سینمای ما- ارغوان اشتری: در این بخش از گفتوگو، ماریون کوتیار بیپرده از ترسهای پنهان خود حرف میزند، ابعادی از شخصیت واقعیاش را برای علاقه مندانش توصیف میکند و میزان صداقتی که به خرج میدهد حیرت آور است.از اتفاق ها تا رازها و عقده گشایی ... و عشق به بازیگری و مسیری که برای این عشق پیموده است:
-ایا ترس مقابل دوربین بر قواعد بازیگری شما هم اثر میگذارد؟
- «نیمه شب در پاریس» را برایتان مثال میزنم. یک روز پیش از آغاز فیلمبرداری با وودی آلن ملاقات کردم. آن قدر تحت تاثیر او قرار گرفته بودم که تقریبا تمام وقت سرصحنه میترسیدم. به نظرم میرسید شخصیتی هم که ایفا میکردم کمی از این بابت لطمه خورد. بهتر است دیگر این بحث را ادامه ندهم، چون با خودم ظالمانهتر رفتار خواهم کرد. - این درست است که شما به هالیوود روی آوردید تا از سینمای فرانسه انتقام بگیرید؟
- نه! به هیچ عنوان. نارضایتی و واماندگیام ربطی به سینمای فرانسه ندارد. یک مساله شخصی است که با خودم داشتم. من تقصیر را گردن سینمای فرانسه نمیاندازم. زمانی که آمادگی داشته باشم، نقشی را میپذیرم و به آن جان میدهم.
- چه جور درگیریهایی با خودتان داشتید؟
- فکر میکردم نمیتوانم بر نیاز ِدیده شدن و شناخته شدن غلبه کنم. این نیاز من را به هم میریخت. آن قدر به هم ریختم که پس از چند سال بازیگری - به عنوان مثال پس از بازی در سه گانه «تاکسی» - همه چیز را رها کردم و تنهایی به هندوستان رفتم تا تصمیم بگیرم که میخواهم با زندگیام چه کنم. یک هندی که برحسب اتفاق دیدمش، با جملات سادهای که بهم گفت من را مطمئن کرد؛ او گفت تا زمانی که نیاز افراطی خودم را به شناخته شدن نپذیرم، تجربیاتم در مقام بازیگر محدود و توانفرسا خواهد بود. من میترسیدم که نیاز این هیولا را (منظورم نیاز به شهرت است) برطرف کنم. او گفت: «اگر نتوانی نیاز این هیولا را برطرف کنی و او را سرجایش نگه نداری، همیشه درمانده خواهی ماند.» در نتیجه همه نگرانیهایم برطرف شد. شرایطِ این هیولا را درک کردم، شناختمش، حالم بهتر شد و... - مثل یک جور آسیبشناسی بود؟ آیا این هیولا را نمیتوان به سادگی «جاه طلبی بزرگ» خواند؟ - نه، این یک خودبینی خیلی شدید است که توانستم مدیریتاش کنم. این خودبینی خودش را در زندگی روزمره نشان نمیدهد. مثلا در خانواده اصلاً نیازی به در مرکز توجه بودن ندارم... ولی بازیگرِ درونِ من این خودبینی را دارد که گاهی برایم دردآور میشود. - این همه جوایز معتبر جهانی نتوانسته نیازتان را برطرف کند؟
- به طور خیلی موقتی توانست، اما فکر نمیکنم حتی پس از بردن جوایز هم این میل کاملاً از بین رفته باشد. مثل یک چاه بیانتها میماند که کمی هم بیفایده است. احساسِ اغنا با این چیزها به وجود نمیآید. البته جان بخشیدن به یک کاراکتر و داستانگویی مقوله دیگری است. چون فقط به خود شخص مربوط نمیشود بلکه به دیگران هم ربط پیدا میکند. من عشق به بازیگری و شناخت بشری دارم. گاهی نیاز به دیده شدن میتواند به بازیهایم هم تسری پیدا کند. مطمئن نیستم که بخواهم بازیگری را ادامه بدهم ... شاید یک مرتبه خودم را از شر این هیولا خلاص کنم. - از چه زمانی میخواستی بازیگر شوی؟
