دانلود

 گفت‌وگو با تام هوپر، کارگردان یکی از فیلمهای مطرح سال 2012«بینوایان» : رویاهای بر باد رفته :: سينمای ما ::

   






گفت‌وگو با تام هوپر، کارگردان یکی از فیلمهای مطرح سال 2012«بینوایان»
رویاهای بر باد رفته

سینمای ما- تردیدی نبود که نمایش بینوایان به کارگردانی تام هوپر که با آوازهایی متنوع تزیین شده و صحنه هنرنمایی بازیگرانی اصیل همچون هیو جکمن، راسل کرو و آن هاثوی است، با استقبال چشمگیر تماشاگران مواجه شود. آنچه تماشاگران -و شاید حتی خود هوپر- بلافاصله با آن مواجه می‌شوند مزه‌کردن طعم سخنرانی پادشاه فیلم برنده اسکار هوپر است؛ نکته‌ای که بین نظر منتقدان درباره فیلم شکاف انداخته است.

پاسخ هوپر به پرسش‌های من روشن و متفکرانه بود و در عین حال چشم‌اندازی روشن از راهکارهای او برای پروژه عظیم برکشیدن بینوایان به پرده سینما ترسیم می‌کرد. البته من، با احترام به هوپر، با روش او برای هم‌بسته کردن فضا و احساسات مخالفم و همچنین با این فرض ضمنی که اگر از این آوازهای آمیخته با ژست‌های شخصی با فاصله تصویربرداری می‌شد ممکن بود چیزهایی از دست برود. راهکار هوپر برای دست یافتن به درک کامل نمایش، صداست. آنچه بیش از هر چیز از گفت‌وگوی ما برمی‌آمد اصرار او بر بهره‌گیری کامل از تصاویر بسته (کلوزآپ) ‌هاست: بستن قابی تنها چند سانتی‌متر دورتر از صورت‌های چین‌خورده و عرق‌کرده بازیگرانش اهرمی است که او تماشاگران را به کمکش از روی صندلی بلند می‌کند. نکته دیگری که من و او و احتمالا هر کسی که فیلم را دیده و آن را پسندیده یا نپسندیده بر سرش توافق داریم اجرای درخشان هیو جکمن است که به گفته هوپر هرگز انتظارش را روی صحنه ندارید. با این کارگردان برنده اسکار از حجم انتظارات از چنین کاری پرسیدم و همچنین درباره اجرای هیو جکمن و آن هاثوی و البته درباره کلوزآپ‌ها.

‌ در هالیوود معمولا شروع پروژه‌ای تازه بعد از یک موفقیت بزرگ بسیار آسان‌تر است. بعد از سخنرانی پادشاه با آن اسکار درخشانش، می‌توانم تو را تصور کنم که در استودیوها نشسته‌ای و با تهیه‌کننده‌ها چانه می‌زنی. آن دوران چطور بود؟ آیا گذشتن از آن و رسیدن به بینوایان ساده بود؟
انصافا بعد از سخنرانی پادشاه خیلی زود سراغ این یکی آمدم. فکر می‌کنم هیو جکمن را اولین بار در ماه می سال گذشته [2011] دیدم. پروژه‌های زیادی نبودند که ذهنم را مشغول کنند. این درگیری ذهن اولین و مهم‌ترین خلاقیت است. در مقام یک کارگردان باید اول عاشق جنس کار و داستان شوید، خیلی قبل‌تر از هر مشغله دیگر. استودیوی فوق‌العاده‌ای در پشت صحنه داشتیم: یونیورسال. بنابراین مسائل این‌چنینی کار نسبتا در مسیری درست قرار داشتند و خودبه‌خود جلو می‌رفتند. این را در مقایسه با ساخت فیلم‌های مستقلی می‌گویم که باید بودجه‌شان را از این و آن بگیرید و وصله پینه کنید.

