي بي نقصي دارد . اتفاقا معتقدم اگر هم شما هدف خاص و رويكرد خاصي را مدنظرتان بود كه در فيلم به آن خوب پرداخته شده بود ، بايد با رجوع به ساختار و دكوپاژ فيلم آن را بيان مي كرديد . يك مرور در ذهنتان داشته باشيد ! آيا تمام حرفهايتان در دكوپاژ خلاصه نشده بود ؟ آيا ساختار ضد تعليق فيلم هماهنگ با آن نگاه به قول شما اتفاقا مذهبي فيلم نبود ؟ اينكه دكوپاژ برخلاف دكوپاژ هيچكاكي ، تعليق را كنار بگذارد و غافل گيري را مد نظر قرار دهد كم حرفي براي گفتن داشت ؟ يادتان بيايد به فلش بك كشته شدن آن پسر بچه . آيا مك دونا نميتوانست اول پلاني از بچه نشانمان دهد كه پشت آن كشيش است و حس تعليق را در ما ايجاد كند ؟ چرا اينكار را نكرد و غافل گيري را به اين كار ترجيح داد ؟ همين قضيه بارها در فيلم تكرار مي شود . در صحنه آخر فيلم كه آن كوتوله با همين نوع دكوپاژ كشته مي شود . فكر ميكنيد پشت همين دكوپاژ حرفهاي كمي خوابيده ؟ نوع نگاه مك دونا به تقدير ، استحاله ، وجدان ، اهميت يك دم در سرنوشت آدم ، و ... تماما با دكوپاژ قابل تحليل بود . البته منظورم اين نيست كه تماما درباره دكوپاژ صحبت كنيد . اما شما را به خدا كمي هم درباره سينما بگوييد . حرفهاي بنده هم قطعي و كاملا درست نيست . تنها نظر است . انتظار هم ندارم اين حرف ها را قبول كنيد . پس منتظر نظر و پاسخ شما هستم .

    امیر: اتفاقا بارها در میانه جلسه تاکید کردم که چون از سوی دفتر طنز حوزه هنری برگزار می‌شود، به همین خاطر روی این بخش فیلم تمرکز می‌کنیم. وگرنه که من عاشق فرم‌ام. عاشق ظاهر. ولی هر جلسه و مقاله‌ای مقتضیات خودش را دارد.

    علیرضا اویسی
    يکشنبه 11 اسفند 1387 - 22:40
    7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام امیر جان بحثتون تو سینما صدای فرزاد رو گوش دادم بحث جون دار و خوبی بود ممنون فقط در تلفظ کلمه doubt مشکل داری اونb وسطش تلفظ نمیشه البته ببخشیدا بالاخره شما برای خودت ابر قدرتی هستی و در آخر منظورت از اینکه گفتی death proof به میل اسکار خوش نمیاد چی بود؟ یعنی فکر می کنی اثر آخر استاد( به قول خودت البته) اینقدر خوب بود که فقط به خاطر مزاج اسکار ناکام شد؟ قبول کن که به غیر از تفکر پشت کار هیچ چیز قابل توجه دیگه ای نداشت هر چند که می دونم باید از دید مجنون ببینم تا ایرادات لیلی رو تمام حسن و خوبی ببینم یا علی.

    امیر: سلام علیرضا. نه. منظورم این بود که اسکار فیلمی از نوع death proof رو تحویل نمی‌گیره. منظورم این نوع فیلم‌ها بود. و گرنه این هنوز اون فیلمی نیست که من عاشق‌اش باشم.

    علي
    دوشنبه 12 اسفند 1387 - 0:35
    -7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقاي قادري فكر مي كنم كامنت منو درباره مطلب ايرج كريمي در صفحه خشت وآيينه مجله فيلم كه مستقيما شما رو هدف گرفته بود پاك كرديد.مطلب من نه توهين ىآميز بود نه خلاف قوانين ايران.شايد دوست نداريد در مورد يكي ازمنتقدان محبوبتان حرف بزنيد شايد چون عليه شما حرف زده .در هر صورت فكر ميكنم اين مطلب وهمچنين نوشته گلمكاني درهمان صفحه محمل خوبي براي بحث باشه.

    امیر: اگه حال و هوای این کافه را می‌دونستی، این حرف رو نمی‌زدی. مطمئن باش کامنت‌ات به دست‌ام نرسیده. چند نفر دیگه هم امروز از نریدن کامنت‌هاشون در خبرهای دیگه شکایت داشتن. بقیه هم اگه با چنین مشکلی مواجه شدن، لطفا بگن بریم یه چاره‌ای برداریم. آره خب. من مطالب ایرج کریمی رو دوست دارم.

    omid jafari
    دوشنبه 12 اسفند 1387 - 2:22
    0
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام.یادته امیرگفتم با مسعوداشجعی یک فیلم بلند رفتیم ساختیم تو شهربابک با علیرضازرین دست بعنوات فیلمبردار و اسحاق خانزادی بعنوان صدابردار.فیلمه توقیف شد.مسعود کلی روی فیلم ضرر کرد.بالای بیست میلیون.صداسیما تهیه کنندگی رو به مسعود سپرد و آخر کار به مضمون فیلم گیرداد و پول نداد.قرار بود فیلمو جشنواره هم بفرستن ولی زه خیال باطل.این جریانو اصلا یادم رفته بود بهت بگم.امشب یادم اومد گفتم بنویسم برات .شاید دوس داشته باشی بدونی از مسعود چه خبر.راستی آقا خبری دیگه نشد از حامد صرافی زاده.رفت که رفت.تازه داشتیم به کامنتهاش عادت میکردیم.

    و اینکه مانفهمیدیم این مصاحبه رادیویی تو و فرزادحسنی رو چجوری میشه دانلود کرد یا گوش داد.رفتم تو اون لینکی که گذاشته بودی ولی اثری از آثار اون گفتگو نبود

    ح.گ.ح
    دوشنبه 12 اسفند 1387 - 2:26
    16
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    اينكه گفتي عاشق فرم ام را قبول دارم . اما عاشق ظاهر رو .... نه . اتفاقا اين استخوان بندي هاست كه اصلا ديده نمي شود و بايد عميقتر به ماجرا نگاه كرد . اصلا ظاهر نيستند .

    يك توضيحي هم به دوستان اين كافه بدهم كه ، وقتي مطلبي مي نويسيد حتما آنرا كپي كنيد ، بعد از ارسال نظر ، اگر صفحه ي روزنوشت هاي امير باز شد و در انتهاي مطالبش و ابتداي شروع كامنت ها ، ديديد كه با رنگ قرمز نوشته شده كه ارسال شد و بررسي مي شود بدانيد كامنت ثبت شده . اما اگر بعد از ارسال نظر صفحه ي اصلي سايت باز شد يا مستقيما صفحه ي كامنت ها آمد و اصلا روزنوشت هاي امير وجود ندارد بدانيد كه ثبت نشده و يكبار ديگر متنتان را past كنيد و مجدد ارسال كنيد . تقريبا اين مصيبت را هر دفعه شاهد هستيم .

    راستي اميرجان مطلب بنده در خصوص فيلم آنجا را چه شد ؟

    امین
    دوشنبه 12 اسفند 1387 - 3:17
    -3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    1-امیر قادری منم امروز در نمایش در بروژ حضور داشتم. البته نمایش که چه عرض کنم . دقیقا زمان فیلم نصف شده بود. و اگه کسی قبلا ندیده بود عمرا چیز بدرد بخوری بهش می رسید. ای کاش فقط می گفتند نقد فیلم دارن . قبول کن اونهمه سانسور بی معنی بود .

    2- الان که من اومدم یه سر به اینجا بزنم حدود ساعت 2 شب . تا حالا هم همه کامنت هارو جواب دادی . فکر کنم امشب حالت خیلی خوبه ا . توپ توپی . چی شده خبریه ؟ جون من ؟

    3- راستی قادری جان این یارو تئوری پرداز رفیقت بود . میشناختیش ؟ شاید اینو حذفش کنی . اما طرف خیلی سوژه بود . تو اوج ناراحتی از یه جای دیگه این طرف خیلی بهمون حال داد جان تو؟ طرف از اون از خود راضیای ......... بود. چه تئوریه اییم میداد؟ من موقعییه که تو خودت سرت رو انداختی پایین یواش ( مثلا کسی ندید) خندیدی تازه خنده هام شروع شد . تقصیر خودت بود دیگه. اخه مرد حسابی ادم اینهمه تابلو میخنده . ( حق با تو بود ). راستی یه سوال از خودت و بچه ها . در بروژ یه فیلم (خنده دار ) یا (خنده اور ) ؟ چرا می خندی خوب . مگه خنده داره ؟ سوال پرسیدم دیگه . هر کی جواب بده ........ . جون من اینو میشناختی ؟

    4-خوب یکم زرد بازی . نه خداییش امروز خوش تیپ بودی . من که زیاد دیده بودمت قبل از این . اما همه جا تیپ مثبت میزدی. یا شانس من اونجوری بودی. اینو گفتم برای تایید سمیرا خانوم .

    5- راستی این هم ادم از همین کافه اومده بود اونجا . هیچ کدوم همدیگر رو نمی شناختن. یه چهار پنج نفری بودن .

    6- راستی درباره در بروژ . خودمم نمی دونم چرا اونجا هیچ حرفی نزدم. چیزایی برای گفتن داشتم اما نمی تونستم بگم . البته مگه خنده مجال میداد که حرفی هم بزنم ( خندم عین خنده های خودت بود) . اما از بعد از ظهر تا حالا دارم فکر می کنم چرا سینمای مک دانا به کوئن ها شبیه هنوز نفهمیدم. اونهمه ایی که معتقدم این سبک به کوئن ها شبیه نیست . از اون بیشتر اسرار دارم که مک دانا دقیقا جا پای تارانتینو گذاشته . ( بخدا نه بخاطر اینکه تو هم اینجوری فکر میکنی ) از همون اولین بار که فیلم رو دیدم . دقیقا شباهتهاش به سگهای انباری ( کم) و پالپ فیکشن ( بیشتر ) کاملا برام واضح بود . واین شباهتها بارز . راستی تو این چند ساعت به یه چیز هم فکر کردم. اینکه این فیلم چه جوری وجدانم رو از بین برده ؟ تو هنوز وجدان داری ؟

    7- توی این فیلمهایی که قرار تو ازادی نشون بدن و تو معرفی کنی . ( اشکان....) هم هست . اینو حتما خبر بده . چون تو جشنواره ندیدم. خبرش رو تو سایت بذارید.

    8- ودر اخر اینکه تو ستون امروز اعتماد چه قدر پدربزرگی صحبت کردی. به تو این حرفها نمیاد بابا . اینجور چیزارو بذار برای بقیه. تو خودت باش.

    ولی امروز چقدر خندیدیما . تو که خیلی تابلو کردی بابا. اما تئوری پرداز مون یه تیکه بهت انداختا . تیکه خوبیم بود. خودت فهمیدی ؟ اگه نفهمیدی باشی میگم . حالا اگه خواستی بدونی میگم؟ ( کوچولو بود)


    دوشنبه 12 اسفند 1387 - 11:45
    8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    خب مثه اینکه اینجا با تازه واردا حال نمی کنن، نمی دونم شایدم قوانینی داره که من نمی دونم. منم که یه چند روزیه بد جوری عادت کردم به کامننت گذاشتن ولی خب هر جا یه رسمو رسومی داره دیگه، من که حالم گرفته شد.

    امیر: قدیمی‌ها که می‌گن این جا بیش‌تر با تازه‌واردها حال می‌کنن.

    آریا-ن
    دوشنبه 12 اسفند 1387 - 14:27
    6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    من هم با بردیا و شیما مشهدی موافقم. چرا؟ چون کار صوفیا بیشتر ترجمه به نظر می رسید تا اینکه نظر و کار خودش باشه.

    شهاب کاظمی
    دوشنبه 12 اسفند 1387 - 14:53
    8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امیر خان شما نمی خوای یک نوآوری و یک کارهایی تو سایت انجام بدی؟ الان هم خیلی خوبه ها، منتهی جای یک سری چیزها خالیه. مثلا چرا درباره سینمای قدیم ایران جایی ندارین و چیزی نمی نویسین؟ شاید نشه درباره سینمای زمان شاه نوشت اما میشه سینمای دهه شصت و یا هفتاد کارهای خوبش رو که کم تعداد هم نیست رو دوباره زنده کرد و نقدشون کرد. یا اینکه چرا شما اصلا سراغ سینمای کلاسیک نمیرین؟ برای مجله فیلم که خوب کار می کنی اما برای خودت و این سایت کم فروشی و کم اعتنایی می کنی؟ جالبه به خدا. دوستان شما در سینمای جهان خیلی زحمت می کشن اما واقعا جای سینمای پیش از سال 2000 و سینمای کلاسیک خیلی خالیه. ضمنا جاای رو هم می تونید هم سینمای جهان و سینمای ما بذارین تا مقالت آزاد در رابطه با سینمای ایران و جهان کار شه(ترجمه یا اورژیتال فرق نمیکنه). به هر حال ما منتظریم.

    امیر: همه این حرف‌ها درست. به ما کمی وقت بدهید لطفا.

    احسان ب
    دوشنبه 12 اسفند 1387 - 16:6
    -9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    "مورد عجیب بنجامین باتن" همین و بس.

    خیلی راحت برایتان میگم که چرا اسکار نگرفت؟ فیلمی که در ظاهر غیر فینچری ترین فیلم در کارنامۀ فینچر است، مابین ملودرامهای به سبک هالیوود همچنان یک فیلم فینچری است. گیرم که آن روایت فاصله دار و سرد و بیطرفانه که اوجش در زودیاک بود اینجا دوزش خیلی کمتر است. آخر استاد این بار فیلمی ساخته که در ذات احساسی است و بهتان قول میدهم که کافی بود کمی بیشتر قواعد ژانر را رعایت کند و دوز احساساتی فیلم را بالا ببرد و اسکار روی شاخش بود. به خاطر همین است که خیلیها نیمۀ اول فیلم را کسل کننده می دانند اما مطمئن باشید این تنها قصۀ عاشقانه ای بود که می توانیم از فینچر بزرگ انتظارش را داشته باشیم. و حالا به تنها چیزی که فکر می کنم دوباره و دو باره دیدن فیلم است. فقط حاضرم هزار بار دیگر فیلم را ببینم تا برسم به آن سکانسی که کیت بلانشت روی تخت بود و به براد پیت می گفت:look at you,you're perfect. فیلمهای بزرگ اینجوری اند. اثر واقعیشان تازه بعد از فیلم شروع می شود و گلویت را می گیرد.فقط کاش یکنفر بهم بگوید نسخۀ خوبش را از کجا می شود گیر آورد.

    sana
    دوشنبه 12 اسفند 1387 - 18:38
    6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    اقای امیر این برنامه ی سینما صدا ظاهرا فقط تو تهران پخش میشه لطفا واسه دانلود بزارینش...........

    ف.م.ا.
    دوشنبه 12 اسفند 1387 - 21:7
    -1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام. لطف می کنید در خصوص نحوه تهیه بلیط جشنواره فیلم شهر هم توضیح دهید. من در سایت مربوطه چیزی مشاهده نکردم. آیا مانند جشنواره باید از مکان های معین شده پیش خرید کنیم یا مانند موارد عادی که می خواهیم به سینما برویم باید در همان روز ( حال از طریق رزرو یا در در صف ایستادن ) بلیط تهیه کنیم؟ اگر شما اطلاع دارید از پاسختان ممنون میشوم.

    امیر: از همان گیشه باید بخرید. سینما آزادی که این جوری است.

    پتوليا
    سه‌شنبه 13 اسفند 1387 - 13:15
    5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    از امير قادري و دوستانش انتقاد نكنيد خوششون نمياد.

    عقیل
    سه‌شنبه 13 اسفند 1387 - 13:22
    -4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام

    این وبلاگ را تازه احداث کردم!

    مطلبی با عنوان شرحی از واپسین دیدار با هیث لجر فرستادم برای آقای گلمکانی که انگار خواندنی از کار در آمده و بعید نیست در ویژه عید چاپ بشه . مدت ها پیش هم مصاحبه ای طولانی با اورسن ولز دادم مجله که بد نشده و قرار شد تحقیق کنند اگه جایی نیومده چاپش کنند .

    سینا
    سه‌شنبه 13 اسفند 1387 - 13:59
    5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    1- آقا دیدید پاک ضایع شدیم رفت . به نظر می اید موقعیتی که بنده تشریح نمودم ، با شرایط اکبرپور اندکی متفاوت بود . یا اینکه در تفاسیر ایراداتی چند وجود داشته !. در نتیجه : به هنگام رخداد خطا میتوان این حق را برای بازیکن صاحب توپ محفوظ داشت که اگر حتی پس از برخورد با مدافع حریف تعادل خود را برای مدت زمان کمی نیز از دست داد ، همچنان از حمایت داور برخوردار بوده و تا بازیافت کامل کنترل خود و بازگشت به وضعیت مناسب پیشین ، ولو اینکه احتمال اعلام خطا وجود دارد ، به حرکت ادامه دهد . در چنین شرایطی اگر بازیکن مزبور پس از مدت اندکی و یا پس برداشتن چند گام در جهت هدف موقعیت خود را تثبیت نماید . ادامه بازی توسط داور تنها واکنش منطقی است . در غیر این صورت و اگر بازیکن موفق به انجام این عمل نگردید و -- تحت تاثیر خطای انجام گرفته -- از پیشروی باز ماند ، و یا موقعیت گل از وی سلب گردید حتی اگر چند گام رو به جلو نیز برداشته باشد از قاضی میدان انتظار میرود که بازی را متوقف نموده و خطا را اعلام نماید . با این تفسیر جدید ! عمل مدافع روی مهاجم استقلال نه تنها خطا محسوب گشته بلکه اعلام آن از سوی داور اجتناب ناپذیر بوده و جریمه آن یک ضربه پنالتی به سود تیم مهاجم است. اما موردی را در نظر بگیرید که در آن بر فرض مثال اکبرپور پس از انجام خطا و در ادامه مسیر کنترل خود را حفظ میکرد و همچنان مالکیت توپ را در اختیار میداشت . اما در انتها توپ را به آسمان میفرستاد یا به هر شکلی آن را به یاران حریف تقدیم میکرد . در این صورت امکان اعلام ضربه پنالتی با ارجاع به -- خطای آشکار-- رخ داده برای داور میدان مقدور نبوده و وی حق بازگشت از رای خود را نخواهد داشت . اما همچنان معتقدم آوانتاژ بحثی مجزا است . ضمن اینکه نصیرزاده نگفت که در محوطه جریمه آوانتاژ توصیه نمیشود ، که خب این از واضحات است به این دلیل که کارشناسان داوری برای ضربه پنالتی از هر فرصت دیگری در جریان بازی شانس گل بیشتری قایل هستند . نصیرزاده گفت این اصلا آوانتاژنبود یا آوانتاژ نداشت . به هر حال از آنجا که امکان دسترسی ما به آقای نصیرزاده وجود ندارد ، اگر دوستان اطلاعاتی در این زمینه دارند ( اینکه موقعیتی که اکبرپور در آن قرار داشت و اتفاقی که در محوطه جریمه افتاد با توجه به تعریف این واژه در فوتبال اصلا قابل توضیح است یا خیر) لطفا دریغ نکنند . پس داور اشتباه کرد و ....................... سرمونو بریدن نامردا. 2- دم پرسپولیسی ها گرم چقدر به حساب ذوب آهن رای واریز کردند : آری ... آری 3- یک لینک درست حسابی از گفتگوی امیر قادری هر کی داره ممنون میشم اگه اینجا بگذاره . یا حداقل بگید تو اون سایت کدوم قسمتش باید بریم 4- وقتی یک نفر منتقد برتر! تحت عنوان "محمدتقی فهیم" ( در یکی از برنامه های نقد سیما!) با صراحت تمام و بدون هیچ پرده پوشی و با کمال افتخار اعلام میکند که علاقه اش به نقد محتوایی است ! دیگر چه انتظاری میتوان داشت . حالا باز جای شکرش باقی است که امیر قادری عاشق فرم و ظاهر. البته نمیدونم تا چه حد میشه شیفته فرم بود و قربان صدقه محتوا رفت . البته توجیه امیرخان از نظر من کاملا مردود است و به نظرم منتقدی با این درجه از محبوبیت ، تعهد خود به سینما را تحت هر شرایطی نباید از یاد ببرد . در این صورت میتوان از اقشار مختلف جامعه برای نقد یک فیلم استفاده کرد. از آن جمله است روانشناس ، روانشناس تربیتی ، استاد فلسفه ، جامعه شناس ، شاعر ، کارشناس مسایل منطقه ، کارشناس مذهبی ، بقال سر محل ، برف انداز ، آب حوض خالی ... . که خب این در یک جمع تخصصی که اهداف خاصی را دنبال میکند هیچ ایرادی ندارد اما حظور منتقد سینما در این میان و توقع بها دادن به مضمون جای بحث دارد و سئوال برانگیز است . ( اگر باز کاسه داغ تر از آش شدم به بزرگی خودتان ببخشید ، این نظر من است ) مثل همین برنامه سینما 4 خودمان که رنگین کمانی از اصناف در آن حظور به هم میرسانند و راجع به فیل بیچاره در اتاق تاریک به بحث مینشینند . ( کی به کیه ملت که حالیشون نیست ) یعنی میگم اگه بخواهیم جواب بده خب حتما میده ولی این وسط تکلیف سینما چی میشه ؟ تکلیف وقت و شعور مخاطب هم . درباره این برنامه حرف زیاد است که باشد برای بعد . باز زدم تو جاده خاکی نه ؟

    امیر: حرف‌ات کاملا درست است. من هم همیشه شاکی‌ام از این که آدم‌های غیر سینمایی درباره سینما حرف بزنن. ولی اون روز تمام اون حرف‌ها درباره مضمون و طنز در بروژ رو یک عاشق سینه چاک سینما می‌گفت با اون همه ارجاع و این‌ها. جان من این جور نبود؟ به هر حال خوشحال شدم از شنیدن طرز تفکرت.
    شیده
    سه‌شنبه 13 اسفند 1387 - 15:29
    6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    سلام می دونم خیلی تکرار ی شده اگه جواب هم ندین حق دارین اما من هنوز مصاحبه با فرزاد حسنی رو نتونستم دانلود کنم کاش لینکشو تو سایت خودمون می گذاشتی دیشب نودو دیدید؟خداییش این سپاهانی ها با این کارهای فرهنگی شون بدجوری رو نرون و دیگه اینکه علی کریمی به تیم ملی میاد ممکنه مسخره م کنید وبگید اینم خوشحالی داره باید به دایی پشت می کرد اصلا ممکنه چند مثال از اخر علی سنتوری بذارید تنگش اما من یکی که خیلی خوشحالم وضع یه جورایی داره تغییر می کنه شاید تیم ملی هم همونجور شد که می خواستیم خیلی بعیده اما حالا دیگه محال نیست اخه راستشو بخواین من هیچ وقت نتونستم طرفدار تیم ملی نباشم حتی زمانی که دایی اعصاب برا کسی نذاشته بود وتو خونه ی ما با گل خوردن تیم ملی همه به هوا می رفتند چیزی نمی گفتم اما خب خیلی هم خوشحال نبودم ولی حالا..... واقعا نمی دونم چرا اینجا اومدم و با وجود اینکه احتمال می دادم با حرفهام موافق نباشین باز خواستم که بنویسم اصلا انگار نمیشه نیای اینجا واحساستو نگی ( ر.ک به قسمت اول حرفهای سینا) خلاصه اینکه چه خوب که هستید.

    امیر: واقعا این جا جوری شده که نمی‌تونی بیای و احساس‌ات رو نگی؟ ای وای! محشره!
    مهرداد
    سه‌شنبه 13 اسفند 1387 - 17:35
    -8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام نميدونم كسي فيلم i ve loved you so long رو ديده يا نه. به نظرم يه شاهكاره . نميدونم چرا توي فيلمهاي پارسال اينقدر مهجور موند . فيلم ريتم اروم وساكني داره اتفاق مهيج و اني هم در فيلم نميافته.اما بسيار تاثيگذار .تم فيلم راجع به يكي از مهمترين احساسات بشري يعني مهر مادري در اغاز فيلم ما رو به قضاوت وادار ميكنه و زني را به اتهام كشتن پسرش محكوم. اما اين حس كم كم فروكش ميكنه تا اينكه فيلم شليك اخر رو ميكنه و مادر تبديل به يك ناجي ميشه اگر كسي ديده نظرشو بگه

    ali khatibi
    سه‌شنبه 13 اسفند 1387 - 18:41
    6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    سلام امیرجان . برنامه جمعه شبت با فرزاد و آقای معززی نیا عالی بود. پوستر فیلم جدید استادم که واقعا معرکه ست. هنوز ترجمه خوبی براش پیدا نکردی . از آقای خاموش بخواه که مترجم قهاریه . میگم من قراره هفته دیگه یه مصاحبه با متین عزیزپور ، بازیگر نوجوان خوش آتیه سینما و تلویزیون ، داشته باشم. مصاحبه رو بفرستم رو سایت سینمای ما نمایشش می دین ؟ البته اگه مصاحبه خوبی شده بود. ممنون . حتما جواب بده . با آرزوی موفقیت.

    امیر: ترجمه خوب که پیدا کردم. ولی نمیشه نوشت: این آقا رو نمی‌شناسم. گفتگو رو که فرستادی، لطفا یه سابقه و معرفی ازش بزن که یک تحقیقکی بکنیم. ممنون.
    علیرضا اویسی
    سه‌شنبه 13 اسفند 1387 - 21:13
    -4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    سلام امیر جان تیممونم که ما شا ا... داره رو سفیدمون میکنه حالا قدر عافیت رو می دونید حالا باید با فانوس دنبال امپراتور بگردیم شاید باور نکنی ولی دیشب خواب دیدم افشین قطبی با زن و دخترش اومد بود خونمون داشتم از خوشحالی می مردم یاد بازی پرسپولیس سپاهان افتادم همون بازی رویایی تو استادیوم بودم شاید بهترین روز زندگیم بود راستی شنیدم او بازی تو هم تو استادیوم بودی راست میگن؟

    امیر: از صبح، و چه روزی بود توی عمر من.
    تونی راکی مخوف
    سه‌شنبه 13 اسفند 1387 - 21:15
    1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    سلام. 1- از این تک بستر تنهایی عشق، از این دنج سقوط آخر من، صدام کردی که برگردم به پرواز به اوج حس سبز با تو بودن. خوشم خوشم چنان خوشم که غصه هامو میکشم.. چون بهترین فیلم سال و یکی از بهترین فیلم های عمرم ( کپی رایت امیر بابت استفاده از این جمله محفوظ!) رو دیدم. این مورد (حالت) عجیب بنجامین باتن رو نمیدونم چطوری توصیفش کنم. به نظر من امیر قادری حق داره که این همه از این فیلم خوشش بیاد. من که ترکیدم. نمیدونم واقعا نمیدونم که چجوری احساساتم رو نسبت به این مورد عجیب بیان کنم. فقط یادمه فیلم که تمام شد تا همین جوردست میزدم. مثل اون دست زدن رابرت دنیرو آخر فیلم خوابگردها. فعلا علی الحساب به احترام استاد و این شاهکار تمام قد میایستم و دست به سینه برای استاد تعظیم میکنم. 2- کاوه اسماعیلی یه سوال پرسید که بی جواب موند. کسی توی این گیر و دار فیلم بیضایی و درباره الی و دیگران نگفت که مثلا دیدن پدر خوانده روی پرده بزرگ چه حال داره؟ من هم جشنواره نرفتم ولی همین جا جای شما رو موقع تماشای پدر خوانده (البته نه روی پرده) خالی کردم. نقل به مضمون: " مایکل ، مردی که بخواد حرفشو با اسلحه بزنه احمقه". 3- من یه عذر خواهی به کاوه اسماعیلی بابت یکی از حرفهام که قبلا قبل از یورو2008 زدم بدهکارم. ما رو حلال کن رفیق. 4- امشب بازی یووه و لاتزیو پخش میشه . از دستش ندین. مخصوصا امیر که بازی شنبه رو از دست داد. 5- . We are defined by opportunities, even the ones we miss این پایان نیست...

    امیر: شنبه مگه چه خبر بود؟

    سه‌شنبه 13 اسفند 1387 - 21:24
    -7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    خب خدا رو شکر. من همون تازه وارد کامنت قبلیم . احساس غریبی می کردم نه که مثه لنگه دمپایی پرت شدم تو این صفحه برا همین با خودم درگیر بودم و کامنتو بدون نام گذاشتم ولی جوابشو که دیدم خیالم راحت شد. با اون برنامه سینما صدای این هفته خیلی حال کردم، تو این برهوت چند رنگ بازی ، هر چیزی که یه خورده حس روراستی بده جذبم می کنه اون برنامه هم همچین حسی بهم می داد (مخصوصا صحبت ویراستاری اسلامداگ و بنجامین که برای عید دارن نابودشون می کنن)، و اینم بگم که اولین بار بود جدی رادیو گوش کردم.

