دانلود

گفتگوی امیر قادری به عنوان موافق و حسین معززی‌نیا به عنوان مخالف «عیار 14»؛(یادداشت‌های «عیار 14» - 6)؛ : معززی‌نیا: خسته شدم - قادری: حواس‌ات به اجرا نبود... :: سينمای ما ::

   






گفتگوی امیر قادری به عنوان موافق و حسین معززی‌نیا به عنوان مخالف «عیار 14»؛(یادداشت‌های «عیار 14» - 6)؛
معززی‌نیا: خسته شدم - قادری: حواس‌ات به اجرا نبود...

سینمای ما - امیر قادری، حسین معززی‌نیا:  

 

امروز فیلم «عیار 14» به نمایش درآمد و در گپ و گفت‌های سرپایی بعد از فیلم مشخص شد که امیر قادری فیلم را دوست دارد و من فیلم را دوست ندارم! از آن جا که این وضعیت پارسال هم در مورد فیلم «آواز گنجشک‌ها» رخ داد و همان وقت قرار شد در زمان اکران بنشینیم و سر آن فیلم با هم دعوا کنیم و در زمان اکران نشد که این کار را بکنیم، تصمیم گرفتیم همین وسط جشنواره و در میان همین شلوغی‌ها به جای نوشتن جداگانه ستون‌های‌مان در دو طرف این صفحه، گفت‌وگوی مکتوبی را با هم ترتیب دهیم. الان که من دارم این مقدمه را می‌نویسم ساعت یک نیمه شب است و امیر قادری دارد شام می‌خورد و حمید ابک دلش شور می‌زند که این مطلب به موقع تمام خواهد شد یا نه. هنوز نمی‌دانیم که این گفت‌وگو چیز خوبی خواهد شد یا نه و از این به بعد ادامه‌اش می‌دهیم یا کل ماجرا همین یک دفعه خواهد بود. حالا امیر بحث را شروع می‌کند تا ببینیم به کجا می‌رسیم: ح.م



امیر قادری: از چی فیلم خوش‌ات نیامد؟



حسین معززی‌نیا: خب، یک جورهایی جرزنی کردی! می‌خواهی اول من دستم را رو کنم؟ فعلاً این را می‌گویم که در طول فیلم خسته شدم و شخصیت‌ها کوچک‌ترین جذابیتی برایم نداشتند.



قادری: خب، به نظرم اگر جزء به جزء برویم جلو بهتر است. مثلاً واقعاً برایت مهم نبود که کامبیز دیرباز از در وارد شود و بیاید سراغ محمدرضا فروتن؟


معززی‌نیا: تنها کشش متصور در یک چنین داستانی همین بود ولی به نظرت این تعلیق درآمده بود؟


قادری: نه تنها درآمده بود که اصلاً تا مدتی بعد از شروع فیلم، هر جنبنده‌ای که وارد کادر می‌شد، می‌ترسیدم که دیرباز باشد. از ماشین آلات راه‌سازی گرفته تا هر پرنده و چرنده که آن دور و برها بود.


معززی‌نیا: نمی‌دانم در گفت‌وگویی با این مشخصات می‌شود تا چه حد وارد جزئیات شد اما به نظرم چاره‌ای نیست جز آن که مثال بزنیم.


قادری: مکث کردی. معلوم شد مثال درست و درمان نداری!


معززی‌نیا: به این دلیل که به هر سکانس که فکر می‌کنم به نظرم فاقد تعلیق و تأثیرگذاری لازم برای چنین داستان ملتهبی است که باید علاقه ما را به شخصیت‌ها جلب کند و کاری کند که از دقیقه اول دل‌مان شور بزند.


قادری: یعنی از حضور محمدرضا فروتن خوش‌ات نیامد؟ من که بعد چند دیالوگ باهاش همراه شدم. یکی از بهترین انواع تولید همراهی در یک فیلم. این جا قبل از آن که شخصیت‌پردازی وارد قضیه شود، حضور خود بازیگر است که جلب‌ات می‌کند. تو یعنی فروتن فیلم را دوست نداشتی؟


معززی‌نیا: خب، حالا بهتر شد؛ یک مثال مشخص داریم. ببین من و تو تا آن جا که می‌دانم جنس لذت بردن‌مان از فیلم‌ها یکسان است، حداقل در بیشتر موارد! اما الالن نمی‌توانم بفهمم تو که به حس و فضاسازی و لحظات کوتاه و جزدیات اهمیت می‌دهی چطور می‌توانی با یک طلافروش شهرستانی که این شکلی است و با این لحن حرف می‌زند و در ماشینش ادیت پیاف گوش می‌دهد و فرق چندانی با کاراکترهایی که در فیلم‌های کیمیایی بازی کرده ندارد، کنار بیایی