با توجه به موفقیت‌های سخنرانی پادشاه، چه از منظر نقد و چه از منظر مالی، حس می‌کردی که توانایی انجام چنین کاری را داری؟ مثلا اگر می‌گفتی می‌خواهیWaterworld را دوباره بسازی، فکر می‌کنی کسی به حرفت گوش می‌کرد و جدی‌ات می‌گرفت؟
فکر می‌کنم به حرفم گوش می‌دادند، اما به این معنا نیست که می‌توانید هرچه دلتان خواست بنویسید و یک پروژه غیراقتصادی را دیوانه‌وار شروع کنید. برای ساختن فیلم همیشه باید بین بودجه و هنر تعادل برقرار کنید. وقتی دارید پول دیگران را خرج می‌کنید باید کاری کنید که بازگشت پول آن‌ها ممکن باشد. من مسئولیت مالی را کاملا جدی می‌گیرم.

‌ ‌حرف از مسئولیت شد، در بینوایان به تعهداتی قطعی پایبند بودی. منظورم این است که در چنین وضعی حذف کردن چیزها خیلی سخت‌تر می‌شود، نمی‌شود؟ چون مردم می‌خواهند بدانند در این فیلم آیا ترانه مورد علاقه‌شان حذف شده یا نه.
حق با شما است. این نکته جالبی است. هرگز چیزی را کارگردانی نکرده‌ام که نتوانم چیزی از آن حذف کنم. در بینوایان اگر نتوانید رویای رویاپردازی را بپرورانید، راهی برای ساختنش ندارید. بنابراین باید روشی در پیش بگیرید که این ترانه‌های مشهور را مطلقا با توجه به ضروریات ساختار فیلم و داستان به کار بگیرید تا تماشاگران فکر نکنند که بی‌جهت آن‌ها را دنبال فیلم می‌کشید. کار سخت انتخاب بازیگرانی متناسب برای خواندن این آوازها بود.

‌ ‌آیا این تعهدات بر دوش تو سنگینی می‌کرد؟ این‌که بدانی حفظ کردن همه‌چیز و درعین‌حال حفظ ریتم و سرعت کار در وضعیتی پایدار دشوار است. چون فیلم بسیار طولانی است و...
آن‌قدر هم طولانی نیست. کمتر از دو ساعت و نیم است، یعنی کوتاه‌تر از آخرین فیلم بتمن. به غایت سخت کار کردم تا زمان کار کاهش یابد چون نمی‌خواستم فیلم دراز بسازم. حتی فکر می‌کنم پنج یا 10 دقیقه از نسخه موزیکال اصلی کوتاه‌تر است، منتها مایه‌اش بیشتر است.

‌ ‌از نحوه فیلمبرداری بگویم؛ یکی از چیزهایی که برایم خیلی عجیب بود و دلیلش را هم نفهمیدم، تصویربرداری نزدیک از بازیگران بود. در اغلب صحنه‌های بینوایان به نظر می‌رسد دوربین واقعا فاصله چندانی با صورت بازیگران ندارد. واضح است که این عمدی است...
برایم جالب است، چرا به نظرت غیرعادی آمد؟ کلوزآپ‌ها فرقی با فیلم‌های عادی ندارند. آیا فکر نمی‌کنی بیشتر به این خاطر است که به دیدن تصویری این‌قدر بسته از کسی که آواز می‌خواند عادت نداری؟

‌ ‌از نظر من بیشتر مربوط به حس فضای نمایش مربوط می‌شد، یا شاید حس فقدان فضا. به نظرم قاب تصویرهایت را بیشتر براساس بازیگران بسته‌ای تا ترانه‌ها.
می‌فهمم چه می‌گویی. به خاطر این است که ترانه‌ها ربطی به وضعیت آدم‌ها ندارند. اگر رویا دیدن رویا را فرض کنی، آواز‌ه‌خوان از معشوقی می‌گوید که به او خیانت کرده، از رویاهای بربادرفته‌اش و پایان آرزوهایش می‌گوید. هیچ‌کدام این‌ها به این واقعیت که او در کف یک کشتی پوسیده نشسته ربطی ندارد. به همین ترتیب در تک‌گویی هیو جکمن او از رابطه‌اش با خدا حرف می‌زند و از این می‌گوید که اسقف چه کرده. او می‌گوید: «نزدیک می‌شوم، اما شب که فرامی‌رسد سقوط می‌کنم.» اشعار او درباره ایمان، اخلاق، گذشته و محکومیتش است. این بار هم اهمیتی ندارد که او کجا است. بنابراین احساس می‌کنم بهترین راهنما برای کشف دنیای این شخصیت‌ها صورت آن‌ها است.

