آقاي بيرنگ، دلخوري شما بي دليل است؛ پرداخت به موقع دستمزدها وظيفه تهيه كننده و سرمايه گذار است
بیژن بیرنگ در تازه ترین گفتگویش سعی کرده در کنار اشاراتی که به سوابق کاریش دارد از دلایل شکست زودهنگام “عشق تعطیل نیست” سخن گوید. بیرنگ بی علاقگی بازیگران کار به اثری که برای کار در آن دستمزد گرفته اند را مهمترین مشکل این سریال دانسته است و ...
"عشق تعطیل نیست” تازه ترین تجربه سریال سازی بیژن بیرنگ در همان ابتدای راه به حاشیه کشیده شد.این حاشیه ها سبب ساز آن شدند سریالی که بنا بود فصل اولش در ۱۲ قسمت تولید شود تا ۵ قسمت بیشتر دوام پیدا نکند.
از همه بدتر اینکه توزیع قسمتهای ابتدایی این محصول نیز نتوانست بلحاظ مالی بازگشت سرمایه لازم را برای این سری داشته باشد.
بیژن بیرنگ در تازه ترین گفتگویش که با بهناز شیربانی در "شرق” انجام شده سعی کرده در کنار اشاراتی که به سوابق کاریش دارد از دلایل شکست زودهنگام "عشق تعطیل نیست” سخن گوید.
بیرنگ بی علاقگی بازیگران کار به اثری که برای کار در آن دستمزد گرفته اند را مهمترین مشکل این سریال دانسته است و البته که تیغ تیز انتقادات به بازیگران نیز دو بازیگر اصلی کار یعنی گلزار و افشار را دربرمی گیرد.
سینماژورنال متن کامل گفتگوی بیرنگ را ارائه می دهد.
شما همیشه آغازگر اتفاقات جدید در تلویزیون بودهاید، مثال بارز آن ساخت سریالهایی مثل «همسران» یا «خانه سبز» بود که در زمان خود اتفاق جدیدی به حساب میآمد. در شبکه نمایش خانگی سراغ ساخت «شام ایرانی» رفتید و این اواخر هم سریال «عشق تعطیل نیست» که لحن و فضای بسیار متفاوتی دارد. اما تجربههای اخیر شما در شبکه نمایش خانگی پس از مدتی متوقف شد، گویا قرار است «عشق تعطیل نیست» هم با گروهی متفاوتتر ادامه پیدا کند. اما دقیقا ماجرا چیست؟
درباره ماجرای آغازگربودن اتفاقات جدید، فکر میکنم باید به کمی قبلتر از این دوسریال برگشت یعنی زمانی که من به ایران آمدم و«محله بروبیا» و «محله بهداشت» را ساختم. اما نتیجه آن این شد که چندسال نتوانستم کار کنم.
چرا؟
خب این موضوعی است که شاید الان بتوانم به آن اشاره کنم. بخشی از پاسخ این پرسش در صحبتهای خود شماست. من کارم را با فرمی آغاز کردم که در ایران ناشناخته بود و بعد از ساختن این کارها تمام سبکوسیاق کار من زیرسوال رفت. نمیتوانم اسمش را ممنوعالکاری بگذارم اما به من گفتند که دیگر اینسبکی کار نکن. بعد از آن هرچه مینوشتم، به این بهانه که باز با آن سبک است رد میشد.
برای سریالهای «همسران» و «خانهسبز» هم همین اتفاقات رخ داد؟ یعنی دچار جرحوتعدیل شد؟
طبعا سریال «همسران» در زمان خودش ایده جدیدی بود. بزرگترین ایرادی که به آن میگرفتند این بود که چرا اینقدر زن و مردها با هم صحبت میکنند؟ یا چرا اینقدر با هم شوخی میکنند؟ شاید اگر چند اتفاق مثبت برای سریال نمیافتاد، سریال نمیتوانست بهراحتی روی آنتن برود. یکی از این اتفاقات خوب این بود که در آن سال ماهنامه «فیلم» و مجله «گزارش فیلم» ما را بهعنوان بهترین سریال سال انتخاب کردند و بعد در نهایت خود تلویزیون مجبور شد در اولین جشنوارهاش ما را بهعنوان بهترین سریال انتخاب کند. بهنظرم شاید در «همسران» برای نخستینبار بود که یک خانم بازیگر وارد کار کمدی شد و یادمان نرود سالهای سختی را پشتسر گذاشتیم و موانع سختتری داشتیم. به همین منوال در «خانهسبز» همین موانع را پشتسر گذاشتیم. بعدتر وقتی سریال «سرزمین سبز» را ساختیم، ١٠سال پخش نشد و بعد از ١٠سال طوری پخش شد که اصلا بیننده نداشته باشد.