- همیشه... مجذوب آن چیزی میشدم که پدر ومادر ِبازیگرم و اطرافیانش بودند. بازیگری یک منبع فانتزی، خیال و رهایی از زندگی روزمره است. در شهری نزدیک دهکده ای که زندگی میکردم آموزش دیدم. پس از آمدن به پاریس فیلیپ هارل نخستین کارگردانی بود که مرا در سال ۱۹۹۴ برای نخستین بار سر صحنه فیلم «گذشته زندگی پسری که میخواست در آغوش کشیده شود» (L histoire du garçon qui voulait qui on l embrasse) برد ونقشی به من سپرد. سالها حاضر بودم برای بازیگری هر جور تستی را در هر کجای دنیا بدهم. این کار را دوست داشتم، چون ابدا بلد نبودم از خودم حرف بزنم. به لحاظ اجتماعی این نگرانی را داشتم چون حرف زدنم خوب نبود. به جز شیوه «اجرا» با هیچ ترفند دیگری بلد نبودم نظر کارگردانها را جلب کنم. هرگز نمیتوانستم وارد بازی اغواگری بشوم. اگر قرار می شد براساس شخصیتم داوری شوم، این قضاوت فاجعه بود. آزمونهای بازیگری بهترین شیوه برای پنهان نگه داشتنِ شخصیت خودم و نمایش تواناییهایم بود.
- پس از شروع بازیگری در سینما با «زندگی... چگونه وارد بحث شویم» در ۱۹۹۶ در کانون توجه قرار گرفتید. آیا این فیلمی بود که مجذوبتان کند؟
- من بیتجربه بودم و باعث افتخارم بود با کارگردان «نگهبان» (La sentinelle) که تحسیناش میکردم، همکاری کنم . من از اختلاف عمیق میان محفلهای مختلف سینمای فرانسه بیخبر بودم. پس از بازی در «تاکسی» و دنبالههایش متوجه این موضوع شدم. مثلا کارگردانی که پیش از بازی در «تاکسی» به من نقش پیشنهاد میداد، حالا دیگر سراغی ازم نمیگرفت چون «تاکسی» یک فیلم تجاری ÷رفروش بود. متوجه باشید که من نمیخواهم میان سینمای مولف و سینمای عامه پسند متر بگذارم. - امروزه هم انجام تست بازیگری را دوست دارید؟ - الان دیگر کمتر، اما گاهی واجب است. برای «دشمن مردم» به مایکل مان تست دادم، چون او میخواست از هماهنگی بین من و جانی دپ مطمئن شود. برای «نُه» ساخته راب مارشال هم تست آواز خوانی دادم.
- زبان هنوز هم مانعی برای تداوم حضورتان در هالیوود است؟ میتوانید نقش یک دختر آمریکایی را مثل آنجلینا جولی یا ناتالی پورتمن بازی کنید؟
- پاسخ قطعی برای سوالتان ندارم. به هر حال احساس نمیکنم که بخواهم نقش یک آمریکایی را به خاطر نمایش تواناییهایم بازی کنم. برای من اولویت همیشه با نقشهای زیباست. پاسخم به سوالتان منفی هم نیست. من لهجه فرانسوی ندارم، اما انگلیسی را با لهجه حرف میزنم. در فیلمِ جدید جیمز گری نقش دختر مهاجری از لهستان را در سالهای ۱۹۳۰ در نیویورک ایفا میکنم که انگلیسی را با لهجه لهستانی حرف میزند. آموختن لهجه لهستانی واقعا برایم سرگیجه آور بود.