قادری: این که خیلی طبیعی است اگر از کاراکتری که شبیه شخصیت‌های فیلم‌های کیمیایی است خوش‌ام بیاید! به جز این اتفاقاً فیلم را دوست داشتم چون شهرستانی بودن بی‌دلیل در ان دیده نمی‌شد و فکر نمی‌کنم وجود چنین آدمی در چنین شهری در دنیای امروز زیاد عجیب باشد. به خصوص که همه‌اش می‌خواهد بکند و بیاید تهران. بعد تازه تو داری درباره شخصیت‌سازی حرف می‌زنی در حالی که من گفتم این ابتدا حضور محمدرضا فروتن به عنوان بازیگر است که توجه ما را جلب می‌کند. و بالاخره این که قرار نیست در چنین فیلمی، علاقه ما به شخصیت‌ها قدم اول را در ارتباط با فیلم بردارد.


معززی‌نیا: این شد چند تا چیز؛ شهرستانی بودن بی‌دلیل خوب نیست ولی من می‌خواهم آدمی را که در چنین مغازه‌ای و با چنین خریدارانی معرفی می‌شود باور کنم و نتوانستم باور کنم. دوم این که من نمی‌توانم حضور بازیگر را جدای از شخصیتی که قرار است بسازد ببینم. و آخر این که چطور قرار نیست در این فیلم علاقه ما به شخصیت‌ها قدم اول را در ارتباط با فیلم بردارد؟ یعنی تو از چه منظری وارد شده‌ای و چه چیزی در ابتدا جلبت کرده؟ فضا؟ رنگ‌ها؟ صداها؟


قادری: خب این یک سیر منزل به منزل دارد. یعنی اول از همه که جذب آن گره داستانی شدم. این که دیرباز می‌آید یا نه. بعد جذب فروتن که در ادای دیالوگ‌ها و حرکات چشم و باقی اجزای صورت‌اش جذاب بود. ضمن این که خب من اجرا را هم دوست داشتم. اجرای به نظرم کم غلطی که به هر حال تجربه آغاز فیلم را برای تو به اتفاقی لذت‌بخش تبدیل می‌کند. باز می‌خواهم از آن حرف‌های بی‌ربط بزنم. فکر می‌کنم همین چیزها که در تو ایجاد علاقه نمی‌کنند است که زودیاک دیوید فینچر را دوست نداری.


معززی‌نیا: اتفاقاً برای من خیلی جذاب است که این وسط حساب‌مان را سر فیلم‌های دیگری هم که سرشان دعوا داریم صاف کنیم ولی این یک را اشتباه کردی؛ من زودیاک را خیلی دوست دارم، فقط مثل تو فکر نمی‌کنم بهترین فیلم سال 2007 است، چون پنج شش فیلم دیگر پارسال را بیشتر از زودیاک دوست دارم. حالا بگذار اصلاً فعلاً از این مقدمه بگذریم و بعداً اگر لازم شد به آن برگردیم؛ قبول، مقدمه فیلم شامل همه این چیزهایی که تو می‌گویی هست، آن وقت از رفتن فروتن پیش پلیس به بعد ما داریم چه چیز جذابی را دنبال می‌کنیم؟


قادری: اولاً که برای من سرنوشت این آدم جالب می‌شود. البته حالا که داری این را می‌گویی، صادقانه اعتراف کنم که در نیمه اول فیلم شخصیت محبوبی ندارم. برعکس مثلاً مورد کامران در نفس عمیق، فیلم قبلی همین فیلمساز که از همان لحظه‌ای که موبایل‌اش را در خیابان می‌دزدند دوست‌اش داریم اما گفتم که این کمبود را برای من یکی همان اجرای کم نقص و تعلیق آمدن و نیامدن دیرباز جبران می‌کند و از طرف دیگر جذابیت حضور فروتن و بالاخره این که جایزه ما برای این کمبود علاقه، پیچ مضمونی نیمه دوم فیلم است که باعث می‌شود مسیر علاقه‌مان به شخصیت‌ها تغییر کند. نکته بعد هم این که در این نیمه اول داستان، شخصا چنان درگیر حال و هوای داستان و طریقه انتقال اطلاعات و جزئیاتی مثل کار مرد در طلافروشی بودم که راست‌اش زیاد به جذابیت‌ شخصیت‌ها فکر نکردم!


