دانلود

با خاطرات سيروس مقدم؛ از گذشته‌ها تا امروز : سمنو براي من پر از رمز و راز است :: سينمای ما ::

   






با خاطرات سيروس مقدم؛ از گذشته‌ها تا امروز
سمنو براي من پر از رمز و راز است

سینمای ما- محبوبه ریاستی: ايام نوروز براي هر كس خاطرات خاص خودش را دارد. سيروس مقدم كارگردان مجموعه‌هاي معروف تلويزيون نيز از اين ايام خاطرات بسياري دارد كه البته بيشتر آن مربوط به خوزستان مي‌شود، چرا كه نوجواني و جواني‌اش را در آنجا سپري كرده است. قرار است از اين كارگردان 55 ساله، سريال «چارديواري» را در ايام نوروز از شبكه يك سيما شاهد‌باشيم. او هنوز هم نسبت به بهار و دعاي يا مقلب القلوب حساس است و با آمدن بهار احساس تازگي مي‌كند. او در اين مصاحبه حرف‌هايي زده كه به قول خودش هنوز جايي عنوان نكرده است.

بهترين خاطره‌تان از عيد به چه زماني برمي‌گردد؟

فكر مي‌كنم 7 ساله بودم كه عيد و بهار را با تمام وجود احساس كردم. عيد آن سال پدرم يك دوربين قديمي كداك به من هديه كردند، دوربيني كه عكس‌هاي زيادي را با آن گرفتم. از كودكي علاقه زيادي به نقاشي داشتم. پدرم اين عيدي را به من داد تا با آن به نوعي نقاشي‌كردن و ديدن درست طبيعت را تجربه كنم.

آن دوربين را هنوز داريد؟

سال‌ها آن دوربين را نگه داشته بودم، اما برادرم آن را به عنوان يادگاري از مرحوم پدرم با خودش به آمريكا برد.

عيد آن سال‌ها با عيد اين سال‌ها چقدر فرق دارد؟

به نظرم در يك چيزهايي وجه اشتراك دارند و در چيزهايي خير. وجه اشتراكش اين است كه هنوز و پس از گذشت اين همه سال وقتي بهار مي‌آيد، يك نوع حس زندگي دوباره و سرزندگي در من ايجاد مي‌شود، يعني درست همان حسي را كه در 7 سالگي داشتم. احساس مي‌كنم شاداب‌تر شده‌ام و دارم دوباره متولد مي‌شوم. طبيعتا تفاوت‌هاي زيادي هم داشته است. وقتي كودك بوديم، به همان اندازه دنيا و مشكلاتمان هم كوچك بود. يادم هست از 20 روز قبل از نوروز لباس‌هايمان را به خياط سفارش مي‌دادند و وقتي براي پرو لبا‌س‌هايمان مي‌رفتيم، هيجان عجيبي داشتيم و شب‌ها به عشق پوشيدن لباس‌هاي نو خوابمان نمي‌برد.

معمولا لباس‌ها هم بزرگ‌تر از اندازه واقعي بود، درست است؟

بله. ولي من هر سال لباس مي‌دوختم و از اين نظر مشكلي نداشتم. دلم مي‌خواهد خاطره‌اي را برايتان تعريف كنم. من مادربزرگ مادري داشتم كه اسمش بي‌بي بود. ما هر سال به عشق اسكناس‌هاي نو و تانخورده بي‌بي كه وسط‌ قرآن بود، منتظر سال تحويل مي‌مانديم. اسكناس‌هاي بي‌‌بي آنقدر نو بودند كه دلمان نمي‌آمد خرجش كنيم و به عنوان يك پديده زندگي به آن نگاه مي‌كرديم و بين بچه‌هاي فاميل مسابقه بود براي اين كه ببينيم چه كسي بيشترين عيدي را گرفته است. به هر حال ياد آن سال‌هاي دور بخير.

آقاي مقدم! چقدر آدم خاطره بازي هستيد؟

خيلي كم. اما دوست دارم در چيزهايي كه مي‌خواهند خاطره شوند، غوطه‌ور شوم؛ البته اين را هم بگويم كه فرار كردن من از خاطرات گذشته به معني كم‌اهميتي و بي‌توجهي به آنها نيست. از مرور بعضي خاطره‌ها وحشت دارم و از بعضي ديگر آنقدر هيجان‌زده مي‌شوم كه دوست دارم ساعت‌ها به آنها فكر كنم؛ اما خيلي با گذشته‌ام زندگي نمي‌كنم.