- از زمان بازی در «زندگی مثل یک گل سرخ» ساخته الیویهدان شما خودتان را پشت شخصیتهایی که ایفا میکنید پنهان کرده ا ید؛ پشت لباسها، مدل موها، زبان دوران قدیم و... این خواسته خودتان است؟
- هرچه نقش از من دورتر باشد، آسوده ترم. من نقشهایم را از اول خلق میکنم و تا میتوانم وجود خودم را از نقش حذف میکنم. شاید کارگردان نخواهد ماریون کوتیاررا کاملا از نقش حذف کند. در «دروغهای سفید کوچک» (گیوم کانه - ۲۰۱۰) باید نقش زنی جوان و امروزی را بازی میکردم . ابتدا سعی کردم صدا و حرکاتی برای این نقش پیدا کنم که کاملا متفاوت از خودم باشد اما این شیوه جواب نداد و مجبور شدم تا حد امکان طبیعی جلوی دوربین ظاهر شوم. پس از نمایش فیلم احساس کردم چقدر این شخصیت شبیه خودم شده است. دیگر نمیخواستم این شیوه را ادامه دهم، شاید به این خاطر چون خیلی به این کار علاقهمند نیستم. - فکر می کنید بیشتر بازیگران تلاش میکنند خودشان را در نقشهایی که ایفا میکنند، ابراز نکنند؟
- من که دلم نمیخواهد خودم را ابراز کنم. به نظر من بهره گیری از داستانهای شخصیِ برای رسیدن به احساسات و نقش کار خطرناکی است. میدانم که این روش اثبات هم شده، اما اگرمجبور باشم خاطرات تلخِ خودم را برای رسیدن به نقشی نبش قبر کنم، آن وقت میدانید وقتی بعد از یک روز فیلمبرداری به خانه میرسم چه حالی دارم؟ پس ترجیح میدهم برای رسیدن به نقش در ذهنم و دنیای غیرواقعی دنبال پیدا کردن نیازهایم باشم. - در کارنامه شما در آمریکا فیلمهای پول پارروکن و متکی بر جلو ههای ویژه به چشم میخورد. چطور توانستید این ویژگی را در خودتان به وجود آورید؟
- دوفیلم واقعا بزرگِ هالیوودی که تاکنون داشته ام- تلقین و سلحشور تاریکی برمیخیزد - هر دو ساخته کریستفر نولان است. او یک فیلمساز استثنایی است که فقط با تیم همیشگیاش همکاری میکند و، فیلمنامهها را هم خودش مینویسد. پس ابدا این احساس را نداشتهام که مغلوب ماشین بزرگ فیلمهای پرریخت و پاش هالیود شدهام. در ارتباط با فیلم مایکل مان هم همین مساله صدق میکرد. به من فیلمهای عظیم بسیاری پیشنهاد شده اما همه را رد کردم چون احساس میکردم حرف اول و آخر را تهیه کننده میزند و کارگردان میگذارد بازیگر جلوی دوربین هرکاری میخواهد بکند. من خودم را آن قدر خوب نمیدانستم که جلوی دوربین هرکاری بخواهم بکنم. - شما به فراسوی آن چه از بازیگری توقع داشتید، رسیدهاید... حالا چه فکر می کنید؟
- راستش هرگز تصور نمیکردم روزی با وودی آلن همکاری کنم یا مقابل دانیل دی - لویس، لئوناردو دی کاپریو و جانی دپ ظاهر شوم. بازیگران اروپایی زیادی قبلاً در هالیوود برای خودشان اسم و رسمی به هم زدند، از اینگرید برگمن گرفته تا آدری هپبرن و سوفیا لورن؛اما بازیگر زن فرانسوی بینشان خیلی کم بوده است. حالا نوبت بازیگرهای فرانسه رسیده است: مثل لئا سیدو در «ماموریت غیر ممکن ۴» اوا گرین در «سایههای تاریک» ساخته تیم برتن... به خودم میگویم هر چیزی امکان پذیر است، اما هنوز آرزوهای من تمام نشده است. در «سلحشور تاریکی برمی خیزد» با کریستین بیل و مورگان فریمن و گری اولدمن همکاری داشتم، اما این همکاری خیلی کوتاه و کم بود؛ من بیشتر میخواهم. - نخستین فیلم آمریکایی: ماهی بزرگ (تیم برتن، ۲۰۰۳) - جایزه سزار بهترین بازیگر زن برای «نامزدی خیلی طولانی» (ژان پی یر ژونه، ۲۰۰۵) - جایزه اسکار بهترین بازیگر زن نقش اول برای «زندگی مثل یک گل سرخ» (الیویهدان، ۲۰۰۸) - حضور در دشمن مردم ساخته مایکل مان در سال ۲۰۰۹ - نقش افرینی در تلقین ساخته کریستفر نولان در سال ۲۰۱۰ - بازی در نیمه شب در پاریس ساخته وودی آلن در سال ۲۰۱۱