معززی‌نیا: خب، به نظرم تنها لحظات قابل قبول فیلم، همان مراجعه‌های مشتری‌ها و آن کسی که آن گردنبند «کلکلته» را می‌خواهد و رفت و آمد چند باره‌اش و قضایای این شکلی است. از این به بعد منتظر بودم ببینم واکنش فروتن چیست و دیرباز چه جور آدمی است و چه می‌خواهد. راستش فکر می‌کنم فیلمساز اطلاعات کافی درباره دیرباز به ما نمی‌دهد و اصلاً او را از ما پنهان می‌کند تا بتواند در پایان ضربه را بزند و بگوید این بابا نیامده که انتقام بگیرد اما این پنهان کردن باعث می‌شود که وسط فیلم خالی باشد و خسته کند.


قادری: هر چی من می‌گویم تو جواب می‌دهی حالا همین یک مورد را قبول دارم! در ضمن وسط فیلم که اصلاً خالی نیست. شخصیت‌پردازی فروتن را داریم و رابطه‌اش را با قانون و مذهب و خانواده‌اش که اگر بخواهم در این باره حرف بزنم، می‌رسیم به بحث درباره مضمون اثر که اتفاقاً جدی و عمیق و چند شاخه و پیچیده هم هست اما این حرف‌ات را می‌پذیرم که امساک در دادن اطلاعات به بیننده در شرایطی که بعدا قرار است از این کمبودهای تصویری و اطلاعاتی استفاده دیگری شود، تمهید چندان سطح بالایی نیست.


معززی‌نیا: وضعیت پیچیده‌ای شده؛ می‌خواهم یک بحث‌هایی را باز کنم و می‌ترسم جا کم بیاوریم؛ ببین من این ایده را که پلات اصلی «ماجرای نیمروز» را به هم بریزیم و آن وارونه کنیم، روی کاغذ دوست دارم؛ وارونگی جسورانه و جذابی است اما فکر می‌کنم باید همه چیزهای جذاب ماجرای نیمروز را داشت و بعد ناگهان با مهارت، بدون آن که تماشاگر شست‌اش خبردار شود، چرخید و داستان را به نتیجه نهایی نزدیک کرد. من در طول فیلم حرص می‌خوردم که چرا دیرباز را به اندازه کافی نمی‌بینم و چرا بدمن جذابی نیست و بعد در انتها فهمیدم او اصلاً بدمن نیست و خود فروتن است که بدمن است! می‌فهمم که می‌شود این کار را به شکل جذابی انجام داد ولی این جا درنیامده. ضمن این که در انتها باور نمی‌کنم دزدی با مشخصات دیرباز بلند شود بیاید توی این روستا برای این که گوشواره برای دخترش بخرد و اصلاً قصد انتقام ندارد. چرا نمی‌خواهد انتقام بگیرد؟


قادری: خیلی ساده. چون عوض شده. چون در زندان قدر زمان را فهمیده و حالا همان طور که می‌گوید لحظه برایش مهم است و کسی که در برابرش نشسته، مهم‌ترین کسی است که در دنیا دارد. نمی‌خواهد انتقام بگیرد، چون ممکن است در زندگی به کسی بربخورد که حاضر است یک گوشواره خوشگل برای دخترش، بگذارد کف دست‌اش.


معززی‌نیا: نشد! وارد همان بخش مناقشه‌برانگیز ماجرا شدیم. مسلماً آدمی مثل تو بی‌خود و بی‌جهت از یک فیلم خوشش نمی‌آید و حتماً چنین چیزهایی در فیلم دیده‌ای که فیلم را دوست داری اما مشکل این است که من اینها را ندیدم! من در کامبیز دیرباز این وارستگی را ندیدم. هم اتاق شدن پورسرخ با دیرباز و رفت و برگشت‌های‌شان به آن مسافرخانه آن قدر چیده شده و غیر قابل باور است که اصلاً اهمیتش را برایم از دست داده بود. حالا بیا فعلاً از این جور بحث بگذریم، چون می‌ترسم جا کم بیاوریم و حرف‌مان تمام نشود. تو با ایده‌هایی مثل سیاه و سفید کردن فلاش‌بک‌ها و سکانس بازی کردن دیرباز با آن سک وسط برف‌ها مشکلی نداری؟ پیش‌پاافتاده نیستند؟


قادری: سگ‌بازی که نه ولی از شهبازی انتظار داشتم آن فلاش‌بک‌ها را اصلاً در فیلمنامه‌اش نیاورد، یا اگر آورد بهتر اجرایش کند اما این‌ها دلیل‌های کوچکی برای دوست نداشتن فیلمی هستند که مثلاً از تغییر زاویه دید این قدر خوب استفاده می‌کند. یا فیلمسازش چنان نبض تماشاگرش را در دست دارد که می‌داند کجا باید با یک موسیقی یا یک شوخی جو را سبک کند و دوباره حلقه محاصره را تنگ کند.