شما بعد از تجربههای موفقی که در تلویزیون داشتید، بهمرور وارد شبکه نمایش خانگی شدید و تصور میکنم نام بیژن بیرنگ بهعنوان کارگردان میتواند تضمینی برای دیدهشدن اثر باشد. اصلا چه شد که شبکه نمایش خانگی را انتخاب کردید؟ احساس کردید که دیگر نمیتوانید در تلویزیون کار کنید یا اینکه اساسا به فکر تجربه متفاوتتری بودید؟
از نظر من کارکردن با بخش خصوصی جذابیت عجیبی دارد. نام این مدیوم، سینمای خانگی است و بهنوعی طعنه به سینما میزند یعنی شما چیزی تولید میکنید برای کسانی که در خانههایشان با سیستم نمایش خانگی میتوانند اثری را ببینند. از نظر من کارکردن در این مدیوم ریسک محسوب میشود و البته همیشه برایم جذاب بوده. هنوز هم جذاب است و فکر میکنم فضای خوبی برای کارکردن دارد. ضمن اینکه محدودیتهایی را که در یک رسانه عمومیتر مثل تلویزیون هست، ندارد. شبکه نمایش خانگی چالش بزرگی است و مشکلات خاص خودش را دارد.
تصور میکنم درحالحاضر مشکلاتش برای شما بارزتر شده، گویا بیشترین چالش را با بازیگرانتان در«عشق تعطیل نیست»داشتید. آیا بازیگران اصلی شما تعهد لازم را نسبت به کار نداشتند؟
بهنظرم همهچیز از جایی خراب میشود که در کاری از بازیگرانی که جنس بازی آنها مطابق با فضای اثر نیست استفاده کنید. قطعا برای این جنس کار، بازیگران خاصی نیاز است. برای من اهمیت دارد که بازیگرانم به کار اعتقاد داشته باشند. قطعا من در ابتدا بازیگرم را برحسب اینکه آمده تا سبکوسیاقی خاص را تجربه کند و او هم این شرایط را پذیرفته است انتخاب کردهام. در مرحله بعد حرفهایش را در مورد کار شنیدهام و در نهایت تمام انرژیام را برای اجرای مطلوب کار گذاشتهام. «عشق تعطیل نیست»سبکی بود که همیشه آرزوی ساخت آن را داشتم. من کمدی «سیت کام»را بهعنوان فرمی از ساخت سریال کمدی همیشه دوست داشتم؛ سبکی که شاید با آغازبهکار رادیو در جهان بهوجود آمد و بعد وارد تلویزیون شد. این نوع کمدی بهعنوان یک نمونه برنامهسازی تلویزیونی روی مسایل خانوادگی تاکید دارد. آدمهای این جنس کار افراد شوخطبعی هستند و در بسیاری از موارد این نوع کار جلو تماشاگر اجرا و ضبط میشود و بیشتر شبیه تئاتر است و در فضای ١٨٠درجه دکور ساخته میشود. در این نوع کار عکسالعملهای تماشاگر بسیار مهم است. عدهای فکر میکنند خندههای تماشاگران در هنگام ضبط چنین آثاری در لحظه شکل میگیرد، در صورتی که اینطور نیست. واقعیت این است که در آن جنس کار هم یکسری خنده به کار اضافه میشود و حتی در زمان اجرا هم اگر تماشاگر در صحنه هست، خندههای آنها توسط عدهای کنترل میشود. یعنی آدمهایی هستند با پرچمهای رنگی مختلف که مقابل تماشاگر میایستند و با بالابردن پرچمها به تماشاگران میگویند در چه لحظاتی بخندند یا غمگین شوند. حتی در تاکشوهای «اپرا» نیز این قانون صدق میکند.
این نوع ادبیات نمایشی را که اساس آن «گگ» است، دوست دارم. در ایران «گگ»نویس کم داریم. شاید بهترین آنها شومنهایی هستند که در مجالس عروسی یا اعیاد مذهبی برنامه اجرا میکنند و با تماشاگر شوخی میکنند و بهنظرم جا دارد که این جنس کمدی وارد ادبیات نمایشی ما شود و شاید برای مخاطبان ما هنوز کمی ناشناخته است.