    علي
    چهارشنبه 14 اسفند 1387 - 2:33
    -6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    آقاي قادري خيلي خوشحالم كه كامنتم پاك نشده بود حالا با اعتماد بيشتري يه بحث داغ رو شروع كنيم.به نظرم با موضعگيري بعضي از مطرحترين منتقدان ايران (ايرج كريمي مجيداسلامي يزدانيان گلمكاني و...) درمورد برخورد گروهي ار منتقدان جوان كه بي تعارف شما مشهورترين منتقد اين گروه بوديددر مورد بيضايي كه ربطي به خود فيلم نداشت بلكه به لحن و زبان بر ميگشت يكي از مهمترين صف بنديهاي منتقدان در سالهاي اخير بود كه ربطي به يك فيلم نداشت وبه زبان نقد فيلم كه بيشتر شبيه حرفهاي خودماني بود و آيا ميشود با اين لحن ميشود همچنان نقد فيلم را يك گونه ادبي دانست برمي گشت .فكر ميكنم با اظهار نظر شما درمورد اين مطالب بخصوص مطلب ايرج كريمي در مجله فيلم كه به نظرم مستقيما شما رو هدف گرفته بود بشه يه بحث جدي در مورد دو طرز تفكر راه انداخت منتظر اظهار نظر شما هستم تا وارد بحث بشيم.

    امیر: مشکلی نیست علی جان. ولی اگه به کامنت‌های قبلی همین روزنوشت مراجعه کنی، متوجه می‌شی که در این باره حرف زیاد زده شده. ولی اگه فکر می‌کنی این بحث هنوز جذابه، خوشحال می‌شم که ادامه بدی.
    الهه تقی زاده
    چهارشنبه 14 اسفند 1387 - 11:37
    -5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    *انتون کاراس بیشترین شهرتش برای موسیقی فیلم the3rd man" 1949 کارگردانش carol reed (کارول رید) آره؟ درسته؟اگه درست گفته باشم قطعه the harry lime تم اصلی فیلم در مورد زندگي مردم اروپا در روزهاي پس از جنگ جهانی دومه....آره همین فیلم بود ............................................................................. * هالی مارتینز : « تا حالا شده قربانی‌هاتو ببینی؟» هری لایم : «می‌دونی؟ هیچ‌وقت تو این‌جور چیزها احساس راحتی نمی‌کنم. قربانی‌ها؟ انقدر احساستی نباش. یه نگاه به‌این پایین بنداز. واقعاً اگه چندتا از این نقطه‌ها برای همیشه متوقف بشه، تو دلت می‌سوزه؟ اگه من بهت بگم برای هر نقطه‌ای که متوقف بشه بیست هزار پوند بهت می‌دم، واقعاً تو، پیرمرد، به‌من می‌گی پولت رو برای خودت نگه‌دار یا فوراً به‌این فکر می‌افتی که چندتا از این نقطه‌ها رو می‌تونی از بین ببری؟ اون‌هم بدون مالیات بر درآمد، پیرمرد؟ بدون مالیات بر درآمد» هری لایم: «این روزها پیرمرد، هیچ‌کس به‌فکر انسان‌ها نیست. دولت‌ها به‌فکر نیستن، پس چرا ما به‌فکر باشیم؟ اون‌ها از خلق و کارگر حرف می‌زنند و من از آدم‌های کودن. هر دوتاش یکیه.اون‌ها برنامهٔ پنج‌ساله دارند، من‌هم دارم.» هالی مارتینز : « قبلاً به خدا ایمان داشتی.» هری لایم: « هنوزم دارم، پیرمرد. به خدا و به ترحم و همهٔ این چیزها. مرده‌ها خوشبخت‌ترند. چیز زیادی از دست نمی‌دن. شیطون‌های بی‌چاره.»

    امیر: عالی. دیالوگ‌های عالی. هر چی باید درباره جهان و تاریخ جهان بدونیم گاهی وقت‌ها فکر می‌کنم در مرد سوم آمده.
    کاوه اسماعیلی
    چهارشنبه 14 اسفند 1387 - 11:52
    4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آنتون کاراس که کارش درست است امیر...موسیقی مرد سوم را که بچه ها حتما شنیده اند و آن سولوی زیبای یونانی (یک جور قانون است دیگر نه؟ماندولین یا هر چیز دیگری.....)آن را اجرا کردند؟با پیانو؟

    شقایق
    چهارشنبه 14 اسفند 1387 - 12:24
    -1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    آقای قادری بسی خوشحال شدیم دیشب دیدیمتو.

    امیر: کنسرت رضا یزدانی؟ آره؟ اون جا بودین یا سینما آزادی؟
    ساشا
    چهارشنبه 14 اسفند 1387 - 13:5
    -5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    مهرداد جان اين فيلم i ve loved you so long رو يك نقدش توي بخش سينماي جهان سينماي ما كار شده. بچه ها هم اونجا فعالن و نظر ميدن و كامنت ميذارن. تو هم بيا اونجا. منتظرتيم.

    هومان فرزادیگانه
    چهارشنبه 14 اسفند 1387 - 14:18
    19
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    واقعا خوشحالم. با اینکه هنوز مشکلاتی که این چند وقته بدجور باهاشون کلنجار رفتم تموم نشده، ولی از وقتی که بازتاب های فیلم درباره الی ، کار جدید اصغر فرهادی رو تو داخل و خارج و نقدهای عالی منتقدا رو برای این فیلم دیدم، بالاخره حس کردم یه اتفاقایی در جهت بهبود فضا داره میفته. اصغر فرهادی یه هنرمند مدرن تمام عیاره که میتونه نمونه معاصر هنرمند امروزی ایرانی باشه. آدم با دیدن فیلماش یا دقت تو فیلمنامه هاش کیفور میشه. از بس که همه چیز درسته و از بس که همه چیز شبیه زندگی امروز جامعه ایرانیه. خیلی وقت بود منتظر ظهور یه چنین پدیده ای تو سینمای ایران بودم. کسی که هم به کارش کاملا مسلط باشه و هم آسمون و زمینو به هم نبافه تا افکار مشعشعشو به زور به خورد مردم بده. کسی که این سینما رو از شر گنده گوییهای کیمیایی ، خودبزرگ بینیهای بیضایی ، ریای مجیدی ، ساده انگاریهای کیارستمی و احساسات آبکی و شعاری حاتمی کیا نجات بده. فرهادی میتونه. اینو تو کارای قبلیش به خصوص تو داستان یک شهر وچهارشنبه سوری و کنعان، نشون داده. حالا هم که با درباره الی طرفیم که ظاهرا میوه دوران بلوغ این هنرمند محسوب میشه. قدرشو بدونیم و ازش حمایت کنیم که مسیر صحیح سینمای ما از او و فیلمای او میگذره.

    امیر: حق با توست. ضمن این که امیدوارم مشکلات حل بشه.
    فرزان جاويد
    چهارشنبه 14 اسفند 1387 - 15:13
    10
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    در رابطه با پزونده "در بروژ" كامل با دوستان موافق نيستم. مثلا در رابطه با جوتد رهبر مخالفم اما كار سوفيا رو من هم قبول دارم كه كمي مشكوك بود. البته اينها وظيفه اميره كه به عنوان يك بزرگتر و باتجربه تر راهنمايي هاي لازم رو به صوفيا بكنه تا....!

    امیر: مشکوک؟ مشکوک دیگه چرا؟
    صوفيا نصرالهي
    چهارشنبه 14 اسفند 1387 - 16:29
    5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    نكته اصلي همين است: «آزادي ناشي از مهارت». چيزي كه امروز خيلي كمياب شده است. درك آن محتاج داشتن پشتوانه قوي فكري و آزادانديشي است. تركيبي كه به نظرم در بين هنرمندان و انديشمندان ايراني اين روزها ناياب شده و همين هم باعث فاصله افتادن گروهي از روشنفكران نه فقط از مردم عادي كه از هم مسلكان خودشان شده. كنسرت مارسل و استفان من يه نفر و كه به اوج برد. در بدترين شرايطي كه بودم يه دفعه ديدم كه حالم همين طور داره بهتر و بهتر مي شه.البته براي من هميشه موسيقي خوب نجات دهنده بوده اما اندفعه يه فرقي داشت. بعد كه خوب فكر كردم ديدم فرقش اين بود كه اندفعه اين حس رو نداشتم كه انگار تو يه معبد مقدس دارم موسيقي گوش مي كنم و انقدر در خودم فرو برم كه حس كنم از همه دنيا جدا شدم.(نمي خوام بگم كه اين حس بهتريه با بدتر فقط ميخوام تفاوتشو واسه خودم لااقل پيدا كنم.) كار مارسل و استفان با چنان وجد و شور و شعف دروني همراه بود كه در اجراشون هم كاملا تاثير گذاشته بود.خوش بودي و دلت ميخواست بقيه هم با تو خوش باشند. يه تجربه دست جمعي بود نه فردي. هر كسي رو در يك سطحي مي تونست خوشحال كنه. هر آدمي هم تجربه فردي خودش رو داشت و هم حس خوب با جمع بودن رو. كم پيش مياد كه توي موسيقي كلاسيك چنين تركيبي اتفاق بيفته. و من دو سه بار ديگه هم البته نه مستقيم ولي از طريق تلويزيون اين تجربه رو داشتم. يكيش همين امسال بود. كنسرت هاي آندره ريو در شب كريسمس دقيقا همين وي‍ژگي رو دارن. مردم با اركستر دم مي گيرن و از موسيقي لذت مي برن و آندره ريو هم با گروهش،با همه وجود اونا رو همراهي مي كنن. استفان و مارسل فقط دو تا نوازنده خوب پيانو نبودن. دو تا روانشناس، دو تا بازيگر و دو تا آدم خوب بودند و اينو مي شد از همه خنده ها و حركاتشون فهميد. آدمايي كه هنرشون رو طوري استفاده مي كنند كه تعداد بيشتري از آدم ها بتونن ازش لذت ببرن حتما فكرهاي بزرگي دارن و قلب هاي بزرگ تري. اين شب آخر كنسرت و از دست ندين. من كه از خدامه بتونم يه بار ديگه اين اجراي دوستداشتني رو ببينم. پ.ن: راستي به جز پشتوانه قوي فكري و آزادي روح و انديشه به اون «آزادي ناشي از مهارت» يه نكته خيلي مهمه رو اضافه كنيد. عشق. عشق زياد. خيلي زياد و بي حد و مرز به هنر. و به انسان. پ.ن2: مفهوم هنرمند متعهد از نظر من همين است يعني مارسل و استفان.( اين هم كه مي بينيد به اسم كوچك صدايشان مي كنيم براي اين است كه بعد از همان شب ديگر خيلي با هم صميمي شديم. حتي اگر ديگر تا آخر عمر هم فرصت ديدارشان را نداشته باشيم. آدم هاي بزرگ اين طوريند ديگر. همه زود دوستشان مي شوند!) توان دوست داشتن و دوست داشته شدن توان خنديدن به وسعت دل و گريستن از سويداي جان انسان دشواري وظيفه است.... (پ.ن خيلي مهم: از دوستان شيرازي، حنانه و سحر و سوفيا مسافر خبري نيست.و مهدي پورامين. خبر بدهيد!)

    امیر: چه قدر خوب نوشتی... کاش همه این حرف‌ها رو من نوشته بودم. به خصوص این جمله: «آدمايي كه هنرشون رو طوري استفاده مي كنند كه تعداد بيشتري از آدم ها بتونن ازش لذت ببرن حتما فكرهاي بزرگي دارن و قلب هاي بزرگ تري.» و بالاخره پرانتز آخر مطلب‌اش...
    سیاوش آقارضی
    چهارشنبه 14 اسفند 1387 - 22:30
    1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    آنتون کاراس همون نیست که آهنگ مرد سوم کارول رید رو ساخته بود؟

    امیر: دقیقا.
    عطیه
    چهارشنبه 14 اسفند 1387 - 22:48
    7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    مجله فیلم هیچ جا نیست. ده دوازده تا کیوسک سر زدم هیچ کدوم نداشتن. احتمالش هست بلایی سرش اومده باشه؟

    سمیرا کردنیا
    چهارشنبه 14 اسفند 1387 - 23:44
    25
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    http://www.iranseda.ir/showFullItem/?r=250374

    این لینک مستقیم برنامه ی سینما صدای 9 اسفنده، اگر بازم پیداش نکردید تو همون سایت "سینما صدا " رو سرچ کنید.

    سمیرا کردنیا
    چهارشنبه 14 اسفند 1387 - 23:53
    10
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    این کلمه ی Bast"e"rds که در نام فیلم تارانتینو آمده است همان Bast"a"rds خودمان است؟ چرا با دیکته ی اشتباه؟ من اشتباه می کنم یا ...؟

    محمد
    پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 0:34
    -17
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    این از لینک سینما صدا

    http://radio.irib.ir/goftogoo/RadioSheet/Archive/w_Program02/07/CinemaSeda/up/01.mp3

    و اینکه امیدوارم برای نمایش درباره الی حضور داشته باشی اقای قادری ...

    xxx
    پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 1:19
    2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سیدعلی میری ۱۳۸۷- ۱۳۱۸

    شاید ارزش درج یه خبر کوچولو رو تو سایت داسته باشه!!! ها؟!!!!

    به هر حال تسلیت میگم به همه ی دوستدارانش.

    هادی
    پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 1:20
    -24
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    من آتنی یا یونانی نیستم، من شهروند جهانم-ارسطو . . . . . . وقتی مهمون برنامه ی بودم، باربارا والترز ازم راجع به خون ریزی و این طور چیزا پرسید.من هم گفتم:«خوب، میدونی،[خشونت]اصلا اساس سینمای ژاپنه.» اون هم جواب داد:«ولی اینجا آمریکاست.» من هم گفتم:«من برای آمریکا فیلم نمی سازم؛برای سیاره زمین می سازم.»-کوئنتین تارانتینو.

    امیر: حرف نداشت.
    شیده
    پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 2:27
    -7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    امروز از صبح دمغ بودم حال عمو همینطور داره بدتر میشه اینجا هیچ کس حالش خوب نیس تا اینکه اومدم دیدم دارید در مورد کارول رید حرف می زنید صادقانه بگم نمی خواستم بنویسم اما بعد دیدم جایزه داره و.... همین هم شد که با وجود اینکه صفحه بالا نمی اومد از عصر تا الان همش دارم سعی می کنم بیام وبهتون بگم اگه درست گفته باشم جایزه ام را خودم تعیین کنم(عمرا بتونین بپیچونیم) و از همه ادمایی که اینجا هستند بخوام برای سلامتی مردی که عاشق سینماست و بیشتر فیلم های عمرمو خونه ی اون دیدم دعا کنید جایزه ام رو می دید مگه نه؟

    امیر: به نوبه‌ی خودم...
    امین
    پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 3:33
    -13
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    بابا هولی تواما. اخه چه عجله ایی بود . حالا وقت داشتی خبر بدی .

    omid jafari
    پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 12:35
    -3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به نظرم که علی کریمی کار درستی کرد به تیم ملی برگشت.ارزش تیم ملی خیلی بیشتر از مسایل و اختلافات شخصی است.درود بر تو جادوگر سرخپوش

    محمد
    پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 13:11
    -9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    وای ای روزگار عجب تریلری عجب فیلمی. شک ندارم یکی از بهترین های تاریخ سینماست. قاب بندی ها رو ببینید. شک ندارم سال دیگه اسکار دست آقا مایکل مانه.