معززی‌نیا: اجرای فیلم چطور؟ قاب‌بندی‌ها را دوست داری؟ فکر نمی‌کنی اصلاً از فضای برفی استفاده درستی نشده و به جای آن که سفیدی و سردی برف مثل «فارگو» ما را احاطه کند، به عنصری مزاحم و دست و پا گیر تبدیل شده که بی دلیل صحنه‌ها را خیس می‌کند؟!


قادری: از جواب سوال در رفتی اما خدمت‌ات عرض کنم که اگر فیلم نماهای دور پر از برف از نوع فارگو بیش‌تر داشت، آن وقت حس خفقان آخری که مدام فروتن را تحت فشارهای افزون‌تری نشان می‌دهد، از دست می‌رفت. ضمن این که نماهای نقطه نظر شخصیت‌ها از داخل ماشین رو به جاده پر از برف را دوست داشتم. نمونه‌اش در نفس عمیق هم بود. خلاصه ما که حرف‌های‌مان را زدیم. تازه به جز فروتن بازی کامبیز دیرباز و پوریا پورسرخ را هم خیلی دوست داشتم. و البته بحث درباره مضمون مهم فیلم که یادم هست خودت گفتی به لحاظ مضمونی فیلم مهمی است. راستی عاشق آن نمایی هستم که دختر، ماشین مرد را هل می‌دهد و ضد قهرمان ترسوی ما هم چنان دارد بکس‌باد می‌کند.


معززی‌نیا: از زیر جواب دادن به کدام سئوال در رفتم؟ آن نمایی که می‌گویی اجرای خیلی بدی دارد. ایده‌اش خوب است اما اجرای سستی دارد. فکر نکنم دیگر جا داشته باشیم؛ فعلاً فقط می‌توانم این را بگویم که هر چه تلاش کردم در نیمه اول فیلم چیزی پیدا نکردم که دستم را بگیرد و به فیلم علاقه‌مندم کند و از نیمه دوم به بعد هم کم کم بی‌تفاوت شدم و دیگر حوصله دقت در جزئیات را نداشتم. خب، بیا تمامش کنیم، ساعت سه شده و این ابک دارد فحش می‌دهد. فکر می‌کنی این گفت‌وگوی‌مان درآمده؟ ادامه‌اش بدهیم؟


قادری: این گفتگو درباره فیلمی بود که درباره‌اش اختلاف نظر داشتیم. در این حجم و فرصت کم بهتر است سراغ موضوع‌هایی برویم که درباره‌اش هم سلیقه‌ایم که حرف‌های‌مان در یک جهت روی هم جمع شود و یک چیزی از کار درآید. و با توجه به شناختی که از سلیقه هم داریم و معمولاً هم‌عقیده‌ایم، بعید می‌دانم برای پیدا کردن چنین موضوعاتی دچار مشکل شویم. راستی نامرد گفتی «زودیاک» بهترین فیلم 2007 نیست؟ عمراً. بگو چه فیلم‌هایی بهتر است تا...



منبع : خبر

به روز شده در : چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 19:42

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب |

نظرات

مژده خواجه
چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 20:27
0
موافقم مخالفم
 
معززی‌نیا: خسته شدم - قادری: حواس‌ات به اجرا نبود...

خوش به حالتون.منم دلم میخواد ببینم.خیلی دلم می خواد!


چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 20:28
-1
موافقم مخالفم
 
معززی‌نیا: خسته شدم - قادری: حواس‌ات به اجرا نبود...

خوب بود.


چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 20:29
-3
موافقم مخالفم
 
معززی‌نیا: خسته شدم - قادری: حواس‌ات به اجرا نبود...

منم دلم میخواد ببینم

گلشیفته & رادان
چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 20:58
8
موافقم مخالفم
 
معززی‌نیا: خسته شدم - قادری: حواس‌ات به اجرا نبود...