اتفاقا میخواهم به عکسالعملهای مردم در مدت پخش سریال اشاره کنم. تصور میکنم فرمی که شما برای ساخت این سریال استفاده کردید، زمانی طولانی نیاز دارد تا جایش را میان مردم باز کند و انگار هنوز برای عدهای بسیاری غریبه است…
کاملا درست است. اما باز به نکتهای که در صحبتهای پیشینم اشاره کردم، برمیگردم. یعنی نوع بازیگری که خودش را به این سبکوسیاق کار بسپارد. همه بازیگرانی که من در «عشق تعطیل نیست» داشتم، خیلی معتقد به این سبک کار نبودند. اگرچه انتخاب کرده بودند و قرار بود با هم این مسیر را ادامه بدهیم اما در عمل این اتفاق نیفتاد. شاید اگر کمی خودشان را به جریان سریال میسپردند، اتفاقات بهتری میافتاد.
وقتی از شبکه نمایش خانگی حرف میزنیم چارچوبهای خاص خودش را دارد. مثل اینکه باید هزینههایش را از خرید و استقبال مردم تامین کند. بنابراین مخالف یا موافقبودن مردم با این نوع کار تاثیر بسیار زیادی در فروشش میگذارد و شاید اصلا منجر به شکست کار شود و نتوان ادامه داد. شاید شبکه نمایش خانگی برای آزمون این نوع کار مدیوم خوبی نباشد. واقعیت این است که شرط حیات شبکه نمایش خانگی حمایت از آن است. بهنظرم به همان اندازه که از سینما حمایت میشود باید از شبکه نمایش خانگی هم حمایت شود. شبکه نمایش خانگی مثل بچهای میماند که پدر و مادرش مشخص نیست و متاسفانه این مدیوم برای اکثر بازیگران ما مثل زنگ تفریح شده است که وقتی را هم در اینجا بگذرانند و بازدهی مالی خوبی هم برایشان داشته باشد.
یعنی برای ادامه کار تردید دارید؟
تردید ندارم. اما تصور میکنم باید با گروهی کار کنم که بتواند خرج و دخلش را تامین کند.
یعنی در ابتدا انتخاب محمدرضا گلزار و مهناز افشار با این ذهنیت اتفاق نیفتاد؟
من مشکلی با این دو بزرگوار نداشتم. هردو آنها با انرژی تمام سرکار حاضر شدند اما تصور میکنم جنس کار من با سابقه و پیشینه آنها کمی تفاوت داشت. مشکلات در جای دیگری هم هست؛ اینکه ما تا امروز باید ١٢قسمت آماده میکردیم، در حالی که من فقط پنجقسمت سریال آماده دارم. قطعا این اتفاق به سوپراستارهای ما مربوط نمیشود. بسیاری از دوستان در این کار تماموقت حضور نداشتند. این فضای بهشدت بدی است که بازیگران ما همزمان در چندکار حضور دارند.
بهنظر تمرکزی برای بازیگر باقی نمیگذارد… .
بله، به عقیده من هم تمرکزی نمیگذارد. از طرفی نمیتوان برنامهریزی درستی برای حضور آنها در کار داشت. شاید برخی هم با خودشان بعد از مدتی فکر کنند که اصلا انتخاب درستی داشتهاند یا نه؟ اصلا متوجه نمیشوم چرا باید این شک وجود داشته باشد؟ فرض بر این است بازیگری که از ابتدا کاری را انتخاب میکند باید به آن اعتقاد داشته باشد و دیگر جای بحثی باقی نمیماند. موضوع دیگر درباره دستمزدهای دوستان است. خوب است که عوامل و بازیگران توقعات دستمزدیشان را داشته باشند. اما بحثی هم وجود دارد و آن اینکه در مقابل این دستمزد تا چه حد انرژی و توان گذاشته شده است؟ و خوب است که در بخش خصوصی چنین نگاهی داشته باشیم. سرمایهگذار هم قطعا به بازگشت سرمایهاش فکر میکند و توقع انجام کاری باکیفیت را دارد و نباید به او به چشم کسی نگاه کرد که میتوان مدام از او پول درخواست کرد. این شبیه آن است که با نگاه مارکسیستی و سوسیالیستی بخواهید مملکت سرمایهداری داشته باشید. به نظر میآید اینروزها همه به دنبال مادیات هستند و تعهد به کار کم شده است.