    کاوه اسماعیلی
    پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 16:56
    -15
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    وقتی دارید می بینیدش کامنتهایی که ملت زیرش را گذاشته اند را هم بخوانید.چقدر آدم منتظر فیلم استاد هستند....مهم این است که بعد از اسلحه ها و اتوموبیل های لوکس و مدرن میامی وایس اینبار قرار است با ماشین ها و تفنگ های عهد بوق دلبری کند برایمان....مثل آنجایی که جانی دپ تفنگ به دست از روی ماشین می پرد و بعد در نور و صدای دنیایش غرق شویم...و البته ترانه آخر آنونس............. و اینکه تیزر فیلم تارانتینو را که خیلی دوست داشتم.به تو اعتمادی نیست امیر جان....از تیزر بنجامین باتن هم خوشت نیامده بود و نگران شده بودی. این اسم ساز کاراس زیتر بود؟؟اتریشیه ؟ برای تونی راکی مخوف:عذر خواهی پذیرفته نمی شود.....کلش بماند برای بعد.ما یک زمانی موقع فوتبال با تیمهای دیگر محلمان اسم کوچه مان را گذاشته بودیم: علی سامین(استادیوم سابق گالاتاسرای)...مثلا هیچ وقت نمیگذاشتیم سن سیرو که تویش آقای خاص(هووو....یک چیزی باید بگویم ولی امیر بعدش میگوید ما اینجوری با هم حرف نمی زنیم.) مقابل استاد بزرگ فرگوسن این جوری به موش تبدیل شود.کلا سطح کلاس انگلیسیها را با ایتالیاییها مقایسه کردید....حالا مانده بازیکن محبوب حال حاضرم استیون جرارد باید غوغا به پا کند. می ماند یک چیز دیگر کسی این ورها کنسرت آیرون میدن در دوبی را رفته ؟و یک پیشنهاد...اگر ووداستاک سال 94 را دارید؟اجرای سانتانا به احترام جیمی هندریکس را ببینید...چند وقت دیگر یه کار اساسی با این اجرا دارم.

    امیر: راس می‌گی. از تیزر اولیه بنجامین باتن هم خوش‌ام نیامده بود. یه گاف بزرگ. حق داری دیگه اعتماد نکنی.
    سرپیکو
    پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 17:32
    -12
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    یه مشکلی ببن خیلی از علاقه مندان به سینما هست، مخصوصا کسانی که بیشتر در کار نوشتن درمورد فیلم ها هستند، وقتی نقد یا یادداشت کسی رو در مورد یک موضوع سینمایی می خونن! پیش خودشون قبول ندارن و فکر می کنن که اون نقد کپی ست و متعلق به خود نویسنده نیست. بهتر است کمی عاقلانه و درست فکر کنیم.

    سرپیکو
    پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 19:51
    -4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امیر خان تریلر فیلم مایکل مان رو همین الان دیدم. دمت گرم. به جرات میگم شاهد یکی از بهترین فیلم های عمرمون خواهیم بود. چه موسیقی زیبایی! فوق العاده ست. با دیدن بعضی صحنه ها از این تریلر یاد فیلم (تقاطع میلر) افتادم! اونجا که اسب ها می تازن یاد صحنه مشابه هی از این گروه خشن افتادم!. اونجا که زندانی ها دست روی دوش هم قدم می زنن یاد صحنه ای از (ایرما خوشگله) افتادم که جک لمون با چند تا زندانی همینجوری پشت سر هم دور می زدن... لحظه شماری می کنم برای دیدن این فیلم استاد مایکل مان.

    ممنون به خاطر این همه انرژی...

    خیلی آقایی.

    آریان.گ
    پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 20:46
    -2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    عجب گیری کردیما . بازم درباره الی رو از دست دادم. باید بودیدو می دیدید که 5 شنبه شب جلو سینما آزادی چه خبر بود . از امروز فقط یه خاطره واسم موند . اونم دیدن امیر قادری از نزدیک . (...) . چند دقیقه بعدشم جلوی سینما آزادی یه گپ دوستانه با امیر خان داشتیم که چسبید . راستی تریلر فیلم مایکل مان هم محشر بود . خیلی ممنون.

    امیر: معلومه که مهمه. به قول سید: انگار حالیت نیس. خونمه. ولی بذار این موضوع پیش خودمون بمونه. می‌ترسم آدما واکنش‌های واقعی‌شون رو دفعه‌های بعدی از دست بدن.

    پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 21:47
    -1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امروز دم در سینما آزادی بلیط درباره الی که تموم شد کلی حالم گرفته شد، ولی وقتی امیر قادری رو در حد چند ثانیه جلوی سینما دیدم ملال برطرف شد...

    سجاد عابدینی
    پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 22:0
    -3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    راستش دیدم چند وقته کسی چیزی در مورد کتاب نمیگه گفتم خودم پیش قدم شم.البته با اجازه ی کافه دار و قدیمیای کافه.کتابی که چند روزه باهاش دم خور شدم و احتمال میدم خونده باشین: بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه انتخاب و ترجمه استاد ابوالحسن نجفی-انتشارات نیلوفر

    خودم تا اینجا فقط هشت تا از داستان ها رو خوندم ولی اینقدر برام جذاب بوده که نگو و نپرس.مخصوصا کارJoseph Kessel.ترجمه محشره!!!همون مترجم کتاب خانواده تیبو (سوفیا معرفیش کرد)(شهروند امروز یه پرونده ی جالب واسش درآورد "راوی روایت های بزرگ")

    اگه نتونستین پیداش کنید حتما تو www.adinebook.com پیداش می کنید فقط باید یه سرچ کوچیک کنید و بعد کتابو سفارش بدین.

    باور کنید نمی خوام بگم که چه خوبه که هستید ولی چه خوبه که هستید.

    کاوه اسماعیلی
    پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 23:15
    2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    حرف مایکل مان شد و من دوباره رفتم محبوبم insider را توی یوتیوب ببینم...یه نفر همچین کامنتی اون زیر گذاشته بود.... I loved this movie. I almost creamed my pants when Mike Wallace says, "I've been in this profession fifty fucking years...!" DAMN GOOD ACTING!

    امیر: به به آقا کاوه. می‌بینم مایکل مان سر حال‌ات آورده.
    علي
    جمعه 16 اسفند 1387 - 0:29
    -4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    آقاي قادري سلام.بله فكر ميكنم بحث مهمي باشه.من تمام كانتهاي پيشين رو خوندم ولي بيشتر بحثها درباره بيضايي وفيلمش بود ودرمورد لحن و زبان زياد بحث نشد بخصوص اينكه مجله فيلم تازه درآمده و مطالبي كه كريمي و گلمكاني نوشته اند بسيار راهگشاست .البته من درباره بيضايي هم خيلي حرف دارم ولي نميدونم از كدوم شروع كنم.پس منتظر مي مونم تا شما بگيد تا از كجا شروع كنم اگر هم ديگه حوصلشونداريد ديگه همينجا تمومش مي كنم.

    امیر: این قضیه لحن که اتفاقا خیلی بحث خوبیه. چون هنوز گیج‌ام که مگه کجای کارم ایراد داشته. با هوشنگ اتفاقا امروز هم بحث‌ام همین بود. نشستم و برای نوشتن تحلیلی برای همه این بحث‌ها در شماره عید ماهنامه فیلم، مطالب قبلی رو خوندم و شاخ درآوردم که آخه کجاش رو بد نوشتم. عجب بحث خوبی. خودم ام سردرگم‌ام. حتما برام در این باره بنویس.
    محسن دراگون
    جمعه 16 اسفند 1387 - 1:37
    3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امیر جان امروز کلی بهت خندیدم

    منو ببخش-

    اونجایی که رفتی تو زنجیرا همرو ریختی به هم و بعد با قیافه ای جذاب اطرافتو نگاه کردی و ...

    خوشحال شدم که باز هم تونستم درباره الی عزیز رو ببینم این بار کنار تو و اصغر فرهادی عزیز

    رضا عطاران رو دیدی چه خاکی بود

    خیلی حال کردم باهاش

    وقتی دید جا نیست نشست رو زمین برا دیدن فیلم

    هرکی هرچی تعارف کرد نرفت بشینه رو صندلی

    یه چشمک قشنگم زد به اصضر که خیلی باحال بود

    اقای فهادی هم که همه رو کاشت

    مگه نگفت بعد فیلم من بیرونم - نظرتونو بهم بگید

    پس کجا غیبش زد؟

    امین
    جمعه 16 اسفند 1387 - 2:20
    -6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    برای شیده خانوم

    نمی دونم این کسی که میگی پیر یا جوون. اخه من با پیر مدهای عشق فیلم خیلی حال میکنم . موقعی که اینا از خاطرات سینما رفتنشون تو لاله زار تعریف می کنن ادم کیف میکنه .

    به هر حال عرضی نیست جز دعا برای حرف دل شما که از ته قلبم ارزو میکنم روزگار دلت رو پس نزنه و قبولش کنه . اون موقع است که همه چیز ....... میشه .

    نیما
    جمعه 16 اسفند 1387 - 2:36
    -5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام

    بزرگترين حسن فيلم استاد(مايکل مان عزيز را می گويم)اين است که اصلا انتظار نداشتم دنيای پر از جذابيت دهه ی سی و چهل قرن بيستم را از ديد و نگاه او ببينيم.خوب اين خودش برای ما يک غافلگيری کامل است.

    حالا ماشين های آن دهه را (که اغلبا فکر کنم از کارخانه ی فورد باشد)آنجور می بينيم که استاد دوست دارد اسلحه های شاتگان وتامپسون و کلت 1911 , .....خيابان های آن دوره.چيزی نمی شود گفت جز اينکه برای ديدن بايد صبر کرد

    مسلم اين که تمام مورد های بالا به اضافه ی طرز اسلحه دست گرفتن وگروگان گرفتن و حتی همان ورود به بانک,همه وهمه نشان امضای مايکل مان است ولی از همه جالب تر کلاه برسرگذاشتن جانی دپ و از همه بهتر پوزخند جانی دپ در سينما درحاليکه در حال تماشای عکسش است...ولی هيچکدام از آنها به پای موقعی که دارد جانی دپ را معرفی می کند نمی رسد.همانجای که دوربين از پشت سر جانی را در حال حرکته و اسم جانی دپ ظاهر ميشه

    امین
    جمعه 16 اسفند 1387 - 3:32
    5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    امیر قادری عزیز خواهشا اگر امکان داره یه فرصت بده تا ما هم ببینیمش. اخه adsl ام قطع و نمی تونم خودم دانلود کنم. و اینکه امروز خیلی روز اعصاب خرد کنی بود. اینکه سه ساعت وایسی تا فیلم ببینی و حتی با هزار مصیبت هم بری داخل سینما اما ببینی اندازه تعداد نفرات داخل سالن بیرون سالن و منتظر مشخص شدن تکلیفشون. خداییش مسخره است دیگه . اینکه برای سالن صد و پنجاه نفری سیصد تا کارت بدن خوب معنی نداره. تازه اونم فقط مخصوص خودشون باشه. و همش از مسئولین شهرداری باشن. اخه یکی نیست بگه الکی برای چی اطلاع رسانی می کنید در حالی که همه بلیتها رو برای خودتون برداشتید.خوب مسخره است دیگه. بعد اینهمه صف ایستادن بخاطر درباره الی.. ( البته برای دومین بار ) نامید برگشیم رفتیم فلسطین و اونجا هم متاسفانه ( اشکان....) رو از دست دادم دیگه افتضاح شد. تا اخرش رفتیم و نسل جادویی رو دیدم که اونم چه دیدنی . نصف به نصف جمعیت بچه زیر پنج سال بودن . مشکل اینچور جشنواره ها همینه دیگه. تازه چندین سال بود تو جشنواره ها و اصلا تو سینما دعوا ندیده بودم . اما امروز تو فلسطین چه دعوایی شد . ای کاش بودید و می دیدید . میزدنا ! بیرون سینما نبودا . تو سالن انتظار طبقه اول. اصلا یه اکران افتضاح بود. درباره فیلم هم چیزی نمی تونم بگم . واقع نمی تونم بگم خوب بود یا بد. تو می تونی بگی ؟ و حالا هم خسته ام و ...... . قادری جان چند تا سوال کوتاه ازت دارم . خواهشا جواب بده. اول دوست دارم تو یه جمله نظرت رو درباره ( نسل جادویی ) بدونم؟ و دوم اینکه جون من( درباره الی ....) رو چند بار دیدی؟ ( سه بارش رو مطمئنم- سینما مطبوعات و هم فرهنگ تو جشنواره - وامشب هم سه بار) راستش رو بگو جون من؟ و اینکه از وودی الن یه چیزی گیر اوردم توپ . فردا میزارم.

    امیر: درباره الی رو دو بار و وودی آلن رو هم که همه بچه‌ها منتظرن.
    علیرضا اویسی
    جمعه 16 اسفند 1387 - 12:45
    -18
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام امیر جان خواب دیدم در حد لالیگا خواب دیدم اومدم خونت کلی پکر بودی ناگهان تلفن زنگ زد رفتم برداشتم 1 نفر از پشت تلفن گفت نیما حسنی نسب 5 دقیقه پیش فوت کرد ولی تو به امیر نگو ولی من بهت گفتم و در ادامه دیگه شرمنده از خواب پریدم مواظب آقا نیماتون باش از من گفتن یا علی

    mebzo
    جمعه 16 اسفند 1387 - 13:8
    -1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    عجب تیزر مشتی بود من با اعمال شاقه این تیزر و دانلود کردم اما بعد از دیدنش تمام مصیبتام تبدیل به خوشی شد ... عجب چیزی خواستی ها مگه میشه از این تیزر نمایی شو جدا کرد همه جاش عشقه اون ورود به بانک اون دزدی اون نگاه جانی بعد از ترس مردم از دیدن عکس او روی پرده اون فرار که اینقدر زیبا بود تمام نماهاش که با اینکه تیکه تیکه تو تیزر بود آدم به راحتی می تونست بذارشون کنار هم و اون آهنگ و تیزر ( راستی کسی اسمی لینکی از این موسیقی آخرش نداره برای دانلود .... شک دارم اورژینال باشه ) و آخرش همه این معرکه ها اون حس حال کردن جانی با شهرت خلافش و عشقه .... تابستون خیلی دیره کاشکی همین الان اکران می شد ... ولی چاره ای نیست خودمون و باید با چیزای دیگه سرگرم کنیم تا زمان زودتر بگذره...
     