بهترين هديه‌اي كه در اين سال‌ها گرفته‌ايد، چه بوده است؟

فكر مي‌كنم 18 تا 27 سالگي‌ام بهترين عيدي‌ها و هديه‌ها را گرفتم، چون درست در همين زمان درسم تمام شد و وارد يك زندگي مستقل شدم. خودم بايد خرج مي‌كردم، خودم بايد خانه مي‌گرفتم و... اين خودم خودم‌ها باعث شد مستقل شوم و چيزهايي را به دست بياورم كه متعلق به خودم بود. البته يك دهه ديگر از زندگي‌ام را هم دوست دارم و آن اوج شكل‌گيري كار حرفه‌اي‌ام در زمينه سينما و تلويزيون است، چون در آن دوران هم احساس كردم آدم مفيدي هستم.

در گذشته‌تان چه چيزي را جا گذاشته‌ايد كه دوست داريد برگرديد و آن را برداريد؟

سوال سختي پرسيديد، اما فكر مي‌كنم پدرم را جا گذاشتم، چون در 17 سالگي او را از دست دادم. درست زماني كه شخصيتم داشت شكل مي‌گرفت و هميشه اين حسرت با من است كه اي كاش يكديگر را بيشتر مي‌ديديم.

آقاي مقدم! محله‌هاي شما در ايام نوروز آن سال‌ها با محله‌هاي امروز چقدر فرق كرده است؟

من دوران كودكي و نوجوانيم را در خوزستان گذرانده‌ام. از اين جهت محله‌هاي آبادان را در اين ايام بخوبي به خاطر دارم و رسم‌ورسوم‌هاي آبادان از اين نظر خيلي با جاهاي ديگر متفاوت است. از عيد آن سال‌ها به خاطر دارم كه محله در ايام نوروز معناي خود را از دست مي‌داد و همه محل تبديل به يك خانواده مي‌شدند. در همه خانه‌ها باز بود و مثلا اگر در هفت‌سين كسي سيب وجود نداشت، همسايه‌ها به او قرض مي‌دادند. در روز اول عيد بيشتر مردم ماهي سبور مي‌خوردند. انگار سفره‌ها همه يكي بود. خيلي همدلي و صميميت وجود داشت و عيدي گرفتن مخصوص بچه‌هاي يك خانواده نبود و كل بچه‌هاي محل عيدي مي‌گرفتند، حتي از بقال محله. به هر حال در گذشته و ايام نوروز دردها و شادي‌ها مشترك بودند. يادم هست براي سيزده‌بدر تقريبا 30 نفر مي‌شديم و با 10 تا بلم به اروندرود مي‌رفتيم. به هر حال خاطراتم بيشتر جمعي است تا انفرادي.

مي‌دانم كه با ناصر تقوايي، پسرخاله هستيد. چقدر با او خاطرات مشترك داريد؟

زياد، چون از كودكي با او بزرگ شده‌ام. البته ناصر از من بزرگتر است و از اين جهت هميشه براي من الگو بوده است. تقوايي بشدت به عكاسي و نقاشي علاقه‌مند بود و به خاطر همين من هم بسيار تحت تاثير او قرار گرفتم. يادم هست محصل بودم و وقتي ناصر تقوايي اولين فيلمش را با نام «آرامش در حضور ديگران» ساخت من پشت صحنه آن مي‌رفتم و به تماشا مي‌نشستم ودر كل مي‌توانم بگويم از ناصر تقوايي ياد گرفتم كه زندگي را سرسري نگيرم و به آن اهميت بدهم.

چرا بعدها با تقوايي كمتر كار كرديد؟

من با ناصر تقوايي براي اولين بار در سريال «دايي جان ناپلئون» همكاري كردم حتي سر مونتاژ اين سريال هم مي‌رفتم. بعدها هم «كوچك جنگلي» را با او كار كردم و همين طور «اي ايران» را.

فكر مي‌كنم 18 تا 27 سالگي‌ام بهترين عيدي‌ها و هديه‌ها را گرفتم چون درست در همين زمان درسم تمام شد و وارد يك زندگي مستقل شدم. خودم بايد خرج مي‌كردم خودم بايد خانه مي‌گرفتم و... اين خودم خودم‌ها باعث شد مستقل شوم

اما بعدتر من كارگردان شدم و مسيرم از او جدا شد و ديگر دستياري نمي‌كردم و مستقل عمل مي‌كردم. براي همين فرصت همكاري دوباره برايمان پيش نيامد.

