بهرام بیضایی
با تماشای «ارغوان» عجیب یاد بهرام بیضایی و آثارش در ذهن
زنده میشود؛ این که چه قدر میشود بد اجرایشان کرد و بد فهمیدشان و فقط در قید
پلاستیک و ظاهر و رنگ و لعابِ قاب بود نه حس و حال و تاثیرش روی بیننده. اگر ملاک را «ارغوان» بگیریم، الحق که بیضایی این کار را خیلی خوب بلد است.
محمود گبرلو
فیلمسازان ما ظاهراً هنوز به غلط تصور میکنند سواد و دانش آکادمیک فیلم خوب هم به وجود میآورد یا شاید تصور میکنند این شکلی میشود فقدان حس و اشکال روایت و تلقی سر دستی از فرم را لای این اظهار فضلها پوشاند. هنوز میگویند عنوان فیلم از شعر ابتهاج آمده و اسم آهنگسازان معتبر جهانی را در فیلم تکرار میکنند و از آن بامزهتر این که در مصاحبه با مجری / سردبیر خوشحالِ برنامه "هفت" از نقاشان اروپایی حرف میزنند که کارشان منبع و مرجع قاببندی فیلم «ارغوان» بوده؛ عجبا که مجری برنامه هم آشکارا در مقابل دوربین به دروغ تظاهر میکند که آن نقاشیها را دیده و میشناسند و موضوع را فهمیده بوده! این جور تقاخرهای اسنوبیستیِ زوج فیلمساز ظاهراً فقط به درد رنگ کردن محمود گبرلو میخورد نه پرده سینما.
تئاتر دبیرستانی
کارگردانان فیلم چنان در بندِ نقش ایوانِ رنگ و نور و قاببندی مشابه کار فلان نقاش هستند که از پایبستِ بازیهای فیلم به کل غافل میمانند. بازیهای «ارغوان» نوشتالژی اجراهای تئاتر دوران دبیرستان را پس از سالها برایمان زنده میکند، خصوصاً زمانی که قرار است نقش پیریِ شخصیتهای داستان را بازی کنند. از حق نگذریم که گریم این مقطع داستان هم از این جهت حسابی خاطرهانگیز است!
صداها
اصوات عجیب و غریب، صداهای مشکوف و تلفیق موسیقی و پلاگاینهای نرم افزارهای جدید صداگذاری ملغمهای ساخته که اسمش را گذاشتهاند حاشیه صوتی پر و پیمان؛ وقتی تلقی از قاببندی به ترکیبهای کارتپستالها و کوبلنهای دهه شصت نزدیک میشود، معنای حاشیه صوتی هم چیزی در این مایه خواهد بود.
بازیگران
بازیگران فیلم
گناهی ندارند اگر نمیتوانند این دیالوگهای لوس و ادایی و غیر واقعی را درست ادا
کنند؛ چون شدنی نیست. وقتی جای ایستادن بازیگرها یا رنگ لباسشان از میمیک و
دیالوگگفتن مهمتر میشود، از ستاره مستعد سینما تا بازیگر خوب تئاتر در چاه عمیق
مشترکی سقوط آزاد میکنند؛
دهه 1350
عکسهای دهه 50 شمسی را در آلبومهای خانوادگی خودتان مرور کنید تا یادتان بیاید طراحی هنری فیلم هم تناسب عجیبی با صداسازی و قاببندی و بازیگری و دیگر عناصر فیلم دارد.
لهجه
وقتی ابتداییترین مشکلات در بیان و دیالوگ گفتن بازیگرهای فیلم حل نشده باقی مانده، این همه اصرار برای گنجاندن لهجههای مختلف در فیلم فقط خود / مخاطب ازاری بی موردی به نظر میآید و بس.
اسپانسر
ستاد مبارزه با قاچاق محصولات فرهنگی اسپانسر فیلم نیست؟ قصه فیلم از جایی شروع میشود که دو نفر آخر شب در تهران معاصر دنبال سی دی اریژینال موسیقی یک نوازنده میگردند!
ژاک دمی
تنها پلان تماشایی فیلم تقلید ضعیف و کمرنگی از تیتراژ «چترهای شربورگ» ساحته ژاک دمی است.
شبانهروز
«شبانهروز» هنوز فیلم خوبیست؛ خیلی خوب...