    امیر: نه به نظر من‌ام اریژینال نیست.
    سينا بخشي صدر
    جمعه 16 اسفند 1387 - 13:9
    -12
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    بسم ا... الرحمن الرحيم

    سلام به همه دوستان اين جا. در اين اواخر كم و بيش به اين جا سر مي زدم. خب ديگر. حالا بحث فيلم آقاي بيضايي فروكش كرده و مي توانم اين جا يه نكته اي را در باب بخشي از تفاوت هاي وقتي همه خوابيم و فيلمي مثل سگ كشي بگويم. قبل از اون اينو مي گم كه اصلا من عاشق سينه چاك بهرام بيضايي نيستم كه حالا با اين فيلمش جا بخورم و بگويم كه اين ديگر چه اتفاقي در كارنامه استاد بود. مشكلات اصاي وقتي همه خوابيم هم يكي و دوتا نيست و بيشتر عقيدتي است. با اين حال سگ كشي و شايد وقتي ديگر تفاوت هاي محسوسي با ديگر فيلم هاي بيضايي در پس از انقلاب دارند.

    كسي يادش هست چه مشكلات و مسايلي براي بيضايي و گروهش سر صحنه سگ كشي رخ داد؟ كه به قول خود گروه كاركردن سر كار سگ كشي تبديل به يك جنگ اعصاب شده بوده و درگيري هاي بيضايي با سرمايه گذار و تمام اين حرف ها. تا آن جا كه فهميديم نه قبل از توليد و نه در جريان توليد هيچ تمرين به خصوصي با بازيگر اصلي فيلم نشده است. بعد هم كه توليد تمام شد فيلم بايد سريع به جشنواره مي رسيد و مراحل فني تقريبا به سرعت انجام مي شد. ضمن اين كه در همين كش و قوس موسيقي هم حاضر نبود و از تنگي وقت بيضايي كار را به دو نفر به صورت همزمان سپرد و نتيجتا اين هم حاضر شد و فيلم هم به جشنواره رسيد. نكته همين جاست. بيضايي دوست دارد همه چيز سر جايش باشد. فيلم بدون درگيري توليد شود و بعد هم در فرصت مناسب تدوين و ميكس شود. در صورتي كه بخش خيلي خيلي مهمي از سينما همين درگيري هاي ريز و درشت است كه بايد سربلند از آن ها بيرون آمد. وقتي همه خوابيم برعكس بدون حاشيه و درگيري ساخته شد . ولي فيلم پر از جاي خاليه. پر از خلا. جالب است كه در خود فيلم هم به تاثير بالاي توليد بر نتيجه پرداخته شده است. من موافق نيستم كه وقتي همه خوابيم به دليل نفرت فيلمساز و نوع ديدگاهش (كه اصلا ديدگاه صحيح و جذابي هم نيست.) تفاوت آشكاري با سگ كشي دارد. همين ها در سگ كشي هم بود. اين تفاوت در توليد و ناديده گرفتن بخشي از ويژگي هاي توليد را مي شود به موارد جزئي تري هم تعميم داد. مثلا در مورد موسيقي هم همينطور است. كار هول هولكي سگ كشي را مقايسه كنيد با موسيقي محمد رضا درويشي كه با وقت و سرمايه كافي ساخته و در فلان اركستر هم اجرا شده و با فلان تجهيزات هم ضبط شده. نه اين كه حرفه اي كاركرن بداست. اميدوارم حرفم را زده باشم. حالا بهتر است كه ما زرنگي كنيم و مسايل ريز تري رو بفهميم يا خودمان را غرق در روياي گاه واهي جهان اسطوره ها در آثار آقاي بيضايي كنيم؟

    علیرضا اویسی
    جمعه 16 اسفند 1387 - 13:12
    4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امیر جان 1 سوال تقریبا شخصی دارم نخواستی هم جز کامنت ها نگذار فقط باز هم اگر خواستی به ایمیلم جواب بده آقای عزیز شما منبع درآمدت از همین راه نقد؟ اگر نخواستی هم شغل دیگت رو نگو فقط برام جالب بود بدونم که شما که اکثر وقتت در نگارش است از کجا روزگار میگذرانی ممنون .my_losthope@yahoo.com

    عکاس
    جمعه 16 اسفند 1387 - 14:8
    13
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    بازم درباره الی رو ندیدم. من از ساعت 4 اونجا بودم. می گفتن بلیطا رو همون روز می فروشن. ولی خبری از بلیط نبود. از آقاهه که پرسیدم گفت چارچنگولی قراره اکران شه، از تعجب شاخ درآوردم بعد دیدیم نه اون یکی سالنشه . امروزم خواب موندم به ملت نرسیدم. حالا اگه به این زودیا اکران شد (البته اگه اصلن اکران بشه)

    آریان.گ
    جمعه 16 اسفند 1387 - 19:25
    0
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    بلاخره امروز تو سینما ملت درباره الی رو دیدم . این سومین باری بود که واسه این فیلم وایستاده بودم تو صف(میگن تا سه نشه بازی نشه) البته این دفعه هم بلیط به گیشه نرسید ولی ما بلاخره با هزار زحمت رفتیم تو .

    محشر بود . گفتنی ها گفته شده ولی تصورش نمیکردم ایقدر نفس گیر باشه . رمز بازی گرفتن آقای فرهادی چی میتونه باشه که بازیگرا اینطوری نقشو زندگی کردن ( چشای دختر بچه ای که خبر غرق شدن آرشو میخواست به پیمان بده فراموش نخواهم کرد) به هر حال بی نظیر بود . صابر ابر اگه درست انتخاب کنه نقشاشو از بازیگرهای ماندگار سینمای ایران خواهد بود

    آریان.گ
    جمعه 16 اسفند 1387 - 19:33
    3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    خدا کنه اینطور که میگید نشه امیر خان (بعیده بشه) امیدوارم این دفعه هم که دیدمتون بازم مثه دفعه اول ذوق کنم (اصلا موقع سلام کردن تابلو بودم فک کنم خودتون متوجه شدید) .

    امیدوارم هرچه زودتر شرایط فراهم بشه تا آقای کیمیایی رو بتونیم ببینیم . اونجور که خودتون توضیح دادید فک کنم واسه کسانی که کیمیایی رو دوست دارند خیلی جالب باشه . چون کمتر از حالات درونی استاد با خبریم . کیمیایی همیشه شخصیتی داشته که آدم دوست داره بیشتر بشناستش

    تونی راکی مخوف
    جمعه 16 اسفند 1387 - 19:59
    -1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    سلام. 1- یادمه که کلاس سوم راهنمایی که بودم یه پیرهن سفید تیم ملی ایتالیا خریدم. کلی پز میدادم و حالشو میبردم. ساعت ورزش ما روز دوشنبه ساعت وسط بود.(بعد از این همه سال چطور یادم مونده؟ حالا میگم). ما پیرهن رو پوشیدیم و رفتیم وسط حیاط مدرسه به گرم کردن که وقتی دبیر ورزش اومد دیدم که یه نگاه چپ انداخت به من. خلاصه کلاس که تمام شد اومد گفت تونی (!!!) پیرهنتو بده من تا ساعت بعد بپوشم بعد از زنگ بیا تا بهت بدم. کلاس زبان ما که تمام شد رفتم گفتم که ببخشید من یه امونتی پیشتون دارم. گفت که کور خوندی. این پیرهن عیدی واسه من. من هم که اشک تو چشمام جمع شده بود گفتم باشه . این نیز بگذرد. اونجور که خبر دارم هنوز هم پیرهن رو داره.حالا فهمیدین چرا هنوز یادمه. 2- کاراگاه ویلیام سامرست جایی از فیلم هفت به نقل از همینگوی بزرگ میگه: دنیا محل زیبایی است و ارزش مبارزه و نبرد رو داره. به نظر من بنجامین باتن انقدر با این گفته موافق بوده که میخواست دنیا رو سر و ته بگذرونه. اون سکانس بسته شدن چشمهای بنجامین در آغوش دیزی در سکانس فینال رو دوباره و چند باره ببینید چون به نظرم یکی از بهترین چیزهای این فیلم پر از چیزهای خوبه. 3- امیر نمیدونی مدیر دوبلاژ فیلم هفت کی بوده؟؟؟؟؟ 4- آقای خاص شما دوباره درباره یووه شکر زیادی خورده. که باعث شکایت رسمی باشگاه یوونتوس از این جناب شده! 5- به امید پیروزی یووه در دیدار سه شنبه با چلسی که دوباره با تاخیر پخش میشه. 6- به امیر: خبری نبود. پخش مستقیم بازی یووه و ناپولی بود. از برنامه ای که دو سوم از گردانندگانش لیورپولی هستن. بگذریم. این پایان نیست...

    امیر: این جمله حرف نداشت: خلاصه کلاس که تمام شد اومد گفت تونی (!!!)...
    علیرضا اویسی
    جمعه 16 اسفند 1387 - 20:12
    -6
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امیر جان سلام همین مرامت که منو کشته متوجه شدم نباید از این سوال ها می پرسیدم شرمنده

    احسان ب
    شنبه 17 اسفند 1387 - 1:3
    -9
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    دو تا صحنۀ کلیدی توی تریلر دشمنان ملت بود:

    یکی آنجایی که ماریون کوتیار از جانی دپ در اولین دیدارشان(تدوین تریلر اینجوری نشان می داد شاید واقعأ اینجوری نباشد) می پرسید: "شغلت دقیقأ چیست" و او می گفت "بانک می زنم"

    یکی هم آنجایی که دو قهرمان فیلم از پشت میله های زندان با نگاه تحسین آمیزشان برای هم کری می خواندند که این یکی می تواند نوید دوئل آشنای قهرمانها در فیلمهای استاد را مثلأ از نوع دنیرو-پاچینو در heat بدهد. منتظر می مانیم.

    امین
    شنبه 17 اسفند 1387 - 1:34
    -3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    همین الان تو یکی از سیاتهای سینمایی خوندم که (درباره الی...)تو عید اکران میشه . فکر می کنم این خبر صد در صد باشه. اونایی که ندیدند امیدوار باشن.

    راستی قادری جان پنج شنبه شب سینما ازادی برای ( درباره الی..) سانس فوق العاده داشت؟

    اقا این خبر دست اول بودا!!!

    امین
    شنبه 17 اسفند 1387 - 3:12
    -16
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امیر قادری عزیز متاسفانه اون چیزی رو که گفتم از وودی الن میزارم جور نشد. اما بیخیال اون یکی . اینم دست کمی از اون نداره. فقط هر کی می تونه یه ترجمه روون ازش بده. خودم نمی تونستم کاملا روون معنی کنم.

    In my next life I want to live my life backwards.

    You start out dead and get that out of the way.

    Then you wake up in an old people's home feeling better every day.

    You get kicked out for being too healthy

    You go collect your pension

    When you start work, you get a gold watch and a party on your first

    day.

    You work for 40 years until you're young enough to enjoy your

    retirement.

    You party, drink alcohol, and are generally promiscuous,

    Then you are ready for high school.

    You then go to primary school,

    You become a kid, you play.

    You have no responsibilities,

    You become a baby until you are born.

    And then you spend your last 9 months

    Floating in luxurious spa like conditions

    With central heating and room service on tap, larger quarters every day

    And then Voila!

    You finish off as an orgasm!

    I rest my case.

    (By: Woody Allen)

    جون من حذفش نکن.

    امین
    شنبه 17 اسفند 1387 - 3:17
    11
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    اقا عکس حامد بهداد رو دیدید؟

    من که خیلی خندیدم و حال کردم. شما رو نمی دونم.