وااااااااااااای مرسی عالی بود تا باشه از این نقد ها !!!

البته در این مورد بیشتر با حسین معززی‌نیا هم عقیده هستم تا امیر قادری

راستی امیر قادری این عینک رو از کجا پیدا کردی ؟!

تیریپ موها هم که ...

راستی نیما & امیر پوریا کجا بودند ؟

نکنه ...

!!!


چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 21:34
2
موافقم مخالفم
 
معززی‌نیا: خسته شدم - قادری: حواس‌ات به اجرا نبود...

man shadidan ba aghaye moazezi nia ham aghidam


چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 22:3
-6
موافقم مخالفم
 
معززی‌نیا: خسته شدم - قادری: حواس‌ات به اجرا نبود...

عالي بود.مرسي بجه ها


پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 0:31
2
موافقم مخالفم
 
معززی‌نیا: خسته شدم - قادری: حواس‌ات به اجرا نبود...

واي خدا خيرت بده آقاي معززي نيا، راست مي‌گي، حق با شماست، ما هم خسته شديم و به تعبيري تو سينما كش اومديم آخه كه چي، تام و جري رو همه‌مون حفظيم، منتها اين اجراي خيلي بدش بود

امير قادري ببين تو خوبي فقط بعضي‌وقتها جوگير مي‌شي باور كن... بهش فكر كن... خواهش مي‌كنم... قرار نيست بياي اعتراف كني اما با خودت فكر كن و اگر قبول كردي كه بعضي‌ وقتها وقتي از پيش تصميم بگيري از فيلمي خوشت بياد ديگه شورش رو درمياري اگرم بدت بياد همينطور، لطفاٌ خودت رو اصلاح كن... پس خود فيلم چي... ذاتش... جداي از پيش‌‌داوري‌ها و قضاوت‌هاي تو

husein
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 23:51
3
موافقم مخالفم
 
معززی‌نیا: خسته شدم - قادری: حواس‌ات به اجرا نبود...

man vasat in mosahebeh khabam borde

سپیده
شنبه 19 بهمن 1387 - 16:20
-5
موافقم مخالفم
 
معززی‌نیا: خسته شدم - قادری: حواس‌ات به اجرا نبود...

سال پیش گیر همه سینما گر ها نمایش سادگی بود و امسال در پرداخت به جزئیات .

امیدوارم کلاغ یک خورده از عمرشو به من بده تا بالاخره تو این سینما یک فیلمی ببینم که همه چیزش درست باشه

فقط موندم این چه پرداخت درست جزئیاتی که منجر به یک کل دلنشین نمیشه ؟!!!!

ممنون میشم اگه یک نفر جواب من و بده

ترو خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا


يکشنبه 20 بهمن 1387 - 11:0
11
موافقم مخالفم
 
معززی‌نیا: خسته شدم - قادری: حواس‌ات به اجرا نبود...

بحث جالبی از دو تا از منتقدهای مورد علاقه من.

هر چند فرصت نشد " عیار14" رو ببینم تا در این بحث احساس همراهی بیشتری کنم اما باز هم برام جالب بود

مرسی بچه ها واقعاً خسته نباشید.

علی خسروی
يکشنبه 20 بهمن 1387 - 20:9
12
موافقم مخالفم
 
معززی‌نیا: خسته شدم - قادری: حواس‌ات به اجرا نبود...

منم با نظر آقای معززی نیا بیشتر موافقم.فیلم هیچ گونه جذابیتی چه از لحاض کاراکتر و چه از لحاظ دیالوگ نداشت.و این بی میلی رو می شد از تعداد تماشاگرهای که زودتر از اتمام فیلم از سالن بیرون رفتند فهمید.


يکشنبه 20 بهمن 1387 - 21:4
-5
موافقم مخالفم
 
معززی‌نیا: خسته شدم - قادری: حواس‌ات به اجرا نبود...

سپیده جون حتما فیلم ارتفاع پست رو ببین. فیلمی که با همه ی کسانی که صحبت کردم اعم از عام و خاص ارتباطی چشمگیر برقرار کرده. همه چیزش درست و به جاس. هم ساده س و هم به جزئیات می پردازه.

رضا موتوری
دوشنبه 21 بهمن 1387 - 2:14
-7
موافقم مخالفم
 
معززی‌نیا: خسته شدم - قادری: حواس‌ات به اجرا نبود...

مرسی

با اینکه عاشق کیمیایی و شهبازی و نفس عمیقم... ولی با حسین معززی نیا موافقم

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���