محمد توكلي
پنجشنبه 19 آبان 1390 - 8:32
-4 |
|
|
|
بايد اين كامنت را در بحث هفته مي گذاشتم اما چه اتفاقي قشنگي! وضعيت سفيد سريالي زيبا و خوش ساختي است، بارها در صحنه هايش خنديدم و گريه كردم، خيلي موقعها هم ديالوگهايش سر زبانم مي افتاد و بارها با خودم تكرارشان مي كردم، اما اين زيبايها نمي تواند هيجاناتم را آنفدر تحريك كند كه چشم بر واقعيتي كه در حال رخ دادن است ببندم. هويتي به نام ايراني بودند به ما اين ويژگي ذاتي را مي دهد كه در هر كجاي دنيا، انسانهاي 'خاطره بازي' باشيم و هميشه گذشته را از حال و آينده زيباتر ببينيم; بخاطر همين است كه هميشه فيلمهاي كه حال و هواي گذشته را براي ما تدائي مي كند زيبا هستند، عناصري مثل خونه مادر بزرگه، سماور ذغالي، حوض، مرغ و كبوتر، هواپيماي آتاري و... همه و همه وقتي به خوبي در كنار هم قرار بگيرند حس نوستالژيك ما را تحريك مي كنند و آنقدر هيجان زده مي شويم كه اصل و آنچه در حال رخ دادن است را فراموش مي كنيم. وضعيت سفيد از آغاز با آن تيتراژ خوبش اين هيجان ما را به التهاب مي اندازد تا زماني كه در سير داستان با آن عناصر خاطره انگيز اين هيجانات به بالاترين حد خود مي رسد و ما را در خود غرق مي كند، كه به اين نقطه رساندن هيجانات انساني كاري بسيار دشوار است. اما واقعا اگر اين عنصرها را از سريال وضعيت سفيد بگيريم چه رخ مي دهد؟ ايا باز هم اين مجموعه باز هم اين قدر زيبا مي شود؟ ايا بايد قبول كنيم كه استفاده از هيجانات كاذب انسان در ساخت يك اثر هنري كار درستي است ياا نه؟
|