    علي
    شنبه 17 اسفند 1387 - 5:34
    13
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    آقاي قادري عزيز خوشحالم كه از اين بحث استقبال كردي اميدوارم كه از اين بحث در مطلب وي‍‍‍‍‍‍ژه نوروز استفاده كني حالا بريم سراصل مطلب.من بيشتر نوشته ها در مورد ما همه خوابيم رو در فرهنگ ىآشتي اعتماد سايت خبر وسايت شما خوندم وميتونم با قاطعيت بگم اكثر مخالفان به جاي نقد فيلم به نقد بيضايي پرداخته بودند البته اين امر في نفسه ايرادي نداشت به شرطي كه فيلمساز ودنياشو مي شناختندامابسياري از اين دوستان با بيضايي و تعلقاتش در سينما و ادبيات آشنايي چنداني نداشتند فقط مي دونن كه بيضايي به اسطوره وآيين علاقه داره اما چرا وبه چه نمادهايي فكر نمي كنم بدونن وقتي منتفدي مي خواد در مورد بيضايي بنويسه فكر مي كنم بايد به جر فيلمهاي معروفش چند تااز نوشته هاي بيضايي مثل ليلا دختر ادريس مرگ يزدگرد ياطومار شيخ شرزين رو خونده باشن تا با جهان بيني بيضايي آشنا بشن اما مطمئنم كه بسياري از دوستان نخوندن وبه نخوندن ونديدن افتخار مي كنن اگر با اين نظر فيدلر كه منتقد يا هنرمنده يا هيچ چيز نيست موافق باشي ونقد فيلم شاخه اي از ادبيات بدوني پس يه منتقدبايد وسواس بشتري به خرج بده وناداني و نديدن به جاي دانش قرار نده.(خيلي دستوري شد نه؟) من كمتر نقدي از منتقدان جوان ديدم كه نشون بده با بيضايي وجهانش ىآشنان يا به اين جهان علاقه دارن بعد از بيضايي توقع دارن كه بيضايي توقع دارن كه جوري فيلم بسازه كه اونا دوست دارن بيضايي بايد مثل خودش فيلم بسازه مثل اينكه از برگمان بخواهي شبيه تارانتينو فيلم بسازه هركس بايد فيلم خودش بسازه. امير قادري عريز شما درنقد بيضايي همونكاري كرديد كه طالبي نژاد در مورد كيميايي و ردپاي گرگ كرد يعني آثار يك هنرمندي مثل كيميايي را با مقتضيات روز جامعه سنجيد(يادت هست .يادم هست)اما دو مطلب درباره بيضايي كه از شما انتظار نداشتم اينجوري بهش بپردازي البته قبلش بگم كه به اين قضيه موي سفيد واحترام به پيشكسوت ذره اي اعتقاد ندارم واينو بدترين دفاع از هنرمند ميدونم مثل اينكه از سنتوري به خاطر سن بالاي مهرجوئي دفاع كنيم.اما از مقايسه اصلاني وبيضايي توسط شما خيلي تعجب كردم مقايسه جايگاه ايندو براي تشبيه كردنشون بهم مثل مقايسه منوچهر طياب با داربوش مهرجوئي يا مقايسه كيميايي با كامران شيردل است.با اينكه ميدونم شما به بيضايي علاقه نداريد اما نميتوانيد منكر محبوبيت و تاثير گذاري بيضايي در ميان سينماگران منتقدان روشنفكران يا حتي مردم عادي بشيدويك نمونه واضحش حضور فيلمهاي بيضايي در صدر جدول فيلمهاي منتخب از اولين نظر سنجي رسمي توسط جمشيداكرمي درفصلنامه فيلم در سال 1350 تا همين نظرسنجي مجله فيلم وخبرگزاري فارس درسال 87 يا نظر سنجي كانون فيلنامه نويسان درسال گذشته بود هرچند مي دانم شما قصد مقايسه جايگاه اين دونفر باهم نبود بلكه مقايسه يك طرز تفكر بود اما مقايسه درستي نبود.مطلب بعدي در مورد روشنفكري در اين مورد هم باشما مخالفم يادم مياد در مصاحبه اي با مجله گزارش فيلم گفته بود كه فرهنگ روشنفكري ايراني دراكثر مواقع با جاهليسم به يك سمت ميره ويك كار ميكنه يا به گفته سپانلو در شهروند امروز شماره 52 بيضايي تنها كسي است كه در شبهاي معروف شعر گوته با روشنفكران كانون نويسنده گان كه اتفاقا خودش يكي از بنيانگذاران كانون است در ميافته كه يك سانسور از طرف شما به سازنده تحميل ميشه كه از ما مي خواهيد يك كشاورز قرون وسطايي درنوشته ما ىآگاه به تمام تئوريهاي سياسي قرن بيستم باشه.پس فكر ميكنم انگ روشفكر عاج نشين به بيضايي نمي چسبه وچيزي كه تو روشنفكري غلط ميدوني من تكرو بودن وايستادگي بر سراصول شخصي ميدونم كه مگه بده مگه همه علاقه ما به فيلمهاي كيميايي قبل از انقلاب بخاطر تكرويي يكه بودن وايستاده گي بر سراصول نيست يا فيلمهاي سرجيو لئونه با اون قهرمان تكرو وتنها من فكر ميكنم بايد بيضايي تشويق بشه كه برسراصولش بايسته نه ابنكه تبديل بشه به كيميايي تجارت يا ضيافت وسلطان.اما درموردتوهم توطئه من از منتقدان كم مايه اي كه درمورد پشت صحنه لبه پرتگاه نظر ميدن بدون اينكه فيلمنامش بخرن وبخونن تا بفهمن كه در اون فيلمنامه هم به چه صراحتي درمورد پشت صحنه سينما حرف زده شده حكم صادر ميكنن وبه اشتهاريانها راي مي دن توقع ندارم اما از تو كه باكيميايي نزديكي انتظار دارم يادت اون جمله معروفو كه بهرام رو آنقدر محكم تصور نميكرد واينكه تو وبيضايي را از دهن شير بيرون كشيديم .پس فكر ميكنم اين مساله كه روي بيضايي در هر شرايطي حساسيت .جود داره خيلي توهم نيست.خب حرفامو درمورد بيضايي زدم در مورد منتقدا ولحن وسواد هم خيلي حرف دارم كه بعد خوندن نظراتت درمورد اين نوشته شفافتروراحتر ميگم فقط در ىآخر مي خوام يكي از خوانده هام درمورد بيضايي با هات تقسيم كنم كه فكر ميكنم هم بدرد مطلب عيدت مي خوره هم به شناخت بيضايي كمك ميكنه .مطلب مال گزارش فيلم شماره 185 دي ماه 80نوشته نوشابه اميري اميدوارم بخوني ونظر بدي .درضمن من قصه هاي عامه پسند رو هم خيلي دوست دارم. (نوشابه اميري:روزي با محمد بهشتي اوليين رئيس بنياد سينمايي فارابي مصاحبه داشتم.از ىآن مصاحبه هاي پينگ پنگي.بهشتي آدم خوب ومطلعي است.يك جاي مصاحبه گفت : من اگر دردفترم دوربين مي گذاشتم وفيلم ميگرفنم مي ديدي كه دوستان سينمايي اينجا چه هاكه نمي گويند.آن وقت خيلي از سئوال هاي شما پاسخ خود در همان فيلم ها مي يافت.غمگين ومتعجب پرسيدم:يعني...؟ گفت:الا بهرام بيضايي . وبهرام بيضايي هماره براي من همان{الا}است.آدمي كهبراصول خود پاي ميفشارد.دغدغه داردودر پس كلام قرص ومحكم خود شيشه ايست كه به تلنگر هم نياز ندارد.

    امیر: از مطلب مسئولانه بدون حب و بغض‌ات ممنون‌ام.
    فرزاد
    شنبه 17 اسفند 1387 - 8:6
    12
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امیر جان، مریدانت گهگاه سوتی های بامزه ای مرتکب می شوند. یکی از آخرین نمونه ها: "در کشوری زندگی می کنیم که هیچی سرجای خودش نیست"

    از آنجائیکه از این کامنت زیادی خوشت آمده این را از خودت می پرسم. به نظرت این « هیچی» شامل خودت هم می شود؟

    سینا
    شنبه 17 اسفند 1387 - 11:54
    7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...
    حکایت های ما و سینما 4 | شب ، داخلی (مثل همیشه ! ) | اینبار فیلم آلیس زیر تیغ گیوتین: خب نقد مدرنیته . دکتر تهران اصرار میورزد که فیلم نمایش داده شده در نکوهش دنیای معاصر و زندگی ماشینی و احتمالا ( یک مقدار ناچیز ) نقد نظام سرمایه داری ساخته شده اما تحلیل درستی از سکانس ها ارایه نمیدهد ، او معولا مشاهدات خود از فیلم را از فیلم به شکل اسلوموشن بازتعریف نموده با بسته بندی خاصی برای رازگشایی و مکاشفه حواله میدهد به دکتر علامه . دکتر علامه ناخوداگاه همه چیز را از منظر روانکاوانه بررسی میکند ، او همیشه با دکتر تهران موافق است . البته با زیرکی موذیانه ای در نهایت حرف خود را به کرسی مینشاند . تحلیل اجتماعی دکتر تهران در این نبرد نابرابر در اکثر اوقات به پس پرده منتقل گشته و وی گهگاه از مواضع خود کوتاه می آید ، او همواره با انتظار تصدیق و تایید دکتر علامه میماند . طبق نظر وی آلیس در حقیقت و در نگاهی نمادگرایانه همان درون پاک و معصوم انسانها را به ذهن میرساند که هجمه زندگی مدرن به سرعت آن را به مرز فراموشی و نابودی رسانده و اینگونه انسان نگون بخت را به ورطه گمشدگی و از خود بیگانگی لاعلاجی کشانیده و هستی او را با چالشی اساسی موجه ساخته . او برای توجیه نظرگاه خود به دیالوگی از یکی از شخصیت های سیاهی لشکر فیلم اشاره میکند که فرزندانش حتی در صورت مرگ وی از او خبری بدست نخواهند آورد . او اینگونه تحلیل های خود را حول محور تقابل جامعه مدرن و فطرت انسان بی اراده در برابر آن متمرکز میکند و سعی درنقد رویه کنونی جوامع بشری دارد . به عقیده او در چنین شرایطی است که نوع بشر به دغدغه های همنوعان خویش بی توجه گشته و با شتاب زیادی به سمت هدفی که برای خود در زندگی تعریف نموده در حرکت است . هرگونه توقف و ایستگاهی به واقع مرگ وی را به همراه دارد . کاغذهایی که او از دختر گمشده اش به دست مردم میدهد خلاف جهت حرکت آنهاست و هم از این روست که از گرفتن آن امنتناع میورزند . دکتر تهران در انتها امیدی به بازگشت و رسیدن به گمگشته نمیبیند و پایان باز انتهای فیلم را آنطور که میخواهد میبندد . تصویر متکثر مرد در مانیتورها به نوعی بیشتر مورد استفاده دکتر تهران قرار میگیرد ، تا جاه طلبانه فرضیه خویش را پیش ببرد .دکتر علامه در این گیر و دار همه چیز را به ذهن متلاطم شخصیت اصلی داستان مرتبط میداند و با نگاهی روانشناختی در پی کاویدن درونیات او در شرایط بغرنجی است که بدان گرفتار آمده و نگاهی دارد سراسر تحسین آمیز به تلاش بی وقفه و خستگی ناپذیر او در جهت حصول مقصود که همان یافتن فرزند دلبند خویش است . دکتر اما از ایستایی او شکایت دارد و دینامیک شهر را در تضادی آشکار با ایستایی وی و شکل گرفته از تمهیدی آگاهانه و هوشمندانه تصویر میکند . (دکتر تهران نظری خلاف آن دارد اما در انتها این هر دو هم رای مشوند ، چرا؟!) . البته او به عقیده وی شخصیت اول انسانی است که شجاعانه و دلاورمردانه به جنگ دیو سپید رفته و از طریق بازنمایی واقعه ناگوار گم شدن کودک در ذهن و روان خویش سعی در پذیرش واقعیت دارد . واقعیتی که در انتها با آن رو در رو شده و به پذیرش و کنار آمدن با آن تن میدهد . در نقطه مقابل همسر وی را فردی ضعیف و منفعل میداند که در چاه افسردگی خویش هرآینه فروتر میرود و این گونه مرگ و نیستی خود را به طرز غم انگیز و درد آوری رغم میزند . او برای اثبات حرف خویش از واقعه بم و استفاده از شیوه روانکاوی برای درمان بازماندگان کودک حادثه و بازگرداندن انها به حیات عادی سخن میگوید . دکتر علامه حرف زیادی برای گفتن دارد به عقیده او در یک اثر هنری خوب و ارزشمند هیچ بخش عبث و بی کارکردی حق وجود ندارد و همه عناصر باید در جهت کلیت اثر گام بردارند .ضمن آنکه بر این نکته تاکید میکند که خالق اثر میبایست حرف خود را بصورت غیرمستقیم و همراه با تاویل و تعبیر بیان نموده و این چنین است که بار زحمت رازگشایی را به دوش مخاطبان گذارده و آن ها در دنیایی که از نماها آفریده رها میکند . مانند رها شدن از هواپیما به همراه چتر نجات مثلا . تحت همین دیدگاه است که او برای هر سکانس معنایی تصور میکند و نشانه ای میپندارد . سیب زمینی های هم اندازه یکی از آنهاست که دلالت دارد بر چیره شدن روزمرگی بر زندگی زن و ساختن دنیایی که هیچ بارغه امیدی در آن یافت نمیگردد، که البته بیشتر به کار دکتر تهران می آید . به نظر دکتر علامه فضای آبی فیلم به نوعی یادآور رنگ بارانی آلیس در روزی است که برای همیشه از والدین خود جدا شده و از طرفی با ارجاع به مبحث روانشناسی رنگ ها میتوان امیدی دانست که در سرتاسر فیلم موج میزند . در عین حال رنگ خاکستری در کنار آن را میتوان تداعی گر مفهوم "بیم" دانست که ناامیدی حاکم بر فضای اثر را بیان میکند ! ( امید ، نامیدی . امید ...) . به یاد بیاورید که این ترکیب اول بار در حین بحث توسط دکتر تهران مطرح شد . دکتر تهران احتمالا آنقدر غرق در مضمون اثر گشته و ابن البته به اعتقتدات شخصی او هیچ ارتباطی ندارد ! که ترکیبات خام و سردستانه را بی مهابا از دل سکانس ها بیرون کشیده و برای پروردن و سرو شکل دادن و یا جویده شدن داخل دهان دکتر علامه میگذارد . او فرضیه ای را در حکایت داستان فیلم مطرح میکند که خود نمیتواند تا انتها آن را پیش ببرد . از همین رو دکتر علامه به کمک آمده و سعی میکند لا به لای استدلالات خود جایی برای مفاهیم پیشنهادی دکتر تهران باز کند . و این به نوبه خود به وحدت کلامی مصنوعی و کمرنگ منجر میگردد ، که کفه ترازو در این موفقیت در طرف نقش دکتر علامه سنگینی میکند . دکتر علامه اما همچنان پیش میتازد . او در قسمتی از بحث اشاره ای میکند به حظور نشانه ها و آثار آلیس در تمام فیلم که با ورود گاه و بیگاه دکتر تهران به میان کلامه او و منقطع شدن بحث و بیراهه زدن های مدام دکتر تهران به سرانجامی نمیرسد و دکتر علامه را از این تحلیل روانشناختی محروم میکند . اما در جای دیگری دکتر علامه و حالا دیگر رفیق او دکتر تهران به نقاشی های آلیس روی در و دیوار خانه اشاره میکنند و نقاشی بزرگی روی دیوار خیابان که با ورود و خروج مرد از کادر به پایان میرسد . نقاشی یک خرگوش و تاکید آن بر مفهوم زمان . این مفهوم را با اشاره موتیف وار کارگردان بر ان در نهایت هوش و ذکاوت این دو عضو هیات علمی در میابند و توسط دکتر علامه به این مطلب بسنده میگردد که این دو ( مادر و پدر ) و یا تمام جمعیت بشر مقهور زمان اند . یعنی نگاه تقدیرگرایانه . لازم به ذکر است که دکتر تهران بر تحقیقات انجام گرفته و امار بدست آمده ، پرتغال را کشوری میداند که نسبت به سایر ممالک توسعه یافته دنیا از درجه فردیت بالایی برخوردار نیست و بنابراین کشور زیاد مدرنی به حساب نمی آید ، اما بلافاصله با اشاره به خاصیت لازمانی و لامکانی فیلم و اینکه جغرافیای مشخصی را هدف قرار نداده و ایده و سخن او نگرشی جهانشمول را در خود مستتر دارد ، به طرز آشکاری حرف خود را پس میگیرد . در انتها دکتر علامه که انگار تا خود صبح هم برای حرف زدن چانه دارد به تاکید فیلم بر عکس ، فیلم و تصویر را تا اندازه ای برگرفته از یک نگرش پسامدرنیستی میداند که شک و تردید در درک مفهوم این عنصر اصلی او را از اثبات ادعای خود بازمیدارد. دکتر سعی میکند به جزئیات بپردازد و برای آنها معنا تراشی نماید تا مبادا در مهلکه خودساخته آبرو و اعتبار خود را از دست رفته ببیند . این التقاط و ترکیب مفاهیم جامعه شناسی و روانشناسی هر یک از طرفین دعوا سعی در بیرون کشیدن گلیم خود از آب دارد و حتی از مفاهیم طرح شده توسط دیگری برای بسط دادن به نظریه خود استفاده میکند . که البته توانایی دکتر علامه در اداره بحث سمت و سویی بیشتر روانشناختی به تحلیل ها داده و دکتر تهران هم البته از این خان گسترده لقمه ای بر میدارد . احتمالا ایشان اگر فیلم را بیش از یک بار میدید و یا قبل از شال و کلاه کردن به سمت استودیو بخشی از دریافت های خود را یک بار در ذهن ماجراجوی خود مرور میکرد و برداشت خویش از فیلم را مدون شده در اختیار میداشت ، شاید دیگر اینگونه به سایه منتقل نمیشد.