من هم چندینسال بود که از فضای کار دور شده بودم و آشنایی زیادی با این اتفاقات نداشتم. اما انگار که این طرز تفکر باب شده است و هرکس به خودش اجازه میدهد تا وقتی دستمزدش پرداخت نشده کار را ادامه ندهد. بهنظرم همه اینها از بیعشقی به کار نشأت میگیرد. شاید حقیقتا دیگر کسی به کاری که انجام میدهد، عشق نمیورزد.
این اتفاقات باعث نمیشود بیژن بیرنگ برای ادامه کار دلسرد شود؟ و یا به نوعی، از ادامه کار پشیمان؟
نه، من که پشیمان نیستم و دلم میخواهد کار ادامه پیدا کند. خوشبختانه طرح ما بهگونهای نبود که یک قصه دنبالهدار را روایت کنیم. در هر قسمت داستانی مجزا تعریف میشود و شاید این حسن کار است.
بازیگران قسمتهای بعدی سریال انتخاب شدهاند؟
ذهنیتش را دارم. گاهی فکر میکنم که شاید در انتخاب بازیگران سری اول شتابزده عمل کردم. من در آثارم معمولا خیلی از بازیگران شناختهشده یا سوپراستار استفاده نمیکنم. مثلا در «محله بروبیا» بازیگران برای اولین بار مقابل دوربین میرفتند. بازیگرانی مثل آتیلا پسیانی، اکبر عبدی، حمید جبلی و حتی خانم معتمدآریا که ارادت زیادی به او دارم در آن کار صداپیشگی یکی از عروسکها به نام «کله» را انجام داد. در سریال «خانهسبز» و «همسران» هم همینطور بود. تنها در سریال «خانهسبز» بود که خسرو شکیبایی بهعنوان سوپراستار حضور داشت. در مجموعه خسرو شکیبایی یک استثنا است و در هیچ حیطهای نمیگنجد. او عاشق کار و زندگی بود.
شاید بد نباشد که در این فرصت خاطرهای از او تعریف کنم. در سریال «خانهسبز» طبعا در کنار بازیگران، نابازیگرانی را هم در کار داشتیم از یکراننده آژانس گرفته تا پرستار و… من میدیدیم که آقای شکیبایی اگر قرار است با آنها بازی کند چندینساعت وقت میگذارد و با آنها صحبت میکند. گاهی از او میپرسیدم که چرا این کار را انجام میدهد؟ پاسخش این بود که اگر او نقشش را خوب بازی نکند روی بازی او هم تاثیر خواهد داشت. حقیقتا کلماتی که از زبان خسرو شکیبایی بیرون میآمد و دیالوگهای سریال بود با اعتقاد بیان میشد. گاهی جملات پیچیده و طعنه به فلسفهزده من در ظاهر رنگوبوی شعار داشت و در فضای آرمانگونه دیالوگها گفته میشد اما او این کلمات را تبدیل به شعور میکرد. چون با اعتقاد و از عمق وجودش بیان میکرد.
همینالان که سریال مجددا پخش میشود میتوانید این اتفاق را با دقت بیشتری ببینید. «خانهسبز» نمیخواست واقعیت اجتماع را نشان بدهد، بلکه حقیقت را بیان میکرد و مخاطب باورش میکرد. آدمهای «خانهسبز» هرکدام با اعتقاد به فضایی که در آن نفس میکشیدند روح قصه را باور کردند و همراه شدند. شاید در اینگونه کارها نباید از حضور آدمهایی استفاده کرد که اعتقادی به این جنس کار ندارند. ما در سریال «عشق تعطیل نیست» از این صحبت میکنیم که اصلا عشق باید چطور باشد و اصلا ارتباط بین زن و مرد باید چطور باشد. امیدوارم که در سری بعد آدمهای معتقدتری را پیدا کنم.
از «خانهسبز» صحبت کردید. فکر میکنید دلیلش چیست که این سریال هیچوقت کهنه نمیشود؟
برای اینکه از حقیقت صحبت میکنیم. واقعیتها همیشه عوض میشوند اما حقیقت تغییر نمیکند. حقیقت اینکه خانوادهها چطور میتوانند کنار هم سبز باشند، کهنهشدنی نیست. درواقع هرجا از آرمانهای یک انسان صحبت میشود به مرور رنگوبوی کهنگی نمیگیرد و با هربار نگاهکردنش به فکر وادارت میکند. سخت است آدمهای زیادی کنارت باشند و احساس تنهایی کنید. متاسفانه «عشق تعطیل نیست» این احساس را به من داد. ما در سریال این نکته را نقد میکنیم اما عملا اتفاق افتاد.