برسد به دست اصغر فرهادی: توی این شرایط هر اطمینانی مشکوکه!
نگاه جدي: رقص در غبار زندگي

سينماي ما- فاضل تركمن اين نوشته، زاويه خاصي را در فيلم اصغر فرهادي پيگيري كرده و ديدگاه متفاوتي دارد به آثار سينمايي اصغر فرهادي و نكاتي درباره فيلم "گذشته" كه همين روزها نسخه دوبله آن قرار است روي پرده سينماها برود ...

درباره‌ی گذشته

قصه‌ی آدم‌های شلوغ. قصه‌ی آدم‌های درگیر. قصه‌ی آدم‌های آشفته. قصه‌ی آدم‌هایی که میان آن‌ها یک دیوار شیشه‌ای بزرگ قرار گرفته و بعد از سال‌ها هنوز این دیوار شیشه‌ای بغض نشکسته است. قصه‌ی آدم‌هایی که در «گذشته» سکوت کرده‌اند، «حال» خوشی ندارند و «آینده»‌ای نامعلوم با گره‌هایی کور در انتظار آن‌هاست. قصه‌ی آدم‌هایی که می‌خواهند از گذشته بگذرند و گذشته از آن‌ها نمی‌گذرد. قصه‌ی آدم‌هایی که نمی‌توانند تخته‌ی سیاه زندگی خودشان را پاک کنند و دوباره از سر سطر نفس بکشند. قصه‌ی عذاب. قصه‌ی زخم. قصه‌ی ترک اعتیاد یک عشق کهنه که دوباره تازه می‌شود. قصه‌ی مه‌آلود. قصه‌ی ابری. قصه‌ی بارانی. قصه‌ی آدم‌هایی که گریه دارند، اما اشک نمی‌ریزند. آدم‌هایی که کات کردن را بلد نیستند. نمی‌خواهند فراموش کنند و اگر بخواهند هم نمی‌توانند. قصه‌ی آدم‌های وسواس. قصه‌ی آدم‌های تردید. آدم‌هایی که نمی‌دانند نمی‌شود یک پای آن‌ها این‌ور جوب باشد و یک پای آن‌ها آن‌ور جوب. قصه‌ی آدم‌هایی که بالاخره جوب زندگی آن‌ها گشاد می‌شود!

قورمه‌سبزی رو با چنگال نمی‌خورن!

آسمان به‌هم‌ریخته. زمین هم. زن تندـ تند زیر رگبار باران می‌دود. موهای زن بلند است. موهای زن خیس شده. زن کلافه... مرد اما، آرام‌... مرد گذشته‌ را خراب کرده و آمده تا حال را درمان کند. حال درمان نمی‌شود. بیماری وخیم‌تر شده. آینده‌‌ای در دسترس نیست. مرد دیگر کسی را نمی‌شناسد. زن آن زن گذشته نیست. مرد پاریس را از یاد برده است. خیابان‌های پاریس برایش غریبه شده‌اند. زن به مرد یادآوری می‌کند که باید به کدام سمت بپیچد و دوست مرد... دوست مرد درست می‌گفت که: «تو مال این‌جا نیستی!». مرد یک دنیا دارد. زن یک دنیای دیگر. دو دنیای متفاوت. دو فرهنگ متفاوت. دو عشق متفاوت. دو زندگی متفاوت و دو گذشته‌ی متفاوت... تهران نمی‌تواند به پاریس بیاید و پاریس، تهرانی نمی‌شود. برج ایفل اصلاً شبیه به برج آزادی نیست و مرد هنوز نمی‌داند که یک تغییر حالت کوچک در چهره‌اش به‌نشانه‌ی تعجب، می‌تواند به‌معنای تمسخر باشد و زن که به او یادآوری می‌کند: «این توی فرهنگ ما یعنی مسخره کردن!». مرد مسخره نمی‌کند. زن هم مسخره نمی‌کند؛ وقتی که قورمه‌سبزی را با چنگال می‌خورد و مرد قاشق را با هشدار به دست او می‌دهد و می‌گوید: «بگیر! قورمه‌سبزی رو با چنگال نمی‌خورن!». همه‌چیز به همین سادگی است. تقصیر زن نیست. تقصیر مرد نیست. هیچ‌کس تقصیر ندارد. دوست مرد راست می‌گفت. خیلی راست می‌گفت.

مثلث تردید

مارین: گذشته‌اش را دوست ندارد. دو بار ازدواج کرده و یک‌بار به عشق ایرانی‌اش باخته است. مرد اول اهل بروکسل، مرد دوم اهل تهران و حالا مرد سوم که ظاهراً اهل عرب است و مارین می‌گوید این یکی دیگر قرار نیست از زندگی‌ام برود. زن از شوهر اول خودش دو تا دختر دارد و دختر بزرگتر دیگر مادرش را باور نمی‌کند و گذشته‌ی مادرش را به حساب حال و آینده‌اش می‌گذارد و دست به هرکاری می‌زند تا به مادرش بفهماند، دیگر تن به ازدواج سوم او نمی‌دهد. مارین اما می‌خواهد عشق را تجربه کند. نه عشق یک‌طرفه. می‌خواهد برای بار سوم و شاید آخر، از بخت خودش امتحان بگیرد. می‌خواهد عاشق باشد. نه عاشق یک مرد ایرانی که به‌خاطر هیچ او را گذاشته و رفته. عاشق یک مرد عرب که همه‌چیزش را به‌خاطر او رها کرده و آمده تا بماند، اگر بتواند! اگر گذشته بگذارد و مارین در رونمایی از مرد تازه‌ی زندگی‌اش برای عشق ایرانی خود، موفق بشود و به نوعی از او انتقام بگیرد!



