جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۳ - 2015 January 16
کد خبر: ۱۵۱۶۶
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۳ - ۱۹:۰۳
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
نگاهی به سریال «شرلوک» به بهانه پخش از شبکه نمایش
جهان «شرلوک» هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد. درست است که همه شخصیت‌های داستان آن، مانند دیگر انسان‌ها زندگی می‌کنند ولی کنش و واکنش بین آن‌ها، در جهان بی‌‌‌نهایت و نامریی ذهن رخ می‌دهد.
حسام حاجی پور- در دهه‌های ٨٠ و ٩٠ میلادی پیتر هاموند، فیلمساز انگلیسی، با ساخت مجموعه‌های تلویزیونی «شرلوک هولمز» دورانی طلایی را برای این شخصیت و هوادارانش رقم زد. او ساخت سه سری از مجموعه‌های «شرلوک هولمز» را در کارنامه‌اش ثبت کرده که یکی از بهترین اقتباس‌های تصویری از داستان‌های کلاسیک آرتور کانن دویل، خالق اصلی این شخصیت
به شمار می‌روند. ولی با مرگ جرمی برت، بازیگر نقش شرلوک هولمز، دوران در اوج بودن این سریال به پایان رسید. هاموند که علاقه زیادی به حضور برت در این نقش داشت، پس از مرگ او، تصمیم گرفت که دیگر هیچ‌وقت به فکر ساخت دنباله‌یی از این مجموعه نباشد. ولی این وضعیت، باعث نشد که دیگر چهره‌ها در سینما و تلویزیون به فکر اقتباس‌های جدید از این مجموعه داستان‌ها نباشند. پس از به پایان رسیدن ساخت این سری از مجموعه‌های هولمز، شبکه‌های تلویزیونی و کمپانی‌های فیلمسازی، باز هم به سراغ اقتباس‌های جدیدی از این شخصیت و داستان‌هایش رفتند که تا امروز هم ادامه پیدا کرده است.
١٢٧ سال پیش وقتی برای نخستین بار، داستان‌های شرلوک هولمز منتشر شد، شاید کانن دویل فکرش را هم نمی‌کرد که میراثش بیش از یک قرن باقی بماند و همیشه جزو محبوب‌ترین و مهم‌ترین‌ها باشد؛ داستان‌هایی با محوریت یک کارآگاه خصوصی تیزهوش و تحصیلکرده آکسفورد که همراه با دستیارش دکتر واتسن، به حل معما‌ها و چالش‌هایی که با آن روبه‌رو است، می‌پردازد. پس از مرگ کانن دویل، پسرش و نویسنده‌های دیگر سعی در ادامه راه او داشتند که همین باعث شد تا اقتباس‌های تصویری از شرلوک هولمز، به موازات آن‌ها به حیاتشان تا به امروز ادامه دهد؛ شرلوک هولمزی که تا چند سال پیش در ذهن مخاطبانش، به عنوان یک کارآگاه کلاسیک باهوش با کلاه و پیپ معروفش، شکل گرفته بود که زمان فعالیت‌هایش مربوط می‌شد به اواخر قرن ١٩ و اوایل قرن ٢٠. ولی از آنجایی که امروز دیگر هیچ‌چیزی نمی‌تواند به شکل و قالب قدیمی و همیشگی‌اش ادامه دهد، مخلوق کانن دویل فقید هم از فیل‌تر زمانه جدید عبور کرد و با مختصات جدیدش، دوباره اوج گرفت و در صدر یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های این سال‌ها قرار گرفت.