از اين‌كه توانستيد تمام كانال‌ها را تسخير كنيد چه حسي داريد؟

واقعا اين جوري نيست. فكر مي‌كنم جمعي از تلويزيون وجود دارد كه اين جمع كنار يكديگر خيلي خوب توانستند تلويزيون را به روز و زنده نگه دارند و تنها بار اين مسووليت به دوش من نيست. افرادي مثل حسن فتحي، محمدحسين لطيفي، كمال تبريزي و... هم هستند اما تنها تفاوتم با اينها اين است كه ريتم كار و سرعتم بالاتر است و از اين نظر پركارتر به نظر مي‌رسم. البته اين پركاري هرگز باعث نشده است به ورطه تكرار و ابتذال بيفتم و هميشه سعي كرده‌ام كار آخرم بهترين و قوي‌ترين كارم باشد. همين‌طور سعي مي‌كنم به لحاظ روحي و جسمي خودم را بازسازي كنم. من هميشه با گذشته قطع‌رابطه مي‌كنم و به آينده فكر مي‌كنم و از اين جهت به نيروي تازه‌تري دست پيدا مي‌كنم كه برايم خوشايند است.

آقاي مقدم! سال 88 برايتان چطور سالي بود؟

مي‌توانم بگويم هم به لحاظ روحي، هم به لحاظ خانوادگي و هم به لحاظ حرفه‌اي سال پربركتي برايم بود. «رستگاران» و «چارديواري» را ساختم، البته در روزهايي كه رستگاران را مي‌ساختم خيلي اذيت شدم. اساسا هر وقت كه هنر و سياست با هم قاطي شدند نتيجه خوبي نداشته است. اي كاش اين اتفاقات رخ نمي‌داد.

سيروس مقدم منهاي كارگردان بودنش، چه ويژگي‌هاي ديگري دارد كه براي مخاطبش سربسته مانده است؟

من فكر مي‌كنم مخاطبم تمام خصوصيات من را كشف كرده است و مي‌داند كه آدم زرنگ ولي صادقي هستم. صادق از اين نظر كه هيچ‌وقت به او دروغ نمي‌گويم، ولي خصوصيتي كه فكر مي‌كنم مخاطب آن را كشف نكرده، اين كه من جاهايي مجبور مي‌شوم سحر و جادو كنم و از اين نظر هيجان مضاعفي را براي او به وجود آورم، همين.

و اما چارديواري، فكر مي‌كنيد اين سريال بتواند در ايام نوروز مخاطب خود را جذب كند؟

بله، چون تمام پارامترهايي كه يك مجموعه تلويزيوني بايد داشته باشد را دارد. چارديواري فيلمنامه مستحكم و به دور از هجوي دارد و براي اولين بار هم بود كه خودم با يك فيلمنامه كامل كار مي‌كردم. چارديواري گروه خوبي دارد و نقش‌ها خيلي خوب نشسته‌اند و مخاطب در اين سريال فضاهايي را مي‌بيند كه بسيار ملموس هستند و از خانه‌هاي بالاشهري در آن خبري نيست. ولي تا كاري پخش نشود نمي‌توان قضاوت درستي كرد. اما مي‌توانم قول بدهم كه مخاطبان با بازي‌هاي متفاوت و خوبي روبه‌رو خواهند شد.

نمي‌خواهيد در سال 89 تغيير مسير دهيد؟

چرا، قصد دارم سريالي را براي سال 89 بسازم كه داستان اجتماعي دارد. مي‌خواهم وارد فضاهاي جديد بشوم. مثل پرداختن به زندگي كارتن‌خواب‌ها. به هر حال اميدوارم بتوانم اين تجربيات تازه را كسب كنم.

كدام يك از شخصيت‌هايي را كه تاكنون ساخته و به تصوير كشيده‌ايد شبيه خود سيروس مقدم بوده است؟

انتخاب خيلي برايم سخت است. با اين حال فكر مي‌كنم شخصيت شهاب حسيني در «پليس جوان» (يونس بهگر) به خودم شباهت بسياري داشت.

چرا از كارگرداني كارهاي سخت همچنان لذت مي‌بريد؟

چون انگيزه‌ام را براي كار كردن بيشتر مي‌كند.

نمي‌خواهيد بگذاريد مخاطب دلتنگ شما شود؟

همين جوري هم به من مي‌گويند چرا اينقدر كم‌كاري مي‌كني؟

خب شايد اين تمايل بيشتر از روي عادت باشد؟

عادت خوب كه بد نيست. مخاطب اگر از كارگرداني دلزده شود ديگر به سراغ او نخواهد رفت و منتظرش نخواهد ماند.

و آخرين پرسش اين كه به كدام سين هفت سين علاقه بيشتري داريد و چرا؟

سمنو را از سين‌هاي ديگر بيشتر دوست دارم، چون برايم پديده عجيب و غريبي است و هميشه برايم سنبل يك راز بوده است.

چرا؟

چون نمي‌دانم از كجا و چگونه جزو سين‌هاي هفت‌سين شده است. اين رازگونه بودن سمنو برايم هميشه جذاب بوده است.


منبع : جام جم

به روز شده در : جمعه 6 فروردين 1389 - 8:11

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب |

نظرات

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���