منزلت مادر
هر سال سینمای ایران کلی باید هزینه کند تا بفهمیم بعضی فیلمهای سالهای قبل چه فیلمهای خوبی بودند؛ مرگ ماهی جایگاه رفیع «مادر» علی حاتمی و «یه حبه قند» رضا میرکریمی و «درباره الی ...» اصغر فرهادی را با قدرت تمام یادآوری میکند.
ترکیب تیم برندهوصیت سه روزه
واقعاً تماشاگران فیلم شانس آوردند که شخصیت مادر در فیلم وصیت کرده بود سه روز جنازهاش را نگه دارند و بعد دفن کنند. اگر وصیت او مثلاً هفت روز بود تکلیف بطالت و اغتشاش روایت و سردرگمی شخصیتها و رفتار و گفتار تکراری آدمهای قصه چه بود؟ از آن مهمتر، تکلیف تماشاگری که از فیلم توقع ریتم و روایت و موقعیت و لحظه ناب و فضا سازی و دیالوگ خوب داشت چه بود؟
علی مصفا
بازی سنجیده، به جا و به اندازه علی مصفا متر و محک خوبی بود تا ببینیم بقیه گروه پانزده نفره بازیگران «مرگ ماهی» چقدر کارشان را درست انجام دادند.
نقشه لوکیشن
دو ساعت زمان فیلم در لوکیشن
ثابت یک خانه میگذرد، اما در پایان فیلم کمتر کسی مختصات خانه را در ذهنش دارد؛ نمیشود
پلان لوکیشن را ترسیم کرد و هیچ تصور و حسی نسبت به جغرافیایی که باید به عنوان
یک عنصر محوری در فیلم کارکرد داشته باشد به تماشاگر منتقل نمیشود.
محمود کلاری
مگر فضاسازی از
مهمترین وظایف کارگردان نیست؟ میزانسن و دکوپاژ مگر نباید فضا را و نسبت آن با شخصیتها
و اکسسوار را روی پرده نمایش دهد؟ در «مرگ ماهی» از این چیزها چندان خبری نیست و
این یعنی هدر دادن یکی از اصلیترین پتانسیلهای بالقوه فیلم، یعنی حضور محمود کلاری. آنها که از کیفیت کار کلاری در فیلم میگویند یا کیفیت را نمیشناسند یا محمود کلاری را.
تبخال
نویسنده و کارگردان «مرگ ماهی» قبل از نمایش فیلم گفت که از استرس نمایش اثرش در جشنواره تب خال زده؛ کاش این تب خالها را ماهها قبل، مثلاً موقع نوشتن و کارگردانی فیلم، زده بود.
وقتی روی لینک کلیک میکنی بیشتر دقت کن!
البته روز به روز در ساير نقدها هم اين غرض ورزي ها ديده شد و البته غش كردن ها و ووو