گای ریچی در سال‌های ٢٠٠٩ و ٢٠١١ دو نسخه سینمایی از شرلوک هولمز را با بازی رابرت داونی جونیور و جود لاو با‌‌ همان شکل و شمایل کلاسیک ولی با اکشن و چاشنی‌های طنز امروزی‌تر در سینما‌ها به نمایش گذاشت که با استقبال خیلی معمولی از جانب تماشاگران روبه‌رو شد. این فیلم‌ها صرفا یک ادای دینی بودند به‌‌ همان قالب همیشگی و قدیمی این مجموعه داستان‌ها که با تغییراتی جزیی، همراه شده بود. اما چهار سال پیش بود که از شرلوک هولمز زمانه جدید رونمایی شد. شبکه بی‌بی‌سی، نخستین فصل از سریالی را روی آنتن برد که ساختارشکنی‌اش، از‌‌ همان عنوان سریال آغاز می‌شد؛ این‌بار خبری از عنوان‌های فرعی نبود و سریال، فقط به نام کوچک کارآگاه باهوش‌اش تکیه کرده بود: «شرلوک»؛ آن‌هم با بازیگرانی که تا آن موقع گمنام بودند. شرلوک هولمز این سریال، هنوز در خانه‌یی با شماره پلاک ٢٢١ب در خیابان بیکر زندگی می‌کند، اما در زمان حال. یک کارآگاه جوان با ظاهری ژولیده و دستیار قدکوتاه و نحیفش در خیابان‌های امروز انگلستان؛ یک نگاه کلی به این فضا و تصاویر سریال کافی بود تا تمام طرفداران هولمز، قید تماشای آن را بزنند. ولی از آنجایی که بعضی وقت‌ها برای ساخت یک شاهکار جدید، باید ساختار شاهکارهای قدیمی را برهم زد، «شرلوک» هم با پیروی از همین اصل، به شکل حیرت‌انگیزی لقب یکی از بهترین سریال‌های جهان را به خودش اختصاص داد. استیون موفات و مارک گتیس خالقان «شرلوک»، این سریال را در ابتدا برای دو فصل سه اپیزودی در نظر گرفته بودند که هر قسمت با مدت زمان ٩٠ دقیقه‌یی‌اش، حکم یک تله فیلم را داشت. اما با توجه به استقبال فوق‌العاده زیاد از جانب تماشاگران، این سریال تمدید شد و حالا به ساخت فصل چهارمش رسیده است که در سال ٢٠١۶ روی آنتن می‌رود.
شرلوک هولمز، در کنار جیمز باند و هری پا‌تر، یکی از مهم‌ترین و محبوب‌ترین شخصیت‌ها در تاریخ ادبیات بریتانیا به حساب می‌آید. از طرفی در چند سال اخیر، نوع نگاه به قهرمان و ضدقهرمان در آثار سینمایی و تلویزیونی تغییر کرده است. امروز صرفا یک مرزبندی روشن و واضح مثلا بین دو قطب خیر و شر داستان در یک فیلم یا سریال، برای مخاطب کافی نیست و چیزی فرا‌تر از این موارد و قابل لمس‌تر را می‌خواهد. وجود همین نوع نگرش به اجزای داستانی و از طرفی محبوبیت بالای شخصیت هولمز، کار خالقان این سریال را سخت می‌کرد. ولی موفات و گتیس با وفادار ماندن به اصل داستان‌های کانن دویل، در این سریال تصویری جدید از هولمز و نبوغش به نمایش گذاشته‌اند که در هیچ‌یک از اقتباس‌های تصویری از این شخصیت دیده نمی‌شود. شرلوک هولمز این سریال، نه دلش به حال مردم اطرافش می‌سوزد و نه به فکر نجات مردم کشورش است. با اینکه مایکرافت، برادرش در سیستم دولتی از سمت خوبی هم برخوردار است، ولی او چندان تمایلی به دولت و رفتن به سوی آن‌ها ندارد. شاید ظاهر هولمز این سریال، در نگاه اول بیش از اندازه سنگی به نظر برسد که انگار هیچ احساسی نسبت به هیچ‌چیزی در درونش وجود ندارد. ولی هرچه داستان جلو‌تر می‌رود، نبوغ نویسندگان سریال هم بیشتر خودش را نشان می‌دهد. شاید در ظاهر شخصیت اصلی «شرلوک»، کارآگاه جوان قصه‌اش باشد، ولی چیزی که داستان را پیش می‌برد و بیشتر از ظاهر و عادت‌های شخصیت اصلی‌اش جذابیت دارد، «هوش» بر‌تر شرلوک است. ولی هوشی که صرفا به خاطر ارضای روح خود شرلوک کار می‌کند. حجم زیاد اطلاعاتی که همیشه در ذهنش حمل می‌کند، نگاه تیزی که به همه جزییات اطرافش دارد، فقط و فقط برای برطرف کردن نیاز و عادت او به معما حل کردن است، که در درونش وجود دارند. انتخاب عالی بندیکت کامبربچ (که آن موقع بازیگر معروفی نبود) هم برای ایفای این نقش و حضور تاثیرگذارش، برگ برنده‌یی برای این سریال شده است.