    امیر: آقا بامزه بود.
    وحيد افلاطه
    شنبه 17 اسفند 1387 - 14:23
    -3
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    اميرخان من به خودت از 4ستاره 3ستاره ميدم. به جواد رهبر 2تا و به صوفيا نصرالهي هم هيچي( فعلا خيلي زوده براش).

    #پرونده "در بروژ" رو منظورمه استاد.

    سینا
    شنبه 17 اسفند 1387 - 14:41
    -16
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقا شرمنده غلط املایی و انشایی زیاد داشت . پس از این بیشتر دقت میگردد .

    سینا
    شنبه 17 اسفند 1387 - 22:27
    5
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    چند میگیری متحول شی ، همیشه پای یک استاد در میان است ، رستگاری در زیر باران امیرخان چشمت روز بد نبینه . رفتم "دل شکسته" رو دیدم . آخه نیست اکران همزمان ( جون عمه شون )، ما هم حالا موفق به زیارت حضرت دوست شدیم . آره داشتم میبافتم . رفتیم دیدیم به عجب شاهکاری . یواشکی تو اون سیاه تاریکی سینما و صدای بازشدن درب چیپس و پفک و ازدحام جمعیت اون هم شنبه ( من همیشه گفتم چقدر خوبه که اینجا سینما اینقدر کم مشتری داره .) دفترچه یاداشت خودمون رو کشیدیم بیرون تو صفحه خالی درجیدیم "" . بعد تازه فیلم شروع شد . تیتراژ پر بود از فضای حزن و اندوه . هنوز اشکامون پاک نکرده بودیم . که یکهو چند تا جوان قرتی آس و پاس نمیدونم چی چی جلومون ظاهر شدن . ( تو فیلم رو عرض میکنم ) . آره بعد یک نفر از پشت سر داد زد یوهووووووووووو ! ما هم برگشتیم یک نگاه چپ چپ . ببخشید راست راست . نمیدونم اینجا بهش چی میگن . ولش کن به قول اون یارو نامروئی تو سینما 4 راست این است ( بنده خدا کجا راست این است ، راست تعریف دارد ) حالا بگذریم . باز منحرف شدیم از بحث اصلی . بعدش یک استاد دیدیم . این استاد هم از اون استادها بود . با یک تفاوت اساسی ، کمی شیرین عقل . هیچی استاد همه بچه ها رو دوست داشت اون میخواست همه آدمهای خوب دنیا خوب باشن . در همون حال و احوال که چند عدد فرشته داشتند گرد استاد طواف میکردند، یک هو یک نفر که به نظر خیلی عاقل هم می آمد بلند شد گفت : آخ از این تحجر ! استاد گفت خدا مرگت بده ضعیفه این چه جور درس جواب دادن . بشین بگذار دیگران هم اظهار فضل کنند . خب دیگران هنوز تو هشت و شیش خودشون گیر کرده بودن (نگفتم هشیش چون بد آموزی داره) ، چاره ای نبود پس در کلاس رو تخته نکردن . عوضش رفتن با هم پایان نامه بدن . کتاب ها رو ببخشید آرمان ها رو چیدن رووو هم رفتن بالا .هیچی دیگه ما فکر کردیم مثلا اگه لورل و هاردی این نقش ها رو تقبل میکردن چقدر بهترتر بود . از اولش اینگاری قرار بود ، سیاه ها خاکستری بشن . سفیدها خاکستری . یا مثلا سیاه ها و سفیدها در هم بلولند تا ما از هلیکوپتر که نگاه میکنیم خیال کنیم همه چی خاکستریه . خب از اونجا که این فرمول همیشه جواب نمیده تصمیم بر این شد که سیاه ها سفید بشن . سفید ها سفید بمونن . خاکستری ها سیاه بشن ! . اینجوری نه سیخ میسوخت نه کباب . خب پس بریم سر اجرا . ببخشید بریم سر ادامه فیلم .نمیدونم این پیام های بازرگانی ، نه اخلاقی ، نه سی .سی .سی. سیاسی ( آخیش راحت شدم ). از اول سر تلفظ سین مشکل داشتم . فکر کنم یک حکمتی تو کار بوده .آره همش تو این فکر بودم که این پیام ها رو همون کارگردانه ساخته یا نه . اما مهم نیست ، مهم اینه که فیلم رسید به نیمه . یک جاهایی من صدای سوت میشنیدم ، کف و غش و ضعف . یکسری حالات مزاجی بر بنده داشت عارض میگشت ( همیشه گفتم این تخمه ها غیر بهداشتی اند ) که دیدم یک نفر قسم و آیه که بابا من نبودم دستم بود ، تقصیر آستینم ... . هیچی دو قطره اشک و دیگر هیچ . بعد گفتیم بابا بنی بشر اعضای یک قماش اند . یک بچه بی ادب که ما اصلا و ابدا ( حق کپی رایت نزد علی دایی محفوظ است ) در کشورمون نداشته و نداریم رفته بود تو دسته خانوم ها . بعد دیدم استاد یک سرش هم تو حساب و کتاب . این شکلی نه دیگه نیازی به روانشناس هست نه نیازی به چمیدونم حالا ... . حالا اگه تمام این مخارج اظافه رو با هم جمع بزنیم ضربدر گاز و برق و آبی که بیهوده تلف میشن بکنیم . تقریبا میشه یک چیزی حدود صد هزار فرصت شغلی در مملکت ایجاد کرد . ( این شکلی ما هم دیگه بیکار نمیمونیم ) بله عرض میکردم پسر قصه گفت من دنیا رو تغییر میدم . دختر قصه گفت بی خیال بابا دنیا دو روزه به پا نری تو کوزه . بیا با هم دوست باشیم . اگر هم پایه ای ازدواج کنیم ، تا نصفمون کامل بشه . ( یک مساله همیشه برای من آزاردهنده بوده اینکه چرا ما تو کشورمون نمیتونیم جلوه های ویژه رو خوب در بیاریم ، اگه این امکانات فراهم بشه یقین دارم ما یک دمب . شبیه دمب مار قبل از نفس میدیدیم ) . بعد هم اینکه به این فرهنگ منحط غرب یک پشت پای اساسی بزنیم ، در ریم . ( ما بچه که بودیم زنگ خونه ها رو میزدیم و الفرار ) . بابای جیگر لپو دختر گفت من یکی که زیر بار این جور تحول ها نمیرم . الا بلا . مامان خانوم از ادبیات هم برگشته رو کرد به پسر قند عسلش گفت شیرمو حلالت نمیکنم اگه پاتو کج برداری یا مثلا این دختره طفلی رو پرت کنی تو چاه فاضلاب . پدر لجوج گوشت تلخ پاشو کرد تو یک کفش که من تحلیل میخوام ، اصول و فروع و از این حرف ها . پسره گفت میخوای بخواه نمیخوای گمشو برو بیرون ! ( فکر کنم مباحث خلط شد یا خط رو خط افتاد ) . نه چون خیلی با کمالات بود گفت چشم پدر زن عزیزم برات چایی بریزم . تو وسط این دعواهای زن و شوهری چند نفر آدم از طیف های گوناگون رنج دیده ( خلق های ستم کش ) رفتن جلو دوربین یک عرض اندامی کردن . من دیدم یک نفرشون داشت به حظار سینما دهن کجی میکرد . یک چیزی هم از تو دهنش پرید بیرون که فکر کنم براش باید کفاره بده . البته قصد ندارم گناه کسی رو بشورم . ولی آخر سر در کمال ناباوری دیدیم که همه سفیدها که هیچ همه جامدات کره خاکی هم سیاه شدند . پس از آن بود که این سیاهی پیوند خورد با سیاهی تیتراژ پایانی و سیاهی سالن و یک آن سیلابی خانمان برانداز که راه افتاد تو سالن سینما از اشکهای خلق خدا به اظافه باران پاکشوما . هی میگم مردم به خنده و شادی و ورزش احتیاج دارن . ما هم اوضاع را نابسامان یافتیم ، کایاک هامان که برای شرایط غیرمترقبه همراه آورده بودیم انداختیم به آب و به سرعت ! ( این دیلوگ کجا بود , یادم نمیاد حتما نویسنده اش ناشی بوده ) از میان جمعیت گریختیم . --- بنده هیچ مشکلی با شعار ندارم . اتفاقا نیمی از تحولات آنی جوامع بشری دست پرورده همین شعار ها هستند . مهم نحوه شعار دادن است . مثلا من با شعار دادن حاتمی کیا در فیلم هایش هیچ مشکلی ندارم ( البته دعوت رو فاکتور بگیرین ) چون راه و رسم فیلم ساختن را میداند ---

    ح.گ.ح
    شنبه 17 اسفند 1387 - 22:34
    12
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقاي قادري چند بار كامنت گذاشتم و جوياي آن مطلب شدم ( آنجا . عبدالرضا كاهاني ) كه برايتان ارسال كردم ( يكي دو هفته پيش ). اما از پاسخ خبري نبود . حداقل بگيد تا من مطمئن شم اي ميلم به دستتان رسيده . حالا نظرتان را هم گفتيد كه چه بهتر.

    امیر: متاسفانه هنوز وقت نکردم بخونم‌اش. چشم به زودی.


    شنبه 17 اسفند 1387 - 23:0
    18
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    آقا کسی اینجا معتقد هست که موسیقی جزئی از طبیعته؟ حالا کی میتونه بگه که این چه ربطی به صحنه ی کلنجار وینسنت با خودش در دستشویی و بعد اوردوز میا داره؟

    امیر: کنجکاو شدم.

    هادی
    شنبه 17 اسفند 1387 - 23:4
    -2
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    بهت حق میدم که نظر منو (جمله ای از روسو بود)حذف کنی. چون ریاکاری روشنفکرانه از گناهان بزرگ است. ولی من قصد انجام چنین کاری رو نداشتم.(راستی این رو توی سایت نذار)

    امیر: اتفاقا این قدر از جمله روسو خوشم اومد که کنارش گذاشتم یه چیزی کنارش بنویسم و طبق معمول یادم رفت. اگه می‌شه و داریش، یه بار دیگه بفرست که خیلی خوب بود.

    kid
    يکشنبه 18 اسفند 1387 - 0:33
    20
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    1_ اقا این تریلره وحشتناک بود.شدیدا عاشقش شدم.60 بار نگاش کردم تا حالا.صبح قبله اینکه برم دانشگاهه خراب شده یه بار نگاش کردم و جدا تاثیر داشت(احتمالا جانیه تو این فیلم هر وقت دلش خواست از خواب پا میشه,کم چیزی نیستا,تا هر وقت خواستی بخوابی)اهنگش خیلی قشنگ بود.نمای محبوب من زیاد داره ولی اونجایی که جانیه تو ماشینه و انگار برای بار اول بعد از اینکه از زندان ازاد شده می خوان برن بانک بزن و جانیه یه پوزخنده خفی می زنه رو خیلی دوست دارم 2_ هشت پا و وال نوا بومبک رو دیدم.همین دیگه.چی بگم که زبونم قاصره.یه تیکه هاییش داشتم منفجر می شدم.مخصوصا اونجا که پسره از پشته شیشه دختره رو که با خانوادش تو رستورانن رو میبینه و وقتی دختره نگاش می کنه سرشو می دزده و روی این تصویرا اهنگه خدای hey you(که اگر تو این فیلم نبود مطمئنم فیلمه اینقدر خوب در نمیومد,تمامه حسه فیلمه)داره پخش میشه.

    امیر: واقعا فیلم خوبیه این فیلم نوآ بومباک. بچه‌ها از دست ندن.

    هادی
    يکشنبه 18 اسفند 1387 - 2:39
    13
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    هر انسانی حق دارد برای حفظ زندگی خود آن را به خطر بیاندازد.-ژان ژاک روسو

    امین
    يکشنبه 18 اسفند 1387 - 3:1
    -20
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    اقا عکس روز فرهنگ اشتی یکشنبه رو دیدید؟ خیلی حال کردم. نوستالژیک ترین ادمهای زندگیم توی یه عکس بودن. به این میگن یعهعکس توپ. مگه نه؟

    كاوه اسماعيلي
    يکشنبه 18 اسفند 1387 - 11:41
    11
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    اين آلبوم جديد كيوسك را شنيده ايد؟ به خوبي عشق سرعت نيست ولي يكي دو تا تراك عالي دارند...اگر گفتيد كدام؟

    براي امير قادري:چرا اونجوري نگام ميكني؟چشم .همين امروز فردا...يا حسين.........

    علیرضا اویسی
    يکشنبه 18 اسفند 1387 - 12:34
    8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام حالا که می بینم جو دشمنان ملت داغ شده و هم اندر خم تیزر این فیلم هستند یک خبر بدم که برو بچه های LOST باز هم در این جو سهیم بشن در این فیلم یک بازیگر زن هست که برای اونایی که خراب لاست هستن خیلی آشناستEmilie de Ravin بازیگر نقش کلر در سریال جاودانه لاست در public enemies در نقش Anna Patzke ظاهر شده برید حالشو ببرید یا علی

    آریان.گ
    يکشنبه 18 اسفند 1387 - 12:45
    14
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    با این تبلیغات بی صبرانه منتظره شماره عید مجله فیلم هستیم . خدا کنه دنیای تصویر هم بیاد که جنسمون جور بشه (یاد نوشته های بیژن اشتری و ویژه نامه های بازی بزرگان بخیر) حالا امیر خان واقعا قراره دنیای تصویر قبل عید چاپ بشه دیگه؟ الکی دلمونو صابون نزنیم . خوشحالم که صحبت از فیلمساز محبوبم مارتین اسکورسیزی شد. داشتم نا امید میشدم که از فیلم آخرش غافل شدید .