احمد: می‌خواهد یک مسکن باشد. می‌خواهد یک قرص آرام‌بخش باشد. می‌خواهد گذشته را جبران کند، اما در برابر یک کوه عظیم از حال قرار می‌گیرد. حالا باید از مارین طلاق بگیرد و با دختر او حرف بزند تا راضی به ازدواج سوم مادرش بشود. باید به دختر مارین بگوید که این عشق دیگر قرار نیست، بگذارد و برود. اگر دختر باور کند و احمد... احمد که برای طلاق در دادگاه حاضر شده است، هنوز نمی‌تواند بپذیرد که مارین دیگر برای او نیست و بارداری زن را به شوخی می‌گیرد. انگار که هنوز قلب خود را جایی، شاید حتی توی انباری خانه‌ی مارین، جا گذاشته است و...



سمیر: یک مرد عرب که حالا در برابر یک مرد ایرانی قرار گرفته است. جدی است و مغرور. منطقی به‌نظر می‌رسد، اما حوصله ندارد و با این‌همه مهربان است. مشکل این‌جاست که نمی‌داند با پسر کوچک، اما سرکش خودش، چه‌طور رفتار کند. سمیر گیر افتاده. مثل بقیه. شاید حتی اصلاً قصد خیانت به همسر خودش را نداشته. به گمانش بودن و نبودن او برای سلین فرقی نمی‌کرده. بی‌تفاوتی همسرش را به حساب افسردگی‌اش نگذاشته و به‌خاطر کمبود محبت، وارد زندگی مارین شده. می‌خواسته عشق واقعی را تجربه کند؛ مثل مارین، اما اتفاقات بعدی او را مردد می‌کند. می‌فهمد که نه! انگار زنش او را می‌خواسته و... حتی ممکن است به‌خاطر آشنایی او با مارین یا شک نادرستی که نسبت به نعیما (کارگر زن خشکشویی سمیر) داشته، خودکشی کرده باشد و سمیر... سمیر امید دارد که زنش از کما به زندگی برگردد. امید دارد به بوی ادکن خودش و دست‌های زن که دوباره تکان بخورد و...

توی این شرایط هر اطمینانی مشکوکه!

دکتر می‌گوید. دکتر بیمارستان. می‌گوید: «توی این شرایط هر اطمینانی مشکوکه». به سمیر می‌گوید؛ درباره وضعیت همسرش و این... تمام فیلم گذشته است. ضربه‌ی نهایی فیلم. مثل مصراع آخر یک رباعی می‌ماند و مخاطب را بهت زده می‌کند. اشتباه می‌گویند! گذشته تکرار «جدایی نادر از سیمین» نیست. تکرار «درباره‌ی الی» هم نیست. هرچند که باز درباره‌ی آدم‌هاست. باز درباره‌ی اخلاق است. باز ذات پینوکیویی ما را نشان می‌دهد! با این حال اما، کلیشه نیست. یک نگاه، زبان و مضمون تازه‌تر دارد و این بار آدم‌ها بیشتر از «دروغ» با «تردید» روبه‌رو هستند. تردید میان گذشته و حال و آینده. مارین و احمد و سمیر نه یک مثلث عشق که یک مثلث تردید هستند. گذشته‌ درباره‌‌ی آشفتگی‌ست. صدای قطار، صدای باز و بسته شدن در داروخانه، صدای همه‌چیز ناهنجار است و همه‌جا شلوغ و پلوغ و به‌هم‌ریخته. هیچ‌چیز سر جای خودش نیست؛ حتی آدم‌ها! تردید جلوی دید را گرفته است...

زن‌های ایرانی ریش دارند؟!

شام آخر. شام آخر احمد توی خانه‌ی مارین. احمد قورمه‌سبزی درست کرده است و به لوسی و لئا (دخترهای مارین) و فواد (پسر سرکش سمیر از همسر قبلی‌اش: سلین) یادآوری می‌کند که شام امشب را از دست ندهند؛ چرا که دیگر کسی برای آن‌ها قورمه‌سبزی درست نمی‌کند؛ مگر این‌که دو تا شوهر و یک زن توپ ایرانی نصیب‌شان بشود...! همان طنز آشنای اصفر فرهادی که حتی در یک زندگی تلخ هم نمود پیدا می‌کند؛ به‌خصوص با این پرسش فواد که: «زن‌های ایرانی ریش دارند؟!»



منبع : چلچراغ

به روز شده در : دوشنبه 4 شهريور 1392 - 22:18

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب | Bookmark and Share

اخبار مرتبط

نظرات

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���