‌ ‌هیو جکمن در نقش ژان والژان فوق‌العاده است. وقتی با کارگردانی درباره انتخاب بازیگران حرف بزنی اغلب جوابی شبیه این می‌شنوی: «هرگز نمی‌توانستم کس دیگری را در این نقش تصور کنم.» آیا می‌توانستی کس دیگری را در این نقش تصور کنی؟
فهرست نهایی من حقیقتا تنها شامل یک نفر بود: هیو. فکر می‌کنم اگر او نبود نمی‌توانستم فیلم را بسازم. چون حتی هنوز هم نمی‌توانم به کس دیگری برای ایفای این نقش فکر کنم. این نقش صدایی تنور لازم داشت و مردان زیادی وجود ندارند که بتوانند این‌طور بالا بخوانند. بنابراین به بازیگری نیاز داشتم که بتواند بالا بخواند و درعین‌حال یکی از قوی‌ترین مردانی باشد که تابه‌حال دیده‌اید. او در فیلم به طرزی افسانه‌‌ای قدرتمند است. داشتن این توانایی در خواندن و چنین قدرتی برای اجرای نقش در تئاتر موزیکال بسیار نایاب است. هیو یک ستاره نمایش‌های موزیکال و یک ستاره سینما است. دیگر این‌که او عمیقا مهربان است. او واقعا آدم معمولی نیست. طی 13 هفته طاقت‌فرسا و زیر فشاری خردکننده حتی یک‌بار هم به کسی پرخاش نکرد. همیشه با گروه رفتاری مطبوع داشت و رهبری بزرگ بود. روح بزرگ او کاملا با سفر معنوی‌ای که ژان والژان رهسپارش بود هم‌خوانی داشت.

‌آن هاثوی برای اجرای نقش فانتین از نظر فیزیکی تغییرات چشمگیری داشته. جایی خواندم که هفته‌ها روزی دو تکه نان جو می‌خورده. واقعا فکر می‌کنی حالش خوب می‌شود؟
بله، من هم نگران بودم که زیاده‌روی کرده باشد. بنابراین همیشه سعی می‌کردم با کمی غذای لذیذ وسوسه‌اش کنم.

‌آیا به این فکر کردی که از این نقش‌ها یکی را به بازیگری واقعی ندهی و به یک خواننده صرف واگذارش کنی؟
بله، از چند نفر تست گرفتم که بیشتر خواننده بودند تا بازیگر. ولی مشکل این بود که پیدا کردن خواننده‌ای که بداند چگونه برای یک تصویر بسته ژستی سینمایی بگیرد خیلی سخت است. ستاره‌های سینما به دلیلی خاص ستاره سینما شده‌اند. این هدیه کمیابی است که بازیگران فیلم‌های بزرگ دارند. متوجه شدم که وقتی در قاب تصویر بسته‌تان کسی را دارید که به زیبایی آواز می‌خواند اما نمی‌تواند بازی کند، کار پیش نمی‌رود.

‌ ‌برگشتیم به همان‌جایی که قبلا صحبتش را کردیم، یعنی انتخاب تو برای گرفتن تصاویری چنین بسته از بازیگران. پس تو در ذهنت انتخاب دیگری نداشتی...
من فکر می‌کنم شیوه فیلمبرداری پاسخی بود به قدرت بازیگران سهیم در این فیلم. تصویربرداری بدون شکست و ممتد به مدت سه دقیقه شاید تنها راه تحسین این بازیگران باشد.

لوک باکمستر-تایماز منقبتی


منبع : روزنامه بهار

به روز شده در : پنجشنبه 5 بهمن 1391 - 19:35

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب | Bookmark and Share

اخبار مرتبط

نظرات

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���