    اینم بی ربط بگم چه قدر جالب بود که اصغر فرهادی هم به سبک دیوید فینچر تو هفت که اسمه کوین اسپیسی رو تو تیتراژ ابتدایی نیاورده بود اسم صابر ابر رو ننوشته بود تا وسط فیلم یهو شگفت زدمون کنه . اینم دیالوگ پایانی هفت فقط واسه اینکه حرفش شد :

    Earnest Hemingway once wrote, The world is a fine place and worth fighting for. I believe the second part.

    عشق سگی
    يکشنبه 18 اسفند 1387 - 20:59
    -32
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    سلام رفقا کامنت اریان را که خواندم دیوانه شدم حواستون بود اصغر فرهادی اسم کی را توی تیتراژ ننوشته بود صابر ابر .

    سکانس اخر فیلم، نگاه و دیالوگ صابر ابر، نکته شو گرفتم

    ساسان اميركلالي معروف به ساسان.ا.ك
    يکشنبه 18 اسفند 1387 - 23:20
    -8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به پيشنهاد يك دوست: ما بيشتر دلباخته ي اشتياقيم تا آنچه اشتياقمان را بر انگيخته است.(نيچه)

    امیر: کاملا. نکته‌اش فقط این است که در لحظه اشتیاق، این جمله درست، کاملا یادمان می‌رود!

    سینا
    دوشنبه 19 اسفند 1387 - 0:25
    -7
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    خب امیرخان اون کامنت رو که تو صفحه اول گذاشتی من تازه امشب دیدم . ( یعنی در واقع دیشب ) آخه چند وقتی میشه که یکراست میام اینجا . فقط چقدر خوب بود قبلش یک سوتی ، بوقی ، دادی . چیزی . تا ما هم اصلاح شده اش رو میفرستادیم ، برات . راستی آقا یک مصاحبه از این کارگردان چارچنگالی ببخشید دل شکونده خوندم . داشتم از کوره در میرفتم ، یعنی در رفتم . نشستم یک یادداشت کوتاه البته از خودم ول کردم . بعد دیدم توش یکسره به بنده خدا فحش دادم ، یعنی خطوط قرمز رو هم با اجازه تون حسابی درنوردیده بودم . کسی میدونه مرز این خطوط قرمز دقیقا کجا هستش . ولی حالا اگه این خودفیلتری هم نبود . عمرا تو اگه کاملش رو میگذاشتی . پس بی خیال ! شدم تا باز ابروهاتو نکشی تو هم . فقط گفتم بهش بگم داداش خودتی . راستی یک چیزی که یادم رفت تو کامنت قبلی اینکه سعی کردم یکی از صندلی های سالن سینما رو از جا در بیارم ولی حیف که زورم نرسید . گفتم که اگه گذارم افتاد به آزادی یکی از اون صندلی های خوشگل مامانی سهم خودمه .بعد هم یک تشکر اساسی از عزیزانی که محبت کردند لینک مستقیم فایل صوتی امیرخان قادری رو گذاشتن رو سایت . و من هم تازه امشب وقت کردم برم کافی نت با سرعت یک متر بر ساعت فایل رو دانلود کنم . آخه مسئول کافی نت مشغول دریافت چند عدد فایل چاق و چله بودند که وقت گرانمایه رو به هدر ندهند . بعد اینکه چون بیکاریم نتیجه طبیعی اش این میشه که به اینترنت پرسرعت هم دسترسی نداریم . اصلا بیکاری به همه چی مربوط میشه . خب وقتی که اینجا همه چی به سیاست مربوطه و ایضا سیاست هم به همه چی . پس در نتیجه همه چی هم به همه چی مربوطه . اگر هم نباشه ما ربطش میدیم . ( بیکاری و هزار دردسر! ) آره داداش این به اون در . این هم از موهبات جهان سوم دیگه . حالم ازت به هم میخوره جهان سوم ، این همه قربونی ! بست نیست . حالا باز هم . آره گفتم تن صدات قابل پیش بینی بود یعنی از روی قیافه میشه تا حدودی به صدای طرف هم پی برد . به هر حال میدونستم که یک جوریه . بعد اون سلام کردنت خیلی بامزه بود . حالا که گفتم بگم چقدر پارازیت ایجاد میکردی بین صحبت بقیه . و اینکه ما دست آخر نفهمیدیم اسکار سیاسیه یا سیاست اسکاری . تکلیف خودتون را روشن نمیکنید لااقل تکلیف ما رو که آره . بعد اینکه شنیدن صدای فرزاد حسنی عزیز هم برای خودش کلی صفا بود . هر چند باید اکت های خاصش رو بین گفتگو ببینی . ولی این زمونه به کسی وفا نکرده . حالا شاید دوباره وفا کنه ! هر چی باشه که این وفا کردن ها رو ما به رسمیت نمیشناسیم...

    Reza
    دوشنبه 19 اسفند 1387 - 1:13
    13
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    تریلر فیلم تارانتینو که خوشت نیومده همینه؟ http://www.youtube.com/watch?v=pel3GE97evA

    به نظر من که عالی میاد ؛ نمیدونم شایدم منظورت یکی دیگه ست .

    هادی
    دوشنبه 19 اسفند 1387 - 1:36
    1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    1) واقعا چند تا کارگردان می شناسیم که با یک تریلر چند دقیقه ای بتواند اینجوری مارو مجذوب خودش کند؟ فیلم جدید مایکل مان اگرچه برج های بلند و چراغ های لس آنجلس از بالای برج و سبیل کالین فارلی( که این یکی خودش دنیایی است) ندارد، ولی یک جانی دپ و چیزهای دیگری دارد که لذت کشفشان را باهم شریک هستیم .......................................

    2)فیلم جدید تیم برتون درباره آلیس در سرزمین عجایب است. یک جورهایی بازگشت او به همان دنیای رنگی خود خودش بعد از ساخت سوئینی تاد. نام فیلم جدید مسعود کیمیایی "محاکمه در خیابان" است.یک جورهایی بازگشت او به همان.........

    امین
    دوشنبه 19 اسفند 1387 - 2:14
    -4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    ما که نفهمیدیم تو کجای این تریلر رو میگی. دقت کردی تازگی ها زیاد میری تو نقطه چین.

    و اینکه منم یه هفت هشت باری دیدم . اما راستش نتوستم چیزی جدا کنم . خوب چیکار میشه کرد. اخه بابا جانی دپ با اون تیپ و اون نوع اسلحه گرفتن همش جذابیت داره. غیر از این با این هفت هشت باری که دیدم یه چیزایی از دیالوگهای کوتیارد روی میز دستگیرم شد که خوب بود. و........... اینکه تیکه ذوق زدگی کوتیارد تو ماشین و بعدش هم.......... .

    خوب بگو دیگه؟

    آریان.گ
    دوشنبه 19 اسفند 1387 - 10:28
    12
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    دستت درد نکنه امیر خان . واقعا ممنون که از فضای خفقان آور سینما آزادی گفتی . من که اکثر فیلمهای جشنواره فجر و شهر رو تو این سینما دیدم واقعا این موضوع رو خوب حس کردم . مخصوصا روز درباره الی که خیلی بهمون سخت گذشت . کافیه شما به چهره های مسئولان این سینما نگاه کنید تا همه چی دستتون بیاد.


    دوشنبه 19 اسفند 1387 - 14:32
    4
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    امیر جان شما که این همه مطلب اضافه کردید به این پست ،چرا راحت یک پست جدید ننوشتید ؟ الان دیگر سر رشته کامنتها از دستمان در رفته . تازه برای این پنج شش تا نکته آخر که اضافه کردید کلی بحث می شود انجام داد که پتانسیل یک پست جدید را داشت . کامنتهای آخر معمولا کمرنگ تر خواهند بود . به هر حال میل خودتان است ولی ما که اینطوری سر رشته را از دست دادیم .

    شقایق کسرایی
    دوشنبه 19 اسفند 1387 - 14:36
    10
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    منو می شناسید؟(!)


    دوشنبه 19 اسفند 1387 - 23:3
    8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    http://amlak-ameri.blogfa.com/

    امیر: عکس رو به خصوص بودم.

    سرپیکو
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 0:33
    -8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    احساس می کنم این پرونده (خوب،بد،زشت) به خوبی همون پرونده (دکترژیواگو) باشه و شاید هم بهتر! به هر حال عیدی محشریه! عید شما هم مبارک امیر خان...

    سرپیکو
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 0:34
    -8
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    به امید دیدار هالی...!

    سینا
    سه‌شنبه 20 اسفند 1387 - 23:21
    1
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    1- مجید جلالی در اظهار نظر در باب لزوم نگاهی اصلاح نگر و تربیت ساز در برخورد با ناهنجاری ها و اتفاقات ناخوشایند فوتبال از سوی جامعه ورزش کشور و با اشاره به نقش رسانه ها در این رابطه عنوان میکند که جامعه نه تنها نیازمند حضور پلیس و برخوردی قانونمند است بلکه باید سازوکاری برای جلوگیری از وقوع جرم با استفاده از شیوه های فرهنگ سازی در بدنه ورزش کشور طراحی گردد تا کمتر شاهد اینگونه برخوردهای ناشایست در میادین فوتبال باشیم . البته آقای جلالی حتما توجه دارند که این مساله اساسا بحثی جداگانه است با زمانی که با فرد خاطی به عنوان یک بزهکار رفتار شده تا وی تحت تاثیر نصایح ارشادی و اصلاحی به رفتار ناشایست خود پی برده و پس از پاکی و صفای روح و دل به لزوم ترک آن ایمان آورد . به عنوان نمونه نمیتوان فرد خطا کار را به عذر خواهی یا اظهار ندامت و سعی در اصلاح نگرش با استفاده از آموزه های اخلاقی و دینی وادار نمود و سپس به پاس این همکاری خالصانه و احتمالا ریاکارانه وی از را تنبیهی که شایسته آن است برحظر داشت . و اینگونه پا را از قانون فراتر نهاد . برای هر جرمی در قانون مجازات معادلی در نظر گرفته شده که عدول از آن نه تنها سبب خیر نخواهد شد بلکه شری مضاعف را به همراه خواهد داشت . هم اگر اینگونه نبوده و با متخلفین طبق نص صریح قانون برخورد میگردد ، دیگر این در بوق و کرنا کردن شیوه های ارشادی وتزکیه روح مرتکبین به جرم در کمیته ای که در نهایت وظیفه آن رسیدگی به تخلفات ورزشی به شکل قانونمند و رسمی است چه دلیلی میتواند داشته باشد . غیر از تبلیغ و جار زدن عملکرد متفاوت مسئولانی که سعی در مطرح ساختن خود و عادلانه جلوه دادن انتخاب های مصلحت نگرانه و رابطه مند در سطوح مدیریتی جامعه هردمبیل ما دارند . مسلما عقیده مجید جلالی و سایرین این نیست که برنامه ای همچون نود در راستای ارتقای فرهنگ بازیکنان و یا سالم سازی جو ورزشگاهها به شیوه برخی دیگر از برنامه های سیما که رسالت خود را گاهی با سیاست های مملکتی اشتباه میگیرند و با نادان فرض گرفتن مخاطبان خود اهدافی از پیش تعیین شده و تزریقی را دنبال میکنند ، هر هفته عده ای از صاحب نظران و کارشناسان حوزه های مختلف سیاسی ، دینی ، تربیتی و غیره را به کمک طلبیده و بحث راجع به فوتبال را دستمایه این هم اندیشی پر ثمر قرار دهند. و یا کاپ اخلاق به کسانی که در شیوه و منش پهلوانی گوی سبقت را از دیگران ربوده اند اهدا گردد و هزینه آن را در نهایت سخاوتمندی و گشاده دستی یک نهاد ورزشی البته فرهنگ ساز فرهنگ دوست تقبل نماید . آقای جلالی و دیگر آقایان خیلی چیزفهم اگر بدیلی برای شیوه کنونی اجرای برنامه نود سراغ ندارند و عشق مجنون وار به مطلوب و در سر پروراندن رویاهای کودکانه که به ساخت برنامه های الکنی همچون "ورزش از نگاه دو" می انجامد چشم آن ها را کور کرده بهتر است سکوت اختیار کنند و بیش از این در جریان مثبتی که نود را به یکی از پربیننده ترین برنامه های سیما بدل ساخته سنگ اندازی نکنند . 2- این روزها انگار جنب و جوش عجیبی در میان اهالی فرهنگ و سیاست به راه افتاده که در تاریخ این مملکت نمیتوان سبقه ای برای آن ذکر نمود . همه عزیزان مسئول کشور با چرخش 180 درجه ای در عملکرد خود که قطعا نشات گرفته از آرمانهای این بزرگواران است ! ، به فرمول آزمون پس داده یکی به نعل و یک به میخ روی آورده و هر آن از موضعی متفاوت به تحلیل وقایع رخ داده میپردازند . همین برادرانی که زمانی آرمانهایشان را پتک وار بر سر همگان میکوفتند ، چگونه است که اینک رویه ای ضد آن را در دستور کار قرار دارند . نکند آنها هم اصلاح طلب شده اند و ما نمیدانیم ، نکند مصلحت اندیشند و خود متوجه نیستند . یک نفر جوانمرد از جان گذشته آستین همت بالا بزند و این گمراهان مسیر حق را به صراط مستقیمشان بازگرداند . این یکباره تکاپوی همه جانبه در تمام لایه های حکومتی چه توجیهی میتواند داشته باشد ، که با هر ثانیه گذر زمان فعلیت آن فزونی میابد. این کابوس دهشتناک چیست که غلغله به پا کرده و خواب و خوراک از ایشان ربوده . این خودزنی ها از برای چیست ؟؟؟

    علیرضا
    چهارشنبه 16 ارديبهشت 1388 - 20:55
    -11
    موافقم مخالفم
     
    کم کم باید از زیر سایه جشنواره فیلم فجر خارج شویم...

    چرا در مورد جشنواره نور که الان در لوس آنجلس در حال برگزاری است هیچ حرفی نمیزنید.بابا نا سلامتی آنها هم ایرانین و هنرمند.چقدر شما سیاسی هستید.هنر که سیاست حالیش نمی شه...

    اضافه کردن نظر جدید
    :             
    :        
    :  
    :       






    خبرهای سینمای ما را در صندوق پستی خود دریافت کنید.
    پست الکترونيکی (Email):

    mobile view
    ...اگر از تلفن همراه استفاده می‌کنید
    بازديد امروز: 92849
    بازديد ديروز: 340079
    متوسط بازديد هفته گذشته: 316657
    بیشترین بازدید در روز ‌یکشنبه 23 بهمن 1390 : 1490465
    مجموع بازديدها: 437921744



    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com عکس روز دیالوگ روز تبلیغات