در این سریال، هوش و تمام آن چیزی که در افکار انسان‌ها جریان دارد، مانند شخصیتی نامریی عمل می‌کند، که با وجود اینکه در همه لحظات حضور دارد ولی دیده نمی‌شود. این جهان نامریی که درون ذهن شرلوک وجود دارد، یک نیروی منحصر به فرد نیست که او را تبدیل به یک ابرقهرمان بکند. تنها تفاوت او با دیگران در این است که شرلوک می‌داند چطور از این توانایی استفاده کند. حالا که هوش، حرف اول این داستان را می‌زند و خود شرلوک هم تمام تمرکزش به اطرافش است تا به خودش، نوبت به یک همراه همیشگی و به نوعی مراقب برای او می‌رسد. دکتر واتسن با بازی فوق‌العاده مارتین فریمن، از جنگ افغانستان برگشته و دچار افسردگی و اختلال در حرکت است. اما درست موقعی که به هولمز می‌رسد و درگیر ماجراجویی‌هایش می‌شود، مشکلی که در راه رفتن داشت و انزوایی که در آن قرار گرفته بود را بی‌آنکه خودش متوجه شود، فراموش می‌کند و به کلی مشکلاتش برطرف می‌شود.
با اینکه در هر قسمت داستان، ماجراجویی‌های تازه‌یی برای هولمز و واتسن رخ می‌دهد، اما سریال، یک خط داستانی مشخصی را به موازات آن دنبال می‌کند. همه‌چیز خوب پیش می‌رود، تا زمانی که فردی باهوش‌تر از شرلوک پیدا می‌شود؛ جیمز موریارتی (با بازی اندرو اسکات) که به جرات می‌توان گفت یکی از ضدقهرمان‌های درخشان در بین سریال‌ها و حتی فیلم‌های سینمایی در یک دهه گذشته است. یک شخصیت، که به شکل جنون‌آمیزی سعی می‌کند با آن چیزی که در ذهنش می‌گذرد، در جهان امروز هیچ مانعی را بر سر راهش تصور نکند. موریارتی هم، از نظر ظاهری یکی مثل ده‌ها و صد‌ها انسان دیگر در جامعه خودش است، ولی او هم مانند شرلوک، می‌داند چطور از ذهنش استفاده کند، اما با قوانین خودش.
ساختار کلی دو شخصیت اصلی «شرلوک» متفاوت از داستان‌های کانن دویل نیست. خصوصیاتی که هولمز و واتسن دارند، دقیقا همان‌هایی است که در داستان‌های کلاسیک شرلوک هولمز نقل شده است. ولی هوشمندی موفات و گتیس، به عنوان نویسندگان و خالقان این سریال باعث شده تا قرن ٢١ را صاحب کارآگاهی کنند که به دنیای اطرافش نگاهی فرا‌تر از سرک کشیدن‌های معمولی داشته باشد. جهان «شرلوک» هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد. درست است که همه شخصیت‌های داستان آن، مانند دیگر انسان‌ها زندگی می‌کنند ولی کنش و واکنش بین آن‌ها، در جهان بی‌‌‌نهایت و نامریی ذهن رخ می‌دهد. جهانی که بدون هیاهو، بدون اسلحه کشیدن و بدون هیچ حادثه عظیمی، می‌تواند خیلی قدرتمند‌تر، تاثیرگذار‌تر و ترسناک‌تر از آن چیزی باشد که در زندگی روزمره تجربه‌اش می‌کنیم.
منبع:اعتماد
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: